این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط rrw در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1601
نوشته ايد” آیا این نوعی اهانت به قرآن نیست؟ چطور سخن پیامبر می توانسته امت را از گمراهی نجات دهد ولی خود قرآن و کلام الهی نمی توانسته چنین کاری بکند؟!…… مطلبی که جلوی گمراهی امت را می گیرد، باید در خود قرآن ذکر شود”
پاسخ:
هيچ مي فهمي چه مي گويي؟! اين سخن رسول خداست .فارغ از اينکه رسول خدا چه مي خواستند بنويسند نظرشان چنين بود. يعني تو نسبت به قرآن از رسول خدا دلسوزتري. الحق که پيرو عمر هستي. آنجا او گفت (حسبنا کتاب الله) و اينجا تو به نوعي ديگر آنرا تکرار مي کني.
نوشته ايد:” اگر مردم بیعتی بدان مهمی (غدير)را فراموش کرده اند پس چه اهمیتی به یک نوشته می داده اند؟!! تازه نوشته ای که جلوی عده ای خاص بیشتر نبوده و نه جلوی صد هزار نفر”
پاسخ:
قدرت و نفوذ و سران تاثير گذار در مدينه بودند و رسول خدا به آن واقف بود. مگر همان افراد محدود که در اتاق رسول خدا بودند در سقيفه خليفه را انتخاب نکردند ، پس چرا مي گوييد نوشته اي در حضور افرادي محدود چه اهميتي داشت.
نوشته ايد:” اگر این مطلب جزء دین بوده پس چطور پیامبر بخاطر سخن یک نفر آنرا بیان نکرده است؟…….چطور از ابوجهل و ابولهب نترسید و همه سخنان خود را گفت ولی اینجا بخاطر سخن یک نفر سکوت کرده و امر الهی را نرسانده است؟ ”
پاسخ:
دوست عزيز اين از ناداني است که بگوييم رسول خدا در آخرين ساعات عمرشان مي خواستند چيز جديدي را ابلاغ کنند و چون اين کار را نکردند لابد کوتاهي صورت گرفته. چون رسول خدا وصيت وماترک خود را قبلا اعلام کرده بودند .در حديث ثقليين( اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي) و درواقعه غدير(من کنت موالاه فعلي مولاه) لذا در حديث قرطاس سعي داشتند در حضور بزرگان تاثير گذار مدينه آنرا مجددا اعلام و مکتوب کنند. پس کوتاهي در ابلاغ صورت نگرفته است.
انصرف پيامبر از نوشتن هم بخاطر اين بود كه پس از ادعاي (هذيان گفتن پيامبر) ديگر اثري براي نوشته جز فتنه و اختلاف باقي نميماند. چراکه بحث و گفتگو در ميگرفت كه آيا آن حضرت در وصيتش العياذ بالله هذيان و مطلبي دور از عقل گفتهاند يا خير؟ همانگونه كه اختلاف كردند و اين سخن ناروا را پيش چشمش گفتند.
از طرفي پيامبر ميديدند علي (ع) و پيروانش در برابر مضمون آن نوشته (چه بنويسد و چه ننويسد) خاضعند. بنابراين حكمت در چنين وضعي اقتضاي ترك و عدم نوشتن آن را داشت .
نوشته ايد:” در این حدیث، پیامبر امی می فرماید: اکتب، یعنی برایتان بنویسم در صورتیکه باید می گفته املی، یعنی برایتان املاء کنم.(چون پيامبر امي بودند) ”
پاسخ:
1- رسم بر اين است كه رهبران اگر بخواهند نامهاي را بنويسند، خودشان دست به قلم نشده و نمينويسند. بلكه كاتبان مسئول نوشتن نامهها هستند ولي اگر بپرسند نويسنده نامه كيست؟ پاسخ داده ميشود فلان رهبر (نه آن کاتب)بخاري در حديث 63 صحيحش ميگويد:
(كَتَبَ لِأَمِيرِ السَّرِيَّةِ كِتَابًا)
در حديث 64 ميخوانيم:
(أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بَعَثَ بِكِتَابِهِ رَجُلاً، وَأَمَرَهُ أَنْ يَدْفَعَهُ إِلَى عَظِيمِ الْبَحْرَيْنِ، فَدَفَعَهُ عَظِيمُ الْبَحْرَيْنِ إِلَى كِسْرَى)
در حديث 65 نيز دارد:
(كَتَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم كِتَابًا)
و …حتي در صحيح بخاري باب مستقلي تحت عنوان «بَاب كِتَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى كِسْرَى وَقَيْصَرَ» وجود دارد!!!.
3- احمد بن حنبل از امير المومنين علي (ع) نقل ميكند:
«پيامبر به من دستور داد كاغذ و قلمي را بياورم و بنويسم چيزي را كه امت بعد از آن گمراه نشوند»
ابن حجر و عيني نيز گفتهاند، امير المومنين علي (ع) مامور نوشتن بوده است.4- ضمنا امي بودن پيامبر قبل از بعثت دليل بي سوادي ايشان بعد از بعثت نمي شود.(توضيح آن در اين مجال نمي گنجد)
نوشته ايد: ” پیامبر با لغت اهل حجاز صحبت می کردند و الفاظی که در حدیث است بطور هلمّوا، صیغه جمع استعمال شده، مخالف با عادت و روش ایشان است ”
پاسخ:
1- به نظر ميآيد جنابعالي حتي معتبرترين كتب خودتان را هم نخواندهاند. اگر اين دليلي بر رد حديث قرطاس است پس بايد بسياري از احاديث موجود در مجامع حدیثی اهل سنت را نيز رد كنند.
بخاري در صحيح حديث 6408، ابن ماجه در سنن جلد 2 صفحه 1439 حديث 4306، نسائي در سنن جلد 4 صفحه 145حديث 2163، حاکم نيشابوري در مستدرک علي الصحيحين احاديث 1310 و 3620 و 8781 و 8804، احمد بن حنبل در مسند احاديث 6178 و 6555 و 7418 و 8439 و 13289 و 15223 و 17192 و 21769 و 22869 و 26588، لفظ «هلموا» را به كار نقل كردهاند و اگر استعمال کلمه «هلموا» برخلاف صيغه و استعمال رايج حجاز و دليلي بر رد حديث قرطاس باشد، بايد خيلي از رواياتي که کلمه «هلموا» در آنها به كار رفته است را رد كرد. (بنده تنها به ذكر نمونهاي از اين احاديث اكتفا كرده ام)2- ما به حديثي كه در آن لفظ«هلموا» به كار رفته است استناد نميكنيم، بلكه احاديث متعددي در صحيحين آمده که اين لفظ را به كار نبردهاند. بخاري در صحيحش احاديث 114 و 3053 و 3168 و 4431 و مسلم در صحيحش احاديث 4319 و 4321، عبارت «ائْتُونِي» را نقل ميكنند.
نوشته ايد:” آیا پیامبر فرموده می خواهم برایتان مطلبی بگویم ولی در انتها آن مطلب را نگفته؟! پس یعنی امت گمراه شده اند چون آن مطلب بیان نشده است ”
پاسخ:
قبلا هم گفتم چنين نيست که رسول خدا در آخرين ساعات عمرشان مي خواستند چيز جديدي را ابلاغ کنند و چون اين کار را نکردند لابد کوتاهي صورت گرفته است.
به واقع پيامبر اکرم گاهي معرفي جانشين خود را بطور آشکار و مستقيم ابلاغ کرده اند، مثل حديث غدير. گاهي نيز جانشين خود را بطور غير مستقيم معرفي کرده اند مثل حديث رايت ،حديث طير ، حديث مدينه العلم ،حديث سفينه ،حديث علي مع الحق ….. وگاهي نيز براي دفع شر قدرت طلبان و بد خواهان جانشين خود را معرفي نمي نمايد مثل حديث خلفايي اثني عشر و همين حديث قرطاس . لذا اولا ابلاغ صورت گرفته و ثانيا کساني که به اين فرمان گردن نهاده باشند ، گمراه نشده اند.
نوشته ايد:” ابن عباس راوی حدیث در آن زمان کم و بیش، حدود 10 سال داشته که وجود این طفل در آن اتاق و بین کبار صحابه و در محضر پیامبر که بیمار بوده و لحظات آخر زندگی خود را می گذرانده، غیر معقول است.”
پاسخ:
1– توجه نماييد که نويسنده با بیان این مطلب 7 حدیث از کتاب صحیح بخاری را تنها به اين علت که ابن عباس يک کودک خردسال بوده و به او اجازه ورود به چنين مجلسي را نميدادند ، رد کردهاند (با توجه به این نکته بازعلمای اهل سنت بر این باورند که احادیث این کتاب قابل مناقشه نیست)
2- جالب است بدانيد کتب روایی اهل تسنن بیش از 1600 حدیث از ابن عباس نقل کردهاند اگر ابن عباس هنگام وفات پيامبر10سال داشت در زمان حيات ايشان که کم سن تر بود . اگر قرار باشد ما این روایت را به دلیل سن ایشان در زمان شهادت حضرت رسول(ص) زیر سوال ببریم با بقيه چه بايد بکنين!!!
3- با اين وجود ابن حجر عسقلانی از ابن عباس نقل میکند: «زمانيكه رسول الله(ص) از دنيا رفتند من 15 سال داشتم.» و اضافه میکند که این نظر، نظر احمد بن حنبل نيزاست.
4- ذکر این نکته در اینجا خالی از لطف نیست که محدثان بزرگ اهل سنت از کودکان 3 و 4 ساله احاديثي نقل کرده و آنها را معتبر میدانند:
مسلم در صحیحش از فردی که تنها 4 سال داشته است روایت نقل كرده و ميگويد اگر يك كودك 4 ساله هم روايتي نقل كند براي ما حجت است.5- حتی اگر ابن عباس یک کودک 10 ساله میبود باز هم این ایراد وارد نبود زیرا ایشان در زمان حیات نبی مکرم اسلام (ص) از جایگاه علمی ویژهای برخوردار بودند. زيرا پيامبر (ص) در حق او اينگونه دعا كردند: «اللهم فقهه في الدين وعلمه التأويل» (خداي او را فقيه در دين نما و تاويل در قرآن را به او بياموز)
ابن اثير ميگويد: «ديدم 70 نفر از اصحاب رسول الله (ص) وقتي در امري با يك ديگر رقابت داشتند به قول ابن عباس رجوع ميكردند»
نوشته ايد:” (در اين حديث) حضرت علی و یارانش نیز در برابر پیامبر با اصحاب دیگر مشاجره کرده اند و بنابراین آنها نیز مقصر هستند و ایراد شما به خود شما بر می گردد.”
پاسخ:
جنابعالي واقعا فرق دفاع از رسول اکرم و هتاکان ايشان را نمي دانيد يا خود را به ناداني زده ايد!! فرضا دوگروه باهم مشاجره کردند گروهي هتاک به رسول خدا وگروهي به دفاع از ايشان .آيا اين دو گروه برابرند.
نوشته ايد:” ما می گوییم حضرت عمر از کجا متوجه این موضوع شده؟!! مگر علم غیب داشته؟!! مگر از افکار و ضمیر انسانها آگاهی داشته است؟!!!! ”
پاسخ:
درک اين موضوع چيزسختي نبود. جنابعالي عمر را خيلي کودن فرض کرده ايد.!! رسول اکرم بارها در اواخر عمرشان (خصوصا در حجه الوداع وحديث ثقلين) اين موضوع را گفته بودند . عمر حتي ريسک اين هم نمي توانست بپذيرد که شايد رسول خدا موضوع ديگري غير از جانشيني را بگويند.
عمر وهمفکرانش حتي اين نگراني وذهنيت را پس از وفات رسول خدا نيز داشتند.
به روايت مالك از زهري به نقل از عمر توجه نماييد:
هنگامي كه در خانه ي پيغمبر و در كنار پيكر پاك وي نشسته بوديم، ناگاه مردي از بيرون فرياد بر آورد كه اي پسر خطاب براي لحظه اي بيرون بيا، من جواب دادم كه ما را آرام بگذار زيرا سرگرم فراهم ساختن مقدمات مربوط به دفن پيامبر r هستيم. آن مرد جواب داد كه حادثه اي اتفاق افتاده كه شما بايد از آن مطلع شويد. انصار در سقيفه بني ساعده اجتماع كرده اند قبل از اينكه حادثه ناگواري رخ دهد به آنها برسيد. من رو به ابوبكر كردم و گفتم: بيا نزد برادران خود برويم تا از كم و كيف قضيه مطلع شويم.فتح الباري: 7/30″آيا انديشيده ايد که آن حادثه اي که مي توانست در غياب ابوبکر و عمر در سقيفه رخ دهد چه بود؟
نوشته ايد:” چرا حضرت علی و یا یکی از طرفدارانش قلم و دوات را نیاورده اند؟!! لابد همه از عمر می ترسیده اند؟!!!! شما که می گویید عمر ترسو بوده و در جنگها فرار می کرده، چرا اینجا آنهمه انسان شجاع از این انسان ترسو می ترسند؟”
پاسخ:
مخالفان که در ابتدا به پیامبر اعتراض کردند آيا به علی اعتراض نمي کردند که چرا میخواهید قلم و کاغذ بیاورید؟ اگر هم بگوييد چرا بعد از خروج هتاکان وصيت نوشته نشد، واضح است که نوشتن وصيت براي از بين بردن اختلاف بود و زماني تاثير داشت که در حضور آنهائي باشد که منشاء اختلاف هستند وقتي آنها بيرون شدند ديگر نوشتن وصيت تاثيري نمي داشت
چرا که خيلي راحت مي توانستند بگويند اين وصيت جعلي است و پيامبر خودش ننوشته و به ايشان نسبت دروغ داده اند همانطور که به پيامبر هذيان گوئي نسبت دادند وقتي سخن شفاهي و مستقيم يک نفر را اين طور تخطئه کنند و زير سوال ببرند ديگر به نوشته او چه اعتنايي خواهند کرد ؟اما بدانيد که علي تابع دستور پيامبر(ص) بودند، اگر پیامبر دستور میدادند، قطعا ايشان به حساب مخالفین میرسیدند. اما سیاست پیامبر اینگونه نبود. حتی زمانیکه عمار و حذیفه از پیامبر اجازه خواستند تا آن افرادی را که قصد کشتن ایشان را داشتند، بکشند. پیامبر فرمودند «دوست ندارم که مردم بگویند محمد(ص) اصحابش را میکشد»
نوشته ايد:” (در صحیح بخاری) آمده که (إنّ النّبى قد غلب عليه الوجع) پس شما چگونه جمله هذیان گفتن را به حضرت عمر نسبت می دهید؟”
پاسخ:
اولا :گمان مي کنيد چرا نزد شما کتاب بخاري صحيح ترين کتاب شده.يکي براي همين که هرحديثي که به ضرر خلفاء وجود دارد را به قول معروف ماست مالي کرده است!!
ثانيا: باید توجه داشت که پیامبر حتی اگر درد بر او مستولی گردد، نعوذ باالله سخنهای نامربوط نخواهد گفت.وَ مَا يَنْطِقُ عَنِالْهَوَى إِنْ هُوَ إِلا وَحْيٌ يُوحَى. گفتن (قد غلب علیهالوجع) توسط عمر ،حکم دادن نسبت هذیان به پیامبر (ص) است، وگرنه هنگام درد چرا نبايد رسول خدا چيزي بنويسد.
ثالثا: در بقيه منابع معتبر شما از قول عمر واژه هذيان آورده شده.
نوشته ايد:” حضرت علی هم در جریان صلح حدیبیه حاضر نشد به دستور پیامبر عمل نموده و نام ایشان را پاک کند”
پاسخ:
اولا: در رابطه با مخالفت علي در پاك كردن كلمه رسول الله، در خيلي منابع معتبر اهل سنت آمده است که مشرکین قریش دستور پاک کردن نام رسول الله را دادند و علی از انجام این عمل خودداری کردند نه رسول خدا.(خصائص نسائي ص 202 ، فتح الباري ج 7 ص 503 السنن الكبري للنسائي ج 5 ص 167)
ثانيا: حتی اگر فرض کنیم پیامبر دستور به پاک کردن داده بودند، علي بخاطر شدت علاقه و ايمان به رسول خدا قادر به انجام آن نبودند . از طرفي پیامبر نیز در برابر فشار مشرکین قریش به اجبار و اکراه این دستور را داده بودند. پیامبر نیز عذر علی (ع) را پذیرفت و عصبانی هم نشد و او رابيرون نکرد. نفرمودند که این عمل تو باعث گمراهی امت بعد از من شد. اين دو واقعه اصلا شبيه هم نيستند.
علی دست پرورده پیامبربود و از اول طفوليت در دامن پيامبر بزرگ شد.او شاهد نور وحی و رسالت بود. به واقع او در برابر پیامبر(ص) مانند یک عبد مطیع بود و لحظهای با خدا و رسولش مخالفت نکردند.وهرگز مثل بعضي اصحاب به رسالت رسول خدا،شک نکرد.
خواننده گرامي با تمام اين توضيحات اگر همچنان ترديد داريد که آيا واقعا خواست رسول خدا در حديث قرطاس مکتوب کردن جانشين خود بود؟ و ترديد داريد که آيا واقعا اصحاب( خصوصا در موضوع جانشيني ) اجازه جسارت و قطع سخنان پيامبر را به خود مي دادند، بد نيست مقايسه اي بين حديث” قرطاس” وحديث “خلفايي اثني عشر” داشته باشيم تا حقيقت روشن تر شود .ابتدا آنها را مرور کنيم:
حديث “خلفايي اثني عشر”:
حدثنا مُوسَى بن إسماعيل ثنا وُهَيْبٌ ثنا دَاوُدُ عن عَامِرٍ عن جَابِرِ بن سَمُرَةَ قال: سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول: لَا يَزَالُ هذا الدِّينُ عَزِيزًا إلى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً قال فَكَبَّرَ الناس وَضَجُّوا ثُمَّ قال: كَلِمَةً خفية قلت لِأَبِي يا أَبَتِ ما قال؟ قال: كلهم من قُرَيْشٍ.
جابر بن سمره گفت: رسول خدا (ص) فرمود: همواره اين دين عزيز است تا دوازده خلفيه بيايد. جابر مىگويد: مردم تكبير گفتند و ضجه زدند. سپس رسول خدا سخنى فرمود كه من ندانستم، به پدرم گفتم: رسول خدا چه فرمود: گفت: رسول خد فرمود: همه آنها از قريش اند. (سنن أبي داود، ج4، ص106، ح4280)
حديث” قرطاس”:
ايتوني بدوات و بياض لاکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدي ابدا
فقال عمربن الخطاب دعوا الرجل فانه ليهجر! حسبنا کتاب اللهنکات بسيار مهم وکليدي زير از اين روايات بدست مي آيد.
1- درهردو روايات، پيامبراکرم(ص) مي خواهند چيزي را بيان کنند که ضامن دوام دين وهدايت امت اسلام ،پس از ايشان است.
حديث “خلفايي اثني عشر”: لَا يَزَالُ هذا الدِّينُ عَزِيزًا……..
حديث” قرطاس”: …………. لن تضلوا بعدي ابدا
2- در حديث اثني عشر پيامبر اکرم گمراه نشدن امت ودوام دين را در پيروي ازجانشينان خود( اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً ) بيان مي کنند. لذا به قطع ويقين درحديث قرطاس نيز که ايشان باز مسئله گمراه نشدن امت را مطرح مي کنند،منظور ايشان جانشيني بوده است نه چيز ديگري مثل نماز، احکام،…..
3- متاسفانه در هر دو اين روايات ، پيامبر اکرم نتوانستند منظور خود را کامل بيان کنند،چراکه اصحاب کودن ويا مغرض، مانع ايشان مي شوند.
درروايت “خلفايي اثني عشر” مردم تكبير گفتند و ضجه زدند و در اين همهمه صداي پيامبراکرم شنيده نمي شود و جمله ايشان( وشايد مصاديق خلفاء) ، ادا نمي گردد.
در روايت” دوات وبياض” عمر مي گويد دعوا الرجل فانه ليهجر! حسبنا کتاب الله و مانع مي شود.
4- واقعا آيا مي توان پذيرفت که در هر دو مورد، اصحاب بر اساس نيت پاک خود ،عمل کرده اند؟
احمق و نادان، حداقل نامي است که مي توان بر اين اصحاب گذاشت.گرچه سياست باز وخائن متناسب تر است0(فراموش نکنيم موضوع گمراهي يا رستگاري امت مطرح بود)5- سروصدا وضجه و همهمه برخي صحابه درحديث”خلفايي اثني عشر” صحت روايت شيعه را تاييد مي کند که پيامبر فرمود: کلهم من بني هاشم . چرا که گويا اين موضوع به مذاق قريش خوش نيامده بود.
6- پيامبر اکرم نه تنها در غدير و چند جاي ديگربه روشني امامت حضرت علي را اعلام نمودند، بلکه به احتمال قريب به يقين بارها نيز مي خواستند اين موضوع را بيان کنندکه برخي نگذاشتند.
7- در اينجا معمولا وهابيت ايراد مي گيرد که چطور امام خميني توانست منتظري راحذف کند وسر جايش بنشيند ولي پيامبر خدا نمي توانست توطئه گران راخفه کند. پاسخ :مقايسه ياران امام خميني با ياران پيامبر اکرم درست نيست.ياران امام خميني به مراتب از برخي ياران پيامبر با وفاتر بودند.آنها همواره احترام امامشان را داشته وگوش به فرمان و مطيع ايشان بودند.(همين روايت دوات وقلم را که در ساعات آخر عمر رسول حادث شد را با حال وهواي ياران امام خميني در ساعات آخر عمر ايشان مقايسه کن تا متوجه شويد)
والسلام
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4001شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4005دوست عزيز نوشته شما درواقع همان مقاله” شبهه استناد شيعه به حديث قرطاس ” بوده که بنده در اينجا آن را پاسخ داده ام. ( خوانندگان محترم لطفا آدرس آقاي سيدنا عمر را بخوانند تا متوجه شوند کدام نوشته پاسخ است. )
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4012نوشته اید:هيچ مي فهمي چه مي گويي؟! اين سخن رسول خداست .فارغ از اينکه رسول خدا چه مي خواستند بنويسند نظرشان چنين بود. يعني تو نسبت به قرآن از رسول خدا دلسوزتري. الحق که پيرو عمر هستي. آنجا او گفت (حسبنا کتاب الله) و اينجا تو به نوعي ديگر آنرا تکرار مي کني.
پاسخ: دوست عزیز شما جواب نویسنده رو بدهید بعد دلسوزی کنید. ایا قران خلافت یا به زعم شیعه امامت علی مگر در ان نیامده است؟ پس قران باید کافی باشد برای بیان کردن اصول دین و یا برای بیان کردن چیزی که نپزیرفتنش برابر با کفر و ضلالت و جهنم باشد. درست است یا نه؟همچنین سخن عمر رضی الله عنه نیز نشان دهنده ی این است که سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم که اگر اشاره به امامت کسی باشد پس در قران امده است. چرا؟ چون اصل دین است و باید بیاید. و علت گفته شدن این سخن نیز درگیری کلامی و سر و صدا نزد پیامبر میباشد و عمر نیز گفته که اینجا را ترک کنید برید بیرون حرف بزنید. ایا غیر از این است؟ یا برداشت مرز وارانه شیعه اینطور تهمت به اصحاب پیامبر میزند؟
نویسنده جواب شما را داده است ولی نخواسته اید که متوجه بشوید
“پس مطلب مورد نظر در حدیث قرطاس، خلافت علی نبوده است.(و اصولا نمی توان این سخن و مطلب مهم یعنی خلافت را براحتی جزء حدیث کنید. چون احادیث، ظنی الصدورند ولی قرآن قطعی است و در میان احادیث موارد جعل بسیارند ولی وعده حفظ قرآن در خود قرآن آمده و بنابراین مطلبی که جلوی گمراهی امت را می گیرد، باید در خود قرآن ذکر شود و البته آیه ای پیرامون خلافت حضرت علی در قرآن نیست)”به عقل خودت رجوع کن
چرا یک ایه ی صریح درباره ی امامت نیست؟در قران درباره ی احکام حیض و تیمم و .. امده است ولی اصل دین نیامده است!!!خدایی که گاو بنی اسرائیل رو در یک صفحه توضیح داده چطور یک ایه برای توضیح ولایت نداده؟ نگاه کنید مردم میگویند خدایا کدام گاو خدا میگوید همان گاوی که نه پیره و نه خیلی جوان بلکه متوسطه. مردم نمیفهمنند. سوال میکنند. خدایا کدام گاو؟ خدا باز جواب میده. همان گاوی که رنگش زردو خوش رنگه مردم با دیدنش شاد میشند. باز نفهمیدن. خدایا کدام گاو؟ خدا باز جواب میده. همان گاوی که هنوز کار نکرده و صفره و هنوز زمینی شخم نزده ابیاری نکرده و از هر عيبي پاك و رنگش يكدست و بدون لكه است .ایها الناس نگاه کنید . ایا امامت مهم تره یا گاو بنی اسرائیل؟ خدا برای اینکه اسباب گمراهی انها فراهم نشود دقیق میگوید فلان گاو باید کشته بشه اما برای ما هیچ توضیحی درباره ی امامت و عصمت نداده.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4013نوشته اید:قدرت و نفوذ و سران تاثير گذار در مدينه بودند و رسول خدا به آن واقف بود. مگر همان افراد محدود که در اتاق رسول خدا بودند در سقيفه خليفه را انتخاب نکردند ، پس چرا مي گوييد نوشته اي در حضور افرادي محدود چه اهميتي داشت
پاسخ:قبلا نیز جواب این شبهات به دور از عقل و منطق شما ها داده شده است. شما به حدیث قرطاس استناد میکنید از بخاری و مسلم و دیگران؟ خب چرا دیگر احادیث رو نیز در همین کتاب ها بررسی نمکیکنید؟ باز که گزینشی عمل کردی. بنده میگویم که اگر به فرض اینکه هدف پیامبر از وصیت نوشتن این باشد که جانشین تعیین کند از قراین دیگر و روایات وارده در همین کتاب ها متوجه میشویم که پیامبر خلافت را برای ابوبکر پسندیده است
به این پست بروید که جواب شما در اینجا داده شده است
http://www.islamtxt.net/content/forum/1610?page=1
http://www.islamtxt.net/content/forum/1608
عايشهي صديقه رضي الله عنها ميگويد: رسول اكرم صلی الله علیه وسلم در بيماري ارتحال خود به من فرمودند: (أدعي لي أبابكر..) يعني: «پدرت ابوبكر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصيتي بنويسم؛ چراكه من از اين ميترسم كه كسي آرزوي خلافت در سر بپروراند و به آن طمع ورزد و كسي ادعا كند كه (براي خلافت) سزاوارتر است؛ در حالي كه خداوند متعال و مؤمنان، جز ابوبكر را (براي خلافت) نميپسندند.»( مسلم (4/1857))
حذيفه رضی الله عنه ميگويد: در حضور رسولخدا صلی الله علیه وسلم نشسته بوديم كه آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: «من، نميدانم چهقدر درميان شما ميمانم؛ پس از دو نفري كه پس از من هستند، پيروي كنيد» و به ابوبكر و عمر اشاره كردند.( سلسلة الأحاديث الصحيحة از آلباني (3/233و236))
جبير بن مطعم رضی الله عنه ميگويد: زني نزد رسول اكرم صلی الله علیه وسلم آمد؛ رسول اكرم صلی الله علیه وسلم به او امر فرمودند كه دوباره نزد ايشان بيايد. آن زن گفت: اگر آمدم و شما را نيافتم (و شما از دنيا رفته بوديد)، چه كنم؟ رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: (إن لمتجديني فأتي أبابكر) يعني: «اگر مرا نيافتي، نزد ابوبكر برو.»( مسلم (4/1856و1857)؛ بخاري، شمارهي3659)
و فرضیه ی ما مبنی بر اینکه اگر وصیت ان موقع نوشته میشد و درباره ی جانشینی میبود شخصی را جز ابوبکر ذکر نمیکردند.
برای مثال همین پیش نماز بودن ابوبکر به مدت 5 روز دلیلی محکم بر وصیت نامه ی عملی پیامبر بر خلافت ابوبکر میباشد.
در صحیح سلم امده است: لما دخل رسول الله (ص) بيتي قال: ” مروا أبا بكر فليصل بالناس ” قالت:فقلت: يا رسول الله إن أبا بكر رجل رقيق إذا قرأ القرآن لا يملك دمعه، فلو أمرت غير أبي بكر… فراجعته مرتين أو ثلاثا فقال: ”
ليصل بالناس أبو بكر فانكن صواحب يوسف “.229 ومسند أبي عوانة ج 2 / 114. وصحيح البخاري ج 1 / 87 كتاب الاذان ج 1 / 87، ومسند أحمد ج 6 /صحيح مسلم ج 1 / 313، كتاب الصلاة باب استخلاف الامام لعذر.
یعنی عایشه دو یا سه بار گفت به جای پدرم ابوبکر کسی دیگر را پیش نماز کن اما پیامبر دوست داشت که فقط و فقط ابوبکر پیش نماز باشد و با تاکید هر بار میگوید ابوبکر باید پیش نماز باشد.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4014شیعه از نوع رافضیش بیان میکند که بنا بر این دلیل که بعد از نزول عیسی علیه السلام او پشت سر مهدی علیه السلام نماز میخواند پس مهدی مقام بزرگتری دارد. هرچند که اهل سنت این را قبول ندارند ولی با همین فرض جواب شیعیان را میدهند و میگویم که چون علی به مدت 5 روز پشت سر ابوبکر نماز خوانده است پس ابوبکر دارای مقام بزرگتری است و به مراتب محق خلافت و جانشنیی خواهد بود و منظور از حدیث قلم و قرطاس نیز برای کسانی که یک ذره تعقل کنند واضح میشود که منظور پیامبر چه کسی بوده است.نوشته اید:
انصرف پيامبر از نوشتن هم بخاطر اين بود كه پس از ادعاي (هذيان گفتن پيامبر) ديگر اثري براي نوشته جز فتنه و اختلاف باقي نميماند. چراکه بحث و گفتگو در ميگرفت كه آيا آن حضرت در وصيتش العياذ بالله هذيان و مطلبي دور از عقل گفتهاند يا خير؟ همانگونه كه اختلاف كردند و اين سخن ناروا را پيش چشمش گفتند.
پاسخ:درواقع هذیان گوی کسی جز شما نیست که از کاه کوه ساخته اید. پیامبر اگر وصیت کتبیی ننوشتند در عوض وصیت عملی نوشتند و ابوبکر را به رسمیت به مدت 5 روز جانشین خود در نماز خواندن کرد لذا جای هیچ شکی باقی نمیماند
نوشته اید:
از طرفي پيامبر ميديدند علي (ع) و پيروانش در برابر مضمون آن نوشته (چه بنويسد و چه ننويسد) خاضعند. بنابراين حكمت در چنين وضعي اقتضاي ترك و عدم نوشتن آن را داشت .
پاسخ: سبحان الله. ناشیانه جواب دادن یعنی همین.در مقاله که نیم ساعته داد و بیداد میکنید که جلوی نوشتن پیامبر رو گرفته اند بعد میگویی حکمت در این بود که ننویسند؟ یعنی پیامبر قبل از ان حکمت ننوشتن را نمیدانستند؟ یا بعدا متوجه شدند؟ پس علم غیب چه شد؟ واقعا هذیان این نیست؟
نوشته اید که علی و پیروانش حاضع اند. و درست است و دیدیم که 25 سال علی به خلفای ما قبل خود خدمت کرده است. توصیه میکنم به نهج البلاغه ج2 ص222 ونهج البلاغه ج3 ص28و نهج البلاغه ج1 ص 182و . نهج البلاغه ج2 ص30 ونهج البلاغه خطبه 163 و نهج البلاغه ج2 ص86 ونهج البلاغه ج3 ص7 مراجه کنی که میبینی سیدنا علی اصلا به کلی منکر ولایت خود میشود و در عوض مهر صحت و تایید بر خلفای پیشین میزند و با انها همکاری میکند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4015و اینجا به خاطر اینکه از موضوع اصلی منحرف نشویم تنها ادرس را دادم و میتوانید به ادرس بالایی که دادم مراجعه کنی و متن کامل را نیز بخوانی ولی برای اختصار این چند تا کفایت میکنم1-ولعمري لو كانت الأمامه لاتنعقد حتي يحظرها عامه الناس فما الي ذلك سبيل. ولكن أهلها يحكمون علي من غاب عنها، ثم ليس للشاهد أن يرجع ولا للغائب ان يختار. حقيقتاً اگر امامت و خلافت تا زمان حضور همه مردم منعقد نمي شود، مسئله بسيار مشكل بود چون هرگز نمي توان همه ي مردم را جمع نمود. اما آنان كه در اجتماع حاضرند به نيابت از غائبان حكم مي دهند. و پس از آن حاضر نمي تواند از حكم خود برگشته و غائب را نيز هيچ حق انتخاب و اعتراضي نباشد.
نهج البلاغه ج2 ص86.
2-وإنما الشورى للمهاجرين والانصار، فان اجتمعوا على رجل وسموه إماماً كان ذلك لله رضى، فإن خرج من أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلى ما خرج منه، اين شورا براي مهاجرين و انصار است، اگر آنان كسي را انتخاب نموده، و او را امام خواندند، پس خداوند از اين امر راضي است
نهج البلاغه ج3 ص7،بحث کردن روی این خطبه ها که پر از نکات بسیار مفید است در اینجا به درازا میکشد که بعدا در مقاله ای جدا گانه به اینها خواهم پرداختفاقبلتم الي اقبال العود المطافيل علي اولادها تقواون البيعه البيعه فبضت بدي فبسطتموها و ناز عتكم يدي فحاذيتموها.
روي آوريد به من همانند روي آوردن نوزائيده ها به فرزندانشان و مي گفتيد بيعت، بيعت. دست خود را بهم نهادم شما باز كرديد، و آنرا عقب بردم، شما بسوي خود كشيديد . نهج البلاغه ج2 ص20چطور علي براي ولايتي كه خدا بر او واجب كرده اينطور روي گرداني ميكند؟
نوشته اید:گاهي نيز جانشين خود را بطور غير مستقيم معرفي کرده اند مثل حديث رايت ،حديث طير ، حديث مدينه العلم ،حديث سفينه ،حديث علي مع الحق …..
من به شما جایزه میدهم اگر بتوانید این روایات را از لحاظ سندی ثابت منید که صحیح هستند. این روایات را در واقع حدیث سازان جعل کرده اند و متاسفانه روافض دینشان را معمولا از زباله دان ها میگیرند نه از ایه ی قران و حدیث صحیح.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4016نوشته اید:مسلم در صحیحش از فردی که تنها 4 سال داشته است روایت نقل كرده و ميگويد اگر يك كودك 4 ساله هم روايتي نقل كند براي ما حجت است.
پاسخ: لطفا این رو برای من با متن عربی و شماره ی حدیث نشان بدهید. با تشکر
نوشته اید:
آيا انديشيده ايد که آن حادثه اي که مي توانست در غياب ابوبکر و عمر در سقيفه رخ دهد چه بود؟
پاسخ:برای اندیشیدن به خطبه های نهج البلاغه که در بالا اورده شد نگاه کن تا متوجه بشوی. در سقیفه چیزی رخ نداد. با چند تا استدلال ساده انصار دانستند که فقط باید یک خلیفه وجود داشته باشد و مهاجران حق بیشتری نسبت به انصار دارند و با خود گفتن چطور شخصی را که پیامبر بر ما امام کرده در نمار ما از او جلو بزنیم. نه شمشیر کشیدن نه کشتار کردن نه هیچ. بلکه با مشورت صحیح این کار رو کردن. ولی عقل کج شیعه اینطور قافیه بافی میکند. در واقع هذیان میگوید
در ادامه نیز حرف هایی خنده دار زده اید که مسببات تفریح و شادی ما را در این گیر و ویری فراهم کرده اید باید کمال تشکر را از شما کرد.
نوشته اید:
اولا: در رابطه با مخالفت علي در پاك كردن كلمه رسول الله، در خيلي منابع معتبر اهل سنت آمده است که مشرکین قریش دستور پاک کردن نام رسول الله را دادند و علی از انجام این عمل خودداری کردند نه رسول خدا.(خصائص نسائي ص 202 ، فتح الباري ج 7 ص 503 السنن الكبري للنسائي ج 5 ص 167)پاسخ: ایا پیامبر را اموزش میدهد؟ ایا از پیامبر دلسوز تر است؟ ایا از پیامبر فهمیده تر است که پاک نمیکند؟ ایا دستور پیامبر را اطاعت نمیکند؟ اگر ما بر طبق منهج رافضه بودیم الآن باید سیدنا علی را تکفیر میکردیم العیاذ بالله. روافض هم کارشان همین است به خاطر کوچکترین اشتباهی اصحاب را تکفیر میکنند. دست خوارج رو هم بسته اند.
حضرت براء بن عازب -رضي الله عنه- مي گويد: هنگاميكه رسول خدا -صلي الله عليه وآله وسلم- با اهل حديبيه صلح كرد، پيمان ميان آنها را علي بن ابي طالب -رضي الله عنه- نوشت، پس در آن پيمان نوشت (محمد رسول الله )، مشركين گفتند: ننويس (رسول الله)، اگر شما پيامبر بوديد باشما نمي جنگيديم. پيامبر به حضرت علي گفت: اين كلمه را پاك كن حضرت علي گفت: من اين كلمه را پاك نمي كنم. سر انجام رسول خدا -صلي الله عليه وآله وسلم- بدست خودش پاك كرد. بخاري روايت كرده است (فتح الباري ـ كتاب الصلح ـ باب كيف يكتب هذا ما صالح فلان شماره 2698.) ومجلسي آنرا در بحار الانوار ذكر كرده است ( بحار الانوار 38/328 )
چرا رسول الله را پاک نکرد؟ نکند نعوذ بالله شک به رسول الله بودن پیامبر داشتند؟ یا به عبارتی دیگر نکند فکر میکرد که پاک کردن رسول الله دلیلی بر این است که به خود شک کند که رسول خدا نیست؟ سیدنا عمر نیز قضیه اش همین استو هنگامی که پیامبر صلح نامه را نوشتند فرمودند برخیزید و قربانی هایتان را ذبح کنید ولی کسی بلند نشد ان حضرت سه بار تکرار کرد ولی کسی بلند نشد ناچار خودش تنهایی رفت. و باز گفت سرهایتان را بتراشید ولی کسی از جمله علی سرش را نتراشید.اینجا که دیگر نمیتوانید هیچ عذری برای علی بتراشید. هر عذری هم تراشیدید همان را برای کار های دیگر اصحاب می اوریم. خلاصه ناچارا پیامبر به سلمانی اش گفت سرش را بتراشد.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4017نوشته اید:
ثانيا: حتی اگر فرض کنیم پیامبر دستور به پاک کردن داده بودند، علي بخاطر شدت علاقه و ايمان به رسول خدا قادر به انجام آن نبودندپاسخ:
عجب!!!!!!!! از شدت علاقه نافرمانی پیامبر در یک حادثه و در سه موضوع؟ نامه رو اصلاح نکرد قربانی اش را نحر نکرد و سرش را هم نتراشید. پیامبر هم تنها و دل شکسته ناچارا خودش کارهایش را انجام داد و علی هم همراه دیگر اصحاب نشسته بود!!!!!!!!!!! عجب!!!!!!!!!
درست است ما برای انان عذر می اوریم ولی روافض هدفشان چیز دیگر است. هرجا به نفع خودشان باشد داد و بیداد میکنند و تا سر حد تکفیر میروند ولی هرجا به ضررشان باشد اینطوری موش مردگی میکنند.
افسوس از دلیلی ضعیف و قابل پی گیری حال دلیل قوی پیش کش. واقعا احساس میکنم که وقتم تلف میشود برای پاسخ به سیاه نوشته های شما ولی مجبورم. اگر جواب ندهیم خودتان کف میزنید و سوت میزنید و میخندید و میبرید و میدوزید. و…
اما در مورد
حديث “خلفايي اثني عشر”:
پاسخ:اولا: خلیفه امده نه امامی که شما تراشیده اید.
دوما: غیر از علی و حسن و حسین که دیگر امامان شیعه خلیفه نبوده اند. اگر بوده اند نشان دهید.
سوما: روایت میگوید این دین همواره عزیز است تا این 12 خلیفه باشند. ولی ما که عکسش را میبینیم . مذهب حقه ی شیعه نه در حال حاضر که امامی نیست و نه در ان زمان که امامی تراشیده بودند عزیز و قوی نبوده است. کجاش دین نزد روافض عزیز هست؟ ههههه سبحان الله خندم میگرد از استدلال روافض.
از این دوازده خلیفه که 4 تایشان خلفای راشدین هستند. طبق استدلال اب دوغی و کیلویی شما دین در این مدت عزیز است. حال آیا شما میتوانید ذلت دین را در مدت خلافت ابوبکر و عمر و عثمان نشان دهید؟ این چه دین ذلیلی است که در مدتی کوتاه قاره ها را زیر سایه ی اسلام میبرد؟ و امامان 12 گانه ی شما غیر از سه تا که خلیفه بودن در خانه و مسجد مینشستند و به سوال فقهی مردم جواب میدادند؟ دین انجا عزیز بود یا نزد امام شیعه؟
امام اخرتان هم که پا به فرار گذاشته است و دین را نورا علی نور عزت بخشید با این کارش. ایا تعقل میکنید؟ ایا پند میگیرید؟ ایا دست از بهتان هایتان بر میدارید؟ ایا دست از ضربه زدن به دین با نام دین بر میدارید؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4018نوشته اید:
3- متاسفانه در هر دو اين روايات ، پيامبر اکرم نتوانستند منظور خود را کامل بيان کنند،چراکه اصحاب کودن ويا مغرض، مانع ايشان مي شوند.
پاسخ:
متاسفانه گستاخی شما به حدی رسیده است که برای اثبات امامت افسانه ایتان حتی به پیامبر هم رحم نکرده اید و او را متهم به عدم ابلاغ رسالت کرده اید در حالی که خداوند میفرماید
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ 67 مائده
اي فرستاده ( خدا ، محمّد مصطفي ! ) هر آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده است ( به تمام و كمال و بدون هيچ گونه کم و کسری، به مردم ) برسان ، و اگر چنين نكني ، رسالت خدا را نرساندهاي ( و ايشان را بدان فرا نخواندهاي . چرا كه تبليغ جميع اوامر و احكام بر عهده تو است ، و كتمان جزء از جانب تو ، كتمان كلّ بشمار است ) . و خداوند تو را از ( خطرات احتمالی و ضجه زدن و …) مردمان محفوظ ميدارد ( زيرا سنّت خدا بر اين جاري است كه باطل بر حق پيروز نميشود . و ) خداوند گروه كافران را هدايت نمينمايد .
ایها الناس اینک وقت ان نرسیده است که دیگر فریب ظاهر مظلومانه و حق به جانبانه ی این دشمنان خدا و رسول را نخوریم؟ ایا باز هم دلیل میخواهید برای اثبات گمراهی و کودنی و این افراد مدعی اسلام ناب؟؟؟
علنا پیامبر را متهم به عدم ابلاغ رسالت میکند. برای اثبات ولایت کیلویی و افسانه ای دست به تنقیض مقام رسالت و تهمت عدم ابلاغ؟؟؟؟ سبحان الله هذا بهتان عظیم. ایا اینها دایه ی مهربان تر از مادر هستند؟ احمق و نادان کسی جز اینها نیست. ای مردم هوشیار باشید. قضاوت با خوانندگان منصف.
و در اخر حکم کفر خود را صادر میکند با نوشتن:
مقايسه ياران امام خميني با ياران پيامبر اکرم درست نيست.ياران امام خميني به مراتب از برخي ياران پيامبر با وفاتر بودند.آنها همواره احترام امامشان را داشته وگوش به فرمان و مطيع ايشان بودند.
اینجا اوج گمراهی است.
خداوند ایمانی به شکل ایمان اصحاب را معیار قرار هدایت قرار داده است.
فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
خداوند از اصحابش راضی شده است از خمینی و یارانش ایا راضی شده است که این (زندیق) اصحاب خمینی را بهتر از اصحاب پیامبر میداند؟ حتما خمینی را نیز موفق تر از پیامبر میدانید؟؟ الله اکبر.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4019چطور پیامبر رحمه للعالمینی که 23 سال با وحی در ارتباط بوده و شاگردانی الهی تربیت کرده است موفق نبوده و خمینی رحمه للعالمینی که اینقدر مهربان بوده که حتی دختران شیر خواره نیز از دست صیغه بازی هایش در امان نبوده اند موفق بوده است؟ این کفر نیست چیست؟چطور خمینی بهترین و معتبر ترین و معتمد ترین افراد را نزدیکان خود قرار میدهد و در بینشان خائنی نیست ولی پیامبری که با وحی ارتباط دارد بد ترین و خائن ترین و دشمن ترین مردم روی زمین را از نزدیک ترین و مهم ترین افرادش قرار میدهد؟ ایا این تنقیض مقام پیامبر نیست؟ ایا این کفر نیست؟ والله قسم اگر خمینی را ضرب در هزار کنی هنوز لیاقت شاگردی شاگران پیامبر را هم ندارد و خمینی حتی اجازه ی تمیز کردن سم اسب عمر را هم ندارد چه برسه که خمینی و یارانش را به پیامبر و یارانش برتری دهیم. اصلا قابل مقایسه نیستند.
اصحاب پیامبر را از زبان علی در نهم البلاغه بخوانید
«اصحاب محمد -صلى الله عليه وآله وسلم- را ديدم و يكي از شما را نميبينم كه مانند ايشان باشند آنان صبح ژوليده سر و غبار آلود بودند و شب را بيدار، به سجده و قيام ميگذراندند، گاهي پيشاني و گاهي رخسار بروي خاك ميگذاردند، و از ياد بازگشت و معاد (مضطرب و نگران) همراه پاره آتش مي ايستند. پيشانيهايش بر اثر سجده هاي طويل همانند زانوهاي بز پينه بسته بود. هرگاه ذكر خداوند به ميان آمد، از چشمهايشان اشك ميريخت تا اينكه گريبانشان تر ميگشت. و از ترس عذاب و كيفر و اميد و پاداش و ثواب ميلرزيدند، همانگونه كه درخت در هنگام وزيدن باد تند ميلرزد»نهج البلاغه ج1 ص19
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4027نوشته ايد:” . ایا قران خلافت یا به زعم شیعه امامت علی مگر در ان نیامده است؟ پس قران باید کافی باشد برای بیان کردن اصول دین و یا برای بیان کردن چیزی که نپزیرفتنش برابر با کفر و ضلالت و جهنم باشد. درست است یا نه؟”
پاسخ:
1- بنده در کامنت اول خود اصلا بحث امامت علي را مطرح نکردم .حتي جمله من اين بود که فارغ از اينکه رسول خدا چه مي خواستند بنويسند،نظر ايشان اين بود که مطلبشان از گمراهي مسلمين جلوگيري مي کند حال تو وهابي براي توجيه سخن عمر، سخن پيامبر را تخطئه مي کني.
2- فرض کنيم سخن رسول خدا در قرآن وجود داشت. اصلا يک آيه قرآن بود. آيا عمر حق داشت با جمله حسبنا کتاب الله و اين مرد هذيان مي گويد، مانع رسول خدا گردد؟نوشته ايد:” علت گفته شدن این سخن نیز درگیری کلامی و سر و صدا نزد پیامبر میباشد و عمر نیز گفته که اینجا را ترک کنید برید بیرون حرف بزنید. ایا غیر از این است؟ یا برداشت مرز وارانه شیعه اینطور تهمت به اصحاب پیامبر میزند؟ ”
پاسخ:
کسي که از خدا نترسد به راحتي حقيقت را منقلب مي کند. جنابعالي ادعا کردي عمر همانند مبصري دلسوز، براي آرام کردن محضر رسول خدا ،گفته اينجا را ترک کنيد. در حاليکه اولا: خودش با جمله اش(جسارتش) جلسه را برهم زده بود ثانيا: اين رسول خدا بود که با خشم ،عمر و ديگر اصحاب را بيرون کرد. بخوان:
رسول خدا: «قوموا عنّى ولاينبغى عندى التنازع; از نزد من برخيزيد (و دور شويد) كه در محضر من نزاع و كشمكش سزاوار نيست».( صحيح بخارى، كتاب العلم، باب 39، ح 4)نوشته ايد:” چرا یک ایه ی صریح درباره ی امامت نیست؟”
پاسخ:
جواب اين شبهات را بارها داده ام. واينجا محل بحث آن نيست.(مي تواني به مقاله درسهايي از داستان قرآني طالوت مراجعه کني)شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4028نوشته ايد:” شما به حدیث قرطاس استناد میکنید از بخاری و مسلم و دیگران؟ خب چرا دیگر احادیث رو نیز در همین کتاب ها بررسی نمی کنید؟”پاسخ:
اولا: ما به احاديثي استناد مي کنيم که هم در کتب شيعه است و هم در کتب اهل سنت . احاديث کارخانه حديث سازي ابوهريره و عايشه فقط مورد قبول شماست. ثانيا: اينکه درکتب صحيح شما پر از تناقضات است ،به خودتان مربوط است.
نوشته ايد:” فرضیه ی ما مبنی بر اینکه اگر وصیت ان موقع نوشته میشد و درباره ی جانشینی میبود شخصی را جز ابوبکر ذکر نمیکردند. برای مثال همین پیش نماز بودن ابوبکر به مدت 5 روز دلیلی محکم بر وصیت نامه ی عملی پیامبر بر خلافت ابوبکر میباشد.”
پاسخ:
پس ايکاش کسي که مانع انجام وصيت رسول خدا شد، لال مي شد و مي گذاشت وصيت نامه نوشته مي شد و ما شيعيان بي راهه نمي رفتيم. از طرفي بي شک حتي ابوبکر هم انتخاب مي شد، علي نمي گفت اين مرد هذيان مي گويد پس مشکلي پيش نمي آمد. (ضمنا در مورد شبهه پيش نمازي ابوبکر ،در مقاله معني مولي در واقعه غدير،کامنت19تا 40مفصلا توضيح داده ام)
نوشته ايد:” سبحان الله. ناشیانه جواب دادن یعنی همین.در مقاله که نیم ساعته داد و بیداد میکنید که جلوی نوشتن پیامبر رو گرفته اند بعد میگویی حکمت در این بود که ننویسند؟ یعنی پیامبر قبل از ان حکمت ننوشتن را نمیدانستند؟ یا بعدا متوجه شدند؟ پس علم غیب چه شد؟ واقعا هذیان این نیست؟”
پاسخ:
انگار حالت خوب نيست! چون قافيه تنگ آيد شاعر به جفنگ آيد.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4029نوشته ايد:” علی و پیروانش حاضع اند. و درست است و دیدیم که 25 سال علی به خلفای ما قبل خود خدمت کرده است. توصیه میکنم به نهج البلاغه ج2 ص222……”
پاسخ:
اولا بنده تقريبا به تمامي اين چنين شبهاتي پاسخ داده ام(اگر بخواهي در پست مستقلي باز هم بدان خواهيم پرداخت). اما اينکه گفتي ايشان 25 سال با خلفاي قبل خود همکاري کرده. بله علي براي حفظ دين و احقاق حقوق ستمديدگان ، بعضا با خلفاء همکاري مي کرد، چراکه او دغدغه حفظ اسلام را داشت. ولي ايکاش معاويه و عايشه و عبدالله بن عمر و ديگران هم دغدغه اسلام داشتند و هنگام خلافت علي، با او همکاري مي کردند يا حداقل اينقدر معرفت داشتند ،نمي جنگيدند.
نوشته ايد:”لطفا اين را با متن عربي وشماره نشان بدهيد که مسلم در صحیحش از فردی که تنها 4 سال داشته است”
پاسخ:اين هم روايت:
حدثنا إسماعیل بن الْخَلِیلِ وَسُوَیْدُ بن سَعِیدٍ کلاهما عن بن مُسْهِرٍ قال إسماعیل أخبرنا عَلِیُّ بن مُسْهِرٍ عن هِشَامِ بن عُرْوَةَ عن أبیه عن عبد اللَّهِ بن الزُّبَیْرِ قال کنت أنا وَعُمَرُ بن أبی سَلَمَةَ یوم الْخَنْدَقِ مع النِّسْوَةِ فی أُطُمِ حَسَّانَ فَکَانَ یطأطىء لی مَرَّةً فَأَنْظُرُ وأطأطىء له مَرَّةً فَیَنْظُرُ فَکُنْتُ أَعْرِفُ أبى إذا مَرَّ على فَرَسِهِ فی السِّلَاحِ إلى بنى قُرَیْظَةَ.
از عبد الله بن زبیر نقل شده است که من و عمر بن أبى سلمه در روز خندق به همراه زنان در قلعه حسان بودیم، گاهى او بر پشت من بالا مىرفت و گاهى من بر پشت او تا جنگ را نگاه کنیم؛ من پدرم را شناختم که مسلح بود و با اسبش به طرف بنى قریظه مىرفت…
صحیح مسلم، ج 4 ص 1879، ح2416، کتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل طلحة والزبیر
نووى در شرح این روایت مىگوید:
وفی هذا الحدیث دلیل لحصول ضبط الصبی وتمییزه وهو بن اربع سنین فان بن الزبیر ولد عام الهجرة فی المدینة وکان الخندق سنة اربع من الهجرة على الصحیح فیکون له فی وقت ضبطه لهذه القضیة دون اربع سنین وفی هذا رد على ما قاله جمهور المحدثین انه لا یصح سماع الصبی حتى یبلغ خمس سنین والصواب صحته متى حصل التمییز وان کان بن اربع أو دونها.
این حدیث دلالت مىکند بر حصول ضبط کودک و تمییز او؛ در حالى که او چهار ساله بوده است. زیرا ابن زبیر در سال اول هجرت در مدینه به دنیا آمده و جنگ خندق کبنابر نظر صحیح در سال چهارم بوده است؛ پس او در زمان ضبط این روایت، کمتر از چهار سال داشته است.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4030نوشته ايد:” (در پاسخ به اينکه حادثه ناگواري که در غياب عمر وابوبکر در سقيفه رخ مي داد چه بود ) در سقیفه چیزی رخ نداد. با چند تا استدلال ساده انصار دانستند که فقط باید یک خلیفه وجود داشته باشد و مهاجران حق بیشتری نسبت به انصار دارند و با خود گفتن چطور شخصی را که پیامبر بر ما امام کرده در نمار ما از او جلو بزنیم.”
پاسخ:
يعني آن حادثه ناگوار براي ابوبکر وعمر ،هيچ ارتباطي به زمزمه هاي اجراي وصيت و تاکيدات رسول خدا براي انتخاب علي ، نداشت و طبق توهمات جنابعالي همه بر روي خلافت ابوبکر متفق بودند . راستي چه احترام وعزتي براي ابوبکر و عمر قائل بودند که بدون حضور آنها تعيين جانشين را شروع کرده بودند. آيا اين اوهام مورد قبول هيچ عاقلي هست؟آيا به چند استدلال ساده ،حادثه ناگوار مي گويند؟نوشته ايد:”آيا علي در صلح حديبيه از فرمان پيامبر سرپيچي نکرد…. چرا رسول الله را پاک نکرد؟ نکند نعوذ بالله شک به رسول الله بودن پیامبر داشتند؟….”
پاسخ:
واقعا تو تفاوت را متوجه نمي شوي يا خودت را به ناداني زده اي؟
“قُومُوا عَنِّي” قضيه ي قرطاس کجا و “تبسم الىّ” قضيه ي حديبيه کجا؟!“لعن الله من تخلف عن جيش اسامة” کجا و “تبسم الىّ” کجا؟!
“ما شككت في نبوت محمد كشكي في يومي هذا” ي عمر در صلح حديبيه کجا “و هُوَ وَاللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ، وَإِنْ رَغِمَ أَنْفُكَ، لا وَاللَّهِ، لا أَمْحُهَا” که حضرت امير در صلح حديبيه خطاب به سهيل بن عمرو فرمود کجا؟!
“ان رسول الله قد يهجر ” عمر به رسول خدا کجا و “لا تشجعني نفسي على محو اسمك من النبوة” اميرالمومنين خطاب به رسول خدا کجا؟!
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
پاسخ: ببينيد خواننده گرامي ياران خميني هندي را با اصحاب رسول الله مقايسه مي كند همان ياراني كه الله به آن ها وعده بهشت داده است
جناب جواب شما در تاپيك يار غار پست هاي 57 تا 68 هست لطفا به همانجا مراجعه كنيد