این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط rrw در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #15751- بايد اذعان کرد که در طول تاريخ از موضوع مهدويت سوء استفاده هاي زيادي شده است .اما بخش عمده اي از آنها اصلا ارتباطي به عقيده شيعه(مثلا در مورد غيبت) نداشته ، و مربوط به اصل اعتقاد به منجي است که مورد قبول هم شيعه وهم سني است. ولي اهل سنت ريشه همه آنها را ناشي ازسوء استفاده از عقيده شيعه مي داند که اين منصفانه نيست. مثلا اگر شيادي خود را مهدي آخرالزمان معرفي کند ، آيا اين سوء استفاده از عقيده شيعه است يا سوء استفاده از اعتقاد به مهدي که ميان شيعه وسني مشترک است.
2- نوشته ايد” اولین اشخاصی که به عنوان مهدی معرفی شد، “محمد بن حنفیه” فرزند حضرت علی رضی الله عنه است” ………… ” زمانی که امام صادق علیه السلام از دنیا رفت، عده ای از شیعیان ادعا کردند که وی نمرده بلکه او همان مهدی است”
پاسخ: نوشته فوق اثبات مي کند اين ادعا که اعتقاد به غيبت توسط افرادي مثل نواب امام زمان ويا در قرون اخير ، در حکومت صفويه ابداع شده ، بي اساس بوده واين اعتقاد به دهه هاي اوليه و صدر اسلام برمي گردد. به واقع تفكر و انديشه مهدويت و غائب بودن ايشان از ديدگان از همان اوائل اسلام متداول و يك امر بديهي بوده است .
3- چند دستگى در ميان اديان الهى همواره و در طول تاريخ وجود داشته و حتى در زمان حضور پيامبران، پيروان آنان دچار اختلاف شديد مىشدند و فرقههاى گوناگون و كاملا متضاد با يكديگر تشكيل مىدادهاند. پس اين مسأله هرگز نمىتواند حقانيت يك مذهب را زير سؤال ببرد؛ چرا كه در هر امتى هوسبازان و دنيا پرستانى بودهاند كه براى حفظ منافع شخصى تلاش كردهاند دين خداوند را به انحراف و چند دستگى بكشانند و از آب گل آلود ماهى بگيرند.
به ويژه كه حاكمان بنى اميه و بنى العباس، تمام تلاششان اين بود كه جمعيت شيعيان را پراكنده نموده و آنها را دچار اختلاف و چند دستگى نمايند. در بسيارى از موارد، فرقههاى منحرف از مذهب حق، با بودجه و تلاش حاكمان جور و به منظور مقابله با مذهب حقه شيعه تشكيل مىشد؛ از اين رو، وجود فرقههاى منحرف كه البته بسيارى از آنها تنها چند ماه يا چند سال بيشتر دوام نمىآوردند و درحال حاضر اثري از آنها نيست ،اشكالى بر مذهب حق نمي تواند باشد.
4- همچنانکه مي دانيد عمده تفاوت ميان اهل تسنن با تشيع در رابطه با مهدي ،اعتقاد شيعيان به ولادت و غيبت ايشان تا زمان قيام مي باشد. ليکن شيعه براي اين عقيده خود دلايلي دارد که بنده به برخي منابعي که مورد قبول اهل سنت هم هست، اشاره مي کنم.
الف) براى ایجاد ارتباط بین دو عالم، نیاز به مظهرى است كه هم دستى در آن جا داشته باشد و هم دستى در این جا؛ یعنى جامع بین حق و خلق و مجراى فیض الهى باشند و این همان انسان كامل وخليفه الله است كه باید در هر زمانى در روى زمین وجود داشته باشد. (و اذ قال ربك للملئكه انى جاعل فى الارض خليفه) توجه فرماييدکه اسميه بودن اين جمله و صفت مشبهه بودن جاعل دليل بر استمرار وجود خليفه الله است. (لطفا براي تکميل اين بحث مقاله “انسان کامل خليفه الله است” را نيز مطالعه فرماييد.)
ب) حديث ثقلين:
قال رسول الله: انّي تاركٌ فيكم الثقلين كتاب الله و اهل بيتي و انهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض.
من بين شما دو چيز گرانبها مي گذارم يكي كتاب خدا و ديگري اهل بيتم و اين دو از هم جدا نمي شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.
مستدرك حاكم، جزء3، ص148. تاريخ بغداد، ج 8، ص 442.
” جمله “لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض” بر استمرار همراهي اهل بيت با قرآن كريم دلالت دارد و اين پيوستگي و همراهي، جز با فرض تولد يافتن حضرت مهدي ، و پنهان بودن ايشان از ديدگان امكان ندارد زيرا اگر حضرت در آينده تولد يابد مي بايست در اين زمان، قرآن از اهل بيت جدا باشد و حال آنكه پيامبر اکرم فرموده است: اين دو از هم جدا ناشدني هستند.
ج)حديث: من مات و لا يعرف امامه مات ميتة جاهلية.
طبق اين حديث اگر حضرت مهدي هنوز بدنيا نيامده باشد پس ما معرفتي از امام زمان نداريم و گرفتار مرگ جاهلي شده ايم، زيرا بنا بر اين حديث در هر زمان امامي وجود دارد و لازم است معرفت به او وجود داشته باشد و در صورت متولد نشدن امام مهدي ،چنين شناختي حاصل نمي شود.
د) حديث دوازده خليفه كه از مسلّمات ميان اماميه و اهل سنت است:
رسول خدا مي فرمايد:عزت اسلام تا قيامت پابرجا خواهد بود مادامي که دوازده خليفه وجود داشته باشند.( وجود اين دوازده فرد ، تا قيامت امتداد يافته است.)
لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِمًا حتى تَقُومَ السَّاعَةُ أو يَكُونَ عَلَيْكُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كلهم من قُرَيْشٍ».
السيوطي،الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص80ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م
ابو داود در سنن خود پس از ذکر اين حديث گفته است: مهدى يكى از آن دوازده نفر است:
أن المهدي أحد الاثني عشر
ابن كثير دمشقى سلفى در تفسيرش آورده اين روايت بر وجود دوازده خليفه صالح دلالت دارد و از جمله آنها مهدى است:
ومعنى هذا الحديث (البشارة) بوجود اثني عشر خليفة صالحا يقيم الحق ويعدل فيهم…
ابن كثير الدمشقي، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص33، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1401هـ.
باتوجه به اينکه( لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِمًا )استمراري است و دوازدهمين خليفه هم مهدي است . خلاء ميان خليفه يازدهم و دوازدهم زماني پر مي شود که دوازدهمين نفر بدنيا آمده ولي از ديدگان غايب باشد .( اينکه چنين امامي به چه کار امت مي آيد را در مقاله اي ديگر توضيح دادم اگر دوستان بخواهند بار ديگر خواهم گفت)
و) قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم لا يَذْهَبُ الدُّنْيَا حتى يَمْلِكَ رَجُلٌ من أَهْلِ بَيْتِي يُوَافِقُ اسْمُهُ اسْمِي.
از عبد الله بن مسعود از رسول خدا (ص) روايت شده است كه فرمود: دنيا از بين نمىرود تا اينكه مردى از اهل بيت من كه اسم او مطابق نام من است، حاكم شود.
دقت کنيد،درست است که سادات فعلي از نسل پيامبرند، ولي کسي به آنها اهل بيت پيامبر نمي گويد.( مثلا آيا کسي به امام خميني اهل بيت پيامبر گفته) پس حضرت مهدي يک سيد معمولي و اينقدر به لحاظ زماني دور از رسول خدا نيست. و اين تاييدي ديگر است بر اعتقاد شيعيان به ولادت حضرت مهدي در گذشته و غيبت ايشان.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3031شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3628نوشته اید که :نوشته فوق اثبات مي کند اين ادعا که اعتقاد به غيبت توسط افرادي مثل نواب امام زمان ويا در قرون اخير ، در حکومت صفويه ابداع شده ، بي اساس بوده واين اعتقاد به دهه هاي اوليه و صدر اسلام برمي گردد. به واقع تفكر و انديشه مهدويت و غائب بودن ايشان از ديدگان از همان اوائل اسلام متداول و يك امر بديهي بوده است .
پاسخ: غیب شدن انسان و برگشتن ان تمامش بر میگرد به قضیه ی سیدنا عیسی که خداوند می فرماید: اذ قال الله یا عیسی انی متوفیک و رافعک الی هنگامي را كه خدا به عيسي فرمود : من تو را ميميرانم و به سوي خويش فرا ميبرم
از پی همین اندیشه و سوء استفاده از این اتفاق اشخاص زیادی در بیشتر اعتقادات و ادیان معتقد هستند که بزرگشان مرشدشان امامشان و یا پیامبراشن نمرده بلکه از دیدگان پنهان شده و بر خواهد گشت.
يکي از نشانه هاي قيامت آمدن و متولد شدن فردي بنام محمد مهدي است که شخصي مومن و عادل است که رهبري مسلمانان را بدست مي گيرد و با کفار مي جنگد.
و او مردي از اهل بيت است و در حاليكه زمين پر از ظلم و ستم است از عدل و داد پر مي نمايد. اسمش موافق اسم پيامبر صلي الله عليه وسلم و اسم پدرش موافق اسم پدر پيامبر صلي الله عليه وسلم است. ابوداود و ترمذي از عبدالله بن مسعود رضي الله عنه روايت مي كنند كه پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: سنن أبي داود 4 / 306 (4282)
«دنيا به پايان نميرسد تا اينکه مردي از اهل بيتم که هم اسم من و اسم پدرش هم اسم پدر من است حکومت عرب را بدست گيرد و زمين را همانگونه كه پر از ظلم و ستم شده پر از عدل و داد مي كند.».شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3629اما در مورد عيسى عليه السلام، او در آخرالزمان از آسمان فرود خواهد آمد و به عنوان يك رهبر زمام امور مسلمين را بدست خواهد گرفت ولى نه بعنوان پيامبر، بلكه بعنوان يکى از پيروان پيامبر صلى الله عليه و سلم.و اينجا شايد سؤالى پيش آيد كه حضرت مهدى نيز مانند حضرت عيسى در حالت غيبت هست، پس اشكالى ندارد كه تا بحال ظهور نكرده باشد، درست مانند عيسى عليه السلام كه در آخر الزمان ظهور ميكند و فعلا در پنهانيست، ولى اين سؤال بى جاست، زيرا اولا شريعت عيسى عليه السلام توسط اسلام منسوخ شده، و خود عيسى عليه السلام هنگام ظهور تابع شريعت اسلام خواهد شد و بر اساس شريعت اسلام حكمفرما خواهد بود نه بر اساس دين و آيين مسيحيت، و ثانيا اهل سنت اعتقاد دارند كه قرآن و سنت پيامبر صلى الله عليه و سلم براي هدايت بشريت کافيست و دين كامل شده است، لذا نيازى به حضور عيسى عليه السلام در حال حاضر نيست، ولى در آخر الزمان بعنوان يكى از نشانه هاى بزرگ قيامت ظهور خواهد كرد و صليب را ميشكند و خنزير را ميكشد، يعنى اين اباطيلى كه نصرانيت به آن اعتقاد دارند و آنرا به دين عيسى عليه السلام نسبت ميدهند را از بين ميبرد، ولى شيعيان كه اعتقاد دارند مهدى معصوم هست و بايد پيرو او باشيم پس غيبت او بى معناست، بلکه ميبايست در حضور مردم باشد تا آنها را راهنمايى كند.
نوشته اید که این دو دسته گی ایرادی مر مذهب حق نمی باشد.
پاسخ:عجیب است مذهب(حقی!!!) که اصول و فروعش را نتواند از قران ثابت کند چطور مذهبی است؟ لطفا به جای تحمیل کردن عقایدتان بر قران که از طریق یهودیت و مسیحیت به وسیله ی علماهایتان وارد دینتان شده است عقایدتان را از قران و سنت بگیرید باشد که هدایت شدید.
نوشته اید
الف) براى ایجاد ارتباط بین دو عالم، نیاز به مظهرى است كه هم دستى در آن جا داشته باشد و هم دستى در این جا
پاسخ: منظورت چیست؟ نکند میخوایی بگیویی که دین کامل نشده و یا نکند میخوایی بگویی که وحی هنوز قطع نشده؟ چه نیازی هست که مهدی واسطه بین عالم ما و عالم غیب باشد؟ پیامبر دین را کامل کرده است و بعد از پیامبر ما نیز پیامبری نخواهد امد و وحیی نازل نخواهد شد پس فلسفه ی اینکه مهدی واسطه باشد چست؟شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3630نوشته اید ” جمله “لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض” بر استمرار همراهي اهل بيت با قرآن كريم دلالت دارد و اين پيوستگي و همراهي، جز با فرض تولد يافتن حضرت مهدي ، و پنهان بودن ايشان از ديدگان امكان ندارد زيرا اگر حضرت در آينده تولد يابد مي بايست در اين زمان، قرآن از اهل بيت جدا باشد و حال آنكه پيامبر اکرم فرموده است: اين دو از هم جدا ناشدني هستند.
اهل بیت پیامبر و پیامبر ص و قران در نزد ما اهل سنت برای ساعتی هم از هم جدا نشده اند.
و عجیب ان است که فکر میکنید که این همراهی همراهی جسمی می باشد. پیامبر فوت نمودند ولی سخنان و احادیثشان فوت ننموده است و هر لحظه همراه ما میباشد. و اهل بیت نیز به همین ترتیب در احادیث دیگر این همراهی را بیشتر واضح کرده است که منظور سنت می باشد که توسط اهل بیت و اصحاب ترویج و تبلیغ می شده همان طور که می فرماید اين حديث مثل فرمودة پيامبر خداست كه فرمود: دو چيز را در ميان شما ميگذارم كه اگر به آن دو چنگ بزنيد هرگز گمراه نميشويد و آن دو كتاب خدا و سنت من است.( مستدرک الحاکم 1/93)
و پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: به سنت من و سنت خلفاي راشدين بعد از من تمسك جوييد، با دندان به آن چنگ بزنيد.( ابو داود، كتاب السنة، باب لزوم السنة حديث 4607، و ترمذي، كتاب العلم، باب ما جاء في الأخذ بالسنة حديث 2676)
پس اینکه قران وسنت از هم جدا نمی شوند شکی نیست.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3631نوشته اید حديث: من مات و لا يعرف امامه مات ميتة جاهلية.
طبق اين حديث اگر حضرت مهدي هنوز بدنيا نيامده باشد پس ما معرفتي از امام زمان نداريم و گرفتار مرگ جاهلي شده ايم، زيرا بنا بر اين حديث در هر زمان امامي وجود دارد و لازم است معرفت به او وجود داشته باشد و در صورت متولد نشدن امام مهدي ،چنين شناختي حاصل نمي شود.
شما مدعیان تشیع معتقد هستید که فاطمه با ابوبکر مشکل داشت و همراه علی بیعت نکردند. پس العیاذ بالله فاطمه با مرگ جاهلی مرده است چون امام انها ابوبکر بوده است طبق عقیده ی سیدنا علی از کتاب خودتانحقيقتاً اگر امامت و خلافت تا زمان حضور همه مردم منعقد نمي شود، مسئله بسيار مشكل بود چون هرگز نمي توان همه ي مردم را جمع نمود. اما آنان كه در اجتماع حاضرند به نيابت از غائبان حكم مي دهند. و پس از آن حاضر نمي تواند از حكم خود برگشته و غائب را نيز هيچ حق انتخاب و اعتراضي نباشد)).
نهج البلاغه ج2 ص86.
(إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبابكر وعمر وعثمان على ما بايعوهم عليه، فلم يكن للشاهد أن يختار ولا للغائب أن يرد وإنما الشورى للمهاجرين والانصار، فان اجتمعوا على رجل وسموه إماماً كان ذلك لله رضى، فإن خرج من أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلى ما خرج منه، فإن أبى قاتلوه على اتّباعه غير سبيل المومنين )
همان قومي با من بيعت كرده اند كه با ابابكر، عمر و عثمان بيعت كرده بودند. پس شاهد را حق اختياري نبود، و غايب را نيز هيچ حقي نباشد كه اين انتخاب را مردود شمارد
اين شورا براي مهاجرين و انصار است، اگر آنان كسي را انتخاب نموده، و او را امام خواندند، پس خداوند از اين امر راضي است و اگر آن شخص با طعن و يا بدعتي از امر آنان خارج شد، او را به راه باز مي گردانند . و اگر از اطاعت اجتناب نمود، با او جهت پاي گذاشتن در راهي بجز راه مومنين به مقاتله ميپردازند
نهج البلاغه ج3 ص7،همچنین امام در هر زمان متغیر می باشد . و با امام بیعت می شود. من چطور با امامی که وجود خارجی ندارد بیعت کنم؟ ایا دستم را بنازم در هوا و بیعت کنم؟ یا در چاه؟
نوشته اید حديث دوازده خليفه كه از مسلّمات ميان اماميه و اهل سنت است: عزت اسلام تا قيامت پابرجا خواهد بود مادامي که دوازده خليفه وجود داشته باشند.( وجود اين دوازده فرد ، تا قيامت امتداد يافته است.)
لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِمًا حتى تَقُومَ السَّاعَةُ أو يَكُونَ عَلَيْكُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كلهم من قُرَيْشٍ».شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3643جناب مجاهد دين
نوشته ايد:” شما مدعیان تشیع معتقد هستید که فاطمه با ابوبکر مشکل داشت و همراه علی بیعت نکردند. پس العیاذ بالله فاطمه با مرگ جاهلی مرده است چون امام انها ابوبکر بوده است”
پاسخ:لطفا ايراد مربوط به خودتان را به ما نسبت ندهيد. اينکه فاطمه با ابوبکر بيعت نکرد که قطعي است. چراکه ايشان اصلا ابوبکر را امام خود وجانشين رسول خدا نمي دانستند. امام حضرت فاطمه ، علي بود و بر همين اعتقاد جان خود را نيز از دست داد. حال ما سوال مي کنيم شما که مي گوييد امام حضرت فاطمه نه علي بلکه ابوبکر بود حال که با او بيعت نکرده نعوذ بالله در جاهليت از دنيا رفته اند؟
نوشته ايد:” امام در هر زمان متغیر می باشد . و با امام بیعت می شود. من چطور با امامی که وجود خارجی ندارد بیعت کنم؟ ایا دستم را بنازم در هوا و بیعت کنم؟ یا در چاه؟”
پاسخ:
لطفا سخن نسنجيده نفرماييد. جنابعالي اگر گمان مي کنيد بيعت به معناي دست دادن فيزيکي است ، بدانيد که خيلي از مسلمانان صدر اسلام رسول خدا وخلفاء را هرگز نديدند ولي در سپاه اسلام حتي جان خود را فدا کردند. تازه مگر وقتي خلفاء توسط چند نفر در سقيفه انتخاب شدند بقيه مسلمانان بلاد اسلامي با ايشان بيعت فيزيکي کردند.
نوشته ايد:” اهل بیت پیامبر و پیامبر و قران در نزد ما اهل سنت برای ساعتی هم از هم جدا نشده اند. و عجیب ان است که فکر میکنید که این همراهی همراهی جسمی می باشد. ”
پاسخ:
خير ، ما نمي گوييم اين همراهي جسماني است. ولي بايد وجود که داشته باشد. بياييد فرض کنيم حديث جنابعالي که قرآن وسنت از هم جدا نيستند توسط دشمنان اهل بيت در مقابل حديث اصلي جعل نشده ،و آن نيز صحيح باشد. قرآن موجود است و سنت هم به ما رسيده و موجود است. اما در مورد حديث اصلي چه؟اگر هم اکنون بعد از هزار سال اهل بيت و عترت پيامبر موجود نباشد ، اين پيوستگي چگونه قابل تصور است؟ مي بينيد که لزوم اعتقاد به بدنيا آمدن امام زمان وغيبت ايشان ضروري مي نمايد.
…ادامه داردشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3644نوشته ايد:” شيعيان كه اعتقاد دارند مهدى معصوم هست و بايد پيرو او باشيم پس غيبت او بى معناست، بلکه ميبايست در حضور مردم باشد تا آنها را راهنمايى كند.”
پاسخ:
ابتدا ببينيم معناي اين امامت چيست؟ خداي سبحان ،ميفرمايد امام كسي است كه هادي به أمر ما است: ﴿و جعلناهم ائمةً يهدون بامرنا﴾
حال ببينيم امر خدا چيست؟
أمر خدا در چند آيه، مخصوصاً در آيهٴ پاياني سورهٴ يس آمده ﴿إنّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول لَهُ كن فيكون﴾ خدا ميفرمايد: أمر ما ﴿كن فيكون﴾ است. ببينيد اينجاديگر سخن از مبتدا و خبر نيست. ﴿كن فيكون﴾
از طرفي دقت کنيد که باء بأمرنا در ﴿و جعلناهم أئمةً يهدون بأمرنا﴾ باء مصاحبت يا ملابست است. يعني امام در صحبتِ هدايت أمر خداست يا در كسوتِ هدايت امر خدا است. اينها جامه و كسوت «امر اللهي» دربر كردهاند ، اينها مصاحب أمر اللهاند، يعني با ﴿كن فيكون﴾ كار ميكنند يعني با دلها و ارواح كار دارند.
هدايت غير از مديريت است، هادي جامعه غير از مدير جامعه است. هدايت دو قسم است: يك قسم به معناي ارائه طريق است، كه صفت انبياء است. يك قسم ايصال به مطلوب است كه آن يك مقام ديگري است که مربوط به امام است.
ما معتقدیم كه امام زمان بر باطن و اعمال مردم ولایت دارد و در واقع، هدایت تحت نظر اوست و رساندن به مقصود از وظایف آن امام معصوم است .
نوشته ايد:” عجیب است مذهب(حقی!!!) که اصول و فروعش را نتواند از قران ثابت کند چطور مذهبی است ”
پاسخ:
لطفا کيلويي سخن نگفته ومصداق بياوريد. البته اگر قدري در همين سايت جستجو کنيد به پاسخ اکثر سوالات خود مي رسيد.
نوشته ايد:” چه نیازی هست که مهدی واسطه بین عالم ما و عالم غیب باشد؟ پیامبر دین را کامل کرده است و بعد از پیامبر ما نیز پیامبری نخواهد امد و وحیی نازل نخواهد شد پس فلسفه ی اینکه مهدی واسطه باشد چست؟”
پاسخ:
به همن علت که خداوند با وجود کامل بودن و بي نياري ، براي خود جانشين وخليفه انتخاب کرده است.( لطفا مقاله انسان کامل خليفةالله است) را مطالعه فرماييد.
نوشته ايد:” و او مردي از اهل بيت است و در حاليكه زمين پر از ظلم و ستم است از عدل و داد پر مي نمايد. اسمش موافق اسم پيامبر صلي الله عليه وسلم و اسم پدرش موافق اسم پدر پيامبر صلي الله عليه وسلم است. ابوداود و ترمذي از عبدالله بن مسعود رضي الله ”
پاسخ:
چرا پاسخ نمي دهيد که هزاران سال بعد از پيامبرمردي از اهل بيت ايشان چگونه مي تواند باشد، اگر قبلا بدنيا نيامده وغيبت نکرده باشد.
نوشته ايد:” دنيا به پايان نميرسد تا اينکه مردي از اهل بيتم که هم اسم من و اسم پدرش هم اسم پدر من است حکومت عرب را بدست گيرد و زمين را همانگونه كه پر از ظلم و ستم شده پر از عدل و داد مي كند”
پاسخ:
لطفا پاسخ دهيد چگونه پيامبر جانشين هزاران سال بعد از خود را به اسم ، معرفي کرده و نسبت به جانشين بلافصل خود بي تفاوت بوده است.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3647نوشته اید :
ابتدا ببينيم معناي اين امامت چيست؟ خداي سبحان ،ميفرمايد امام كسي است كه هادي به أمر ما است: ﴿و جعلناهم ائمةً يهدون بامرنا﴾
حال ببينيم امر خدا چيست؟
أمر خدا در چند آيه، مخصوصاً در آيهٴ پاياني سورهٴ يس آمده ﴿إنّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول لَهُ كن فيكون﴾ خدا ميفرمايد: أمر ما ﴿كن فيكون﴾ است. ببينيد اينجاديگر سخن از مبتدا و خبر نيست. ﴿كن فيكون﴾
پاسخ:
شبیه این است من میگم س شما میگید سیستان و بلوچستان. اولا این ایه درباره ی بنی اسرائیل نازل شده است و به این معنی هست که به خاطر صبر و شكيبايي برخي از بنياسرائيل در برابر لذايذ دنيا، آنها را ائمه و پيشواياني قرارداديم «كه به فرمان ما هدايت ميكنند» يعني: آن پيشوايان با احكام و مواعظي كه به فرمان ما از تورات بر مردم القا ميكنند، آنان را بهسوي هدايت فراميخوانند.
و در جای دیگر می فرماید وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ . و ما آنان را سردستگان و پيشواياني كرديم كه مردمان را به سوي دوزخ ميخواندند.
نوشته اید که: باء بأمرنا در ﴿و جعلناهم أئمةً يهدون بأمرنا﴾ باء مصاحبت يا ملابست است. يعني امام در صحبتِ هدايت أمر خداست يا در كسوتِ هدايت امر خدا است. اينها جامه و كسوت «امر اللهي» دربر كردهاند ، اينها مصاحب أمر اللهاند، يعني با ﴿كن فيكون﴾ كار ميكنند يعني با دلها و ارواح كار دارند.
پاسخ: باء بامرنا باء وسیله هست یعنی به کمک یا به وسیله ی امر ما دعوت میکنند. در اینجا امرنا شریعت است.
و از نوشته های شما هیچ چیزی جز انباز ها و شریکانی در امر خدا بر داشت نمی شود
لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ 22 انبیاء اگر در آسمانها و زمين ، غير از يزدان ، معبودها و خداياني ميبودند و ( امور جهان را ميچرخاندند ) قطعاً آسمانها و زمين تباه ميگرديد
إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَلَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ﴾ [فاطر /41]. «خداوند آسمانها و زمين را از نابودي محفوظ نگاه مي دارد. و اگر آنها رو به زوال نهند كسي جز او نمي تواند آنها را از زوال و نابودي باز دارد».شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3648نوشته اید :
لطفا پاسخ دهيد چگونه پيامبر جانشين هزاران سال بعد از خود را به اسم ، معرفي کرده و نسبت به جانشين بلافصل خود بي تفاوت بوده است.
پاسخ: بی تفاوت نبوده بلکه به طور مستقیم و غیر مستقیم جانشینش را مشخص کرده است
حذيفه رضی الله عنه ميگويد: در حضور رسولخدا صلی الله علیه وسلم نشسته بوديم كه آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند:
(إنّي لاأدري ما قدر بقائي فيكم فاقتدوا باللّذَيْنِ مِنْ بعدي…) يعني: «من، نميدانم چهقدر درميان شما ميمانم؛ پس از دو نفري كه پس از من هستند، پيروي كنيد» و به ابوبكر و عمر اشاره كردند.( سلسلة الأحاديث الصحيحة از آلباني (3/233و236))
عايشهي صديقه رضي الله عنها ميگويد: رسول اكرم صلی الله علیه وسلم در بيماري ارتحال خود به من فرمودند:
(أدعي لي أبابكر أباك و أخاك حتّي أكتب كتابًا فإنّي أخافُ أن يتمنّي متمنٍّ و يقول قائلٌ: أنا أولي. و يأبي اللّهُ و المؤمنونَ إلاّ أبابكر)
يعني: «پدرت ابوبكر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصيتي بنويسم؛ چراكه من از اين ميترسم كه كسي آرزوي خلافت در سر بپروراند و به آن طمع ورزد و كسي ادعا كند كه (براي خلافت) سزاوارتر است؛ در حالي كه خداوند متعال و مؤمنان، جز ابوبكر را (براي خلافت) نميپسندند.»( مسلم (4/1857))
و چندین روز پیش نماز امت بودند.
ادامه دارد…شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3649و همچنین صحت اعتقاد به احادیثی شبیه این ها در مذهب شما که شرک مطلق است با گفتار شما روشن میشود
حر عاملي مي گويد: «ايمان به اينكه در روز قيامت تمام خلائق را ائمه مورد محاسبه قرار خواهند داد يكي از اصول ايمان به ائمه مي باشد»
الفصول المهمه في اصول الائمه ص 171
شماها نه تنها خداوند متعال را از برخي از اعمال ويژه خود خلع كرده اند بلكه حتي عرش را نيز از ايشان گرفته اید. و در پايان يكي از روايات كه در مورد روز قيامت سخن مي راند از زبان ائمه گفته اید: «… آنگاه ما بر عرش خداوند مي نشينيم»
تفسير العياشي 2/312، البرهان للبحراني 2/439، بحار الانوار للمجلسي 3/302.
در كتاب «مرآة الأنوار» گفته اید که: «من همان رب و پروردگار زمين هستم كه آنرا آرام نگاه مي دارم»
مرآه الانوار لابي الحسن الشريف بن الموالي محمد طاهر البناطي الفتوني ص 59، (مطبعه الافتاب، طهران 1374 هـ).
سبحان الله ايا امكان دارد سیدنا علی چنين سخن كفر آلود و ملحدانه اي بر زبان بياورند؟
كليني يكي از ابواب كتاب خود را اينگونه ناميده است:
«زمين از آن امام مي باشد»
اصول الكافي للكليني 1/407-410، (تصحيح و تعليق: علي اكبر الغفاري، دار الكتب الاسلاميه، طهران، الثالثة: 1388هـ).
و اورده است که «ابوبصير مي گويد: ابا عبدالله -عليه السلام- فرمودند: آيا نمي داني كه دنيا و آخرت از آن امام هستند و تحت تصرف و حكم او قرار دارند؟»
اصول الكافي 1/409
سبحان الله پس خدا چکاره است؟شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3650نوشته اید:
لطفا کيلويي سخن نگفته ومصداق بياوريد. البته اگر قدري در همين سايت جستجو کنيد به پاسخ اکثر سوالات خود مي رسيد.
چه نیازی هست که مهدی واسطه بین عالم ما و عالم غیب باشد؟ پیامبر دین را کامل کرده است و بعد از پیامبر ما نیز پیامبری نخواهد امد و وحیی نازل نخواهد شد پس فلسفه ی اینکه مهدی واسطه باشد چست؟”
و پاسخ دادید:
به همن علت که خداوند با وجود کامل بودن و بي نياري ، براي خود جانشين وخليفه انتخاب کرده است.( لطفا مقاله انسان کامل خليفةالله است) را مطالعه فرماييد.
پاسخ: دوست عزیز بحث خلیفه بودن با بحث مدبر و مدیر بودن دنیا فرق میکند. خلیفه زمین احکام خدا را در زمین اجرا میکند نه اینکه زمین را مدیریت و هدایت کند همانطور که گفته ای «ما معتقدیم كه امام زمان بر باطن و اعمال مردم ولایت دارد و در واقع، هدایت تحت نظر اوست و رساندن به مقصود از وظایف آن امام معصوم است » همانطور که در قران به کرات به این مساله اشاره شده است. و اگر سری به قران بزنید پاسخ اکثر سوالاتتان را پیدا میکنید خداوند می فرماید
لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ272 بقره
هدايت آنان بر عهده ی تو نیست ، وليكن خداوند هر كه را بخواهد هدايت ميكند
إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ 56 قصص
( اي پيغمبر ! ) تو نميتواني كسي را كه دوست داری هدایت کنی ولي اين تنها خدا است كه هر كه را بخواهد هدايت عطاء مينمايد ، و بهتر ميداند كه چه افرادي راهيابند .
هدایت از دست بزرگترین بنی ادم خارج است حال چطور مهدی که طبق قول شما که میگویید« ما معتقدیم كه امام زمان بر باطن و اعمال مردم ولایت دارد و در واقع، هدایت تحت نظر اوست و رساندن به مقصود از وظایف آن امام معصوم است .»
میتواند هدایت کند؟؟!!! باز بنده شما را نصیحت میکنم که عقایدت را از قران بگیری نه انکه ان را بر قران تحمیل کنی.
پس خلیفه ی خداوند که درواقع پیامبران الهی هستند کاری جز بشیر و نذیر بودن و ابلاغ مبین نمی باشد.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3694نوشته ايد:” بحث خلیفه بودن با بحث مدبر و مدیر بودن دنیا فرق میکند. خلیفه زمین احکام خدا را در زمین اجرا میکند نه اینکه زمین را مدیریت و هدایت کند ”
پاسخ:
خليفه تجلي کامل مستخلف عنه خود است، نه فقط مجري احکام . وگرنه فرشتگان بسيار بهتر مجري احکام الهي هستند ولي هرگز راهي به خليفةالهي ، ندارند. ضمن اينکه معيار خلافت، نه تنها علم به اسماء، بلكه علم به همه اسماء است ( و علم آدم الاسماء كلها) يعنى خلافت مطرح شده در آيه محل بحث، مظهريت همه صفات با حفظ مراتب آن است. به همين لحاظ فرشتگان، شايسته خلافت خدا نيستند؛ زيرا آنان مظهر بعضى از اسماى الهى هستند.(لطفا يکبار ديگر مقاله انسان کامل خليفةالله است را به دقت مطالعه فرماييد)
نوشته ايد:” باء بامرنا باء وسیله هست یعنی به کمک یا به وسیله ی امر ما دعوت میکنند. در اینجا امرنا شریعت است. و از نوشته های شما هیچ چیزی جز انباز ها و شریکانی در امر خدا بر داشت نمی شود”
پاسخ:
دقت نماييد اگر هم باء در اين جمله، باء وسیله باشد ، به معناي شريعت نيست. مگر اين امرنا ، امر خداوند نيست ، خداوند خود گفته (امره)چيست .( إنّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول لَهُ كن فيكون﴾ امر خداوند( کن فيکون) است.
دوست عزيز همانطور که در مقاله” مقام امام بالاتر است يا نبي” عرض شد امامتي كه در آيه (وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِكلَِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىِّ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ) براي ابراهيم در دوران پيري توسط خداوند جعل شد. همان مقام معنوي است و گرنه زعامت و تشكيل حكومت، دست به تبر بردن و بتشكني كردن قبلاً بود. آن مقام عبارت از اين است كه ،امام يعني كسي كه پيشوايِ عقائد و اخلاق مردم باشد . يعني عقيدهٴ او بعنوان ﴿اليه يصعد الكلم الطيب﴾ است. هر فيضي، در هر گوشهٴ عالم، به هر مؤمنين ميرسد روي زعامت او مي شود. , با اينكه اغنا و بي نياز كردن, وصف خداست . با اينكه خدا مغني است, مع ذلك وصف إغنا را خداي هم به خودش، هم به رسولش نسبت ميدهد كه ﴿أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾
خداي سبحان وقتي امامت را تبيين ميكند، هم شرايط امام شدن را بيان ميكند، هم كار امام را ذكر ميكند، ميفرمايند به اينكه ﴿و جعلناهم أئمّةً يهدون بأمرنا﴾ ؛ ما آلابراهيم را، ما اين أنبيا را، اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اين بزرگان را ائمه كرديم: ﴿و جعلناهم أئمةً﴾ خب، اينها چه ميكنند؟ اينها با طاغوتيان درميافتند اينكه امامت و زعامت عالم ملك است كه اين را قبلاً هم داشتند. شريعت را اشاعه مي دهند اين راهم که داشتند. پس اين (يهدون بأمرنا) چيست؟
خود خداوند فرموده چيست؟﴿إنّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول لَهُ كن فيكون﴾ خدا ميفرمايد: أمر ما ﴿كن فيكون﴾ است.
…ادامه داردشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3695نوشته ايد:” عايشهي صديقه رضي الله عنها ميگويد: رسول اكرم در بيماري ارتحال خود به من فرمودند:
(أدعي لي أبابكر أباك و أخاك حتّي أكتب كتابًا فإنّي أخافُ أن يتمنّي متمنٍّ و يقول قائلٌ: أنا أولي. و يأبي اللّهُ و المؤمنونَ إلاّ أبابكر)
يعني: «پدرت ابوبكر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصيتي بنويسم؛ چراكه من از اين ميترسم كه كسي آرزوي خلافت در سر بپروراند و به آن طمع ورزد و كسي ادعا كند كه (براي خلافت) سزاوارتر است؛ در حالي كه خداوند متعال و مؤمنان، جز ابوبكر را (براي خلافت) نميپسندند.»( مسلم (4/1857))”
پاسخ:
اين همان عايشه اي نيست که رسول خدا به او شاخ شيطان و مرکز فتنه گفته.( صحيح بخاري – باب ما جاء في بيوت أزواج النبي صلى الله عليه وسلم) اين همان عايشه اي نيست که پيامبر او را با زنان اطراف يوسف مقايسه کرده (صحيح بخارى -ج 1 ، ص 161 ، كتاب الاذان ، باب حد المريض ان يشهد الجماعة )
اين همان عايشه اي نيست که حتي از بردن نام علي اکراه دارد.
……إِنَّ النَّبِىَّ – صلى الله عليه وسلم – وَجَدَ مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً فَخَرَجَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا الْعَبَّاسُ لِصَلاَةِ الظُّهْرِ…
پس از مدّتى پيامبر در خود احساس سبكى و آرامش كرد و براى نماز ظهر در حالى كه بين دو مرد ـ كه يكى از آن ها عبّاس بود ـ تكيه كرده بود از خانه خارج …….
عيني در شرح صحيح بخاري مينويسد: ابن عبّاس گفته است عائشه به علّت خوش نداشتن نام علي از بردن نام او خودداري كرده است:
ولكن عائشة لا تطيب نفسا له بخير
چون عايشه از علي دل خوشي نداشت.
عمدة القاري ، عيني(855 هـ ) ، ج 5 ، ص 192 .
اين همان عايشه اي نيست که متاسفانه دستي هم در جعل دارد.( آيه رضاع کبير را که فراموش نکرده ايد).آيا بايد به روايات عايشه مخصوصا زماني که مربوط به خلافت پدرش ابوبکر و ياخلافت علي است، اعتماد کرد؟
راستي زماني که پيامبر به عايشه گفت “پدرت ابوبكر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصيتي بنويسم” آيا نوشت يا باز هم عمر مانع شد و گفت اين مرد هذيان مي گويد.
خدا را گواه مي گيرم که بنده قصد توهين به عايشه يا فرد ديگري را ندارم ولي بايد حقايق روشن شود که خداي نکرده بي راهه نرويم.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3696نوشته اید:
از طرفي دقت کنيد که باء بأمرنا در ﴿و جعلناهم أئمةً يهدون بأمرنا﴾ باء مصاحبت يا ملابست است. يعني امام در صحبتِ هدايت أمر خداست يا در كسوتِ هدايت امر خدا است. اينها جامه و كسوت «امر اللهي» دربر كردهاند ، اينها مصاحب أمر اللهاند، يعني با ﴿كن فيكون﴾ كار ميكنند يعني با دلها و ارواح كار دارند.
ما معتقدیم كه امام زمان بر باطن و اعمال مردم ولایت دارد و در واقع، هدایت تحت نظر اوست و رساندن به مقصود از وظایف آن امام معصوم است
پاسخ:
قبل از اینکه حرفی بزنی به عاقبتش فکر کن چون سخن تا در دهان تو است اختیارش رو داری اما وقتی که خارج شد دیگر راه بر گشت نداره
خداوند می فرماید لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذَّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ 128 ال عمران
چيزي از امر در دست تو نيست ( بلكه همه امور در دست خدا است . اين او است كه ) يا توبه آنان را ميپذيرد ( و دلهايشان را با آب ايمان ميشويد ) يا ايشان را ( با كشتن و خوار داشتن در دنيا ، و عذاب آخرت ) شكنجه ميدهد ، چرا كه آنان ستمگرند .
خوب دقت کن با چشمانی باز ببین که طبق این ایه بزرگترین بشر نمی تواند کسی رو هدایت کند و یا فرمان بخشش یا عذاب در دست او نیست. اما تو چه گفتی؟ گفتی که (ما معتقدیم كه امام زمان بر باطن و اعمال مردم ولایت دارد و در واقع، هدایت تحت نظر اوست و رساندن به مقصود از وظایف آن امام معصوم است .) طبق عقیده آب دوغ خیاری و مذهب(حقه ی شما!!) و حرف های من در اوردی شماکه حتی شباهتی به بزرگان مذهبتون هم ندارد دو حالت بیشتر ممکن نیست یا اینکه خداوند صحیح نفرموده است و کلام خدا حد اقلش تحریف شده یا عقیده ی شما مبنی بر اینکه فرمودی:
(ما معتقدیم كه امام زمان بر باطن و اعمال مردم ولایت دارد و در واقع، هدایت تحت نظر اوست و رساندن به مقصود از وظایف آن امام معصوم است .)کشکی بیش نیستخداوند می فرماید ای پیامبر امر خدا هیچ چیزش در دست تو نیست( لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ). اینجا منظور از امر چیست؟ همان کن فیکون میباشد که پیامبر هیچ اختیاری ندارد و طبق ایه یا انها را خداوند میبخشد یا عذاب می دهد
پس گرمی حرف نزنید.الحق که قران با عقاید شما بیگانه است -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
پاسخ:
دوست دانشمند من ،مگر در قرآن نيامده كه همسر نوح و همسر لوط زنان بد و خائن بودند .و در مقابل ، همسر فرعون از زنان با ايمان و پاكدامنى بود . به اين ترتيب آيا بايد بگوييم نعوذ بالله نوح و لوط بد و فرعون خوب بود. لطفا از قرآن هزينه نکنيد اين آيه براي فساد اخلاقي است (زنا کاران براي زنا کارن وپاکان براي پاکان هستند) ، خيانت همسر نوح و لوط و رسول خدا از اين خيانتها نبود .
نوشته ايد:” حدیث رضاع کبیر کلا باطل می باشد و صحیح نمی باشد و نیازی نمیبنم در مورد ان حرف بزنم برای اینکه دروغی بیش نیست که به عایشه نصبت داده شده است ”
پاسخ:
بنده در مورد آيه رضاع کبير که عايشه به دروغ ادعا کرده ،گفتم نه حديث رضاع کبير (البته اگر لازم شد در مورد آن هم خواهم گفت) يکبار روايت را بخوانيم که در يکي از معتبر ترين کتب شما آمده.
«عن عايشه قالت: لقد نزلت آية الرجم ورضاعة الكبير عشرا ولقد كان في صحيفة تحت سريرى فلما مات رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم وتشاغلنا بموته دخل داجن فأكلها».
سنن ابن ماجه، ج 1، ص 625، كتاب النكاح، باب 36، ح 1943.
عايشه مىگويد: كه آيه رضاع كبير و نيز آيه رجم در قرآن بوده و در ضمن صحيفهاى زير رختخوابم قرار داشت و چون ما به موت رسول خدا صلىاللهعليهوآله مشغول شديم، داجن (بره يا بزغالهاى كه در اطاق نگهدارى مىشد) آن را خورد!
علماء اهل سنت براي توجيه افتضاح عايشه مي گويند آيه «رضاع كبير» ، هم نسخ تلاوت شده و هم نسخ حكم! در پاسخ آن بايد گفت: اولا – آيه تا زمان رحلت رسول خدا -به قول عايشه- زير رختخواب او وجود داشت. آيا بعد از وفات آن حضرت، جبرئيل نازل شد و آن را نسخ كرد؟!
ثانيا – چگونه مىشود كه حكمى نازل شده باشد و مردم از آن با خبر نباشند و فقط عايشه آن را بداند و سپس نسخ آن بيايد و از نسخ آن هم كسى مطلع نشود و بعدها علماى اهل سنت آن را در توجيه ادعاى عايشه نقل كنند؟!
ثالثا – نکته اي که بسيار مهم است اينکه عايشه آن آيه را به عنوان حكمى الهى تلقى كرده و ادعا مىكرد داجن آن را خورد نه آنكه نسخ شده باشد و معناى آن اين است كه اگر داجن آن را نمىخورد زنها مىتوانستند به نص آن آيه (كه عايشه ـ و فقط او ـ ادعاى نزول آن را داشت) مرد بزرگى را شير دهند تا آن مرد به منزله پسر او باشد.البته ساير زنهاى پيامبر از اين كار ابا مىنمودند.
به هر صورت اين ادعاي عايشه ، بقدري غير عقلاني است که احدى از علماى بنام اهل سنت بدان فتوى نداده اند.
لذا مىتوان به قاطعيت گفت: كه اين آيه حقيقت ندارد.و متاسفانه عايشه اين حديث و آيه را جعل کرده است.
ولي چه علت ، آيانعوذ بالله مي خواست با مردان نامحرم نشست وبرخاست نامشروع داشته باشد. حاشا و کلا. (عايشه از هرگونه تهمت بي بندوباري قطعا مبرا است)
علت حضور مردان نزد عايشه يکي انجام فتنه برعليه خليفه زمانش حضرت علي بود(همان ظهور شاخ شيطان ومر کز فتنه که پيامبر نيز بدان اشاره کرده بود). و ديگري ارضاي حس رياست و فراموش نشدن او. (چيزي که براي ديگر همسران پيامبر مهم نبود)