این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط meisam tamar در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1943
بنام خدایی که شبیه هیچ کس نیست
سلام
در پست زیر شخصی به نام ابن تیمیه 72 پاسخی به جوابهایم داده اند :
http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2306
که در اینجا ما حرفهای او را نقد میکنیم و ثابت خواهیم کرد که طبق حرف علمای معروف اهل سنت پیروان ابن تیمیه همان مصداق سبک عقل و عوام و کودن میباشند (السيف الصقيل رد ابن زفيل – السبكي، ص 218 )
و ما از خدا میخواهیم که ایشان را با مرادش ابن تیمیه محشور کند . و جالب است بدانید که ابن تیمیه هم دوستدار محشور شدن با یزید بوده که از او دفاع میکرده .
نکته بعدی این است که من به جواب نظرات ابکی مثل نظرات عبداله 1990 و … پاسخ نمیدهم . همانگونه که او یک نظرش را صد باز آرایش کرده و در جواب من مینوشت و حقیقت را نمیدید . پس اگر جوابی به نظراتتان ندادم دوستان بدانند که ارزش پاسخگویی نداشته است .
نکته بعدی این است که من شریفی نیستم ( خدا لعنتم کند اگر دروغ بگویم )
و اما برویم سراغ نقد حرفهای شما :
آورده اید : یه حرفهایی زده بود که هر چند جواب شنید از برادر عبدالله1990 وبنده انشاءالله اینجا حرفهایشان را جواب میدهم .
جواب : خدا شاهد و گواه است که اگر شخص عبداله جواب درست داده بود شما نمی امدید اشتباهاتش را جبران کنید . همانند جبران کردن اشتباهات استادتان سجودی توسط عالم جلیل القدرتان ! ملازهی
آورده اید : وزیر به معنی جانشین نیست وخلیفه به معنی جانشین است که لفظ خلیفه برای حضرت هارون نیامده
جواب : همانگونه که میدانیم حدیث منزلت انقدر سنگین است که امویان ساختند که : حديث منزلت درست است، ولي راوي اشتباه كرده است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نگفت كه:
يا علي أنت مني بمنزلة هارون من موسي
گفتم: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چه گفته است؟ گفت: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته است:
يا علي أنت مني بمنزلة قارون من موسي
يعني آن عداوتي كه بين قارون و حضرت موسي (عليه السلام) بود، ميان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و حضرت علي (عليه السلام) هم بوده است.
گفتم كه اين حديث را از كجا شنيدي؟ گفت: از وليد بن عبد الملك كه در بالاي منبر براي مردم مي گفت، شنيدم.
ببينيد! آن وقت ما مي خواهيم با اين مبنا و ملاك، بياييم ميان حق و باطل، ميان صحيح و نا صحيح قضاوت كنيم؟
تهذيب التهذيب ابن حجر، ج2، ص209 و تهذيب الكمال مزي، ج5، ص577 و تاريخ اسلام ذهبي، ج10، ص122 و ميزان الاعتدال ذهبي، ج3، ص389 و ده ها مصادر ديگر كه اين قضيه را نقل كرده اند.
اما منزلتهاي هارون :
آنچه از آيات قرآن كريم استفاده ميشود ، منزلتهاي هارون نسبت به حضرت موسي ، به پنج امر خلاصه ميشود :
الف : مقام وزارت :
وزير كسى است كه امير را در انجام امور ياري ميكند و بار سنگين مسؤليتى را كه امير دارد بر دوش مى كشد ، و متصدى انجام آن مى شود . و هارون در زمان حضرت موسي همين مقام را داشته است ؛ چنانچه در آيه 29 سوره طه از قول حضرت موسي عليه السلام آمده است :
وَ اجْعَل لىِّ وَزِيرًا مِّنْ أَهْلىِ هَارُونَ أَخِى .
و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده ، برادرم هارون را .
و در آيه 35 فرقان آمده است :
وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزيراً .
و ما به موسى كتاب (آسمانى) داديم و برادرش هارون را ياور او قرار داديم .
ب : مقام خلافت :
وَ وَاعَدْنَا مُوسىَ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قَالَ مُوسىَ لِأَخِيهِ هَرُونَ اخْلُفْنىِ فىِ قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِين . الأعراف / 142 .
و ما با موسى ، سى شب وعده گذاشتيم سپس آن را با ده شب ( ديگر ) تكميل نموديم به اين ترتيب ، ميعاد پروردگارش ( با او ) ، چهل شب تمام شد . و موسى به برادرش هارون گفت : « جانشين من در ميان قومم باش و (آنها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى منما » .
ج : اخوت و برادرى :
هارُونَ أَخي .
از آن جايي كه برادرى هارون با موسى نسبى بود و پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم ميخواست تمامي مقامات هارون نسبت به حضرت موسي در حق امير المؤمنين عليه السلام تحقق يابد ، با امير المؤمنين عليه السلام عقد اخوت بست و او را برادر خود در دنيا و آخرت خطاب كرد ؛ چنانچه حاكم نيشابوري و بسياري ديگر از علماي اهل سنت نقل كردهاند :
عن ابن عمر رضي الله عنهما قال لما ورد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم المدينة آخى بين أصحابه فجاء علي رضي الله عنه تدمع عيناه فقال يا رسول الله آخيت بين أصحابك ولم تواخ بيني وبين أحد فقال رسول الله صلى الله عليه وآله يا علي أنت أخي في الدنيا والآخرة .
المستدرك – الحاكم النيسابوري – ج 3 – ص 14 و عمدة القاري – العيني – ج 2 – ص 147 و الاستيعاب – ابن عبد البر – ج 3 – ص 1098 – 1099 و الجامع الصغير – جلال الدين السيوطي – ج 2 – ص 176 و تهذيب الكمال – المزي – ج 20 – ص 484 و … .
عبد الله بن عمر گفت : چون پيغمبر به مدينه وارد شد ، بين اصحاب اخوت و برادرى بر قرار كرد ، پس على ( عليه السلام ) با چشم گريان آمد ، گفت يا رسول الله اصحابت را برادر كردى ، و مرا با كسى برادر نكردى ، فرمود : ” يا على ، تو در دنيا و آخرت برادر منى “.
د : مقام پشتيباني :
اشْدُدْ بِهِ أَزْري .
همان طوري كه حضرت موسى از خداوند درخواست كرد كه پشت او را به هارون محكم كند ، به مقتضاي اين حديث مقام پشتيبانى از حضرت خاتم براى امير المؤمنين عليهما السلام ثابت ميشود .
هـ : شراكت در امر :
وَ أَشْرِكْهُ فىِ أَمْرِى .
همان طوري كه هارون شريك كار موسى بود ، اين مقام به مقتضاى اين حديث و به نص صريح قرآن ؛ به جز در نبوت براى على ( عليه السلام ) ثابت ميشود .
در نتيجه با اين حديث تمامي مقامات حضرت هارون ؛ جز مقام نبوت ، براي امير المؤمنين عليه السلام نيز ثابت مي شود و امير المؤمنين ؛ وزير ، خليفه ، برادر ، پشتيبان و شريك در امر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است .
و شباهت ديگري كه بين حضرت هارون عليه السلام و امير المؤمنين عليه السلام وجود دارد ، اين است كه اين مقامات را خداوند به درخواست پيامبر اسلام براي امير المؤمنين اعطا ميكند ، همان طوري كه به هارون به درخواست حضرت موسي داده بود .
بسياري از علماي اهل سنت روايت بسيار جالبي را نقل كردهاند كه اين مطلب را ثابت ميكند :
عن ابن عباس ، بينما عبد الله بن عباس جالس على شفير زمزم يقول : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إذ أقبل رجل ، متعمم بعمامة فجعل ابن عباس لا يقول قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إلا قال الرجل : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فقال ابن عباس : سألتك بالله من أنت ؟ فكشف العمامة عن وجهه وقال :
أيها الناس من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني فأنا جندب بن جنادة البدري أبو ذر الغفاري سمعت النبي ( صلى الله عنيه وآله وسلم ) بهاتين وإلا فصمتا ، ورأيته بهاتين وإلا فعميتا وهو يقول :
علي قائد البررة وقاتل الكفرة ، منصور من نصره ومخذول من خذله .
أ ما إني صليت مع رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يوما من الأيام صلاة الظهر فسأل سائل في المسجد فلم يعطه أحد ، فرفع السائل يده إلى السماء وقال : اللهم اشهد أني سألت في مسجد رسول الله فلم يعطني أحد شيئا . وكان علي راكعا فأومى إليه بخنصره اليمنى – وكان يتختم فيها – فأقبل السائل حتى أخذ الخاتم من ، خنصره ، وذلك بعين النبي فلما فرغ النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من صلاته رفع رأسه إلى السماء وقال :
اللهم إن أخي موسى سألك فقال : رب اشرح لي صدري ويسر لي أمري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي واجعل لي وزيرا من أهلي هارون أخي أشدد به أزري وأشركه في أمري فأنزلت عليه قرآنا ناطقا : (سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ ) اللهم وأنا محمد نبيك وصفيك اللهم فاشرح لي صدري ويسر لي أمري واجعل لي وزيرا من أهلي عليا أخي أشدد به أزري .
قال أبو ذر : فوالله ما استتم رسول الله [ صلي الله عليه وآله وسلم ] الكلام حتى هبط عليه جبرئيل من عند الله وقال : يا محمد هنيئا [ لك ] ما وهب الله لك في أخيك . قال : وما ذاك جبرئيل ؟ قال : أمر الله أمتك بموالاته إلى يوم القيامة وأنزل قرآنا عليك : إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 . ) .
مناقب علي بن أبي طالب (ع ) وما نزل من القرآن في علي (ع ( ، ابن مردويه الأصفهاني ، ص 293، ح 460، بتحقيق عبد الرزاق محمد حسين حرز الدين ، ط دار الحديث بقم المقدسّة
تفسير الثعلبي ، ج 4، ص 80، و تفسير الكبير ، الرازي ، ج12 ، ص26 و شواهد التنزيل ، الحسكاني ، ج 1، ص 229 – 230، و مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) ، محمد بن طلحة الشافعي ، ص 170، و الفصول المهمة في معرفة الأئمة ،ابن الصباغ المالكي ، ج 1، ص 579 .
ابن عباس کنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) حديث نقل مي کرد مردي که صورتش را با عمامه پوشيده بود نزديک آمد و هرگاه که ابن عباس مي گفت رسول خدا چنين فرمود ، او هم مي گفت رسول خدا چنين فرمود ابن عباس گفت : تو را به خدا سوگند مي دهم خودت را معرفي کن . پارچه را از صورتش برداشت و گفت :
اي مردم هرکس مرا مي شناسد که مي شناسد و آنان که نمي شناسند خودم را معرفي مي کنم ، من جندب پسر جناده ابوذر غفاري از ياران رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) در جنگ بدر هستم ، از رسول خدا با دو گوشم شنيدم و با چشم هايم ديدم که اگر غير از اين باشد کر و کور باشم ، فرمود: “علي پيشواي نيکوکاران و کشنده کافران است ، هرکس او را کمک کند پيروز است و آن که او را خار نمايد ذليل و بيچاره شود “.
بدانيد که روزي از روزها هنگام ظهر براي اقامه نماز در مسجد خدمت رسول الله بودم مردي نيازمند وارد شد وتقاضاي کمک کرد ؛ ولي هيچ کس به وي کمکي نکرد ، علي که در همان لحظه و در حال رکوع و مشغول نماز بود ، دست راستش را که انگشترش در يکي از انگشتانش بود جلو آورد تا آن را به مرد نيازمند هديه کند ، مرد فقير انگشتر را در آورد ، پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم ) اين منظره را مشاهده نمود ، پس از پايان يافتن نماز دست به دعا بلند کرد و عرض کرد :
” خداوندا برادرم موسي از تو تقاضا نمود تا به وي سعه صدر وگشايش در امور و بياني رسا وشيوا و جانشيني برادرش هارون را عنايت فرمائي ، وتو اي خدا درخواستش را اجابت فرمودي ، واکنون من پيامبر وفرستاده و برگزيده ات ، درخواست مي کنم تا شرح صدر وآسان شدن کارهايم را به من مرحمت فرمائي و نيز برادرم علي را وزير و جانشين من قرار دهي تا همراه وکمک من در کارها و پشتيبان رسالتم باشد ” .
ابوذر مي گويد:
هنوز سخن و تقاضاي رسول خدا تمام نشده بودکه جبرئيل نازل شد و اين آيه را از جانب خداوند بر وي تلاوت نمود
«همانا پيشوا ورهبر وفرمانده شما خد ورسول او و مومنان هستند ؛ همانها که نماز را برپا مي دارند و در رکوع نماز ، زکات وصدقه مي دهند . » .
اين فضيلت آن قدر براي دشمنان رسول خدا گران آمده است كه مثل هميشه دستان امانت دار آنها روايت را طوري تغيير داده اند كه قلب هر منصفي را ميسوزاند و از طرف ديگر نهايت بيشرمي و رذالت بني اميه را ثابت ميكند .
ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب ، شمس الدين ذهبي در تاريخ الإسلام و … نوشتهاند :
حدثنا إسماعيل بن عياش سمعت حريز بن عثمان يقول هذا الذي يرويه الناس عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسى ، حق ولكن أخطأ السامع قلت فما هو فقال إنما هو أنت مني بمنزلة قارون من موسى قلت عمن ترويه قال سمعت الوليد بن عبد الملك يقوله وهو على المنبر.
تاريخ بغداد – الخطيب البغدادي – ج 8 – ص 262 و تاريخ مدينة دمشق – ابن عساكر – ج 12 – ص 349 و تهذيب الكمال – المزي – ج 5 – ص 577 و تهذيب التهذيب – ابن حجر – ج 2 – ص 209 و تاريخ الإسلام – الذهبي – ج 10 – ص 122 و … .
از حريز بن عثمان شنيدم كه ميگفت : اين روايتي كه مردم از پيامبر نقل ميكنند كه به علي عليه السلام فرمود : “تو نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسي هستي ” درست است ؛ ولي راوي اشتباه شنيده است . راوي ميگويد پرسيدم كه اصل روايت چگونه بوده است ؟ گفت : پيامبر فرموده : ياعلي ! دشمني تو با من ، همانند دشمني قارون با موسي است .
وقتي از او سؤال ميكنند كه اين حديث را از كي شنيدهاي ؟ در جواب ميگويد : من ديدم كه وليد بن عبد الملك آن را بر بالاي منبر ميخواند .
به راستي چه قدر امير المؤمنين عليه السلام مظلوم بوده است و چه دشمنان بي انصافي داشته است . به اميد روزي كه منقتم آل محمد ، ذوالفقار علي در دست از پس پرده غيبت بيرون بيايد و انتقام اين همه ظلم و ستم را از آنها بستاند .
پس اگر شما ایات قران را درست میخواند ، میفهمید که حضرت موسی میگوید جانشینم باش :
وَ وَاعَدْنَا مُوسىَ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قَالَ مُوسىَ لِأَخِيهِ هَرُونَ اخْلُفْنىِ فىِ قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِين . الأعراف / 142 .
و ما با موسى ، سى شب وعده گذاشتيم سپس آن را با ده شب ( ديگر ) تكميل نموديم به اين ترتيب ، ميعاد پروردگارش ( با او ) ، چهل شب تمام شد . و موسى به برادرش هارون گفت : « جانشين من در ميان قومم باش و (آنها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى منما » .
آورده اید : و اگر لفظ وزیر به معنی جانشین است(به زعم شما)یعنی هارون جانشین حضرت موسی شده طبق جعل الهی(باز طبق نظر شما)مگر خداوند نمیدانست که هارون زودتر از موسی ع فوت میکنند(هارون زود تر موسی ع فوت کردند طبق نظر اهل تشیع )
جواب : طبق آيه 142 سوره اعراف موسي به برادرش هارون گفت: خليفه ام در ميان قومم باش، اصلاح کن و راه مفسدان را مپيما. طبق حديث منزلت هم علي(ع) خليفه پيغمبر ميباشد حال اگر مقدرات الهي بر اين قرار گرفته که هارون قبل از موسي(ع) دار فاني را وداع کند لطمه ای به خلافت مولا علي(ع) نميزند و چرا اينگونه تعبير نکنيم که هر دو تا آخر عمر خليفه پيغمبر بودند. و نکته ديگر اينکه هيچگاه علي(ع) از خلافت رسول خدا(ص) عزل نشد.
در ثانی : در حديث منزلت با عبارتهاي مختلفي که آمده بود که پيامبر فرمود:
انت مني بمنزلت هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي
اين «لا نبي بعدي» را پيغمبر براي چه فرموده است؟ اين را حداقل توضيح دهيد براي ما که نبوتي بعد از من نيست يعني چي ؟ آيا اين نشاني بر اين نيست که بابا اگر حضرت هارون در عصر موسي از دنيا رفت تو بعد از من خواهي ماند؛ همانطوري که حضرت هارون اگر ميماند پيامبر ميشد ولي تو ميماني و پيامبري هم نمي کني.
اين واضح و روشن نيست؟ اينها به قدري واضح است که اگر به ديوانه هاي ديوانه خانه بگويي ميفهمند ولي حالا آقاي ابن حزم و آقاي ابن تيميه نمي فهمند ديگر گناه ما چيست؟
مي گويد:
ألا ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبوة بعدي
المستدرك على الصحيحين ج 3، ص 117
خوب اين پيامبر به صراحت ميگويد، پيامبر نمي دانست که حضرت هارون در عصر حضرت موسي از دنيا رفته است؟ ميتوانست بگويد:
انت مني بمنزلت يوشع بن نون من موسي
چرا اين را نگفته ؟
و جمله الا انه لا نبى بعدى پاسخ اين ايراد را به خوبى مى دهد،؛ زيرا اگر گفتار پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم که مي گويد تو به منزله هارون نسبت به من هستى، مخصوص به زمان حيات پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بود، جمله الا انه لا نبى بعدى هيچ لزومى نداشت و هنگامي كه سخن مخصوص به زمان حيات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد، درباره بعد از او سخن گفتن کاملا نامناسب است… بنابراين وجود اين استثناء به خوبى نشان مى دهد که گفتار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ناظر به زمان بعد از مرگ او نيز بوده است منتها براى اينکه اشتباه نشود و کسانى على (عليه السلام ) را به نبوت بعد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر نگزينند، مي فرمايد: تو همه اين مقامها را دارى ولى بعد از من پيامبر نخواهى بود..
آورده اید : همین لفظ در وصف شیخین امده است از زبان مبارک رسول الله(حالا به فرض محال اگر وزیر به معنی جانشین باشد عین همین لفظ از زبان مبارک رسول الله ص در وصف شیخین(ابوبکرصدیق و عمر فاروق)اومده که رسول الله فرمودند همانا من دو تا وزیر از اهل اسمان ودوتا وزیر از اهل زمین دارم وزیران من در اسمان جبرئیل ومیکائیل ودر زمین ابوبکر و عمر هستد.
جواب : در رابطه با حديث خلافت اين را ديگر ما به صراحت گفتيم که پيامبر اکرم ميگويد:
علي خليفتي في کل مؤمن بعدي
از اين واضح تر؟ بعد جالب اين است که حاکم نيشابوري مي گويد:
هذا صحيح الاسناد
المستدرك – الحاكم النيسابوري – ج 3 ص 134
ذهبي هم مي گويد:
صحيح
تاريخ الإسلام – الذهبي – ج 3 ص 627
آقاي الباني شما هم تصحيح کرده است.
حديث امامت حاکم نيشابوري از پيامبر نقل ميکند که:
علي امام المتقين
با سند صحيح
المستدرك – الحاكم النيسابوري – ج 3 ص 138
آقاي خوارزمي در صفحه 61 مناقبش ميگويد:
علي امام كل مؤمن ومؤمنة
از اين واضح تر و روشن تر ؟
و عمر بن ابي عاصم در کتابش به نام کتاب السنة که از کتاب هاي صحيح در نزد عزيزان اهل سنت است که از ابن عباس نقل ميکند که پيامبر اکرم به علي بن ابيطالب فرمودند که:
أنت مني بمنزلة هارون من موسى
جايگاه تو نسبت به من همان جايگاه هارون نسبت به موسي است.
إلا أنك لست نبيا
جز اينکه تو پيامبر نيستي
إنه لا ينبغي أن أذهب
من از مدينه شايسته نيست بيرون بروم
إلا وأنت خليفتي في كل مؤمن من بعدي
مگر اينکه تو خليفه و جانشين بعد از من در حق تمام مؤمنان هستي
در خانه کس است يک حرف بس است.
آقاي الباني هم ميگويد سند اين روايت حسن و معتبر است.
السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 565
باز جناب طبراني از مجاهد از ابن عباس همين روايت را نقل ميکند.
سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، المعجم الكبير ، ج 12، ص 98
اما اینکه مىگويند كه ابو بكر و عمر وزیرش هستند . اما مىبينيم كه آن حضرت يك ماه از عايشه و حفصه قهر كرده بود و عمر در اين مدت نه از آن اطلاعى داشت و نه مىدانست آن بزرگوار كجاست.
مسلم در ج 2 صحيح، از ص 1105 إلى 1113 در كتاب الطلاق، باب پنجم را به اين موضوع اختصاص داد كه رسول خدا يك ماه از زنهايش قهر كرد و علت آن را ايذاء عايشه و حفصه معرفي مىكند. در اينجا مىخواهيم بگوئيم كه علاوه بر بى خبرى عمر از محل پيامبر صلىاللهعليهوآله ، صريح بعض روايات باب است كه عمر در هر كارى دخالت مىكرد و أمّ سلمه به او اين گونه اعتراض مىكند:
«… عجبا لك يابن الخطاب قد دخلت في كل شىء حتى تبتغى أن تدخل بين رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم وازواجه!…». چگونه مىتوان پذيرفت كه عمر -و نيز برادرش ابو بكر- هميشه با رسول خدا صلىاللهعليهوآله بودند كه پس از يك ماه دورى آن حضرت حتى به مسجد هم نرفته بودند تا از ساير مسلمانان خبر آن حضرت را بگيرند و در اين مدت نمىدانستند كه دو دخترشان با رسول خدا صلىاللهعليهوآله چه كردند و آن كوه حلم و بردبارى را آنچنان به خشم آوردند كه يك ماه از آنان قهر بود. باز هم بگوئيم كه ابو بكر و عمر هميشه با پيامبر بودند . صحيح بخارى، ج 1 ص 33، كتاب العلم
اما این وزارت را جعل کرده اند . همانند
الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة.
مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 378
حسن و حسين سيد و سرور جوانهاي بهشت هستند.
بنی امیه هم حديث درست کردند که ميگويد:
أبو بكر وعمر سيدا كهول أهل الجنة.
فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 1، ص 189
ابوبکر و عمر سرور پيرمردهاي بهشت هستند. ( توجیهات آبکی سایت را در برای اثبات همچین چیزی نیاورید )
و اين مسئله (وزارت عمر بن خطاب) در سه حديث است كه در آنها تصريح به وزير بودن ابوبكر و عمر شده است.
حال ميپردازيم به بيان آن احاديث.حديث اول: قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ : هيچ نبياي نيست مگر آن كه براي او دو وزير از اهل آسمان و دو وزير براي او از اهل زمين است، اما آن دو وزير از اهل آسمان جبرائيل و ميكائيل هستند و اما آن دو وزير از اهل زمين ابوبكر و عمر هستند.( سنن ترمذي (وفات 279 ق)، ج 5، ص 278، ح 3761، باب 64، دار الفكر بيروت، 1403 ق. المستدرك الحاكم (وفات 405 ق)، ج 2، ص 264، دار المعرفه بيروت، 1406 ق)
سند حديث: در بيشتر اين كتابهايي كه حديث را از آنها نقل كردهايم، به ضعف سند آن اشاره كردهاند به عنوان مثال در سنن ترمذي گفته شده است كه اين حديث حسن غريب است و راوي آن ابوالجحاف است كه مريض ميباشد. ( سنن ترمذي، ج 5، ص 278، ح 3761، باب 64. دارالفكر، بيروت 1403 ه . ق. تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف.)
در تحفه الاحوذي گفته شده است كه روايت كنندگان اين حديث، آن را از اسانيد ضعيف نقل كردهاند.( تحفه الاحوزي، ج 10، ص 114. المبار كفوري محمد عبدالرحمن بن عبدالرحيم، دارالاكتب العلميه، بيروت، 1410 ه. ق.)
در كنز العمال نيز علاوه بر اينكه تصريح به ضعف آن كرده، ضعف آن را از قول مشكاة 6056 و جامع الصغير 5223 نقل كرده است.( كنز العمال، ج 13، ص 25، ح 36148. چاپ مؤسسة الرسالة بيروت، تحقيق شيخ بكري حياني و شيخ صفوة السفا)حديث دوم: قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ براي هر نبياي دوستي است و همانا خليل من و برادر من علي است و براي هر نبياي وزيري است و وزيران من ابوبكر و عمر هستند.( كنزالعمال، ج 11، ص 634، حديث 33089. المتقي هندي، وفات 975 ه . ق. تحقيق شيخ بكري حياني و شيخ صفوة السنن، چاپ مؤسسه الرسالة بيروت )
1- سند حديث: در كتاب تحفة الاحوذي به ضعف سند اين حديث تصريح شده است.( تحفه الاحوذي، ج 10، ص 114. المباركفوري محمد عبدالرحمن بن عبدالرحيم، دارالكتب العلميه، بيروت 1410 ه. ق.)
2-متن حديث: متن اين حديث با قواعد فصاحت و بلاغت نميسازد، چرا كه در ابتدا پيامبر گرامي اسلام ميفرمايند: لكل نبي وزيرٌ كه بيان كننده يك وزير است، بعد در ادامه نام دو نفر را ذكر ميكنند و آنها را به عنوان وزير معرفي ميكنند.حديث سوم: قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ براي هر نبياي وزيراني است، همانا براي من دو وزير است خداوند كمك كرد مرا به وسيله دو وزيرم يكي ابوبكر و ديگري عمر نسبت به من مانند هارون به موسي هستند.( كنز العمال، المتقي الهندي، وفات 975، ج 11، ص 567، ح 32682 و ص 563، ح 32660. چاپ مؤسسه الرسالة بيروت، تحقيق شيخ بكري، حياني و شيخ صفوة السفا.)
اولاً متن اين حديث فاقد ارزش ادبي است و يك نوع بيسوادي را براي گوينده به اثبات ميرساند، چراكه در عبارات آن نوعي عدم همخواني كلمات با همديگر مشاهده ميشود.
ثانياً اين حديث با دو حديث ديگر منافات دارد، چرا كه آن دو حديث قبلي ميگفتند لكل نبي وزيرٌ اما اين حديث ميگويد لكل نبي وزيران.
ثالثا، عبارت ابوبكر و عمر مني بمنزلة هارون من موسي نوعي ناآشنائي گوينده با علم معاني بيان را ميرساند، چرا كه مشبه و مشبه به بايد در افراد و تثنيه با هم برابر باشند.آورده اید : اصلا وجه شباهت این حدیث پیامبر ص انت بمنزله هارون من موسی(خطاب به حضرت علی) رسول الله ص این حدیث را وقتی به حضرت علی گفتند که عازم جنگ تبوک بودند وحضرت علی را جانشین خویش در شهر کردند که حضرت علی به پیامبر میگوید مگر من لیاقت جهاد در راه خدا را ندارم که حضرت به خاطر دلداری به ایشان میگوید که تو جانشین من در شهر هستی همان طور که هارون جانشین موسی ع شد وقتی که حضرت موسی عازم کوه طور بود واگر این شباهتها را دلیل جانشینی بدانی بالاتر از این حدیث در وصف شیخین(حضرت ابوبکر وعمر رض)داریم که در ماجرای اسرای بدر رسول الله ص حضرت ابوبکر را به خاطر رحم دلی شان به حضرت ابراهیم وحضرت عمر را به خاطر خوی خشن در برابر دشمنان دین به حضرت موسی تشبیه کردند
جواب : اینکه میگوید اين حديث به علت معيني نازل شده است و آن خوشنودی خاطر علي و دلداریش بوده است. در اينجا شما مي خواهد بگويد که پيغمبر(ص) از روی هوا و هوس سخن مي گويد و بخاطر دلخوشي علي(ع) در اصطلاح هندوانه زير بغل علي داده است پناه مي برم به خدا از بيان اين مطلب مگر نه اوست که خداوند در کتاب خود درباره اش چنين مي گويد: او هرگز از روی هوا و هوس سخن نمي گويد، بلکه هر چه مي گويد چيزی جز وحي نيست که به او وحي مي شود. ( سوره نجم آيه 3 )
توهین شما در اینجا به پیامبر بسیار بزرگ است و استغفار کنید .
احمد بن حنبل و حاكم نيشابوري از عبد الله بن عمرو عاص نقل ميكنند: من تمام گفتههاي رسول الله (صلى الله عليه و سلم) را مينوشتم. عدهاي از قريش مرا مذمت كردند و گفتند: رسول الله (صلى الله عليه و سلم) هم بشر است، چرا حرفهاي او را مينويسي؟ مدتي، سخنان رسول الله (صلى الله عليه و سلم) را ننوشتم تا اينكه خدمت حضرت رسيدم و عرض كردم: يا رسول الله! قريش ميگويند كه رسول الله (صلى الله عليه و سلم) هم مانند ديگر انسانها عصباني ميشود و به خشم ميآيد و سخن ميگويد، چرا تمام سخنان ايشان را يادداشت ميكني؟ رسول الله (صلى الله عليه و سلم) با اشاره به دو لب خود فرمود:
و الذي نفسي بيده! ما يخرج مما بينهما إلا حق، فاكتب.
قسم به خدايي كه جانم در دست اوست! از اين دو لب من جز حق بيرون نميآيد، هر چه ميگويم بنويس.
مسند احمد بن حنبل، ج2، ص162و192 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص104
ابن حجر عسقلاني در ذيل حديث شريف قرطاس مينويسد:
و وقوع ذلك من النبي صلى الله عليه و سلم مستحيل، لأنه معصوم في صحته و مرضه، لقوله تعالى: «و ما ينطق عن الهوى» و لقوله صلى الله عليه وسلم: «إني لا أقول في الغضب و الرضا إلا حقا».
هذيان گفتن رسول الله (صلى الله عليه و سلم) از محالات است؛ زيرا رسول الله (صلى الله عليه و سلم) چه سالم باشد و چه بيمار، معصوم است. زيرا خداوند فرموده است: از روي هويٰ و هوس سخن نميگويد و خود حضرت هم فرمود: در حالات خشم يا رضا، جز حق، چيزي نميگويم.
فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص101 ـ عمده القاري للعيني، ج18، ص62
همچنين احمد بن حنبل از ابو هريره نقل ميكند:
بعضيها ميگويند كه رسول الله (صلى الله عليه و سلم) گاهي شوخي ميكنند، آيا شوخيها شما هم جزء سنت و أحاديث است يا نه؟ حضرت فرمود:
إني لا أقول إلا حقاً
به هنگام شوخي كردن هم جز حق از زبانم بيرون نميآيد.
مسند احمد بن حنبل، ج2، ص340، المعجم الأوسط للطبراني، ج8، ص305 ـ السنن الكبري للنسائي، ج10، ص248
اما شرح مختصری در مورد نرفتن علي(ع) به غزوه تبوک:زماني که لشکر اسلام آماده حرکت برای غزوه تبوک بودند گروهي از منافقان از همراهي لشکر امتناع نمودند و نزديکترين احتمال در مدينه بعد از غيبت پيغمبر اين بود که منافقان برای تضعيف قدرت و تقرب به حاکم بلاد روم که در آنوقت عازم مدينه بود، دست به يک شورش انقلابي بزنند.در اين وضع حساس مي بايد جانشين پيغمبر(ص) در مدينه کسي چون امير المؤمنين(ع) باشد تا در ديدگان مردم پر هيبت و در نزد شورشيان با عظمت تلقي گردد ( نه مثل کسانی که مثل بز از کوه بالا میرفتند و میگفتند فرار دستور خداست ). و اين تنها امير المؤمنين(ع) است که با شدت عمل، دليری در اقدام، و قاطعيت خود چنين خطری را مي تواند پيشگيری کند. و گرنه در هيچ مقامي امير المؤمنين(ع) از پيغمبر(ص) غير از اين واقعه فاصله نگرفت اين امر مورد اتفاق سيره نويسان است و سبط بن جوزی در تذکره ص 12 بدان اعتراف کرده است.
و اگر حضرت این حرف را تنها در غزوه تبوک گفته بود سخن شما قابل بحث و تامل بود ( که نقدش را اوردم ) ولي با توجه به اينکه در مناسبتهای مختلف حضرت رسول به منزلت هاروني علي(ع) اشاره نموده اند اشکال شما باطل است ولي در همين رابطه بايد از شما پرسيد زماني که حضرت موسي هارون را به خلافت و جانشيني خود منسوب کرد آيا هارون در نزد کساني که همراه موسي(ع) بودند به عنوان خليفه و جانشين تلقي نمي شد؟؟
و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله حديث منزلت را مانند حديث ثقلين و حديث غدير در مكانها و موقعيّتهاى بسيارى تكرار فرموده است. كه به مواردي اشاره مي كنيم:
1 – پيمان برادرى بين اصحاب پيامبر
اولين مورد بيان حديث منزلت، در جريان پيمان برادرى بين اصحاب پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله است.
ابن ابى اوفى گويد: هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه وآله بين اصحابش- از جمله ابوبكر و عمر- پيمان برادرى بست، على عليه السلام عرضه داشت: يا رسول اللَّه! ذهب روحي وانقطع ظهري حين رأيتك فعلت ما فعلت بأصحابك غيري، فإن كان هذا من سخط عَلَيّ فلك العتبى والكرامة.فقال وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ ما أخَّرْتُكَ الا لِنَفْسِي فَأَنْتَ عِنْدِي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى وَوَارِثِي
اى رسول خدا! قالب تهى كردم و كمرم شكست آن گاه كه ديدم شما بين اصحاب خود جز من پيمان برادرى بستى. پس اگر خشم شما از من باعث شده كه مورد توجه قرار نگيرم، شايسته سرزنشم و بزرگوارى از آنِ شماست. در اين هنگام پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله فرمود: خدايى كه مرا به حق به پيامبرى مبعوث كرد! تو را فقط براى خود برگزيدم و تو براى من همانند هارون براى موسى هستى، جز اين كه پيامبرى پس از من نيست، و تو برادر و وارث من هستى.المعجم الكبير طبراني ج 5 ص 221 .تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 53 . سير أعلام النبلاء ج 1 ص 1422 – در ماجراى بستن در خانه هاى اصحاب به مسجد .
دومين مورد بيان اين حديث در ماجراى بستن درهاست. در روايت چنين آمده است كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله فرمود: وإنّ علياً منّي بمنزلة هارون من موسى. مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه ابن مغازلي ، دار الآثار – صنعاء، الطبعة: الأولى 1424 هـ – 2003 م ص3223 – در جريان غدير
4 – درماجراى دختر حمزه سيدالشهداء.
ماجرا از اين قرار است:هنگامى كه دختر حضرت حمزه از مكّه به مدينه منوّره آمد، امير مؤمنان على عليه السلام، جعفر و زيد براى كفالت و سرپرستى او اختلاف نظر پيدا كردند و قصه را نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله بردند تا آن حضرت داورى نمايد. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله به على عليه السلام فرمود:أمّا أنت يا علي! فأنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلّاالنبوّة. تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 170
در موارد ديگر مانند ولادت حسنين عليهم السلام نيز نقل شده استاما اینکه پيامبر ابوبکر را با ابراهيم (ع) و عيسي (ع) تشبيه کرده است. يا به عمر فرمود مثل تو مثل نوح(ع) است. واضح است که ابراهيم و عيسي و نوح اولوالعزم برتر از هارون بودند.
در جواب ايشان در اين قسمت بايد عرض کنم اين مطالب کذب محض است و دروغيست که به پيغمبر نسبت داده شده و ساخته ذهن بکريون و نواصب و امويون مي باشد. و اما آنچه در مورد شباهت به نوح و موسي و غيرو آمده مربوط به حضرت علي است زيرا رسول خدا (ص) فرمود: «هر كس مى خواهد به علم آدم نظر كند، به علم على توجه كند. هر كس مى خواهد حقيقت تقواى نوح و حكمت او را ببيند و نيز حلم و خلت ابراهيم، هيبت موسى و عبادت عيسى را ببيند پس به سوى على بن ابى طالب(عليه السلام) نظر كند».( كفاية الطالب، باب 33 ; مسند احمد بن حنبل ; فخر رازى در تفسير آيه مباهله ; محى الدين عربى 172 ; يواقيت و جواهر ص121، فصول المهمه، باب 40 ، ينابيع المودّة )
البته تشبيه نمودن على(عليه السلام) به آدم از بعد علم، بدان جهت است كه خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: } وعَلَّمَ آدَمَ الأسْماء كُلَّها{; «خداوند همه اسماء را به آدم آموخت»( بقره / 31) و تشبيه نمودن حلم على(عليه السلام)به حلم ابراهيم از آن جهت است كه خداوند در سوره توبه فرمود: ( إنَّ إبْراهِيمَ لأوَّاهٌ حَليمٌ) به درستى كه ابراهيم بردبار و حليم بود».( توبه / 114) علي(ع) در جميع جهات نظير و شريک رسول الله(ص) بوده کما آنکه هارون نسبت به موسي(ع) بوده فلذا چون موسي هارون را در ميان تمام بني اسرائيل اولي و اليق به اين مقام و افضل از همه ديد از پروردگار متعال در خواست نمود که او را شريک امر من قرار بده که وزير من باشد.آورده اید : در حدیث بیان شده که دین در دوران خلافت آنها با قدرت خواهد بود سپس این قدرت از بین میرود، پس چه زمانی دین با قدرت بوده؟ و چه زمانی دین خوار و ضعیف بوده است؟
جواب : همین امروز خوار و ضعیف است . اگر شما این قضایا را نبینید واقعا باید به خودتان شک کنید . وضعیت عراق را ببینید ؛ سوریه را ببینید که حتی عربستان خبیثی که داعش را ساخت الان مفتیانش داعش را محکوم میکنند ؛ فلسطین را ببینید که بعد از 60 سال هنوز 4 میلیون یهودی انها را میکشد و قریب 2 میلیارد مسلمان کاری نمیتوانند بکنند و کار عده ای شده کفن فرستادند . پاکستان و افغانستان را ببیننید ، مصر و لیبی را ببنید ، بوکوحرامیان را ببینید . شما چیزی جز ذلت میبینید ؟
ایا اینها همان نتیجه دوری از اهل بیت نیست ؟
همانگونه که إبن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة، چاپ جديد، جلد 2، صفحه 237 ميگويد كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سؤال كردند:
ما بقاء الناس بعدهم؟ قال: بقاء الحمار إذا كسر حلبه.
بعد از اينكه مردم از أهل بيت جدا شدند، شما أمت را چگونه ميبينيد؟ فرمود: مانند يك الاغ كمر شكسته هستند (كه نه توان راه رفتن دارند و نه قدرت بار بردن).
آورده اید : شیعه میگویند که دین هرگز در خلافت خلفای گذشته با قدرت نبوده بلکه ائمه آنها از ترس پنهان بودهاند و با تقیه رفتار میکردهاند. و بلکه میگویند که در دوران ابوبکر و عمر و عثمان فساد بوده است و از دیدگاه آنها حتی خود علی نتوانسته دین واقع را آشکار کند و او بر تقیه عمل میکرده است، پس نتوانست که قرآن واقع را بیرون بیاورد، و نتوانست از نماز تراویح جلوگیری کند، و همچنین نتوانست ازدواج موقت را رواج دهد.
جواب : ایا در دوران خلفا با قدرت بوده است ؟ پیامبر عکس نظر شما را دارد : در منابع معتبر اهل سنت از قول رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند که فرموده است:
یکون بعدی أئمة لا یهتدون بهدای ولا یستنون بسنتی ، وسیقوم فیهم رجال قلوبهم قلوب الشیاطین فی جُثمان أنس . قلت : کیف أصنع یا رسول الله ! إن أدرکت ذلک ؟ قال : تسمع وتطیع للأمیر وإن ضرب ظهرک وأخذ مالک فاسمع وأطع
صحیح مسلم: 20/6 ، کتاب الأمارة باب الأمر بلزوم الجماعة ح 51.پیشوایانى بعد از من خواهند آمد که نه از هدایتهاى من بهرهاى بردهاند و نه به سنت من عمل مىکنند، و قلوب آنان همانا قلوب شیاطینى است که در درون جسم آدمى قرار گرفته باشد.
راوى مىپرسد: اگر چنین عصرى را درک نمودیم وظیفه ما چیست؟
حضرت فرمود: تکلیف شما پیروى از این چنین حاکمان جور است، اگر شما را مورد ضرب و شتم قرار دهند، و اموال شما را غارت نمایند، وظیفه شما اطاعت و فرمان بردن است.حال پیامبر در مورد این اشخاص که قلوب شیطان را دارند میفرماید : وَإِنَّ اللَّهَ لَيُؤَيِّدُ هذا الدِّينَ بِالرَّجُلِ الْفَاجِرِ
صحيح البخاري، ج 3، ص 1114 و ج 4، ص 1540 و ج 6، ص 2436
خداي عالم دين اسلام را با يک مرد فاجر تاييد ميکند و گسترش ميدهد.
من نميخواهم که جسارت کنم؛ اما شما ميگوييد: چون آقاي عمر دين را گسترش داده است؛ پس آدم خوبي است. اين را نميشود آدم خوب گفت. (عمر کرد اسلام را آشکار بیاراست گیتی چو باغ بهار ؟ )
و نيز احمد بن حنبل از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم روايت ميكند:
إن الله تبارك وتعالى سيؤيد هذا الدين بأقوام لا خلاق لهم
خداوند تبارك و تعالى به زودي اين دين را توسط اقوامي كه فاقد هرگونه شايستگي هستند ياري ميرساند.
مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 45 ـ دقائق التفسير، ابن تيميه، ج 2، ص 143.
و در روايتي ديگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمودند:
إن الله عز وجل ليؤيد هذا الدين برجال ما هم من أهله.
خداوند عزوجل اين دين را توسط مرداني كه اهليت براي اين كار را ندارند تأييد خواهد نمود.
مجمع الزوائد، الهيثمي، ج 5، ص 302.
آورده اید : ائمه آنها از ترس پنهان بودهاند و با تقیه رفتار میکردهاند.
جواب : این یک واقعیت تلخ تاریخیست که ائمه مظلوم بوده اند . به عنوان مثال : مسلم نيشابوري در صحيح خود اين روايت را نقل ميكند :
عامر بن سعد بن ابى وقّاص ، از پدرش روايت كرده است كه در يكى از روزها ، معاوية بن ابى سفيان به سعد دستور داد تا به حضرت على بن ابيطالب عليه السّلام ناسزا بگويد! «سعد» از دستور او سرپيچى كرد .
معاويه ، از وى پرسيد : به چه سبب على را آماج ناسزا و دشنامت قرار نمي دهي ؟ سعد گفت : بخاطر آن كه سه فضيلت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در شأن على عليه السّلام شنيده ام كه با توجه به آن ها، هيچگاه به سبّ و دشنام آن حضرت ، اقدام نمىكنم و هر گاه يكى از آن ها براى من بود ، بهتر و ارزندهتر از شتران سرخ مو بود كه در اختيار من باشد .
1 . در كارزارى ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، حضرت على عليه السّلام را به جانشينى خود ، در مدينه باقى گذاشت و حضرت على عليه السّلام به عرض رسانيد : يا رسول الله ! مرا به خلافت بر زنان و كودكان گماشته اي ؟! رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ او ، فرمود : آيا خرسند نيستى از اين كه جايگاه تو نسبت به من ، همانند جايگاه هارون ، به حضرت موسى عليه السّلام باشد ؛ با اين تفاوت كه پس از من پيغمبرى مبعوث نمىشود .
2 . در جنگ خيبر ، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم ، مىفرمود : پرچم اسلام را به دست كسى ميدهم كه خدا و رسول را دوست مىدارد و خدا و رسول هم ، او را دوست مىدارند ! از شنيدن اين سخن همه ما در انتظار اين كه اين فضيلت بزرگ نصب ما گردد ، سر از پا نمي شناختيم ، همان زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله على را به حضور طلبيد . على عليه السّلام را در حالى به حضور حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله شرف ياب شد كه به درد چشم دچار بود ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آب دهان مبارك را بر چشم حضرت على عليه السّلام ماليد ، ديدگانش شفا يافت و پرچم اسلام را كه يادبود نصرت الهى بود ، به دست او سپرد و از بركت وجود حضرت على عليه السّلام ، فتح و پيروزى نصيب اسلام شد .
3 . هنگامى كه آيه مباهله ( فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ ؛ آل عمران / 61 ) نازل شد ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، حضرت على عليه السّلام و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين عليهم السّلام را به حضور طلبيد و فرمود : بار پروردگارا ! اينان اهل بيت من هستند .صحيح مسلم ، ج7 ، ص120 ، كتاب فضائل الصحابة ، باب من فضائل علي بن أبي طالب رضي الله عنه .
حالا عده ای هم مثل نووی و ابن تیمیه دلایل صد من یک غازی می اورده اند تا جدشان معاویه را مبرا کنند .
بعد هم زمخشري در ربيع الأبرار، جلد2، صفحه186 ميگويد:
كان في أيام بني أمية أكثر من سبعين ألف منبر يلعن عليها علي بن أبي طالب بما سنه لهم معاوية من ذلك.
در دوران بنيأميه، بر بيش از 70 هزار منبر، علي را ناسزا ميگفتند، به خاطر سنتي که معاويه بنيانگذاري کرد.
تا جایی که منهال ميگويد كه خدمت امام سجاد (عليه السلام) رسيدم و گفتم:
كيف أصبحت؟
حال شما چطور است؟
امام سجاد (عليه السلام) فرمود:
أصبحنا في قومنا بمنزلة بني إسرائيل في آل فرعون، إذ كانوا يذبحون أبناءهم و يستحيون نساءهم و أصبح شيخنا و سيدنا يتقرب إلي عدونا بشتمه أو سبه علي المنابر.
ما أهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) همانند بني اسرائيل در آل فرعون زندگي ميكنيم. زيرا آنها جوانانشان را ميكشتند و زنانشان را زنده نگه ميداشتند و اسير ميكردند. ما در روز روشن ميبينيم كه مردم در بالاي منابر، آقا و سرور و سيد ما علي را ناسزا ميگويند و به حكومتها با سبّ به علي ناسزا ميگويند.
الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج 5، ص 219 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 41، ص 396 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 20، ص 399 ـ المنتخب من ذيل المذيل للطبري، ص 120
اين اوج مظلوميت أهل بيت (عليهم السلام) است!
كار به جايي ميرسد كه آقاي إبن عقيل يمني در كتاب العتب الجميل، صفحه 74 ميگويد:
وقتي عمر بن عبد العزيز دستور داد در خطبههاي نماز جمعه، سبّ علي را حذف كنند:
إرتج المسجد بصياح من فيه بعمر بن عبد العزيز “تركت السنة، تركت السنة”
تمام كساني كه در مسجد بودند، فرياد زدند و شعار دادند عليه عمر بن عبد العزيز كه “سنت را ترك كردي، سنت را ترك كردي”.
النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص 116
يعني كار به جايي رسيده است كه ناسزا گفتن به حضرت علي (عليه السلام)، سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شده است!
اما تقیه هم در برخورد با این دیو صفتان بوده است ( البته تقیه ریشه قرانی دارد ) و حتی اهل بيت (عليهم السلام) براي حفظ خود و شيعيان از تعرّض مخالفين، مطالبي را از روي تقيه ميگفتند و امكان بازگويي حقائق را نداشتند. ( مثل بعضی از مدحها نسبت به خلفا )
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة للخوئي، ج14، ص375
مرحوم كليني (ره) روايتي را نقل ميکند و ميگويد:
حدثني فروة عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: ذاكرته شيئا من أمرهما، فقال: ضربوكم على دم عثمان ثمانين سنة و هم يعلمون أنه كان ظالما، فكيف يا فروة! إذا ذكرتم صنميهم.
فروه ميگويد: خدمت امام باقر (عليه السلام) رسيدم و مطالبي را در مذمت ابوبكر و عمر گفتم. حضرت فرمود: 80 سال است كه به بهانه خون عثمان، شما را ميكوبند و خودشان هم ميدانند و معتقدند كه او ظالم و ستم كار بود. اى فروه! چگونه با شماها رفتار كنند اگر نام دو بت و معبود آنها را ببريد؟
الكافي للشيخ الكليني، ج8، ص189
تخم غالب اختلافات جهان اسلام در دوران عثمان كاشته شد. در دوران عثمان بود كه دودمان بنيأميه بر حكومت اسلامي مسلط شدند و سرنوشت أمت اسلامي به دست بنيأميه افتاد.
اما اینکه چرا حضرت علی وقتی حکومت را در دست گرفت و بدعتها را اصلاح نکرد :حضرت علي عليه السلام به خاطر جو ناسالمي که توسط خلفاي پيشين فراهم شده بود و در جامعه بسياري از بدعت ها جاي سنت ها را گرفته بود و بسياري از حقايق اسلامي دستخوش تغيير شده بود به طوري که امام شافعي در کتاب ام از وهب بن کيسان نقل مي کند :
كلّ سنن رسول اللّه قد غيّرت حتى الصلاة.
كتاب الام:1/208.
يعني تمام سنت و شريعت پيامبر گرامي حتي نماز هم تغيير يافته است
امام مالک از جدش مالک نقل مي کند که گفته:
ما أعرف شيئاً مما أدركت الناس إلا النداء بالصلاة.
الموطّأ: 1/93 وشرحه: 1/122.
از مردم جز دعوت به نماز ، چيزي را نمي بينم .
حسن بصري از علما وفقهاي بزرگ اهل سنت مي گويد:
لو خرج عليكم أصحاب رسول اللّه ما عَرَفوا منكم إلاّ قبلكتم.
جامع بيان العلم: 2/244.
اگر صحابه پيامبر به ميان شما بيايد از اسلام شما جزاين که به طرف قبله مي ايستيد چيز ديگري مشاهده نخواهد کرد.
از همين رو است طبق روايت بخاري در صحيح خود از عمران بن حصين صحابي پيامبرکه در بصره وقتي پشت سر علي بن ابي طالب عليه السلام نماز مي خواند ، مي گويد: نماز علي ياد آور نمازي است که با پيامبر گرامي گرامي به جاي مي آورديم.
عن عمران بن حُصين قال : صلّى مع علي بالبصرة فقال: ذَكَّرنا هذا الرجل صلاة كنّا نصلّيها مع رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم.
صحيح البخاري: (161 ح784) ، 1/200ط. دار الفكر ـ بيروت الاوفست عن طبعة دار الطباعة باستانبول. باب إتمام التكبير في الركوع من كتاب الأذان.
ومشابه اين روايت را از مطرف بن عبد اللّه نقل مي کند که مي گويد:
صليت خلف علي بن أبي طالب أنا وعمران بن حصين فكان إذا سجد كبر وإذا رفع رأسه كبر وإذا نهض من الركعتين كبر فلما قضى الصلوات أخذ بيدي عمران بن حصين فقال : لقد ذكّرني هذا صلاة محمد صلى اللّه عليه وسلم أو قال : لقد صلّى بنا صلواة محمد صلى اللّه عليه وسلم.
صحيح البخاري: (162 ح 786) ، 1/191 ، باب إتمام التكبير في السجود.
ودر صحيح مسلم آمده:
عن مُطَرِّف قال : صليت أنا وعِمران بن حُصين خلف علي بن أبي طالب فكان إذا سجد كبر وإذا نهض من الركعتين كبر فلما انصرفنا من الصلاة قال : أخذ عمران بيدي ، ثم قال : لقد صلى بنا هذا صلاة محمد صلى اللّه عليه وسلم أو قال : قد ذكّرني هذا صلاة محمد صلى اللّه عليه وسلم.
صحيح مسلم: 2/8 طبعة دارالفكر ـ بيروت ، (1/ 169 ح 393) باب إثبات التكبير من كتاب الصلاة.
باتوجه به نکات ياد شده معلوم مي شود که در اثر انحراف جامعه اسلامي از مسير خود و کنار گذاشتن خليفه و جانشين بحق پيامبر گرامي (ص) و روي کار آمدن کساني که صلاحيت نداشتند ، چه مشکلاتي بر سر شريعت اسلام آمده است.
و علي (ع) احساس نمود که اگر چنان که بخواهد ناهمواري هاي گذشته اصلاح نمايد و بدعت ها را برگرداند جامعه آن روز تاب تحمل آن را ندارند.
به عنوان نمونه: نماز تراويح که توسط خليفه دوم تاسيس شد و بنا به نقل بخاري عمربا صراحت گفت:
نعم البدعة
چه بدعت خوبي است .
صحيح بخاري ج 1 ص 342 .
اما وقتي امير مومنان علي عليه السلام خلافت را در کوفه به دست گرفتند خواستند يکي از بدعت هاي عمر ـ نماز تراويح ـ را ريشه کن نمايند؛ لذا به امام حسن عليه السلام دستور دادند که به مسجد رفته و مانع مردم شوند اما تا حضرت با اين عمل مخالفت نمودند، مردم صدا به اعتراض بلند کرده که:«وا عمراه، وا عمراه» به دنبال آن حضرت امير عليه السلام فرمودند: «قل لهم صلوا» به آنان بگوييد به هرنحوي که مي خواهند نماز بخوانند .
روايت شده است که عمر در ماه رمضان شب هنگام بيرون آمد و در مسجد چراغ هايي را ديد ؛ سؤال كرد: اين چيست؟ به او گفتند: مردم براي نماز مستحبي جمع شدهاند (و نماز را به جماعت بخوانند)؛ عمر گفت: اين كار بدعت است، اما بدعت خوبي است. پس همانگونه كه مشخص است خود اعتراف كرد که اين کار بدعت است و رسول خدا شهادت دادهاند که هر بدعتي گمراهي است. و از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده است که وقتي در کوفه گرد ايشان جمع آمدند ، و از حضرت خواستند که براي ايشان امامي قرار دهد که با او نماز مستحب ماه رمضان را بخوانند ، ايشان را از اين کار منع کرده و ايشان را آگاه نمود که اين کار بر خلاف سنت رسول خداست ؛ آنها امير مومنان عليه السلام را رها کرده و خودشان گرد هم جمع شدند و يکي را جلو انداختند ( تا امام جماعت شود ) ؛ پس حضرت امام حسن مجتبي را به نزد ايشان فرستادند ؛ حضرت وارد مسجد شدند در حاليکه شلاقي به همراه داشتند؛ وقتي مردم ايشان را ديدند فرار کرده و فرياد مي زدند اي واي سنت عمر از بين رفت!!!
شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد از علماي اهل سنت، ج 12، ص 283 ـ وسائل الشيعة (الإسلامية) مرحوم حر عاملي از علماي شيعه، ج 5، ص 192، ح 2.
اين ماجرا به حدي گسترده بود که حضرت در ضمن خطبهاي مفصل ميفرمايند: خلفاي قبل از من کارهايي انجام دادند که در آن با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بناي مخالفت با رسول خدا را از روي عمد داشتند. پيمان او را شکسته و سنت او را تغيير دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمايم و آنها را به جايگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقي ميمانم و يا با عده کمي از شيعهام که برتري من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا – صلي الله عليه وآله وسلم ـ را ميدانند.
… قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غير از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ايشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبي به جماعت بدعت است؛ پس عدهاي از لشکريان که همراه من جنگيده بودند ندا دادند: اي اهل اسلام سنت عمر تغيير کرد!!! ما را از نماز مستحبي در ماه رمضان باز ميدارند!!!
و ترسيدم که بر من از سمت لشکرم شوريده همانگونه که از اين امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهي و دعوت کنندگان به سوي آتش ديدم.
الکافي، شيخ کليني، ج 8، ص 58، ح 21
آورده اید : در حدیث بیان نشده که ائمه دوازده تا هستند بلکه حدیث خبر میدهد که دین در دوران حکومت این دوازده نفر با قدرت خواهد بود.
پیامبر ص فرمود همه از قریش هستند و بعید به نظر میرسد که منظور او علی و فرزندانش بوده است، ولی اگر حتی میگفت آنها از فرزندان اسماعیل هستند شیعه ادعا میکردند که منظور ائمه آنهاست چون ائمه از اولاد اسماعیل بن ابراهیم میباشند.جواب : خلفاي اثني عشر و خلفاي من به تعداد نقباي بني اسرائيل 12 نفر هستند.
اين هم جناب جويني است که استاد ذهبي است و ذهبي درباره او دارد که :
الإمام المحدث الأوحد الأكمل.
تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1500
در فرائد السمطين از ابن عباس نقل ميکند که پيامبر فرمود :
أنا سيّد النبيّين وعليّ سيّد الوصيّين ، وإنّ أوصيائي بعدي اثنا عشر
در روايت ديگر تعبير: «خلفائي اثني عشر» است؛ ولي در اينجا ميفرمايد: اوصياء من، 12 نفر هستند:
أوّلهم عليّ بن أبي طالب وآخرهم المهدي.
فرائد السمطين ج 2، ص 313
قندوزي حنفي هم از عامر بن واصل از امير المؤمنين نقل ميکند که پيامبر فرمود :
يا علي تو وصي من هستي، جنگ با تو جنگ با من است، صلح با تو، صلح با من است:
أنت الامام
تو امام هستي
وأبو الأئمة الإحدى عشر.
و پدر 11 امام هستي که اينها هم مطهر هستند و هم معصوم هستند.
ومنهم المهدى الذي يملأ الأرض قسطا وعدلا
مهدي من از اين 12 نفر است و زمين را از قسط و عدل پر ميکند .
ينابيع المودة لذوي القربى – القندوزي – ج1، ص 252
خوارزمي، جويني و ديگران از ابو سليمان ،نقل ميکنند كه نبي مکرم فرمود :
من روزي که به معراج رفتم خداي عالم گفت: پيغمبر من ، به سمت راست عرش نگاه کن، نگاه کردم ديدم نام علي و فاطمه و امام حسن و امام حسين ، امام زين العابدين ، امام محمد باقر، امام جعفر، صادق ، موسي بن جعفر ، علي بن موسي الرضا ، امام جواد ، امام هادي ، امام حسن عسگري و محمد المهدي ابن الحسن است.
كأنه كوكب دري بينهم
و ديدم نام حضرت مهدي در ميان ائمه همانند ستاره درخشاني است و خداي عالم خطاب کرد يا محمد
هؤلاء حججي على عبادي وهم أوصياؤك و المهدي منهم.
اينها حجت هاي من بر بندگان هستند و اينها اوصياي تو هستند و مهدي هم از اينها است کسي که از قاتلين عترت تو انتقام ميگيرد ، به عزت و جلالم سوگند او منتقم از دشمنان من است و عزت بخش اولياي من است .
فرائد السمطين جويني، ج 2، ص 319 حديث 571
ينابيع الموده قندوزي، ج 3، ص 380
مقتل الحسين ،خوارزمي، ص 95 حديث 203
جناب جويني و ابن، صباغ مالکي هم روايت ديگري از نبي مکرم نقل ميکنند که يهودي آمد:
دخل جندل بن جنادة بن جبير اليهودي على رسول الله
جندل بن جناده يهودي بر پيامبر داخل شد و گفت : اي رسول خدا! چند چيز از تو سؤال ميکنم در رابطه با وصي تو تا آنجايي که پيامبر فرمود وصي من امير المؤمنين بعد از او امام حسن و امام حسين و 9 نفر از، صلب امام حسين است يهودي گفت يا پيغمبر :
قال : يا رسول الله سمهم لي
اينها را نام ببر حضرت فرمود : بعد از امام حسين فرزندش امام زين العابدين ، امام محمد باقر، امام جعفر، صادق ، موسي بن جعفر ، علي بن موسي الرضا ، امام جواد ، امام هادي ، امام حسن عسگري و بعد از امام عسگري هم فرزندش حجت بن الحسن المهدي .
ينابيع المودة لذوي القربى – القندوزي، ج 3، ص 283
اينها همه نشان ميدهد که قضيه کاملاً واضح و روشن است ، اين قضيه اثني عشر که در، صحيح بخاري و مسلم آمده واضح و روشن است که اگر ما بخواهيم مصداقي براي آن پيدا بکنيم غير از آنچه که شيعه بر آن عقيده دارد مصداقي براي آن نداريم .
حتی ذهبی وقتي به ائمه شيعه ميرسد، (من از شما التماس ميکنم به اين عبارت ذهبي دقت کنيد) ميگويد:
فمولانا الامام علي من الخلفاء الراشدين رضي الله عنه وابناه الحسن والحسين فسبطا رسول الله صلى الله عليه وسلم وسيدا شباب اهل الجنة لو استخلفا لكانا اهلا لذلك
سير أعلام النبلاء، ج 13، ص120
مولاي ما علي که از خلفاء راشدين است و دو فرزندش حسن و حسين دو سبط پيغمبر و سيد جوانهاي اهل بهشت هستند و اگر حسن و حسين خليفه بودند، اهليت داشتند.
ببينيد آيا درباره معاويه و يزيد هم ميگويد: كانا اهلا لذلك يا اينکه به معاويه ميرسد ميگويد:
ملكا عضوضا
تاريخ الإسلام، ج 1، ص380
سلطنت گزنده و خطرناکي داشته است.
بعد ميگويد:
وزين العابدين كبير القدر من سادة العلماء العاملين يصلح للامامة وكذلك ابنه أبو جعفر الباقر سيد امام فقيه يصلح للخلافة وكذا ولده جعفر الصادق كبير الشان من ائمة العلم كان اولى بالامر من أبي جعفر المنصور وكان ولده موسى كبير القدر جيد العلم اولى بالخلافة من هارون وله نظراء في الشرف والفضل وابنه علي بن موسى الرضا كبير الشان له علم وبيان ووقع في النفوس صيره المامون ولي عهده لجلالته .وابنه محمد الجواد من سادة قومه وكذلك ولده الملقب بالهادي شريف جليل وكذلك ابنه الحسن بن علي العسكري رحمهم الله تعالى
سير أعلام النبلاء، ج 13، ص120 و 121
امام سجاد داراي ارزش بالا و از سادات علماي عامل است و صلاحيت براي امامت دارد و فرزندش امام باقر سيد و امام و فقيه است که صلاحيت خلافت دارد و همچنين فرزند او امام صادق، داراي مقام بالا از پيشوايان علم است و بر ولايت امر از ابو جعفر منصور دوانيقي اولي بود و همچنين فرزند او موسي بن جعفر جايگاه بالايي دارد و از نظر علم مکان ويژه دارد و همچنين فرزند او علي بن موسي الرضا دل نشين بود و همه او را دوست ميداشتند و فرزند او امام جواد از سادات قومش بود و همچنين فرزند او امام هادي شريف و جليل بود و همچنين فرزند او امام عسکري رحمهم الله.
اينها عبارتهايي است که آقاي ذهبي درباره دوازده امام شيعه دارد.
و بدانید که يك نفر در طول اين 250 سال، نتوانسته است كوچكترين نقطه ضعفي بر ائمه شيعه بگيرد. و از علماي اهل سنت کسی نتوانسته يك نقطه ضعف از امام حسن (عليه السلام) گرفته تا امام عسكري (عليه السلام) بياورد،حال آنكه مخالفين، دنبال اين بودند كه از اهل بيت (عليهم السلام) يك نقطه ضعف بگيرند تا اين را به رخشان بكشند.
اما آيا همچنين تعابيري ، نسبت به خلفاء بني اميه (شجره ملعونه در قرآن)، کسي دارد؟
نسبت به خلفاء جنايت پيشه بني عباس کسي دارد؟
اين حديث «خلفائي اثنا عشر»، شامل يزيد نميشود که پيغمبر فرمود:
من أَخَافَ الْمَدِينَةَ أَخَافَهُ الله عز وجل وَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ
مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 56
آن کساني که اهل مدينه را بترسانند لعنت خدا و ملائکه و مردم همه بر او باد.
شما ببينيد در زمان بني اميه و بني العباس مردم مدينه چه ها کشيدند.
از زهري سؤال ميکنند که در روز حره، در حمله لشکر يزيد به مدينه، چقدر انسان کشته شد؟
ميگويد:
سبعمائة من وجوه الناس من المهاجرين والأنصار ، ووجوه الموالي وممن لا يعرف من حر وعبد وغيرهم عشرة آلاف
عمدة القاري، ج 17، ص221
700 نفر از صحابه کشته شدند و همچنين از موالي و آن کساني که شناخته نبودند و حر و عبد و غيره ده هزار نفر.
يعني ده هزار انسان عادي کشته شد و 700 نفر از صحابه شدند.
بعد ميگويد:
أباح مسلم بن عقبة المدينة ثلاثة أيام يقتلون الناس ويأخذون الأموال ووقعوا على النساء حتى قيل : إنه حبلت ألف امرأة في تلك الأيام . وعن هشام بن حسان : ولدت ألف امرأة من أهل المدينة من غير زوج
عمدة القاري، ج 17، ص 221
مسلم بن عقبه تمام زنان مدينه را تا سه روز براي لشکريانش مباح کرد و هزار نفر از زنان مدينه، فرزند نامشروع به دنيا آوردهاند.
در بعضي از روايات تعبير «خليفه» و در بعضي ديگر تعبر «امير» و در بعضي هم کلمه «قيم» آمده است و بعضي از کلمهها به معناي «ولي» و «امير» آمده است.
با عبارتهاي مختلف ميگويد: اين امت بعد از من دوازده قيم دارند و در ادامه ميگويد:
لا يَضُرُّهُمْ من خَذَلَهُمْ
المعجم الكبير، ج 2، ص 196 و المعجم الأوسط، ج 3، ص201
مخالفان هرچه بخواهند درباره اينها مخالفت و ظلم کنند به اينها ضرري نميرساند.
مشهور بر اين است که جناب طبراني در معجم کبيرش تلاش کرده است روايات قابل اعتماد را نقل کند.
در عبارت ديگري که جناب طبراني در معجمشان دارد ميگويد:
اثْنَا عَشَرَ قَيِّمًا من قُرَيْشٍ لا يَضُرُّهُمْ عَدَاوَةُ من عَادَاهمْ
المعجم الكبير ج 2، ص 256
دوازده قيم بعد از من هستند و همه آنها از قريش هستند و عداوت دشمني دشمنان به اينها ضرري نميزند.
هيثمي هم ميآيد روايت را توثيق ميکند و ميگويد:
ورجاله ثقات
مجمع الزوائد، ج 5، ص 191
پس در اين روايات «خلفائي اثنا عشر» آمده است که اين دوازده قيم هستند.
در بعضي از روايات «اثني عشر»، پيغمبر فرمود:
لَنْ يَزَالَ الدينُ قَائِماً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ مِنْ قُرَيْشٍ، فَإِذَا هَلَكُوا مَاجَتِ الأَرْضُ بِأَهْلِهَا.
جامع الأحاديث، ج 6، ص 114 و كنز العمال، ج 12، ص 17
اين دين همواره پا برجاست با دوازده خليفه از قريش و اگر اين دوازده نفر از بين بروند، زمين اهل خودش را نابود ميکند.
مثل همان روايتي که ما داريم که ميگويد:
لولا الحجة لساخت الأرض بأهله.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة – حبيب الله الهاشمي الخوئي – ج 16، ص 69
در روايت ديگر هم حاکم نيشابوري با سند صحيح ميگويد: اهل بيت من مايه امان و امنيت امت من هستند و اگر اهل بيت من از روي زمين برداشته شوند، وعده الهي قيامت خواهد آمد.
آورده اید : در صحیح مسلم آمده که در امت من دوازده منافق هست، بنابراین عدد اعتباری ندارد .
جواب : بله در صحيح مسلم آمده است که رسول خدا فرمودند در بين اصحاب من دوازده منافق هستند که هيچ گاه وارد بهشت نخواهند شد !!!:
في أصحابي إثناعشر منافقاً ، فيهم ثمانية لايدخلون الجنّة حتّى يلج الجمل في سمّ الخياط ، ثمانية منهم تكفيكهم الدبيلة. وأربعة لم أحفظ ما قال شعبة فيهم.
صحيح مسلم ، ج 8 ، ص 122البته خدا وکیلی اصلا دوست ندارم که به این سخن شما پاسخ دهم و قلبم به درد می اید ولی چه کنم که بحث ، بحث علمی است و قصد و غرض هم بیان تاریخ از نظر علمای اهل سنت است . دوست عزیز خدا را شکر مثل اینکه قبول کرده اید که در میان صحابه منافق هم وجود دارد و انها هرگز به یهشت نمیروند و شما ناخوداگاه عدالت صحابه را هم زیر سوال برده اید ؛ خوب من این را به فال نیک میگیرم.
اما اینکه گفته اید : خوب اسامي اين منافقين نيز ذكر نشده است ؛ هرچند این جواب من نیست ولی من به عرض شما میرسانم که حدیث در ميان صحابه من، 12 نفر منافق هستند. كه اشاره به همان طرح ترور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است در مراجعت از جنگ تبوك كه مي خواستند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را از بالاي بلندي پايين بياندازند میکند و اینجا پیامبر بزرگواری کرده و در جواب بعضی دیگر از صحابه که میخواستند اینان را بکشند می فرمایید : من دوست ندارم مردم بگويند كه محمد اصحاب خود را متهم ميكند و آنها را ميكشد ، سپس رسول خدا آنها را معرفي كرد و فرمود : شما اين موضوع را نديده بگيريد و ابراز نكنيد . (الدر المنثور – جلال الدين السيوطي – ج 3 – ص 259 . (
خوب در اینجا متاسفانه ( خدا شاهد است که قصد جسارت ندارم ) ، صحابه این حرف پیامبر را هم پشت گوش می اندازند و این راز را افشا میکنند. و بیخود نیست که امثال ابن حزم اندلسی اسامی انها را هم این گونه می اورد :
ان أبا بكر و عمر و عثمان و طلحة و سعد بن أبي وقاص رضي الله عنهم أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك.
المحلى، ابن حزم، ج 11، ص 224، وفات: 456، ناشر: دار الفكر، توضيحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة كما قوبلت على النسخة التي حققها الأستاذ الشيخ أحمد محمد شاكر .
ابوبكر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را داشتند و ميخواستند آن حضرت را از گردنهاي در تبوك به پايين پرتاب كنند .
البته ابن حزم ، وقتي اين حديث را نقل ميكند ، تنها اشكالي كه به روايت دارد ، وجود وليد بن عبد الله بن جميع در سلسله سند آن است و لذا ميگويد كه اين روايت موضوع و كذب است ، ولی خوب ابن حزم نمیگوید که چرا اکثر علمای اهل سنت او را توثیق کرده اند و یا حتی خود مسلم نيشابوري در صحيح مسلم دو بار از وليد بن عبد الله بن جميع روايت نقل كرده است: يك بار در جلد 5، ص 177 ذيل باب الوفاء بالعهد، و بار ديگر در ج8، ص 123 در كتاب صفات المنافقين و احكامهم. و اين نشان ميدهد كه وليد بن عبد الله از نظر ايشان موثق بوده است كه از او حديث نقل ميكند و گرنه نبايد نقل ميكرد. و اگر كسي بخواهد وليد بن عبدالله را تضعيف كند، بايد نام صحيح را نيز از كتاب صحيح مسلم بردارد.
جالب اینکه در صحيح بخاري، ج1، ص17، ابن مُليكه – كه در زمان عبد الله بن زبير قاضي القضات مكه بود و ذهبي هم وثاقت او را اجماعي مي داند – ميگويد:
أدركت ثلاثين من أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم كلهم يخاف النفاق على نفسه.
من سي نفر از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را درك كردم كه هر كدام از اينها، از نفاق بر خودشان وحشت داشتند.
از همه اينها بالاتر اينكه ابن كثير دمشقي – كه از استوانههاي علمي وهابيت است و سلفي – در تفسير خود، ج2، ص399 نقل ميكند:
خليفه دوم آمد نزد حُذيفه و او را قسم داد و سؤال كرد:
أنشدك الله! أ منهم أنا؟
آيا من هم جزء منافقين هستم؟
جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج11، ص16
آورده ابد : اولا جابر بن سمره که راوی این حدیث است میگوید: پیامبر در عصر روزی که اسلمی را سنگسار کردند خطبهای فرمود و در اثنای این خطبه این حدیث را فرمودند که حتی جابر ابن سمره قسمت آخر آنرا درست نمیشنود و از شخصی (پدرش) که جلوی خودش است سوال میکند که پیامبر چه فرمود؟ به هر حال معلوم نیست پیامبر اسلام قبل و بعد از این حدیث داشتهاند در باره چه چیزی صحبت میکردهاند؟
جواب : بعدش که مشخص یوده . و عکس العمل صخابه نیز موید همین است .
در صحيح مسلم دارد كه پيغمبر اكرم فرمود: اين دين با دوازده خليفه عزيز و بزرگوار است و بعد ميگويد:
فقال كَلِمَةً صَمَّنِيهَا الناس فقلت لِأَبِي ما قال قال كلهم من قُرَيْشٍ
صحيح مسلم، ج 3، ص1453
صَمَّنِيهَا الناس؛ يعني مردم باعث شدند به گوش من نرسد و مردم مانع رسيدن سخن پيغمبر به گوش من شدند.
مگر آيه قرآن نيست كه ميگويد:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ
سوره حجرات، آيه 2
در حديث ديگر ميگويد: صحابه تكبير و سر و صدا كردند و ميگويد:
لاَ يَزَالُ هذا الأَمْرُ عَزِيزاً إلى اثني عَشَرَ خَلِيفَةً فَكَبَّرَ الناس وقال كَلِمَةً خَفِيَّةً قلت لأبي يا أَبَتِ ما قال قال كلهم من قُرَيْشٍ
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص98
مردم يك دفعه تكبير گفتند و سر و صدا كردند و ضجه زدند.
مگر چه اتفاقي افتاد، مگر چه مسئله اي را پيغمبر فرمود كه مردم شروع كردند به تكبير گفتن و نگذاشتند سخن پيغمبر تمام شود؟
همين كه پيامبر فرمود:
اثني عَشَرَ خَلِيفَةً
كلمه خليفه كه از زبان پيغمبر جاري شد، مردم تكبير گفتند و ضَجُّوا اين كلمه «وضجوا» در محضر پيغمبر آيا خلاف ادب است يا نه؟
نكته سوم جيغ و فرياد صحابه:
احمد بن حنبل نقل ميكند كه پيغمبر در مني خطبه ميخواند و فرمود:
لَنْ يَزَالَ هذا الأَمْرُ عَزِيزاً ظَاهِراً حتى يَمْلِكَ اثْنَا عَشَرَ كلهم ثُمَّ لَغَطَ الْقَوْمُ وَتَكَلَّمُوا فلم أَفْهَمْ قَوْلَهُ بَعْدَ كلهم فقلت لأبي يا أَبَتَاهُ بَعْدَ كلهم قال كلهم من قُرَيْشٍ وقال القواريري في حَدِيثِهِ لاَ يَضُرُّهُ من خَالَفَهُ أو فَارَقَهُ حتى يَمْلِكَ اثْنَا عَشَرَ
مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص99
اين اسلام با دوازده نفري كه در سر قدرت ميآيند، همين كه پيغمبر خواست بگويد «كلهم»، مردم داد و فرياد درآوردند و با همديگر مشغول صحبت كردن شدند. بعد از اينكه پيغمبر فرمودند: «كلهم«، ديگر نفهميدم چه شد، به پدرم گفتم: پيامبر چه فرمودند؟ پدرم گفت: پيامبر فرمود: همه آنها از قريش هستند.
ايشان ميگويد: از قواريري نقل شده كه پيغمبر فرمود: اين دوازده خليفه و جانشين، جانشينهاي من هستند؛ اگرچه بعضي با اينها مخالفت كنند، مخالفت مردم ضرري به اعتبار اينها نميزند يا اگر جمعيت از اينها مفارقت كنند.
آورد اید : پیامبر اسلام در این حدیث فرمودهاند این دین برجا و قدرتمند است تا اینکه 12 خلیفه که همگی از قریش هستند سرکار بیایند. در اینجا پیامبر اسلام دارند خبری غیبی را بیان میکنند و ما وقتیکه به تاریخ مراجعه میکنیم میبینیم دوازدهمین خلیفه پس از پیامبر (که اتفاقا همگی از قریشند) عمر ابن عبدالعزیز میباشد که در سال 102 هجری شهید میشود و جالب اینجاست که اولین شکست مسلمانها از فرانسویها در تولوز در همین سال یعنی سال 102 هجری بوده است و اسلام تا این تاریخ در اوج و در حالت پیشرفت بوده است. و این خود یکی از معجزات پیامبر اسلام است.
جواب : وهابیت که میگوید جز خدا کسی علم غیب ندارد . حال چگونه پیامبر اسلام دارند خبری غیبی را بیان میکنند ؟!؟ کافر شدید ؟
اما وقتی شارحین صحیحین به صراحت میگویند ما نفهمیدیم این 12 نفر چه کسانی هستند شما حق ندارید بگوید که دوازدهمین خلیفه پس از پیامبر (که اتفاقا همگی از قریشند) عمر ابن عبدالعزیز میباشد
مثلا ابن حجر عسقلاني در فتح الباري، ج13، ص183 از ابن جوزي نقل مي کند و مي گويد: من نهايت تلاش را کردم تا معناي اين روايت را بفهمم و از افراد متعدد پرسيدم تا بفهمم معناي روايت چيست که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد خلفاي من 12 نفر هستند؟ مي گويد:
فما رأيت احدا وقع علي المقصود به.
هيچکسي را پيدا نکردم که مقصود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را فهميده باشد.
يا اينکه در همان کتاب، ص182 مي گويد:
عن المُهَلَّب: لم ألق أحدا يقطع في هذا الحديث يعني بشئ معين.
کسي را نيافتم که با قاطعيت بگويد مراد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چه بوده است؟
اما حدسیات دیگر که 12 همی را شخص دیگری معرفی میکند : «کلهم یجتمع علیه الناس» مردم برخلافت آنها اجماع میکنند. منظور از اجماع، بیعت کردن با آن خلیفه است و آنچه که در تاریخ خلافت اسلام آمده است این است که مسلمانان ابتدا بر خلافت حضرت ابوبکر سپس عمر، سپس عثمان و سپس علی رضیاللهعنهم اجماع کردند و بعد از شهادت حضرت علی رضیاللهعنه مسلمانان در نتیجه صلح حضرت حسن بر خلافت حضرت معاویه اجماع کردند. بعد از آن در دوران حضرت حسین و شهادت ایشان، اجماع بر خلافت یزید صورت گرفت بعد از وفات یزید، اختلافی رخ داد تا اینکه بعد از شهادت حضرت عبدالله بن زبیر مسلمانان بر خلافت عبدالملک بن مروان اجماع کردند. سپس چهار فرزند عبدالملک (ولید، سلیمان، یزید، هشام) بر مسند خلافت نشستند، البته در بین خلافت ولید و سلیمان،عمر بن عبدالعزیز زمام امور را در دست داشت. به این ترتیب هفت نفر بعد از خلفای راشدین خلافت را در دست داشتند و دوازدهمین نفر، ولید بن یزید بود که بعد از وفات عموی خودش (هشام بن عبدالملک) به خلافت رسید، وی حدود چهار سال حکومت کرد و در آخر مردم برعلیه او قیام کردند و او را به قتل رساندند و بعد از قتل ولید دروازه فتنهها باز شد، به طوری که از آن روز به بعد مسلمانان هرگز به خلافت هیچ کسی اجماع نکردند. (فتح الباری ۱۶/۶۱۸دار ابی حیان)
البته اینکه اسم حضرت علی را هم که لطف کرده و میاورند ! در اینجا هم بزرگانشان اختلاف جدی دارند : مثلا بخاري كه خلافت را براي اميرمومنان علي عليه السلام قبول ندارد ! و از افکار پلید بخاری هم اینکه او همانند ابن تیمیه طرفدار تثلیث (یعنی خلیفه اول ابوبکر و دومی عمر و سومی عثمان و بخاری در تاریخ صغیر خود چهارمی را معاویه !!! می اورد) بود
امام احمدبن حنبل هم دل خوشی از این آدمها نداشت و پيروان نظريه تثليث و كسانى كه امامت را براى حضرت على نپذيرند، گمراه تر از الاغ مى داند و مى گويد:
من لم يثبت الامامة لعلي فهو أضلُّ من حمار( ائمة الفقه التسعة: 208) أكان علي يقيم الحدود ويأخذ الصدقة ويقسمها بلاحق وجب له؟ اعوذ باللّه من هذه المقالة، بل هو خليفة رضيه اصحاب رسول اللّه ـ صلى الله عليه و سلّم ـوصلّوا خلفه وغزوا معه وجاهدوا وحجوا وكانوا يسمونه اميرالمؤمنين راضين بذلك، غير منكرين فنحن لهم تبع..(
و دستور قطع رابطه با اين افراد را داده و مى گويد: من لم يربّع علي بن ابيطالب الخلافة فلا تكلّموه ولا تناكحوه(طبقات الحنابلة ج1ص45)
و البته به معاویه و یزید هم با توجه به تمام ایراداتشان نمیتوانند بگویند که پادشاه هستند یا خلیفه پیامبر
حال سوالی که اینجا مطرح هست این است که حدیث صحیح است و طبق قران پیامبر باید حدیث را تبین کرده باشد . و دین ما هم که کامل شده است . پس چرا علمای اهل سنت نمیتوانند اسامی این 12 نفر را بیاورند ؟ دوستان عزیز اگر اینها کمی از تعصباتشان کم میکردند و پرده ضخیم تعصب را کمی بالا میزدند ، می فهمیدند که این عدد 12 با 12 امام شیعه صرفا یک تساوی عدد معمولی نیست.
اما در جواب اوج پیشرفت بودن : جالب است که همين جنايات فاتحين اسلامي بود كه جلوي پيشرفت فرهنگي اسلام در اروپا و … را گرفت !در واقع خليفه دوم و… با اين فتوحات كاري كردند كه اسلام نتواند به راحتي تمام دنيا را با فرهنگ بگيرد ! حتي مسيحيها، ميگويند اسلام در سايه شمشير توانسته است پيشرفت كند. مثلا در قضيه فتح آندلس ميگويد:وقتي آقايان وارد آندلس شدند، وارد يك جزيرهاي شدند كه دستهاي به نام كراميين كه تربيت بوتههاي انگور را بعهده داشتند در آنجا بودند. فرمانده لشكر اسلامي دستور داد تا سركرده اين فرانين كه مسيحي بودند را گرفتند و سرش را بريدند و بدنش را قطعه قطعه كردند و داخل ديگ انداختند و بدنش را پختند و در جايي ديگر انداختند؛ ولي وقتي لشكريان اسلام آمدند كه سفره پهن كنند، به مردم آنجا اينگونه فهماندند كه آن بدن را داخل سفره گذاشته و خوردند. مردم هم در نقاط مختلف شهر پخش شدند و گفتند اينها كه به شهر ما حمله كردهاند، همهشان آدمكش و آدمخوار هستند. يك وحشت و رعبي در بين مردم ايجاد كردند.
فتوح مصر و اخبارها، ص345 و 346
آورده اید : اگر منظور شیعه این است که اشاره پیامبر به علی و 11 فرزند اوست این موضوع با تاریخ جور در نمیآید. زیرا دو نفر از این بزرگواران خلیفه شدند (علی و حسن) و یک نفر ولیعهد (امام رضا) و یک نفر به قول شما غائب شد (امام زمان). خوب 12 نفر که خلیفه نشدند، 2 نفر خلیفه شدند، پس پیامبرصلي الله عليه وسلم از چه چیز خبر دادهاند؟
جواب : شما تصور مي كنید كه امامت مقامي انتخابي است كه حتماً بايد با قدرت انتخاب كنندگان روي كار بيايد، ولي امامت علي و اولادش (عليه السلام) انتصاب الهي است و كساني كه از جانب خدا براي مقامي منصوب مي شوند، براي مشروعيت خود نيازي به رأي مردم و حکومت ندارند .
اما در تکمیل جواب : حضرت زهرا (س)به اباعمرو راجع ولایت امام علی (ع) فرمودند: خدا را شاهد می گیرم که از پیامبر ( ص) شنیدم، که میفرمود: علی ( ع) بهترین کسی است که در بین شما به عنوان جانشین خود می گذارم؛ او امام و خلیفه بعد از من است و دو نوه ی من و نه نفر از فرزندان حسین ( ع) پیشوایان نیکویی هستند، که اگر از آنها پیروی کنید، می یابید که آنها هدایت کننده هدایت شده اند؛ و اگر با آنها مخالفت کنید، تا روز قیامت در بین شما اختلاف خواهد بود. عرض کردم: ای سرور من! پس چرا علی (ع) از حق خود کناره گیری کرد؟ فرمودند: ای اباعمرو! پیامبر ( ص) فرمودند: مَثَل امام، مثل کعبه است؛ که باید به سوی او آیند و او به سوی مردم نمیرود. سپس حضرت زهرا (ع) فرمودند: به خدا قسم اگر حق را به اهلش واگذار می کردند و از خاندان پیامبر تبعیت می کردند، هیچ دو نفری هم با یکدیگر اختلاف نمی کردند و امر خلافت به تک تک جانشینان پیامبر ( ع) می رسید؛ تا قائم ما، نهمین فرزند از حسین ( ع)، قیام می نمود.
بحار الانوار ، ج 36 ، ص 353
مردم چون به سراغ اميرالمؤمنين عليهالسلام نيامدند، حضرت سالها در خانه نشست. و براي آنها غصه خورد. ولي خوب، مردم نيامدند حضرت هم وظيفه ندارند سراغ مردم بيايند. مردم قرار است كه در اين باره امتحان شوند، لذا، امام خودش به مردم مراجعه نميكند. اما زماني كه مردم بعد از كشته شدن عثمان سراغ اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدند حضرت جواب مثبت به آنها دادند، حضور حاضران را كه ديدند، جواب دادند.
امام اينگونه است اگر سراغش نرويم او ما را رها ميكند. در حقيقت وظيفهاي ندارد كه به ما كمك كند اگر هم كمك كند لطف كرده است. امامت به معني اين نيست كه امام مسئول است به سراغ مردم بيايد، بلكه مردم بايد به سراغ او بروند، و اين امتحان الهي است.
همان گونه که حضرت هارون_سلام الله عليه-جانشين حضرت موسي _عليه السلام_ بودن….و تضعيف هارون(ع) توسط قوم موسي(ع) دليلي بر اين نيست که ايشون خليفه موسي(س) نباشن و امامت هم امري در استمرار نبوت است و خلافت از شئون آن و اگر خلافت از امام گرفته شود ضرري به اصل امامت او ندارد ؛ بلكه اين مردم هستند كه خود را زيانكار كردهاند !
و در منابع متعدد أهل سنت آمده است از قول پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه صراحتاً هشدار دادند و فرمودند:
وان وليتموها عليا فهاد مهتد يقيمكم علي صراط مستقيم.
اگر علي را خليفه كنيد، او را هدايت شده و هدايتگر خواهيد يافت كه شما را به راه راست هدايت ميكند.
شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 85 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 5، ص 313 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج 4، ص 70 ـ أنساب الأشراف للبلاذري، ص 102
آقاي حاكم نيشابوري ميگويد:
هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين و لم يخرجاه.
المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 142
همچنين احمد بن حنبل در مسند احمد، جلد 1، صفحه 109 آورده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
إن تؤمروا عليا رضي الله عنه و لا أراكم فاعلين، تجدوه هاديا مهديا يأخذ بكم الطريق المستقيم.
اگر علي را امام و امير خودتان قرار بدهيد، گرچه ميدانم اين كار را نميكنيد، او را هدايت شده و هدايتگر خواهيد يافت كه شما به راه مستقيم هدايت خواهد كرد.
مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 5، ص 176 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 5، ص 799 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج 1، ص 82 ـ روح المعاني للآلوسي، ج 6، ص 170 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 42، ص 420 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 31 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 3، ص 363 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 4، ص 468 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 7، ص 397 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج 11، ص 250
در كنز العمال متقي هندي آمده است:
و إن تستخلفوا عليا و ما أراكم فاعلين، تجدوه هاديا مهديا يحملكم من المحجة البيضاء.
اگر علي را خليفه خودتان قرار دهيد، گرچه ميدانم اين كار را نميكنيد، او را هدايت شده و هدايتگر خواهيد يافت و شما را به راه روشن هدايت خواهد كرد.
كنز العمال للمتقي الهندي، ج 11، ص 630، ح 33072
اينها تعابيري است كه در منابع أهل سنت آمده است.
و امام در هر زماني حاكم بر دلها و منصوب الهي براي حكومت بر جامعه اسلامي است لذا با عدم مقبوليت مردم نسبت به حكومت ظاهري، حكومت آنها بر دلها زير سوال نمي رود، اما حكومت ظاهري با اقبال مردم صورت مي گيرد كه اگر مردم نخواهند، خودشان را از اين فيض الهي محروم كرده اند و خود متضرر شده اند ضرري به امام نمي رسد. ولي امام از اين جهت كه حق اوست مي تواند اعتراض كند و در صورت يافتن يار براي احقاق حق مي تواند عليه آن حكومت قيام كند ولي موظف است از جان خود به عنوان امام محافظت كند. پس مقبوليت شرط تكويني تشكيل حكومت در خارج است نه اينكه مقبوليت شرط رسيدن حق حكومت به امام باشد، چون امام صاحب اين حق است چه مقبول مرد باشد يا نباشد. لذا امام علي عليه السلام بعد از رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله و غصب خلافتشان اعتراض نمودند و بعد از رسيدن به حكومت هم با افرادي كه با او مخالفت نمودند جنگيد.
اين مساله در قرآن هم نمونه دارد در جريان انتخاب «طالوت»، مردم او را نمي پذيرند و اعتراض مي كنند اما پيامبر آنها برغم عدم مقبوليت آنها بر انتخاب الهي اصرار مي كند:
«قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ(بقره/247)
پيامبرشان به آنان گفت: «در حقيقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است.» گفتند: «چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آنكه ما به پادشاهى از وى سزاوارتريم و به او از حيث مال، گشايشى داده نشده است؟» پيامبرشان گفت: «در حقيقت، خدا او را بر شما برترى داده، و او را در دانش و [نيروى] بدن بر شما برترى بخشيده است، و خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد مى دهد، و خدا گشايشگر داناست.»
.
.
.
ادامه دارد
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #11175.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #11176.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #11177اینکه گفته ای (همان طوري كه هارون شريك كار موسى بود ، اين مقام به مقتضاى اين حديث و به نص صريح قرآن ؛ به جز در نبوت براى على ( عليه السلام ) ثابت ميشود .)
پاسخ من : 1- اینکه هارون شریک کار موسی بوده از ایه قران مشخص است .
و در کجا پیامبر اسلام گفته است که حضرت علی شریک من می باشد به جز نبوت ؟؟!!!
و هارون که قبل از موسی فوت کرده پس در نتیجه آن شراکت هم باطل شده است .
1- به لحاظ اینکه علمای شیعه معتقد به منصوص بودن الهی 12 امام پس از فوت پیامبر اسلام می باشند باید با آیات واضح و روشن و مرتبط با همان موضوع امامت پس از فوت پیامبر اسلام ثابت کنند .
طبق ایه 44 سوره نحل :
(أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)
( و ما این ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوی مردم نازل شده است (آیات قران) برای آنها روشن سازی؛)
– آن ایه ای که درباره امامت منصوص الهی 12 امام پس از فوت پیامبر به سوی مردم نازل شده کدام ایه می باشد که پیامبر تبیین کند ؟؟؟
و شما در لینک http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2278 یک حدیث صحیح از پیامبر گذاشتی که 12 نفر خلیفه از قریش می آیند و من پاسخ شما را دادم :
در این روایت پیامبر گفته اند 12 نفر از قریش هستند و شامل تمام قوم قریش می شود از جمله بنی عباس و …
و نگفته اند از بنی هاشم .
آیا امام تقی یا امام نقی بر مسلمین خلافت کرده اند ؟؟!!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #11178با سلام .اینکه گفته ای (که در اینجا ما حرفهای او را نقد میکنیم و ثابت خواهیم کرد)
پاسخ من : اگر دروغگو و مغلطه باز و مکار نیستی چرا همان جا حرفهای برادر ابن تیمیه را نقد نکردی و آمده ای اینجا زجر خوانی کرده ای ؟؟؟
اینکه گفته ای (نکته بعدی این است که من به جواب نظرات ابکی مثل نظرات عبداله 1990 و … پاسخ نمیدهم .)
پاسخ من : شما چندین جا فریب کاری انجام دادی و من دست شما را رو کردم و حتی گنجی شافعی را به جایش شخص دیگری جا زدی و از قول خودم که زنده هستم نقل دروغ کردی .
این هم لینکش : http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2278&page=1
و چون شما فریب کاران و دغل بازان همیشه در این سایت برادران اهل سنت را با مطرح کردن موضوعات فرعی سرگرم می کردید و آن کاربران اهل سنت به لحاظ اینکه شناختی از بحث کردن با شما فریب کاران نداشتند به موضوعات فرعی می پرداختند و اصل موضوع امامت منصوص الهی 12 امام پس از فوت پیامبر اسلام که اصل ادعای شیعه می باشد مورد بحث قرار نمی گرفت .
اینکه گفته ای (نکته بعدی این است که من شریفی نیستم ( خدا لعنتم کند اگر دروغ بگویم )
پاسخ من : وقتی شما (شریفی) در جلوی صدها هزار بیننده مقاله آقای سجودی در همین سایت را در مناظره شبکه کلمه قیچی کردی حالا باز قسم می خوری ؟؟!!
و لینک بالا هم همان فریب کاری ها و دغل بازی ها را انجام دادی که من شما را رسوا کردم .
اینکه گفته ای (خدا شاهد و گواه است که اگر شخص عبداله جواب درست داده بود شما نمی امدید اشتباهاتش را جبران کنید .)
پاسخ من : چرا در روز روشن دروغ می گویی ؟؟
کلیه مطالب من در این سایت موجود است .
اینکه گفته ای (آنچه از آيات قرآن كريم استفاده ميشود ، منزلتهاي هارون نسبت به حضرت موسي ، به پنج امر خلاصه ميشود :)
پاسخ من : در کجای قران آمده است که هارون خلافت پس از فوت حضرت موسی را به عهده داشته است ؟؟؟
هارون که قبل از موسی فوت کرده است !!!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #11319با سلام اول خدمت خوانندگان عزیز وبرادر بزرگوارعبدالله1990جواب این یاوه گویی های جناب تمار
اینجاست
http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2318
ابن تیمیه72
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.