پاسخ به ادامه یاوه های M-T(نقد نوشته ی : منافقین امت .. مورخه۳/۸/۹۳

Home انجمن ها اهل بیت پاسخ به ادامه یاوه های M-T(نقد نوشته ی : منافقین امت .. مورخه۳/۸/۹۳

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  ابن تیمیه72 در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 19)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1948
    با سلام خدمت دست اندر کاران سایت اسلام تکس

    وخوانندگان عزیز

    وبرادر عبدالله1990

    واقای تمارمنتقد!!!!!!

    شخصی شیعی به اسم میثم تمار

    اینجا رجز خوانی هایی کرده بودند

    اینجا ها

    http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2301
    http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2297

    ومن(ابن تیمیه)

    اینجا

    جواب کل یاوه های ایشان را دادم

    اینجا

    http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2306

    وایشان حرفهای ما را نقد کردند به زعم خودشان

    اینجاها

    http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2315
    .

    جواب من ابن تیمیه72به این یاوه های ایشان
    اینجا
    http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2318#comment-11067

    وادامه یاوه هایشان اینجاست

    http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2316

    وبنده این حرفهایم را در جواب این یاوه گوئی های جناب تمار نوشتم(که موضوع را منافقین امت و شیخ الاسلام ؟!!؟ ابن تیمیه گذاشتند)
    اول قبل از اینکه به جواب یاوه های ایشان بپردازم
    اینها را ملاحظه بفرمائید تا بیشتر با طرف مقابل من اشنا شوید که چقدر کذاب و تلبیس کار هستند ایشان
    ایشان در نوشته های قبلشان
    وقتی به بحث حدیث دوازده امام پرداخته بود(جناب تمار) در اثبات امامت دوازده امامش به این ادرسها استناد کرده بود
    توجه بفرمائید
    خلفاي اثني عشر و خلفاي من به تعداد نقباي بني اسرائيل 12 نفر هستند——–اين هم جناب جويني است که استاد ذهبي است ————-ذهبي درباره او دارد که :
    الإمام المحدث الأوحد الأكمل.
    تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1500
    در فرائد السمطين از ابن عباس نقل مي‌کند که پيامبر فرمود :
    أنا سيّد النبيّين وعليّ سيّد الوصيّين ، وإنّ أوصيائي بعدي اثنا عشر
    در روايت ديگر تعبير: «خلفائي اثني عشر» است؛ ولي در اينجا مي‌فرمايد: اوصياء من، 12 نفر هستند:
    أوّلهم عليّ بن أبي طالب وآخرهم المهدي.
    فرائد السمطين ج 2، ص 313
    قندوزي حنفي هم از عامر بن واصل از امير المؤمنين نقل مي‌کند که پيامبر فرمود :
    يا علي تو وصي من هستي، جنگ با تو جنگ با من است، صلح با تو، صلح با من است:
    أنت الامام
    تو امام هستي
    وأبو الأئمة الإحدى عشر.
    و پدر 11 امام هستي که اينها هم مطهر هستند و هم معصوم هستند.
    ومنهم المهدى الذي يملأ الأرض قسطا وعدلا
    مهدي من از اين 12 نفر است و زمين را از قسط و عدل پر مي‌کند .
    ينابيع المودة لذوي القربى – القندوزي – ج1، ص 252
    مقتل الحسين ،خوارزمي، ص 95 حديث 203
    و شباهت ديگري كه بين حضرت هارون عليه السلام و امير المؤمنين عليه السلام وجود دارد ، اين است كه اين مقامات را خداوند به درخواست پيامبر اسلام براي امير المؤمنين اعطا مي‌كند ، همان طوري كه به هارون به درخواست حضرت موسي داده بود .
    پاسخ/جوینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اهل سنت؟؟؟؟؟؟؟؟
    قندوزی ؟؟؟؟اهل سنت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    خوارزمی ؟؟؟!!آهل سنت؟؟؟؟؟!!!!
    ابن صباغ مالکی؟؟؟؟اهل سنت؟؟؟؟
    خوانندگان عزیز ببینید که این کذاب چه طور با بی حیایی حرف امام ذهبی را نصفه و نیمه نقل میکند وروافض را اهل سنت میداند
    1-ابراهیم بن محمدجوینی(متوفی722ه.ق.)
    اول بایدنکاتی را در مورد اسم این شخص وتشابه اسمی ایشان با چند عالم معروف دیگر اهل سنت بیان کنم
    خوب توجه کنید—————-توجه——-
    ما چهار نفربه اسم جوینی داریم
    1-1/ابو عمران موسی بن عباس جوینی ملقب به شیخ الاسلام(متوفی323ه.ق.)
    1-2/ابو محمد عبدالله بن یوسف جوینی(متوفی 438ه.ق.)
    1-3/عبدالملک بن عبدالله جوینی ملقب به امام الحرمین(متوفی478ه.ق.)
    1-4/ابراهیم بن محمد جوینی(متوفی722ه.ق.)صاحب کتاب فرائد السمطین(که جناب تمار از ایشان نقل قول کردند)
    وروافض وقتی به کتاب فرائد السمطین اشاره میکنند نویسنده اش را با القاب محدث بزرگ!!!!!!امام الحرمین(که لقب عبدالملک بن عبدالله جوینی هست)!!!!!!شیخ الاسلام(که لقب ابو عمران موسی بن عباس هست)!!!!!!ذکر میکنند وموسسه انتشارات محمودی وابسته به ایت الله محمدباقر محمودی این کتاب را چاپ میکند وروی جلد کتاب مینویسند
    امام الحرمین شیخ الاسلام ابراهیم بن محمد جوینی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    *ونظر امام ذهبی این شخص را شیخ صوفیه میداند تذکره الحفاظ ج4ص1506
    در حالی که اهل سنت صوفیه را گمراه میدانند
    *ابن حجر عسقلانی هم اورا صوفی میداندوامام ابن حجر به نقل از امام ذهبی(او(ابراهیم جوینی)حاطب الیل است زیرا احادیثی باطل ودروغین جمع اوری میکرد————الدرر ج1ص75
    وحاطب الیل در علم حدیث به کسی میگویند که در نقل خبر وروایت به صحت وسقم ان اهمیت نمیدهد
    **نظر علمای شیعه در مورد ابراهیم جوینی
    *سید محسن امین عاملی از علمای بزرگ اهل تشیع وصاحب کتاب اعیان الشیعه
    میگوید(ازصاحب کتاب ریاض العلماء میرزا عبدالله افندی شاگرد ملا باقر مجلسی نقل شده که وی(افندی)به تشیع جوینی قائل بوده است———-اعیان الشیعه ج2ص219
    *شیخ اقا بزرگ تهرانی صاحب کتاب الذریعه الی تصانیف الشیعه
    میگوید مولف کتاب ریاض العلماء اسم ابراهیم جوینی را در ردیف افرادی اورده است که ممکن بوده شیعه باشد یا شیعه شده باشد وشاگرد علمای اهل تشیع بوده است—————الذریعه الی تصانیف الشیعه ج16ص136
    ***ایت الله علی کورانی(معاصر)صاحب کتاب کیف الرد الشیعه غزوه المغول
    میگوید……جوینی در کتابش به برتری اهل بیت (=به خصوص علی رض)را بر تمام صحابه ذکر میکند این همان عقیده ی شیعه است——-وذکر فضایل دیگران در این کتاب از روی تقیه یا قبل از استبصارش بوده است!!!!!!!!!!!!!!!
    ********حال به برخی از مطالبی که جوینی در کتابش به انها معتقد بوده است
    1-اعتقاد به عصمت امامان دوازده گانه!!!!!!!!!!!!!!!!
    2-اعتقادبه امامت منصوص من الله علی و11فرزندبعد از او!!!!!!!!!!!!
    3-اعتقاد به مهدی غایب و فرزند امام حسن عسکری!!!!!!!!!!!!!
    حال خوانندگان عزیز شما قضاوت کنید همچین شخصی با همچنین اعتقاداتی اهل سنت هست؟؟؟/—–یا—–شیعه؟؟؟؟؟قضاوت با شما
    *******قندوزی حنفی
    . اسم کاملش، سلیمان پسر خواجه ابراهیم قیلان است ! نام حسینی را ه به یدک می کشد و حنفی هم از القاب اوست. بر طریقۀ نقشبندی[1] هم بود. گاهی شیعیان او را به نام حافظ محنفی قندوزی می شناسند؛ قندوز، استان همجوار بلخ در افغانستان است. در هر حال، در این دو استان و حتی در تمام افغانستان کسی او را نمی شناسد– شیخ سلیمان بلخی را حنفی گویند در حالی که سخنانش نشان می دهد او شیعه بوده است— این مرد گمراه، صوفی نقشنبدیه هم بود؛ یعنی، اسلام برایش کافی نبود. او یک کتاب به نام «ینابیع الموده» دارد که در محافل علمی اهل سنت هیچ کس به آن اعتنایی ندارد و تنها ایران است که مرتب کتابش را تجدید چاپ می کند. از همه جالب تر این که او 200 سال پیش به دنیا آمد و بعد از 48 سال عمر بی برکت، 150 سال پیش سایه ی شومش را از این دنیا کم کرد؛یعنی ،سال 1294 هجری و اکنون سال 1428 است؛ یعنی، 134 سال پیش.
    آقا بزرگ تهرانی صاحب کتاب «ذریعه»، کتاب «ینابیع الموده» سلیمان بلخی را از کتب شیعه به شمار می آورد.
    این حدیث !! در کتاب ینابیع الموده است:
    عن جابر قال : قال رسول الله ( صلَّى الله عليه و آله ) : ” أنا سيدالنبيين و علي سيد الوصيين ، و إن أوصيائي بعدي إثنا عشر أولهم علي و أخرهم القائمالمهدي .” [2](ج2ص31)
    معنی : رسول الله می گویند: من، خاتم پیامبرانم و علی، سید اوصیاء و جانشینان من 12 نفرند: اول، علی و آخرآنان، مهدی.
    چنین حدیثی اصلاً در کتب اهل سنت نیست؛حتی به صورت ضعیف یا دروغ !
    یک حدیث دیگر را ببینید تا یقین کنید که او شیعه بود. وی در کتاب خود آورده است :
    عن جعفر الصادق عن آبائه عليهم السلام قال: كانعلى عليه السلام يرى مع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قبل الرسالة الضوء ويسمعالصوت ، وقال له: لولا أني خاتم الأنبياء لكنت شريكاً في النبوة ، فإن لم تكن نبياًفإنك وصي نبي ووارثه ، بل أنت سيد الأوصياء وإمام الأتقياء.(ج1ص240)[3]
    از امام جعفر صادق نقل کرده است که در پیش از بعثت، علی هم همراه رسول الله صدا را می شیند و نور را می دید و پیامبر به او گفت: اگر من خاتم النبین نبودم، تو هم پیامبر می شدی. به هرحال وارث نبی هستی…
    و این را در کتابش نوشته:
    وعن جابر بن عبد الله : قال رسولالله ( صلَّى الله عليه و آله ) : ” يا جابر إن أوصيائي و أئمة المسلمين من بعديأولهم علي ، ثم الحسن ، ثم الحسين ، ثم علي بن الحسين ، ثم محمد بن علي المعروفبالباقر ـ ستدركه يا جابر ، فإذا لقيته فأقرأه مني السلام ـ ثم جعفر بن محمد ، ثمموسى بن جعفر ، ثم علي بن موسى ، ثم محمد بن علي ، ثم علي بن محمد ، ثم الحسن بنعلي ، ثم القائم ، اسمه اسمي و كنيته كنيتي ، محمد بن الحسن بن علي ذاك الذي يفتحالله تبارك و تعالى على يديه مشارق الأرض ومغاربها ، ذاك الذي يغيب عن أوليائه غيبةلا يثبت على القول بإمامته إلا من إمتحن الله قلبه للإيمان ” (ج3ص401)[4]
    خلاصه معنی در این حدیث،این است که سلیمان بلخی نام 12 امام شیعه را با اسم و رسم ذکر می کند. آیا او باز هم سنی است؟ جالب است که دربارۀ مهدی هم می نویسد: او غایب است و ظهور می کند؛ یعنی، صد در صد حرف شیعیان را می زند.
    در یک جا می نویسد که پیامبر فرمود: علی خلیفۀ من است،
    پس این مرد علی را جانشین پیامبر می داند.
    فقالرسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) : أنت أخي ووصيي و وزيري وخليفتي.
    آیا هنوز در شیعه بودن او شک دارید؟ پس این را بخوانید:
    باب الثاني والثمانون في بيان الامامأبو محمد الحسن العسكري أرى ولده القائم المهدي لخواص مواليه وأعلمهم أن الامام منبعده ولده (رضي الله عنهما) وفي كتاب الغيبة: عن أبي غانم الخادم قال: ولد لابيمحمد الحسن مولود فسماه محمدا، فعرضه على أصحابه يوم الثالث وقال: هذا إمامكم منبعدي، وخليفتي عليكم، وهو القائم الذي تمتد عليه الاعناق بالانتظار، فإذا امتلاتالارض جورا وظلما خرج فملاها قسطا وعدلا.
    عن جعفر بن مالك قالمعاوية بن حكيم ومحمد بن أيوب ومحمد بن عثمان: إن أبا محمد الحسن عرض ولده عليناونحن في منزله، وكنا أربعين رجلا، فقال: هذا إمامكم من بعدي، وخليفتي عليكم، أطيعوه(ج3ص324)ولا تتفرقوا من بعدي فتهلكوا في أديانكم، أما إنكم لا ترونه بعد يومكم هذا. [5]
    خلاصه ترجمه جملات عربی بالا این است که در باب 82 از کتابش، این آقای سلیمان بلخی به این راضی نشده است که تنها از امام مهدی بنویسد،نام و شغل یارانش را هم نوشته است!!!!
    با این وجود باز می بینیم که شیعیان همچنان سلیمان بلخی را سنی می دانند و به او حنفی می گویند. نمی دانم آیا با این روش می توانند برای یک مدت طولانی شیعیان را گول بزنند.
    *******موفق بن احمد خوارزمی
    خوارزمی در ظاهر حنفی اما بی گمان شیعۀ باطنی بود؛ زیرا احادیث زیادی از دو دجال رافضی؛ یعنی، ابن شاذان و بلوی نقل کرده است. علاوه بر این، امام ذهبی به عیب دیگر او اشاره می کند که تالیفاتش از احادیث ساختگی پر است و مثال آورده است که این نادان از ابن شاذان این حدیث جعلی را آورده که
    «هرکس علی را دوست داشته باشد، در بهشت به جای هرقطره عرقش شهری به او می دهند.»
    اینها احادیثیست که با اسناد ساختگی از طریق مالک از نافع به ابن عمر وصل شده است، و ارزشی ندارد.
    واین حدیث را هم خودش روایت کرده است که « ای علی اگر بنده ای هزار سال، الله را عبادت کند و به اندازۀ کوه احد طلا انفاق کند ، 1000 بار پیاده حج کند و بین صفا و مروه مظلوم کشته شود، اما تو را دوست ومولی نداند؛ بوی بهشت را نمی شنود و داخلش نمی شود.»
    حال مذهب خوارزمی چیست ؟ سنی است یا شیعه؟ شما بگویید
    ****ابن صباغ مالکی/ نام کامل او «نورالدین علی بن محمد» است. کتابی به نام «الفصول المهمه فی معرفته الائمه» دارد و در هر فصلش ،فضایل یکی از امامان شیعه را نوشته است و منظورش از ائمه، امامان دوازده گانۀ شیعه است.
    در حیرتم که چرا دیگر نام مالکی را به یدک می کشد. خودش در کتابش فریاد می زند که شیعه است.
    وشما خوانندگان عزیز الان به میثم تمار نفرین بفرستید کار شما را بد نمیدانم(من ابن تیمیه)
    ودرادامه تلبیس بزرگ جناب تمار در شان نزول ایه 55مائده که در ادرسها نوشته امام فخر رازی هم معتقد بوده در شان علی نازل شده /
    بسياري از علماي اهل سنت روايت بسيار جالبي را نقل كرده‌اند كه اين مطلب را ثابت مي‌كند :
    عن ابن عباس ، بينما عبد الله بن عباس جالس على شفير زمزم يقول : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إذ أقبل رجل ، متعمم بعمامة فجعل ابن عباس لا يقول قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إلا قال الرجل : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فقال ابن عباس : سألتك بالله من أنت ؟ فكشف العمامة عن وجهه وقال :
    أيها الناس من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني فأنا جندب بن جنادة البدري أبو ذر الغفاري سمعت النبي ( صلى الله عنيه وآله وسلم ) بهاتين وإلا فصمتا ، ورأيته بهاتين وإلا فعميتا وهو يقول :
    علي قائد البررة وقاتل الكفرة ، منصور من نصره ومخذول من خذله .
    أ ما إني صليت مع رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يوما من الأيام صلاة الظهر فسأل سائل في المسجد فلم يعطه أحد ، فرفع السائل يده إلى السماء وقال : اللهم اشهد أني سألت في مسجد رسول الله فلم يعطني أحد شيئا . وكان علي راكعا فأومى إليه بخنصره اليمنى – وكان يتختم فيها – فأقبل السائل حتى أخذ الخاتم من ، خنصره ، وذلك بعين النبي فلما فرغ النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من صلاته رفع رأسه إلى السماء وقال :
    اللهم إن أخي موسى سألك فقال : رب اشرح لي صدري ويسر لي أمري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي واجعل لي وزيرا من أهلي هارون أخي أشدد به أزري وأشركه في أمري فأنزلت عليه قرآنا ناطقا : (سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ ) اللهم وأنا محمد نبيك وصفيك اللهم فاشرح لي صدري ويسر لي أمري واجعل لي وزيرا من أهلي عليا أخي أشدد به أزري .
    قال أبو ذر : فوالله ما استتم رسول الله [ صلي الله عليه وآله وسلم ] الكلام حتى هبط عليه جبرئيل من عند الله وقال : يا محمد هنيئا [ لك ] ما وهب الله لك في أخيك . قال : وما ذاك جبرئيل ؟ قال : أمر الله أمتك بموالاته إلى يوم القيامة وأنزل قرآنا عليك : إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 . ) .
    مناقب علي بن أبي طالب (ع ) وما نزل من القرآن في علي (ع ( ، ابن مردويه الأصفهاني ، ص 293، ح 460، بتحقيق عبد الرزاق محمد حسين حرز الدين ، ط دار الحديث بقم المقدسّة
    تفسير الثعلبي ، ج 4، ص 80، و تفسير الكبير ، الرازي ، ج12 ، ص26 و شواهد التنزيل ، الحسكاني ، ج 1، ص 229 – 230، و مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) ، محمد بن طلحة الشافعي ، ص 170، و الفصول المهمة في معرفة الأئمة ،ابن الصباغ المالكي ، ج 1، ص 579 .
    پاسخ/ودرمورد امام فخر رازی که در اینجا گفتین ایشان معتقد بوده که ایه 55مائده در شان علی نازل شده
    نظر امام فخر رازی وباز خیانت شما در نقل قول از ایشان جناب کذاب!!!!!!!!!!
    المسألة الثانية : قالت الشيعة : هذه الآية دالة على أن الإمام بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم هو علي بن أبي طالب ، وتقريره أن نقول : هذه الآية دالة على أن المراد بهذه الآية إمام ، ومتى كان الأمر كذلك وجب أن يكون ذلك الإمام هو علي بن أبي طالب .
    الثاني : تظاهرت الروايات على أن هذه الآية نزلت في حق علي ، ولا يمكن المصير إلى قول من يقول : إنها نزلت في أبي بكر رضي الله عنه ; لأنها لو نزلت في حقه لدلت على إمامته ، وأجمعت الأمة على أن هذه الآية لا تدل على إمامته ، فبطل هذا القول .
    والثالث : أن قوله ( وهم راكعون ) لا يجوز جعله عطفا على ما تقدم ; لأن الصلاة قد تقدمت ، والصلاة مشتملة على الركوع ، فكانت إعادة ذكر الركوع تكرارا ، فوجب جعله حالا أي يؤتون الزكاة حال كونهم راكعين ، وأجمعوا على أن إيتاء الزكاة حال الركوع لم يكن إلا في حق علي ، فكانت الآية مخصوصة به ودالة على إمامته من الوجه الذي قررناه ، وهذا حاصل استدلال القوم بهذه الآية على إمامة علي عليه السلام
    والجواب أما حمل لفظ الولي على الناصر وعلى المتصرف معا فغير جائز ، لما ثبت في أصول الفقه أنه لا يجوز حمل اللفظ المشترك على مفهوميه معا .
    أما الوجه الثاني : فنقول : لم لا يجوز أن يكون المراد من لفظ الولي في هذه الآية الناصر والمحب ، ونحن نقيم الدلالة على أن حمل لفظ الولي على هذا المعنى أولى من حمله على معنى المتصرف

    الحجة الخامسة : أن علي بن أبي طالب كان أعرف بتفسير القرآن من هؤلاء الروافض ، فلو كانت هذه الآية دالة على إمامته لاحتج بها في محفل من المحافل ، وليس للقوم أن يقولوا : إنه تركه للتقية ; لأنهم ينقلون عنه أنه تمسك يوم الشورى بخبر الغدير ، وخبر المباهلة ، وجميع فضائله ومناقبه ، ولم يتمسك ألبتة بهذه الآية في إثبات إمامته ، وذلك يوجب القطع بسقوط قول هؤلاء الروافض لعنهم الله

    و…………..
    ولینکش اینجاست عزیزان میتوانند مطالعه کنند

    http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=132&ID=675&idfrom=2157&idto=2159&bookid=132&startno=1
    http://islamtxt.net/?q=content/forum/2315#comment-10978

    :ایشان(جناب تمار)فرموده اند/ ظاهرا بنده به جای بررسی سندی قصه حسین کرد شبستری را تعریف کرده ام ! که ایشان از من ایراد گرفته اند .
    پاسخ/چیزی پایین تر از ان شما قصه تعریف میکردی خوب بود ولی دروغ نمیگفتی خیلی خوب بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(مثل اون مطالبی که اول این پست بیان کردم)ومن هم فکر میکنم(فکر که نه مطمئنم)خوانندگان با شخصیت شما اشنا شدند جناب کذاب
    که چطور نظر علماء را نصفه و نیمه نقل میکنی وبر انها دروغ میبندی(مثل حرفی که در مورد امام فخر رازی زدین وگفتین ایشان اعتقاد دارند ایه 55ماوده در شان علی رض نازل شده وبنده جوابتان را دادم اول همین نوشته هایم به عنوان اثبات دروغگویی شما برای تبرک نوشتم!!!!!!!!!!)
    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/من تمامی سندها را بررسی کرده ام و ثابت کرده ام که صحیح میباشد .
    این دلالت بر وثاقت و قبول او دارد چون میگوید او اشتباه داشت اما انقدري نبود كه او را ترك كنيم
    بخاری هم میگوید که در او جای تامل است : فيه نظر بخاري نيز دلالت بر تضعيف ندارد ؛ بلكه دلالت بر عدم قوت دارد
    پاسخ/حرف جناب تمار را دوباره بخوانید(این دلالت بر وثاقت و قبول او دارد چون میگوید او اشتباه داشت اما انقدري نبود كه او را ترك كنيم
    بخاری هم میگوید که در او جای تامل است : فيه نظر بخاري نيز دلالت بر تضعيف ندارد ؛ بلكه دلالت بر عدم قوت دارد)
    خوانندگان عزیز شما قضاوت کنید این یعنی اینکه راوی حدیث مذکور ثقه است؟؟؟؟ایا این گفته ها ثقه بودن را مشخص میکند(چون میگوید او اشتباه داشت اما انقدري نبود———-؛ بلكه دلالت بر عدم قوت دارد)
    ودر ادامه جناب تمار میفرمایند(
    هر چند كه بزرگان اهل سنت (غير از الباني) در باره روايت « وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي». اظهار نظر نكرده‌اند؛ اما در ذيل روايات ديگرى كه بازهم در سند آن ابوبلج فزارى هست، نظر داده و روايات او را تصحيح كرده‌اند؛ از جمله در ذيل روايتى از ابن عباس نقل شده و در آن ده فضيلت از برترين فضائل اميرمؤمنان عليه السلام نقل شده است:
    ثنا يحيى بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَيْمُونٍ قال: إني لَجَالِسٌ إلى إبن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا يا أَبَا عَبَّاسٍ إما أن تَقُومَ مَعَنَا وإما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ؟
    قال: فقال: إبن عَبَّاسٍ بَلْ أَقُومُ مَعَكُمْ قال: وهو يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قبل أَنْ يَعْمَى. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندري ما قالوا. قال: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَيَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا في رَجُلٍ له عَشْرٌ…
    الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج2، ص685، ح3062 ، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛
    همو، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص3053، ح3062، ناشر: مؤسسة قرطبة ـ مصر؛
    و …
    پاسخ/خوانندگان عزیز باز به این گفته ی جناب تمار توجه کنند(هر چند كه بزرگان اهل سنت (غير از الباني) در باره روايت « وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي». اظهار نظر نكرده‌اند)
    بزرگان اهل سنت در مورد این روایت اظهار نظر نکرده اند!!!!!!!!!!!!!!!!
    خب شما پس حرف حسابت چیه؟؟؟؟؟؟؟
    مگه کل زورتان به خاطر این نبود که این حدیث را ثابت کنید؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
    تا اینجا را داشته باشید!!!!!!
    ایشان (جناب تمار)فرمودند بزرگان اهل سنت در مورد این رایت اظهار نظر نکرده اند!!!!!!!!!!!!!وبعد در تائید وثاقت ابوبلج فزازی روایات دیگری ردیف کرده اند(باز به این حرفها هم توجه داشته باشید———-این دلالت بر وثاقت و قبول او دارد چون میگوید او اشتباه داشت اما انقدري نبود كه او را ترك كنيم
    بخاری هم میگوید که در او جای تامل است : فيه نظر بخاري نيز دلالت بر تضعيف ندارد ؛ بلكه دلالت بر عدم قوت دارد)
    وباز برای شما میگذارم نظر اهل سنت در مورد این روایت را
    ودر مورد حدیث
    (علي خليفتي في کل مؤمن بعدي)که از امام ذهبی وحاکم نیشابوری نقل کردین
    در نوشته قبلی خودم هم مفصل بحث کردم وجوابتان را دادم اما مثال اینکه شما خودتان را زدین به کوچه علی چپ!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    حال دوباره میگذارم تا خوانندگان عزیز قضاوت کنند حدیث مذکور از طرق مختلفی روایت شده، مانند: حدیث ابن عباس که رسول خدا به علی فرمود: انت ولی کل مومن بعدی(شما ولی هر مؤمن بعد از من می‌باشی) ابو داود آنرا از ابو عوانه وضاح بن عبدالله پیشگیری از ابو بلج یحیی سلیم فزازی از عمرو بن میمون آوری از ابن عباس روایت نموده و با این وجود ضعیف و این حدیث منکر و مردود است و قطعه‌ای از حدیث ابن عباس درباره‌ فضایل نوزده‌گانه‌ علی است و علت ضعف آن در ابو بلج – یحیی ابن سلیم فزازی است و به سبب سوء حفظ به روایت منکرات روی می‌آورد و امام احمد و ابن حبان می‌گویند: دارای روایات منکر است و بخاری می‌گوید: وی جای نظر و تأمل است و کسانی که به ابوبلج اعتماد نموده‌اند این به معنی پذیرش تمامی منکرات او نمی باشد، بلکه به این منظور است که در آنچه ثقات با او هماهنگ بوده‌اند می‌توان به او اعتماد کرد، و اما توثیق مطلق – بر اساس جَرح کسانی که او را مورد جرح و مردود است-(باید به سخن جرح بررسی‌کنندگان توجه داشت) در اینجا به دو نمونه از سهل انگاران در تصحیح اشاره می کنیم: اول: ترمذی در (الجامع)(4/331-332) دو حدیث را برای ابو بلج روایت نموده که در اصل دو قطعه از حدیث طولانی ابن عباس می‌باشند و رجال اسناد آنها جز ابو بلج اهل ثقه‌اند و حال ترمذی آن دو حدیث را غریب به شمار آورده است. هیثمی در (مجمع الزوائد)(9/120) ابو بلج را ذکر نموده و گفته است: او اهل ثقه و او ضعیف الحدیث است و اما طرق دیگر این حدیث که حدیث عمران بن حصین و همچنین حدیث بریده است و مربوط به قصه‌ خطبه‌ غدیرخم می‌باشند و سبب واقعی آن خطبه و ستایش پیامبرصلی الله علیه وسلم از علی و اهل بیت در آن خطبه بیان شده که رسول خدا قبل از حجه الوداع او را به یمن فرستاده و سپس علی برگشت و در حج در مکه با پیامبر ملاقات نمود و در آن هنگام کسانی که در یمن با علی بودند به علت برخی کارهایی که علی انجام داده بود اعتراض نمودند و او را به جور و بخل نسبت دادند و چون پیامبر از حج فارغ گشت و به مدینه برگشت به تبیین فضیلت علی و برائت او از اتهام وارده پرداخت و این خطبه پیامبر در مکانی میان مکه و مدینه نزدیک جُحفه به نام غدیرخم ایراد گردید و در حجه الوداع نبوده است – نگاه کنید به: سیره ابن هشام(4/249-250)، تاریخ الطبری(3/148-149)، البدایه و النهایه(5/208-209) و سایر کتب سیره… حدیث عمران بن حصین: امام احمد(4/437-438)، ترمذی(4/325-326)،حاکم(3/110-111)، نسائی(خصائص علی)(ص 45) و ابن ابی شیبه(12/79) آن را از طریق جعفر بن سلیمان ضبعی از یزید الرشک از مطرف بن عبدالله از عمران بن حصین روایت نموده‌اند و حاکم گفته است: بر شرط مسلم صحیح است، ولی ذهبی آنرا نپذیرفته و چیزی درباره‌ آن نگفته است و اصل این جریان صحیح و به ثبوت رسیده است، ولیکن عبارت حدیث عمران بن حصین دارای نکاتی است که مانع استدلال به آن می‌گردد و اینکه می‌گوید: (علی ولی هر مؤمنی است) صحیح و به ثبوت رسیده است، ولی نکات آن عبارت است از این که او ولی هر مؤمنی بعد از من است و لفظ (بعدی) به ثبوت نرسیده است و صحیح نبوده و قابل احتجاج نیست و تنها جعفر آن را روایت نموده و اگر چه وی صادق است اما شیعی است و در اینگونه موارد قابل احتجاج نیست و حافظ در (التهذیب) به نقل از امام احمد درباره‌ وی می‌گوید:(او به تشیّع تمایل داشته و احادیثی در فضیلت علی بیان می‌کرد و اهل بصره درباره‌ علی، غلو و افراط می‌نمایند، لذا ترمذی علیرغم آسانگیری در حدیث، آنرا غریب می‌داند و ذهبی در المیزان اين حدیث را در شمار احادیث منکر به شمار آورده است و در حدیث بریده شرح خواهیم داد که هیچ کس در زیادت(روایت) جز اجلح کندی راوی حدیث بریده، از حدیث جعفر متابعت ننموده و البته او نیز مانند جعفر شیعی است و به طور یقین می‌دانیم این روایت (بعدی) جز از طریق دو فرد شیعی روایت نشده است. و اما حدیث بریده: پیامبرصلی الله علیه وسلم دو بعثه (جماعت) به یمن فرستاد، بر یکی علی ابن ابی طالب و بر دیگری خالد بن ولید امیر نمود و فرمود: اگر هر دو جماعت با هم بودید و با هم اجتماع نمودند. پس علی بر مردم (سپاه) امیر باشد، و چون از هم جدا گردید پس هر کدام از شما بر سپاه خود (امیر) باشد. و می‌گوید: با قوم بنی زید از یمن برخورد نمودیم و به جنگ پرداختیم، و مسلمانان بر مشرکین غلبه نمودند و جنگجویان را کشتیم و کودکان و زنان را اسیر نمودیم، و علی از میان زنان اسیر شده، یکی را برای خود انتخاب نمود، بریده می‌گوید: خالد همراه من نامه‌ای برای رسول خدا فرستاد و تا او را از جریان آگاه سازد و چون نزد پیامبرصلی الله علیه وسلم بیامدم نامه را به وی دادم، نامه بر وی خوانده شد، دیدم علامت ناراحتی در چهره‌ وی هویدا گردید و گفتم ای رسول خدا این محل پناه است، مرا همراه مردی ارسال نمودی و مرا دستور دادی تا از امر او پیروی نمایم و به رسالت محوله‌ام عمل نمودم، رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: درباره‌ علی چیزی نگوئید و او از من و من از اویم و او بعد از من ولی شماست. امام احمد(5/365) آنرا با همین عبارت از طریق اجلح کندی از عبدالله ابن بریده از پدرش بریده روایت نموده است و (ضعف) آن اجلح است و او مانند جعفر شیعی است. و در اینگونه موارد در روایات منفرد قابل استدلال نیست. و هدف از انفراد از میان کسانی است که روایاتشان پذیرفتنی است، اما متروک الحدیث‌ها یا ناشناخته‌ها یا ضعفاء از قبیل ابو بلج (در حدیثی از ابن عباس) در اینگونه زیادت هرگز مورد متابعت قرار نمی‌گیرند، زیرا این افراد خود از درجه‌ اعتبار ساقط می‌باشند. و با این وجود اجلح ضعیف(الحدیث) است و حافظ در شرح حال اجلح در التهذیب به نقل از امام احمد می‌گوید: اجلح حدیث منکر روایت نموده است. باید گفت که نکته در این حدیث همان زیادت کلمه‌ بعدی در حدیث است و ابن کثیر (البدایه و النهایه)(7/343) این زیادت را رد نموده و می‌گوید: (این کلمه منکر است و اجلح شیعی است و در روایت انفرادی در اینگونه موارد قابل استدلال نیست و کسی از او متابعت نموده که از او ضعیف الحدیث تر است. (گویا به روایت ابو بلج برای حدیث سابق ابن عباس اشاره می‌نماید. مبارکفوری در(شرح الترمذی)(4/325-326) این لفظ را رد و آن را برای همان سبب انکار نموده است، ذکر این قصه از طریق کسانی غیر از دو نفر شیعی(اجلح و جعفر) بیانگر این مدعاست که در عبارت و لفظ روایت کلمه بعدی نیست.) و طرق دیگر عبارتند از، اول: ربیع از اعمش از سعد بن عبیده از ابن بریده از پدرش نزد امام احمد(5/358) روایت گردیده است. دوم: از رَوح از علی بن سرید از عبدالله بن بریده از پدرش، نزد امام احمد(5/350-351) و سایر طریق‌های دیگر آن که این روایت در آنها ذکر شده، در هیچ کدام از آنها کلمه‌ بعدی وجود ندارد و این کلمه منکر و مردود است و شیخ الاسلام ابن تیمیه(رحمه الله) در(المنهاج) به موضوع بودن آن حکم نموده است – نگاه کنید به: (مختصر المنهاج ص311) باید گفت که در حدیث نکات دیگری نیز وجود دارد که عبارت است از اینکه می‌گوید: (اذا التقیم فعلیّ علی الناس و ان افتر قتما فکل واحد متکما علی جنده) و این عبارت با آنچه در(صحیح البخاری)(5/206-207) از حدیث بزاز به ثبت رسیده در مخالفت می‌باشد، بزاز می‌گوید: پیامبرصلی الله علیه وسلم مرا همراه خالد بن ولید به یمن فرستاد، می‌گوید: سپس علی را به جای وی بفرستاد و گفت نزد اصحاب خالد بروید هر آنکه خواست همراهت بیاید پس همراهت آمده و هر آنکه خواست بپذیرد و این صریح است در اینکه علی(ع) بدَل و به جای خالد رفته است و بر او امیر نبوده است و روایت بخاری به طور یقین از روایت اجلح صحیح‌تر است و آنچه از روایت بخاری نقل شد، جریر طبری(تاریخ)(3/31-132) ذهبی(تاریخ الاسلام) قسمت (المغازی)(ص 690-691) نیز آن را پذیرفته و ترجیح داده اند و روایت اجلح کندی با سایر روایتی که قبلاً در این زمینه مورد اشاره قرار دادیم در تعارض است. و اما طرق و الفاظ دیگر این حدیث، حدیث علی علیه السلام که می‌گوید: رسول خدا(ص) به من فرمود: از خدا برای شما پنج درخواست نمودم، چهار خواسته را به من ارزانی داشت و یکی را از من ممانعت نموده، از او خواستم شما اولین فردی باشی که زمین برای او شکافته شود، و شما همراه من باشی، و پرچم ستایش و حمد همراه شماست، و شما حامل آن می‌باشی، و به من عطاء نمود، که شما بعد از من ولی مؤمنین هستی. این حدیث موضوع و جعل و دروغ آن از تخریج صاحب (الکنز) نمایان است و آنرا با شماره (36411) ذکر نموده و در تخریج آن گفته است: ابن جوزی (آنرا در) واهیات به شمار آورده است. حدیث علی که خطیب بغدادی در تاریخ بغداد(4/339) با اسناد موضوع ذکر کرده است. در آن عیسی بن عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابو طالب است. دارقطنی می‌گوید: او متروک الحدیث است. و ابن حبان می‌گوید: از پدران او روایت موضوع روایت می‌گردد.(باید گفت: و او همچنین در این روایت آنرا از پدرش عبدالله از جدش از علی روایت نموده است و ذهبی در (المیزان) تعدادی احادیث موضوع را برای او نقل می‌نماید و در اسناد حدیث مذکور افرادی ناشناخته وجود دارند که شرح حال هیچ کدام در رجال شناسی نیست و طرق دیگر حدیث، حدیث وهب بن حمزه که گفت: با علی مسافرت نمود و از او (در سفر) ستم دیدم و گفتم اگر برگشتم از شما شکایت می‌نمایم، پس برگشتم و جریان را به پیامبر رساندم. پیامبر(ص) فرمود: این سخن را در مورد علی نگوئید، همانا او بعد از من ولی شماست. ابن حجر در الاصابه (3/641) به نقل از ابن السکن و طبرانی نیز در (الکبیر) آنرا روایت کرده‌اند – مجمع الزوائد(9/109) کنز العمال(32691)- ابن السکن درباره‌ وهب بن حمزه مذکور می‌گوید: (در حدیث وی نظر و ایراد است) و سپس حدیث مذکور او را ذکر نموده و ابن کثیر اسناد آن را به صورت کامل در (البدایه و النهایه)(7/344-345) از طریق عبیدالله بن موسی از یوسف بن صهیب از دکین از وهب بن حمزه روایت نموده است: و در آن دو یا سه علت ضعف وجود دارد. اول:- عبیدالله بن موسی اهل ثقه از رجال بخاری است، ولیکن او شیعی است و در اینگونه موارد قابل احتجاج نیست. خصوصاً او به علت شیعی‌گری احادیث منکر فراوانی در فضایل علی و اهل بیت روایت کرده است و امام احمد می‌گوید: (او اهل اختلاط و احادیث ناپسندی مطرح نموده) و ابن سعد می‌گوید: او به تشیع تمایل داشته و در مورد تشیع احادیث منکری روایت می‌نماید و لذا بسیاری او را ضعیف الحدیث می‌دانند.(به شرح حال وی در (المیزان) و (التهذیب) بنگرید.) دوم: دکین مذکور در اسناد حدیث در کتاب جرح و تعدیل نامی از وی یافته نشد. و در نام وی تردید است که نام وی رکین – با راء و یا دکین با دال است – و ابن حجر نام او را در «الإصابه» با راء (رکین) ذکر نموده است، ولیکن به نظر می رسد که نام وی با دال (دکین) باشد. زیرا: اولاً: نسخه‌ی «الإصابه» مملو از اشتباه و تصحیف است. و در همان اسناد به جای یوسف بن صهیب مذکور در اسناد (یوسف بن سحیب) آمده و این اشتباه و تحریف واضحی است و نمی‌توان بر آن اعتماد نمود. ثانیاً: نام وی با دال (دکین) در دو موضع از دو کتاب مختلف آمده که بعید به نظر می‌رسد اشتباه شده باشند و دو کتاب مورد بحث (البدایه و النهایه (7/344)) ابن کثیر و (مجموع الزوائد)(9/109) هیثمی است. و چون ثابت گردید که او دکین است پس جز توضیح هیثمی در (المجمع) بر حدیث که می‌گوید: (طبرانی آنرا روایت نموده و در آن دکین وجود دارد و ابن ابی حاتم از وی نام برده و کسی او را ضعیف به شمار نیاورده است) دیگر ذکری از وی در هیچ منبعی نیست و او نزد ابن ابی حاتم در (الجرح و التعدیل) با شماره(1995) ذکر شده است، و درباره‌ او جرح و تعدیلی ننموده است. و به این نیتجه می رسیم که کسی شرح حال او را مطرح ننموده است و بی‌شک او با این وضعیت در شمار ناشناخته‌های غیر موثق قرار می‌گیرد. سوم: وهب بن حمزه مذکور صحابی بودن وی ثابت نشده است و ابن حجر این حدیث را در شرح حال وهب مذکور در قسم اول صحابیان وارد نموده است، و همچنانکه در مقدّمه آن گفته است: این بخش در مورد کسانی است که صحبت آنها از طریق روایت از وی و یا غیر او وارد شده است، اعم از اینکه طریق روایت صحیح و یا حتی ضعیف باشد، و یا به هر طریق نامی از او – به عنوان صحابه – ذکر شده باشد، و من در ابتدا این بخش را به سه بخش تقسیم نموده بودم، سپس بر آن شدم آن را یک بخش واحد نمایم و ویژگی هر قسمت را در شرح حال افراد معین نمایم – نگاه کنید به: مقدمه‌ی (الإصابه) – پس وارد نمودن حافظ برای اسامی صحابی در این بخش به این معنی نیست که صُحبت فرد وارد شده ثابت شده است، و حال ابن حجر خود نص سخن او را از ابن سکن نقل نموده که به ضعف اسناد این حدیث که به سماع آن از پیامبر(ص) تصریح نموده اقرار نموده است. و آنچه مورد تضعیف واقع شده است همین حدیث مورد بحث است. و از طرف دیگر در جای دیگر بر ثبوت صحبت وی اشاره نکرده است و در این صورت پس بهتر بود او را در شمار تابعین مجهول ذکر نماید نه اینکه در ردیف اصحاب باشد و بنابراین علت ضعف حدیث معلوم گشته و استدلال به آن از درجه‌ اعتبار ساقط می‌گردد. اینها اسناد و طرق مختلف این حدیث بودند که ملاحظه کردید و اما سوال اینجاست که اگر مقصود شما از کلمه ولی همان خلافت است، پس مگر علی تنها خلیفه مومنین بوده است؟ اگر مقصود شما از کلمه ولی همان حاکم و خلیفه باشد، پس این حاکم، هم حاکم مومنین می باشد و هم حاکم کافرین و فاسقین و چنانچه مقصود دوست و یاور و نزدیک باشد، یعنی این دوستی نسبت به همان مومنین بوده است و بنابراین موضوع خلافت در کار نیست و مورد بحث و اختلاف ما بر سر خلافت است و کسی منکر دوستی حضرت علی نیست
    )خلاصه سخن در مورد ابوبلج(و با این وجود ضعیف و این حدیث منکر و مردود است و قطعه‌ای از حدیث ابن عباس درباره‌ فضایل نوزده‌گانه‌ علی است و علت ضعف آن در ابو بلج – یحیی ابن سلیم فزازی است و به سبب سوء حفظ به روایت منکرات روی می‌آورد و امام احمد و ابن حبان می‌گویند: دارای روایات منکر است و بخاری می‌گوید: وی جای نظر و تأمل است و کسانی که به ابوبلج اعتماد نموده‌اند این به معنی پذیرش تمامی منکرات او نمی باشد، بلکه به این منظور است که در آنچه ثقات با او هماهنگ بوده‌اند می‌توان به او اعتماد کرد،—————— هیثمی در (مجمع الزوائد)(9/120) ابو بلج را ذکر نموده و گفته است و او ضعیف الحدیث است——————-خلاصه سخن در مورد عمران بن حصین حدیث عمران بن حصین: امام احمد(4/437-438)، ترمذی(4/325-326)،حاکم(3/110-111)، نسائی(خصائص علی)(ص 45) و ابن ابی شیبه(12/79) آن را از طریق جعفر بن سلیمان ضبعی از یزید الرشک از مطرف بن عبدالله از عمران بن حصین روایت نموده‌اند و حاکم گفته است: بر شرط مسلم صحیح است، ولی ذهبی آنرا نپذیرفته و چیزی درباره‌ آن نگفته است و اصل این جریان صحیح و به ثبوت رسیده است، ولیکن عبارت حدیث عمران بن حصین دارای نکاتی است که مانع استدلال به آن می‌گردد و اینکه می‌گوید: (علی ولی هر مؤمنی است) صحیح و به ثبوت رسیده است، ولی نکات آن عبارت است از این که او ولی هر مؤمنی بعد از من است و لفظ (بعدی) به ثبوت نرسیده است و صحیح نبوده و قابل احتجاج نیست و تنها جعفر آن را روایت نموده و اگر چه وی صادق است اما شیعی است و در اینگونه موارد قابل احتجاج نیست و حافظ در (التهذیب) به نقل از امام احمد درباره‌ وی می‌گوید:(او به تشیّع تمایل داشته و احادیثی در فضیلت علی بیان می‌کرد و اهل بصره درباره‌ علی، غلو و افراط می‌نمایند، لذا ترمذی علیرغم آسانگیری در حدیث، آنرا غریب می‌داند و ذهبی در المیزان اين حدیث را در شمار احادیث منکر به شمار آورده است و………………………(در سطور بالا مفصل توضیح دادم)
    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/حاكم نيشابورى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:
    هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه بهذه السياقة.
    اين روايت سندش صحيح است؛ ولى بخارى و مسلم به اين صورت نقل نكرده‌اند.
    النيسابوري، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاكم (405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 143، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ – 1990م.
    ابن عبد البر قرطبى بعد از نقل اين روايت مى‌گويد:
    قال أبو عمر رحمه الله هذا إسنادٌ لا مَطْعَنٌ فيه لأحدٍ لصحته وثقة نَقَلَتِه… .
    ابو عمر (ابن عبد البر) گفته: اين سندى است كه هيچ كس حق اشكال به آن را ندارد؛ چرا كه سند آن صحيح و تمام راويان آن موثق هستند.
    ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب،ج3 ص1091 ـ 1092، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل – بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
    پاسخ/ایشان(جناب تمار) میفرمایند حاکم بعد از نقل روایت میگوید
    (هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه بهذه السياقة.
    اين روايت سندش صحيح است؛ ولى بخارى و مسلم به اين صورت نقل نكرده‌اند.
    النيسابوري، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاكم (405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 143، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ – 1990م.
    )
    توجه کنید بعد از نقل کدام روایت حاکم میگوید صحیح الاسناد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    (بعد از حدیث انت ولی کل مومن بعدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نه بابا بعد از نقل این حدیث میگوید(فقال: إبن عَبَّاسٍ بَلْ أَقُومُ مَعَكُمْ قال: وهو يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قبل أَنْ يَعْمَى. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندري ما قالوا. قال: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَيَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا في رَجُلٍ له عَشْرٌ…)
    ودر ادامه ایشان میفرمایند(جناب تمار)/ صحيحٌ.
    المستدرك علي الصحيحين و بذيله التلخيص للحافظ الذهبي، ج3، ص134، كتاب معرفة الصحابة، باب ذكر اسلام امير المؤمنين، طبعة مزيدة بفهرس الأحاديث الشريفة، دارالمعرفة، بيروت،1342هـ.
    پاسخ/ادرس را توجه بفرمائید المستدرك علي الصحيحين كتاب معرفة الصحابة، باب ذكر اسلام امير المؤمنين
    حال کل ان مطالبی که در باب ذکر اسلام امیرالمومنین در کتاب المستدرک علی الصحیحین
    در احادیث شماره4637-و-4678امده است(المستدرك على الصحيحين » كتاب معرفة الصحابة رضي الله تعالى عنهم » ذكر إسلام أمير المؤمنين علي رضي الله عنه 4637 – حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب ، ثنا أحمد بن عبد الجبار ، ثنا يونس بن بكير ، عن محمد بن إسحاق ، أن علي بن أبي طالب – رضي الله عنه – أسلم وهو ابن عشر سنين .———– 4638 – أخبرني أبو إسحاق المزكي ، وأبو الحسين الحافظ ، قالا : ثنا محمد بن إسحاق الثقفي ، ثنا محمد بن منصور ، ثنا عبد الرزاق ، أنبأ معمر ، عن قتادة ، عن الحسن قال : أسلم علي وهو ابن عشر أو ابن ست عشرة سنة .

    هذا الإسناد أولى من الأول ، وإنما قدمت ذلك لأني علوت فيه
    لینکش اینجاست خودتان ملاحظه بفرمائید

    http://library.islamweb.com/newlibrary/display_book.php?bk_no=74&ID=1956&idfrom=4453&idto=4454&bookid=74&startno=0 .)
    اولا اسمی از ابوبلج فزازی امده است؟؟؟؟؟؟
    ثانیا ربطی به حدیث انت ولی کل مومن بعدی دارد؟؟؟؟؟؟
    ثالثا کتاب مستدرک علی الصحیحین که خودش پنج جزء(پنج جلد)بیشتر نیست
    جناب تمار ادرس ازخلاصه اش ان هم از جلد3ص134میدهند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    رابعا/توجه فرمودین اتفاقا در کتاب المستدرک اون چیزهایی که جناب تمار کذاب نقل کرده بود(این را نقل کرده بود(=جناب تمار)—- فقال: إبن عَبَّاسٍ بَلْ أَقُومُ مَعَكُمْ قال: وهو يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قبل أَنْ يَعْمَى. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندري ما قالوا. قال: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَيَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا في رَجُلٍ له عَشْرٌ…) این مطالب هم در کتاب المستدرک نبود!!!!!!!!!!!!!!!!!
    حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    شما قضاوت کنید ای خوانندگان عزیز بر طریقه نقل روایت جناب تمار!!!!!!!!!!!
    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/ابن حجر عسقلانى بعد از نقل تكه‌اى از اين روايت كه كه با الفاظ مختلف نقل شده مى‌نويسد:
    اخرجهما أحمد والنسائي ورجالهما ثقات.
    احمد و نسائى اين دو روايت را نقل كرده‌اند، راويان آن‌ها مورد اعتماد هستند.
    العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص 15، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
    پاسخ/توجه کردید در حرف قبلی خودم(من ابن تیمیه)چی گفتم روایت این بود(فقال: إبن عَبَّاسٍ بَلْ أَقُومُ مَعَكُمْ قال: وهو يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قبل أَنْ يَعْمَى. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندري ما قالوا. قال: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَيَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا في رَجُلٍ له عَشْرٌ…)وما چند بار در اول نوشته هایمان توضیح دادیم اما کو چشم بینا؟؟؟؟؟؟وکو گوش شنوا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    باز هم میگذارم شاید که شیعه منصفی(غیر از تمار بخواند!!!!!!!!!!!!!) حدیث مذکور از طرق مختلفی روایت شده، مانند: حدیث ابن عباس که رسول خدا به علی فرمود: انت ولی کل مومن بعدی(شما ولی هر مؤمن بعد از من می‌باشی) ابو داود آنرا از ابو عوانه وضاح بن عبدالله پیشگیری از ابو بلج یحیی سلیم فزازی از عمرو بن میمون آوری از ابن عباس روایت نموده و با این وجود ضعیف و این حدیث منکر و مردود است و قطعه‌ای از حدیث ابن عباس درباره‌ فضایل نوزده‌گانه‌ علی است و علت ضعف آن در ابو بلج – یحیی ابن سلیم فزازی است و به سبب سوء حفظ به روایت منکرات روی می‌آورد و امام احمد و ابن حبان می‌گویند: دارای روایات منکر است و بخاری می‌گوید: وی جای نظر و تأمل است و کسانی که به ابوبلج اعتماد نموده‌اند این به معنی پذیرش تمامی منکرات او نمی باشد، بلکه به این منظور است که در آنچه ثقات با او هماهنگ بوده‌اند می‌توان به او اعتماد کرد و………الی اخر……….(در اول نوشته ی مان توضیح دادیم)
    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/حافظ ابوبكر هيثمى متوفاى807 هـ نيز بعد از اين روايت مى‌گويد:
    رواه أحمد والطبراني في الكبير والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحيح غير أبي بلج الفزاري وهو ثقة وفيه لين.
    اين روايت را احمد و طبرانى متوفاى360هـ در معجم كبير و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل كرده‌اند، راويان احمد همگى راويان صحيح بخارى هستند؛ غير از أبى بلج فزارى كه او نيز مورد اعتماد است؛ هر چند كه اشكالى در او هست.
    الهيثمي، علي بن أبي بكر، مجمع الزوائد، ج9، ص120، دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي ـ القاهرة، بيروت ـ 1407هـ.
    پاسخ/توجه کنید به اخر نوشته جناب تمار به نقل از مجمع الزوائد(از أبى بلج فزارى كه او نيز مورد اعتماد است؛ هر چند كه اشكالى در او هست.
    )خب این(که دارای اشکال است) یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟(من =ابن تیمیه72 یعنی چی!!!!یعنی این اینکه به تنهایی نمیتوان به او اعتماد کردو بلکه منظوراین است که در آنچه ثقات با او هماهنگ بوده‌اند می‌توان به او اعتماد کرد)
    ما توضیح دادیم(و با این وجود ضعیف و این حدیث منکر و مردود است و قطعه‌ای از حدیث ابن عباس درباره‌ فضایل نوزده‌گانه‌ علی است و علت ضعف آن در ابو بلج – یحیی ابن سلیم فزازی است و به سبب سوء حفظ به روایت منکرات روی می‌آورد و امام احمد و ابن حبان می‌گویند: دارای روایات منکر است و بخاری می‌گوید: وی جای نظر و تأمل است و کسانی که به ابوبلج اعتماد نموده‌اند این به معنی پذیرش تمامی منکرات او نمی باشد، بلکه به این منظور است که در آنچه ثقات با او هماهنگ بوده‌اند می‌توان به او اعتماد کرد، و اما توثیق مطلق – بر اساس جَرح کسانی که او را مورد جرح و مردود است)
    توجه فرمودین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟برویم به سراغ ادامه فرمایشات گهربار جناب تمار!!!!!!!!!!!!!!!!!
    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/احمد شاكر، محقق كتاب مسند أحمد بن حنبل در ذيل روايت مى‌گويد:
    إسناده صحيح.
    مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقيق: احمد شاكر، ناشر: دار الحديث ـ قاهرة، الطبعة : الأولى، 1416هـ ـ 1995م.
    و أبواسحاق الحوينى محقق كتاب خصائص نسائى مى‌گويد:
    إسناده حسن.
    خصائص نسائي، ص34، تحقيق: أبو اسحق الحويني الأثري الحجازي بن محمد بن شريف، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت ، الطبعة: الأولى، 1405هـ ـ 1984م.
    البته در ادامه میتوانستیم دلایل متعدد دیگری از وثاقت این شخص که تضعیف شده بیاوریم که همین قدر کافی است .
    پاسخ/توجه بفرمائید ایشان کلا از بحث پرته مثل اینکه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بحث ما در مورد حدیث انت ولی کل مومن بعدی بوده که جناب تمار کذاب یه حدیث دیگر اورده است واینجا پر گویی کرده است
    وخوانندگان عزیز خودتان مطالعه بفرمائید باز هم میگذارم باز در مورد ابوبلج
    (و با این وجود ضعیف و این حدیث منکر و مردود است و قطعه‌ای از حدیث ابن عباس درباره‌ فضایل نوزده‌گانه‌ علی است و علت ضعف آن در ابو بلج – یحیی ابن سلیم فزازی است و به سبب سوء حفظ به روایت منکرات روی می‌آورد و امام احمد و ابن حبان می‌گویند: دارای روایات منکر است و بخاری می‌گوید: وی جای نظر و تأمل است و کسانی که به ابوبلج اعتماد نموده‌اند این به معنی پذیرش تمامی منکرات او نمی باشد، بلکه به این منظور است که در آنچه ثقات با او هماهنگ بوده‌اند می‌توان به او اعتماد کرد، و اما توثیق مطلق – بر اساس جَرح کسانی که او را مورد جرح و مردود است و…الی اخر—–که در اول نوشته خودم توضیح مفصل دادم)
    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/اكنون نمونه‌هايي از اين حديث شريف را از منابع دست اول اهل سنت ذكر مي‌كنيم :
    طيالسي (متوفاي204هـ) :
    اوكه از زمره‌ي قديمي‌ترين محدثين برجسته اهل سنت است ، اين حديث را اين گونه روايت مي‌كند :
    حدثنا يونس قال حدثنا أبو داود قال حدثنا أبو عوانة عن أبي بلج عن عمرو بن ميمون عن ابن عباس ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : «أنت ولي كل مؤمن بعدي» .
    . . . ابن عباس روايت مي‌كند كه رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود : « تو بعد از من ، ولي هر مؤمني هستي » .
    الطيالسي ،: سليمان بن داود أبو داود الفارسي البصري ، مسند أبي داود الطيالسي ، متوفاي 204،ج 1 ص 360 ح 2752، دار النشر : دار المعرفة – بيروت .
    احمد بن حنبل(متوفاي241هـ) :
    همچنين احمد بن حنبل ــ امام حنبلي‌ها ــ اين حديث را در دو كتابش مسند و فضائل الصحابة ، روايت كرده است :
    حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا يحيى بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَيْمُونٍ قال إني لَجَالِسٌ إلى بن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا يا أَبَا عَبَّاسٍ أما ان تَقُومَ مَعَنَا واما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ قال فقال بن عَبَّاسٍ : بَلْ أَقُومُ مَعَكُمْ قال وهو يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قبل أَنْ يَعْمَى قال فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندري ما قالوا قال: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَ يَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا في رَجُلٍ له عَشْرٌ وَقَعُوا في رَجُلٍ قال له النبي صلى الله عليه وسلم . . . فقال له أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى الا أَنَّكَ لَسْتَ بنبي ، انه لاَ ينبغي أَنْ أَذْهَبَ الا وَأَنْتَ خليفتي قال : وقال له رسول اللَّهِ : « أنت وليي في كل مُؤْمِنٍ بعدي » .
    أحمد بن حنبل الشيباني ، ، متوفاي 241هـ ، مسند أحمد بن حنبل ، ج 1ص330 ، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
    . . . عمرو بن ميمون (شاگرد ابن عباس) مي گويد: (باعده‌اي) كنار ابن عباس نشسته بودم،گروهي نزد او آمده و گفتند : ابن عباس يا تو نزد ما بيا و يا ما با تو بدون غريبه‌ها در اينجا باشيم ، عمرو بن ميمون مي گويد: ابن عباس چنين پاسخ گفت : من با شما مي‌آيم ، ابن عباس در آن موقع هنوز بيمار و نابينا نشده بود (وقتي كه با آنها خلوت كرد) گفت : شروع به سخن كنيد (عمرو بن ميمون مي‌گويد : ) نمي‌دانيم آنان به ابن عباس چه گفتندكه ابن عباس برگشت در حالي كه لباس‌هايش را تكان مي‌داد ، با خود مي‌گفت : اف و تف (اين دو كلمه براي ابراز بيزاري و انزجار استفاده مي‌شوند) ، كسي را ناسزا گفتند كه دَه امتياز دارد كسي را ناسزا گفتند كه رسول خدا (ص) در مورد او فرمود . . . . و (همچنين ) رسول خدا (ص) به علي فرمود : « آيا راضي نيستي كه جايگاه تو نسبت به من همانند هارون براي موسي باشد ، جز اين كه تو پيامبر نيستي ، براستي شايسته نيست كه من از دنيا بروم جزآنكه تو خليفه‌ي من باشي ، ابن عباس گفت : رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود : « تو پس از من ، ولي من ، بر هر مؤمني هستي » .
    اين حديث را در كتاب فضائل الصحابة چنين نقل كرده است :
    حدثنا عبد الله قال حدثني أبي قثنا يحيى بن حماد قثنا أبو عوانة قثنا أبو بلج قثا عمرو بن ميمون قال اني لجالس إلى بن عباس إذ أتاه تسعة رهط قالوا : يا أبا عباس اما ان تقوم معنا و اما ان تخلو بنا عن هؤلاء قال فقال بن عباس : بل انا اقوم معكم قال : و هو يومئذ صحيح قبل ان يعمى قال : فابتدأوا فتحدثوا فلا ندري ما قالوا قال فجاء ينفض ثوبه و يقول اف و تف وقعوا في رجل له عشر . . . فقال له اما ترضى ان تكون مني بمنزلة هارون من موسى الا انك ليس نبي انه لا ينبغي ان اذهب الا و أنت خليفتي قال : و قال له رسول الله صلى الله عليه و سلم : « أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة » .
    اين نقل مشابه نقل پيشين است فقط در قسمت پاياني و در سخن رسول خدا اندك تفاوتي ديده مي شود و آن اين كه رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود : « تو بعد از من ، ولي هر مرد و زن مؤمني هستي» .
    أحمد بن حنبل الشيباني ، متوفاي 241هـ ، فضائل الصحابة ج 2 ص 682 ح1168، دار النشر : مؤسسة الرسالة – بيروت – 1403 – 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس
    پاسخ/مسند ابی داوود الطیالسی
    منبع دست اول؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(خوانندگان عزیز توجه بفرمائید این ابی داوودطیالسی(صاحب کتاب سنن ابی داوود حافظ ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانی (۲۰۲ _ ۲۷۵ هجری)نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟)
    کاکل بابا وقتی صحیح مسلم صحیح بخاری سنن اربعه سنن(سنن نسائی ابن ماجه ابی داوود وترمذی هست)لازم نیست شما دنبال منابع دست اول دیگر!!!!!!!!!!!!بروید!!!!!!!!!!!!جناب تمار!!!!!!!!!!!!!!!
    ودرمورد حدیثی که از مسند امام احمد حنبل نقل کردین با اینکه نظر امام احمد را چندبار نوشتم برایت در مورد این حدیث!!!!!!!!!!!!!
    توجه بفرمائید به ادرسی که جناب تمار دادند ادرس شماره حدیث را ملاحظه بفرمائید(فضائل الصحابة ج 2 ص 682 ح1168،)
    • این هم اثار امام احمد حنبل المسند.
    • التفسیر.
    • الناسخ.
    • المنسوخ.
    • حدیث شعبه.
    • المقدم والمؤخر فی القرآن.
    • جوابات القرآن.
    • المناسک الکبیر.
    • المناسک الصغیر.
    • المصدر.
    • کتاب السنة.
    • کتاب الورع.
    • کتاب مسائل الامام احمد.
    • رسالة الرد علی الجهمیة.

    که فکر کنم منظور ایشان کتاب مسند امام بوده (ودر مسند امام ——-کتاب مسند العشره المبشره
    حدیث شماره1168را ببینید ومقایسه کنید با این حدیثی که جناب تمار نوشتند
    ****حدیث(مسند أحمد » مسند العشرة المبشرين بالجنة—————— 1168 حدثنا عبد الله حدثنا محمد بن بكار حدثنا حبان بن علي عن ضرار بن مرة عن حصين المزني قال قال علي بن أبي طالب رضي الله عنه على المنبر أيها الناس إني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لا يقطع الصلاة إلا الحدث لا أستحييكم مما لا يستحيي منه رسول الله صلى الله عليه وسلم قال والحدث أن يفسو أو يضرط———————)!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    این هم ادرس لینک این حدیث
    http://library.islamweb.com/newlibrary/display_book.php?bk_no=6&ID=2&idfrom=1&idto=1608&bookid=6&startno=1104
    ونظر امام احمد حنبل در مورد راوی این حدیث ابوبلج علت ضعف آن در ابو بلج – یحیی ابن سلیم فزازی است و به سبب سوء حفظ به روایت منکرات روی می‌آورد و امام احمد و ابن حبان می‌گویند: دارای روایات منکر است———- بلکه به این منظور است که در آنچه ثقات با او هماهنگ بوده‌اند می‌توان به او اعتماد کرد، و اما توثیق مطلق – بر اساس جَرح کسانی که او را مورد جرح و مردود است)
    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/پس از ملاحظه حديث و سخنان راويان آن، اكنون نوبت به بحث پيرامون صحت و عدم صحت آن از جهت سند مي رسد تا با نقل آراء بزرگان از علماي اهل سنت قوت و ضعف آن را بر رسي نمائيم:
    تصحيح حاكم نيشابوري :
    حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث در مورد سند آن مي‌گويد :
    أخبرنا أبو بكر أحمد بن جعفر بن حمدان القطيعي ببغداد من أصل كتابه ثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل حدثني أبي ثنا يحيى بن حماد ثنا أبو عوانة ثنا أبو بلج ثنا عمرو بن ميمون قال إني لجالس عند بن عباس إذ أتاه تسعة رهط . . . فقال له : « أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه ليس بعدي نبي إنه لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي » قال بن عباس : وقال له رسول الله صلى الله عليه وسلم : « أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة » .
    . . . هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه بهذه السياقة .
    . . . اين حديثي صحيح السند است ولي ، بخاري و مسلم در صحيحشان با اين عبارات نياورده‌اند .
    الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله ، المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ص143ح4652، ( متوفاي 405هـ) ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – 1411هـ – 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا
    پاسخ/خوانندگان عزیز به شماره حدیث توجه بفرمایند که جناب تمار ارائه فرمودند(4652)
    حال همین حدیث شماره4652
    را در کتاب المستدرک علی الصحیحین ملاحظه بفرمائید(4652 – فحدثنا أبو بكر بن أبي دارم الحافظ ، ثنا أحمد بن موسى بن إسحاق التميمي ، ثنا وضاح بن يحيى النهشلي ، ثنا أبو بكر بن عياش ، عن أبي إسحاق ، عن الأسود بن يزيد النخعي قال : لما بويع علي بن أبي طالب – رضي الله عنه – على منبر رسول الله – صلى الله عليه وآله وسلم – ، قال خزيمة بن ثابت وهو واقف بين يدي المنبر : [ ص: 80 ] إذا نحن بايعنا عليا فحسبنا أبو حسن مما نخاف من الفتن وجدناه أولى الناس بالناس إنه أطب قريشا بالكتاب وبالسنن وإن قريشا ما تشق غباره إذا ما جرى يوما على الضمر البدن وفيه الذي فيهم من الخير كله وما فيهم كل الذي فيه من حسن .)!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    این هم ادرس لینکش
    http://library.islamweb.com/newlibrary/display_book.php?bk_no=74&ID=1&idfrom=1&idto=8670&bookid=74&startno=4467
    توجه بفرمائید طریقه ی ادرس دادن جناب کذاب را میدانم که اصل کتاب را اصل مراجعه نکردند!!!!!!!!!واز یک جایی نقل میکنند که انها هم……….!!!!!!!!!!!کذاب هستند مثل خود جناب تمار(شاید ادرسها را از نوشته های جناب قزوینی دارند ارائه میدهند!!!!!!!!!!!!!)
    وحال شما از این کذاب بخواهید که ادرس دقیق بدهد تا ما بهتر بتوانیم در مورد نظر علماء صحبت کنیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/تصحيح ذهبي :
    ذهبي ، رجالي سرشناس اهل سنت نيز ، در تعليقه‌اش بر المستدرك حاكم ، صحت اين حديث را تاييد مي‌كند :
    تعليق الذهبي قي التلخيص : صحيح .
    المستدرك بتعليق الذهبي ، ج 3 ص 143ح4652 ، كتاب معرفة الصحابة ، (قسم ) ذكر إسلام أمير المؤمنين علي رضي الله تعالى عنه .
    پاسخ/جواب داده شد چند سطر قبل
    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/تصحيح ألباني :
    ألباني نيز بعد از نقل نظر حاكم و ذهبي ، نظر خود را در مورد آن ابراز كرده و مي‌نويسد‌ :
    . . . و أما قوله : « و هو ولي كل مؤمن بعدي » فقد جاء من حديث ابن عباس فقال الطيالسي ( 2752 ) : حدثنا أبو عوانة عن أبي بلج عن عمرو بن ميمون عنه ” أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : « أنت ولي كل مؤمن بعدي » و أخرجه أحمد ( 1 / 330 – 331 ) و من طريقه الحاكم ( 3 / 132 – 133 ) و قال : صحيح الإسناد و وافقه الذهبي و هو كما قالا .
    اما اين سخن رسول خدا (ص) : » و او ولي هر مؤمني پس از من است » از طريق ابن عباس روايت شده است و طيالسي آن را اين گونه نقل نموده : براي ما أبو عوانة از أبو بلج و او از عمرو بن ميمون از ابن عباس براي ما روايت نموده‌اند كه رسول خدا به علي فرمود : « تو پس از من ولي هر مؤمني هستي ».
    اين حديث را احمد بن حنبل (ج1ص330 الي 331 ) روايت نموده و با همان سند حاكم نيشابوري در (ج3ص132الي 133) نقل كرده ومي گويد: “اين حديثي صحيح السند است ” و ذهبي با نظر حاكم موافقت نموده (وآن را صحيح معرفي نموده است) و اين حديث همين‌گونه است كه اين دو گفته‌اند .
    الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222
    پاسخ/خوانندگان عزیز این لینک را ملاحظه بفرمایند
    احادیث صحیح در وصف علی بن ابی طالب رض از نظر اهل سنت هستش
    اگه شما ردی از حدیث انت ولی کل مومن بعدی تو این لینک دیدین؟؟!!!!!به ما هم خبری بدهید!!!!!!!!!!!!!!!!!
    http://dorar.net/enc/aqadia/3728
    اصل حدیث ببینید از کجا امده است(سلموا على أخي ووزيري ووارثي وخليفتي في أمتي وولي كل مؤمن بعدي، بإمرة المؤمنين فإنه زر الأرض الذي تسكن إليه، ولوفقدتموه أنكرتم الأرض وأهلها، فرأيت عجل هذه الأمة وسامريها راجعاً لرسول الله صلى الله عليه وسلم فقالا: حق من الله ورسوله؟ فغضب رسول الله, ثم قال: حق من الله ورسوله، ….. فقالا: ما بال هذا الرجل ما زال يرفع خصيصة ابن عمه)) (كتاب سليم بن قيس) (ص167).)!!!!!!!!!!
    وکسانی که این حدیث را صحیح دانسته اند
    1-هیثمی(در مجمع الزوائدج9ص122)
    إنِّي لجالسٌ إلى ابنِ عبَّاسٍ إذ أتاه سبعةُ رهطٍ فقالوا له يا ابنَ عبَّاسٍ إمَّا أن تقومَ معنا وإمَّا أن يُخلُّونا هؤلاءِ قال فقال ابنُ عبَّاسٍ بل أقومُ معكم وهو يومئذٍ صحيحٌ قبل…………… فجاء أبو بكرٍ وعليٌّ نائمٌ قال وأبو بكرٍ يحسَبُ أنَّه نبيُّ اللهِ صلَّى اللَّهُ عليه وسلَّم فقال يا نبيَّ اللهِ فقال له عليٌّ إنَّ نبيَّ اللهِ صلَّى اللَّهُ عليه وسلَّم قد انطَلَق نحوَ بئرِ ميمونةَ فأدرَكه فانطَلَق أبو بكرٍ فدخَل معه الغارَ قال وجعَل عليٌّ يرمي بالحجارةِ كما كان يرمي رسولُ اللهِ صلَّى اللَّهُ عليه وسلَّم وهو يتضوَّرُ قد لفَّ رأسَه في الثَّوبِ……………………… وقال له رسولُ اللهِ صلَّى اللَّهُ عليه وسلَّم أنت وليُّ كلِّ مؤمنٍ بعدي………………. الراوي: عبدالله بن عباس المحدث: الهيثمي – المصدر: مجمع الزوائد – الصفحة أو الرقم: 9/122
    خلاصة حكم المحدث: ‏‏‏‏ رجال أحمد رجال الصحيح غير أبي بلج الفزاري وهو ثقة وفيه لين)
    2-شوکانی
    الراوي: عبدالله بن عباس المحدث: الشوكاني – المصدر: در السحابة – الصفحة أو الرقم: 153
    خلاصة حكم المحدث: رجاله ثقات
    3-البوصیری
    الراوي: عبدالله بن عباس المحدث: البوصيري – المصدر: إتحاف الخيرة المهرة – الصفحة أو الرقم: 7/184
    خلاصة حكم المحدث: سنده صحيح
    الراوي: عبدالله بن عباس المحدث: الألباني – المصدر: السلسلة الصحيحة – الصفحة أو الرقم: 5/263
    خلاصة حكم المحدث: إسناده صحيح
    ****شوکانی(1173ه. ق.—1250ه.ق.)
    وسخنی کوتاه در مورد وی(شوکانی به مانند اکثر اهالی یمن زیدی مذهب بود( فتح القدیر، ج 1، ص 7.) ——که جزو فرقه‌های شیعه به حساب می‌آید. اما در ادامه به شدت به اهل سنت نزدیک شد و گرایش بسیاری به اهل حدیث پیدا کرد. این گرایش به حدی بود که در تفسیر خود کاملاً مسلک اهل سنت را در پیش گرفت و از منابع شیعی استفاده نمی‌کرد. اگرچه امروزه بیان می‌شود که او زیدی مذهب بوده، ولی همگان او را عالمی سنی مذهب دانسته و اهل سنت از او به بزرگی یاد می‌کنند(علوى مهر، حسین، آشنایى با تاریخ تفسیر و مفسران، ص 324 – 325، مرکز جهانى علوم اسلامى، قم، چاپ اوّل، 1384ش.)
    *****البوصیری
    محمدبن سعیدبن حمادبن محسن بن صنهاج بن ملال الصنهاجی، کان احد ابویه من البوصیر (1) و الآخر من دلاص (2) ، و رکبت نسبته منهما و قیل الدلاصیری، لکنه اشتهر بالبوصیری. کان یحترف صناعة الکتابة و التصوف.
    ولدیوم الثلاثاء، اول شوال سنة (608 ه/1212م). تلقی علومه الاولیة فی بلده بحفظ القرآن، ثم انتقل الی القاهرة و التحقق بمسجدالشیخ عبدالظاهر، فاتم دراسة العلوم الدینیة. ثم انه اخذ یتقرب من بعض الامراء و الوزراء ویمدحهم بشعره، فعرض علیه ان یکون محتسب القاهرة،
    ملاحظه فرمودیدچه کسانی این حدیث را صحیح دانسته اند
    اما در مورد هیثمی و البانی
    هیثمی در (مجمع الزوائد)(9/120) ابو بلج را ذکر نموده و گفته است: او اهل ثقه است و اما طرق دیگر این حدیث که حدیث عمران بن حصین حدیث عمران بن حصین: امام احمد(4/437-438)، ترمذی(4/325-326)،حاکم(3/110-111)، نسائی(خصائص علی)(ص 45) و ابن ابی شیبه(12/79) آن را از طریق جعفر بن سلیمان ضبعی از یزید الرشک از مطرف بن عبدالله از عمران بن حصین روایت نموده‌اند و حاکم گفته است: بر شرط مسلم صحیح است، ولی ذهبی آنرا نپذیرفته و چیزی درباره‌ آن نگفته است و اصل این جریان صحیح و به ثبوت رسیده است، ولیکن عبارت حدیث عمران بن حصین دارای نکاتی است که مانع استدلال به آن می‌گردد و اینکه می‌گوید: (علی ولی هر مؤمنی است) صحیح و به ثبوت رسیده است، ولی نکات آن عبارت است از این که او ولی هر مؤمنی بعد از من است و لفظ (بعدی) به ثبوت نرسیده است و صحیح نبوده و قابل احتجاج نیست و تنها جعفر آن را روایت نموده و اگر چه وی صادق است اما شیعی است و در اینگونه موارد قابل احتجاج نیست و حافظ در (التهذیب) به نقل از امام احمد درباره‌ وی می‌گوید:(او به تشیّع تمایل داشته و احادیثی در فضیلت علی بیان می‌کرد و اهل بصره درباره‌ علی، غلو و افراط می‌نمایند،و…………………
    ودر مورد نظر البانی میگویم(با تمام این حرفها———– و اما سوال اینجاست که اگر مقصود شما از کلمه ولی همان خلافت است، پس مگر علی تنها خلیفه مومنین بوده است؟ اگر مقصود شما از کلمه ولی همان حاکم و خلیفه باشد، پس این حاکم، هم حاکم مومنین می باشد و هم حاکم کافرین و فاسقین و چنانچه مقصود دوست و یاور و نزدیک باشد، یعنی این دوستی نسبت به همان مومنین بوده است و بنابراین موضوع خلافت در کار نیست و مورد بحث و اختلاف ما بر سر خلافت است و کسی منکر دوستی حضرت علی نیست)
    ایشان (جناب تمار)فرموده اند/بقیه ادعا ها هم ارزش بررسی ندارد .
    فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، فجئتما تطلب ميراثك من إبن أخيك و يطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها، فقال أبو بكر: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: ما نورث ما تركنا صدقة، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا، والله يعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق، ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا، والله يعلم اني لصادق بار راشد تابع للحق.
    در همين صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 82، حديث 4240 أمير المؤمنين (عليه السلام) اشاره مي‌كند به أبو بكر و مي‌فرمايد:
    إستبددت علينا بالأمر.
    در أمر خلافت، تو در حق ما استبداد كردي.
    صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 154، ح 4471
    پاسخ/باز به ادرس دهی این کذاب توجه بفرمائید
    وحالا مطمئن شوید که اصلا به کتاب ها رجوع نمیکند وفقط ادر ها را کپی میکند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    حال دوباره به ادرس جناب تمار نگاه کنید+شماره حدیث از صحیح بخاری4240
    حال حدیث شماره4240 از صحیح بخاری را ملاحظه بفرمائید(4240 حدثنا قتيبة بن سعيد حدثنا جرير عن مطرف عن الشعبي عن عدي بن حاتم رضي الله عنه قال قلت يا رسول الله ما الخيط الأبيض من الخيط الأسود أهما الخيطان قال إنك لعريض القفا إن أبصرت الخيطين ثم قال لا بل هو سواد الليل وبياض النهار)!!!!!!!!!!!!!!!!!
    این هم لینکش
    http://library.islamweb.com/newlibrary/display_book.php?bk_no=0&ID=1&idfrom=1&idto=7236&bookid=0&startno=4237
    حال شما چی میفهمید از علم جناب تمار کذاب وغیر از اینه که نشان میدهد ایشان اصلا به کتاب ها رجوع نمیکنند؟؟؟؟؟؟
    وادامه فرمایش ایشان(جناب تمار)/ إستبددت علينا بالأمر.
    در أمر خلافت، تو در حق ما استبداد كردي.
    صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 154، ح 4471
    آيا اين قضيه‌اي كه أمير المؤمنين (عليه السلام) مي‌آيد أبو بكر را به «مستبدّ» تعبير مي‌‌كند، آيا راست مي‌گويد يا دروغ مي‌گويد؟ اگر ـ نستجير بالله ـ دروغ مي‌گويد كه هيچ و اگر راست مي‌گويد، شما به ما جواب بدهيد. در اين روايت آمده است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از أبو بكر غضبناك شد:
    فهجرته، فلم تكلمه حتي توفيت و عاشت بعد النبي صلي الله عليه و سلم ستة أشهر.
    فاطمه از أبو بكر غضبناك شد و با او قهر كرد و سخن نگفت تا اين‌كه از دنيا رفت و تا 6 ماه بعد از رسول الله (صلي الله عليه و‌‌ سلم) زنده بود.
    فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا و لم يؤذن بها أبا بكر و صلي عليها.
    وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش علي او را شبانه دفن كرد و به أبو بكر خبر ندادند و علي بر او نماز خواند. ( نگو چرا حدیثو ناقص اوردی . که در کلیات هیچ فرقی نمیکند )
    پاسخ/ اولا کل حدیث را ببینید
    (
    حدثنا يحيى بن بكير حدثنا الليث عن عقيل عن ابن شهاب عن عروة عن عائشة أن فاطمة عليها السلام بنت النبي صلى الله عليه وسلم أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها من رسول الله صلى الله عليه وسلم مما أفاء الله عليه بالمدينة وفدك وما بقي من خمس خيبر فقال أبو بكر إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا نورث ما تركنا صدقة إنما يأكل آل محمد صلى الله عليه وسلم في هذا المال وإني والله لا أغير شيئا من صدقة رسول الله صلى الله عليه وسلم عن حالها التي كان عليها في عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم ولأعملن فيها بما عمل به رسول الله صلى الله عليه وسلم فأبى أبو بكر أن يدفع إلى فاطمة منها شيئا فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت وعاشت بعد النبي صلى الله عليه وسلم ستة أشهر فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها وكان لعلي من الناس وجه حياة فاطمة فلما توفيت استنكر علي وجوه الناس فالتمس مصالحة أبي بكر ومبايعته ولم يكن يبايع تلك الأشهر فأرسل إلى أبي بكر أن ائتنا ولا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر فقال عمر لا والله لا تدخل عليهم وحدك فقال أبو بكر وما عسيتهم أن يفعلوا بي والله لآتينهم فدخل عليهم أبو بكر فتشهد علي فقال إنا قد عرفنا فضلك(=فضل ابوبکر) وما أعطاك الله ولم ننفس عليك خيرا ساقه الله إليك ولكنك استبددت علينا بالأمر وكنا نرى لقرابتنا من رسول الله صلى الله عليه وسلم نصيبا حتى فاضت عينا [ ص: 1550 ] أبي بكر فلما تكلم أبو بكر قال والذي نفسي بيده لقرابة رسول الله صلى الله عليه وسلم أحب إلي أن أصل من قرابتي وأما الذي شجر بيني وبينكم من هذه الأموال فلم آل فيها عن الخير ولم أترك أمرا رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم يصنعه فيها إلا صنعته فقال علي لأبي بكر موعدك العشية للبيعة فلما صلى أبو بكر الظهر رقي على المنبر فتشهد وذكر شأن علي وتخلفه عن البيعة وعذره بالذي اعتذر إليه ثم استغفر وتشهد علي فعظم حق أبي بكر وحدث أنه لم يحمله على الذي صنع نفاسة على أبي بكر ولا إنكارا للذي فضله الله به ولكنا نرى لنا في هذا الأمر نصيبا فاستبد علينا فوجدنا في أنفسنا فسر بذلك المسلمون وقالوا أصبت وكان المسلمون إلى علي قريبا حين راجع الأمر المعروف )

    خلاصه ترجمه حدیث/فاطمه پیش ابوبکر رفت ودر مورد فدک واموال فی از او سوال کرد ودر خواست خمس فدک واموال فی را نمودوابوبکر گفت همانا من از پدرت (رسول الله ص)شنیدم که ما (=انبیاء)ارث نمیگذاریم………پس فاطمه تا زمانی که زنده بود با ابوبکر حرف نزد(توجه کنید تازمانی که زنده بود در مورد فدک دیگر با ابوبکر حرفی نزد)……………………وبعد از فوت فاطمه ابوبکر که پیش علی رفت –علی خطاب به ابوبکر میگوید همانا ما به فضل تو آگاهیم وانچ که خداوند به تو عطا کرده است(جانشینی رسول الله)امر خیری برای نفس تو است…………وتو ای ابوبکر به خلافت رسیدی(به ما استبداد ورزیدی)وما فکر میکردیم این امر (خلافت وجانشینی رسول الله ص)حق و نصیب ماست به خاطر قرابتی که ما با رسول الله داریمابوبکر گفت قسم به ذاتی که نفس من در دست اوست من قرابت وحب خاندان رسول الله ص را به قرابت خاندان خودم تر جیح میدهم و من امر رسول الله را در مورد اموال فی ترک نمیکنم….وعلی گفت وعده دیدار ما برای بیعت نماز ظهر باشد وابوبکر بعد از نماز روی منبر رفت واز شان علی سخن گفت وعذر علی را برای بیعت نکردن بیان کرد وعلی شهادت داد به بزرگی ابوبکر وگفت ما فکر میکردیم این امر(=جانشینی رسول الله ص )حق ونصیب ماست به خاطر قرابتی که با رسول الله ص داریم.
    اول ادرس حدیثی که نقل کردین+شرح ابن حجر بر ان
    http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?bk_no=52&ID=2227&idfrom=7598&idto=7676&bookid=52&startno=39
    با مطالعه این حدیث نکاتی روشن میشود که فکر نکنم به مذاق شما خوش بیاید مثل این(-علی خطاب به ابوبکر میگوید همانا ما به فضل تو آگاهیم وانچ که خداوند به تو عطا کرده است(جانشینی رسول الله)امر خیری برای نفس تو است)
    وبه این ادرسها در همین سایت هم سر بزنید
    تا بفهمید اصل قضیه چه بوده است
    1-چرا مکان قبر فاطمه رضی الله عنها نامعلوم است؟
    http://www.islamtxt.net/?q=question/2

    2-چرا فاطمه رضى الله عنها شبانه دفن شد؟
    http://www.islamtxt.net/?q=question/6

    3-حدیث هر که فاطمه را بیازارد مرا آزرده در مورد کیست؟
    http://www.islamtxt.net/?q=question/4

    4-آیا فاطمه رضی الله عنها تا آخر عمر با ابوبکر صدیق رضی الله عنه صحبت نکرد!؟
    http://www.islamtxt.net/?q=question/109

    5-غضب فاطمه نسبت به ابوبکر
    http://www.islamtxt.net/?q=article/610

    6-غصب فدك و ناراحتی فاطمه از ابوبكر!!!
    http://www.islamtxt.net/?q=article/83

    7-چرا حضرت ابوبکر رضى الله عنه در تشییع جنازه حضرت فاطمه رضى الله عنها شرکت نکرد؟
    http://www.islamtxt.net/?q=question/266

    8-چرا حضرت فاطمه از بیت المال زیادی طلب کرده است؟
    http://www.islamtxt.net/?q=question/11

    ایشان (جناب تمار)فرموده اند/جلل الخالق ! من از کتاب بخاری برایتان حدیث اوردم بعد شما میگویید صحت یا ضعف ؟ و شما اگر نظر سرورتان ابن تيميه را در باره بخاري و مسلم میدانستید هیچوقت تن او را بیشتر در گور نمی لرزاندید . او در مورد این کتابها میگوید : علم قطعي داريم که تمامي مطالب بخاري و مسلم را رسول خدا (ص) گفته است : ولكن جمهور متون الصحيحين متفق عليها بين أئمة الحديث تلقوها بالقبول وأجمعوا عليها وهم يعلمون علما قطعيا أن النبى قالها . قاعدة جليلة في التوسل والوسيلة ، ج 1 ص 87 ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : المكتب الإسلامي – بيروت – 1390 – 1970 ، تحقيق : زهير الشاويش . مجموع الفتاوى ج 1 ص 257 . تمامي آنچه در متن صحيحين آمده است ، ائمه حديث بر آن ها اتفاق دارند و آن را قبول کرده اند و برآن اجماع دارند و ايشان علم قطعي دارند که رسول خدا (ص) آنها را گفته است .
    در کل شما چرا نمیخواهید قبول کنید میمون زنا کرده بود ؟!!؟ و صحابه او را سنگسار کردند !!! ( خداوکیلی خجالت نمیکشید اسم این کتابها را صحیح گذاشته اید ؟ )
    پاسخ/مطالب صحیحین(بخاری و مسلم)صحیح است ولی قیچی کردن احادیث توسط شما کار درستی نیست!!!!!!!!!!!افتاد الان؟؟؟؟؟؟؟؟مثل همین تایپک که چندین جا تلبیسهای تو را نشان دادم!!!!!!جناب کذاب!!!!!!
    وخوانندگان حتما این کتاب را دانلود کنند(تا با برداشتهای خائنانه و مغرضانه روافض از احادیث صحیحین مطلع شوند)

    http://www.aqeedeh.com/view/book/279/نقدی-بر-کتاب-سیری-در-صحیحین/

    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/جواب : مزخرفات عبدالغنی شاهوزهی حتی ارزش خواندن هم ندارد . اما من بیچاره هم مطلب عذاب بودن عمر برای صحابه را از این کتاب اوردم که شما به من خرده گرفتید ( هر ایرادی بود از این کتاب بود که روایت را کامل نگداشته بود )
    او گفته : صادق نجمی می‌گوید : ابومنذر گفت پسر خطاب برای اصحاب رسول خدا دردسر و ناراحتی نباش.
    سپس جواب ابکی داده :این استناد در صحیح بخاری در باب استئذان وجود ندارد البته نجمی عبارت را به طور عمدی یا غیرعمدی قطع کرده و در اصل این جمله در صحیح مسلم روایت شده است بعد از سخن ابومنذر، عمر جواب می‌دهد «سبحان الله انما سمعت شیئا فاصیت ان اتثبت سبحان الله» از عذاب‌دادن اصحاب رسول الله من چیزی شنیدم و دوست داشتم که در آن موضوع استوار باشم.
    پاسخ/خب جناب کذاب شما که اهل مباحثه علمی هستید ماشاءالله!!!!!!!!!چرا به اصل کتاب های حدیثی رجوع نمیکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    وخدا را شکر تنها در این مورد نبوده تلبیسات شما بلکه تقریبا در اکثر جاها استفاده ابزاری کردی از احادیث!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    ودر ادامه(جناب تمار) عرعرهایی در مورد شیخ الاسلام ابن تیمیه کرده اند/: ابن تيميه از ديدگاه اهل سنت ( در ادامه نیز ثابت خواهیم کرد نظرات کسانی که از او تمجید کرده اند به دلیل اهانت این تیمیه به اهل بیت پشیزی ارزش ندارد )
    برخی از اهل سنت ابن تیمیه را فردى بدعت گو، گمراه، گمراه كننده وافراط گر مـى¬دانند؛
    عبدالکافی در مقدمه کتابش می نویسد: ابن تيميه بدعت¬هایی در اصول عقايد ايجاد كرد و اركان و پايه هاى اسلام را خراب كرد اینها همه بعد از آن بود که او خود را زير پـوشـش تبعیت از كتاب و سنت پنهان کرد و اظهار کرد كه به سوى حق دعوت و به بهشت هـدايـت مـى كند. ولى از تبعیت سرباز زد و به بدعت گويى پرداخت. او با مخالفت با اجـمـاع از جماعت مسلمين جـدا شـد. عبد الکافی، الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیة، ص2.
    ابوبکر حصيني درباره ابن تیمیه مي‏گويد: «پس بدان که من نظر کردم در سخن اين خبيث که در قلب او مرض گمراهي است، کسي که از مشتبهات قرآن و سنّت با هدف ايجاد فتنه تبعیت می¬کند، و کسي که گروهي از عوام و غیره که خداوند اراده هلاکتشان کرده او را متابعت کرده‏اند، در او چیزهایی ديدم که قدرت گفتن آن را ندارم…؛ چرا که در آن‏ها تکذيب پروردگار عالميان است…». پیشین، ص3، به نقل از بحوث فی الملل و النحل، ج4، ص 42
    پاسخ/اول نظر بزرگان اهل سنت درمورد شیخ الاسلام ابن تیمیه را ببینید
    ونظر بزرگان اهل سنت در مورد شیخ الاسلام ابن تیمیه
    سيوطي گفته است: ايشان شيخ اسلام حافظ، نکته سنج، فقيه، مجتهد، مفسر، يگانه ي زمان و يکي از مشاهيري که اقيانوس دانش و از زمره ي معدود نوابغ پارسا و دردانه ها بود. امام شوكاني مي گويد: پس از ابن حزم کسي مانند وي را نديده ام و گمان ندارم که فاصله ي زماني بين اين دو مرد همانند ايشان يا مدعي آن را به خود ديده باشد.
    . ابن حجر مي گويد: شهرت امامت شيخ تقي الدين اظهر من الشمس است. ملقب ساختن ايشان به عنوان شيخ الاسلام از حيات وي تا کنون بر زبان دانايان جاريست و در طول فرداها نيز همچون گذشته ادامه خواهد يافت و جز افراد ناآگاه و بي انصاف کسي منکر اين عنوان نيست.
    ابوالحجاج مزي مي گويد: چون او کسي را نديده ام.
    درباره ي شيخ الإسلام مي گويد: کسي چون او را نديده ام و او نيز چون خود کسي را نديده است. کسي را داناتر به کتاب خدا و سنت رسول الله صلى الله عليه و سلم و پايبنتر از وي بدان را نيافته ام.
    امام ذهبی رحمه الله درباره ی ایشان می گوید:” شیخ ما شیخ الإسلام یگانه ی زمان خویش و دریای علم و دانش بود.” همچنین می گوید: ” شیخ الاسلام از دیگران در شناخت فقه و اختلاف مذاهب و فتاوای صحابه و تابعین صاحب فضل در مذاهب اربعه پیشی جست و همتایی ندارد.”
    و باز می گوید: ” او دریای دانش بود و از معدود نوابغ و پارسایان و فرزانگان و بزرگان و انسان های شجاع و بخشنده و سخاوتمند روزگار بود.

    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/ابن حجر می¬گوید: درباره ابن تيميّه بين مردم و علما اختلاف نظر وجود دارد؛ برخي او را به تجسیم نسبت می-دهند، به سبب آنچه که در عقیده حمویه و واسطیه و غیره ذکر کرده،مانند این قولش که معتقد بود خداوند دارای صفات حقیقی ، دست، پا، ساق و صورت می¬باشد و او به ذاتش بر عرش قرار دارد!… برخي او را زنديق و بي دين مي¬دانند؛ به سبب قولی که می¬گوید: نبايد از پيامبر اكرم صلي اللّه عليه [وآله] كمك خواست و چنين درخواستي از عظمت نبي اكرم صلي اللّه عليه [وآله] می کاهد و او با این سخنش از تعظیم پیامبر صلی الله علیه [و آله] منع می¬کند. ابن حجر مي افزايد: برخي به ابن تيميّه را به خاطر نسبت¬های ناروایی که به حضرت علی (ع) داده ، نسبت نفاق مي¬دهند؛ او با این سخنان به علي [عليه السلام] جسارت کرده است و به همين سبب علما او را منافق دانسته¬اند؛ زيرا رسول خدا صلي اللّه عليه [وآله] درباره علي [عليه السلام] فرمود: “لا يبغضك إلاّ منافق”؛ جز منافق كسي بغض و دشمني تو را به دل ندارد. عسقلانی، الدرر الکامنه، ج1، ص181.
    پاسخ/نظر ابن حجر عسقلانی در مورد شیخ الاسلام ابن تیمیه
    . ابن حجر مي گويد: شهرت امامت شيخ تقي الدين اظهر من الشمس است. ملقب ساختن ايشان به عنوان شيخ الاسلام از حيات وي تا کنون بر زبان دانايان جاريست و در طول فرداها نيز همچون گذشته ادامه خواهد يافت و جز افراد ناآگاه و بي انصاف کسي منکر اين عنوان نيست.
    واینجا ابن حجر رح نظر دیگران را نقل میکند ونظر خودش نیست
    ونظر ایشان در مورد شیخ الاسلام ابن تیمیه را نقل کردیم( ابن حجر مي گويد: شهرت امامت شيخ تقي الدين اظهر من الشمس است. ملقب ساختن ايشان به عنوان شيخ الاسلام از حيات وي تا کنون بر زبان دانايان جاريست و در طول فرداها نيز همچون گذشته ادامه خواهد يافت و جز افراد ناآگاه و بي انصاف کسي منکر اين عنوان نيست)
    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/حسن بن علي سقاف نیز مي‏گويد: «ابن تيميه کسي است که او را شيخ الاسلام مي‏نامند و گروهي نيز به کلماتش استدلال مي‏کنند؛ در حالي که او ناصبي و دشمن علي است و به فاطمه‏ عليها السلام نسبت نفاق داده است.» سقاف، التنبیه و الرد ص7؛ به نقل از همان .
    محمد العلاء البخاری- از علمای اهل سنت- تصریح به کفر ابن تیمیه کرده و به آن فتوا داده است؛ شوکانی در این¬باره می¬گوید: «صرح (محمّد بن محمّد العلاء البخاري) بتبديعه ثمّ تکفيره، ثمّ صار يصرح في مجلسه أن من أطلق علي ابن تيميه أنه شيخ الإسلام فهو بهذا الاطلاق کافر»؛ محمّد بن محمّد بخاري در بدعت‏گذاري و تکفير ابن تيميه سخن گفته تا آنجا که در مجلس خود تصريح کرده که اگر کسي به ابن تيميه “شيخ الاسلام” اطلاق کند، او به¬خاطر همین اطلاق کافر است. العلامة محمد بن علي الشوكاني، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، بیروت، دار المعرفة، ج2، ص262.
    ابن حجر هيتمي که ، ابن تيميه را بنده اي ميداند که خدا او را خوار کرده و گمراه و کور و کر کرده است ( ر.ک.: الفتاوي الحديثة:ص 144 )
    قاضي القضاه تاج الدين السبکي که ، ابن تيميه را زيان زننده به علما ميداند و ميگويد: وي شاگردانش را به پرتگاه دوزخ برده است ( – طبقات الشافعية:4/76رقم759 )
    و میگوید : ابن تيميه ! هرکس پيرو تو باشد، در پرتگاه زندقه و انحلال قرار مي‌گيرد. فهل معظم أتباعك إلا قعيد مربوط خفيف العقل أو عامي كذاب بليد الذهن أو غريب واجم قوي المكر أو ناشف، صالح عديم الفهم، آيا نه اين است که پيروان تو عقب مانده و گوشه گير و سبک عقل و عوام و کودن و بيگانه و فرومايه و مکّار و خشک و ظاهر، صلاح و فاقد فهم هستند ؟ فإن لم تصدقني ففتشهم ابن تيميه! اگر قبول نداري که پيروانت اين گونه هستند و اين چنين افراد عقب مانده هستند، اينها را امتحان کن. وزنهم بالعدل اينها را با عدل مقايسه کن. السيف الصقيل رد ابن زفيل – السُبكي، ص218
    آلوسي صاحب تفسير، ابن تيميه را منحرف و همان ديدگاه ابن حجر را درباره افراط گرهاي وي در ناسزا گويي ميآورد(ر.ک: روح المعاني: 1/18-19 )
    حصنی دمشقی میگوید : ابن تیمیه گفته است هرکس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کندضالم و گمراه و مشرک است !!! از این سخن وی بدن انسان میلرزد این سخن قبال از اوی زندیق از دهان هیکس بیرون نیامده است . ( دفع الشبه عن رسول ص 131 )
    پاسخ/با اینکه به ادرسهای شما اعتماد ندارم
    ولی این نظرات بزرگان ما برایمان کافیست در مورد شیخ الاسلام ابن تیمیه
    سيوطي گفته است: ايشان شيخ اسلام حافظ، نکته سنج، فقيه، مجتهد، مفسر، يگانه ي زمان و يکي از مشاهيري که اقيانوس دانش و از زمره ي معدود نوابغ پارسا و دردانه ها بود. امام شوكاني مي گويد: پس از ابن حزم کسي مانند وي را نديده ام و گمان ندارم که فاصله ي زماني بين اين دو مرد همانند ايشان يا مدعي آن را به خود ديده باشد.
    . ابن حجر مي گويد: شهرت امامت شيخ تقي الدين اظهر من الشمس است. ملقب ساختن ايشان به عنوان شيخ الاسلام از حيات وي تا کنون بر زبان دانايان جاريست و در طول فرداها نيز همچون گذشته ادامه خواهد يافت و جز افراد ناآگاه و بي انصاف کسي منکر اين عنوان نيست.
    ابوالحجاج مزي مي گويد: چون او کسي را نديده ام.
    درباره ي شيخ الإسلام مي گويد: کسي چون او را نديده ام و او نيز چون خود کسي را نديده است. کسي را داناتر به کتاب خدا و سنت رسول الله صلى الله عليه و سلم و پايبنتر از وي بدان را نيافته ام.
    امام ذهبی رحمه الله درباره ی ایشان می گوید:” شیخ ما شیخ الإسلام یگانه ی زمان خویش و دریای علم و دانش بود.” همچنین می گوید: ” شیخ الاسلام از دیگران در شناخت فقه و اختلاف مذاهب و فتاوای صحابه و تابعین صاحب فضل در مذاهب اربعه پیشی جست و همتایی ندارد.”
    و باز می گوید: ” او دریای دانش بود و از معدود نوابغ و پارسایان و فرزانگان و بزرگان و انسان های شجاع و بخشنده و سخاوتمند روزگار بود.
    واین هم نظرات شیخ الاسلام ابن تیمیه در مورد اهل بیت وخوانندگان خود قضاوت کنند ایا همچین شخصی با این چنین نظراتی باز هم دشمن اهل بیت است؟؟؟؟؟؟
    ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه در مورد فاطمه رضی الله عنها چنین می نویسد: «ونحن إذا شهدنا لفاطمة بالجنة وبأن الله یرضی عنها فنحن لأبی بکر وعمر وعثمان وعلی وطلحة والزبیر وسعید وعبد الرحمن بن عوف بذلک نشهد ونشهد بأ الله تعالی أخبر برضاه عنهم فی غیر موضع کقوله تعالی والسابقون الأولون من المهاجرین والأنصار والذین اتبعوهم بإحسان رضی الله عنهم ورضوا عنه
    (منبع: کتاب منهاج السنة؛ فصل (31)‏ :دربارۀ درخواست فاطمه لفدک و مسائل متعلق به آن
    وخوانندگان عزیز خود قضاوت کنند که شخصی با این نظرات در مورد اهل بیت و خاندان پیامبر ص باز هم دشمن اهل بیت است؟؟؟ نظرات شیخ الاسلام ابن تیمیه شما اگر به اقول ابن تیمیه نگاه کنید میبینید که او از محبان اهل بیت است و اینک بعضی از نوشته های او از کتاب هایش :
    در کتاب منهاج السنة النبوية ( 5 / 499 ) : ميگوید: بی شک آل محمد بر گردن امت حق بزرگی دارند و آنها سزاوار محب بیشتری از بقیه قریش هستند
    در مجموع الفتاوى ( 4 / 487 ) ميگوید: و اما قاتل حسین و یا همدستان قاتل و یا راضیان به قتل حسن پس لعنت الله و ملایکه و همه مردمان به آنها باد از آنها هیچ عملی قبول نمیشود
    در کتاب منهاج السنة النبوية ( 4 / 337) ميگوید: بدون شک شهید کردن حسین از بزرگترین گناهان بود و کننده این کار و راضی به این قتل و همکاران قاتل همه مستحق شدیدترین عذاب الله هستند
    در مجموع الفتاوى ( 28 / 493 ) ميگوید:
    علمای حنبلی بحث دارند بر سر ابن موضوع كه اجماع صحابه و يا متفق بودن اهل بيت در حکمی، عمل به آن حکم را واجب میکند یا نه؟ من میگویم که بله متفق بودن اهل بیت بر حکمی آن حکم را به درجه واجب میرساند.
    در کتاب منهاج السنة النبوية ( 4 / 132) ميگوید: حضرت فاطمه سید زنان جهان است.

    و باز در منهاج السنة النبوية ( 4 / 339 ) ميگوید: از افضل ترین اعضای اهل بیت رسول الله، حسن و حسين هستند.

    و باز منهاج السنة النبوية ( 4 / 23 ) ميگوید: علی بن حسین از بزرگان سادات و عالمان به دین بود و علما بسیار امام سجاد را ستوده اند
    و باز در منهاج السنة النبوية ( 4 / 23 ) ميگوید: محمد بن علی ( امام باقر ) از نیکان و از دانشمندان دینی و از نیکو کاران بود

    ابن تيمية في مجموع الفتاوى ( 11 / 581 ) ) ميگوید: شیعه ها به جعفر صادق دروغ ها بستند و او از بهترین اهل بیت بود و بعد از او مثل او در اهل بیت نیامد و پدرش و جدش نیز از اعیان و بزرگان دین بودند و واجب الاحترام هستند
    ابن تيمية در كتاب منهاج السنة النبوية ميگوید: امیر المومنین علی آخرین خلیفه راشد بود (یعنی حضرت معاویه را خلیفه راشد قبول ندارد)
    ابن تيمية في مجموع الفتاوى ( 4 / 496) ميگوید علی بن ابی طالب، افضل اهل بیت و بهترین بنی هاشم بعد از نبی اکرم بود.
    و در منهاج السنة النبوية ( 4 / 227 ) ميگوید: هرکس به علی ناسزا بگوید اهل سنت با تمام وجود از او متنفرند و اهل سنت شک ندارند که او سزاوارتر بود از معاویه به خلافت و او بهتر است پیش خداوند و رسولش و نزد مومنان از معاویه و از پدر معاویه ….
    و بلاخره شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله علیه در مجموع الفتاوى ( 4 / 487 ، 488) ميگوید: «محبت داشتن با اهل بیت بر ما فرض است و به خاطر این محبت الله بما اجر و پاداش میدهد…… و هرکس با اهل بیت بغض و کینه داشت پس بر او باد لعنت الله و فرشتگان و همه مردمان»
    ملاحظه فرمودید؟ چنین شخصی را علمای شیعه ناصبی و دشمن اهل بیت میدانند
    که روافض پیروان هم چین ادمی را کودن میدانند

    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    ادامه دارد

    والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
    ابن تیمه72
    6/8/93
    a-s-n
    m-r-v

    #11332

    meisam tamar
    کاربر
    سلام

    یک مطلب را 50 بار در جواب نیاور . شما لینک همان مطلب تکراری را بگذار . خوانندگان خودشان قضاوت میکنند.

    در ثانی لینکهایی را که معرفی میکنی در جواب به من ؛ خلاصه شبهه را بیاور تا جواب بگویم . من وقت برای خواندن چرت و پرت های امثال سجودیی که هزار برابر حقوق معلمی پول مفت از عربستان میگرد تا روز را شب نشان دهند ، ندارم . پس لطفا خلاصه شبهه را بیاور

    .

    منتظر جوابهای علمی باش

    #11337

    سیدنا عمر
    مشارکت کننده
    اول از پاسخ های جناب ابن تیمیه در رد اهل بدعت تشکر می کنم امیدوارم در این راه خستگی ناپذیر باشید

    نوشته اید: خوانندگان خودشان قضاوت میکنند.
    پاسخ:حق با شماست خوانندگان جواب های جناب ابن تیمیه و جواب های شما را کنار هم بگذارند و خودشان قضاوت کنند تا معلوم بشود که چه کسی دروغگو است
    نوشته اید:من وقت برای خواندن چرت و پرت های امثال سجودیی که هزار برابر حقوق معلمی پول مفت از عربستان میگرد تا روز را شب نشان دهند ، ندارم . پس لطفا خلاصه شبهه را بیاور
    پاسخ:مگه جناب سجودی چقدر حقوق می گیرد؟؟؟
    حقوق معلم در ایران اگر صبح و بعد از ظهر کار کند یک میلیون و پانصد هزار تومان است گفتید هزار برابر یعنی حقوق جناب سجودی یک و نیم میلیارد تومان است عجب دروغگویی هم حدی دارد جناب
    راستی حقوق مزدوران حزب الشیطان چقدر است شما که دستی در حساب و کتاب دارید؟
    نوشته اید:منتظر جوابهای علمی باش
    پاسخ:جواب های علمی شما یا آخوند قزوینی؟؟
    منتظر جواب های علمی و دندان شکن شما هستیم

    #11338

    meisam tamar
    کاربر
    همی گریختم ز نامردمان به کوه به دشت

    که از خدا نبود به ادمیانم پرداخت

    قیاس کن چه حالتم بود در این ساعت

    که در طویله نامردمان بباید ساخت

    پای در زنجیر پیش دوستان

    به که به نامردمان در بوستان

    #11339

    meisam tamar
    کاربر
    آيا به جاى او خدايانى را بپرستم كه اگر [خداى] رحمان بخواهد به من گزندى برساند نه شفاعتشان به حالم سود میدهد و نه می‏توانند مرا برهانند.23 یاسین

    فکر کنم سیدنا عمر را جهت مصداق این ایه میگویی ؟!!؟

    اين سخن از عمر نقل شده است كه : دو خاطره از دوران جاهليت دارم كه يكى از آن‌ها مرا گريه و ديگرى به خنده مى‌آورد .

    اما آن خاطره‌اى كه مرا به گريه درمى‌آورد اين است كه : من رفتم تا دختر خودم را زنده به گور كنم؛ من براى او گودال مى‌كندم؛ ولى او خاك‌ها را از ريشم مى‌زدود؛ در حالى كه نمى‌دانست من چه قصدى براى او دارم. وقتى اين خاطره را به ياد مى‌آوردم، گريه مى‌كنم.

    اما ديگري: من خداى از خرما مى‌ساختم، شب‌ها آن را بالاى سر خود مى‌گذاشتم تا از من محافظت كند؛ وقتى صبح مى‌شد و گرسنه مى‌شدم، آن را مى‌خوردم . وقتى اين خاطره را به ياد مى‌آورم، به خودم مى‌خندم .

    الجكني الشنقيطي، محمد الأمين بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج 8 ص 439، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. – بيروت. – 1415هـ – 1995م.

    التميمي الحنبلي، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواكه العذاب في الرد علي من لم يحكم السنة والكتاب، ج 9 ص 80 ، طبق برنامه الجامع الكبير.

    #11341
    .
    #11342
    .
    #11347

    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/کلا ابن تیمیه نظر خوبی در مورد اهل بیت ندارد .

    پاسخ/لعنه الله علی الکاذبین

    ایا شخصی با این نظرات در مورد اهل بیت باز هم دشمن اهل بیت است

    خوانندگان عزیز قضاوت کنند

    نظرات شیخ الاسلام ابن تیمیه در مورد اهل بیت دوباره میگذارم

    ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه در مورد فاطمه رضی الله عنها چنین می نویسد: «ونحن إذا شهدنا لفاطمة بالجنة وبأن الله یرضی عنها فنحن لأبی بکر وعمر وعثمان وعلی وطلحة والزبیر وسعید وعبد الرحمن بن عوف بذلک نشهد ونشهد بأ الله تعالی أخبر برضاه عنهم فی غیر موضع کقوله تعالی والسابقون الأولون من المهاجرین والأنصار والذین اتبعوهم بإحسان رضی الله عنهم ورضوا عنه
    (منبع: کتاب منهاج السنة؛ فصل (31)‏ :دربارۀ درخواست فاطمه لفدک و مسائل متعلق به آن

    در کتاب منهاج السنة النبوية ( 5 / 499 ) : ميگوید: بی شک آل محمد بر گردن امت حق بزرگی دارند و آنها سزاوار محب بیشتری از بقیه قریش هستند

    در مجموع الفتاوى ( 4 / 487 ) ميگوید: و اما قاتل حسین و یا همدستان قاتل و یا راضیان به قتل حسن پس لعنت الله و ملایکه و همه مردمان به آنها باد از آنها هیچ عملی قبول نمیشود

    و…….در همین پست پاسخ به ادامه یاوه های جناب تمار همه را نوشتم

    ایشان جناب تمار فرموده اند/و در انكار فضائل خاندان رسول خدا بي حيايي را به جايي رسانده است كه عقيده تفضيل و مقدم دانستن اهل بيت رسول خدا را بر ديگران از افكار جاهليت و حتي از افكار و عقائد يهوديت مي‌داند . وي در اين باره مي‌گويد :

    إنّ فكرة تقديم آل الرسول هى من اثر الجاهليه فى تقديم اهل بيت الروساء !!. منهاج السنة ، ج 3 ، ص269.

    به درستي که نظريه مقدم داشتن اهل بيت رسول خدا ، از آثار جاهليت است که بستگان رؤسا را مقدم مي داشتند !

    بعد شروع به افاضاتی میکند .

    پاسخ/هرچند که در منهاج السنه همچین عبارتی پیدا نکردم اما چیز طبیعیی است که بزرگی هر شحص نزد خداوند به تقوای آن شخص است نه به نسب آن شخص

    در قران کریم

    ان اکرمکم عند الله اتقاکم

    در نهج البلاغه

    حكمت 23ضرورت عمل گرايى (اخلاقى ، اجتماعى)

    وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ .

    و درود خدا بر او ، فرمود : كسى كه كردارش او را به جايى نرساند ، افتخارات خاندانش او را به جايى نخواهد رسانيد.

    #11348

    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/اهانتهایش به امام حسین

    مثلا در مورد امام حسین میگوید که در قيام امام حسين (عليه السلام) نه صلاح دين بود و نه صلاح دنيا، در اين قيام و كشته شدنش، به قدري فساد بود كه اگر در خانه‌اش مي نشست، اين فساد دامنگير جامعه نمي شد.

    منهاج السنه ج2، ص241

    پاسخ/در همین سایت یکی از برادران شیعه به اسم غزوه 2یه تایپکی درست کرده به اسم اشنایی با نظرات ابن تیمیه

    اینجا http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2304#comment-11016

    که اونجا برادر سیدنا عمر جوابهای قشنگی دادند

    که با اجازه ایشان اینجا چندتاشو میگذارم طبق عقل شما باید این روایت را پذیرفت ولی امام ابن تیمیه از این تهمت اهل بدعت مبرا هستند
    (خودت جواب خودت را دادی:بلکه اين ظالمين سرکش بر ضد نوه رسول خدا قدرت پيدا کردند تا اين که او را مظلوم و شهيد کردند
    خب هنوز هم با وجود این حرف شیخ الاسلام می گویی که ایشان دشمن اهل بیت بودند؟؟
    در ضمن جناب شیخ الاسلام میفرمایند که قتل سیدنا حسین همچون قتل سیدنا عثمان موجب فتنه شد آیا این حرف شیخ الاسلام ضدیتی با سیدنا حسین دارد؟؟
    وهذا كله مما يبين أن ما أمر به النبي صلى الله عليه وسلم من الصبر على جور الأئمة وترك قتلاهم والخروج عليهم هو أصلح الأمور للعباد في المعاش والمعاد وأن من خالف ذلك متعمدا أو مخطئا لم يحصل بفعله صلاح بل فساد
    منهاج 4/531)

    واین هم نظر شیخ الاسلام ابن تیمه در مورد قاتلان امام حیسن

    در مجموع الفتاوى ( 4 / 487 ) ميگوید: و اما قاتل حسین و یا همدستان قاتل و یا راضیان به قتل حسن پس لعنت الله و ملایکه و همه مردمان به آنها باد از آنها هیچ عملی قبول نمیشود
    در کتاب منهاج السنة النبوية ( 4 / 337) ميگوید: بدون شک شهید کردن حسین از بزرگترین گناهان بود و کننده این کار و راضی به این قتل و همکاران قاتل همه مستحق شدیدترین عذاب الله هستند

    #11349

    ایشان جناب تمار فرموده اند/یا میگوید که : جرم يزيد بيشتر از بني اسرائيل نيست. بني اسرائيل پيامبران را مي‌كشتند و كشته شدن حسين بزرگ‌تر از كشتن پيامبران نيست.

    منهاج السنة لإبن تيمية، ج2، ص247

    پاسخ/جناب تمار یکی از صحابه رسول الله ص به اسم وحشی

    ایشان قاتل حضرت حمزه بودند وبعد ایمان اورد به دین اسلام

    به نظر شما پیامبر اشتباه کرد واسلام ایشان را قبول کرد؟؟؟

    حال به نظر شما کسی که گناه کبیره ای(مثل قتل انجام)داد باید از رحمت خدا باید به کل نا امید شود؟؟؟؟؟؟؟؟

    «و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجدالله غفورا رحيما ؛هر کس گناهي کرده باشد يا به خودش ظلم کند، پس استغفار کند، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد يافت . » نساء110

    «قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا ؛بگو: اي بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده ايد! از رحمت خداوند نااميد نشويد که خداوند همه گناهان را مي آمرزد زمر53

    خداوند در قرآن مي فرمايد: « قُل يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَليَ أَنْفُسِهِم لاتَقنَطُوا مِن رَحمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيمُ وَ أَنِيبُوا إِلي رَبِّکُم وَ أَسلِمُوا لَهُ مِن قَبلِ أن يَأتِيَکُم العَذابُ ثُمَّ لاتُنصَرُونَ؛بگو اي بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد که خدا همه گناهان را مي آمرزد، به درستي که خداوند بخشنده مهربان است. و به درگاه پروردگارتان باز گرديد و در برابر او تسليم شويد، پيش از آنکه عذاب به سراغ شما آيد، سپس از سوي هيچ کس ياري نشويد.زمر53-54

    بخشش گناهان: اثر مهم توبه، بخشيده شدن گناهان انسان گناهکار است. قرآن کريم مي فرمايد: «تُوبُوا إلي اللهِ عَسي رَبُّکُم أن يُکَفِّرَ عَنکُم سَيئِاتِکُم[؛ [اي مؤمنان!] به سوي خدا توبه کنيد… اميد است خداوند گناهان شما را بپوشاند تحریم8

    «إلاّ مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فأولئِکَ يُبَدِّلُ اللهُ سَيئِاتِهِم حَسناتٍ وَ کانَ اللهُ غَفُوراً رَحيماً؛مگر کساني که توبه کنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مي کند و خداوند همواره آمرزنده مهربان بوده است.»فرقان70

    «إلاّ مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأولئِکَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ؛مگر کسي که توبه کند و ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد. پس آنان داخل بهشت ميشوند. مریم60

    #11352

    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/یا باز میگوید که : از کجا معلوم که يزيد يا غير او از ظالمان ، از اين کارش توبه نکرده باشند ؛ يا کار نيکي نداشته است که اين ظلم هاي او را از بين ببرد ؛ و مصيبت هايي نديده است که کفاره آن ظلم ها شود ؟( منهاج السنة ، ج 2 ،‌ ص252 )

    اما در جواب ابن تیمیه باید گفت که خداوند در سوره نساء آيه 93 مي‌فرمايد:

    وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيماً

    هر كس يك مؤمن يا يك مسلمان را عمدا بكشد، جزايش جهنم است و هميشه در جهنم مي‌ماند و غضب و لعنت خدا بر او است و خداوند عذاب دردناكي براي او قرار داده است .

    پاسخ/بعد از کل ایاتی که در مورد توبه عرض کردم

    خداون میفرماید هر گناهی را میبخشد به جز شرک

    إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَاءُ ۚ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِيمًا نساء48

    +این ایه(تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلا تُسْأَلونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ(بقره:141) آنان گروهي بودند كه از دنيا رفته اند و آنچه كسب كرده اند، براي خودشان است و براي شما است آنچه كه انجام مي دهيد. و شما مسئول اعمال آنان نيستيد)

    ایشان جناب تمار فرموده اند/حال کلا سوال ما از ابن تیمیه این است که با این توجیهات پس چرا فرعون یا نمرود یا دجال یا ابوجهل و ابولهب توبه نکرده باشند و بهشتی نگردند ؟

    و پیروان ابن تیمیه هم که حرفش را نمیتوانند قبول کنند در نهایت میگویند که امام حسين به بهشت رفته است، پس بايد ما خوشحال شويم .

    پاسخ/فرعون و نمرود در همین دنیا هلاک شدند با عذاب الهی وفرصتی برای توبه کردن برایشان باقی نماند

    تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلا تُسْأَلونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ(بقره:141)

    #11353

    ایشان (جناب تمار)فرموده اند/اهانتهایش به حضرت فاطمه زهرا

    در مورد حضرت فاطمه زهرا هم ابن تيميه در منهاج السنه، با کمال وقاحت مي‌گويد: اينکه حضرت فاطمه (سلام الله عليها) آمد پيش ابوبکر و فدک را طلب کرد و ابوبکر هم فدک را به او نداد، از مصاديق منافقين است که قرآن درباره آنها مي‌گويد: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ (توبه/58) و برخى از آنان در [تقسيم[ صدقات بر تو خرده مى‏گيرند پس اگر از آن [اموال] به ايشان داده شود خشنود مى‏گردند و اگر از آن به ايشان داده نشود بناگاه به خشم مى‏آيند . و بعد مي‌گويد: فمن مدح فاطمة، بما فيها اشتبه من هولاء. کساني که مدح حضرت فاطمه (سلام الله عليها) تلاش مي‌کنند، در او شباهتي از منافقين است. ( منهاج السنه ج4، ص245 )

    پاسخ/ اما آنچه که این کذاب در مورد ابن تیمه از کتاب منهاج السنه نقل کرده، ما به کتاب منهاج نگاه کردیم و چنین جمله ای که گفته باشد: “در دل فاطمه، شعبه‌ای از نفاق بود” و یا حتی مشابه آن نیافتیم و اصلا جمله ای را که شخصیت فاطمه علیها السلام را تنقیص کرده باشد را در آن کتاب ندیدیم، بلکه حتی ایشان یعنی ابن تیمیه در آن کتاب به دفاع از شخصیت فاطمه رضی الله عنها پرداخته و او را از اتهاماتی که بعضی از بظاهر دوستان جاهل (روافض) نسبت به ایشان نسبت داده اند مبرا ساخته اند

    اینجا مفصل توضیح داده شده است

    http://islampp.com/index.php?id=144&ftwid=13745

    ایشان جناب تمار فرموده اند/و او از این حرفهای متناقض زیاد دارد و با مراجعه به كتاب‌هاي ابن تيميه و بحث و تحليل‌هاي او پي مي‌بريم كه در كلام وي تناقضات فراواني وجود دارد. ……………………………………….

    در نتيجه بايد گفت: آنچه موافق با هواي نفس ابن تيميه است حجت بوده و آنچه كه مخالف با هواي نفس اوست، ضعيف يا جعلي است.

    پاسخ/اول که فرمودین(در واقع دروغ گفتین) که شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته در صحیح بخاری اغلاطی وجود دارد من که هم چین مطلبی در کتاب منهاج ندیدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    وتوضیحی در مورد اینکه شیخ الاسلام ابن تیمیه بعضی از احادیث سنن یا مسند احمد را تضعیف کرده

    خب شما مشکلت چیه؟؟؟؟؟؟؟وهیچ کدام از اهل سنت در طول تاریخ ادعا نکرده اند به جز صحیحین احادیث کتب دیگری همه صحیح باشد…..واین از اعتقادات ماست

    ودر مورد تضعیف احادیثی در مورد فضایل حضرت علی توسط ابن تیمیه

    خب خودت هم خوب میدانی که در مورد شخصیت علی رض غلوهای بسیاری شده است ومسلما احادیث جعلی هم در مورد ایشان به وجود امده ودر این حرف(تضعیف برخی از احادیث فضایل علی رض)هیچ طعنی بر ابن تیمیه نیست

    #11354
    .
    #11355

    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/پس بیخود نیست که وقتی كتاب منهاج السنة که در ردّ كتاب علامه حلي (ره) به نام منهاج البراعة بود به دست علامه حلي (ره) رسيد و خواند و فهميد كه إبن تيميه نه چيزي را متوجه مي‌شود و نه أدله‌اي كه آورده، عقلي و محكمه پسند است، به تعبير إبن حجر عسقلاني فرمود:

    اگر مي‌فهميدم كه إبن تيميه حرف مرا مي‌فهمد، بر او جوابي مي‌نوشتم. ولي مي‌دانم اگر جوابي بنويسم، حرف مرا نمي فهمد.

    پاسخ/ممنون از اینکه پاسخ دندان شکن!!!!!!!!!جناب حلی را در جواب شیخ الاسلام ابن تیمیه را برای ما ذکر فرمودین روش خوبیه برای جواب نداشتن در مقابل مخالفین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.

    ایشان جناب تمار فرموده اند/و در کل اگر ما بخواهيم به كتابى مراجعه كنيد كه مخالف مفهوم نامش، نامگذارى شده باشد، به اين كتاب بنگريد كه نام ” منهاج السنه ” را براى آن عاريه كرده اند و شايسته است آن را ” منهاج البدعه ” بنامند كتابى است پر از گمراهى ها، دروغ ها سخنان بى دليل. انكار مسلمات، —–در اين كتاب چيزى جز دروغ محض، مخفی كردن حقايق تغيير و تحريف سخن از جايش، ———، نمى يابيد.

    ، چون بسیاری از بزرگان اهل سنت این جمله را قبلا در کتابش دیده اند ( که لقب منافق را به او داده اند ) مثل استاد حسن سقّاف از دانشمندان معاصر اردنى در كتاب خود «التنبّيه والردّ على معتقد قِدَم العالم والحدّ» مى نويسد : برخى از مردم به كلام ابن تيميّه استدلال مي‌كنند و به او شيخ الاسلام مى گويند ؛ با اين كه وى ناصبى و دشمن امير المؤمنين (عليه السلام) است ، و به ساحت حضرت صدّيقه طاهره جسارت كرده و مى گويد: در او ـ نستجير باللّه ـ شعبه اى از نفاق وجود داشت . ( منهاج السنة ، ج 4 ، ص 245)

    پاسخ/ گفتی منهاج البدعه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    مثلا ما هم درجواب حرف احمقانه ات میتوانیم بگوئیم بحار الخرافات!!!!!!!!!!!!!!!!!!درسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    گفتی از بزرگان اهل سنت!!!!!مثل استاد حسن سقاف؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    ایشان از بزرگان اهل سنت هستند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    خوانندگان عزیز اینجا را مطالعه کنند ودر مورد این بزرگ اهل سنت!!!!!!!!!!!!!!!!بیشتر بدانند

    إليكم كذب التكفيري الجهمي حسن السقاف من كتبه

    http://www.saaid.net/Doat/Zugail/301.htm

    حسن السقاف وعلاقته بالرافضة الخوارج

    http://www.ahlalhdeeth.com/vb/showthread.php?t=66246

    (كان حسن السقاف الرافضي الخبيث من أكثر الناس مناداةً ودعوةً إلى عقيدة وحدة الوجود———– وانخنس , فأصبح يقرأ في عقائد الفرق الضالة , فأعجبته فكرة دخوله أو تحوله إلى مذهبالرافضة ـ أو ـ ما يسمونه بـ ” مذهب الشيعة الإماميةو………………)

    #11356

    ایشان(جناب تمار)فرموده اند/اهانتهایش به حضرت حضرت علی

    درمورد حضرت علی هم وي جسارت به امير مؤمنان (عليه السلام) تا جايى رسانده كه بنا به نقل ابن حجر عسقلاني در كتاب معتبر الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة ، ج 1 ، ص155 مى گويد :

    وقال ابن تيميّة في حقّ عليّ: أخطأ في سبعة عشر شيئاً، ثمّ خالف فيها نصّ الكتاب …

    على (نستجير باللّه) در 17 مورد دچار اشتباه شده و با نص قرآن مخالفت نموده است .

    من گمان نمي‌كنم نفاقي بالاتر از اين باشد. أمير المؤمنين (عليه السلام) كه در حقش آيه تطهير آمده است الحق مع علي و علي مع الحق و يدور الحق معه حيث ما دار.او میگوید که قاتل على اهل نماز و روزه بود و قرآن مى‏خواند ، على را كشت در حالى كه مى‏دانست خدا و رسول ، كشتن على را دوست دارند ، و اين كار را نكرد مگر به جهت حبّ و دوستى خدا و رسول ، اگر چه آدمى گمراه و بدعتگذار بود . منهاج السنّة : 1 / 153 .

    پاسخ/میدونی فرق من وشما چیه؟؟؟؟شما امامانتان را معصوم میدانید وما اهل سنت خیر!!!!!!!گرفتین

    خب اینکه حضرت علی در چند جا دچار اشتباه شده این یعنی کفر یا نفاق شخص گوینده؟؟؟؟؟؟؟؟

    خب طبق حرف شما نعوذ بالله خدا هم خطا کرده که به پیامبرش گفته

    اخم کردن به شخص کور «عَبَسَ وَتَوَلَّىٰ» ﴿عبس: ١﴾

    خدا تو را ببخشد چرا قبل از اینکه دروغگو از راستگو بر تو معلوم شود بدانها اجازه دادی: «عَفَا اللَّـهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ» (سوره توبه آیه43)———————— طلب استغفار برای منافقان :« اسْتَغْفِرْ‌ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ‌ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ‌ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّ‌ةً فَلَن يَغْفِرَ‌ اللَّـهُ لَهُمْ»(سوره توبه آیه113)

    ودر مورد حدیث علی مع الحق والحق مع علی

    در مورد این حدیث اینجا را بخوانید

    اینجا را بخوانید

    حدیث «على مع الحق و الحق مع على» چقدر اعتبار دارد؟

    http://www.islamtxt.net/?q=question/470

    ایشان جناب تمار فرموده اند/

    او در جاى ديگرى از كتابش مى‏گويد : على را يكى از خوارج به نام عبد الرحمن كه از عابدترين انسانها بود به قتل رساند و او مردى دانشمند بود . (منهاج السنّة ج 5 ص 47 )

    اين است نمونه‏اى از تعريفها و تمجيدها نسبت به قاتل اوّلين وصىّ و جانشين پيامبر اكرم ( ص ) عليّ بن أبي طالب ( ع ) ،

    پاسخ/شهید مرتضی مطهری در کتاب جاذبه و دافعه علی در مورد خوارج(که قاتل حضرت علی(=ابن ملجم)یکی از انها بود)وخوارج از عابدترین مردمان وزاهد مسلک بودند وهیچ کس به جز حضرت علی نمیتوانست با انها پیکار کند و………..

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 19)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.