این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط rrw در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1714
بنده همين اواخر در همين سايت، مناظره اي داشتم که در آن موضوع (اولى الامر) بحث شد .لذا در مناظره جديدخود با جناب اوربان ديگر به آن نپرداختم. ولي چون امر بر ايشان مشتبه شده که بنده از پاسخ فرار کردم، در اين نوشته اين موضوع را مجددا طرح مي نمايم.
در آیه 59 سوره نسأ، قرآن کریم همگان را به اطاعت از اولى الامر فرا مى خواند و این گروه را در کنار پیامبر مى نشاند. این اطاعت به دلیل آن که قید و شرطى را به همراه ندارد، اطاعتى همه جانبه و بى چون و چرا است و این مطلب جز با عصمت اولوالامر سازگار نیست.
از طرفي خداوند در قرآن فرموده است كه براى هيچ كس بيش از طاقت وى تكليف و وظيفه معين نمىكند .پس اگر خداوند متعال ما را دستور مي دهد كه از اولى الامر اطاعت كنيم حتما از طريق رسولش آن رابه ما معرفي کرده است
شبهه اهل سنت : خداوند متعال اطاعت خود و اطاعت رسولش را بر اطاعت اولی الامر مقدم داشته و علاوه بر این، فعل امر “اطیعوا” را درباره خود و پیامبرش تکرار فرموده ولی درباره “اولی الامر” به عطف آن به اطاعت از رسول اکتفا نموده است پس اطاعت از اولوالامر اطاعت بي چون و چرا (مثل الله و رسول) نيست.”
پاسخ:
اين شبهه از بي سوادي شبهه گر است. چراکه هرگاه معطوف ومعطوف عليه به يک رتبه نباشند، بيان آنها در يک جمله ، نشان دهنده تاکيد روي معطوف و بيان آنها در دو جمله نشان دهنده تاکيد روي معطوف عليه است.
به عبارتي اگرآيه مي فرمود « اطيعوا الله و الرسول» تاکيد و اکرام مضاعف رسول بود وحال که فرمود﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ﴾ بيان و تاکيد روي سلسله مراتب الله و سپس رسول است .
ولي جالب اينکه در ادامه فرمود “و أَطيعُوا الرَّسُولَ و اولوالامر منکم” يعني ( اولوالامر) و(الرسول) را با يک فعل به هم عطف کرد و اين براي اکرام بيشتر و نشان دادن جايگاه ( اولوالامر) است. (اميدوارم نتيجه گيري نکرده باشيد که پس فلاني گفت “اولوالامر” بالاتر يا هم رتبه ي رسول خدااست!! خير منظور من اين است که برخلاف نظر اهل سنت، خداوند در اين آيه ، قصد تحقير نسبي اولوالامر را نداشته بلکه جايگاه ايشان را بالاتر برده و کنار رسول قرارداده است)
بگذار طوري ديگر بگويم. خداوند در اين آيه ،از ميان اين سه واجب الاطاعة ، خود را براي تکريم بيشتر،از دو ديگري متمايز بيان کرده نه اينکه ( اولوالامر) را براي تحقير نسبي از دو ديگري ، جدا نموده است.
يک جور ديگر هم بگويم. اين آيه شامل دو جمله دستوري است. يک (أَطيعُوا اللّهَ) دوم(و أَطيعُوا الرَّسُولَ و اولوالامر منکم) و يعني اينکه براي الله يک دستور اطاعت داده و براي رسول و اولوالامر نيزدستوري ديگر.(دستوري نظير هم)
به هرصورت در اين آيه اطاعت اولوا الامر نظير اطاعت پيغمبر وجوب مطلق دارد، نه مشروط و مقيد.
شبهه اهل سنت: اگر اطاعت از اولی الامر مطلق است پس چرا فرموده فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّسُولِ .چرا تنازع با اولوالامر را رد نکرده.”
پاسخ:
همچنانکه در اول آيه آمده است، خطاب اين آيه ، مؤمنين اند نه خود سه واجب الاطاعة (الله – الرسول- اولوالامر) و اصلا مراد از تنازع هم، تنازع مؤمنين در بين خودشان است، نه تنازعى كه فرضا بين آنها با يکي از اين سه واجب الاطاعة اتفاق بيفتد، چون فرض تنازع مؤمنين با يکي از آنهابا مضمون آيه سازگار نيست .كه اطاعت اين سه را بر آنان واجب كرده.
شبهه اهل سنت:اگر منظور ايه، تنازع ميان خود مومنين است نه تنازع با اولوالامر، پس چرا نفرموده هنگام تنازع به الله و رسول و اولوالامر رجوع کنيد و فقط گفته به کتاب وسنت رجوع کنيد.
پاسخ :
اولى الامر ، بهره اى از وحى ندارند، بلکه ابزار کارآنها نيز قرآن وسنت است و براساس قرآن وسنت حکم مي دهد. به همين جهت وقتى سخن به وجوب رد بر خدا و تسليم در برابر او شد، اولى الامر را نام نبرد، بلكه وجوب رد و تسليم را مخصوص به خدا و رسول كرد. اصلا وقتى ولى امر مى گويد: كتاب و سنت چنين حكم مى كنند قول او نيز حجتى است قطعى، چون فرض اين است كه آيه شريفه، ولى امر را مفترض الطاعه دانسته، و در وجوب اطاعت از او هيچ قيد و شرطى نياورده، پس گفتار اولى الامر نيز بالاخره به كتاب و سنت برگشت مى كند.
از طرفي اساسا اولين و مهمترين تنازعي كه بعد از وفات رسول خدا بين امت اسلامي رخ داده و تا قيامت هم شايد وجود داشته باشد ، اين است كه اصلا مصاديق اولوا الامر (يعني سومين واجب الاطاعه)چه كساني هستند. لذا خداوند نفرمود اگر تنازع كرديد به اولوا الامر مراجعه كنيد، براي آنكه اگر ما در مصاديق اولوا الامر نزاع كرديم که نمي توانيم به خود اولوا الامر مراجعه كنيم.
پس مرجع اصلي و کامل حل نزاع قرآن و سنت است و آيه به آن اشاره کرده است. قرآن وسنتي که حتي مصاديق اولوا الامر را مشخص مي کند.
شبهه اهل سنت:” دلیل دیگری که اثبات می کند منظور از “اولی الامر” ائمه اثنی عشر نیستند، آن است که در زمان نزول آیه ،جز حضرت علی مصداق دیگری نداشته، در حالیکه خطاب آیه و اسم جمع “اولی” لااقل باید مومنین زمان رسول خدا را شامل گردد و ایشان در شمول آیه، نسبت به سایرین حق تقدم دارند و اگر مشمول چنین خطایی نباشند،
پاسخ:
اولا:مگر اهل سنت آيه 21 سورهٴ مباركهٴ «نور» را به ابوبکر تطبيق نميكند ﴿وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ﴾ آنها ميگويند منظور از اين ﴿أُولُوا الْفَضْلِ﴾ ابي بكر استدقت کرديد ( أُولُوا الْفَضْلِ )جمع است كه يك مصداق پيدا كرده است . پس اصولاً لفظ در مصداق استعمال نميشود لفظ در مفهوم و معنا استعمال ميشود و آن معنا بر خارج منطبق ميشود.
چه اينكه در آيه 8 سورهٴ «منافقون» است كه ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَي الْمَدينَةِ لَيُخْرِجَنَّ اْلأَعَزُّ مِنْهَا اْلأَذَلَّ﴾ اين ﴿يَقُولُونَ﴾ گفتند گويندهاش عبدالله ابن ابي است با اينكه فعل جمع آورد.
پس چه در فضيلت چه در رذيلت آياتي هستند كه به صورت جمعاند و مصداقشان يكي است و اين هيچ مشكلي ندارد براي اينكه اين لفظ در خارج و در مصداق استعمال نميشود تا كسي بگويد مجاز است لفظ در مفهوم استعمال ميشود.
در آيه مورد اشاره هم لفظ در مفهوم استعمال شده منتها عندالتطبيق غير از حضرت امير كس ديگر نبود.
ثانيا: مطابق رأى امامیه «اولى الأمر» همان دوازده امام معصوم است و اطلاق جمع بر آن ها نه به اعتبار آن است که در یک زمان همه آن ها وجود دارند، بلکه به این اعتبار است که هیچ زمانى از این دوازده نفر خالى نیست. و به تعبیر دیگر: اطلاق جمع بر آن ها به لحاظ وجود طولى آن ها است نه عرضى، و این اطلاق نیز حقیقى است نه مجازى، و در قرآن نیز زیاد به کار رفته است.
خداوند متعال مى فرماید: ( فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ) «از دروغگویان اطاعت مکن.» آیا مقصود از آن فقط دروغگویان در یک زمان است؟ یا این که اگر در هر زمان یک دروغگویی بود، تو نباید از او اطاعت کنى.
شبهه اهل سنت:” به هنگام نزول آیه نیز، هیچ یک از ائمه اثنی عشری به عنوان مرجع واجب الاطاعه در جمیع شوون دین و دنیا برای مسلمین، شناخته نبودند و بعدها نیز به گواهی تاریخ، امارت و حکومت در اختیارشان قرار نگرفت و حتی پس از پیامبر نیز مسلمانان بالاترین مقام بلاد اسلام یعنی خلیفه از جمله خلفای راشدین را مقامی مطلقا واجب الطاعه و تنازع ناپذیر و فوق مرتبه جوابگویی به مردم نمی دانستند.”
پاسخ:
“أولی الأمر” تنها کسانی را شامل می شودکه واقعا و به طور طبیعی شایستگی سرپرستی امور و صاحب اختیاری را دارا هستند و خداوند که بالذات صاحب اختیار و دارای سرپرستی در همه چیز است این سرپرستی را به آنان داده است؛ گرچه آنان را به ظاهر از این مقام برکنار ساخته باشند. نه آنان که با زور و بدون حق تسلط پیدا کرده و حکمران مردم قرار گرفته باشند. چنانکه صاحب خانه کسی است که واقعا مالک آن باشد گرچه خانه او را غصب کرده باشند؛ نه کسی که آنرا بوسیله زور یا مکر و حیله بدست آورده، بر آن سلطه پیدا کرده باشد.
خليفه جانشين برحق هر فرد است چه با حاکميت همرا باشد چه نباشد. مثلا اگر فرضا جناب سجودي يکي از پسران خود را جانشين وصاحب اختيار اموال خود کند ولي افرادي مانع تسلط او بر املاک پدر شوند، او ديگر جانشين سجودي نيست!!!
شبهه اهل سنت:” آیا اطاعت از فرمانداران کشوری و لشکری زمان رسول خدا واجب نبود، پس آنها نيز اولوالامر بودند، پس چرا شيعه اولوالامر را فقط به افرادي خاص ومعصوم نسبت مي دهد.”
پاسخ:
به اين ليست ، اطاعت از والدين هم اضافه کن که واجب است!!
اما بدانيم که قرآن كريم اطاعت را گاهي مطلقا واجب ميكند، گاهي مقيد و مشروط. مثلا اطاعت فرزند از پدر و مادر، يا اطاعت سربازان از فرماندهان لشکر، هرچند واجب است ولي اطاعتي مشروط و محدود است . در حاليکه در اين آيه دستور اطاعت انسان از خداوند و پيغمبر و اولي الامر مطلق گفته شده است. نه قرينه متصلهاي در اين آيه هست نه قرينه منفصلهاي در آيات ديگر. در هيچ آيه نيامده است كه شما وقتي از اولواالامر اطاعت كنيد كه حرفشان مخالف شرع نباشد، محدود نكرد مقيد نفرمود. معلوم ميشود كه اطاعت اولواالامر بالقولالمطلق واجب است، نظير اطاعت رسول الله .(واصلا بدون قيدي به پيامبر عطف شده است)
والسلام
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4858شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4859خداوند میفرماید: وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ 46 انفال و از خدا و پيغمبرش اطاعت نمائيد و ( در ميان خود اختلاف و ) كشمكش مكنيد ، ( كه اگر كشمكش كنيد ) درمانده و ناتوان ميشويد و شكوه و هيبت شما از ميان ميرود ( و ترس و هراسي از شما نميشود ) . شكيبائي كنيد كه خدا با شكيبايان است .
و باز میفرماید: فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيماً 65 نساء
امّا ، نه ! به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن بشمار نميآيند تا تو را در اختلافات و درگيريهاي خود به داوري نطلبند و سپس ملالي در دل خود از داوري تو نداشته و كاملاً تسليم ( قضاوت تو ) باشند .
خداوند به صراحت اطاعت از پیامبر را در حین تنازع و مشاجره تعیین کرده و در این آیه مثلا نگفته فلا وربک لا یومنون حتی یحکمک و اولی الامر فیما شجر بینهم….
عاقل را اشارتی کافیست و جاهل را هزار لگد نیز بیدار نمیکند
آیه واضح است ولی از ماست مالی در امان نیست. خداوند واضح گفته ای مومنان از الله و رسول و اولی الامر اطاعت کنید منتها اگر دچار تنازع و اختلاف شدید به الله و رسول برگردید. اینجا اولی الامر را ذکر نکرده. سخن خداوند بسیار واضح است ولی فلسفه بافی و تلبیس این ابلیسان بسیار پیچیده و گنگ است.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4905به اندازه کافي توضيح دادم. ولی باز هم توضيح مي دهم.
خطاب اين آيه (أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ) است که بي ترديد فاعل (تَنَازَعْتُمْ) نيز است.حال آيا اين (أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ) شامل خود رسول و أُوْلِي الأَمْرِ نيز مي شود. قطعا خير، چون معنا ندارد خدا بگويد اي رسول و اي أُوْلِي الأَمْرِ از خودتان اطاعت کنيد.. پس اين تنازع ، شامل رسول و أُوْلِي الأَمْرِ نيست ،بلکه ميان خود أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ است .بگذار يک دليل ديگر هم عرض کنم. فرض کنيم کسي بگويد اين ميز و اين صندلي را رنگ قرمز بزن ،اگر قرمز نداشتي سبز بزن. آيا اين جمله بدين معناست که اگر ما رنگ قرمز نداشتيم فقط بايد صندلي را سبز کنيم و ميز را اصلا رنگ نزنيم. قطعا کسي چنين برداشتي ندارد.چون معطوف ومعطوف عليه در تمام ويژگيهاي جمله مشترکند.
به اين ترتيب اگر اهل سنت عقيده دارد که (فَإِن تَنَازَعْتُمْ) تنازع مردم با أُوْلِي الأَمْرِ است ، مي بايست آن را براي رسول هم بداند. و اين پذيرفتني نيست. پس همچنانکه عرض کردم اين تنازع، نزاع بين مردم است نه نزاع بين مردم و اين سه واجب الاطاعه(الله ،رسول ، أُوْلِي الأَمْرِ)
دوست عزيز گمان نمي کنم اگر مجددا شبهه هاي تکراري يا بي ربط مطرح نکني، چيزي بي جواب مانده باشد.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4918ای اخوند رافضی . من الان خلاصه ای از سخنانمو درباره اولی الامرگفتی اما اينکه مي گويي چرا موضوع امامت در قرآن نيامده، بايد بگويم صحبت شما صحيح نيست. بارها با الفاظ گوناگون بدان اشاره شده .مثلا در آيه اولوالامر کساني که اطاعت از آنها بدون هيچ قيدي در ادامه اطاعت از خدا و رسول،آمده ، همانا امامان ما هستند. کساني که همچون رسول خدا واجب الاطاعه و معصوم هستند. مصاديق آنها راچه کسي مشخص مي کند . رسول خدا.
جواب: خیر اسمی از امامت علی و فرزندانش در قرآن نیست و اشاره ای هم نیست . اگر هست بفرما ارایه بده . در اصل دین و اشاره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! هذا عجیب جدا . یعنی خدا اصول رو مخفیانه و با اشاره گفت تا صحابه قران رو تحریف نکنن و مبادا علی اذیت بشه؟؟ این چه حرفیست جانم؟ این توهین است به الله . خدا آشکار می فرماید محمد رسول الله . می فرماید عدم ایمان به این موارد کفر محض است يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا- چرا خبری امامت علی و فرزندانش نیست ؟ چیزی که شماها بخاطرش مسلمانان را تکفیر میکنید . بس است تناقض. بشه و سگ اصحاب کف اسمش هست اسمی از علی و اصل امامتش نیست . آخر این چه حرف مضحکی است . حالمو به هم نزن که بچه ها هم به استدلالت میخندند. در مورد اولو الامر هم باید عرض کنم که يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا –اولا اولی الامر هزاران برداشت ازش شده و ایه واضح و صریحی نیست در مورد اصل امامت علی ثانیا اینجا اطاعت مطلق از اولی الامر نیست ادامه شو بخون می فرماید فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا. بس اولی الامر در دایره ی اطلاعت مطلقه نیست و این اطاعت از او طبق این قاعده است لا طاعة مخلوق في معصيه الله
برایت میزارم . اگر چناچه وقت کنم بلافاصله میام رو سخنان خودت و خط به خطشو جواب میدم . بیچاره با من در افتادی .با بد کسی در افتادی رافضی تروریست تکفیری
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4919در گناه نيايد از مخلوق اطاعت شود .و در این مورد دلایل فراوان است مثل این احادیث 1-وعن ابن عمر رضي اللَّهُ عنهما عَن النبي صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم قال: « عَلى المَرْءِ المُسْلِم السَّمْعُ والطَّاعَةُ فِيما أَحَبَّ وكِرَه، إِلاَّ أنْ يُؤْمَرَ بِمَعْصِيَةٍ فَإذا أُمِر بِمعْصِيَةٍ فَلاَ سَمْعَ وَلا طاعَةَ » متفقٌ عليه.2- عنه قال: كُنَّا إذا بايَعْنَا رسُولَ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم عَلى السَّمْعِ والطَّاعةِ يقُولُ لَنَا: «فيما اسْتَطَعْتُمْ » متفقٌ عليه.
-از ابن عمر رضي الله عنهما روايت شده که گفت:
چون با رسول الله صلي الله عليه وسلم به شنيدن و فرمانبرداري کردن پيمان مي بستيم، به ما ميگفت: در آنچه که بتوانيد.
3- وعنهُ قال: سَمِعْتُ رسُولَ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم يقول: « مَنْ خلَعَ يَداً منْ طَاعَةٍ لَقِى اللَّه يوْم القيامَةِ ولاَ حُجَّةَ لَه، وَمَنْ ماتَ وَلَيْس في عُنُقِهِ بيْعَةٌ مَاتَ مِيتةً جَاهِلًيَّةً » رواه مسلم.
وفي روايةٍ له: « ومَنْ ماتَ وَهُوَ مُفَارِقٌ للْجَماعةِ ، فَإنَّهُ يمُوت مِيتَةً جَاهِليَّةً » و………………
ثالثا این دلایل از کتب خودتون است در عهدنامة بمالک اشتر نخعي(ره) (نامة 53) ميفرمايد : “و اردد إلي الله و رسوله ما يضلعک من الخطوب، و يشتبه عليک من الأمور، فقد قال الله تعالي لقوم أحب إرشادهم : *يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ & فالرد إلي الله : الأخذ بمحکم کتابه، و الرد إلي الرسول : الأخذ بسنته الجامعة غير المفرقة”. يعني : “در کارهاي مشکلي که موجب درماندگي و کارهائي که بر تو مشتبه گردد به کتاب خدا و سنّت رسول بازگردد، که خداوند سبحان براي قوميکه هدايت ايشان را خواسته، فرموده است : ( اي افراد با ايمان اطاعت کنيد خدا را، و اطاعت کنيد پيغمبر و صاحبان فرمان از خودتان را، پس اگر در چيزي با يکديگر نزاع نموديد آنرا به خدا و رسول بازگردانيد)پس مراد از ردّکردن و برگرداندن به خدا گرفتن محکمات کتاب او است، و مقصود از ردّکردن و بازگشت به رسول، گرفتن سنّت جامعة پيغمبر (سنّت مورد اتفاق و موجب اتّحاد و رافع اختلاف) که باعث تفرقه نيست، ميباشد”.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4920در خطبة 123 وقتيکه در جنگ صفين قرآنها را بر سر نيزه کردند و بنا بر نصب حکمين شد که دو نفر بنشينند و در أمر خلافت طبق قرآن و سنّت قضاوت کنند، و هر چه صلاح باشد اظهار بدارند، ميفرمايد : “ولما دعانا القوم إلي أن نحکم بيننا القرآن لم نکن الفريق المتولي عن کتاب الله سبحانه و تعالي، و قد قال الله سبحانه: * فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ& فرده إلي الله؛ أن نحکم بکتابه، و رده إلي الرسول؛ أن نأخذ بسنته، فإذا حکم بالصدق في کتاب الله، فنحن أحق الناس به، و إن حکم بسنة رسول الله – صلى الله عليه وسلم – ، فنحن أحق الناس و أولاهم بها”.ي
عني : “و چون اين قوم،ـ لشکر معاويه ـ ما را دعوت کردند به اينکه بين خودمان قرآن را حاکم قرار دهيم، ما گروه اعراضکننده از کتاب خدا نبوديم و حال آنکه خداي سبحانه و تعالي فرموده : (اگر در چيزي نزاع کرديد آن را به خدا و رسول مراجعه دهيد ) پس ارجاع به خدايتعالي اين است کتاب او را حاکم قرار دهيم، و طبق آن حکم نمائيم و ارجاع به سوي رسول اين است که؛ سنّت او را بگيريم. پس چون براستي در کتاب خدا و طبق ان حکم شود ما سزاوارترين مردم ميباشيم به آن و قبول آن، و اگر به سنّت رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – حکم شد باز ما سزاوارترين مردم و اولاي بسنّت ميباشيم.
حرف علی رو خوب نگاه کن آقای تناقض گوووووووووو.
رابعا:
هر أميري که اجراي عدالت نمايد و حدود و ديات را طبق حکم خدا جاري سازد و بيتالمال را به اهلش برساند، حاکم شرعي است، و اطاعت او بر همه لازم است، پس وظايف حاکم عمل به کتاب خدا وسنت رسول است چنانکه حضرت علي – عليه السلام – نيز راجع به وظايف حاکم در خطبة 103 همين مطلب را ذکر فرموده قال – عليه السلام – :”إنه ليس علي الامام إلا ما حمل من أمر ربه : الابلاغ في الموعظه، و الاجتهاد في النصيحه، والاحياء للسنه، و إقامه الحدود علي مستحقيها، و اصدار السهمان علي أهلها”. يعني به تحقيق نيست بر امام مگر به آنچه پروردگارش به او أمر کرده (و آن پنج چيز است:) رسانيدن موعظه، و کوششنمودن در پند و اندرزدادن، و زندهکردن سنت رسول – صلى الله عليه وسلم – ، و اجراي حدود بر مستحقين آن، و سهام بيتالمال را به اهل آن برساند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4921در آية : { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ… } …
أمر شده به اطاعت خدا و اطاعت رسول… أما اطاعت خدا اطاعت از أوامر کتاب او قرآن است، و أما اطاعت رسول، اطاعت از سنت و روش اوست، نکتة ديگر اينکه اطاعت خدا و رسول واجب است بدليل أمر در اين آيه و آيات ديگر، و أمر براي وجوب است، واطاعت رسول اطاعت دارد در قول و رفتار وتقرير او بدليل آية 31 سورة آل عمران که فرموده :
{ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي } … (آل عمران : 31)
و در سورة اعراف آية 158 فرموده :
{ فَآَمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ ِ } … (اعراف : 158)
و جملة : و ابتعوه اطلاق دارد که بايد پيروي رسول کرد در گفتار و کردار و رفتار، و اين أمر، حقيقت در وجوب است خامسا خداوند خداي عزوجل در سورة احزاب آية 36 فرموده:
{ وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ } … (احزاب / 36)
“براي مؤمن و مؤمنهاي اختياري نيست هرگاه خدا و رسول او امري را معين کردند”.
و کسي که پس از رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – باشد در نزاع بايد مراجعه کند به حکم خدا سپس به حکم رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – . اگر در مورد آن نزاع نصي در حکم خدا و رسول نبود بايد برگردانند به قياس بر يکي از اين دو. و خداي تعالي در سورة نساء آية 65 فرموده:
{ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ }
… (نساء / 65)
“نه، قسم به پروردگارت ايشان ايمان ندارند تا اينکه تو را در منازعات و اختلافاتشان حکم قرار دهند”.
شافعي (رحمه الله) فرموده: اين آيه طبق آنچه به ما رسيده و خدا داناتر است آنکه نازل شده دربارة مردي که با زبير – رضي الله عنه – در زميني نزاع کرد، پس رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – بنفع زبير حکم کرد. و اين قضاوت سنتي از رسول خدا – صلى الله عليه وسلم – بود و حکم منصوصي در قرآن نبود. و خداي عزوجل در سورة نور آية 48 و آيات بعد فرموده:
{ وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ } … (نور / 48)
“و چون دعوت شوند به سوي خدا و رسول او تا بين ايشان حکم کند ناگاه گروهي از ايشان اعراض ميکنند”.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4922سادسا خداوند متعال اطاعت خود و اطاعت رسول خود را بر اطاعت “أولي الأمر” مقدّم داشته و علاوه بر اين، فعل امر “أطيعوا” را دربارة خود و پيامبرش تکرار فرموده ولي دربارة “أولي الأمر” به عطف آن به اطاعت از رسول اکتفاء نموده است. اين کار نه از آن روست که – نعوذ بالله – خدا از تکرار فعل “أطيعوا” خسته شده يا فراموش کرده، بلکه بدان منظور فعل مذکور را سه بار تکرار نفرموده تا به تفاوت مراتب اطاعت از “أوليالأمر” نسبت به دو مطاع قبل اشاره نمايد. و إلا اگر عدم تکرار فعل أمر، به منظور اجتناب از تکرار لفظ “أطيعوا” ميبود، ميبايست بار دومّ” هم آن را تکرار نکند و با ذکر اوّلين فعل امر، بقيّه را با “واو” عطف به هم پيوند دهد تا مبتلا به تکرار نشود. پس آيه از تکرار اجتناب نداشته بلکه سبب عدم ذکر “أطيعوا” قبل از “أولي الأمر” آن است که برساند اطاعت از “أوليالامر” تابعي از اطاعت خدا و رسول خدا است وخود اطاعتي مستقل و همطراز از اطاعت از دو مطاع قبلي نيست و در ساية اطاعت از خدا و رسول و در محدودة آن قرار دارد. به عبارت ديگر چون اطاعت از رسول را – که جز امر حق نميگويد – از حيث حرمت تنازع، عين اطاعت از خدا ميداند و فرموده :
{ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ } … (النساء / 80)
“هر که پيامبر را اطاعت کند به راستي خدا را اطاعت کرده است”.
لذا براي رسول خود فعل “أطيعوا” را تکرار کرده ولي چون اطاعت “أوليالأمر” را قابل تنازع ميداند، از ذکر فعل “أطيعوا” اجتناب ميکند و الا اگر “أوليالأمر” معصوم بودند و اطاعت از ايشان مانند اطاعت از رسول ميبود، تنازع با آن معني نداشت زيرا پيامبر در امر و نهي قابل تنازع نيست چنانکه فرموده :
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا } … (الأحزاب / 36)
“هيچ مرد و زن مؤمني ” را نرسد که چون خدا و رسولش به امري فرمان دهند، براي آنان در کارشان اختياري باشد و هر که خدا و رسولش را نافرماني کند به راستي که آشکارا گمراه شده است”.
بدين ترتيب ميتوان فهميد که اگر امري از جانب “أولي الأمر” مغاير اطاعت خدا و رسول باشد، اجرايش لازم نخواهد بود، زيرا مستلزم تناقض است که خدا از يک سو از عصيان خود نهي فرمايد و از سوي ديگر به اطاعت از فرمان مخالف امر الهي، فرمان دهد. و تناقض از خداوند حکيم عليم محتمل نيست. پس چنانکه گفتيم اطاعت از “أولي الأمر” تابع اطاعت خدا و رسول و در طول آن است. علاوه بر اين، در آيات ديگر مطلقاً از اطاعت کساني که عملشان برخلاف راي خداست، نهي شده است(1). طبعاً اگر “أولي الأمر” همچون آنان عمل کنند، اطاعت از آنها نيز مشمول نهي مطلق آيات مذکور خواهد بود.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4923قيد ديگر اطاعت از “أولي الأمر” کلمة “منکم” است. يعني “أولي الأمر” بايد از مؤمنين ” که مخاطب آيه به شمار ميروند، باشد، زيرا آيه با “يا أيها الذين آمنوا” آغاز شده است و البتّه پرواضح است که مؤمنين، غير از منافقين و اهل کتاب و کفّارند و در بسياري از آيات قرآن وصف ايشان آمده است(2)و با توجّه به آيات مذکور معلوم ميشود نبايد از هر فاسق و فاجري اطاعت کرد ويا ولايت امر را به ايشان سپرد و چنين کساني از مقصود آيه خارجاند. از اينها مهمتر اينکه خداوند منان معناي “منکم” را صريحاً بيان نموده و فرموده :
وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولَئِكَ مِنْكُمْ } (الأنفال / 75)
… “کساني که ايمان آوردند … و هجرت کردند و همراه شما جهاد کردند، آنان از شما
مؤمناناند”.
پس منافقين و اهل کتاب وکفّار از مؤمنان نيستند بلکه کسي ميتواند “ولي أمر” شود که “مؤمن ” و مجاهد باشد.
در ذيل آيه نيز قيد “فإن تنازعتم” اگر نزاع و اختلاف کرديد” آمده است که اثبات ميکند امکان اختلاف وتنازع با “أولي الأمر” منتفي نيست و در اين مورد، براي حلّ اختلاف بايد چنانکه حضرت علي – عليه السلام – فرموده (نهجالبلاغه، نامة 53 و خطبة 125) به کتاب خدا و سنّت غير مفرقة پيامبر رجوع شود. از اين رو آيه نفرموده که اختلاف را به “أولي الأمر” برگردانيد و يا با او تنازع نکنيد، درحالي که اگر مصداق “اولي الأمر” امام معصوم و محدّث و منصوب من عندالله بود، تنازع با او همچنين تنازع با پيامبر، کفر و حرام بود. بدين ترتيب “أولي الأمر” خود مانند ساير مؤمنين داخل در مخاطبين”إن تنازعتم” بوده و برخلاف خدا و رسول خدا، مرجع حلّ اختلاف نيستند.
کلمة “أولي الأمر” يک بار ديگر در آية 83 سورة نساء تکرار شده و فرموده :
{ وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ }
… (النساء / 83)
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4924ار ار دبیلوبنده روشم بر این است تا کسی بی سند اهانت نکنه جوابشو نمیدم ولی شما زبان نجستو بر ناموس نبی و ناموس اهل سنت گشودی و من هم گفتم ولد المتعه هستی و عفیری. با دلیل هم عرض کردم که متعه ای بودن حسنات داره .
عفیری هم برات سند دادم . ولی ای حقیر تو که میگی جهاد نکاح و ناموس اهل سنت رو زیر سوال میبری چه دلیل صحیحی داری؟؟ شایعه براکنی آسان است و اثبات شایعه است که سخته
ای رافضی من منتظرم فرار نکنی . تا اهانت بی سند نکنی جوابتو تند نمیدم . چون بعد مباحثاتی که با جماعت عفیریه رافضی تکفیری سبایی تروریست . برو زینبیه ایهایی که تو سوریه ساختیتد نگاه کن. یا خانه بی عفافی در تهران. تو از بی ناموسی مذهبت ظاهرا مطلع نیستی واینم اهانت نیست و تو باید افتخار داشته باشی به صیغه و بچه صیغه ای بودن . دوست داری احادیثتون رو رو کنم ؟؟
منتظرم فرار نکنی . این تو هستی اهانت کردی و حالا به اینکه من با سند حرف میزنم طفره میری و واقعا کسیکه رطب خورده باشه میتونه منع رطب بکند؟؟؟
منتظرم الکی ازم فرار نکنی .من در قبال شماها روش خاص خود را دارم .تند باشید تندممممممممممم . نرم باشید نرممممممممممممممممممم.بس بفهم ای نفهم
والله مستعان
اوربان .عزرائیل جماعت رافضیه – خادم الاهل السنه
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4928جناب مجاهد دين بنده منتظر پاسخ جنابعالي هستم . اگر هم تا يکي دو روز ديگر پاسخ نداديد به اين نتيجه مي رسم که جنابعالي مايل به ادامه اين بحث نيستيد . ولي اگر اراجبف اين رواني (اوربان) را پاسخ خود مي دانيد اعلام بفرماييد تا پاسخ بدهم . وگرنه بنده حالم بهم مي خورد با اين ابله توهمي همصحبت شوم.والله قسم اوربان باعث ننگ و وهن اهل سنت است. البته چون دخالت او در بحثها باعث انحراف وبي نتيجه ماندن بحث مي شود اگر اين سايت از حضور او استقبال مي کند، فاتحه اين سايت خوانده است. در هرصورت خيلي مايلم نظر اين سايت و همچنين برخي دوستان اهل سنت را درباره او بدانم .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4929درود بر اوربان عزیز که اینگونه رافضیان را فراری دادهشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4931بله بفرما جواب بده . میدونی حکایت من و تو آخوند مثه حکایت کی هست ؟؟مناظره استاد دکتر عبدالرحیم ملازاده و زندیق قزوینی کافر. ژ
قزوینی در شبکه اش اعلام کرد که ملازاده اهانت میکند من باهاش مناظره نمیکنم . حیدری اهانت میکند ولی من باهاش مناظره میکنم
ار ار دبیلو در اسلام تکس اعلام کرد اوربان اهانت میکند من باهاش مناظره نمیکنم . مجاهد دین لفظش ملایمه هرچند اهانت میکند ولی باهاش مناظره میکنم
این سیاست یک بام و دو هوا را با خودت حل کن جناب اخوند رافضی
تو اگر مردی جواب سخنانمو میدی تا ادبت کنم . من روانی هستم یا تو که الکی اهانت کردی و بدون دلیل . بس فرار نکن ازم . بنده همواره به شاگردانم میگویم در بحث این چنین باشید . طرف اگر نرم بود نرم باشید . اگر تند بود اول مدارا کنید اگر باز تند بود با تندی تمام جلویش بایستید
من همچنان منتظرم بست بزاری تا خط به خط سخنانتو با قرآن و حدیث بکوبم
انا اوربان قاهر الرافضه الملعون
خادم الاهل السنه
منتظرم باز فرار نکنی . من اهانت نکردم وباید به فرزند متعه بودنت افتخار کنی .اگر میگی اهانت کردم بیام بزار تا اثبات کتم از احادیثتان که اهانت نیست و سند دارم
فــــــــــــــــــــــــــــــــرار بس است
السلام علیکم
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4932و درود بر شما ای جمال عزیز . حالاها در خدمت علمای قم و نجف هستم -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
در آیه 59 سوره نسأ، قرآن کریم همگان را به اطاعت از اولى الامر فرا مى خواند و این گروه را در کنار پیامبر مى نشاند. این اطاعت به دلیل آن که قید و شرطى را به همراه ندارد، اطاعتى همه جانبه و بى چون و چرا است و این مطلب جز با عصمت اولوالامر سازگار نیست.
پاسخ:
ابتدا آیه را ببینیم:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً 59 نساء
ترجمه ناصر مکارم شیرازی:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
گفتی هیچ قید و شرطی قرار نداده در حالی که قید به این عظیمی را نمیبین که خداوند فرموده «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ »
نوشته ای:همچنانکه در اول آيه آمده است، خطاب اين آيه ، مؤمنين اند نه خود سه واجب الاطاعة (الله – الرسول- اولوالامر) و اصلا مراد از تنازع هم، تنازع مؤمنين در بين خودشان است، نه تنازعى كه فرضا بين آنها با يکي از اين سه واجب الاطاعة اتفاق بيفتد، چون فرض تنازع مؤمنين با يکي از آنهابا مضمون آيه سازگار نيست .كه اطاعت اين سه را بر آنان واجب كرده.
پاسخ:
خداییش خودت فهمیدی چی نوشتی؟ اینها مغلطه بلغور کردن است.
دوست عزیز و جاهل اولی الامر معصوم نیست به همین خاطر در حین اختلاف تنها قرآن و سنت حرف آخر را میزند و خود اولی الامر به این دو رجوع میکند و خودش مشرع و قانون گذار نیست.
خداوند فرموده : فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ . و اگر در چيزي اختلاف داشتيد آن را به خدا ( با عرضه به قرآن ) و پيغمبر او ( با رجوع به سنّت نبوي ) برگردانيد.
نیازی به اینهمه فلسفه بافی نیست فقط مقداری تفکر میخواهد که..