این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط meisam tamar در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1944
بنام خدایی که شبیه هیچ کس نیست
سلام
در پست زیر شخصی به نام ابن تیمیه 72 پاسخی در جوابهایم داده اند :
http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2306
که در اینجا ما حرفهای او را نقد میکنیم و ثابت خواهیم کرد که طبق حرف علمای معروف اهل سنت پیروان ابن تیمیه همان مصداق سبک عقل و عوام و کودن میباشند (السيف الصقيل رد ابن زفيل – السبكي، ص 218 )
و ما از خدا میخواهیم که ایشان را با مرادش ابن تیمیه محشور کند . و جالب است بدانید که ابن تیمیه هم دوستدار محشور شدن با یزید بوده که از او دفاع میکرده .
نکته بعدی این است که من به جواب نظرات ابکی مثل نظرات عبداله 1990 و … پاسخ نمیدهم . همانگونه که او یک نظرش را صد باز آرایش کرده و در جواب من مینوشت و حقیقت را نمیدید . پس اگر جوابی به نظراتتان ندادم دوستان بدانند که ارزش پاسخگویی نداشته است .
نکته بعدی این است که من شریفی نیستم ( خدا لعنتم کند اگر دروغ بگویم )
قسمت اول پاسخهایم در پست زیر است :
http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2315
در ادامه اقای ابن تیمیه 72 پست زیر را که من آورده ام گذاشته است : خلیفه تمامی مومنین بعد از پیامبر چه کسی است ؟
http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2297
سپس آورده : در اینجا منابع و اسناد این حدیث بررسی می شود تا متوجه شوید که مدعیان تشیع از صبح تا شام به چه احادیثی استناد می کنند .
جواب : ظاهرا بنده به جای بررسی سندی قصه حسین کرد شبستری را تعریف کرده ام ! که ایشان از من ایراد گرفته اند .
من تمامی سندها را بررسی کرده ام و ثابت کرده ام که صحیح میباشد .
آورده اید : علت ضعف آن در ابو بلج – یحیی ابن سلیم فزازی است و به سبب سوء حفظ به روایت منکرات روی میآورد و امام احمد و ابن حبان میگویند: دارای روایات منکر است و بخاری میگوید: وی جای نظر و تأمل است و کسانی که به ابوبلج اعتماد نمودهاند این به معنی پذیرش تمامی منکرات او نمی باشد.
جواب : ابن حبان میگوید : قال ابن حبان في (المجروحين): كان ممن يخطئ ، لم يفحش خطؤه حتى استحق الترك ، ولا أتى منه ما لا ينفك البشر عنه فيسلك به مسلك العدول، فأرى أن لا يحتج بما انفرد من الرواية، وهو ممن أستخير الله فيه. انتهى وقال الجوزجاني في (أحوال الرجال): كان يروج الفواخت؛ ليس بثقة. وقال الحافظ ابن حجر في (التقريب): صدوق ربما أخطأ. الكامل في ضعفاء الرجال ج7/ص229
این دلالت بر وثاقت و قبول او دارد چون میگوید او اشتباه داشت اما انقدري نبود كه او را ترك كنيم ! اشتباهات او به اندازه اشتباهات معمول انساني بود، به همين سبب او را مانند ساير عدول ميدانيم » ؛ نظر جوزجاني در نظر اهل سنت ، مورد اهميت نيست ؛ ابن حجر نيز او را توثيق كرده است ؛ و ربما اخطا ، در مورد روات بخاري و مسلم نيز آمده است ! بنا بر اين هيچكدام از اين تضعيفات ، در واقع تضعيف نيست !
بخاری هم میگوید که در او جای تامل است : فيه نظر بخاري نيز دلالت بر تضعيف ندارد ؛ بلكه دلالت بر عدم قوت دارد .
بنا بر اين ، این سخن كه «طبق نظرات بعضي محققين ظاهرا از درجه اعتبار ساقط است» صحيح نميباشد ! زيرا هيچ يك از اين تضعيفات ، تضعيف قوي به حساب نميآيد .در ثانی : تصحيح روايت ابوبلج توسط بزرگان اهل سنت:
هر چند كه بزرگان اهل سنت (غير از الباني) در باره روايت « وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي». اظهار نظر نكردهاند؛ اما در ذيل روايات ديگرى كه بازهم در سند آن ابوبلج فزارى هست، نظر داده و روايات او را تصحيح كردهاند؛ از جمله در ذيل روايتى از ابن عباس نقل شده و در آن ده فضيلت از برترين فضائل اميرمؤمنان عليه السلام نقل شده است:
ثنا يحيى بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَيْمُونٍ قال: إني لَجَالِسٌ إلى إبن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا يا أَبَا عَبَّاسٍ إما أن تَقُومَ مَعَنَا وإما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ؟
قال: فقال: إبن عَبَّاسٍ بَلْ أَقُومُ مَعَكُمْ قال: وهو يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قبل أَنْ يَعْمَى. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندري ما قالوا. قال: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَيَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا في رَجُلٍ له عَشْرٌ…
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج2، ص685، ح3062 ، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛
همو، ، ج1، ص3053، ح3062، ناشر: مؤسسة قرطبة ـ مصر؛
و …
حاكم نيشابورى بعد از نقل اين روايت مىگويد:
هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه بهذه السياقة.
اين روايت سندش صحيح است؛ ولى بخارى و مسلم به اين صورت نقل نكردهاند.
النيسابوري، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاكم (405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 143، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ – 1990م.
ذهبى متوفاى748هـ نيز در تلخيص المستدرك بعد از نقل اين روايت گفته:
صحيحٌ.
المستدرك علي الصحيحين و بذيله التلخيص للحافظ الذهبي، ج3، ص134، كتاب معرفة الصحابة، باب ذكر اسلام امير المؤمنين، طبعة مزيدة بفهرس الأحاديث الشريفة، دارالمعرفة، بيروت،1342هـ.
ابن عبد البر قرطبى بعد از نقل اين روايت مىگويد:
قال أبو عمر رحمه الله هذا إسنادٌ لا مَطْعَنٌ فيه لأحدٍ لصحته وثقة نَقَلَتِه… .
ابو عمر (ابن عبد البر) گفته: اين سندى است كه هيچ كس حق اشكال به آن را ندارد؛ چرا كه سند آن صحيح و تمام راويان آن موثق هستند.
ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب،ج3 ص1091 ـ 1092، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل – بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
ابن حجر عسقلانى بعد از نقل تكهاى از اين روايت كه كه با الفاظ مختلف نقل شده مىنويسد:
اخرجهما أحمد والنسائي ورجالهما ثقات.
احمد و نسائى اين دو روايت را نقل كردهاند، راويان آنها مورد اعتماد هستند.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 7، ص 15، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
حافظ ابوبكر هيثمى متوفاى807 هـ نيز بعد از اين روايت مىگويد:
رواه أحمد والطبراني في الكبير والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحيح غير أبي بلج الفزاري وهو ثقة وفيه لين.
اين روايت را احمد و طبرانى متوفاى360هـ در معجم كبير و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل كردهاند، راويان احمد همگى راويان صحيح بخارى هستند؛ غير از أبى بلج فزارى كه او نيز مورد اعتماد است؛ هر چند كه اشكالى در او هست.
الهيثمي، علي بن أبي بكر، مجمع الزوائد، ج9، ص120، دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي ـ القاهرة، بيروت ـ 1407هـ.
احمد شاكر، محقق كتاب مسند أحمد بن حنبل در ذيل روايت مىگويد:
إسناده صحيح.
مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقيق: احمد شاكر، ناشر: دار الحديث ـ قاهرة، الطبعة : الأولى، 1416هـ ـ 1995م.
و أبواسحاق الحوينى محقق كتاب خصائص نسائى مىگويد:
إسناده حسن.
خصائص نسائي، ص34، تحقيق: أبو اسحق الحويني الأثري الحجازي بن محمد بن شريف، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت ، الطبعة: الأولى، 1405هـ ـ 1984م.
البته در ادامه میتوانستیم دلایل متعدد دیگری از وثاقت این شخص که تضعیف شده بیاوریم که همین قدر کافی است .
آورده ابد : او ولی هر مؤمنی بعد از من است و لفظ (بعدی) به ثبوت نرسیده است و صحیح نبوده و قابل احتجاج نیست و تنها جعفر آن را روایت نموده و اگر چه وی صادق است اما شیعی است و در اینگونه موارد قابل احتجاج نیست.
جواب : اسناد صحيح بدون راوي شيعه و رد ادعای مبارکفوری
مباركفوري گفته بود : قد تفرد بها جعفر بن سليمان ، يعني اين حديث را فقط جعفر بن سليمان روايت كرده است .
در جواب به اين قسمت از ادعاي او ميگوييم : به خلاف گمان اين آقايان سند اين حديث شريف در منابع اهل سنت ، منحصر به جعفر بن سليمان و اجلح كندي نيست بلكه با سند صحيح و معتبر بدون اين كه در سلسلهي راويان آن ، اين دو شيعي باشند از رسول خدا (ص)، روايت شده است همان طور كه ألباني بر اين نكته تصريح كرده و ميگويد :
… على أن الحديث قد جاء مفرقا من طرق أخرى ليس فيها شيعي …
… علاوه بر اين ، اين حديث از طرق گوناگوني كه در هيج يك آنان راوي شيعه وجود ندارد ، رسيده است .
الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222
اكنون نمونههايي از اين حديث شريف را از منابع دست اول اهل سنت ذكر ميكنيم :
طيالسي (متوفاي204هـ) :
اوكه از زمرهي قديميترين محدثين برجسته اهل سنت است ، اين حديث را اين گونه روايت ميكند :
حدثنا يونس قال حدثنا أبو داود قال حدثنا أبو عوانة عن أبي بلج عن عمرو بن ميمون عن ابن عباس ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : «أنت ولي كل مؤمن بعدي» .
. . . ابن عباس روايت ميكند كه رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود : « تو بعد از من ، ولي هر مؤمني هستي » .
الطيالسي ،: سليمان بن داود أبو داود الفارسي البصري ، مسند أبي داود الطيالسي ، متوفاي 204،ج 1 ص 360 ح 2752، دار النشر : دار المعرفة – بيروت .
احمد بن حنبل(متوفاي241هـ) :
همچنين احمد بن حنبل ــ امام حنبليها ــ اين حديث را در دو كتابش مسند و فضائل الصحابة ، روايت كرده است :
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا يحيى بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَيْمُونٍ قال إني لَجَالِسٌ إلى بن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا يا أَبَا عَبَّاسٍ أما ان تَقُومَ مَعَنَا واما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ قال فقال بن عَبَّاسٍ : بَلْ أَقُومُ مَعَكُمْ قال وهو يَوْمَئِذٍ صَحِيحٌ قبل أَنْ يَعْمَى قال فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندري ما قالوا قال: فَجَاءَ يَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَ يَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا في رَجُلٍ له عَشْرٌ وَقَعُوا في رَجُلٍ قال له النبي صلى الله عليه وسلم . . . فقال له أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى الا أَنَّكَ لَسْتَ بنبي ، انه لاَ ينبغي أَنْ أَذْهَبَ الا وَأَنْتَ خليفتي قال : وقال له رسول اللَّهِ : « أنت وليي في كل مُؤْمِنٍ بعدي » .
أحمد بن حنبل الشيباني ، ، متوفاي 241هـ ، مسند أحمد بن حنبل ، ج 1ص330 ، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
. . . عمرو بن ميمون (شاگرد ابن عباس) مي گويد: (باعدهاي) كنار ابن عباس نشسته بودم،گروهي نزد او آمده و گفتند : ابن عباس يا تو نزد ما بيا و يا ما با تو بدون غريبهها در اينجا باشيم ، عمرو بن ميمون مي گويد: ابن عباس چنين پاسخ گفت : من با شما ميآيم ، ابن عباس در آن موقع هنوز بيمار و نابينا نشده بود (وقتي كه با آنها خلوت كرد) گفت : شروع به سخن كنيد (عمرو بن ميمون ميگويد : ) نميدانيم آنان به ابن عباس چه گفتندكه ابن عباس برگشت در حالي كه لباسهايش را تكان ميداد ، با خود ميگفت : اف و تف (اين دو كلمه براي ابراز بيزاري و انزجار استفاده ميشوند) ، كسي را ناسزا گفتند كه دَه امتياز دارد كسي را ناسزا گفتند كه رسول خدا (ص) در مورد او فرمود . . . . و (همچنين ) رسول خدا (ص) به علي فرمود : « آيا راضي نيستي كه جايگاه تو نسبت به من همانند هارون براي موسي باشد ، جز اين كه تو پيامبر نيستي ، براستي شايسته نيست كه من از دنيا بروم جزآنكه تو خليفهي من باشي ، ابن عباس گفت : رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود : « تو پس از من ، ولي من ، بر هر مؤمني هستي » .
اين حديث را در كتاب فضائل الصحابة چنين نقل كرده است :
حدثنا عبد الله قال حدثني أبي قثنا يحيى بن حماد قثنا أبو عوانة قثنا أبو بلج قثا عمرو بن ميمون قال اني لجالس إلى بن عباس إذ أتاه تسعة رهط قالوا : يا أبا عباس اما ان تقوم معنا و اما ان تخلو بنا عن هؤلاء قال فقال بن عباس : بل انا اقوم معكم قال : و هو يومئذ صحيح قبل ان يعمى قال : فابتدأوا فتحدثوا فلا ندري ما قالوا قال فجاء ينفض ثوبه و يقول اف و تف وقعوا في رجل له عشر . . . فقال له اما ترضى ان تكون مني بمنزلة هارون من موسى الا انك ليس نبي انه لا ينبغي ان اذهب الا و أنت خليفتي قال : و قال له رسول الله صلى الله عليه و سلم : « أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة » .
اين نقل مشابه نقل پيشين است فقط در قسمت پاياني و در سخن رسول خدا اندك تفاوتي ديده مي شود و آن اين كه رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود : « تو بعد از من ، ولي هر مرد و زن مؤمني هستي» .
أحمد بن حنبل الشيباني ، متوفاي 241هـ ، فضائل الصحابة ج 2 ص 682 ح1168، دار النشر : مؤسسة الرسالة – بيروت – 1403 – 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس
پس از ملاحظه حديث و سخنان راويان آن، اكنون نوبت به بحث پيرامون صحت و عدم صحت آن از جهت سند مي رسد تا با نقل آراء بزرگان از علماي اهل سنت قوت و ضعف آن را بر رسي نمائيم:
تصحيح حاكم نيشابوري :
حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث در مورد سند آن ميگويد :
أخبرنا أبو بكر أحمد بن جعفر بن حمدان القطيعي ببغداد من أصل كتابه ثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل حدثني أبي ثنا يحيى بن حماد ثنا أبو عوانة ثنا أبو بلج ثنا عمرو بن ميمون قال إني لجالس عند بن عباس إذ أتاه تسعة رهط . . . فقال له : « أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه ليس بعدي نبي إنه لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي » قال بن عباس : وقال له رسول الله صلى الله عليه وسلم : « أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة » .
. . . هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه بهذه السياقة .
. . . اين حديثي صحيح السند است ولي ، بخاري و مسلم در صحيحشان با اين عبارات نياوردهاند .
الحاكم النيسابوري ، محمد بن عبدالله ، المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ص143ح4652، ( متوفاي 405هـ) ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – 1411هـ – 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا
تصحيح ذهبي :
ذهبي ، رجالي سرشناس اهل سنت نيز ، در تعليقهاش بر المستدرك حاكم ، صحت اين حديث را تاييد ميكند :
تعليق الذهبي قي التلخيص : صحيح .
المستدرك بتعليق الذهبي ، ج 3 ص 143ح4652 ، كتاب معرفة الصحابة ، (قسم ) ذكر إسلام أمير المؤمنين علي رضي الله تعالى عنه .
تصحيح ألباني :
ألباني نيز بعد از نقل نظر حاكم و ذهبي ، نظر خود را در مورد آن ابراز كرده و مينويسد :
. . . و أما قوله : « و هو ولي كل مؤمن بعدي » فقد جاء من حديث ابن عباس فقال الطيالسي ( 2752 ) : حدثنا أبو عوانة عن أبي بلج عن عمرو بن ميمون عنه ” أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لعلي : « أنت ولي كل مؤمن بعدي » و أخرجه أحمد ( 1 / 330 – 331 ) و من طريقه الحاكم ( 3 / 132 – 133 ) و قال : صحيح الإسناد و وافقه الذهبي و هو كما قالا .
اما اين سخن رسول خدا (ص) : » و او ولي هر مؤمني پس از من است » از طريق ابن عباس روايت شده است و طيالسي آن را اين گونه نقل نموده : براي ما أبو عوانة از أبو بلج و او از عمرو بن ميمون از ابن عباس براي ما روايت نمودهاند كه رسول خدا به علي فرمود : « تو پس از من ولي هر مؤمني هستي ».
اين حديث را احمد بن حنبل (ج1ص330 الي 331 ) روايت نموده و با همان سند حاكم نيشابوري در (ج3ص132الي 133) نقل كرده ومي گويد: “اين حديثي صحيح السند است ” و ذهبي با نظر حاكم موافقت نموده (وآن را صحيح معرفي نموده است) و اين حديث همينگونه است كه اين دو گفتهاند .
الالباني ، محمد ناصر الدين ، السلسلة الصحيحة ، ج 5 ص222
بقیه ادعا ها هم ارزش بررسی ندارد .
آورده اند : اگر مقصود شما از کلمه ولی همان حاکم و خلیفه باشد، پس این حاکم، هم حاکم مومنین می باشد و هم حاکم کافرین و فاسقین و چنانچه مقصود دوست و یاور و نزدیک باشد، یعنی این دوستی نسبت به همان مومنین بوده است و بنابراین موضوع خلافت در کار نیست و مورد بحث و اختلاف ما بر سر خلافت است و کسی منکر دوستی حضرت علی نیست. متاسفانه مراجع رافضی معنای کلمات را تحریف می کنند و کلماتی چون مولی و ولی را به حاکم و اولی الامر و خلافت مرتبط می سازند.
جواب : ایا پیامبر این گونه نبوده است ؟ ایا او نبی مومن و فاسق نبوده ؟ مگر نه اینکه گفتیم در صحابه اش 12 نفر منافق وجود داشته .
اما شما برای ما در حدیث زیر کلمه ولی را ترجمه کنید ؟ ( اگر سرپرست است پس چرا در مورد کلمه ولی در مورد حضرت علی جفتک پرانی میکنید . و اگر دوست است پس انها دوست مردم بوده اند نه سرپرستشان )
در كتاب صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 152، حديث 4468 اينچنين آمده است كه خليفه دوم خطاب به حضرت علي (عليه السلام) و عباس گفت:
فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، فجئتما تطلب ميراثك من إبن أخيك و يطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها، فقال أبو بكر: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: ما نورث ما تركنا صدقة، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا، والله يعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق، ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا، والله يعلم اني لصادق بار راشد تابع للحق.
وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، أبو بكر گفت: من …. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هستم و شما آمديد و ميراث خود را طلب كرديد و أبو بكر گفت: رسول الله (صلي الله عليه و آله) فرموده است: «ما چيزي را إرث نميگذاريم و هر چه كه از ما بماند، صدقه است». نظر شما دو نفر (علي و عباس) در مورد او اين بود كه او دروغگو و گنهكار و حيلهگر و خائن است. خدا ميداند كه او راستگو و نيكوكار و راهنما و تابع حق بود. وقتي أبو بكر از دنيا رفت، من ….. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و أبو بكر شدم و نظر شما درباره من اين بود كه من دروغگو و گنهكار و حيلهگر و خائن هستم. خدا ميداند كه من راستگو و نيكوكار و راهنما و تابع حق هستم.
خوب چطور اينجا اگر نبي مکرم مي گويد:
ولي کل مومن بعدي
ما بايد دست برداريم و هيچ دلالتي نمي کند؟ ولي از آن طرف در صحيح مسلم جناب خليفه دوم که مي گويد:
تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ
صحيح مسلم ج 3، ص 1378
آنجا هم کلمه ولي استفاده شده است.
يا
ثم توفي أبو بكر ، فقلت : أنا ولي رسول الله وولي أبي بكر.
كنز العمال – المتقي الهندي – ج 7 ص 241
آنجا کلمه «ولي» را به چه معني گرفتيد، اينجا هم همين معنا را بگيريد.
حالا شما اگر کلمه ولی و استبداد را کار هم بگذارید مشکلاتان راحتر حل میشود : در همين صحيح بخاري، جلد 5، صفحه 82، حديث 4240 أمير المؤمنين (عليه السلام) اشاره ميكند به أبو بكر و ميفرمايد:
إستبددت علينا بالأمر.
در أمر خلافت، تو در حق ما استبداد كردي.
صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 5، ص 154، ح 4471
آيا اين قضيهاي كه أمير المؤمنين (عليه السلام) ميآيد أبو بكر را به «مستبدّ» تعبير ميكند، آيا راست ميگويد يا دروغ ميگويد؟ اگر ـ نستجير بالله ـ دروغ ميگويد كه هيچ و اگر راست ميگويد، شما به ما جواب بدهيد. در اين روايت آمده است كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از أبو بكر غضبناك شد:
فهجرته، فلم تكلمه حتي توفيت و عاشت بعد النبي صلي الله عليه و سلم ستة أشهر.
فاطمه از أبو بكر غضبناك شد و با او قهر كرد و سخن نگفت تا اينكه از دنيا رفت و تا 6 ماه بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) زنده بود.
فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا و لم يؤذن بها أبا بكر و صلي عليها.
وقتي فاطمه از دنيا رفت، شوهرش علي او را شبانه دفن كرد و به أبو بكر خبر ندادند و علي بر او نماز خواند. ( نگو چرا حدیثو ناقص اوردی . که در کلیات هیچ فرقی نمیکند )
آورده اید که : در قضیه سنگسار میمون !!؟!! که زنا کرده بود !!؟! به سایت
Dorar.net مراجعه بفرمائید ودر قسمت(بحث)کلید واژه ها را جست وجو کنیدو صحت یا ضعف احادیث در کتب اهل سنت را ببینید.جواب : جلل الخالق ! من از کتاب بخاری برایتان حدیث اوردم بعد شما میگویید صحت یا ضعف ؟ و شما اگر نظر سرورتان ابن تيميه را در باره بخاري و مسلم میدانستید هیچوقت تن او را بیشتر در گور نمی لرزاندید . او در مورد این کتابها میگوید : علم قطعي داريم که تمامي مطالب بخاري و مسلم را رسول خدا (ص) گفته است :
ولكن جمهور متون الصحيحين متفق عليها بين أئمة الحديث تلقوها بالقبول وأجمعوا عليها وهم يعلمون علما قطعيا أن النبى قالها .
قاعدة جليلة في التوسل والوسيلة ، ج 1 ص 87 ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : المكتب الإسلامي – بيروت – 1390 – 1970 ، تحقيق : زهير الشاويش .
مجموع الفتاوى ج 1 ص 257 .
تمامي آنچه در متن صحيحين آمده است ، ائمه حديث بر آن ها اتفاق دارند و آن را قبول کرده اند و برآن اجماع دارند و ايشان علم قطعي دارند که رسول خدا (ص) آنها را گفته است .در کل شما چرا نمیخواهید قبول کنید میمون زنا کرده بود ؟!!؟ و صحابه او را سنگسار کردند !!! ( خداوکیلی خجالت نمیکشید اسم این کتابها را صحیح گذاشته اید ؟ )
آورده اید : این کتاب را نیز دانلود کنید
پاسخ به نتیجه گیری های خائنانه شیعیان از صحیحین را ملاحظه بفرمائید
نقد سیری در صحیحین(در پاسخ به کتاب سیری در صحیحین محمد صادق نجمی شیعی)
http://www.aqeedeh.com/view/book/279/نقدی-بر-کتاب-سیری-در-صحیحین/جواب : مزخرفات عبدالغنی شاهوزهی حتی ارزش خواندن هم ندارد . اما من بیچاره هم مطلب عذاب بودن عمر برای صحابه را از این کتاب اوردم که شما به من خرده گرفتید ( هر ایرادی بود از این کتاب بود که روایت را کامل نگداشته بود )
او گفته : صادق نجمی میگوید : ابومنذر گفت پسر خطاب برای اصحاب رسول خدا دردسر و ناراحتی نباش.
سپس جواب ابکی داده :این استناد در صحیح بخاری در باب استئذان وجود ندارد البته نجمی عبارت را به طور عمدی یا غیرعمدی قطع کرده و در اصل این جمله در صحیح مسلم روایت شده است بعد از سخن ابومنذر، عمر جواب میدهد «سبحان الله انما سمعت شیئا فاصیت ان اتثبت سبحان الله» از عذابدادن اصحاب رسول الله من چیزی شنیدم و دوست داشتم که در آن موضوع استوار باشم.
اما بعد در اوصاف این تیمیه قلم فرسایی کرده اید و عده ای را که از او تعریف کرده اند را اورده اید .
جواب : ابن تيميه از ديدگاه اهل سنت ( در ادامه نیز ثابت خواهیم کرد نظرات کسانی که از او تمجید کرده اند به دلیل اهانت این تیمیه به اهل بیت پشیزی ارزش ندارد )
برخی از اهل سنت ابن تیمیه را فردى بدعت گو، گمراه، گمراه كننده وافراط گر مـىدانند؛
عبدالکافی در مقدمه کتابش می نویسد: ابن تيميه بدعتهایی در اصول عقايد ايجاد كرد و اركان و پايه هاى اسلام را خراب كرد اینها همه بعد از آن بود که او خود را زير پـوشـش تبعیت از كتاب و سنت پنهان کرد و اظهار کرد كه به سوى حق دعوت و به بهشت هـدايـت مـى كند. ولى از تبعیت سرباز زد و به بدعت گويى پرداخت. او با مخالفت با اجـمـاع از جماعت مسلمين جـدا شـد. عبد الکافی، الدرة المضیة فی الرد علی ابن تیمیة، ص2.
ابوبکر حصيني درباره ابن تیمیه ميگويد: «پس بدان که من نظر کردم در سخن اين خبيث که در قلب او مرض گمراهي است، کسي که از مشتبهات قرآن و سنّت با هدف ايجاد فتنه تبعیت میکند، و کسي که گروهي از عوام و غیره که خداوند اراده هلاکتشان کرده او را متابعت کردهاند، در او چیزهایی ديدم که قدرت گفتن آن را ندارم…؛ چرا که در آنها تکذيب پروردگار عالميان است…». پیشین، ص3، به نقل از بحوث فی الملل و النحل، ج4، ص 42
ابن حجر میگوید: درباره ابن تيميّه بين مردم و علما اختلاف نظر وجود دارد؛ برخي او را به تجسیم نسبت میدهند، به سبب آنچه که در عقیده حمویه و واسطیه و غیره ذکر کرده،مانند این قولش که معتقد بود خداوند دارای صفات حقیقی ، دست، پا، ساق و صورت میباشد و او به ذاتش بر عرش قرار دارد!… برخي او را زنديق و بي دين ميدانند؛ به سبب قولی که میگوید: نبايد از پيامبر اكرم صلي اللّه عليه [وآله] كمك خواست و چنين درخواستي از عظمت نبي اكرم صلي اللّه عليه [وآله] می کاهد و او با این سخنش از تعظیم پیامبر صلی الله علیه [و آله] منع میکند. ابن حجر مي افزايد: برخي به ابن تيميّه را به خاطر نسبتهای ناروایی که به حضرت علی (ع) داده ، نسبت نفاق ميدهند؛ او با این سخنان به علي [عليه السلام] جسارت کرده است و به همين سبب علما او را منافق دانستهاند؛ زيرا رسول خدا صلي اللّه عليه [وآله] درباره علي [عليه السلام] فرمود: “لا يبغضك إلاّ منافق”؛ جز منافق كسي بغض و دشمني تو را به دل ندارد. عسقلانی، الدرر الکامنه، ج1، ص181.
حسن بن علي سقاف نیز ميگويد: «ابن تيميه کسي است که او را شيخ الاسلام مينامند و گروهي نيز به کلماتش استدلال ميکنند؛ در حالي که او ناصبي و دشمن علي است و به فاطمه عليها السلام نسبت نفاق داده است.» سقاف، التنبیه و الرد ص7؛ به نقل از همان .
محمد العلاء البخاری- از علمای اهل سنت- تصریح به کفر ابن تیمیه کرده و به آن فتوا داده است؛ شوکانی در اینباره میگوید: «صرح (محمّد بن محمّد العلاء البخاري) بتبديعه ثمّ تکفيره، ثمّ صار يصرح في مجلسه أن من أطلق علي ابن تيميه أنه شيخ الإسلام فهو بهذا الاطلاق کافر»؛ محمّد بن محمّد بخاري در بدعتگذاري و تکفير ابن تيميه سخن گفته تا آنجا که در مجلس خود تصريح کرده که اگر کسي به ابن تيميه “شيخ الاسلام” اطلاق کند، او بهخاطر همین اطلاق کافر است. العلامة محمد بن علي الشوكاني، البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، بیروت، دار المعرفة، ج2، ص262.
ابن حجر هيتمي که ، ابن تيميه را بنده اي ميداند که خدا او را خوار کرده و گمراه و کور و کر کرده است ( ر.ک.: الفتاوي الحديثة:ص 144 )
قاضي القضاه تاج الدين السبکي که ، ابن تيميه را زيان زننده به علما ميداند و ميگويد: وي شاگردانش را به پرتگاه دوزخ برده است ( – طبقات الشافعية:4/76رقم759 )
و میگوید : ابن تيميه ! هرکس پيرو تو باشد، در پرتگاه زندقه و انحلال قرار ميگيرد.
فهل معظم أتباعك إلا قعيد مربوط خفيف العقل أو عامي كذاب بليد الذهن أو غريب واجم قوي المكر أو ناشف، صالح عديم الفهم،
آيا نه اين است که پيروان تو عقب مانده و گوشه گير و سبک عقل و عوام و کودن و بيگانه و فرومايه و مکّار و خشک و ظاهر، صلاح و فاقد فهم هستند ؟
فإن لم تصدقني ففتشهم
ابن تيميه! اگر قبول نداري که پيروانت اين گونه هستند و اين چنين افراد عقب مانده هستند، اينها را امتحان کن.
وزنهم بالعدل
اينها را با عدل مقايسه کن.
السيف الصقيل رد ابن زفيل – السُبكي، ص218آلوسي صاحب تفسير، ابن تيميه را منحرف و همان ديدگاه ابن حجر را درباره افراط گرهاي وي در ناسزا گويي ميآورد(ر.ک: روح المعاني: 1/18-19 )
حصنی دمشقی میگوید : ابن تیمیه گفته است هرکس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کندضالم و گمراه و مشرک است !!! از این سخن وی بدن انسان میلرزد این سخن قبال از اوی زندیق از دهان هیکس بیرون نیامده است . ( دفع الشبه عن رسول ص 131 )
وهابیت میگوید که اگر شما و هرکس دیگری به آثار ابن تیمیه مراجعه کنید خواهید دید که ایشان اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم را مورد تمجید و ستایش قرار داده اند مثلا میگوید : (اهل سنت و جماعت) اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم را دوست می دارند و وصیت رسول الله صلی الله علیه وسلم را در موردشان حفظ می کنند هنگامی که در روز غدیرخم فرمود: (أذکرکم الله فی أهل بیتی) مسلم 2408 «در مورد اهل بیت من خدا را در نظر داشته باشید»
جواب : کلا ابن تیمیه نظر خوبی در مورد اهل بیت ندارد . و در انكار فضائل خاندان رسول خدا بي حيايي را به جايي رسانده است كه عقيده تفضيل و مقدم دانستن اهل بيت رسول خدا را بر ديگران از افكار جاهليت و حتي از افكار و عقائد يهوديت ميداند . وي در اين باره ميگويد :
إنّ فكرة تقديم آل الرسول هى من اثر الجاهليه فى تقديم اهل بيت الروساء !!. منهاج السنة ، ج 3 ، ص269.
به درستي که نظريه مقدم داشتن اهل بيت رسول خدا ، از آثار جاهليت است که بستگان رؤسا را مقدم مي داشتند !
بعد شروع به افاضاتی میکند .
اهانتهایش به امام حسین
مثلا در مورد امام حسین میگوید که در قيام امام حسين (عليه السلام) نه صلاح دين بود و نه صلاح دنيا، در اين قيام و كشته شدنش، به قدري فساد بود كه اگر در خانهاش مي نشست، اين فساد دامنگير جامعه نمي شد.
منهاج السنه ج2، ص241
این در حالی است که آقا امام حسين (عليه السلام) ميفرمايد: آيا نميبينيد كه در اين حكومت به حق عمل نميشود و از باطل نهي نميشود؟! … در اين موقعيت، من شهادت را جز سعادت نميبينم و زندگي با اين ظالمين را جز ننگ نميبينم.
( المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص115 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج9، ص192 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص217 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص310 ـ تاريخ الطبري، ج4، ص305 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص12 )
حالا اگر آقاي إبن تيميه گوش شنوا ندارد و عقلي ندارد كه بتواند با آن قيام امام حسين (عليه السلام) را تعقل كند، گناه امام حسين (عليه السلام) چيست؟
یا میگوید که : جرم يزيد بيشتر از بني اسرائيل نيست. بني اسرائيل پيامبران را ميكشتند و كشته شدن حسين بزرگتر از كشتن پيامبران نيست.
منهاج السنة لإبن تيمية، ج2، ص247
یا باز میگوید که : از کجا معلوم که يزيد يا غير او از ظالمان ، از اين کارش توبه نکرده باشند ؛ يا کار نيکي نداشته است که اين ظلم هاي او را از بين ببرد ؛ و مصيبت هايي نديده است که کفاره آن ظلم ها شود ؟( منهاج السنة ، ج 2 ، ص252 )
اما در جواب ابن تیمیه باید گفت که خداوند در سوره نساء آيه 93 ميفرمايد:
وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيماً
هر كس يك مؤمن يا يك مسلمان را عمدا بكشد، جزايش جهنم است و هميشه در جهنم ميماند و غضب و لعنت خدا بر او است و خداوند عذاب دردناكي براي او قرار داده است .
یا در ایه دیگری که برادران یوسف میخواهند با خدا مکر کنند و یوسف را بکشند و سپس توبه نمایند و افراد صالحی گردند :
اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ .
[يكى گفت] يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى بيندازيد تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و بعد از ان ( از گناه خود توبه کنید و ) افراد صالحی خواهید بود ( یوسف / 9 )
ببینید که بعد از واقعه عاشورا چه بر سر یزید آمد و اوعلاوه بر اینکه نتوانتست توبه کند ( الله خیر الماکرین ) فاجعه های دیگری نیز به وجود آورد و به بدترین شکل مرد . ( البته این را به عزیزان نیز عرض کنم که شما را شیطان گول نزند که هر گناهی میخواهید انجام دهید و بگوید که در پیری توبه میکنم که در این صورت با خداوند مکر کرده اید و حضرت عزرائیل اگر جوانمرگتان نکند ! مطمئن باشید که لیاقت توبه هم از شما گرفته خواهد شد )
و البته حتماً منظور إبن تيميه از كارهاي خوب جدش يزيد اين است كه او نماز ميخواند و عبادت ميكرد و قرآن ميخواند و زيارت خانه خدا ميكرد.
و این در صورتی است که تا به حال، هر كسي كه شرح حال يزيد را آورده است، گفته است: يدع الصلاة.
( تاريخ الطبري، ج4، ص369 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج4، 104 )
يعني يك مرتبه هم پيشانياش در برابر خداوند سجده نكرده است.
حال کلا سوال ما از ابن تیمیه این است که با این توجیهات پس چرا فرعون یا نمرود یا دجال یا ابوجهل و ابولهب توبه نکرده باشند و بهشتی نگردند ؟
و پیروان ابن تیمیه هم که حرفش را نمیتوانند قبول کنند در نهایت میگویند که امام حسين به بهشت رفته است، پس بايد ما خوشحال شويم .
اما آنها نمیگویند که چرا آنها نسبت به قتل خليفه دوم که بعضي از شيعهها شادي ميکنند، ميگوييد: اينها نجس و کافر و مرتد هستند که روز شهادت عمر بن خطاب شادي ميگيرند و جلسات عمرکشان ميگيرند ؟
از طرف دیگر نیز شهادت شهید برای کسانی که او را از دست داده و از فیض وجود او محروم مانده اند ، تأثر انگیز است ، نه مقام ایشان در بهشت در حالی که انسان ها می توانستند از برکت وجود وی، در همان عصر و در دوران آینده بهره مند گردند. در واقع این گریه بر خود ما است و نه بر شهیدی چون امام حسین که با شهادت به مقام قرب الهی نائل شد. همچنین تأثر و تأسف برای مردمانی که قدر عظمت وجود او را ندانستند و او را به شهادت رسانده و از فیض وجود حضرت بی بهره ماندند.
و باز طرفدارانش میگویند که : شیخ الاسلام ابن تیمیه(ره) در مجموع الفتاوی(ج 4 ص487_488 ) می گوید: و اما کسی که حسین را به قتل رسانید یا کمک به کشتن او نمود یا به کشتن او رضایت داده، لعنت خدا و ملائکه و تمام مردمان بر او باد.
الیته این که چرا ابن تیمیه میخواهد تقصیر را از گردن یزید به گردن ابن زیاد بیندازد به این دلیل است که کمی اجدادش بنی امیه را تطهیر کند . و او برخلاف کتابهای معتبر دروغ گفته و ندیده که یزید به والی مدینه یا عمر سعد دستور داده بود که یا از امام بیعت گیرند یا گردن امام را بزنند .
اهانتهایش به حضرت فاطمه زهرا
در مورد حضرت فاطمه زهرا هم ابن تيميه در منهاج السنه، با کمال وقاحت ميگويد:
اينکه حضرت فاطمه (سلام الله عليها) آمد پيش ابوبکر و فدک را طلب کرد و ابوبکر هم فدک را به او نداد، از مصاديق منافقين است که قرآن درباره آنها ميگويد:
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ (توبه/58) و برخى از آنان در [تقسيم[ صدقات بر تو خرده مىگيرند پس اگر از آن [اموال] به ايشان داده شود خشنود مىگردند و اگر از آن به ايشان داده نشود بناگاه به خشم مىآيند .
و بعد ميگويد:
فمن مدح فاطمة، بما فيها اشتبه من هولاء.
کساني که مدح حضرت فاطمه (سلام الله عليها) تلاش ميکنند، در او شباهتي از منافقين است. ( منهاج السنه ج4، ص245 )جالب است که وهابیت می اورد : ما چنین جمله ای که گفته باشد: “در دل فاطمه، شعبهای از نفاق بود” و یا حتی مشابه آن نیافتیم و اصلا جمله ای را که شخصیت فاطمه علیها السلام را تنقیص کرده باشد را در آن کتاب ندیدیم، بلکه حتی ایشان یعنی ابن تیمیه در آن کتاب به دفاع از شخصیت فاطمه رضی الله عنها پرداخته و او را از اتهاماتی که بعضی از بظاهر دوستان جاهل (روافض) نسبت به ایشان نسبت داده اند مبرا ساخته اند. و بلکه ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه در مورد فاطمه رضی الله عنها چنین می نویسد:
“و ما به بهشتی بودن فاطمه گواهی میدهیم و میگوییم خداوند از او راضی شده است (منبع: کتاب منهاج السنة؛ فصل (31) :دربارۀ درخواست فاطمه لفدک و مسائل متعلق به آن).
حال شما قضاوت کنید، این اتهام آن کذاب در مورد ابن تیمیه بود که به دروغ گفته که ابن تیمیه در کتابش آورده که “فاطمه دارای شعبه ای از نفاق بوده” و این مطلب فوق را هم عینا از کتاب ایشان نقل کردیم که نوشته: “ما به بهشتی بودن فاطمه گواهی میدهیم و میگوییم خداوند از او راضی شده است”.
آیا یک انسان عاقل حکم به بهشتی بودن فردی می دهد و بعد می گوید او بر شعبه ای از نفاق بوده است؟!!
جواب : شما خود گفته اید انسان عاقل ایا این حرف را میزنید که جواب خودتان را داده اید . و او از این حرفهای متناقض زیاد دارد و با مراجعه به كتابهاي ابن تيميه و بحث و تحليلهاي او پي ميبريم كه در كلام وي تناقضات فراواني وجود دارد. اينك به نمونههايي از آنها اشاره ميكنيم:
1-در عين حال كه به صحيح بخاري در موارد زياد استدلال و احتجاج ميكند، ولي هنگامي كه به روايتي در اين كتاب بر ميخورد كه با افكار او سازگاري ندارد آن را ابطال كرده و كتاب را نيز مورد تنقيص قرار ميدهد، و درباره آن ميگويد: ‹در بخاري اغلاطي وجود دارد›.( منهاج السنة، ج 5، صص 101 و 102 ؛ ج 7، ص 215.)2-او در حالي كه زياد به روايات ‹سنن› استدلال و احتجاج ميكند، ولي هنگامي كه شيعه دوازده امامي بر حقانيّت تعليمات مذهبي خود به يكي از روايات كتب ‹سنن› استدلال ميكند، ميگويد: اين حديث در صحيحين نيامده است، بلكه در آن، برخي از اهل حديث همچون ابن حزم و ديگران طعن زدهاند. ولي اهل سنّت همچون ابيداوود و ترمذي و ابن ماجه آن را روايت كرده و صاحبان مسانيد همچون امام احمد و ديگران آن را نقل كردهاند. پس مطابق اصول شما از كجا اين روايات ثابت شده تا به آن احتجاج كنيد؟ و بر تقدير ثبوت، اين حديث از اخبار آحاد است.( منهاج السنة، ج 3، ص 456.)
3-او در باب فضايل عمر به كتاب ترمذي استناد ميكند، ولي هنگامي كه به روايات فضايل اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) ميرسد، ميگويد: ‹ترمذي احاديثي را در فضايل علي ذكر كرده كه بسياري از آنها ضعيف است›.( همان، ج 7، ص 178.)
او همچنين در جاي ديگري ميگويد: ‹ترمذي احاديث متعدّدي را در باب فضايل علي ( عليه السلام ) ذكر كرده كه در ميان آنها احاديث ضعيف، بلكه جعلي وجود دارد›.( همان، ج 5، ص 511)
او درباره حديث نبوي ‹انا مدينة العلم و علي بابه› ميگويد: ‹گرچه ترمذي آن را نقل كرده ولي از روايات جعلي به حساب ميآيد›.( منهاج السنة، ج 7، ص 515)4- او به احاديث احمد بن حنبل در كتاب ‹المسند› زياد احتجاج ميكند، ولي هنگامي كه مشاهده ميكند شيعه اماميه به برخي از احاديث آن احتجاج كرده ميگويد: ‹گاهي امام احمد و اسحاق و ديگران احاديثي را نقل ميكنند كه نزد خودشان ضعيف است›.( همان ص 53)
و در جايي ديگر ميگويد: ‹هر چه را كه احمد در مسند و غير مسند نقل كرده نزدش حجّت نيست›.( منهاج السنة، ج 7، ص 96)
و نيز ميگويد: ‹مجرّد روايات احمد موجب نميشود كه حديث صحيح بوده و عمل به آن واجب باشد›.( همان، ص 400)
در نتيجه بايد گفت: آنچه موافق با هواي نفس ابن تيميه است حجت بوده و آنچه كه مخالف با هواي نفس اوست، ضعيف يا جعلي است.5-او به روايات حاكم نيشابوري در ‹المستدرك علي الصحيحين› زياد استدلال ميكند، ولي همين كه شيعه دوازده امامي به يك حديث اين كتاب كه درباره آن، حاكم تصريح به صحت بنابر شرط شيخين كرده و ذهبي نيز در ‹تلخيص المستدرك› با او موافقت نموده، و استدلال ميكند، ميگويد: ‹سند آن ضعيف است›.( همان، ج 5، ص 396)
6- او در مواردي كه رأي و نظرش موافق با شهرستاني است به كلامش زياد اعتماد ميكند، ولي هر جا كه مطلبي از او مشاهده ميكند كه با رأي او موافق نيست، يا مايه تقويت شيعه اماميه است بر او هجوم برده و ميگويد: ‹شهرستاني خبرويّت ندارد›.( همان، ج 6، ص 300 و 305 و 319 و 326 و 362)
7-او تفسير طبري و ابن ابي حاتم و بغوي را به جهت نقل رواياتي كه موافق با آراء و نظريات او است تمجيد كرده ولي در مواردي كه شيعه دوازده امامي به روايات آنان استدلال ميكند، ميگويد: ‹مجرد نقل يكي از اين افراد دليل بر صحّت روايت نميشود… بلكه اين كتب، جمع كننده قوي و ضعيف، و جعلي و دروغي است›.( منهاج السنة، ج 7، ص 299)
پس بیخود نیست که وقتی كتاب منهاج السنة که در ردّ كتاب علامه حلي (ره) به نام منهاج البراعة بود به دست علامه حلي (ره) رسيد و خواند و فهميد كه إبن تيميه نه چيزي را متوجه ميشود و نه أدلهاي كه آورده، عقلي و محكمه پسند است، به تعبير إبن حجر عسقلاني فرمود:
اگر ميفهميدم كه إبن تيميه حرف مرا ميفهمد، بر او جوابي مينوشتم. ولي ميدانم اگر جوابي بنويسم، حرف مرا نمي فهمد.
من با ضرس قاطع عرض ميكنم هر كس كتاب منهاج السنه ابنتيميه را از اول تا آخر مطالعه كند و بعد مراجعه كند به اقول علماء اهل سنت، يقين پيدا مي كند كه 80% يا 90% كلام ابنتيميه فَلّه اي آمده گفته كه «فلان روايت ضعيف است به اتفاق اهل العلم» يا «لا ريب أنه كذب» و وقتي مراجعه مي كنيم به كتابهاي بزرگان اهل سنت، مي بينيم كه آمده اند درباره همان حديث، سخنان والا و سنگين را مطرح كرده اند كه بر خلاف سخنان ابنتيميه است.
و در کل اگر ما بخواهيم به كتابى مراجعه كنيد كه مخالف مفهوم نامش، نامگذارى شده باشد، به اين كتاب بنگريد كه نام ” منهاج السنه ” را براى آن عاريه كرده اند و شايسته است آن را ” منهاج البدعه ” بنامند كتابى است پر از گمراهى ها، دروغ ها سخنان بى دليل. انكار مسلمات، تكفير مسلمانان، طرفدارى از بدعت گذران و دشمنى و عناد سخت با اهل بيت وحى ” ع “. در اين كتاب چيزى جز دروغ محض، مخفی كردن حقايق تغيير و تحريف سخن از جايش، سخن را به فحاشى و ناسزا كشاندن با نسبت هاى شنيع، بد گوئى با خشونت و فحاشى متعرض كسان شدن ، نمى يابيد.
در ثانی اگر فرض کنیم که این جمله در کتاب ابن تیمیه الان موجود نباشد پس تحریف شده است ، چون بسیاری از بزرگان اهل سنت این جمله را قبلا در کتابش دیده اند ( که لقب منافق را به او داده اند ) مثل استاد حسن سقّاف از دانشمندان معاصر اردنى در كتاب خود «التنبّيه والردّ على معتقد قِدَم العالم والحدّ» مى نويسد :
برخى از مردم به كلام ابن تيميّه استدلال ميكنند و به او شيخ الاسلام مى گويند ؛ با اين كه وى ناصبى و دشمن امير المؤمنين (عليه السلام) است ، و به ساحت حضرت صدّيقه طاهره جسارت كرده و مى گويد:در او ـ نستجير باللّه ـ شعبه اى از نفاق وجود داشت . ( منهاج السنة ، ج 4 ، ص 245)
در حالي كه به اتفاق شيعه و سني ، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم ، حضرت زهرا را «سيدة نساء العالمين » معرفي كرده است . بخاري مينويسند كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم خطاب به حضرت صديقه طاهره فرمود :اما ترضين ان تكوني سيدة نساء أهل الجنة أو نساء المؤمنين .
صحيح البخاري – البخاري – ج 4 – ص 183
آيا اين تو را خوشنود نمي کند که سرور زنان اهل بهشت يا سرور زنان مومنين باشي ؟
و در جاي ديگر مينويسد كه پيامبر فرمود :
وقال النبي صلى الله عليه وسلم فاطمة سيدة نساء أهل الجنة .
صحيح البخاري – البخاري – ج 4 – ص 219 .
و رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرموده اند : فاطمه سرور زنان اهل بهشت است .
آيا امكان دارد كه سيده زنان مؤمنان ، منافق باشد ؟ ! نعوذ بالله !اهانتهایش به حضرت حضرت علی
درمورد حضرت علی هم وي جسارت به امير مؤمنان (عليه السلام) تا جايى رسانده كه بنا به نقل ابن حجر عسقلاني در كتاب معتبر الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة ، ج 1 ، ص155 مى گويد :
وقال ابن تيميّة في حقّ عليّ: أخطأ في سبعة عشر شيئاً، ثمّ خالف فيها نصّ الكتاب …
على (نستجير باللّه) در 17 مورد دچار اشتباه شده و با نص قرآن مخالفت نموده است .
بعد هم میگوید که إبن تيميه در پاسخ به علامه حلي به قدري زيادهروي كرده است كه منجر به تنقيص مقام علي رضي الله عنه شده است.(لسان الميزان لإبن حجر، ج6، ص319)
من گمان نميكنم نفاقي بالاتر از اين باشد. أمير المؤمنين (عليه السلام) كه در حقش آيه تطهير آمده است و در آيه مباهله، تنها فرد شايسته براي حضور در مباهله است و در آيه ولايت، ولايتش در رديف ولايت خداوند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) قرار گرفته است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در مورد او فرمود:
الحق مع علي و علي مع الحق و يدور الحق معه حيث ما دار.
آن وقت إبن تيميه در مورد او اينچنين ميگويد!
و ابن حجر بعد میگوید که بعضى بخاطر سخنان زشتى كه در باره امير مؤمنان (عليه السلام) بيان داشته وى را منافق دانسته اند . چون وى گفته است : على بن أبي طالب بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش كرد ؛ ولى كسى او را يارى نكرد ، جنگ هاى او براى ديانت خواهى نبود ؛ بلكه براى رياست طلبى بود ، اسلام ابوبكر ، از اسلام على كه در دوران طفوليت صورت گرفته با ارزشتر است و همچنين خواستگارى على از دختر أبو جهل نقص بزرگى براى وى بود .
یا
او میگوید که قاتل على اهل نماز و روزه بود و قرآن مىخواند ، على را كشت در حالى كه مىدانست خدا و رسول ، كشتن على را دوست دارند ، و اين كار را نكرد مگر به جهت حبّ و دوستى خدا و رسول ، اگر چه آدمى گمراه و بدعتگذار بود . منهاج السنّة : 1 / 153 .
یا
او در جاى ديگرى از كتابش مىگويد : على را يكى از خوارج به نام عبد الرحمن كه از عابدترين انسانها بود به قتل رساند و او مردى دانشمند بود . (منهاج السنّة ج 5 ص 47 )
اين است نمونهاى از تعريفها و تمجيدها نسبت به قاتل اوّلين وصىّ و جانشين پيامبر اكرم ( ص ) عليّ بن أبي طالب ( ع ) ، و ما در اين مختصر در صدد بحث و مناقشه طولانى نيستيم ، فقط نظر شما خواننده محترم را به يك حديث آن هم به نقل از كتب حديثى اهل سنّت كه آن را حديث صحيح نيز مىدانند جلب مىكنيم :
احمد حنبل در مسندش از عبد اللّه بن نُمَير از عمّار ياسر نقل مىكند كه در غزوه ذات العشيره در كنار على بودم ، پيامبر اكرم ( ص ) به ما فرمود : آيا دوست داريد كه دو تن از شقىترين انسانها را به شما معرفىنمايم؟ عرض كرديم : آرى ، فرمود : اوّلى ، كسى است كه ناقه صالح پيامبر را پى نمود ، و – خطاب به على بن ابى طالب فرمود : – دومى ، كسى است كه با شمشير ، فرقت را مىشكافد ، و اين محاسن را با خون سرت رنگين مىسازد . مسند أحمد : 4 / 263 ، طبع دار الصادر – بيروت
یا
او میگوید : نزول آيه حرمت شراب در حق امير المؤمنين علی علیه السلام است : او میگوید : و خداوند متعال در مورد علي نازل کرده است که :”اي کسانيکه ايمان آورده ايد ، در حال مستي به نماز نزديک نشويد ، تا زماني که بدانيد چه مي گوييد” ؛ زيرا هنگامي که نماز خواند ، در نماز خود اشتباه كرد !!! (منهاج السنة ، ج 4 ، ص65)
اهانتهایش به شیعیان حضرت علی
ابن تیمیه همانگونه که نسبت به حضرت علی دشمنی شدید دارد ، نسبت به شیعه او هم اصلا نظر خوبی ندارد . مثلا تا جایی که به صراحت میگوید :
1 : وَقَدْ لَا يَكُونُ مِن الرَّافِضَةِ مَنْ لَهُ نَسَبٌ صَحِيحٌ. ( شیعیان اصل و نسب درستی ندارند )
مجموعة الفتاوى – ابن تيمية – ج 35، ص 142
و همچنين در كتاب ديگرش نيز همين مطلب را تكرار ميكند.
وَقَدْ لَا يَكُونُ مِنْ الرَّافِضَةِ مَنْ لَهُ نَسَبٌ صَحِيحٌ مُسْلِماً فِي الْبَاطِنِ.
الفتاوى الكبرى – ابن تيمية، ج3، ص5012: یا او حرف مفت را به جایی میرساند که میگوید : شیعیان می گویند که حسن و حسین فرزندان علی نیستند بلکه فرزندان سلمان فارسی هستند . (منهاج السنه ج۴ص۳۶۸)
در جواب او فقط می توان گفت که !!؟؟!؟ و …
3 : یا میگوید : از نادانيهاى شيعه يكى كراهت از عدد ده، يا انجام كارى كه شمارش به ده رسد مى باشد حتى در ساختمان ده ستون نمى سازند، و ده تير در بنابكار نمى برند، و ديگر چيزها، زيرا عشره مبشره ( در نقد فضائل عثمان در همین وبلاگ این روایت کامل بررسی شده است ) ، را جز على دشمن مى دارند، و جاى تعجب است كه آنان لفظ نه را، دوست مى دارند، ولى نه تاى از ده تا را دشمن . (منهاج السنه ج 1ص 9)
و باز در جلد 2ص143 گويد از تعصب رافضيان اين است كه عدد ده را به زبان نمى آورند و به جاى آن نه به علاوه يك مى گويند و در ستونها يا ديگر بناهاى خود تعداد آنها را ده قرار نمى دهند. كوشش در احتراز از عدد ده را در بسيارى از كارهاشان رعايت مى كنند.4 : یا میگوید : از حماقت هاى شیعیان این است که بره اى را نگهدارى كرده و گاهى آن را به رنگ قرمز، رنگ آميزى مى كنند زيرا عايشه را حميرا مى ناميدند ” و حميرا از احمر يعنى قرمز گرفته شده ” و آن را عايشه فرض كرده حيوان را با كندن مو و آزارهاى ديگر، شكنجه مى دهند، تا بدين وسيله عايشه را كيفر داده باشند.
5 : یا میگوید : و ديگر پوستى را پر از روغن مى كنند انگاه شكم پوست را شكافته روغن از آن گرفته مى خورند و مى گويند اين بجاى زدن عمر و نوشيدن خون اوست.
6 : یا میگوید : برخى از آنها دو الاغ از الاغهاى آسيا را يكى به نام ابا بكر و ديگرى را به نام عمر، آنگاه كيفر دادن دو الاغ به جاى كيفر دادن ابو بكر و عمر.
اين سه نسبت را در ج2ص145 كتاب خود باز تكرار كرده است.اما پاسخ به ابن تیمیه : ما پرهيزمي كنيم كه صفحات وب را به چيزهائى كه ابن تيميه كتابش را بدانها آلوده كرده است، نجس و آلوده سازيم.
حال که مشاهده نمودیم نظرات ابن تیمیه در مورد حضرت علی چگونه است . وقتش است که یک نتیجه گیری نمایم و بفهمیم که ابن تیمیه اصل و نسبش درست است یا نه و ایا او منافق است یا خیر ؟
در منافق بودنش که شکی نیست . چون پیامبر فرمود :
يا علي جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز منافق تو را دشمن ندارد( صحيح مسلم ج 1 ص 61 و …)
و باز در رابطه با اينکه چرا ايشان منافق است، ابن حجر عسقلاني که متوفاي سال 852 است، ايشان در کتاب الدرر الکامنه ميگويد: بعضي از افراد به ابن تيميه نسبت نفاق دادهاند؛ به خاطر اينکه گفته است: علي بن ابي طالب در 17 مورد خطا کرده و بر خلاف سنت عمل کرده است و همچنين گفته است:
إنه كان مخذولا حيث ما توجه وإنه حاول الخلافة مرارا فلم ينلها وإنما قاتل للرئاسة لا للديانة
الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، ج 1، ص 181
علي هرکجا که ميرفت غير از ذلت و خواري براي او چيز ديگري نبود، بارها تلاش کرد که خلافت را به دست گيرد؛ ولي نتوانست.
اما در مورد اصل و نسبش :
همین بس که روايات بسياري وجود دارد كه دلالت ميكند ، كسي كه بغض اهل بيت پيامبر را در دل داشته باشد ، قطعاً در حلال زاده بودن او بايد شك كرد . از جمله حافظ حمويني در كتاب فرائد السمطين مينويسد :
زيد بن يثيع ميگويد از ابو بكر ، شنيدم كه مي گفت : در يكى از روزها ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سراپردهاى برپا كرده بود و خود به كمان عربى تكيه زده و على و فاطمه و حسنين عليهم السّلام در زير خيمه قرار داشتند ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به مسلمانان فرمود : اى گروه مسلمانان ! من سازگارى دارم با كسى كه با اين سراپرده نشينان من سازگارى دارد . و نبرد مىكنم با هر كسى كه با ايشان نبرد كند . و دوست مىدارم هر كسى را كه آنان را دوست بدارد ؛ دوست نمىدارد اينان را مگر آن كسى كه نياى او از نيكبختى برخوردار و نطفهاش از آلودگى پاك باشد و دشمن نمىدارد اينان را مگر آن كسى كه نياى او دچار بدبختى گرديده و نطفهاش ناپاك و آلوده به پليدى است . ( فرائد السمطين ، ج2 ، ص40 ، ح 373 و المناقب ، الخوارزمي ، ص 297 ، ح 291 (211) و جواهر المطالب ، محمد بن الدمشقي الشافعي ، ج1 ، ص174 )
و نيز ابن مردويه مينويسد : ما هيچ فردي را به غير پدرش ملحق نميكرديم ، مگر اين كه بغض علي بن أبي طالب عليه السلام را در دل داشت . ( مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) – أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني – ص 76 )
يعني معيار و ميزان در حلال زاده بودن و يا حرام زاده بودن ، حب و بغض علي بن أبي طالب عليه السلام است . هر كسي علي را دوست دارد ، قطعاً حلال زاده است و كسي كه با علي دشمني ميكند و كينه او را در دل دارد ، قطعاً حرام زاده است . روايات در اين باره در منابع اهل سنت از دهها مورد نيز ميگذرد ؛ اما فقط به همين دو روايت اكتفا ميكنيم .
و برای همین است که امام صادق (عليه السلام) هم ميفرمايد:
كسي كه عليه ما حرف ميزند :
فإنك إن فتشته لم تجده إلا لغية أو شرك شيطان.
اگر پروندهاش را بررسي كني، ميبيني كه يا زنازاده است يا بچه شيطان است.
الكافي للشيخ الكليني، ج 2، ص 323
البته این حرف امام صادق در منابع اهل سنت نیز آمده است . مثلا : على عليه السلام فرمود : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در كوه صفا ديدم كه در برابرش شخصي كه به شكل و صورت فيل بود او را لعن مى كرد ، گفتم : اى رسول خدا ، اين مرد كيست ؟ فرمود : شيطان رانده شده . گفتم : اى دشمن خدا ، به خدا سوگند تو را ميكشم و امت را از شر تو خلاص مىكنم . گفت : به خدا سوگند كه پاداش من از تو اين نيست ! گفتم : اى دشمن خدا ، پاداش تو از من چيست ؟ گفت : به خدا سوگند كه هيچ كس تو را دشمن نمىدارد ؛ مگر آن كه من با پدرش در رحم مادرش شركت جستهام .
الجامع لأحكام القرآن ، ج 1 ص 91 ، تاريخ بغداد ، ج 3 ص 290 ؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ص 290
پس قطعا او یا بی اصل و نسب است یا محصول مشترک شیطان با پدرش !
حال کسي که نسبت به ابن تيميه نظر خوب داشته باشد و به ابن تيميه شيخ الاسلام بگويد، وهابي است.
اين عبارتي است که بزرگان اهل سنت از محمد بن محمد نقل ميکنند که ميگويد:
من أطلق على ابن تيمية أنه شيخ الإسلام كافر .
الضوء اللامع، ج 8، ص 103 و كشف الظنون، ج 1، ص 220 و البدر الطالع، ج 2، ص 199 و هدية العارفين أسماء المؤلفين وآثار المصنفين، ج 6، ص 193
کسي به ابن تيميه بگويد شيخ الاسلام کافر است.
حتی حصني دمشقي ميگويد:
إمامه الشيطان.
دفع شبه من شبه وتمرد، ج 1، ص 95
امام و پيشواي او شيطان بوده است.
در نهایت هم ابن تیمیه با توجه به عقاید و سخنان احمقانه اش در آخرين باري كه او را محكوم كردند، قضات 4 مذهب ( شافعي و مالكي و حنبلي و حنفي ) او را محاكمه و به زندان انداختند و همان زندان هم آخرين زندان او بود و در سال 728 هجري در زندان از دنيا رفت. ( البته به درک واصل شد بهتر است ! ) (البداية و النهاية لإبن كثير، ج14، ص47)
البته او ازدواج نکرده و توبه داده نشده مرد .
حال وهابیت این قضیه را اینگونه ماست مالی میکند : شیخ الاسلام رضی الله تعالی عنه بیمار شد، و قبل از وفاتش از کاغذ و قلم منع گشته بود و این بر قلب او نشان درد را حک می کرد و همین هم سبب پیدایش بیماری و منشأ آن بود. تا جاییکه از سرزمین منبرها وارد سرزمین مقبره ها گشت.
.
.
.
ادامه دارد
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #11165.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #11166.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #11167با سلام .اینکه گفته ای (که در اینجا ما حرفهای او را نقد میکنیم و ثابت خواهیم کرد)
پاسخ من : اگر دروغگو و مغلطه باز و مکار نیستی چرا همان جا حرفهای برادر ابن تیمیه را نقد نکردی و آمده ای اینجا زجر خوانی کرده ای ؟؟؟
اینکه گفته ای (نکته بعدی این است که من به جواب نظرات ابکی مثل نظرات عبداله 1990 و … پاسخ نمیدهم .)
پاسخ من : شما چندین جا فریب کاری انجام دادی و من دست شما را رو کردم و حتی گنجی شافعی را به جایش شخص دیگری جا زدی و از قول خودم که زنده هستم نقل دروغ کردی .
این هم لینکش : http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2278&page=1
اینکه گفته ای (نکته بعدی این است که من شریفی نیستم ( خدا لعنتم کند اگر دروغ بگویم )
پاسخ من : وقتی شما (شریفی) در جلوی صدها هزار بیننده مقاله آقای سجودی در همین سایت را در مناظره شبکه کلمه قیچی کردی حالا باز قسم می خوری ؟؟!!
و لینک بالا هم همان فریب کاری ها و دغل بازی ها را انجام دادی که من شما را رسوا کردم .
اینکه گفته ای (اهانتهایش به شیعیان حضرت علی…..)(….و 6 مورد مطرح کرده ای که خلاصه اش به این شرح است)
1- ابن تیمیه گفته است (شیعیان اصل و نسب درستی ندارند)
پاسخ من : منظورش صیغه زادگان بوده اند .
2- ابن تیمیه گفته است (شیعیان می گویند که حسن و حسین فرزندان علی نیستند بلکه فرزندان سلمان فارسی هستند .)
پاسخ من : حتما در آن زمان چنین شیعیانی وجود داشته است .
به لحاظ اینکه طبق کتاب فرق الشیعه نوبختی پس از فوت هر امامی چندین گروه شیعه به وجود می آمدند .
3- ابن تیمیه گفته است (از نادانيهاى شيعه يكى كراهت از عدد ده، يا انجام كارى كه شمارش به ده رسد مى باشد حتى در ساختمان ده ستون نمى سازند، و ده تير در بنابكار نمى برند، و ديگر چيزها، زيرا عشره مبشره)
پاسخ من : حتما در آن زمان چنین شیعیانی وجود داشته است .
4- ابن تیمیه گفته است (از حماقت هاى شیعیان این است که بره اى را نگهدارى كرده و گاهى آن را به رنگ قرمز، رنگ آميزى مى كنند زيرا عايشه را حميرا مى ناميدند)
پاسخ من : حتما در آن زمان چنین شیعیانی وجود داشته است .
مثل همین زمان که بعضی ها در روز عاشورا اسبی به نشانه اسب ابوالفضل را سجده و احترام می کنند که کلیپ آن را شبکه وصال فارسی (توحید) همیشه پخش می کند .
5- ابن تیمیه گفته است (و ديگر پوستى را پر از روغن مى كنند انگاه شكم پوست را شكافته روغن از آن گرفته مى خورند و مى گويند اين بجاى زدن عمر و نوشيدن خون اوست.)
پاسخ من : حتما در آن زمان چنین شیعیانی وجود داشته است .
مثل بعضی از شیعیان امروزی که عمر کشان دارند .
6- ابن تیمیه گفته است (یا میگوید : برخى از آنها دو الاغ از الاغهاى آسيا…)
پاسخ من : حتما در آن زمان چنین شیعیانی وجود داشته است .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #11320با سلام خدمت خوانندگان عزیز وبرادر بزرگوارم عبدالله1990پاسخ این یاوه های جناب تمار اینجاست
http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2321
ابن تیمیه72
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.