Home › انجمن ها › گفتگوی ازاد › مناظره اوربان با نماینده مدعی شیعه در دنیای مجازی بنام جناب ولیعصر عج
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط اوربان موحد در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4684عزیز دل عمر و ابوبکر دنبال خلافت بودن یا نبودن ما از قلوب بی خبریم و شکی نیست که دنبال مال دنیا نیودن . برو کتاب تاریخ صدر اسلام اثر نصیری که یک رافضی است نوشته بخون اونجا اعتراف کرده که حضرتین ابوبکر و عمر ساده زیست بودن و عادل پس دنیا برای اونا چیزی نبوده . علی دخترشو چرا میده به غاصب و دنیا طلب و کافر؟علی هم پس کار اشتباه کرده .ما برای هر چهار نفر یک ارزش مساوی قایلیم و همه رو دوست داریم . تو بیا مسلمان شو بیچاره .شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4685اگر چند روزی نتونستم بیام سایت حرفاتون رو بزارید بعد جواب خواهم داد. جزاک الله خیراشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4688دوستان شاهد باشید روافض مصداق این مطلب اند . قافیه چو به تنگ اید شاعر به جفنگ آید. مطمئنا جوابها وسخنانمو باز سعی میکنند طفره برند و شروع کنند به مسخره بازی و چرت و پرت و کپی کردن بیهوده. موفق باشی . با طلب هدایت برای همه بشر
الله مستعان
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4689نوشته ايد:” اصل امامت علی و فرزندانش اینقدر بر آن فلسفه میتراشی خدا ازش سخنی نگفته ؟”پاسخ:
1- قرآن به وجوب دستورهای شریعت نیز اشاره کرده، ولي بیان خصوصیات این مهم را به «سنت» واگذاشته است. یعنی فشار اصلی را بر تثبیت این واجبات گذارده و بیان خصوصیات را به دستگاه دیگر (سنت) واگذار کرده است.
وقتی آیه نماز نازل شد، خدا در آن تعداد رکعات را نگفت . وقتي آیه زکات نازل شد، مقدار آن را نگفت . وظیفه بیان مصداقها و تبیین جزئیات بردوش پیامبر است.2- ما با دو وحی روبهرو هستیم: «وحی قرآنی» و «وحی تبیینی». در وحی قرآنی لفظ و معنا هر دو از ناحیه خدا است; اما در وحی تبیینی معنا از خدا و لفظ از سوی رسول خدا است.
«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون; ما بر تو «ذکر» را نازل کردیم تا قرآنی را که برای مردم نازل شده تبیین و تفسیر کنی و زمینه تفکر آنها را فراهم سازی».این ذکر همان «وحی تبیینی» است که تمام سخنان پیامبر در زمینه معارف و دستورالعملهای دینی را شامل میشود .
3- از روشهای جالب توجه قرآن تاکید بر صفات و ویژگیها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش توجه دادن امت به صفات و ویژگیهای خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند واهمیت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلی یافته در آنان بسنجند .
4-قرآن کتاب داستان يا تاريخ نيست که اسامي را حتما ذکر نمايد .مثلا قرآن به اوصاف پيامبران پرداخته ولي از ميان 124000 نفرفقط حدود 30 نفر را بطور مستقيم يا غير مستقيم نام برده است.5- شايد يكي از حكمتهاي عدم تصريح نام ائمه در قرآن و واگذاشتن تبين آيات به پيامبر خدا آزمون امت بوده كه در سرنوشت نسلها اثر مستقيم دارد. خداوند متعال در اين مسئله مهم ؛ امت اسلامي را امتحان كرده تا نفوسي كه در مقابل دستورات خدا و پيامبر تسلميند، از نفوس متمرد و سركش جدا شده و شناسايي شوند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #46906- به فرض هم که اگر نام حضرت علي در قرآن میآمد، باز بهانه گيري تمام نمي شد. داستان طالوت عبرت انگيز است. مگر قوم بني اسراييل به پيامبرشان در مورد طالوت نگفتند: أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةًمن المال.( بقره / 247) از کجا میتواند فرمانروای ما باشد، حال آنکه ما به فرمانروایی از او شایستهتریم، و او توانمندی مالی ندارد.
مگر اصحاب ،سخن رسول خدا در غدير را دوستي معني نکرده اند، در آن که ديگر شکي نداشتند . ولي آيا دوستي کردند؟ آيا عايشه هنگام فتنه گري داشت دوستي مي کرد ؟آيا معاويه و عمروعاص و ديگران هنگام جنگ با حضرت علي داشتند دوستي مي کردند؟ ابن ملجم هنگام شمشير کشيدن برفرق مبارک ايشان ،چطور؟
7- اصلا اگر نام علي در قرآن مي آمد ، شما نمي گفتيد نام امام حسن که نيامده و…. آيا نام دوازده امام در قرآن بايد مي آمد ؟
8- آيا تو گمان مي کني خداوند صرفا با معجزه باعث حفظ قرآن از تحريفات شده است. بدان که بخشي از عامل حفظ قرآن از تحريفات، به اين سبب است که خداوند با حکمت خود، انگيزه بيماردلان را از تحريف قرآن گرفته است. مگر در کتب شما نداريم که عايشه بخاطر تنفر از علي حتي در بيان روايات ، نام علي را نمي برد و مثلا مي گفت يک نفر حين بيماري رسول خدا ،دست او را مي گرفت. به اين ترتيب چه تضميني بود که بخش ديگري از قرآن زير تخت عايشه توسط بزغاله خورده نمي شد وحذف نمي شد( سنن ابن ماجه، ج 1، ص 625)!!!!
9- با تمام اينها از روایات استفاده میشود که آيات بسياري در قرآن درباره امامت و ولایت امام علی و شأن و منزلت آن حضرت نازل و وارد شده است که اهم آن را میتوان، آیهی اکمال، آیهی تبلیغ ، ولایت، آیهی اولوالامر، و آیهی تطهیر و مباهله و… دانست. (که بحث ان در اينجا نمي گنجد)
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4691نوشته ايد:” این امام که شما میگوید باید در نهایت خلیفه بشه تا امامتش کامل بشه . خب عزیز جان علی چرا از آن روی گردان بوده؟ از امری الهی روی گردان بوده”
پاسخ:
جوابت را دادم .مبسوط هم دادم. ولي گويا مغز قفل شده تو نمي خواهد باز شود. امام محق ترين فرد براي خلافت است. اصلا علي به همين علت که خود را محق خلافت مي دانست شش ماه مقاومت کرد تا اينکه با زور از او بيعت گرفتند. اما سالها بعد زماني که بايد خلافت خرابه اي مملو از جاهليت و نيرنگ را قبول مي کرد، مي بايست با مردم اتمام حجت مي نمود مثل مربي با سواد و کار بلدي که در آغاز قبول مسئوليت يک تيم ، براي اتمام حجت، از قبول مربي گري طفره مي رود(خصوصا بدانيم زماني که امکان اصلاح تيم وجود داشت، به سراغ او نرفته بودند و او را فراموش کرده بودند)
نوشته ايد:” راستی بهت یاد ندادن اسم را درست بگی ای رافضی مشرک . بگو اوربان نه اورمان”
پاسخ:
دوست عزيز اين اشتباه عمدي نبود . بنده يکبار اسم شما را خواندم . و چون اهل کردستان هستي، به ذهنم (اورامانات کردستان) تداعي شد. و به اشتباه اورمان نوشتم . بدين وسيله معذرت مي خواهم.
نوشته ايد:” این روایت ( در مورد جايگاه امامت)از گفتار سیدنا علی که متواضع است دور می باشد”
پاسخ:
پس مي تواني بفرماييد اگر ايشان نسبت به امامت و حق خلافتش متواضع بود چرا با ابوبکر بيعت نمي کرد. و پس از شش ماه و با زور بيعت نمود.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4692نوشته ايد:” اما باز به رحبه استناد نمودی این هیچ ربطی به امامت ندارد و قبلا هم جواب دادم قضاوت با خواننده . هر جا هم امده باشد مقصود شما روافض اثبات نمیشود.غصه میخورم به حالت که تدلیس میکنی”
پاسخ:
دلم مي خواهد پاسخ اين بند را ندهم. و يکبار ديگر از خوانندگان محترم بخواهم کامنتهاي قبلي بنده در اين موضوع را مطالعه کنند تا متوجه فرار تو از بحث شوند. جنابعالي از روي شکم گفتي منظور علي دوستي بود و بنده دلايل متعددي آوردم که خلافت بود.
نوشته ايد:” میشه بفرمایی در کجا چنین چیزی آمده که خلافت بدون امامت را نخواست؟نکند استدلالت به نهج البلاغه است که میگوید انی احق به. برو ترجمه شو بخون اسمی از امامت تو خطبه نیس.بلکه دشتی مترجم ان میگوید خلافت مقصود است”
پاسخ:
نادان جان من هم که همين را مي گويم . علي از خلافت محروم شده بود. امامت را که نمي توان از کسي محروم کرد.(اگر متوجه مطالب نمي شوي از کسي سوال کن )
نوشته ايد:” اگر بگویی کار حسن صحیح بوده و علی هم تو دلش راضی بوده . تو این حدیث شما چطور از قلب علی باخبر شدی ؟ ”
پاسخ:
شش ماه بيعت نکردن علي با ابوبکر يعني اينکه عقيده او چنين بود که ابوبکر لايق نشستن بر منبر رسول خدا نبوده است. ولي تو که جمله صريح حسن (منبر ابی) را منبر پدر بزرگ معني کردي مگر در قلب او بودي!!!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4693نوشته ايد:” گفتی از کجا بدانیم مقصود منبر ابی یعنی پدر بزرگ؟ شما ایا روایت قبل و بعد را خوانده ای بگذار بهت بدمش تا بدانی مقصود چیست.. بلافاصله بعد از وفات نبی این واقعه رخ داده”
پاسخ:
عقل کل! غصب خلافت نيز بلافاصله بعد از وفات رسول خدا اتفاق افتاد. حتي به لحاظ زماني به اين روايت نزديکتر است.
نوشته ايد:” فرض کنيم امام حسن، نوه رسول خدا و وارث اخلاق و تربيت….. عزیزم میفهمی این فرضیات را گرفتن در اصل به مهمی امامت یعنی فاجعه؟
پاسخ:
دوست عزيز تو واقعا اينقدر احمقي يا خود را به تحميق زده اي. يعني تو ابتدايي ترين اصول مناظره را هم نمي داني. بنده در جواب تو که گفتي حسن کودک بود و سخنش حجت نيست ،گفتم فرض کنيم حضرت حسن بخاطر کودک بودن نظرش حجت نباشد . نه اينکه خودم آن را قبول داشته باشم.بگذار براي شير فهم شدنت مثالي بزنم. فردي با نيوتن در مورد اينکه جاذبه وجود ندارد بحث مي کند . نيوتن در جواب مي گويد فرض کنيم جاذبه وجود ندارد پس بگو چرا سيب روي زمين مي افتد؟ اگر در اين موقع فرد مقابل احساس پيروزي کند و بگويد ببين نيوتن تو با اين فرض اعتقادات علمي خود در مورد جاذبه را زير سوال بردي . آيا آن فرد نادان نيست. بدان تو نيز مثل آن ناداني.
نوشته ايد:” (جهاد نکاح را) شیعیان ابله ساختند صرفا جهت تخریب اخلاقی و ترور شخصیتیه مجاهدان راستین اهل سنت در سوریه.
پاسخ:
دوست عزيز اگر قدري در فضاي مجازي سرچ کني، حتي تصاوير اين را مي يابي. اگر بگويي اين اعمال خودسرانه بوده است که خود را بيشتر مسخره کرده اي. اصلا از کساني که پيامبرشان آنقدر بي غيرت است که زنش را بر دوش خود سوار مي کند و براي تماشا نمايش وطرب مي برد، چنين رفتارهايي عجيب نيست!!
نوشته ايد:”من کنت مولا که هزاران بار جوابش را گفته ایم و شماها لیکن بخاطر خمس و صیغهههههههههههههه روش پافشاری شدیدی دارید.”
پاسخ:
باشد .جنابعالي و شاگردانت هزار بار در مورد واقعه غدير کاغذ سياه کرده ايد اما بنده از شخص شما خواهش مي کنم يک بار ديگر پاسخ مقاله من يعني بررسي واژه مولي در واقعه غدير را بدهيد اين مقاله بي پاسخ مانده.(اصلا من آنرا مجددا در صفحه اول مي گذارم تا اذيت نشوي)
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4706با سلامای بابا اقای اوربان عجب سوادی داری ولی یادت باشه اعتراف به شکستت و فرار از مناظرت هنوز با منه
واما روای که گفتید:عبدالله بن صالح بن محمد جهمی باید بدانید که اصلا از حماد بن سلمه روایت نکرده و این دروغ آشکار شماست
نام راوی:عبد الله بن صالح بن محمد بن مسلم
سال تولد:137
سال وفات:222
رقم روایت4864
روى عن
1- إبراهيم بن أعين المصري
2- وإبراهيم بن سعد الزهري
3- وإسماعيل بن عياش الحمصي
4- وبشر بن السَّرِيِّ ر
5- وبكر بن مضر
6- وحرملة بن عمران التجيبي بخ
7- وداود بن الزبرقان
8- ورشدين بن سَعْدٍ
9- وسعيد بن عَبْدِ الْعَزِيزِ التنوخي الدمشقي
10- وسليمان بن هرم القرشي الهاشمي المدني
11- وعَبْد اللَّهِ بن كليب المرادي
12- وعَبْد اللَّهِ بن لهيعة ق
13- وعَبْد اللَّهِ بن وهب
14- وعبد الحميد بن بهرام
15- وأبي شريح عَبْد الرَّحْمَنِ بن شريح بخ
16- وعَبْد الْعَزِيزِ بن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ الماجشون خت
17- وعطاف بن خالد المخزومي
18- وعمرو بن هاشم البيروتي
19- وفرج بن فضالة
20- والفضل بن زياد السكسكي
21- وقباث بن رزين اللخمي
22- وكثير بن سليم
23- والليث بن سعد خت د ت ق
24- ومعاوية بن صالح الحضرمي بخ ت فق
25- ومفضل بن فضالة
26- وموسى بن علي بن رباح اللخمي بخ
27- ونافع بن يَزِيدَ
28- وهشيم بن بَشِيرٍ
29- والهقل بن زِيَادٍ
30- ويحيى بن أيوب المصري ق
31- وأبي زهير يَحْيَى بن عطارد بن مصعب
32- وأبي هزان يزيد بن سمرة المذحجي الرهاوي
33- ويعقوب بن عَبْدِ الرَّحْمَنِ الإسكندرانيدروغ رو از کی یاد گرفتی سلفی؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4707جناب اوربان گویا نمیخواهی متوجه بشی مرسل اعتبار دارد باشه من دوباره نشان میدهم مرسل اعتبار دارداینم نظر علما دیگر:
البانی:
ويكفي ذلك على أن مجرد الانقطاع ليس قادحا فقد وقع في مسلم بضعة عشر حديثا منقطعة وإن تبين وصلها من وجه آخر لأن مقطوع الثقة ليس كغيره ولذلك قبل من المراسيل مراسيل الثقات كما تقرر في موضعه.
المسح على الجوربين صفحه
29
الرعینی:
وقال مالك وأبو حنيفة وأحمد في أشهر الروايتين عنه وجماعة من العلماء: المرسل حجة؛ لأنَّ الثقة لا يرسل الحديث إلا حيث يجزم بعدالة الراوي.
قرة العین صفحه۵۸
العیینی:
والمرسل حجة عندنا.
عمده القاری جلد۱۱صفحه۳۰۲
ابن عبدالهادی:
والمرسل حجة عندنا وعند الجمهور
ومرسل نزد ما و جمهور(علما)حجت است
حاشیه السندی صفحه۱صفحه۱۰۴
آلوسی:
أن المرسل حجة عند أكثر أهل العلم
مرسل نزد اکثر اهل علم حجت است
روح المعانی جلد۹صفحه۱۵۱
حال اینکه میبینیم که جناب اوربان خود را بالاتر از این ها میداند
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4708جناب اوربان گویا نمیخواهی متوجه بشی مرسل اعتبار دارد باشه من دوباره نشان میدهم مرسل اعتبار دارداینم نظر علما دیگر:
البانی:
ويكفي ذلك على أن مجرد الانقطاع ليس قادحا فقد وقع في مسلم بضعة عشر حديثا منقطعة وإن تبين وصلها من وجه آخر لأن مقطوع الثقة ليس كغيره ولذلك قبل من المراسيل مراسيل الثقات كما تقرر في موضعه.
المسح على الجوربين صفحه
29
الرعینی:
وقال مالك وأبو حنيفة وأحمد في أشهر الروايتين عنه وجماعة من العلماء: المرسل حجة؛ لأنَّ الثقة لا يرسل الحديث إلا حيث يجزم بعدالة الراوي.
قرة العین صفحه۵۸
العیینی:
والمرسل حجة عندنا.
عمده القاری جلد۱۱صفحه۳۰۲
ابن عبدالهادی:
والمرسل حجة عندنا وعند الجمهور
ومرسل نزد ما و جمهور(علما)حجت است
حاشیه السندی صفحه۱صفحه۱۰۴
آلوسی:
أن المرسل حجة عند أكثر أهل العلم
مرسل نزد اکثر اهل علم حجت است
روح المعانی جلد۹صفحه۱۵۱
حال اینکه میبینیم که جناب اوربان خود را بالاتر از این ها میداند
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4709شاگردتان مانند خودتان بی سوادی بیش نیست که میگفت:تو وقتی ی سند از بخاری میدی باید همه بخاری قبول داشته باشی هرچی بهش میگفتم عزیزم من برای تو استناد کردم تا تو بفهمی ولی باز نمیفهمید حرف خود را میزد و هنوز کپی مناظره را دارم و اما شما جناب اوربان لازم است بدانید هنوز چیزهایی پخش نکردم که پخش کنم خیلی چیز ها مشخص خواهد شدشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4710سخن شما=قرآن به وجوب دستورهای شریعت نیز اشاره کرده، ولي بیان خصوصیات این مهم را به «سنت» واگذاشته است. یعنی فشار اصلی را بر تثبیت این واجبات گذارده و بیان خصوصیات را به دستگاه دیگر (سنت) واگذار کرده استپاسخ=بگذار مثالی که نمیدانم در چه کتابی بود خواندم برایت بنویسم . حکایتی قشنگ است و این روش قیاست برایم بسیار جالب است ولی خوب است دقت کنی آقای عزیز باغداري ديد که مردي از درخت بالا رفته و سيب مي چيند و در کيسه مي ريزد، گفت: بي شرف! خجالت نمي کشي که دزدي مي کني؟ دزد از بالاي درخت گفت: تو چرا براي زنت لباس نمي خري؟
شما میگویی قران به شرعیات اشاره نموده و بعدش میگویی سنت ان را تببین میکند . اصل سخن ما همین جاست . شما بفرما اصل امامت را فعلا از قرآن که سرچشمه رستگاری است اثبات کن ان هم نه با تدلیس و از ایات متشابهات که هزاران تفسیر ازش شده . امیدوارم روشت مثل قزوینی نباشه که کل استدلال هاش تو خالی هست آخرش میری بررسی میکنی همش ضعیفه .آقا من 100تا ایه نمیخوام . یک ایه هم نمیخوام یک نصف ایه بیار که اصل امامت علی و فرزندانش را ثابت کند بعدش تببین اش را در احادیث جویا میشویم ولی باور کن این اصل ساخته ابن سبا است جهت متفرق کردن امت اسلامی.زیرا یک نمیچه ایه هم برایش ندارید و به همین خاطر علمای شما میگویند در مصحف فاطمه موجود است!!!!!!هههههههه.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4711روش شما هم فلسفی است ولی فلسفه اخرش گمراهی است . ایا نمیدانی همین صدرالمتاهلین شیرازی که از خودتون هست میگه 57سال فسلفه خواندم تاثیری نداشت ولی با خواندن یک ایه قران چنان مجذوبش شدم که بر 57 ساله بر باد رفته ام افسوس خوردم .پس روش فلسفی شما به درد اثبات اصول مهم دینی و مذهبی نمیخوره . در اصول ابتدا باید اصل در سرچشمه اصلی باشد وبرای تبیین آن به سنت مراجعه کنیم تا فروعاتش را بیاموزیم. چرا مذهب سازان، أئمة بزرگوار را که خود را تابع دين ميدانستند، اصل دين شمرده و عدم ايمان به امام را ضلالت ميدانند، در حالي که أبوالأئمه حضرت علي – عليه السلام – در دعاي خويش عرض ميکرد : “اللهم إني أشهدک و کفي بک شهيدا أني أشهد أنک أنت ربي و أن رسولک محمدا – صلى الله عليه وسلم – نبيي وأن الدين الذي شرعت له ديني و أن الکتاب الذي أنزل إليه إمامي ” پروردگارا تو را گواه ميگيرم و کافي است که خودت گواه باشي که من شهادت ميدهم که همانا تو پروردگارم و فرستادهات محمد – صلى الله عليه وسلم – پيامبرم و ديني که باري او تشريع فرمودهاي دينم و کتابي که بر او نازل گرديده امام و پيشواي من است” (الصحيفه العلويه، دعاي 63) و خود را نه اصل دين و نه فرع دين ميدانست و اصلا به اصل امامت اشاره نفرموده است.این همه نوشتی و نتونستی دلیلی از قران بیاوری خودش نشان از اعتراف زیبایت به نبود ایه ای در قران در مورد امامت بود. احسنت به تو . بعد از این اعترافت به نبود ایه ای در اثبات اصل امامت وارد دلایل شما امامیه رافضی از سنت نبی میشویم و بهت وقت میدم دلایلتو از سنت هم ذکر کنی . پس الله اکبر بابت اعتراف با عمل تلویحی ات .شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4712اما چرا قرآن کريم دربارة امامت که اين اندازه از نظر کليني و مجلسی و آقایون رافضی مهمّ است و قسمت اعظم جلد اوّل کافي جامع الخرافات(بحارالضلاله) را به همين مسأله اختصاص داده است، اهمال نموده و از امامت و مسائل مربوط به آن ذکري نفرموده است؟!
آيا اهمّيّت ماجراي اصحاب کهف که حتّي از ذکر سگشان، در قرآن قصور نشده از مسألة امامت بيشتر است”(1)که قرآن آن را ذکر کند امّا اسم أئمّه را که از نظر شيعيان معلّمين الهي امّت ميباشند، ذکر نکند؟!! بر کسي پوشيده نيست که اگر از قرآن – که آخرين کتاب آسماني است – ذکر جزئيّات فروع دين توقّع نرود – که نميرود –
چرا پيامبر – صلى الله عليه وسلم – در غدير خم براي مردم سخنراني کرد و به آية 6 سورة احزاب اشاره نمود و جملة “من کنت مولاه فهذا عليّ مولاه، اللهمّ و ال من والاه و عاد من عاداه” را فرمود و کلمهاي به کار برد که به قول شما 27 معني دارد(1)، امّا آيهاي که دربارة اصل امامت و خلافت بلافصل علي و اولاد اوست، بر زبان نياورد؟!! انّ هذا لشئ عجاب.
آيا اهميت اصل امامت از ماجراي زيد که نامش صريحاً در قرآن ذکر شده کمتر است؟!.
آيا ميتوان بين اصول دين تا اين اندازه تفاوت قائل شد که همه را به وضوح بيان کنيم و يکي را مبهم گذاريم؟!.
دوست عزیز گفته مى شود: اين آيات، بدون اين احاديث، ابداً قابل قبول نيست!! و عجيب تر اينكه، وقتى سراغ آن احاديث هم مى رويم، آنها را نيز خالى از ابهام نمى يابيم و از الفاظى استفاده شده كه به اعتراف خودشان، دست كم بيست و هشت معنى دارد!! در حاليكه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) كه بر هدايت خلق حريص و در عربى كاملاً فصيح بود، بى ترديد براى هدايت مردم و اتمام حجّت – به گونه اى كه در آينده قابل توجيه نشود – چنين موضوع مهم و اساسى را با واضح ترين و ترديدناپذيرترين عبارات بيان مى فرمود؛ نه آن كه آن را با اسلوبى پيچيده و رمزگونه و شبهه ناك بازگو كند
زید در قران: «فلما قضى زيد منها وطرا زوجناكها».. (الأحزاب/37).
براستی در سنت هم دلیل محکمی ندارید و این پیچیدگی به حدی است که
در كتاب «احتجاج» طبرسى آمده كه گروهى از انصار، مقصود پيامبر را از خطبه غدير نفهميدند!! و ناچار شدند كسى را نزد پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بفرستند تا مقصودش را دريابند و آن گونه كه در روايت آمده، پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حتّى در همان توضيح نيز، الفاظى از قبيل «خليفه»، «امام»، «والى»، «أولى الأمر» و… را به كار نبرد!! تا این حد پیچیدگی به راستی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.