Home › انجمن ها › گفتگوی ازاد › مناظره اوربان با نماینده مدعی شیعه در دنیای مجازی بنام جناب ولیعصر عج
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط اوربان موحد در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4645شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4646
پاسخ=اولا این روایت منقطع است و ضعیف و پر است ازغلو بین برسی و طارق بن شهاب انقطاع وجو داردو در خود روایت هم غلوفراورن است و با ایات قران متناقض است پس اینم به دردت نخورد و این روایت از گفتار سیدنا علی که متواضع است دور می باشد
اما باز به رحبه استناد نمودی این هیچ ربطی به امامت ندارد و قبلا هم جواب دادم قضاوت با خواننده . هر جا هم امده باشد مقصود شما روافض اثبات نمیشود.غصه میخورم به حالت که تدلیس میکنی
اما اینکه گفتی غدیر صحیح است جمع کثیری بر این خطبه مهر صحت گذاشته اند اما علمایی هم مانند این تیمیه رحمه الله و ابوداوود سجستانی هم بر قسمتهایی از ان مهر اشکال گذاشته اند ولی در کل فرض را بر صحت میگذاریم باز اینجا هم امامتی در کار نیست .بدان دوست عزیز که فهمی که علمای اسلام از واقعه غدیر دارند با فهم شما روافض که قیچی همیشه در دست دارید فرق داره. اونها کتمان نکردند حق را ولی اگر شعور میداشتتند نوادگان ابن سبا میرفتن کل جریان را تحقیق میکردن که مقصود دوستی بوده و پیامبر فرمود کوتاه کنید السنتکم از بدگویی علی زیرا من دوست هرکس باشم علی هم دوست اوست و دشمن هرکس باشم علی هم دشمن اوست ووو……… ای دوست اندکی منصف باش و افترا نزن صیغه اگر خوبه برای ناموست هم بپسند وقتی قزوینی وار میگویی جهاد نکاح مسانید ان را هم ذکر کن و یک شخص آزاد و محقق باش. گفتی عایشه فتنه گر بوده ولی اشتباه عرض نمودی ای رافضی درون گنیدیده . فتنه گران شما نوادگان ابن سبا بودید همان کسانی که الان در سوریه زینبیه به راه انداختن و در حال صیغه هستن.برید به فکر بی ناموسی مذهبتان باشید . ما اهل سنت ناموسمان را محفوظ نگه داشته ایم وبی عفتی مذهب خود رت به ما نسبت ندهید. گفتی صلح حدیبیه = پاسخ: عزیز جان باز مغلطه نمودی . قیاس نمودی اما قیاسی باطل . مصلحت اندیشی در امور دنیوی بلا اشکال است ولی در امری الهی فرق دارد و باید مطیع بلاشک بود . گفتی مقاله بخوانم .جواب: دوست عزیز ایا بهتر نیست یکبار قران را بادقت بخوانی و امامت علی را اثبات کنی و ما را از گمراهی خلاص کنی ؟ والله مستعان
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4647اولا اگر شما عاقل میبودی هیچوقت به جهاد نکاح استناد نمیکردی چون چنین چیزی همش شایعه است و ساخته شما نوکران یهود . درثانی اگر صیغه خوبه چرا تو ناراحت میشی ناموست صیغه کنه؟ پس بدان چیز قبیحی است و خودتان هم خوب میدانید ولیکن پوووووووووول و شهووووووووووت شمارو کور کرده. سیاه بازی بزار کنار عزیزم . جعفر صادق میگه بی شاهد و به هرتعداد میتوانی به زنان بدون اجازه ولی صیغه کند. دیدید خودتون هم به زشتی این صیغه باور قلبی دارید.اگر تابع جعفر صادقی و علی میگن بهت لا تدنس به نفسه –خودتو باهاش الوده مکن . پس دیگر غصه خوردنت چیست ای مردک نادان.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4648ثانیا 1- نوشته ايد:”فرض بگیریم که این 2- فرض کنيم امام حسن، نوه رسول خدا و وارث اخلاق و تربيت….. عزیزم میفهمی این فرضیات را گرفتن در اصل به مهمی امامت یعنی فاجعه؟اصلی که توش احتمال وفرض وارد بشه باید به اصل بودنش گریست جانم. در واقع شیعه جز با فلسفه های پوچ و به در و یواز زدن نمیتواند امامت را ثابت کند وقت فلسفه هم معلوم میشود که کارتان سفسطه بوده و الان هم فرضیات باطل خود را انجام دادی . آیا شمایی که قیاس میکنی نمیدانی که قیاس در مذهب رفض جایی ندارد؟؟پس قیاس کردنتان آن هم با فرض باز اشتباه است . قران توش امامت علی نیست از سنت هم نمیتوانید اثبات کنید . یکسره بگویید عشقمان میکشد امامت را بسازیم وخودتان را خلاص کنید ای جماعت ضاله
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4649او پسرش را به گفتن اين جمله، ترغيب نکرده – به به اعترافی جالب بود احسنت . من هم منظوزم همین بود عزیز دل . تناقض در فعل معصویمن آن هم در این حدیث ضغیف؟ علی میگوید از طرف من نبوده حسن میگوید بیا پایین کار کدام یک بالاخره صحیحه؟باید کار یکی را بپسندی نمیشود بگویی کار حسن صحیح بوده و علی هم تو دلش راضی بوده . تو این حدیث شما چطور از قلب علی باخبر شدی ؟ از ظاهر حدیث بر می اید که علی هم رضایت بر این عمل حسن نداشته
گفتی از کجا بدانیم مقصود منبر ابی یعنی پدر بزرگ؟ شما ایا روایت قبل و بعد را خوانده ای بگذار بهت بدمش تا بدانی مقصود چیست.. بلافاصله بعد از وفات نبی این واقعه رخ داده برو قشنگ از اول انساب اشراف را بخون خودت با خط سیر تاریخی ان اشنا میشوی بعد وفات نبی حسین پیش عمر رفته و گفته از منبر پدرم بیا پایین مقصودش منبر نبی است او هم کودک بوده
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4650مثل حدثنا أبو مسلم حدثنی أبی أحمد حدثنا سلیمان بن حرب ثنا حماد بن زید عن یحیى بن سعید عن عبید بن حنین عن حسین بن على قال صعدت إلى عمر رضی الله عنه وهو على المنبر فقلت إنزل عن منبر أبی واذهب إلى منبر أبیک قال من علمک هذا قلت ما علمنی أحد قال منبر أبیک والله منبر أبیک والله منبر أبیک والله وهل أنبت الشعر على رؤوسنا إلا أنتم جعلت تأتینا جعلت تغشانا هر چند سند هر دو روایت ضعیف است ولی گفتم که بفمی مقصود چی بوده اگر هم نمیفهمی تقصیر از چشماته
اما باز بگیم حرف شما راست باشه از این روایتها اصل امامتتون منتفی است عزیز دل ..
گفتیامامت، مقامى دینى و معنوى و موهبتى الهى است که به انسان هاى کامل و معصوم ، اختصاص دارد. و وظیفه آن ها،تربیت و هدایت انسانها است. انتخاب امام به اذن الهى و نص صریح پیامبر اکرم منحصر مى شود و نیازمند بیعت و استقبال مردمى نیست
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4651پاسخ=این اصل امامت علی و فرزندانش اینقدر بر آن فلسفه میتراشی خدا ازش سخنی نگفته تو ازش حرف میزنی؟ الله بهتره میفهمه یا امام زمان پرستان؟ در ضمن این امام که شما میگوید باید در نهایت خلیفه بشه تا امامتش کامل بشه . خب عزیز جان علی چرا ااز آن روی گردان بوده؟ از امری الهی روی گردان بوده پس . طبق اعتراف خودت علی خلافت نخواسته از حرفت این برداشت میشود. میرسیم یه امامتش. برایمان بیاور اصل مهم امامت را از قرآن از ایات محکمات و صریح . نه اینکه من کنت مولا که هزاران بار جوابش را گفته ایم و شماها لیکن بخاطر خمس و صیغهههههههههههههه روش پافشاری شدیدی دارید. بقیه را هم بی نصیب نکنید عزیز جان اینقدر اخوندان خودخواهی نباشید.هههههههههه
راستی بهت یاد ندادن اسم را درست بگی ای رافضی مشرک . بگو اوربان نه اورمان. بیام یادت بدم از ته چاه جمکران؟ادب یک رافضی همینقدر است.انتظاری نیست قران میگه به شما مشرکان نجس اند يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا. عزیزم پس کلامت را درست کن با اون ایدی مسخرت ار ار دبلیو. یک سره یک دبلیو سی مینوشتی برای نشان دادن خودتان بهتر بود
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4652گفتی زیرا خلافت و حکومت را بدون امامت، از همه چیز پست تر و بى ارزش تر مى دانست
پاسخ= احسنت به اعتراف دیگرت .خوبه اعترافاتی عجیب داری با این فسلفه پراکنی. میشه بفرمایی در کجا چنین چیزی آمده که خلافت بدون امامت را نخواست؟نکند استدلالت به نهج البلاغه است که میگوید انی احق به. برو ترجمه شو بخون اسمی از امامت تو خطبه نیس.بلکه دشتی مترجم ان میگوید خلافت مقصود است
اما گفتی کهحارت الالباب و العقول و تاهت الافهام فیما اقول تصاغرت العظماء و تقاصرت العلماء و کلت الشعراء و خرست البُلغاء و لکنت الخطباء و عجزت الفصحاء و تواضعت الارض و السماء عن وصف شأن الاولیا
پاسخ=اولا این روایت منقطع است و ضعیف و پر است ازغلو بین برسی و طارق بن شهاب انقطاع وجو داردو در خود روایت هم غلوفراورن است و با ایات قران متناقض است پس اینم به دردت نخورد و این روایت از گفتار سیدنا علی که متواضع است دور می باشد
اما باز به رحبه استناد نمودی این هیچ ربطی به امامت ندارد و قبلا هم جواب دادم قضاوت با خواننده . هر جا هم امده باشد مقصود شما روافض اثبات نمیشود.غصه میخورم به حالت که تدلیس میکنی
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4656اکتشافات مهم دست یافتی منبع سخنانتو ذکر کن که منظورعلی ولایت عندالله نبوده وخلافتش بوده رو هواحرف نزن بنده هم میتوانم یک خطبه بدم وبعدش از رو هوای نفس هرجور دلم بخوادازش برداشت ومعنی کنمشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4657ذاکر جان شما از شاهدان مناظرات مستقیم بنده بوده ای و میدانی که اینان وقتی کم بیاورند میچسپند به علم فلسفه. امیدوارم هدایت بشوند و به اسلام راستین باز گردند –مذهب باطنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی تشیع انتظاری بیشتر از انان نیست – بنده اعلام میکنم اقای قزوینی در شبکه ولایت به شرطی که ترورم نکند مثل شیخ علی دهواری بیاید و تشریف بیاره برای مناظره تا نشانش بدهم بطلان مذهب باطلشو- لیکن اینا نفاق دارند و بلافاصله معانی باطنی از سخنان انجام میدن و خود را با مسخره بازی و دوری از قران و سنت حق نشان میدهند – آقای قزوینی تشریف بیاور صندلی خالیست
والله مستعان
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4659صیغه رو از مجلسی بکلینی اموختی امیدوارم به مذهبت عمل کنی و ناموستو بتونی صیغه بدی . ناراحتی هم نداره نباید هم فحش بدی چون ……………………مذهبته.ملت شریف بلوچ رو هم با رفتار مجلسی مانند اهانت نمودید شما رافضیان
گفتی شما تکفیری ها- تکفیری تراز مذهب شیعه وجود ندارد و دستورات راجع به حلال الدم بودن اهل سنت و دستور به کشتارمان
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4660بسم الله الرحمن الرحیمجناب اوربان گویا قرار نیست درس بگیرید از شکستتان و میخواهید به تدلیس ادامه دهید و فراموش نکنید اعتراف به شکست و فرار از مناظرتان را هنوز پخش نکردم کاری نکنید مجبور به پخششان شوم
1-نام اصلی راوی عبدالله بن صالح بن مسلم عجلی هست و رتبه اش ثقه
روى عن 1- أسباط بن نصر الهمداني 2- وإسرائيل بن يُونُسَ 3- وإسماعيل بن مجالد بن سَعِيدٍ 4- وإسماعيل بن يَحْيَى الكوفي 5- وأيوب بن عتبة اليمامي 6- وحزم بن مهران القطعي 7- والحسن بن صالح بن حي 8- وحماد بن سَلَمَةَ 9- وحمزة الزيات وقرأ عَلَيْهِ القرآن 10- وأبي خيثمة زهير بن معاوية 11- وأبي الأحوص سلام بن سليم 12- وشبيب بن شيبة 13- وشجاع بن أبي نصر البلخي 14- وشريك بن عَبْدِ اللَّهِ 15- وصفوان بن عِيسَى 16- وأبي زبيد عبثر بن القاسم 17- وعَبْد اللَّهِ بن إِدْرِيسَ 18- وعَبْد اللَّهِ بن المبارك 19- وعبد الرحمن بن ثابت بن ثوبان 20- وعبد الرحمن بن أبي الزناد 21- وعَبْد الْعَزِيزِ بن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ الماجشون 22- وعبد الملك بن مُحَمَّدِ بْنِ أبي بكر بن مُحَمَّدِ بْنِ عمرو بن حزم الأنصاري قاضي بغداد 23- وعلي بن حمزة الكسائي المقرئ 24- وعمرو بن أبي المقدام ثابت بن هرمز 25- وفضيل بن مرزوق 26- ومبارك بن سعيد الثوري 27- ومحمد بن الحسن الشيباني الفقيه 28- ومحمد بن صبيح بن السماك 29- ومحمد بن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ كناسة 30- ومعرف بن واصل 31- ومعلى بن راشد 32- ومندل بن عَلِيٍّ العنزي 33- وناصح أبي عَبْد اللَّهِ الكوفي الحائك 34- والوليد بن بكير أبي جناب 35- ويحيى بن آدم 36- ويحيى بن زَكَرِيَّا بن أبي زائدة 37- ويحيى بن سَلَمَةَ بن كهيل 38- ويحيى بن عَبْد الْمَلِكِ بن أبي غنية 39- ويحيى بن يمان 40- ويعقوب بن إِبْرَاهِيمَ بن سَعْدٍ 41- وأبي بكر النهشلي
ابن حجر عسقلانی درباره او میگوید:ثقه
ابن حبان درباره او میگوید:مستقیم الحدیث
ابن ابی حاتم رازی درباره او میگوید:صدوق کتبنا عنه،نزیل بغداد
ابن حجر عسقلانی درباره او میگوید:ثقه
ابن معین درباره او میگوید:ما أری کان به بأس و مرة:ثقه
این از تدلیس اول
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4661اما درباره مرسل تابعیشمس الدین سخاوى در فتح المغیث مىنویسد:
صرح الحاکم فی علومه بأن مشایخ الحدیث لم یختلفوا أنه هو الذی یرویه
المحدث بأسانید متصله إلى التابعی ثم یقول التابعی قال رسول الله
ووافقه غیره على حکایه الاتفاق ( واحتج ) الإمام مالک هو ابن أنس فی
المشهور عنه ( وکذا ) الإمام أبو حنیفه ( النعمان ) بن ثابت وتابعوهما
المقلدون لهما والمراد الجمهور من الطائفتین بل وجماعه من المحدثین
والإمام أحمد فی روایه حکاها النووی وابن القیم وابن کثیر وغیرهم به أی
بالمرسل ودانوا بمضمونه أی جعل کل واحد منهم ما هو عنده مرسل دینا یدین
به فی الأحکام وغیرها وحکاه النووی فی شرح المهذب عن کثیرین من الفقهاء
أو أکثرهم قال ونقله الغزالی عن الجماهیروقال أبو داود فی رسالته وأما المراسیل قفد کان أکثر العلماء یحتجون
بها فیما مضى مثل سفیان الثوری ومالک والأوزاعی حتى جاء الشافعی رحمه
الله فتکلم فی ذلک وتابعه علیه أحمد وغیره انتهى.حاکم در علومش تصریح مىکند که مشایخ و بزرگان حدیث اختلافى در اعتبار
روایاتى که محدث با سند متصل تا تابعى نقل مىکند سپس تابعى مىگوید
رسول خدا فرمود ندارند.در این عدم اختلاف دیگران نیز او را همراهى کردهاند.
امام مالک بر اساس نقل مشهور از وى و همچنین ابوحنیفه و پیروان و
مقلدان این دو و گروهى از محدثان و امام احمد حنبل بنا بر نقلى که نووى
و ابن قیم و ابن کثیر و دیگران دارند، به خبر مرسل تابعى اعتقاد داشته
و در باب احکام و غیر آن به آن استناد جسته اند.أبو داوود در رسالهاش گفته است: اکثر علما؛ همچون سفیان ثوری، امام
مالک و اوزاعى به روایات مرسل احتجاج مىکنند تا زمان شافعى که او این
مطلب را رد کرد و احمد بن حنبل و دیگران نیز از شافعى پیروى کردند.السخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمن (متوفای۹۰۲هـ)، فتح المغیث شرح
ألفیه الحدیث، ج ۱، ص ۱۳۹، ناشر: دار الکتب العلمیه – لبنان، الطبعه:
الأولى، ۱۴۰۳هـ.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4662و اما نظر دوم درباره مرسل تابعیسراج الدین انصارى مىنویسد:
ونقل الآمدی قبوله (مرسل التابعی) عن أحمد أیضا واختاره. وبالغ بعضهم
فجعله أقوى من المسند لأنه إذا أسنده فقد وکل أمره إلى الناظر ولم
یلتزم صحته.وذهب ابن الحاجب إلى قبوله من أئمه النقل دون غیرهم وذهب عیسى بن أبان
إلى قبول مراسیلهم ومراسیل تابعی التابعین وأئمه النقل مطلقا.آمدى پذیرفته شدن اخبار مرسل تابعى را از طرف احمد حنبل نقل کرده و
مىنویسد: بعضى مبالغه نموده و حتى آن را از مسند قویتر دانستهاند؛
زیرا هنگامى که خبر با سند نقل شد صحت و سقم آن به خواننده واگذار
مىشود و ناقل به صحت آن کارى ندارد؛ ولى ابن حاجب پذیرش مرسلات تابعى
را به دانشمندان حدیث محدود مىکند، و عیسى بن ابان فراتر از او و
دیگران سخن گفته و معتقد است که اخبار مرسل تابعى و کسى که از تابعى
نقل مىکند (اتباع التابعین) و تمام پیشوایان و بزرگان ناقل حدیث،
پذیرفته و مورد قبول است.الأنصاری، سراج الدین عمر بن علی بن أحمد (متوفای ۸۰۴هـ)، المقنع فی
علوم الحدیث، ج ۱، ص ۱۳۹ – ۱۴۰، تحقیق: عبد الله بن یوسف الجدیع، ناشر:
دار فواز للنشر – السعودیه، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۳هـشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4663این هم نظر سومجمال الدین قاسمى به نقل از قرافى مىنویسد:
قال القرافی فی شرح التنقیح: «حجه الجواز أن سکوته عنه مع عداله
الساکت، وعلمه أن روایته یترتب علیها شرع عام، فیقتضى ذلک أنه ما سکت
عنه إلا وقد جزم بعدالته؛ فسکوته کإخباره بعدالته، وهو لو زکاه عندنا،
قبلنا تزکیته، وقبلنا روایته؛ فکذلک سکوته عنه، حتى قال بعضهم: إن
المرسل أقوى من المسند بهذا الطریق، لأن المرسل قد تذمم الراوی وأخذه
فی ذمته عند الله تعالى وذلک یقتضى وثوقه بعدالته؛ وأما إذا أسند فقد
فوض أخره للسامع، ینظر فیه، ولم یتذممه؛ فهذه الحاله أضعف من الإرسال»
انتهى.دلیل حجیت خبر مرسل سکوت راویان و ناقلان در باره راوى خبر مرسل است،
که این سکوت با توجه به عدالت شخص ساکت نشانه عدالت راوى و مقبول بودن
اخبار اوست.و چون شخص ساکت مىداند که رواج چنین خبرى مبناى احکام شرعى خواهد شد،
بنابراین سکوت او باید بر اساس جزم و قطع به عدالت شخص راوى خبر مرسل
باشد. اگر این شخص راوى را توثیق مىکرد، توثیق او در نزد ما حجت بود و
روایتش را قبول مىکردیم، سکوت او نیز چنین حالتى را دارد. حتى برخى
گفتهاند که مرسل از مسند قوى تر است؛ زیرا کسى که روایت را مرسل نقل
مىکند، راوى را ضمانت کرده و وثاقت او را در نزد خدا به گردن گرفته
است و این اقتضا مىکند که راوى موثق باشد، بر خلاف زمانى که نام راوى
را نقل مىکند که در این صورت وثاقت راوى را به عهده شنونده گذاشته است
تا در باره او تحقیق کند و ضمانت او را نکرده است؛ پس این حالت (اسناد)
از ارسال ضعیف تر است.القاسمی، محمد جمال الدین (متوفای۱۳۳۲ هـ)، قواعد التحدیث من فنون
مصطلح الحدیث، ج ۱، ص ۱۳۴، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه:
الأولى، ۱۳۹۹هـ – ۱۹۷۹م -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
راستی بهت یاد ندادن اسم را درست بگی ای رافضی مشرک . بگو اوربان نه اورمان. بیام یادت بدم از ته چاه جمکران؟ادب یک رافضی همینقدر است.انتظاری نیست قران میگه به ما مشرکان نجس اند يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا. عزیزم پس کلامت را درست کن با اون ایدی مسخرت ار ار دبلیو. یک سره یک دبلیو سی مینوشتی برای نشان دادن خودتان بهتر بود
گفتی زیرا خلافت و حکومت را بدون امامت، از همه چیز پست تر و بى ارزش تر مى دانست
پاسخ= احسنت به اعتراف دیگرت .خوبه اعترافاتی عجیب داری با این فسلفه پراکنی. میشه بفرمایی در کجا چنین چیزی آمده که خلافت بدون امامت را نخواست؟نکند استدلالت به نهج البلاغه است که میگوید انی احق به. برو ترجمه شو بخون اسمی از امامت تو خطبه نیس.بلکه دشتی مترجم ان میگوید خلافت مقصود است
اما گفتی کهحارت الالباب و العقول و تاهت الافهام فیما اقول تصاغرت العظماء و تقاصرت العلماء و کلت الشعراء و خرست البُلغاء و لکنت الخطباء و عجزت الفصحاء و تواضعت الارض و السماء عن وصف شأن الاولیا