مناظره اوربان با نماینده مدعی شیعه در دنیای مجازی بنام جناب ولیعصر عج

Home انجمن ها گفتگوی ازاد مناظره اوربان با نماینده مدعی شیعه در دنیای مجازی بنام جناب ولیعصر عج

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  اوربان موحد در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 153)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1701
    مورخ مناظره = 26 آبان 1392

    اگر چنانچه هر شیعه ای ردی داشت خوشحال میشوم حتی به جای این شخص جوابگو و مدافع مذهبش بشود

    والله مستعان

    موضوع:امامت و خلافت

    اوربان با شخصی مدعی به نام ولیعصر عج

    دوستان عزیز بحثی که مشاهده میکنید بحث بین دو نفر از شیعه و اهل سنت . در این بحث شخصی به نام ولیعصر رافضی شاگرد آقایون در حوزه های شیعه می باشدبه نمایندگی از مکتب رافضی گری وارد بحث میشود و اوربان هم به نمایندگی از اهل سنت جوابگو شبهاتش میشود و اینک چکیده ای از بحث را خدمتتان عرض میکنم و قضاوت را به شما خوانندگان محول میکنم

    یاد آور می شوم این بحث چکیده ای از سوالات و جوابهای رد و بدل شده بین این دو نفر می باشد و از ذکر حواشی خودداری شده و دوستان از ذکر جزییات رد و بدل شده جلوگیری کردم تا خودتان موضوع را بخوانید و نتیجه بگیرید از بحث و اینکه قضاوت با شما……………………… و همانطور به ایشان قول دادم در این پی دی اف جواب محکمی به ایشان میدهم .

    طرفین بحث

    1-نماینده شیعیان رافضی اثنا عشری ولیعصر valiasr-aj.com

    2-نماينده اهل سنت و الجماعت اوربان کردستانی urban.islam

    موضوع مناظره

    امامت و خلافت

    اوربان= ایا شما دلیلی صریح الفظ و صحیح السند برای امامت منصوص من عندالله علی و فرزندانش از قرآن و سنت صحیح دارید؟؟

    ولیعصر=بله داریم. دلیل این است که عرض میکنم

    قال:خطب ابوبکر یوما فجاءالحسن فقال انزل عن منبر ابی فقال علی لیس هذا عم ملا منا

    انساب الاشراف ج1ص383

    چرا امام حسن گفت از منبر پدرم بیا پایین ؟؟؟

    اما توثیق راویان آن: عبدالله بن صالح بن مسلم العجلی ثقه من التاسع تقریب التهذیب-جلد1صفحه308 –حماد بن سلمه هم ثقه و عروه هم ثقه است و ابن حجر راجع به مرسل تابعی میگوید اگر سالم از تدلیس باشد می شود بدان اعتماد کرد.

    و اما الامور التی یدرکها(ای التابعی)فیحمل علی انه سمعها او حضرها لکن بشرط ان یکون سالما من التدلیس والله اعلم

    اوربان= در جواب این رافضی منکر شیخین باید جوابی محکم عرض کنم و ایشان را به تامل وادار نمایم.

    اولا این حدیث موقوف است برای اینکه با مفهوم حدیث موقوف آشنا شوید توضیحی مختصر عرض میکنم و بعد به ذکر این نوع حدیث می پردازم

    حدیث موقوف آنچه از صحابي، از اقوال و افعال و … نقل شده باشد و سند حديث به صحابي ختم شده باشد و به رسولالله – صلى الله عليه وسلم – نرسيده باشد [موقوف نام دارد]. و اگر حديث موقوف صحابي داراي سندي متصل باشد به آن موقوف موصول گفته ميشود و در غير اين صورت آن را موقوف غير موصول ميناميم، درست مانند حديث مرفوع متصل و يا منقطعي که به رسولالله – صلى الله عليه وسلم – منتهي شده باشد و خداوند داناتر است.

    وقتي لفظ موقوف مخصوص صحابي است که اين لفظ به طور مطلق و بدون هيچ پسوندي ذکر شود، اما هنگامي که لفظ موقوف (با پسوند و اصطلاحاً) به طور مقيد در مورد غير صحابي به کار رود گفته ميشود: (حديث کذا وکذا وقفه فلان علي عطاء أو علي طاووس أو نحو هذا): “حديث فلان و فلان موقوف به فلاني است، مثلا موقوف به عطا، و يا طاووس و با هر کس ديگري است”. در اصطلاح فقهاي خراسان موقوف را به اسم أثر ميشناسند. از آنها ابوالقاسم فوراني است که فقها از او براي ما چنين نقل کردهاند: به آنچه که از پيامبر – صلى الله عليه وسلم – نقل شود خبر گفته ميشود و به آنچه که از صحابي – رضي الله عنه – نقل شود أثر گفته ميشود.

    این تعریف از موقوف در این آدرس ها که عرض میکنم آمده است

    مقدمه ابن صلاح جلد ا صفحه 49 و 50 و 52- کلید حدیث شناسی جلد 1 صفحه 34-سنت و جایگاه آن در سنت جلد 1 صفحه 423و 521و جلد 2 ص252و365-مقدمه حیات صحابه جلد 1صفحه 22

    موقوف چنانكه گذشت، صحيح يا حسن و يا ضعيف مى باشد، اصل در موقوف حجت نگرفتن آن است، ولى اگر ثابت شود، بعضى احاديث ضعيف را قوى مى سازد، اين در صورتى است كه حكم مرفوع را نداشته باشد، ولى اگر حكم مرفوع را داشت، چون مرفوع حجت است.

    اما دوستان عزیز این جا سندش متصل نیست و این موقوف اثر است و مسند نیست و لیکن موقوف فصل شده و منفصل می باشد و قابل احتجاج نمی باشد.آن هم در اصلی به مهمی امامت الهی .واقعا عجیب است . مگر نه …….

    ثانیا این سندی که ایشان ذکر نمودند صحیح نیست و همان چیزهایی که از سایت ولیعصر ذکر شده برایمان کپی میکند غافل از اینکه این سایت جز تلبیس گری در آن نیست. درست است در میان راویان انساب اشراف بلاذری شخصی به نام عبدالله بن صالح عجلی امده و خودش در مقدمه به وجود این راوی در کتابش اذعان نموده ولی در میان راویان آن عبدالله بن صالح جهنی هم آمده و در اینجا تلبیسی که این شخص و سایت محبوبش انجام داده اند این است عبدالله بن صالح را اینجا عجلی جلوه داده اند تا با تلاش فراوان بگویند که این حدیث صحیح است لیکن در میان روای این حدیث عبدالله بن صالح بن مسلم جهنی ذکر شده است و جرح و تعدیل این شخص به این صورت است که ذکر میکنم

    الاسم : عبد الله بن صالح بن محمد بن مسلم الجهنى مولاهم ، أبو صالح المصرى

    قال المزي في تهذيب الكمال جلد 2صفحه216: قال النسائى : ليس بثقة-قال على ابن المدينى : ضربت على حديث عبد الله بن صالح و ما أروى عنه شيئا-الحجاج بن رشدين بن سعد ـ ، قال : سمعت أحمد بن صالح ، يقول فى عبد الله بن

    صالح : متهم ليس بشىء ، و قال فيه قولا شديدا-قال یحیی بن بکیر: حديث بطوله موضوع-لت لأبى زرعة : فمن رواه عن ابن أبى مريم ؟ قال : هذا كذاب-

    قال الحافظ في تهذيب التهذيب 5 / 260 : قال ابن يونس : روى عن الليث مناكير-قال ابن حبان : منكر الحديث جدا-رتبته عند الذهبي : فيه لين صاحب حديث ، قال أبو زرعة : حسن الحديث لم يكن ممن يكذب و قال ابن عدى هو عندى مستقيم الحديث له أغاليط و كذبه جزرة-رتبته عند ابن حجر : صدوق كثير الغلط ، ثبت فى كتابه ، و كانت فيه غفلة

    پس دوستان عزیز این یکی از راویانش . ایا می شود در اصلی به مهمی امامت که امامیه ی رافضی مدعی است به حدیثی که در آن اشکالات فراوان است احتجاج نمود؟؟آن هم از کتاب اهل سنت…….

    ثالثا در این روایت سند قطع می شود و در حدیث موقوف ااگر سند قطع شود باز از درجه صحت ساقط می شود چنانکه عرض شد.در بحثی که با این رافضی داشتم گفتم اشتباه کردم و این را صرفا از این جهت عرض نمودم که زود با حقیقت نایلش کنم اما وقتی دیدم دنبال جدل است با شیوه خودش به حق نایلش میکنم هرچند روافض عقلشان در اجاره آخوندان است و مراجع سوار بر ناموسشان شده اند به نام صیغه و آنان را کفاری میدانند که از آنان غنیمت جنگی میگیرند بنام خمس ولی دلسوزی به نرمی برای این قوم خبیث جایز نیست ولیکن در مناظراتی که با این کافران داشتم تند با آنان برخورد کردم و در موضع قوت و تهاجم بوده ام چراکه اینان 500سال است هجوم و شبهه پراکنی میکنند و ما فقط دفاع نمودیم اکنون وقت ان است که ما مهاج باشم و آنان مدافع قبرپرستی و گمراهی فراوان خود باشند درانتها چند سوال اساسی از این مذهب عرض میکنم که در حین بحثم با این شخص وجود ندارد و صرفا خارج از بحث و مناظره ام است.

    اما باز برگردیم به ادامه بحث. در اینجا عروه بن زبیر بن عوام آمده و ایشان از واسطی تابعین هستند و در تاریخ 22هجری تولد پیدا کرده و می بینیم که در روایت از قول ایشان ذکر شده که میگوید روزی ابوبکر بر منبر بود و خطبه میخواند الی اخر… .چطوری ایشان این واقعه را دیده درحالیکه 9سال بعد از وفات ابوبکر تازه متولد شده .ایشان عرض نمود که ابن حجر گفته مرسل تابعی می تواند صحیح باشد و بنا به این حرف و اما الامور التی یدرکها(ای التابعی)فیحمل علی انه سمعها او حضرها لکن بشرط ان یکون سالما من التدلیس والله اعلم. اولا باید بگویم جمله داخل پرانتز یعنی ای تابعی رو خودش اضافه نموده ثانیا در فتح الباری ابن حجر بحث روی مرسل صحابی است نه مرسل تابعی و این تدلیسی بود که در داخل پرانتز بدان اضافه نمود و اصل سخنان راجع به مرسل صحابی است نه تابعی .اما قسمتی که قیچی رو نمود و تحریف کرد به نفع خودش. حال کامل حرفهایش رو می اورم تا بفهمید کیست رافضی کذاب و کیست اهل سنت صادق و امانتدار.

    قَالَ النَّوَوِيّ : هَذَا مِنْ مَرَاسِيل الصَّحَابَة ، لِأَنَّ عَائِشَة لَمْ تُدْرِك هَذِهِ الْقِصَّة فَتَكُون سَمِعَتْهَا مِنْ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَوْ مِنْ صَحَابِيّ . وَتَعَقَّبَهُ مَنْ لَمْ يَفْهَم مُرَاده فَقَالَ : إِذَا كَانَ يَجُوز أَنَّهَا سَمِعَتْهَا مِنْ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَكَيْف يُجْزَم بِأَنَّهَا مِنْ الْمَرَاسِيل ؟ وَالْجَوَاب أَنَّ مُرْسَل الصَّحَابِيّ مَا يَرْوِيه مِنْ الْأُمُور الَّتِي لَمْ يُدْرِك زَمَانهَا ، بِخِلَافِ الْأُمُور الَّتِي يُدْرِك زَمَانهَا فَإِنَّهَا لَا يُقَال إِنَّهَا مُرْسَلَة ، بَلْ يُحْمَل عَلَى أَنَّهُ سَمِعَهَا أَوْ حَضَرَهَا وَلَوْ لَمْ يُصَرِّح بِذَلِكَ ، وَلَا تَخْتَصّ هَذَا بِمُرْسَلِ الصَّحَابِيّ بَلْ مُرْسَل التَّابِعِيّ إِذَا ذَكَرَ قِصَّة لَمْ يَحْضُرهَا سُمِّيَتْ مُرْسَلَة ، وَلَوْ جَازَ فِي نَفْس الْأَمْر أَنْ يَكُون سَمِعَهَا مِنْ الصَّحَابِيّ الَّذِي وَقَعَتْ لَهُ تِلْكَ الْقِصَّة . وَأَمَّا الْأُمُور الَّتِي يُدْرِكهَا فَيُحْمَل عَلَى أَنَّهُ سَمِعَهَا أَوْ حَضَرَهَا ، لَكِنْ بِشَرْطِ أَنْ يَكُون سَالِمًا مِنْ التَّدْلِيس وَاَللَّه أَعْلَم-

    اصلا بحث روی مرسل صحابی است و سخن راجع به مرسل تابعی نیست و لیکن مذهب روافض باطل کارشان قیچی کردن و تغییر معانی به نفع خودشان است . ثالثا بدانید دوستان که نزد بعضی اخباری ها چون ابن صلاح مرسل تابعی را به درجه حسن رسانده اند و این در نزد اصولی ها اشتباه است و اصل ان چنین است که اگر چنانچه چند نفر کبار تابعی بیایند و سخنی رو که شنیده اند و بگویند فلانی صحابی چنین کرد میشود به ان روایت احتجاج نمود و لیکن می بینم عروه از کبار نیست و از واسطی است و در قید حیات ابوبکر وجود خارجی نداشته و لیکن اصولی ها میگویند که به شرطی صحیح و یا حسن می شود که چند کبار تابعی ذکر کرده باشند و در قید حیات صحابی بوده باشند. پس بازم دلیلش اشتباه بود اقای ولیعصر مدعی ………………

    رابعا فرض می کنیم حدیث صحیح است و در آن شکی نباشد هرچند که شک بسیار است چند جواب دیگر برای این دوست در خواب داریم 1-حضرت حسن کودک بوده کان صغیرا حین خلافه ابوبکر صدیق رضی الله عنه و والكلام في حال الصغر ليس مثل الكلام في حال اكتمال العقل ، ولأن هذا التصرف وهو أن يصعد إلى منبر الخليفة ويقول له هذا الكلام ليس من تصرف الرجل الرشيد.

    واین سخن کودک نمیتواند حجت باشد بر یک اصل به این مهمی .

    2-فرض بگیریم که این کارش همانند کار فردی کامل و بالغ است این کارش تناقض دارد با حرف و سخن پدرش که
    فقال علی لیس هذا عم ملا منا- حال سوالی پیش می آید که طبق نظر شما رافضیان هر دو معصوم هستند و افعالشان چون دستورات الله است . چطوری یک معصوم می گوید این منبر مال پدرم است و دیگری میگوید این کار از طرف من نبوده و من راضی به این عمل نیستم .تناقض در فعل معصومین نزد اهل رافض فاجعه است .پس اینم دلیلی بر بطلان شما است!!!!!!!

    3-وقتی علی نخواسته این کار را شما چرا دست بردار نیستید . علی نمیخواهد اینا میخواهند . هذا عجیب جدا!!!!! علی بهتر فهمیده یا شما نمایندگان مکتب رافضی که مدعی شیعه بودن علی دارید!!! شما هم تابع علی باشید و نخواهید .

    4- أن المقصود بقول الحسن رضي الله عنه (منبر أبي) أي منبر النبي صلى الله عليه وسلم ، ولم يقصد منبر والده علي بن أبي طالب رضي الله عنه. مقصود از منبر ابی هم منبر پدرش نبوده . بلکه حسن پیامبر مقصودش بوده چرا محمد را بیشتر از پدرش دوست می داشته و در زمانی این را فرموده که هنوز داغدار است از فوت پدر بزرگش و ناراحت است که کسی غیر از نبی بر منبر رفته . پس بفهمید ای روافض بیچاره . تا کی خود را به حماریت میزنید………………….

    از ایشان می پرسم که آیا علی علیه السلام به امامت و خلافت خود از طرف خدا اعتقاد داشت و چرا از امامت و خلافت الهی خود روی گردان بود،؟

    ولیعصر رافضی= خیر امیرالمومنین روی گردان نبود ودر رحبه به امامت و خلافت خود احتجاج نمود با این مضمون ناشد عليّ(عليه السلام) الناس في رحبة القصر -أو قال: رحبة الجامع بالكوفة-: أيّكم سمع رسول اللَّه(صلى اللّه عليه وآله وسلم) يقول: من كنت مولاه فعليّ مولاه؟ فقام اثنا عشر رجلاً فشهدوا بها، وأنس بن مالك في القوم لم يقم، فقال له: يا أنس! ما يمنعك أن تقوم فتشهد ولقد حضرتها؟ فقال: يا أميرالمؤمنين، كبرت ونسيت. فقال: اللهمّ إن كان كاذباً فارمِه بها بيضاء لا تواريها العمامة.

    اوربان = در مورد قسمت اول سخنش باید عرض کنم اولا علی از خلافتی که از طرف خدا به زعم شیعه است روی گردان بوده و این را از مصادر و منابع شیعه اثبات میکنم علی ع در نهج البلاغه می گوید:

    نهج البلاغة، شرح فيض الإسلام، جزء4، خطبه 196 و خود نهج البلاغه خطبه 205 می گوید

    و الله ما كانت لي من الخلافة رغبه ولا في الولاية أربه و لكنكم دعوتموني إليها و حملتموني عليها یعنی: سوگند بخدا من رغبتي به خلافت نداشتم و نيازي بولايت در من نبود شما مرا بسوي خلافت خوانديد و مرا بدان وادار كرديد».

    اگر علي(ع) از سوي خدا – جل جلاله – براي خلافت و ولايت تعيين شده بود چرا ميل و رغبت نداشت و از آن روي گردان بود؟ آيا رسول الله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم هم به نبوت و رسالت خود بي ميل و رغبت بود؟

    اگر علی از طرف خدا انتخاب شده چرا می گوید خلافت و امامت نزد او از اب بینی بز و بعضی جاهای دیگر در نهج البلاغه می گوید از لنگه کفش پاره هم کمتر و بی ارزشتر است؟ العیاذ بالله علی ع فرمان خدا و منصوصیتش از طرف الله را تا این حد بی ارزش و میداند و از آن روی گردان است؟؟

    اگر علي- عليه السلام – از سوي خدا انتخاب شده بود چرا با ابوبكر- رضي الله عنه -و عمر- رضي الله عنه – بيعت كرد؟ چنانچه در كتب شيعة اماميه بدان تصريح شده است؟

    (در كتاب غارات ثقفي و مستدرك نهج البلاغه و ديگر كتب اماميه آمده).

    بعنوان نمونه در (الغارات) اثر ابو إسحاق ثقفي (متوفي 283 هجري) مي خوانيم : كه علي- عليه السلام – پس از قتل محمد بن ابي بكر نامه اي به ياران خود در مصر نوشت، ضمن آن نامه از خلافت ابوبكر- رضي الله عنه – ياد كرده مي نويسد:

    (فمشيت عند ذلك الي ابي بكر فبايعته)()

    يعني:« در آن هنگام بسوي ابوبكر رفتم و با او بيعت كردم».

    در قسمت دوم سخنانش به واقعه رحبه و احتجاج علی به غدیر اشاره نمود ولی اصلا سوال من ربطی به این قضیه نداشت ولی باز جواب اهل سنت را عرض میکنم شاید که چشمهای شیعیان عزیز و این شخص رافضی و هتاک باز شود. اولا درباره رحبه باید گفت که ایشان از کجا کشف نمود که استدلال علی رضی الله عنه به امامت و خلافت بوده . ما عرض میکنیم چرا بعد از احتجاجش به این حدیث که آن هم در خود نهج البلاغه نیست بلکه در شروح آن است نگفت که حقم را ابوبکر و عمر رضی الله عنهما خوردند؟ بلکه ما گوییم از این مناشده علی علیه السلام می فهیم که ایشان به دوستی اشاره نموده تا اختلافاتش با سایر اصحاب مرتفع شود و جنجالها پس شهادت سیدنا عثمان بخوابد ثانیا در شروح نهج البلاغه سند صحیحی ندارد و خود نهج البلاغه فاقد سند است و نزد ما فقط 5 درصد ان صحت دارد و مابقی خیالاتی است که 500 سال بعد از شهادت سیدنا علی نوشته شده ثالثا باید عرض کنم ما فرض میکنیم این احتجاع علی در رحبه صحیح بوده و در مورد خلافت باشد باز این امر به ضررررررررررررررر شما رافضیان است . میدانید چرا؟؟

    جواب این است که چرا علی علیه السلام به این حدیث در زمان انتخاب خلفای ما سبق خود بدان احتجاج ننمود والله علی که رافضیان تجسم میکنند یک ترسوی بی ناموس است العیاذ بالله که زنش را کشتند و نتونست کاری بکنه و رفت سرشو کرد در چاه و گریست والله بنده از این اهانت های شیعه به سیدنا علی مرتضی خجالت می کشم تا کی خود را به خواب میززنند . شاید در جواب بگویند حکم خدا یعنی امامت و خلافت را به تعویق انداخت صرفا بخاطر مصلحت اندیشی

    در جواب عرض میکنم ایشان تابع سنت چه کسی بودند؟؟ می گویند محمد ص . گویم وقتی که محمد ص بدو وحی شد که قبله را در حین نماز از مسجد الاقصی به طرف کعبه تغییر دهد چرا مصلحت اندیشی ننمود تا اصحاب اعتراض نکنند؟؟پیامبر در اجرای حکم الهی مصلحت اندیشی نمیکرد پس علی چکارست که فکر خود را بر حکم الله مرجح کند؟؟

    ای رافضیان بی خرد اندکی در سخنانتان تامل کنید و بعد سخن بگویید

    ولیعصر رافضی =این نخواستن علی به معنای دوست نداشتن کار حسن نبوده و مثالی هم آوردم برای این کار

    قضاوت با شما خوانند گان عزیز

    لا اله الا الله و محمد رسول الله

    برادرتان اوربان از دعای خیر بی نصیب نکنید……

    #4619

    rrw
    کاربر
    نوشته ايد:” مراجع سوار بر ناموس (شيعيان) شده اند به نام صیغه”

    پاسخ:

    تو خودت مراقب باش تروريستهاي تکفيري سوار ناموست نشوند به نام جهاد نکاح!!( از تمامي دوستان چه سني وچه شيعه بخاطر اينگونه مطالب سخيف معذرت مي خواهم ولي اين دوست ما بايد بداند مزخرف گفتن آسان است)

    جناب اورمان در ابتدا ي نوشته خود اظهار داشته چون روايت برخورد امام حسن با ابوبکر ، موقوف است حجت نيست. بنده از آنجايي که چنين بحثهايي کش دار و خسته کننده است و اصلا در تخصص من هم نيست، به آن ورود نمي کنم و به بقيه مطالب مي پردازم. (ديگر دوستان چنانچه مايلند جواب اين بند را هم بدهند)

    نوشته ايد:” حضرت حسن کودک بوده ….واین سخن کودک نمیتواند حجت باشد ”

    پاسخ:

    فرض کنيم امام حسن، نوه رسول خدا و وارث اخلاق و تربيت ايشان و کسي که به طور قطع مشمول آيه تطهير است، نعوذ بالله ،درست تربيت نشده يود و اين جمله عتاب گونه (انزل عن منبر ابی) را بي دليل به ابوبکر گفته باشد. ولي اگر عاقل باشي نمي تواني بپذيري اين کودک، به يکباره اين سخن را گفته ،بدون آنکه قبلا آن را از پدر و مادرش شنيده باشد!!!

    نوشته ايد:”فرض بگیریم که این کارش همانند کار فردی کامل و بالغ است این کارش تناقض دارد با حرف و سخن پدرش که فقال علی لیس هذا عم ملا منا این کار از طرف من نبوده و من راضی به این عمل نیستم ”

    پاسخ:

    خير، اين دو جمله هرگز با هم تناقض ندارند. مگر حضرت علي گفت که حضرت حسن جمله اي اشتباه يا خداي ناکرده دروغ گفته . علي گفت من راضي به گفتن اين جمله توسط حسن نبودم و چنين چيزي را از او نخواستم.

    #4620

    rrw
    کاربر
    نوشته ايد:”وقتی علی نخواسته این کار را شما چرا دست بردار نیستید . علی نمیخواهد اینا میخواهند . هذا عجیب جدا:

    پاسخ:

    در بند قبلي هم عرض کردم . علي ، غصب منبر رسول خدا را رد نکرد، بلکه فقط گفت او پسرش را به گفتن اين جمله، ترغيب نکرده.

    نوشته ايد” حسن ، پیامبر مقصودش بوده چرا محمد را بیشتر از پدرش دوست می داشته و در زمانی این را فرموده که هنوز داغدار است از فوت پدر بزرگش و ناراحت است که کسی غیر از نبی بر منبر رفته .”

    پاسخ:

    چه کسي به شما اين حق را داده که (منبر ابي) را منبر پدر بزرگم معني کنيددر حاليکه معني اول آن منبر پدرم است. از طرفي تمامي قراين چنين است که هم ابوبکر و هم علي منظور حسن را منبر پدرم ،درک کرده اند. چراکه ظاهرا ابوبکر از شنيدن اين سخن ناراحت شده بود که علي براي فرو نشاندن تبعات آن وارد شد. و از سخن علي هم (من راضي به گفتن اين جمله توسط حسن نبودم ) چنين بر مي آيد که ايشان منظور حسن را منبر پدرم درک کرده اند. به هرصورت عقل سليم از سخنان امام حسن و امام علي اين برداشت نچسب شما را نخواهد داشت.

    #4621

    rrw
    کاربر
    نوشته ايد:” آیا علی علیه السلام به امامت و خلافت خود از طرف خدا اعتقاد داشت و چرا از امامت و خلافت الهی خود روی گردان بود؟

    پاسخ:

    امامت، مقامى دینى و معنوى و موهبتى الهى است که به انسان هاى کامل و معصوم ، اختصاص دارد. و وظیفه آن ها،تربیت و هدایت انسانها است. انتخاب امام به اذن الهى و نص صریح پیامبر اکرم منحصر مى شود و نیازمند بیعت و استقبال مردمى نیست.

    اما خلافت و حکومت به معناى ریاست ظاهرى، امارت و زمامدارى و رسیدگى به امور سیاسى و اجتماعى مردم است. این مقام تنها یکى از شؤون امامت به شمار مى آید. و واضح است که ايفاي اين وظيفه امام ، منوط به بيعت و حرف شنوي مردم خواهد بود.

    به عبارتي مقام خلافت و جانشینى پیامبر را مى توان غصب کرد، چنان که در طول تاریخ چنین بوده است و برخى به ناحق، مقام و منصب خلافت را غصب کرده اند. اما، مقام امامت، غصب شدنى نیست و این مقام همواره باقى، ثابت و حق است.

    امام على هر گاه سخن از خلافت به میان مى آمد، آن را کوچک مى شمرد و نکوهش مى کرد; زیرا خلافت و حکومت را بدون امامت، از همه چیز پست تر و بى ارزش تر مى دانست. در مقابل، هر گاه سخن از امامت بود، جز به شکوه از آن یاد نمى کرد. ايشان درباره جایگاه امامت مى فرماید:
    حارت الالباب و العقول و تاهت الافهام فیما اقول تصاغرت العظماء و تقاصرت العلماء و کلت الشعراء و خرست البُلغاء و لکنت الخطباء و عجزت الفصحاء و تواضعت الارض و السماء عن وصف شأن الاولیاء.
    براى شناخت و درک جایگاه امام، عقل ها سرگردان شده و فهم ها به بى راهه رفته اند. بزرگان، کوچک و دانشمندان، کوتاه فکر شده اند. شاعران، وامانده و سخنوران، درمانده اند. خطیبان به لکنت افتاده; خدایان سخن، ناتوان شده و زمین و آسمان از وصف شأن اولیا (امامان) ناتوان گشته و به تواضع نشسته اند.

    به هر صورت آن حضرت هیچ گاه نفرمود که من امام نیستم. و هرگز امامت را به دیگران احاله نداد; زیرا این مقام اصلاً قابل واگذارى به دیگران نیست. اما ايفاي نقش خلافت و فرماندهي را با وجود چنان پيمان شکناني اجرايي نمي دانست.

    علي همواره خود را نسبت به خلافت ذي حق مي دانستند هرگز از آن رويگردان نشدند. بلکه اعراض و رويگرداني علي(ع) در بعد مقبوليت و شرايط فعليت يافتن اين حکومت بوده است. به عبارتي چون مردم آمادگي پذيرش واقعي حکومت علي (ع) را نداشتند لذا ايشان مي خواستند با مردم اتمام حجت نمايند. مگر خود علي در خطبه 6 نفرمودند: « سوگند به خدا من همواره از حق خويش محروم ماندم، و از هنگام وفات پيامبرتا امروز حق من را از من باز داشتند و به ديگري اختصاص دادند»

    #4622

    rrw
    کاربر
    نوشته ايد:” ما گوییم از این مناشده علی می فهیم که ایشان به دوستی اشاره نموده تا اختلافاتش با سایر اصحاب مرتفع شود و جنجالها پس شهادت سیدنا عثمان بخوابد ثانیا در شروح نهج البلاغه سند صحیحی ندارد و خود نهج البلاغه فاقد سند است”

    پاسخ:

    بنده اين روايت را از کتب خودتان مي آورم تا نگوييد قبولش نداريد.

    شهدت عليّاً فى الرحبة ينشد الناس ، فيقول : انشد اللّه من سمع رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم)يقول : يوم غدير خم : من كنت مولاه فعلى مولاه ، لمّا قام فشهد ، (و لا يقم الاّ من قدر رآه) .

    قال عبد الرحمن : فقام اثنا عشر بدريّاً كأنّى أنظر إلى أحدهم فقالوا : نشهد انّا سمعنا رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) ، يقول يوم غدير خم : ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم ، وأزواجى امّهاتم ؟ فقلنا : بلى يا رسول اللّه . قال : فمن كنت مولاه فعلىّ مولاه ، الّلهم وال من والاه وعاد من عاداه » . إلى أن قال فقام الاّ ثلاثة لم يقوموا فدعا على فأصابتهم دعوته .

    علي را در ميدان شهر ديدم كه از مردم درخواست و تقاضا مي‌كرد تا هر كسي در غدير خم از رسول خدا اين حديث را شنيده است ، گواهي دهد ، و مي فرمود : شما را به خدا قسم اگر در غدير خم شنيده‌ايد كه رسول خدا فرمود : ” هر كس من مولي او هستم ، علي مولي او است ” بپا خيزد و شهادت دهد .

    عبد الرحمن مي‌گويد : دوازده نفر از آنان كه در بدر حضور داشتند ، حركت كردند و گفتند : ما شهادت مي‌دهيم كه در روز غدير پيامبر خدا فرمود : اي مردم ! آيا من بر جان شما مؤمنان ولايت ندارم و همسرانم مادران شما نيستند ؟ گفتيم : آري ، اين چنين است اي رسول خدا . آن حضرت فرمود : پس هر كس كه من مولاي او هستم ، علي نيز مولاي او است . خدوندا ! دوست بدار آن كه او را دوست بدارد و دشمن بدار آن كه او را دشمن بدارد .

    راوي مي‌گويد : سه نفر از حاضران غدير خم، در مجلس علي حاضر به شهادت نشدند ، علي در حق آنان نفرين كرد كه هر سه نفر به نفرين آن حضرت گرفتار شدند .( علماي اهل سنت نوشته‌اند اين سه تن أنس بن مالك ، براء بن عازب و زيدبن بن ارقم بودند)

    مسند احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 119

    #4623

    rrw
    کاربر
    اما اينکه مي گويي علي در اين روايت ، به دوستی اشاره نموده نه به خلافت ،پاسخ اين است که آيا امروزبعد از گذشت هزاروپانصد سال ، هيچ فرد عاقلي به خود اجازه مي دهد واقعه غدير را کتمان کند؟ قطعا خير. به واقع حتي امروز آنچه مورد اختلاف است ، وقوع اين واقعه نيست بلکه صرفا معنا وسبب آن است (سني مي گويد منظور رسول خدا دوستي با علي بود وشيعه مي گويد خلافت ايشان)

    به اين ترتيب آيا معقول و پذيرفتني است کساني همچون أنس بن مالك ، براء بن عازب و زيدبن بن ارقم درهمان ايام و درحضور جمع کثيري که همگي شاهد واقعه غدير بودند، آن واقعه را منکر شود؟ قطعا نه (هيچ عاقلي چنين نمي کند)

    پس عقل حکم مي کند که اين سه نفر منکر وقوع واقعه غدير نبوده، بلکه به دروغ ،منکر منصوبيت حضرت امير به خلافت شده اند. در واقع تعيين جانشيني رسول خدا در غدير را انکار کردند نه خود واقعه را (شايد آنها هم ادعا کرده بودند منظور رسول خدا دوستي بود نه جانشيني)

    اصلا بگذار طوري ديگر بگويم . اوامر حاکم مطاع است . چه مردم حاکم را دوست داشته باشد چه نداشته باشد. لذا استناد حضرت علي به واقعه غدير براي اين بود که خلافت خود را ثابت کند وگرنه هنگام داشتن خلافت که دوست داشتن حاکم يا دوست نداشتن او در مطاع بودن اوامر او،دخيل نيست.

    يک جور ديگرهم بگويم .مگر به قول خودت ،خطاب اين جمله علي ، فتنه گران پس از قتل عثمان(نظير عايشه) ، نبود. همانهايي که هرگز با علي بيعت نکردند. با تعبيرجاهلانه تو، علي گرفتن بيعت ، را رها کرده و گفته مرا دوست داشته باشيد!! اصلا دوست داشتن آنها چه کمکي به علي مي کرد. يعني اگر علي را دوست مي داشتند، به تصميم او در مورد قاتلان عثمان گردن مي نهادند.يعني مشکل عايشه با علي اين بود که يادش رفته بود طبق فرمايش رسول خدا علي را دوست داشته باشد!!! يا مشکل عايشه با علي اين بود که منصوبيت علي به خلافت را انکار مي کرد وبه دستورات او گردن نمي نهاد.

    #4624

    rrw
    کاربر

    نوشته ايد:” پیامبر در اجرای حکم الهی مصلحت اندیشی نمیکرد پس علی چکارست که فکر خود را بر حکم الله مرجح کند؟؟

    پاسخ:

    اولا :همانطور که گفتم تاخير در امامت و ولايت حضرت علي اصلا موضوعيت ندارد و پس از رسول خدا ايشان امام مردم بودند. ولي بيعت اجباري با ابوبکر و همچنين عدم قبول سريع خلافت ،تابع شرايط و مصالحي بود که پيشتر گفتم.

    ثانيا: اگر صلح حديبيه توسط پيامبر ، مصلحت انديشي نبوده چه بوده. اگر همسطح نکردن کف کعبه با زمين ، و قرار ندادن دو در براي آن( صحيح البخاري، ج 2، ص 574، ح1509) و دهها مورد ديگر ،مصلحت انديشي نبود ، چه بود. دوست عزيز اصلا مصلحت انديشي نکردن از ناداني است پس لطفا آنرا به رسول خدا نسبت نده.

    در آخر جواب بنده به اين سوال تو که ” ایا شما دلیلی صریح الفظ و صحیح السند برای امامت منصوص من عندالله علی و فرزندانش از قرآن و سنت صحیح دارید؟ اين است که بله ،دستور صريح رسول خدا در واقعه غدير به ولايت و سرپرستي علي. حال اگر طيق عادت هميشگي مي خواهي بگويي منظور رسول خدا ، دوستي بود. پيشنهاد مي کنم ابتدا مقاله “بررسي واژه مولي در واقعه غدير “(در پست جانشيني همين سايت )بخواني .آن مقاله همچنان بي پاسخ است.شايد تو جوابي براي آن داشته باشي.

    #4637

    اولا این حرف ها کذب محض است و شیخ عریفی در مصاحبه ای که با شبکه الجزیره در مورخ 12/6/92داشتند این قضیه را دروغی دانستند و فرمودند بر ایشان افترا بسته اند رافضیان و این شما روافض هستید که صفحه تویتر ایشان را با فتو شاپ جعل نمودید و آن قدر احمق هستید که میدانید در هر پیام تویتر فقط میتوانید تا سقف 145حرف بنویسید ولی چون دروغگو کم حافظه است و خدا خواست تا شماها رسوا شوید180حرف در پیام نوشتید و این رسوایی شما در سایت های اینترنتی منعکس شده .لعنت الله علی الکاذبین.

    در مورد بطیخ مفتی اعظم تونس باید بگویم ایشان در مصاحبه ای که در تاریخ 29/6/1392هجری شمسی با شبکه رسمی تونس داشتند مجری گفت آیا چنین چیزی صحت دارد . ایشان به صراحت فرموند که این کذب محض است و این کار زنا و فحشا است . باز هم لعنت بر شما کذابان . اما در مورد ناصر العمر هم ایشان این فتوا را تکذیب نمود و فرمود فحشا است. ثانیا . این را شیعیان ابله ساختند صرفا جهت تخریب اخلاقی و ترور شخصیتیه مجاهدان راستین اهل سنت در سوریه و در واقع شیعیان با سکولارها و یهودی ها متحد شده اند برای تخریب این مجاهدان ولی بدانید که نصر من الله و فتح قریب. وزیر خارجه تونس هم شخصی سکولار و دین ستیز است و سخنش نزد ما از سخن یک حمار هم بی ارزشتر است ثالثا اگر مرد هستید از سایت های شخصیه خود این اشخاص فتواها رو بیاورید که هرگز نخواهید توانست . تهمت زدن مذهب شما شیعه ها است وافتروا علی اعدائهم و شهروهم و باهتوهم . درواقع وقتی شماها افترا می بندید براهل سنت و مخالفان عقیدتی تان به مذهب فحشانی چون مجلسی و کلینی عمل نموده ایدو این اساس مذهب شماست رابعا فقط اگر مرد هستید بیاورید از کتب ما اهل سنت که چیزی به نام جهاد نکاح موجود است . هرگز نمیتوانید. لعنت الله علی الکاذبین .برادرتان اوربان از دعای خیر بی نصیب نکنید.

    #4638

    اولا این حرف ها کذب محض است و شیخ عریفی در مصاحبه ای که با شبکه الجزیره در مورخ 12/6/92داشتند این قضیه را دروغی دانستند و فرمودند بر ایشان افترا بسته اند رافضیان و این شما روافض هستید که صفحه تویتر ایشان را با فتو شاپ جعل نمودید و آن قدر احمق هستید که میدانید در هر پیام تویتر فقط میتوانید تا سقف 145حرف بنویسید ولی چون دروغگو کم حافظه است و خدا خواست تا شماها رسوا شوید180حرف در پیام نوشتید و این رسوایی شما در سایت های اینترنتی منعکس شده .لعنت الله علی الکاذبین.

    در مورد بطیخ مفتی اعظم تونس باید بگویم ایشان در مصاحبه ای که در تاریخ 29/6/1392هجری شمسی با شبکه رسمی تونس داشتند مجری گفت آیا چنین چیزی صحت دارد . ایشان به صراحت فرموند که این کذب محض است و این کار زنا و فحشا است . باز هم لعنت بر شما کذابان . اما در مورد ناصر العمر هم ایشان این فتوا را تکذیب نمود و فرمود فحشا است. ثانیا . این را شیعیان ابله ساختند صرفا جهت تخریب اخلاقی و ترور شخصیتیه مجاهدان راستین اهل سنت در سوریه و در واقع شیعیان با سکولارها و یهودی ها متحد شده اند برای تخریب این مجاهدان ولی بدانید که نصر من الله و فتح قریب. وزیر خارجه تونس هم شخصی سکولار و دین ستیز است و سخنش نزد ما از سخن یک حمار هم بی ارزشتر است ثالثا اگر مرد هستید از سایت های شخصیه خود این اشخاص فتواها رو بیاورید که هرگز نخواهید توانست . تهمت زدن مذهب شما شیعه ها است وافتروا علی اعدائهم و شهروهم و باهتوهم . درواقع وقتی شماها افترا می بندید براهل سنت و مخالفان عقیدتی تان به مذهب فحشانی چون مجلسی و کلینی عمل نموده ایدو این اساس مذهب شماست رابعا فقط اگر مرد هستید بیاورید از کتب ما اهل سنت که چیزی به نام جهاد نکاح موجود است . هرگز نمیتوانید. لعنت الله علی الکاذبین .برادرتان اوربان از دعای خیر بی نصیب نکنید.

    #4639
    عجله نکن منتظر رد طولانی تمامی سخنانی که نمودی باش
    #4640

    اولا اگر شما عاقل میبودی هیچوقت به جهاد نکاح استناد نمیکردی چون چنین چیزی همش شایعه است و ساخته شما نوکران یهود . درثانی اگر صیغه خوبه چرا تو ناراحت میشی ناموست صیغه کنه؟ پس بدان چیز قبیحی است و خودتان هم خوب میدانید ولیکن پوووووووووول و شهووووووووووت شمارو کور کرده. سیاه بازی بزار کنار عزیزم . جعفر صادق میگه بی شاهد و به هرتعداد میتوانی به زنان بدون اجازه ولی صیغه کند. دیدید خودتون هم به زشتی این صیغه باور قلبی دارید.اگر تابع جعفر صادقی و علی میگن بهت لا تدنس به نفسه –خودتو باهاش الوده مکن . پس دیگر غصه خوردنت چیست ای مردک نادان.

    #4641

    ثانیا 1- نوشته ايد:”فرض بگیریم که این 2- فرض کنيم امام حسن، نوه رسول خدا و وارث اخلاق و تربيت….. عزیزم میفهمی این فرضیات را گرفتن در اصل به مهمی امامت یعنی فاجعه؟اصلی که توش احتمال وفرض وارد بشه باید به اصل بودنش گریست جانم. در واقع شیعه جز با فلسفه های پوچ و به در و یواز زدن نمیتواند امامت را ثابت کند وقت فلسفه هم معلوم میشود که کارتان سفسطه بوده و الان هم فرضیات باطل خود را انجام دادی . آیا شمایی که قیاس میکنی نمیدانی که قیاس در مذهب رفض جایی ندارد؟؟پس قیاس کردنتان آن هم با فرض باز اشتباه است . قران توش امامت علی نیست از سنت هم نمیتوانید اثبات کنید . یکسره بگویید عشقمان میکشد امامت را بسازیم وخودتان را خلاص کنید ای جماعت ضاله

    #4642

    او پسرش را به گفتن اين جمله، ترغيب نکرده – به به اعترافی جالب بود احسنت . من هم منظوزم همین بود عزیز دل . تناقض در فعل معصویمن آن هم در این حدیث ضغیف؟ علی میگوید از طرف من نبوده حسن میگوید بیا پایین کار کدام یک بالاخره صحیحه؟باید کار یکی را بپسندی نمیشود بگویی کار حسن صحیح بوده و علی هم تو دلش راضی بوده . تو این حدیث شما چطور از قلب علی باخبر شدی ؟ از ظاهر حدیث بر می اید که علی هم رضایت بر این عمل حسن نداشته

    گفتی از کجا بدانیم مقصود منبر ابی یعنی پدر بزرگ؟ شما ایا روایت قبل و بعد را خوانده ای بگذار بهت بدمش تا بدانی مقصود چیست.. بلافاصله بعد از وفات نبی این واقعه رخ داده برو قشنگ از اول انساب اشراف را بخون خودت با خط سیر تاریخی ان اشنا میشوی بعد وفات نبی حسین پیش عمر رفته و گفته از منبر پدرم بیا پایین مقصودش منبر نبی است او هم کودک بوده

    #4643

    مثل حدثنا أبو مسلم حدثنی أبی أحمد حدثنا سلیمان بن حرب ثنا حماد بن زید عن یحیى بن سعید عن عبید بن حنین عن حسین بن على قال صعدت إلى عمر رضی الله عنه وهو على المنبر فقلت إنزل عن منبر أبی واذهب إلى منبر أبیک قال من علمک هذا قلت ما علمنی أحد قال منبر أبیک والله منبر أبیک والله منبر أبیک والله وهل أنبت الشعر على رؤوسنا إلا أنتم جعلت تأتینا جعلت تغشانا هر چند سند هر دو روایت ضعیف است ولی گفتم که بفمی مقصود چی بوده اگر هم نمیفهمی تقصیر از چشماته

    اما باز بگیم حرف شما راست باشه از این روایتها اصل امامتتون منتفی است عزیز دل ..

    گفتیامامت، مقامى دینى و معنوى و موهبتى الهى است که به انسان هاى کامل و معصوم ، اختصاص دارد. و وظیفه آن ها،تربیت و هدایت انسانها است. انتخاب امام به اذن الهى و نص صریح پیامبر اکرم منحصر مى شود و نیازمند بیعت و استقبال مردمى نیست

    پاسخ=این اصل امامت علی و فرزندانش اینقدر بر آن فلسفه میتراشی خدا ازش سخنی نگفته تو ازش حرف میزنی؟ الله بهتره میفهمه یا امام زمان پرستان؟ در ضمن این امام که شما میگوید باید در نهایت خلیفه بشه تا امامتش کامل بشه . خب عزیز جان علی چرا ااز آن روی گردان بوده؟ از امری الهی روی گردان بوده پس . طبق اعتراف خودت علی خلافت نخواسته از حرفت این برداشت میشود. میرسیم یه امامتش. برایمان بیاور اصل مهم امامت را از قرآن از ایات محکمات و صریح . نه اینکه من کنت مولا که هزاران بار جوابش را گفته ایم و شماها لیکن بخاطر خمس و صیغهههههههههههههه روش پافشاری شدیدی دارید. بقیه را هم بی نصیب نکنید عزیز جان اینقدر اخوندان خودخواهی نباشید.هههههههههه

    راستی بهت یاد ندادن اسم را درست بگی ای رافضی مشرک . بگو اوربان نه اورمان. بیام یادت بدم از ته چاه جمکران؟ادب یک رافضی همینقدر است.انتظاری نیست قران میگه به ما مشرکان نجس اند يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا. عزیزم پس کلامت را درست کن با اون ایدی مسخرت ار ار دبلیو. یک سره یک دبلیو سی مینوشتی برای نشان دادن خودتان بهتر بود

    گفتی زیرا خلافت و حکومت را بدون امامت، از همه چیز پست تر و بى ارزش تر مى دانست

    #4644

    مثل حدثنا أبو مسلم حدثنی أبی أحمد حدثنا سلیمان بن حرب ثنا حماد بن زید عن یحیى بن سعید عن عبید بن حنین عن حسین بن على قال صعدت إلى عمر رضی الله عنه وهو على المنبر فقلت إنزل عن منبر أبی واذهب إلى منبر أبیک قال من علمک هذا قلت ما علمنی أحد قال منبر أبیک والله منبر أبیک والله منبر أبیک والله وهل أنبت الشعر على رؤوسنا إلا أنتم جعلت تأتینا جعلت تغشانا هر چند سند هر دو روایت ضعیف است ولی گفتم که بفمی مقصود چی بوده اگر هم نمیفهمی تقصیر از چشماته

    اما باز بگیم حرف شما راست باشه از این روایتها اصل امامتتون منتفی است عزیز دل ..

    گفتیامامت، مقامى دینى و معنوى و موهبتى الهى است که به انسان هاى کامل و معصوم ، اختصاص دارد. و وظیفه آن ها،تربیت و هدایت انسانها است. انتخاب امام به اذن الهى و نص صریح پیامبر اکرم منحصر مى شود و نیازمند بیعت و استقبال مردمى نیست

    پاسخ=این اصل امامت علی و فرزندانش اینقدر بر آن فلسفه میتراشی خدا ازش سخنی نگفته تو ازش حرف میزنی؟ الله بهتره میفهمه یا امام زمان پرستان؟ در ضمن این امام که شما میگوید باید در نهایت خلیفه بشه تا امامتش کامل بشه . خب عزیز جان علی چرا ااز آن روی گردان بوده؟ از امری الهی روی گردان بوده پس . طبق اعتراف خودت علی خلافت نخواسته از حرفت این برداشت میشود. میرسیم یه امامتش. برایمان بیاور اصل مهم امامت را از قرآن از ایات محکمات و صریح . نه اینکه من کنت مولا که هزاران بار جوابش را گفته ایم و شماها لیکن بخاطر خمس و صیغهههههههههههههه روش پافشاری شدیدی دارید. بقیه را هم بی نصیب نکنید عزیز جان اینقدر اخوندان خودخواهی نباشید.هههههههههه

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 153)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.