این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط rrw در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3583شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3584لعنت الله علي المكذبين
1-اعلام اين موضوع در عرفه مي توانست تمرکز مسلمانان را در حج برهم بزند.
چطور ميتوانست بهم بزند مگر مردم از سخن رسول الله(ص)پيروي نميكردند؟
2-حديث قرطاس را بخوانيد تا متوجه شويد اوضاع چگونه بود.بنده در مقاله اي ديگر به اين حديث پرداخته ام چون نمي خواهم بحث منحرف شود از آن گذر مي کنم. در مورد امام جماعت شدن ابوبکر هم اولا:در آن ايام حضرت علي از بدن رنجور رسول خدا پرستاري مي کردند.از پيامبر پرستاري ميكردند مگر همسران پيامبر و دخترشان فاطمه كجا بودند كه سيدنا علي از ايشان پرستاري ميكردند.حديث قرطاس را خوب ميشناسيم كه دست آويز اهل بدعت شده است.
رسول الله(ص)ميفرمايند:آن كه بيش از همه ي مردم مرا با جان و مالش همراهي نمود ابوبكر بود همه درهايي كه به مسجد باز ميشوند ببنديد مگر در خانه ي ابوبكر (رض)بخاري كتاب فضل الصحابه ش3654
(چون فقط يک شبهه است وبه اصل موضوع خدشه اي وارد نمي کند)
آري تمام عقايد اهل سنت و جماعت شبهه است.رسول الله به ابوبكر گفتند پيش نماز شود در حالي دو نفر زير بازوي پيامبر را گرفته بودند ابوبكر با ديدن پيامبر از محراب عقب آمدند اما پيامبر به ابوبكر اشاره كردند كه در محراب قرار گيرد و امامت نماز را بر عهده بگيرد بخاري كتاب الاذان ش 712
در موقع وفات ايشان در خانه عايشه(رض)بودند(بخاري كتاب الجناعز ش987
آيا عايشه هنگام فتنه گري داشت دوستي مي کرد ؟اين توهين به ام المومنين عايشه است جواب رسول الله را چه ميدهي بدبخت اصحاب ايشان كافي نبود به همسرشان توهين ميكني
جناب سيدناعمر متاسفانه هرچقدر حقايق براي شما روشن تر مي شود لجاجت شما بيشتر مي گردد. مراقب باشيد خداي ناکرده اين لجاجت، شما رابه جهنم رهنمون نسازد.اين ديگر دست شما نيست دست الله جل و جلاله است.
در حدیث مشهور شده به غدیر نیز کلمه “مولاه” به معنای دوست است، زیرا قرائن و شان نزول حدیث این معنا را می پسندد:- از جمله قرائن آنست که اگر به ادامه جمله دقت کنیم؛ در آخر از کلمه “عاد” به معنای دشمن ذکر شده: «من کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه، اللّهمّ والِ من والاهُ و عادِ من عاداه»
(خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست میدارد، و دشمن بدار کسی را که او را دشمن میدارد). از روی این قرینه درمی یابیم که کلمه “مولا” در جمله معنای دوست می گیرد، زیرا در قسمت دوم جمله از دوستی و دشمنی با وی سخن گفته شده، و این قرینه محکمی است که مراد پیامبر صلی الله علیه وسلم از مولا همانا دوست داشتن علی رضی الله عنه است، و کشف این موضوع برای یک عرب زبان آسان است، برای همین هیچیک از صحابه از آن فرموده پیامبر صلی الله علیه وسلم بعنوان اینکه علی رضی الله عنه جانشین وی باشد نفهمیدند، و حتی خود علی رضی الله عنه هیچگاه به این واقعه جهت جانشینی خود استدلال نکرد، ولی صدها سال بعد افرادی فتنه گر جهت انشقاق بین صفوف مسلمین از این روایت برای اختلاف بهره برداری کردند، و اکنون هم روافض سوء استفاده کرده و تنها حجتشان همان جمله است که البته نمی تواند مذهب فاسدشان را تایید کند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #35852- و اگر به شان نزول حدیث دقت کنیم، در می یابیم که باز کلمه مولا معنای دوست داشتن را دارد، زیرا قضیه غدیر زمانی روی داد که قبل از آن هنگامی که علی رضی الله عنه بعنوان فرمانده جیش عازم یمن شده بودند و بعدها بر سر تقسیم غنایم کدورتی بین آنها ایجاد شد و بعضی از اعضای جیش علی، وی را متهم و مقصر می دانستند و غیبتش می کردند تا آنجا که به گوش پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز رسید، لذا رسول خدا صلی الله علیه وسلم در هنگام بازگشت در راه مدینه، طبق معمول برای اقامه نماز توقفی کردند و سپس برای زدودن این کدورت و خاموش کردن آتش فتنه و کینه بین یارانش، و چون می دانست کلامش فصل الخطاب است و محبتش در قلب یارانش رسوخ کرده، خواست که علی رضی الله عنه را تبرئه کند و یارانش را تشویق به دوستی با وی کند، لذا فرمود: هرکه من دوستدار وی هستم علی هم دوست دارش باشد و و دشمن بدار کسی را که او را دشمن میدارد
پس از روی این قرینه و شان نزول حدیث بروشنی مشخص است که کلمه “مولا” تنها معنای دوست را بر خود می پسندد.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3586ابتدا آنچه گفته شد را مروري کنيم.
در نوشته بنده به چند سند مهم استناد شد:الف) بررسي واژه اي “مولي”
ب)استناد به آيات قرآن
ج) استناد به سخن خود خلفاء
د)استناد به حديث رسول خدا
و)استناد به قراين ديگر
جنابعالي به عنوان تنها پاسخ دهنده اين مقاله به هيچکدام از اين اسناد پاسخ نداديد و فقط در مورد آيات قرآن چند سخن از امام شافعي و ابن تيميه و ديگر علماي خود آورديد که مولي به معني دوستي است. که بعد از پاسخهاي بنده به درستي نظر شيعه اذعان کرديد.(لذاهيچ خدشه اي به اسناد بنده وارد نيست)
لذا با اين همه اسناد غير قابل انکار، قطعا هر منصف جوياي حقيقتي به عقيده شيعه راي مي دهد.خصوصا زماني که آيات قرآني مويد آن است. پس هر چه که در ادامه آورده شود فقط شبهه اي بر اين واقعيت است. اما شما چند شبهه اصلي ارائه کرديد.
شبهه 1- سبب اين سخن رسول خدا واقعه يمن است:بنده پاسخ آنرا دادم که حتي اگر بهانه سخن پيامبر اين باشد ، در اصل موضوع خدشه اي ايجاد نمي کند. ( تعجب مي کنم چرا در جاي خود به آن پاسخ نداديد و مجددا ادعاي خود راتکرار کرده ايد)
شبهه 2- چرا نام حضرت علي در قرآن نيامده:که پاسخ آنرا بطور مبسوط دادم
شبهه3- چرا پيامبر بعد از غدير مجددا روي آن تاکيد نکردند: پاسخ آنرا هم دادم و براي نمونه حديث قرطاس را مثال زدم.
شبهه 4- چرا اين مطلب را پيامبر در عرفه بيان نکردند:پاسخ دادم که وقتي سران بانفوذ و تصميم گيران در مدينه بودند لزومي نداشت حج مردم تحت شعاع قرار بگيرد و تمرکز ايشان به اعمال حج برهم بخورد..
فقط دو شبهه باقي مي ماند :
شبهه اول:چون پيامبر در آخر خطبه دعاکردند ” اللّهمّ والِ من والاهُ و عادِ من عاداه” پس موضوع خطبه دوستي با علي است.
پاسخ:
1- هر سخنوري قبل از اعلام مطلبي مهم، مقدمه چيني مي کند و هميشه براي بيان موضوع، مقدمه چيني به مراتب از دعاي آخر مهم تر است. رسول خدا مقدمه چيني خود را با جمله اي آغاز کردندکه اتفاقا آن هم از مشتقات” ولي” است و فرمودند: «ألست أولي بكم» و در واقع اشاره داشتند به آيه «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم . لذا هيچ ترديدي نمي گذارد که جمله بعدي ، نيز موضوعش سرپرستي برمومنين است . واين جمله بسيار قوي تر از دعاي پاياني است که پیامبر(ص) بعد از فارغ شدن از خطبه فرموده است .
2- چون “جمله من کنت مولاه” صدر حديث است و به معنای سرپرستی است. پس معنای دعا اینگونه می شود:بار خدایا!هرکس که ولایت او را پذیرفت دوست بدار و هر کس که از ولایت او سرباز کرد و دشمنی کرد اورا دشمن دار.3- در برخی روایات جمله “وال من والاه” همراه با جمله” احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه” آمده که نشانگر این است که اللهم وال من والاه معنای محبت نمی دهد. چرا که تکرار صورت مي گيرد. مانند روایت ابن کثیر(البدایه و النهایه ج 7 ص 347): من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه…..
4- در برخی روایات کلمه بعدی آمده است. مانند روایت ابن کثیر که از براء ابن عازب نقل کرده: من کنت مولاه فانّ علیا بعدی مولاه… . اگر پیامبر(ص) از کلمه مولی اراده محبت کرده بود وجهی برای ذکر کلمه بعدی وجود نداشت.زیرا معنا ندارد پیامبربگوید:علی بعد از من محبّ و دوستدار شماست نه قبل از من.
…ادامه داردشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3587شبهه دوم: چرا پيامبر در هنگام بيماري ابوبکر را براي نماز فرستادند؟ابتدا اين روايتها را بخوانيم:
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يُوسُفَ قَالَ أَخْبَرَنَا مَالِكٌ عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ – رضى الله عنها – أَنَّهَا قَالَتْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – قَالَ فِى مَرَضِهِ « مُرُوا أَبَا بَكْرٍ يُصَلِّى بِالنَّاسِ » . قَالَتْ عَائِشَةُ قُلْتُ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ إِذَا قَامَ فِى مَقَامِكَ لَمْ يُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُكَاءِ ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ . فَقَالَتْ عَائِشَةُ فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ قُولِى لَهُ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ إِذَا قَامَ فِى مَقَامِكَ لَمْ يُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُكَاءِ ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ . فَفَعَلَتْ حَفْصَةُ . فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – « مَهْ ، إِنَّكُنَّ لأَنْتُنَّ صَوَاحِبُ يُوسُفَ ، مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ » . فَقَالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ مَا كُنْتُ لأُصِيبَ مِنْكِ خَيْرًا.
عبداللّه بن يوسف از مالك، از هِشام بن عُرْوَه، از پدرش نقل مى كند كه عايشه به ما گفت: رسول خدا در دوران بيمارى خود فرمود : به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند . عايشه گويد: من گفتم: ابوبكر وقتى در جايگاه شما بايستد، مردم از شدّت گريه او [قرائت را] نمى شنوند ! پس به عمر دستور دهيد براى مردم نماز بخواند . عايشه در ادامه مى گويد: به حفصه گفتم: به پيامبر بگو كه ابوبكر وقتى درجايگاه شما بايستد ، مردم از شدّت گريه [او قرائت را] نمى شنوند. پس به عمر دستور دهيد كه براى مردم نماز بخواند.حفصه اين كار را انجام داد. در اين حال رسول خدا به حفصه فرمود: ساكت شو! شما همچون زنان مصر در زمان يوسف هستيد. به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند. در اين هنگام بود كه حفصه به عايشه گفت : نشد كه از تو به من خيرى برسد .
صحيح بخاري، محمد بن اسماعيل ( 256 هـ )، ج 1، ص 165. كتاب الاذان، باب اهل العلم والفضل احق بالامامة.وَحَدَّثَنِي عَنْ مَالِكٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – خَرَجَ فِي مَرَضِهِ، فَأَتَى فَوَجَدَ أَبَا بَكْرٍ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي بِالنَّاسِ، فَاسْتَأْخَرَ أَبُو بَكْرٍ، فَأَشَارَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – أَنْ كَمَا أَنْتَ، فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – إِلَى جَنْبِ أبِي بَكْرٍ، فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يُصَلِّي بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – وَهُوَ جَالِسٌ، وَكَانَ النَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أبِي بَكْرٍ.
رسول خدا در حال بيمارى از منزل خارج و وارد مسجد شد ديد ابوبكر ايستاده و مردم به او اقتدا كرده اند. وقتى ابوبكر متوجّه شد عقب رفت. رسول خدا به او اشاره كرد كه همان جا بمان؛ سپس رسول خدا كنار ابوبكر نشست. ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.مالك از هِشام بن عُرْوَه نقل مىكند كه عروه گويد
الموطّأ، مالك (179 هـ )، ج 1، ص 136 .
..ادامه داردشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3588بررسي اين روايتها:
1-ما در کنار روايتهاي فوق اين روايت هم داريم:
حَدَّثَنَا وَكِيعٌ حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ أَرْقَمَ بْنِ شُرَحْبِيلَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَرَضَهُ الَّذِي مَاتَ فِيهِ كَانَ فِي بَيْتِ عَائِشَةَ فَقَالَ ادْعُوا لِي عَلِيًّا قَالَتْ عَائِشَةُ نَدْعُو لَكَ أَبَا بَكْرٍ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ حَفْصَةُ يَا رَسُولَ اللَّهِ نَدْعُو لَكَ عُمَرَ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ أُمُّ الْفَضْلِ يَا رَسُولَ اللَّهِ نَدْعُو لَكَ الْعَبَّاسَ قَالَ ادْعُوهُ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا رَفَعَ رَأْسَهُ فَلَمْ يَرَ عَلِيًّا فَسَكَتَ فَقَالَ عُمَرُ قُومُوا عن رسول الله
ابن عبّاس در اين زمينه مىگويد: هنگامى كه رسول خدا بيمار شد، همان بيمارى كه به سبب آن وفات يافت، آن حضرت در خانه عايشه بود. حضرتش فرمود: على را برايم صدا كنيد. عايشه گفت: برايتان ابوبكر را صدا بزنيم؟ فرمود: صدايش كنيد.حفصه گفت: اى رسول خدا! برايتان عمر را صدا بزنيم؟ فرمود: صدايش كنيد. اُمّ فضل گفت: اى رسول خدا! عبّاس را برايتان صدا بزنيم؟ فرمود: صدايش كنيد. هنگامى كه همه آن ها جمع شدند، پيامبر خدا سر مباركش را بلند كرد و على را نديد در نتيجه ساكت ماند. در اين هنگام عمر گفت: رسول خدا را ترك كنيد.
سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد قزويني(273 هـ )ـ مسند احمد ( 241 هـ )، ج 6 ، ص 47.از اين رو آيا اين احتمال تقويت نميشود كه خواسته رسول خدا نماز خواندن حضرت علي به جايش بوده امّا هر بار اين امر ناديده گرفته ميشده تا اين كه حضرت با ناراحتي جملات بالا را بيان ميفرمايد و از او يا حفصه كه با او همراه بود از زنان اطراف يوسف ياد ميكند؟!! (زنان اطراف حضرت يوسف فقط به فكر مطامع و هوسهاي خود بودند!)
2- در روايت موطأ آمده:
خَرَجَ فِي مَرَضِهِ، فَأَتَى فَوَجَدَ أَبَا بَكْرٍ
رسول خدا در حال مريضي از منزل به مسجد آمد و ابوبكر را ديد كه به نماز ايستاده
با توجه به اين روايت اصلاً ابوبكر براي نماز امر نشد تا بخواهد به جاي رسول خدا به نماز ايستد، بلكه بعد از آن كه حضرت به مسجد آمدند ديدند كه ابوبكر به جاي آن حضرت به نماز ايستاده است!!!
…ادامه داردشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #35893- چگونه است كه ابوبكري كه اينقدر دل نازك است كه به علّت بيماري و كسالت رسول خدا توان ندارد كه در محراب نماز جلوي خود را بگيرد و گريه به او امان نميدهد؛ ولي به محض چشم به هم گذاردن آن حضرت، پيكر پاك و مطهر رسول خدا را روي زمين رها كرده و در هيچ يك از برنامههاي تجهيز، تكفين، تغسيل، و حتي تدفين آن حضرت حضور ندارد و به همراه عدهاي ديگر به دنبال تشكيل سقيفه و تعيين خليفه ميروند و در آنجا هيچ غم و قصه و گريه و اشك و آهي بر او غلبه نميكند؟!!
4- رسول خدا كه به خاطر شدّت بيماري و ضعف توانائي حضور در مسجد را نداشته و امر ميكند تا شخص ديگري به جايش براي نماز حاضر شود به محض اقامه نماز چه اتّفاقي باعث ميشود كه حضرت با وجود همه آن ضعف و در حالي كه دو نفر زير بغلهاي آن حضرت را گرفتهاند و پاهاي حضرت به روي زمين كشيده ميشود خود را به هر شكل شده به مسجد برساند؟!!
فَخَرَجَ يُهَادَى بَيْنَ رَجُلَيْنِ كَأَنِّى أَنْظُرُ رِجْلَيْهِ تَخُطَّانِ مِنَ الْوَجَعِ
رسول خدا از منزل به طرف مسجد خارج شد در حالي دو نفر زير بغلهاي حضرت را گرفته و در حالي كه پاهاي حضرت از شدت بيماري به زمين كشيده ميشد.
واقعاً با وجود شخص لايقي همچون ابوبكر كه براي اقامه جماعت امر شده چرا حضرت به مسجد آمده و در حين نماز خواندن ابوبكر، نماز ديگري را شروع ميكند؟!!
5- در روايات فوق نحوه عجيبي از نماز در مسجد النبي به نمايش گذارده شده؛ تصور كنيد چگونه ابوبكر از ابتدا به نماز ايستاده و مردم هم به او اقتدا كردهاند ولي رسول خدا ميآيند و كنار ابوبكر مينشينند و در حالي كه مردم از قبل به ابوبكر اقتدا كردهاند، حال ابوبكر به پيامبر اقتدا ميكند و مردم نماز خود را به امامت ابوبكر ادامه ميدهند. آيا واقعاً عجيب نيست؟!!
وقتي نماز پيامبر طوري است که ابوبکر مي تواند به حضرت اقتدا کند چرا مردم به حضرت اقتدا نکردند؟
6- اگر رسول خدا تشخيص داده كه ابوبكر براي نيابت نماز صلاحيت دارد چگونه عايشه از امر حضرت تخلّف نموده و در مقابل امر آن حضرت ميگويد: به عمر امر كنيد تا براي امامت جماعت حاضر شود؟!!
آيا رسول خدا تشخيص نميدهد كه چه كسي براي اين كار صلاحيت دارد؟!!
آيا اين برخورد حضرت، عدالت عايشه و حفصه را زير سوال نمي برد و روايات آنان را مخدوش نمي کند؟
…ادامه داردشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #35907- با ملاكي كه در روايات فوق در شايستگي ابوبكر براي خلافت ذكر شد، بايد بگوئيم: عبدالرحمن بن عوف بر رسول خدا تقدّم دارد و يا لا اقل براي تصدّي خلافت از ابوبكر بيشتر صلاحيّت دارد چون رسول خدا پشت سر او نماز گذارده است. (اگر چه اين مطلب به اعتقاد شيعه و صريح آيه شريفه «لا تقدموا بين يدي الله و رسوله» حجرات/1 باطل ميباشد و در حضور پيامبر امامت ديگري بر آن حضرت باطل است).في غزوة تبوك هذه صلى رسول الله صلى الله عليه وسلم خلف عبد الرحمن بن عوف صلاة الفجر
در جنگ تبوك رسول خدا پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز صبح خواند.
البداية والنهاية ، ابن كثير( 744 هـ ) ، ج 5 ، ص 28 .
8- در صحيح بخاري داريم” أرشدكم الي الصلاة خلف كلّ برّ و فاجر. ”
شما را به نماز خواندن پشت سر هر انسان خوب و بدي سفارش مي كنم.
صحيح بخاري ، محمد بن اسماعيل ( 256 هـ ) ، ج 2 ، ص 118 .
حال که امام جماعت بودن حتي فاجر نبودن او را ثابت نمي کند. چگونه لياقت را براي جانشيني رسول خدا ثابت مي کند.
9- نظر ابن تيميه نيز در اين باره خواندني است.” فالاستخلاف في الحياة نوع نيابة لا بد منه لكل ولي أمر وليس كل من يصلح للاستخلاف في الحياة على بعض الأمة يصلح أن يستخلف بعد الموت فإن النبي صلى الله عليه و سلم استخلف في حياته غير واحد و منهم من لا يصلح للخلافة بعد موته ”
جايگزيني هر شخص به جاي شخص ديگر در زمان حيات او نوعي نيابت محسوب ميگردد، كه هر ولي امري ناگزير از آن ميباشد. امّا اين گونه نيست كه هر كس در زمان حيات شخصي چنين صلاحيتي داشت، بعد از وفات او هم اين صلاحيت را دارا باشد. همانگونه كه پيامبر صلي الله عليه [وآله] وسلّم در زمان حيات خود تعداد زيادي از صحابه را براي امامت جماعت برگزيد و حال آن كه عدّهاي از آنها صلاحيّت خلافت بعد از او را نداشتند.
منهاج السنة النبوية ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس ، ج 7 ، ص 339 . الناشر : مؤسسة قرطبة الطبعة الأولى ، 1406 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، عدد الأجزاء : 8جناب سيدنا عمر گمان نمي کنم اگر شبهات را تکرار نکنيد شبهه ديگري در اين باره وجود داشته باشد.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3591لعنت الله علي المكذبين
1-از اين رو آيا اين احتمال تقويت نميشود كه خواسته رسول خدا نماز خواندن حضرت علي به جايش بوده امّا هر بار اين امر ناديده گرفته ميشده تا اين كه حضرت با ناراحتي جملات بالا را بيان ميفرمايد و از او يا حفصه كه با او همراه بود از زنان اطراف يوسف ياد ميكند؟!! (زنان اطراف حضرت يوسف فقط به فكر مطامع و هوسهاي خود بودند!)
شما در اينجا ميفرمايد كه رسول الله دنبال سيدنا علي ميگردد پس جواب اين سخن خودتان را چه ميدهيد كه ميگوييد:در آن ايام حضرت علي از بدن رنجور رسول خدا پرستاري مي کردند.
2-(زنان اطراف حضرت يوسف فقط به فكر مطامع و هوسهاي خود بودند!)ببينيد همسران پيامبر ام المومنين عايشه و حفصه را به هوس محكوم مي كنند پس نعوذ بالله پيامبر هم هوسران بوده است؟
الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ (نور : 26)
«زنان پليد براي مردان پليدند و مردان پليد براي زنان پليدند و زنان پاكيزه براي مردان پاكيزهاند و مردان پاكيزه براي زنان پاكيزه»
خودتان چه فكر ميكنيد؟رسول الله كداميك هستند؟
وَحَدَّثَنِي عَنْ مَالِكٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – خَرَجَ فِي مَرَضِهِ، فَأَتَى فَوَجَدَ أَبَا بَكْرٍ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي بِالنَّاسِ، فَاسْتَأْخَرَ أَبُو بَكْرٍ، فَأَشَارَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – أَنْ كَمَا أَنْتَ، فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – إِلَى جَنْبِ أبِي بَكْرٍ، فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يُصَلِّي بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – وَهُوَ جَالِسٌ، وَكَانَ النَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أبِي بَكْرٍ.
رسول خدا در حال بيمارى از منزل خارج و وارد مسجد شد ديد ابوبكر ايستاده و مردم به او اقتدا كرده اند. وقتى ابوبكر متوجّه شد عقب رفت. رسول خدا به او اشاره كرد كه همان جا بمان؛ سپس رسول خدا كنار ابوبكر نشست. ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.مالك از هِشام بن عُرْوَه نقل مىكند كه عروه گويد
الموطّأ، مالك (179 هـ )، ج 1، ص 136 .
خدمت شما عرض كنم كه رسول الله چند ماه بيمار بودند و سيدنا ابوبكر نماز ميدادند:رسول الله به ابوبكر گفتند پيش نماز شود در حالي دو نفر زير بازوي پيامبر را گرفته بودند ابوبكر با ديدن پيامبر از محراب عقب آمدند اما پيامبر به ابوبكر اشاره كردند كه در محراب قرار گيرد و امامت نماز را بر عهده بگيرد بخاري كتاب الاذان ش 712
امامت سيدنا ابوبكر در روزهاي ديگر نيز ادامه داشت در نماز صبح كه مردم داشتند به سيدنا ابوبكر اقتدا ميكردند رسول الله از اتاق ام المومنين عايشه با كنار زدن پرده به مسلمانان نگريستند كه در پيشگاه خداوند ايستاده بودند رسول الله با ديدن آن منظره ي زيبا به قدري شادمان شدند كه برق شادي در چشمانشان نمايان شد(بخاري كتاب المغازي ش 4448 وسيره نبوي ص401)شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3592– با ملاكي كه در روايات فوق در شايستگي ابوبكر براي خلافت ذكر شد، بايد بگوئيم: عبدالرحمن بن عوف بر رسول خدا تقدّم دارد و يا لا اقل براي تصدّي خلافت از ابوبكر بيشتر صلاحيّت دارد چون رسول خدا پشت سر او نماز گذارده است. (اگر چه اين مطلب به اعتقاد شيعه و صريح آيه شريفه «لا تقدموا بين يدي الله و رسوله» حجرات/1 باطل ميباشد و در حضور پيامبر امامت ديگري بر آن حضرت باطل است).پيامبر(ص):ابوبكر اولين كسي از امت من است كه داخل بهشت ميگردد(سنن ابو داود 295/4) پيامبر ميفرمايند اگر كسي را به عنوان دوست صميمي انتخاب مي كردم قطعا ابوبكر را انتخاب مي كردم واما او برادر و يار من است بخاري ش3656 و مي فرمايند به دو نفري كه بعد از من هستند اقتدا كنيد ابوبكر و عمر سنن ترمذي 200/3 از سيدنا علي پرسيدند بهترين مردم بعد از رسول الله چه كسي است ايشان فرمودند:ابوبكر بخاري ش 3671 خداوند متعال سيدنا ابوبكر را
اتقي ناميدند((و سيجنبها الاتقي))ليل-17
سيدنا ابوبكر اولين مردي بود كه به رسول الله ايمان آورد نه عبدالرحمان بن عوف
پيامبر ميفرمايند:خداوند مرا به سوي شما برانگيخت شما مرا تكذيب كرديد و گفتيد دروغ ميگويي اما ابوبكر مرا تصديق كرد و به من ايمان آورد و گفت راست ميگوييد او مرا با جان و مالش همراهي نمود و دوبار فرمودند پس آيا شما يار و رفيق دلسوزم را برايم ميگذاريد؟ بخاري ش3661
چگونه است كه ابوبكري كه اينقدر دل نازك است كه به علّت بيماري و كسالت رسول خدا توان ندارد كه در محراب نماز جلوي خود را بگيرد و گريه به او امان نميدهد؛ ولي به محض چشم به هم گذاردن آن حضرت، پيكر پاك و مطهر رسول خدا را روي زمين رها كرده و در هيچ يك از برنامههاي تجهيز، تكفين، تغسيل، و حتي تدفين آن حضرت حضور ندارد و به همراه عدهاي ديگر به دنبال تشكيل سقيفه و تعيين خليفه ميروند و در آنجا هيچ غم و قصه و گريه و اشك و آهي بر او غلبه نميكند؟!!
براي اينكه بيشتر به حساسيت بحران و ضرورت تعجيل در گزينش رهبر پي ببريد به روايت مالك از زهري به نقل از خود سيدنا عمر t توجه نماييد:
هنگامي كه در خانه ي پيغمبر و در كنار پيكر پاك وي نشسته بوديم، ناگاه مردي از بيرون فرياد بر آورد كه اي پسر خطاب براي لحظه اي بيرون بيا، من جواب دادم كه ما را آرام بگذار زيرا سرگرم فراهم ساختن مقدمات مربوط به دفن پيامبر r هستيم. آن مرد جواب داد كه حادثه اي اتفاق افتاده كه شما بايد از آن مطلع شويد. انصار در سقيفه بني ساعده اجتماع كرده اند قبل از اينكه حادثه ناگواري رخ دهد به آنها برسيد. من رو به ابوبكر كردم و گفتم: بيا نزد برادران خود برويم تا از كم و كيف قضيه مطلع شويم.فتح الباري: 7/30 در صحيح بخاري و مسلم از عايشه روايت شده است:كه او مي گويد رسول الله در هنگام بيماريش به من گفت:پدر و برادرت را صدا بزن تا نوشته اي براي ابوبكر بنويسم زيرا ميترسم از اينكه كسي آرزو كند و بگويد كه من براي خلافت سزاوارترم ولي خداوند و مومنان جز ابوبكر را قبول ندارند.
و ميفرمايند:مي خواستم كسي را به دنبال ابوبكر و پسرش بفرستم وابوبكر را به عنوان جانشين تأيين كنم صحيح بخاري ك 75-ب16-8/7 ومسلم ومسند106/6شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3593در روايات فوق نحوه عجيبي از نماز در مسجد النبي به نمايش گذارده شده؛ تصور كنيد چگونه ابوبكر از ابتدا به نماز ايستاده و مردم هم به او اقتدا كردهاند ولي رسول خدا ميآيند و كنار ابوبكر مينشينند و در حالي كه مردم از قبل به ابوبكر اقتدا كردهاند، حال ابوبكر به پيامبر اقتدا ميكند و مردم نماز خود را به امامت ابوبكر ادامه ميدهند. آيا واقعاً عجيب نيست؟!!
رسول الله به ابوبكر گفتند پيش نماز شود در حالي دو نفر زير بازوي پيامبر را گرفته بودند ابوبكر با ديدن پيامبر از محراب عقب آمدند اما پيامبر به ابوبكر اشاره كردند كه در محراب قرار گيرد و امامت نماز را بر عهده بگيرد بخاري كتاب الاذان ش 712) اقتدا نكرد عقب آمد تا رسول الله امامت كند ورسول الله به ايشان اشاره كردند تا نماز را بر عهده گيرد.
اصحاب و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که هم عرب بودند و هم به پیامبر ایمان داشتند و هم در صحنة غدیر خم حضور داشتند و سخن پیامبر را مستقیماً میشنیدند، از سخنِ آن حضرت، اولی به تصرف بودنِ علی علیه السلام نسبت به مردم و همین طور امامت و جانشینی او پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را استنباط نکردند بلکه همان معنای دوستی و محبت نسبت به علی علیه السلام را فهمیدند و این خود بهترین گواه است بر اینکه شیعه، سخن پیامبر را درست نفهمیده است. چگونه است که صدها نفر از اصحاب بزرگ پیامبر که بسیاری از آنها دانشمند و مفسر قرآن هم بودند و صدها بار محضر پیامبر را درک کرده بودند، چنین برداشتی از سخنان آن حضرت نکردهاند اما سالها بعد، عدهای که نه با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حشر و نشر داشتند و نه در واقعة غدیر خم حاضر بودند، به چنین درکی رسیدهاند؟ از میان صدها و هزاران نفر از اصحاب و یاران بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، حتی یک نفر سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز غدیر خم را به معنای نصب علی علیه السلام به امامت و جانشینی پس از پیامبر ندانست و چنین استنباطی از آن نکرد.در پاسخ به این نکته عالمان شیعه میگویند : اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، معنای حدیث غدیر را (آنگونه که ما میفهمیم) فهمیده بودند. اما پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به دلیل دنیا پرستی، ریاست طلبی و هوای نفس، با آنکه میدانستند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، علی را به جانشینی پس از خود نصب کرده بود، چشمشان را به روی حقیقت بستند و عالمانه و عامدانه با حق و حقیقتی که مثل روز برایشان روشن بود به دشمنی و عناد برخاستند. به عبارت دیگر بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مردم همه مرتد شدند، جز سه یا چهار نفر. اما در اینجا چند سوال پیش میآید:شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3594الف. مردم و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کدامیک از اصول اعتقادی را زیر پا گذاشته بودند که آنها را به ارتداد متهم میکنید؟ اگر منظورتان «امامت علی» است، که این هنوز اثبات نشده است و متهم کردن اصحاب بزرگوار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ارتداد به دلیل انکار امامت علی علیه السلام قبل از اثبات آن، دور منطقی و مصادره به مطلوب است.
ب. مدعای فوق (ارتداد مردم پس از پیامبر) به این معناست که بیست و سه سال نبوت پیامبر و این همه زحمات طاقت فرسای او هیچ نتیجهای نداشت جز تربیت سه یا چهار مسلمان واقعی! آیا این پذیرفتنی است؟ از اینها گذشته آیا سند و مدرک معتبری از همان سه نفر که به قول شیعه مسلمان ماندند (مانند سلمان و ابوذر) مبنی بر تایید مدعای شیعه وجود دارد؟
ج. مدعای فوق به این معناست که اصحاب و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مشتی منافق دنیاپرست و ریاست طلب و ناجوانمرد و … از آب در آمدند، در این صورت چگونه میتوان به قرآنی که از دست آنها و با نقل آنها به دست ما رسیده است اطمینان کرد؟ چنین انسانهای دنیاپرست و ریاست طلب و منافقی، از کجا معلوم که قرآن را هم تحریف نکرده باشند و حتی برای اطمینان دادن به آیندگان و فریب آنها آیهای مانند: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ » (الحجر: 9) را به آن وارد نکرده باشند؟
د. اگر مدعای شیعه در مورد معنا و مفاد حدیث غدیر خم درست است، چرا علی علیه السلام بعد از آن هیچگاه با استناد به این حدیث، بر حق الهی خود در امر امامت و خلافتِ مسلمین استدلال نکرد؟ این درست است که علی علیه السلام در مواردی برای اثبات فضیلت خود، به این حدیث استدلال میکرد. اما هیچگاه نمیگفت که بر طبق این حدیث، من از طرف خدا و توسط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به عنوان امام معصوم و جانشین بلافصل آن حضرت منصوب شدهام، بلکه حدیث غدیر را به عنوان یکی از فضیلتهای خود ذکر میکرد. در هیچ روایت معتبری از علی علیه السلام نیامده است که بگوید من جانشین بر حق پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و منصوب از طرف خدا و رسول او هستم به دلیل اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روز غدیر آن سخن را در حق من گفت. البته علی علیه السلام خود را در امر خلافت و زمامداری مسلمین احق از دیگران میدانست، بلکه برای اثبات برتری خود، به خصوصیات و ویژگیهایی مانند تربیت شدن در دامان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و سبقت در اسلام و فداکاریهایش در راه دین خدا و دانش فراوان خود اشاره میکرد و گاهی نیز سخنان و یا سفارشهای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مورد خودش (مانند حدیث غدیر خم) را مطرح نمود تا بدین طریق فضیلت و برتری خود را نسبت به دیگران اثبات کند. اما هیچ گاه نگفت که من در روز غدیر خم، به فرمان الهی و توسط پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به امامتِ امت نصب شدهام و اگر مردم تن به اطاعت و فرمانبرداریِ من ندهند، فرمان خدا و رسول را زیر پا گذاشتهاند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3595در سخنرانی روز غدیر خم، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ابتدا از مردم میپرسد که آیا من نسبت به شما از خود شما «أولی» نیستم؟ و وقتی مردم به این سؤال پیامبر پاسخ مثبت میدهند، آن حضرت میفرمایند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» و سپس آن دعای معروف را در حق ایشان و دوستدارانشان میکند : «اللهم وال مَن والاه وعادِ من عاداه» یعنی: خدایا دوست داشته باش هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر کسی را که با او دشمنی میکند. در اینجا ادعای عالمان شیعه این است که در جملة «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» منظور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از واژة «مولا» همان «اولی به تصرف» است که امامت را نیز میتوان از این مفهوم استنباط کرد. تنها دلیل شیعه این است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، قبل از بیان این جمله «اولی» بودنِ خود نسبت به مردم را مطرح کرده و در این مورد از مردم اعتراف گرفته و پس از آن گفته است که «هر کس من مولای او هستم، علی علیه السلام هم مولای اوست» بنابراین معلوم میشود که منظور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از «مولا» همان «اولی» است. اما این دلیل، از قوت زیادی برخوردار نیست؛ زیرا میتوان گفت سوالی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در صدر حدیث از مردم میکند برای این است که ابتدا از آنها در مورد «اولی» بودنِ خودش نسبت به مردم اعتراف بگیرد تا بر مطلوب خویش تاکید کند. به عبارت دیگر آن حضرت، با این عمل قصد داشت به مردم بگوید که اگر مرا به عنوان پیامبر قبول دارید و اگر واقعاً مرا نسبت به خود اولی میدانید، باید با علی علیه السلام دوستی کنید، همان طور که با من دوستی میکنید. درست مانند پدری که هنگام نصیحت به فرزندش گاهی سوال میکند که آیا من پدر تو نیستم، و وقتی که فرزند پاسخ مثبت میدهد، پدر به او میگوید که اگر واقعاً مرا به عنوان پدر خود میدانی و اگر واقعاً قبول داری که من مصلحت تو را بیشتر از تو میدانم و تو را از خودت بیشتر دوست دارم، پس (فی المثل) با فلان شخص، دوست و مهربان باش و با او دشمنی نکن. حال برای اینکه مطلب بهتر فهمیده شود، سوالی میکنیم و آن این که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بعد از سخنی که در صدر حدیث گفته بود، نصیحت دیگری میکرد آیا تناقض و محذور عقلی پیش میآمد؟ و آیا میتوانستیم بگوییم که صدر و ذیل کلام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با هم ناسازگارند؟ هرگز! زیرا اطلاق و عمومیت این جمله: «أ لستُ اولی بکم من أنفسکم» تمامی خواستههای پیامبر از امت را شامل میشود و نمیتوان آن را قرینة معنای «مولا» قرار داد. به عبارت بهتر، هر خواستة دیگری که پس از آن مطرح میشد نیز به همین میزان مشمول این حکم بود.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3596ب. اگر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم میخواست «اولی» بودنِ علی علیه السلام را مطرح کند، هیچگاه به جای «اولی» از واژة «مولا» استفاده نمیکرد. زیرا «اولی» بر وزن افعل و «مولا» بر وزن «مفعل» است و عرب هیچگاه «مفعل» را به جای «افعل» بکار نمیبرد. آیا اگر پیامبر میخواست «اولی» بودنِ علی علیه السلام را مطرح کند نمیتوانست بگوید: «من کنت اولی بنفسه فهذا علی اولی به»؟ آیا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با فرض بر اینکه قصد داشت «اولی» بودن و «امامت» علی علیه السلام را مطرح کند – نمیدانست که بکار بردن واژة «مولا» (که در عرف زبان عرب به معنای «دوست» و «یاور» است) به جای «اولی» ممکن است بسیاری از انسانها را به اشتباه بیندازد؟
ج. دعای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از جملة «من کنت مولاه …» محکمترین قرینه برای اثبات این حقیقت است که در جملة مذکور «مولا» به همان معنای رایج (یعنی «دوست» و «یاور») بکار رفته است. دعای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پس از جملة فوق چنین است: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»، یعنی خدایا دوست داشته باش هر که را که او را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی میکند. همین دعا به وضوح نشان میدهد که منظور پیامبر از «مولا» همان «دوست و یاور» بوده و جملة مورد بحث، مفهومی جز توصیه به محبت و دوستی با علی علیه السلام نداشته است. اگر منظور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از «مولا» همان «اولی» بود، پس از آن جمله میبایستی چنین دعا میکرد که : «اللهم وال من آمن بأولویته وعاد من لم یؤمن بأولویته»، یعنی خدایا هر کس را که به «اولی» بودن علی علیه السلام ایمان آورد دوست داشته باش و هر کس را که به «اولی» بودن او ایمان نمیآورد دشمن داشته باش. به عبارت دیگر اگر منظور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از جملة «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» نصب آن جناب به امامت و جانشینی پس از خود بود، در دعای خود میفرمود: خدایا هر کس را که از او اطاعت میکند دوست داشته باش و هر کس را که از او اطاعت نمیکند، دشمن بدار.اکنون بهتر میفهمیم که در واقعة غدیر خم، نه خداوند خطا کرده است، نه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نه اصحاب بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، بلکه در اینجا این عالمان شیعه هستند که خطا کردهاند؛ زیرا با تفسیر غلطی که از جملة پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کردهاند، بطور ناخواسته، خدا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و هزاران نفر از اصحاب بزرگ و با ایمان و وفادار پیامبر را خطا کار معرفی کردهاند. خطای خداوند این است که آیة تبلیغ را در مراسم حجة الوداع (که بیش از یک صد هزار مسلمان در آن حضور داشتند) نازل نکرد و بعد از اینکه اکثر این مسلمانان برای بازگشت به شهر و دیار خود از پیامبر خداحافظی کرده و متفرق شده بودند تازه یادش افتاد که باید فرمان نصب علی علیه السلام به امامت را صادر کند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3597نعوذ بالله اشتباه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هم این بود که اولاً با صراحت سخن نگفت و ثانیاً با بکار بردن واژة «مولا» به جای «اولی» که خلاف قواعد زبان عرب است (و اگر هم نباشد کاملاً استثنایی است) بسیاری از انسانهای بیگناه را به اشتباه انداخت و ثالثاً بعد از واقعة غدیر، گویا فراموش کرده بود که در این روز، فقط عدة محدودی از یاران آن حضرت همراهش بودهاند و بسیاری از مردم عربستان (حتی در مدینه) از این واقعه خبر ندارند و ممکن است بعد از او در میان امت، در مورد امامت و رهبری جامعة مسلمان، اختلاف و درگیری رخ دهد و به اسلام ضربه وارد شود و همین فراموشی مانع از آن شد که چنین مطلب مهمی را با نامه و یا بصورت شفاهی به اطلاع سایر مسلمانان و بزرگان عرب و سران قبایل برساند و یا حتی در آخرین سخنرانیاش یادی از این موضوع مهم بکند. اشتباه هزاران نفر از اصحاب پیامبر هم این بود که از میان آنها حتی یک نفر منظور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را – آنگونه که شیعه میفهمد – نفهمید. اما سوال این است که آیا واقعاً خدا و پیامبر و اصحاب آن حضرت اشتباه کردهاند یا عالمان شیعه؟ قضاوت نهایی را به عهدة خوانندة اندیشمند میگذاریم.
در ضمن خدمت شما و تمام شيعه ها عرض كنم يك روز عبادت سيدنا ابوبكر(رض) فقط يك روز عبادت ايشان به تمام عبادت عمرتان مي ارزد همانطور كه خداوند مي فرمايند:وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (توبه 100).يعني: پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و کسانى که به نيکى از آنها پيروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند؛ و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است پيروزى بزرگ!و مي فرمايد:« لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا» (فتح 18).يعني: خداوند از مؤمنان -هنگامى که در زير آن درخت با تو بيعت کردند- راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مى دانست؛ از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل کرد و پيروزى نزديکى بعنوان پاداش نصيب آنها فرمود. -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
در ضمن اين سخن شما(( مگراصحاب از قيافه حضرت علي خوششان نيامده و رسول خدا فرموده بود هر کس از قيافه من خوشش مي آيد از قيافه علي هم خوشش بيايد!))توهين به پيامبر(ص)و سيدنا علي (كرم الله وجه)است.
شما از قرآن آياتي مبني بر معني (مولي)آورديد در همه اين آيات الله جل و جلاله
خود را سرپرست معرفي ميكند واين كاملا درست است چون غير از اين شرك محسوب ميشود.أبو بكر بعد از به خلافت رسيدن در خطبههايي كه براي صحابه ايراد كرده ، با استفاده از كلمه «ولي» خود را «ولي امر مسلمين» خوانده است.جواب را خودتان داديد بعد از خليفه شدن.
4- ابن اثير جزري مينويسد كه خليفه اول بعد از انتصاب عمر به جانشيني خود ، به فرماندهان سپاه اين چنين نوشت :
وكتَبَ إِلى أُمرَاءِ الأجنَادِ : وَلَّيْتُ عليكم عمرَ ولم آلُ نَفْسِي وَلا المُسْلِمين خيرا ، ثم مَاتَ وَدُفِنَ لَيْلا .انتصاب نكرد بلكه ايشان را به شورا معرفي كرد.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين