این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط مراد اسلامی در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1554علم غيب امري است كه ارتباطي بين انسان و حادثه اي نباشد و انسان بتواند
آن حادثه را پيش بيني كند و چنين علمي مخصوص خداوندست.
چنانكه قرآن كريم در آيه دوّم سوره روم مي فرمايد :
«رومي ها در نزديك ترين سرزمين( ازايرانيان) شكست خورده اند و حداكثر تا 9
سال ديگردر پيكار مجدد برآنان پيروز خواهند شد .»
واين يك محاسبه علمي نيست بلكه علم غيب است كه فقط خدا مي دانسته و اعلام
داشته است . مذهبي ها تصوّرمي كنندكه خداوندبه انبيا وائمه(عليه السلام
)قوايي داده اســت كه آنها با استفاده از آن قوا مي توانستند با همه اشيا
در زمين و آسمان ارتباط برقرار كنند و از گذشته و آينده آنها آگاه شوند ،
در حالي كه اگر رسول خدا (صلي الله عليه وسلم ) هم در جايي از حوادث نيامده
خبر داده به وحي الهي بود نه به علم ذاتي خود .
اگر حضرت ابراهيم (عليه السلام ) علم غيب داشت و مي دانست كه خداوند در
آخرين لحظات مي گويد دست نگه دار و فرزندت را قرباني نكن ، اين صحنه سازي
لزومي نداشت ، هر كس مي توانست نقش او را ايفا كند !
اگر حضرت علي (عليه السلام ) علم غيب داشت و مي دانست با خوابيدنش در بستر
رسول خدا (صلي الله عليه وسلم )، آن حضرت به راحتي هجرت مي كند و آسيبي هم
از طرف مشركان به ايشان نمي رسد، هركس ديگري هم كه آن علم را داشت درآن
بستر مي خوابيد ! و ديگر نسبت فداكاري و شجاعت به علي (عليه السلام ) دادن
بي معنا مي بود. بنابراين قائل شدن به علم غيب براي امام حسين و ائمه در
فداكاريهايشان ، يعني پائين آوردن فضيلت آنان!
اگر حضرت علي(عليه السلام )علم غيب داشت چرا مالك اشتر را مأمور حكومت مصر كرد؟(كه به اين مطلب در نامه 38 نهج البلاغه اشاره مي كند ) و سپس به مردم مصر نامه نوشت كه از او حمايت كنيد تا حقّ و عدالت بر پاي گردد ، امّا مالك اشتر در راه به دستور معاويه مسموم شد . كسي كه علم غيب داشته چرا به مردم نامه مي نويسد كه از حاكم تعيين شده حمايت كنيد در حالي كه مي دانسته آن حاكم درراه كشته مي شود ؟!
پس آنچه انبيا و اولياي خدا را متمايزمي سازد ، حضور خالصانه در ميدان عمل و رسيدن به كمال روحي است ، نه داشتن علم غيب ! نمي توان ادعا داشت كه ائمه علم غيب داشتند در حالي كه در علم غيب پيامبر ، در سوره اعراف ، آيه 188 مي فرمايد :
وَلَوْ كُنْتُ أعْلَمُ الْغَيْبَ لَا سْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أنا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنوُنَ .
يعني : ] اي پيامبر بگو [ اگر من علم غيب داشتم( يعني ندارم )خير بسيار براي خودم كسب مي كردم و بدي به من نمي رسيد ، براستي كه من جز بيم رساندن و نويد دهنده براي آنان كه ايمان مي آورند، نيستم .
اگر حضرت ابراهيم علم غيب داشت، چرا فرشتگان عذاب قوم لوط را نشناخت ؟
اگر حضرت مريم علم غيب داشت چرا فرشته اي را كه به صورت انساني بر او ظاهر شد نشناخت ؟
جواب واضح است ، آن بزرگان آن فرشتگان را نشناختند ، زيرا آنان علم غيب نداشتند .
قرآن كريم مي فرمايد :
قُلْ لّا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ الْغَيْبَ اِلَّا اللهُ (نمل/ 6)
يعني: بگودربين همه موجودات آسمان وزمين كسي جزخداغيب را نمي داند .
و قرآن كريم در اين مورد مثال هاي متعدد ارائه مي دهد چنانكه مي خوانيم :
سليمان پيغمبربا آن همه شكوه پادشاهي ، عـلم غيب نـداشت و از احـوال ملكه وقوم سبأ بي خبر بود و « هدهد » به وي مي گويد :
اَحَطتُّ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ (نمل / 22 )
يعني : من چيزهايي مي دانم كه تو نمي داني.
همچنين قرآن كريم خبرازتهمت زدن منافقين به همسر پيامبر(صلي الله عليه وسلم ) مي دهد ، وحي الهي چندين روز جهت امتحان مردم قطع مي شود.سپس 15 آيه از سوره نورنازل مي شودوقضيه را روشن مـي سازد.خودپيامبر (صلي الله عليه وسلم ) نمي دانست چه بايد بكند ، با حضرت علي(عليه السلام )وديگران مشورت مي كرد ، تا آنكه آيات طهارت و پاكي عايشه نازل شد .
اگرپيامبر(صلي الله عليه وسلم )علم غيب داشت با نزديكان مشورت نمي فرمود كـه چـه بـايد بـكند و منتظر نـزول وحـي نمي ماند!
سوره كهف نشان مي دهد كه از پيامبر راجع به اصحاب كهف سؤال كردند و پيامبر (صلي الله عليه وسلم ) به تصوّر اينكه پيك وحي هـر روز مي آيد و او را بـاخبر مي سازد ، پـاسخ داد كه فردا جواب شما را خواهم داد ، ولي وحي مدتي قطع مي شود ، به طوري كه پيامبر (صلي الله عليه وسلم ) مورداستهزاء كافران قرار گرفته ،سرزنش ها مي شنود و چون پيك وحي آمد و قضيه راروشن مي سازد ، درپايان ماجراي اصحاب كهف مي فرمايد : حقّ نداري بگويي فردا حتماً فلان كار را انجام مي دهم و جواب خواهم داد ، فرشته خداوند در اختيار تو نيست كـه هرموقع اراده كردي او را احضاركني، هميشه سخن خود را با«ان شاء الله » آغاز كن و بكو اگر خدا بخواهد .
اگردرپيامبرخدا خاصيتي بود كه هر لحظه اي كه اراده مي كرد مي توانست از غيب خبر بدهد ، مسلماً در انتظار پيك وحي نمي ماند و خود ماجراي اصحاب كهف را براي پرسش كننـدگان شرح مـي داد و مورد آن همه استهزا و سرزنش مخالفان قرار نمي گرفت .
بنابراين اين يك اصل است كه هر گاه وحي الهي در كار نباشد ، پيامبر خدا با بشر عادي تفاوتي ندارد ، چنانكه قرآن كريم فرموده است : « انما اَنَا بَشَرٌمِّثْلُكُمْ يوُحي اِليَّ . (كهف/110)
يعني : بگو من بشري مثل شما هستم كه به من وحي مي شود .
قرآن كريم در ذكر صفات خالق مي فرمايد :
اِنَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَليِمٌ ( شوري / 12 )
يعني : خداوند است كه بر هر چيزي داناست .
و باز در سوره ص آيه 69 مي فرمايد :
مَاكانَ لِيَ مِنْ عِلْمِ بِالْمَلَاءِ الْاَعْلي إذيختصمون .
يعني:(اي پيامبر بگو) مراعلمي به ملا اعلي نيست ، آنگاه كه مجادلـــــــه مي كردند و همچنين مي فرمايد :
وَ مِنْ اَهْلِ الْمَديِنَهِ مَرَدوُاْ عَلَي النِّفَاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ.(توبه /110)
يعني :] اي پيامبر[ بعضي از مردم مدينه منافقند و برنفاق خو گرفته اند و توآنان را نمي شناسي ] چون علم غيب نداري [ و ما آنان را مي شناسيم .
بنابراين، رسول خدا(صلي الله عليه وسلم )دشمنان نزديكش رانمي شناخت ، يعني علم غيب نداشت كه آنها را بشناسد و آنوقت چگونه مي توان گفت كه امامان(عليه السلام ) همگي علم غيب داشتندوازهمه اسرار عالم وآينده خود و سايرين آگاه بودند ؟ در قرآن كريم مي خوانيم :
تِلْكَ مِنْ اَنبَآءِ الْغَيْبِ نوُحِيَهآ اِلَيْكَ مَاكُنْتَ تَعْلَمُهَآ اَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا .(هود/49)
يعني :] اين اخبار پيامبران و امتهاي آنان [ از اخبار غيب است كه ما آن را به تو وحي مي كنيم و قبل از اين وحي نه تو آنها را مي دانستي و نه قومت .
شيخ طبرسي درتفسير« مجمع البيان»در معناي آيه 109 سوره مائده مي گويد :
كسي كه مخلوقي را عالم به غيب بداند از دين خارج شده، و شرك در صفات خدا آورده است.
مذهبي ها مي گويند پيامبر خدا (صلي الله عليه وسلم ) و ائمه(عليه السلام ) به اعتبار خودشان ، علم غيب ندارند ولي خداوند به آنان علم غيبي داده است ، كه در عين حال، حقّ استفاده از آن را جز به اذن خدا ندارند ، در حالي كه پيامـبر(صلي الله عليه وسلم ) مي گويد اگر واقعاً من علم غيب داشتم آسيب را از خود دور مي كردم ، تا به من بدي نرسد (اعراف/188) ، يعني اساساً پيامبرعلم غيب نداشته ، نه اينكه داشته ولي فقط نمي توانسته از آن استفاده كند.
و باز تاريخ نشان مي دهد كه پيامبر (صلي الله عليه وسلم ) عده اي از اصحابش را براي تبليغ به « بئر معونه » فرستاد كه همه آنها را كشتند . اگرواقعاً رسول خدا(صلي الله عليه وسلم ) علم غيب داشت چرا يارانش را فرستاد تا كشته شوند؟
و نکته ديگر اينکه اگر علم غيب را بطور مطلق نزد پيامبران و ائمه بدانيم و درعين حال آنرا از اسرار علم الهي بشمار آوريم ، درحقيقت شأن علمي خداوند را تقسيم كرده ايم ! در حالي كه قرآن كريم هيچ گونه تاييدي ازاحاطه بشر بر « علم غيب» ندارد ، بلكه آيات زيادي در رد آن آورده است .
قديمي ترين كتاب درباره زندگي پيامبر خدا (صلي الله عليه وسلم ) سيره ابن اسحاق و سيره ابن هشام است ، در آنجا نوشته اند كه اسب پيامبر (صلي الله عليه وسلم ) گم شده بود ، منافقان مي گفتنداين پيامبر كه خبر از قيامت مي دهد ولي اسب خودش را نمي تواند پيدا كند !پيك وحي آمد ، و پيامبر كه گاه بعد از گرفتن وحي سؤالاتي از اومي كرد ، در مورد اين اسب سؤال كرد ،پيك نشاني داد و پيامبر (صلي الله عليه وسلم ) فرمان داد اسب را آوردند . سپس مردم را جمع كرد و به آنان فرمود :
اي مردم من از هيچ امر غيبي اطلاعي ندارم ، اگر فرشته خدا چيزي را بمن بگويد من همان اندازه مي دانم :
عقيده علماي قديم شيعه نيزدر باره علم غيب پيامبر و مطابق قرآن كريم بوده است ، چنانكه :
1ـ شيخ مفيد مي گويد : اگر كسي بگويد امام همه حوادث را بدون استثنا مي داند اين را قبول نداريم و گوينده را تصديق نمي كنيم ( بحار ـ طبع جديد ـجلد 42 ـصفحه 257 )
2ـ شيخ طوسي نيز معتقد است كه امام حسين نمي دانست كه در اين سفر كشته مي شود ،يعني علم غيب نداشت . ( تلخيص الشافي ، جزء 4 ،صفحه 182 ـ 188)
3ـ مرحوم طبرسي مفسر مجمع البيان مي فرمايد :امام حسين مظنه قوي پيدا كرد كه اگر تسليم شود،«ابن زياد» اورا با ذلت خواهد كشت ، چنانكه «مسلم بن عقيل»راكه تسليم شد،كشت ؛ از اين رو مرگ با افتخار را بر مرگ با ذلت ترجيح داد.( مجمع البيان ، جلد 2 ، صفحه 289 ، درايه تهلكه)
4ـ ابن طاووس هم در صفحه 52 كتاب لحوف مي فرمايد :امام حسين زماني كه از مكّه حركت كرد از قتل «مسلم بن عقيل» خبر نداشت يعني علم غيب نداشت . بنابراين از حوادثي كه در انتظارش بود بي خبر بود .
5ـ شيخ حرآملي به نقل از شيخ انصاري گفته است : معلوم نيست ائمه (عليهم السلام ) همه موضوعات را بدانند بلكه معلوم است كه همه موضوعات رانمي دانند چون علم غيب كه مختص به خداست ( رسائل ـ چاپ رحمه الله . صفحه 224 )*. به نقل از كتاب عصاي موسي نوشته آيه الله صالحي نجف آباديشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3431شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4144واقعا باعث تاسف است که فردی که خود را شیعه می نامد با سخنانش شیعه را بکوبد و بد نام کندجناب آقای rrw عزیزم چرا از خودت سخن سرایی میکنی
از قرآن سند بیاور وقتی خود پیامبر توی قرآن میگوید من علم غیب ندارم شما چه اسرار داری که بچسبونی به پیامبر که علم غیب دارد. نکن این کار را
آخه اگه پیامبر علم غیب داشته باشه و ازش استفاده نکنه به چه دردی میخوره؟؟؟؟؟؟؟؟
پیامبر هم مثل من و شما علم را کسب میکرده و البته به جایگاهی رسیده که علم غیب وحی را کسب کنه
گفتم علم غیب درسته پیامبر علم غیب داشته ولی نه بیشتر از وحی(قرآن)
پس بیا و یکم با قرآن دوست باش
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #10037با سلام .اینکه گفته ای (پيغمبران را در همه مواقع نصرت نفرمود و مكرّر ايشان را در تهلكه واگذارد؟ چرا قدرتش را اعمال نفرمود و به آنها به وسيله وحى اعلام نكرد؟)
پاسخ من : خداوند به صراحت در قران فرموده (أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُم ۖ مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّـهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّـهِ قَرِيبٌ)
و از کلمه حتی یقول الرسول معلوم می شود که خود پیامبر هم علم غیب نداشته .
اینکه گفته ای (اصلا چرا او که از ازل تا ابد را آگاهي دارد، نظام جزا و پاداش قيامت را ديگر بنا نهاده است؟)
پاسخ من : وقتی فردی عملی انجام ندهد و خداوند او را مجازات کند عدالت خدا زیر سوال می رود .
اینکه گفته ای (نه تنها مجريان مشيّت الهي بلکه خود خداوند نيز که از حوادث آينده و امور نهانى اطّلاع دارند به ندرت از آن استفاده مى نمايند.)
پاسخ من : با این گفته ی شما اگر خداوند از علم خود به ندرت استفاده می کند پس این جهان هستی را چه کسی اداره می کند ؟؟!!!!
اینکه گفته ای (چنان كه در قضا و حكومت و تدبير امور نيز به همين نحو عمل مى كردند و به بينه و دليل حكم مى دادند.)
پاسخ من : با این استدلال شما اگر دو نفر را به جهت اتهام یک قتل دستگیر و نزد آنها آورده بودند و چون دلیل و بینه بر علیه یک فرد بی گناه بوده اما با داشتن علم غیب باز هم آن بی گناه را قصاص می کردند و یک نفر دیگر که مجرم بوده را آزاد می کردند یعنی اینکه علاوه بر اینکه قصاص صورت نگرفته خود آن امام هم قاتل می شده ؟؟؟
اینکه گفته ای (6- از امام صادق رسيده است كه : “امام هر وقت بخواهد بداند، به او اعلام مى شود .)
پاسخ من : تمام دانشمندان کافر ده ها سال زحمت می کشند تا برای رفاه بشریت به یک تکنولوژی دسترسی پیدا کنند مثل برق مثل واکسن فلج اطفال و ….
پس چطوری امامی که می توانسته برای رفاه بشریت کاری انجام بدهد انجام نمی داده ؟؟
پس این امامان در چه چیزی برای مردم الگو بودند ؟؟؟!!!!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #10038خلاصه اینکه اگر پیامبران و امامان علم غیب داشتند پس چرا این اعمال را انجام دادند ؟؟؟1- حضرت یعقوب چرا با داشتن علم غیب ندانست فرزندش داخل چاه می باشد و زنده است و او را نجات نداد ؟؟
2- حضرت یعقوب چرا با داشتن علم غیب آنقدر گریه کرد که چشمانش کور شد ؟؟ به قول شما فیلم بازی می کرد ؟؟!!!
3-اگر حضرت ابراهيم (عليه السلام ) علم غيب داشت و مي دانست كه خداوند در آخرين لحظات مي گويد دست نگه دار و فرزندت را قرباني نكن ، اين صحنه سازي لزومي نداشت .
4- حضرت علی با داشتن علم غیب به گفته ی شما قصدا زنش را فرستاد دم در تا کشته شود ؟؟
5- حضرت امام حسین چرا به گفته ی شما با داشتن علم غیب متوجه نشد که کوفیان بی وفا می باشند و چرا متوجه نشد که آب تمام می شود و آب اضافی با خودش بر نداشت ؟؟؟ حداقل دیگران را از تشنگی نجات می داد تا عذاب نکشند .
6- امام حسن به گفته ی شما با داشتن علم غیب زهر نوشید تا فرد دیگری مجرم شود !! ایا وظیفه ی امام نجات انسانها می باشد یا ائمه یدعون الی النار ؟؟!!!
7- امام رضا به گفته ی شما با داشتن علم غیب زهر نوشید تا فرد دیگری مجرم شود !! ایا وظیفه ی امام نجات انسانها می باشد یا ائمه یدعون الی النار ؟؟!!!
8- و هزاران سوال دیگر که اگر بخواهم مطرح کنم از حوصله ی خوانندگان خارج است .
تمام دانشمندان کافر ده ها سال زحمت می کشند تا برای رفاه بشریت به یک تکنولوژی دسترسی پیدا کنند مثل برق مثل واکسن فلج اطفال و ….
پس چطوری امامی که می توانسته برای رفاه بشریت کاری انجام بدهد انجام نمی داده ؟؟
پس این امامان در چه چیزی برای مردم الگو بودند ؟؟؟!!!!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #10603باسلام .برادر عبدالله 1990
من مطالب ارزنده ومستند شما را در بحث با تمام مخالفین استفاده می کنم ومو جب پیروزی من میشود .
خداوند نگهدار شما باشد .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #11324………………. -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
اما پاسخ به شبهاتي که به ظاهر خدشه بر اين اعتقاد است( وجناب مراد اسلامی در اينجا آورده است):
1- وقتى مسايل از عرف و اعمال عادي ما خارج ، و به علوم غيب مربوط شد، بُعد ديگرى پيدا مى كند كه نمى توان آن را فقط با معيارها و قواعد حاكم بر عرف بررسى كرد. در اين جا اسرار و حقايق عالى بسيارى نهفته است كه احاطه بر آنها براى ما مقدور نيست.
2- چنين شبهاتي را حتي از ذات مقدس الله نيز مي توان نمود.مثلا چرا خداوند كه در علم و قدرتش شكّ و شبهه اى نيست، پيغمبران را در همه مواقع نصرت نفرمود و مكرّر ايشان را در تهلكه واگذارد؟ چرا قدرتش را اعمال نفرمود و به آنها به وسيله وحى اعلام نكرد؟ اصلا چرا او که از ازل تا ابد را آگاهي دارد، نظام جزا و پاداش قيامت را ديگر بنا نهاده است؟…. آيا چنين شبهاتي خدشه به علم و قدرت ذات اقدس الله است؟
3- اين عالم و نظام آن ، جز در مواردى كه مصالحى اقتضا كند، بر مجراى علوم عادّى و مادّى نوع بشر جريان مى يابد. بنابراين نه تنها مجريان مشيّت الهي بلکه خود خداوند نيز که از حوادث آينده و امور نهانى اطّلاع دارند به ندرت از آن استفاده مى نمايند.
در واقع اولياي خدا با سنّت و قضا و قدر الهي، هرگز معارضه نمى كنند. آنها مثل ملايكه اى كه عمّال خداوند هستند، در جريان اجراى سنن الهي قرار دارند، اگر چه در مورد خودشان باشد.
4- معصومين در روش زندگى وظيفه دارند كه همانند مردم عادي زندگي كند . اگر قرار باشد كه ايشان به علوم غيبي خود ، عمل كند ، نظام اجتماعي به هم خواهد خورد .
ضمن اين كه اين بزرگواران براي تمامي مردم در تمامي شئونات زندگي الگو و نمونه هستند ،اگر قرار باشد كه آنها زندگي غير عادي داشته باشند و بر طبق علم غيب رفتار كنند ، نميتوانند براي مردم الگو باشند و مردم نميتوانند از آنها الگو برداري كنند .
5- تكاليف معصومين هم مثل ديگران اغلب در حدود علوم عادّى و متعارف است، و مأمور به ترتيب اثر به علوم خاصّى كه دارند، نبوده اند.
آنان در انجام تكاليف، شرايط عامّه را ملاحظه مى فرمودند، مثلاً اگر اطّلاع از آب به نحو غيرعادّى داشتند، تكليفشان مثل ديگران تيمّم بوده; چنان كه در قضا و حكومت و تدبير امور نيز به همين نحو عمل مى كردند و به بينه و دليل حكم مى دادند. اين گونه اعمال انبيا و اوليا را نمى توان با معيارهاى عادّى، كه اعمال افرادى عادّى با آن سنجيده مى شود، سنجيد; بلكه بايد در افق عالى تر و محيط وسيع ترى كه در خور شأن و مقام آنها است، با توجّه به فلسفه بعثت انبيا و نظامات حاكم بر عالم، مطالعه كرد.
6- از امام صادق رسيده است كه : “امام هر وقت بخواهد بداند، به او اعلام مى شود .” بنابراين آنها در امورى كه مكلّف به كسب علم عادى و شيوه هاى رسمى براى دست يافتن به آگاهى ها و اخبار بودند ، اراده علم غيب نمى كردند . (اگر چه مى توانستند آگاه شوند)
7- در هر صورت ادعا نشده معصومين در همه علوم با خدا شريك و داراي علم نامتناهى و قائم به ذات هستند. ليکن هرگزنمي توان اصل علم غيب ايشان را زير سوال برد.(والله اعلم)