این جستار شامل 1 پاسخ ، و دارای 2 کاربر است ، و آخرین بار توسط noor.haq در 9 سال، 8 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
یکشنبه، ۹ فروردین ۱۳۹۴ در ۴:۵۵ ب.ظ #24714
این روز ها ، سالگرد وفات سیدنا امیر المؤمنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه و ارضاه هست ؛ به ایشان در زمینه های مختلفی ظلم شده ؛ از نمونه های بارز ستم هایی که به ایشون شده ، نسبت دادن قتل فاطمه ی زهرا به ایشون هست ، برای همین با اجازه تون تک تک مدارک موجود در این باره رو خدمتتون ارائه میدم و دلایل بطلان تک به تکِ این مدارک رو خدمتتون ارائه خواهم داد …مدرک اول :روایتی که گویا در آن ابوبکر الصدیق رضی الله عنه اظهار ندامت کرده که نباید به خانه ی فاطمه هجوم می برد ، دارای چند سند است که اهل تشیع به این روایت در اثبات شهادت فاطمه ی زهرا بسیار استناد می ورزند ؛ بیشتر سند های این روایت ، حول فردی به نام علوان بن داود می چرخد که در جای خودش به اندازه ی کافی و وافی در موردش توضیح داده ایم و به این نتیجه رسیدیم که هیچ کدام از روایاتی که از علوان بن داود البجلی در این باره نقل شده ، درست نیست .اما اکنون به بررسی تک تک روایاتی می پردازیم که نامیاز علوان بن داود در سند این روایات نیست :1- ذهبی پس از ذکر روایت ، در ادامه می گوید :رواه هكذا وأطول من هذا ابن وهب، عن الليث بن سعد، عن صالح بن كيسان، أخرجه كذلك ابن عائذ.ابن وهب و نيز ابن عائذ، اين روايت را با تفصيل بيشترى نقل كرده اند.الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان،)متوفاي748هـ(، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 118، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ – 1987م.خیلی ساده بگویم که این سند اعتباری نزد محققین ندارد ، زیار ذهبی در قرن هشتم می زیسته و باید سند از منبع اصلی انذکر شود ؛ پس ذکر منابع اضافی و توضیحات بیخود در رد چنین اسانیدی بی مورد است .2- ابن عساکر ، این روایت را با این سند بازگو می کند که :أخبرنا أبو البركات عبد الله بن محمد بن الفضل الفراوي وأم المؤيد نازيين المعروفة بجمعة بنت أبي حرب محمد بن الفضل بن أبي حرب قالا أنا أبو القاسم الفضل بن أبي حرب الجرجاني أنبأ أبو بكر أحمد بن الحسن نا أبو العباس أحمد بن يعقوب نا الحسن بن مكرم بن حسان البزار أبو علي ببغداد حدثني أبو الهيثم خالد بن القاسم قال حدثنا ليث بن سعد عن صالح بن كيسان عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف عن أبيه… .و پس از نقل روايت مى گويد:كذا رواه خالد بن القاسم المدائني عن الليث وأسقط منه علوان بن داود وقد وقع لي عاليا من حديث الليث وفيه ذكر علوان.مدائنى نيز اين روايت را از ليث نقل كرده و در از آن علوان بن داوود نامى نبرده و روايتى كه من از ليث نقل كرده ام و علوان در آن وجود دارد، با سلسه سند كوتاه ترى نقل شده است.ابن عساكر الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بنعبد الله )متوفاي571هـ(، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 30، ص417 ـ 419، تحقيق محبالدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1995.سند این روایت دارای اشکال است زیرا در این سند فردی به نام خالد بن القاسم وجود دارد که کذاب و دروغگو است و ترجمه ی وی به قرار زیر است :108 – خالد بن القاسم المدائنيّ الحافظ. ]أبو الهيثم[ ]الوفاة: 211 -220 ه[أحد المتَّهَمين بالكذب، وضع على الليث بن سَعْد أحاديث.قال ابن معين، والبخاري، ومسلم: متروك.وقال ابن معين أيضا: كان يزيد في الأحاديث؛ يوصلها لتصير مسندة. ]ص:306[وقال أبو يحيى صاعقة: توفي سنة إحدى عشرة ومائتين. وقد رَوَى عَنْهُ صاعقة، وقال: كذّاب، يدَّعي ما لم يسمع، كنيته أبو الهيثم.وقال أبو زُرْعة: كذّاب.وقال أبو حاتم: متروك، صحب الليث من العراق إلى مصر.تاريخ الإسلام وَوَفيات المشاهير وَالأعلام ؛ ج5/ص305 و 306المؤلف: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي )المتوفى: 748هـ(المحقق: الدكتور بشار عوّاد معروف ، الناشر: دار الغرب الإسلامي ؛الطبعة: الأولى، 2003 مخالد بن قاسم یکی از افراد متهم به دروغگویی است ، بر لیث بن سعد به دروغ حدیث بر می بست .ابن معین و بخاری و مسلم گفته اند : این راوی متروک است .و دوباره ابن معین می گوید : به احادیث اضافه می کرد ، سند ان ها را ) خودش به دروغ متصل می کرد ( برای اینکه احادیثدارای سند متصل باشند .ابو یحیی صاعقه می گوید : سال 211 وفات یافته و از او حدیثروایت کرده و در موردش می گوید : کذاب و دروغگو است ، احادیثی را ادعا می کرد که از کسی نشنیده بود .ابوزرعه در موردش می گوید : کذاب .ابوحاتم هم در موردش می گوید : متروک است ؛ لیث را از عراق تا مصر همراهی کرده است .برای تحقیق بیشتر در مورد وضعیت این راوی می توانید به این منابع هم مراجعه کنید :الكامل في ضعفاء الرجال ؛ ج3/ص422 ؛ المؤلف: أبو أحمد بنعدي الجرجاني )المتوفى: 365هـ(تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود-علي محمد معوض ؛ شارك فيتحقيقه: عبد الفتاح أبو سنةالناشر: الكتب العلمية – بيروت-لبنان ؛ الطبعة: الأولى، 1418هـ1997موميزان الاعتدال في نقد الرجال ؛ ج1/ص637 و 638المؤلف: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي )المتوفى: 748هـ(تحقيق: علي محمد البجاوي ؛ الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر،بيروت – لبنانالطبعة: الأولى، 1382 هـ – 1963 موالتاريخ الكبير ج3/ص167المؤلف: محمد بن إسماعيل بن إبراهيم بن المغيرة البخاري، أبو عبد الله )المتوفى: 256هـ(الطبعة: دائرة المعارف العثمانية، حيدر آباد – الدكن ؛ طبع تحتمراقبة: محمد عبد المعيد خانو …که این الفاظ جرح در مرتبه های چهارم و پنجم از جرح کردن قرار دارند و به هیچ کدام از افرادی که در این دو مرتبه از جرح قرار دارند ، حجت ورزیده نمی شود و به شهادت گرفته نمی شوند و هیچ ارزش و اعتباری ندارند .3- بلاذری هم این روایت را اینگونه با این سند ذکر می کند :حدثني حفص بن عمر، ثنا الهيثم بن عدي عن يونس بن يزيد الأيلي عن الزهري أن عبد الرحمن بن عوف قال: دخلت على أبي بكر في مرضه… .البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر )متوفاي279هـ( أنساب الأشراف، ج 3، ص 406 ، طبق برنامه الجامع الكبير.این روایت هم دارای ایراد است ، زیرا الهیثم بن عدی ) موجود در سند این روایت ( نیز همانطور که در زیر ترجمه اش را ذکر میکنیم ، کذاب بوده است :9311 – الهيثم بن عدي الطائي، أبو عبد الرحمن المنبجي، ثم الكوفي.قال البخاري: ليس بثقة.كان يكذب.وروى عباس، عن يحيى: ليس بثقة.كان يكذب.وقال أبو داود: كذاب.وقال النسائي وغيره: متروك الحديث.قال عباس الدوري: حدثنا بعض أصحابنا، قال: قالت جارية الهيثم بن عدي: كان مولاى يقوم عامة الليل يصلى، فإذا أصبح جلس يكذب.ميزان الاعتدال في نقد الرجال ؛ ج4/ص324 و 325المؤلف: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي )المتوفى: 748هـ(تحقيق: علي محمد البجاوي ؛ الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر،بيروت – لبنان ؛ الطبعة: الأولى، 1382 هـ – 1963 مبخاری : مورد اعتماد نیست ، دروغ می گفت .و عباس از یحیی روایت کرده که در موردش می گوید : مورد اعتماد نیست ، دروغ میگفت .و ابوداود می گوید : دروغگو بود .نسائی و دیگران هم وی را متروک الحدیث قرار داده اند ) حدیث وی را بدلیل بی اعتباری ترک کرده اند (عباس الدوری می گوید که برخی از همراهیانش برایش بازگو کردند که جاریه ی هیثم میگفت : مولای من تمام شب را نماز شب می خواند ، اما وقتی صبح میشد ، می نشست و دروغ میگفت .این الفاظ جرح هم در مرتبه ی چهارم و پنجم جرح قرار دارد و همانطور که عرض کردیم ، احادیث اهل این مرتبه هم اعتباری ندارد .شبهه ای که اهل تشیع در اثبات صحت این روایت از جانب اهل تشیع ذکر می شود ، این است که این حدیث دارای بیش از سهتا سند مختلف است و لذا این اسناد همدیگر را تقویت می کنند و چون این حدیث بیش از سه تا سند دارد ، پس برای ما حجت است ؛ در ادامه برای اثبات کلام خودشان دلیل ذکر می کنند و از افرادی مانند نووی رحمه الله دلیل می آورند و با قیچی کردن کلام وی ، سعی در فریب خواننده ی مطلب دارند ؛ اهل تشیع ، کلام نووی را از کتابی ذکر می کنند که متعلق به نووی نیست و بلکه تألیف فردی به نام بدرالدین عینی است که حدود 300 سال پس از وی وفات یافته است و اصلاً نووی را ندیده است ؛بدرالدین عینی در کتاب خودش ) عمدة القاری شرح صحیح البخاری ( می گوید :وقال النووي في )شرح المهذب(: إن الحديث إذا روي من طرق ومفرداتها ضعاف يحتج به، على أنا نقول: قد شهد لمذهبنا عدة أحاديث من الصحابة بطرق مختلفة كثيرة يقوي بعضها بعضا، وإن كان كل واحد ضعيفا.نووى در شرح مهذب گفته است: اگر روايتى با سند هاى گوناگون نقل شود؛ ولى برخى از راويان آن ضعيف باشند، بازهم به آن احتجاج مى شود، افزون بر اين كه ما مى گوييم:تعدادى حديث از صحابه و از راه هاى گوناگونى نقل شده است كه برخى از آن برخى ديگر را تقويت مى كنند؛ اگرچه هريك از آن احاديث ضعيف باشند.العيني، بدر الدين محمود بن أحمد )متوفاي 855هـ(، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 3، ص 307، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.اولاً حتی با اینکه این کلام ایرادی ندارد ، اما باز هم نسبت دادن این کلام به نووی دارای جای سؤال دارد ، زیرا همین کلام در شرح المهذب نووی اصلاً نیست !!!و در نتیجه بدر الدین عینی در نسبت دادن این کلام به نووی اشتباه کرده است .در ثانی جالب است که بدانید شیعه ، تنها همین بخش از کلام نووی را ذکر می کند آن را قیچی شده و ناقص تحویل خواننده می دهد تا خواننده را سرکیسه کند !!!اما کلام نووی بصورت کامل بدین صورت است که خدمتتان ارائه می گردد :وَقَالَ النَّوَوِيّ فِي )شرح الْمُهَذّب( : إِن الحَدِيث إِذا رُوِيَ من طرق ومفرداتها ضِعَاف يحْتَج بِهِ، على أَنا نقُول: قد شهد لمذهبناعدَّة أَحَادِيث من الصَّحَابَة بطرق مُخْتَلفَة كَثِيرَة يُقَوي بَعْضهَا بَعْضًا، وَإِن كَانَ كل وَاحِد ضَعِيفا، لَكِن يحدث عِنْد الِاجْتِمَاع مَا لَا بِحَدَث عِنْد الِانْفِرَاد، على أَن بعض طرقها صَحِيحَة، وَذَلِكَ يَكْفِي للاحتجاج ، خُصُوصا فِي المقدرات، وَالْعَمَل بِهِ أولى منالْعَمَل بالبلاغات والحكايات المروية عَن نسَاء مَجْهُولَة، وَمَعَ هَذَانَحن لَا نكتفي بِمَا ذكرنَا، بل نقُول: مَا ذَهَبْنَا إِلَيْهِ بالآثار المنقولة عَن الصَّحَابَة، رَضِي الله عَنْهُم، فِي هَذَا الْبَاب، وَقد أمعنا الْكَلَام فِيهِ فِي )شرحنا للهداية( .مصدر سابقنووی در ادامه ی کلامش می گوید :اما به هنگام جمع کردن طرق ، مواردی اتفاق می افتد که با بررسی تنهایی احادیث منفرد اتفاق نمی افتد ، بر این اساس که برخی از طرق حدیث صحیح باشند ، و همین صحت در برخی از طرق کفایت می کند که به حدیث حجیت ورزیده شود .سوماً همانطور که می بینید ، حتی نووی هم احتجاج ورزیدن به احادیث را مبنی بر صحت سند حدیث دانسته است و اینکهنمی شود بدون سند صحیح به حدیثی حجیت ورزید .و اگر به همین کتاب بدر الدین عینی ، دو خط بالاترش هم نگاه کنید ، مطلب بسیار جالبی نوشته که ذکر ان را هم خالیاز فایده ندیدم :وَأجَاب الْقَدُورِيّ فِي )التَّجْرِيد( أَن ظَاهر الْإِسْلَام يَكْفِي لعدالة الرَّاوِي مَا لم يُوجد فِيهِ قَادِح، وَضعف الرَّاوِي لَا يقْدَح إلاّ أَن يُقَوي وَجه الضعْف.مصدر سابقو قدوری ) در التجرید ( جواب داده است که اسلام ظاهری برایعدالت راوی کافی است ، البته به شرطی که در موردی دچار مشکل نباشد ) مثلاً اینکه کذاب نباشد ( ، و ضعف راوی در هیچ چیزی مشکل ایجاد نمی کند ، الا اینکه ضعیف بودن روایت را شدت می بخشد .و اگر شما خوب دقت کنید ، در تمامی روایاتی که منسوب به ندامت ابوبکر الصدیق است ، حداقل یک راوی ضعیف و کذاب و دروغگو وجود دارند و همگی این روایات دروغین و بی پایه و اساس است . پس نمی توان اصلاً به چنین روایاتی اعتماد کرد .از نمونه دلایل دیگری که اهل تشیع برای اثبات صحت کلامخودشان می آوردند ، قول ابن تیمیة در مجموع الفتاوی است که می گوید :ابن تيميه حرّانى در مجموع فتاوى مى نويسد:تعدّد الطرق وكثرتها يقوي بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجّارا فسّاقا فكيف إذا كانوا علماء عدولا ولكن كثر في حديثهم الغلط.زيادى و تعدد راه هاى نقل حديث برخى برخى ديگر را تقويت مى كند كه خود زمينه علم به آن را فراهم مى كند؛ اگر چه راويان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حديثى كه تمام راويان آن افراد عادلى باشند كه خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم أبو العباس )متوفاي 728 هـ(، كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 18، ص 26، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.باز هم مثل همیشه انتظاری بیش از این نمی توان از شیعه داشت ، و آن هم قیچی کردن مطالب برای سوء استفاده از کلام علما جهت بهره برداری به نفع خود است ؛ به کلام شیخ الإسلام ابن تیمیة رحمه الله بصورت کامل دقت کنید :وَمِنْ الْعُلَمَاءِ الْمُحَدِّثِينَأَهْلَ الْإِتْقَانَ: مِثْلُ شُعْبَةُ وَمَالِكٍ وَالثَّوْرِيّ وَيَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ الْقَطَّانِ وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مَهْدِيٍّ هُمْ فِي غَايَةِ الْإِتْقَانِ وَالْحِفْظِ؛ بِخِلَافِ مَنْ هُوَ دُونَ هَؤُلَاءِ وَقَدْ يَكُونُ الرَّجُلُ عِنْدَهُمْ ضَعِيفًا لِكَثْرَةِ الْغَلَطِ فِي حَدِيثِهِ وَيَكُونُ حَدِيثُهُ إذَا الْغَالِبُ عَلَيْهِ الصِّحَّةُ لِأَجْلِ الِاعْتِبَارِ بِهِ وَالِاعْتِضَادِبِهِ؛ فَإِنَّ تَعَدُّدَ الطُّرُقِ وَكَثْرَتَهَا يُقَوِّي بَعْضَهَا بَعْضًا حَتَّى قَدْ يَحْصُلُ الْعِلْمُ بِهَا وَلَوْ كَانَ النَّاقِلُونَ فُجَّارًا فُسَّاقًا فَكَيْفَ إذَا كَانُوا عُلَمَاءَ عُدُولًا وَلَكِنْ كَثُرَ فِي حَدِيثِهِمْالْغَلَطُ. وَمِثْلُ هَذَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ لَهِيعَةَ فَإِنَّهُ مِنْ أَكَابِرِ عُلَمَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَكَانَ قَاضِيًا بِمِصْرِ كَثِيرَ الْحَدِيثِ لَكِنْ احْتَرَقَتْ كُتُبُهُ فَصَارَيُحَدِّثُ مَنْ حَفِظَهُ فَوَقَعَ فِي حَدِيثِهِ غَلَطٌ كَثِيرٌ مَعَ أَنَّ الْغَالِبَ عَلَى حَدِيثِهِ الصِّحَّةُ قَالَ أَحْمَد: قَدْ أَكْتُبُ حَدِيثَ الرَّجُلِ لِلِاعْتِبَارِ بِهِ: مِثْلَ ابْنِ لَهِيعَةَ. وَأَمَّا مَنْ عُرِفَ مِنْهُ أَنَّهُ يَتَعَمَّدُ الْكَذِبَ فَمِنْهُمْ مَنْ لَا يَرْوِي عَنْ هَذَا شَيْئًا وَهَذِهِ طَرِيقَةُ أَحْمَد بْنِ حَنْبَلٍ وَغَيْرِهِ لَمْ يَرْوِ فِي مُسْنَدِهِ عَمَّنْ يَعْرِفُ أَنَّهُ يَتَعَمَّدُ الْكَذِبَ؛ لَكِنْ يَرْوِي عَمَّنْ عَرَفَ مِنْهُ الْغَلَطَ لِلِاعْتِبَارِ بِهِ وَالِاعْتِضَادِ.مصدر سابقشیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله ، در اینجا از افرادی سخن به میان می آورد که در نقل احادیث دچار اشتباه شده اند ، نه اینکه به عمد دروغ بگویند و کذاب باشند !!!عین ترجمه ی کلام شیخ الاسلام بدین شرح است که خدمتتان ارائه می دهم :و از علمای محدثین ، افرادی وجود دارند که اهل دقت بوده اند : مانند شعبه ، و مالک ، و یحیی بن سعید القطان ، و عبدالرحمنبن مهدی که این دسته در نهایت دقت و دارای حافظه ی بالا بوده اند ؛ بر خلاف افراد دیگری که غیر از این دسته هستند ، و گاه پیش می آید که یک راوی نزد ایشان بدلیل اشتباهات زیاددر حدیثش ، ضعیف واقع گردد و حدیث این فرد هم بدلیل اعتبار و ارزش غالباً صحیح باشد ؛ در این مورارد ) اگر یک راویاشتباه در روایتش داشت ( ، زیاد و متعدد بودن سند یک حدیث ،همدیگر را تقویت می کنند و علم به صحت ان حاصل می شود ، حتی اگر ناقلان چنین احادیثی فاجر و فاسق باشند ؛ پس چگونه ممکن است که یک راوی از علمای عادل باشد ، اما در حدیثش اشتباه زیاد باشد ولی حدیثش پذیرفته نشود . و مثلاً عبدالله بن لهیعه از علمای بزرگ مسلمانان و در مصر قاضی بود که حدیث زیاد داشت ، اما کتاب هایش سوخت ، پس از حفظ حدیث روایت می کرد ، در نتیجه در احادیثی که روایت می کرد ، اشتباهات زیادی واقع شد ، هرچند که بیشتر احادیثی که ذکر می کرد ، صحیح بود ؛ احمد می گوید : حدیثفردی را می نویسم که به وی اعتبار می ورزم ، مانند : ابی لهیعة . اما هر کسی که شناخته شود به اینکه عمداً دروغ می گوید ، برخی از محدثین از چنین راویانی هیچ چیزی روایت نکرده اند و این ، طریقه ی احمد بن حنبل و غیر از او بوده است که او در کتابش هیچ حدیثی را از کسی روایت نکرده که او را به دروغگویی عمدی شناخته باشد ؛ اما از کسی که اشتباه می کرد ، ) در صورتی که اعتبار می داشت ( بخاطر اعتبارش از وی حدیث روایت می کرد .تا اینجا باز هم با بیان کامل حر شیخ الاسلام ، متوجه شدیم که کسی که دروغگو باشد ، محدثین ، حدیث چنین فردی را ترک کرده اند و از وی حدیث روایت نکرده اند ! و این حرف شیخ الاسلام ، بجای اینکه دلیلی باشد که به اهل تشیع کمک کند ، ضد آنهاست !!!همانطور که می دانید ، در هر کدام از اسانید حدیث ندامت ابوبکر صدیق هم ) غیر از اسانید حاوی علوان بن داود ( یک فرد کذاب وجود دارد که ارزش روایت را کاملاً از بین می برد.از جمله دلایل دیگری هم که اهل تشیع با بی شرمی تمام بعنوان سندی بر صحت ادعای خود بکار می برند ، کلام امام البانی رحمه الل است که می گوید :وجملة القول: أن الحديث طرقه كلها لا تخلو من ضعف ولكنه ضعف يسير إذ ليس في شئ منها من اتهم بكذب وإنما العلة الارسال أو سوء الحفظ ومن المقرر في » علم المصطلح « أن الطرق يقوي بعضها بعضا إذا لم يكن فيها متهم.خلاصه آن كه، تمام سند هاى اين حديث بدون ضعف نيست؛ اگر چه ضعف مهمى نيست؛ زيرا كسى كه متهم به دروغ باشد، در طُرُق حديث وجود ندارد و علّت ضعف يا ارسال آن است و يا كم حافظه بودن راوى. از مسائل ثابت شده در علم رجال اين است كه سند هاى متعدد درصورتى كه در سلسلهسند فرد متّهمى نباشد، يك ديگر را تقويت مى كنند.الباني، محمد ناصر، إرواء الغليل في تخريج أحاديث منار السبيل، ج 1، ص 160، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية، 1405 – 1985 م.و چنین کلامی را در غیر از مکان خود بکار می برند تا بر خواننده مشتبه گردد که منظور البانی از نبودن کذابین در حدیث ، همین حدیث ندامت ابوبکر صدیق است ؛ اما اولاً باید بگوییم که این کلام در ذیل حدیثی دیگر آمده که اصل حدیث عبارتست از :)122( – حديث أبى بكر بن محمد بن عمرو بن حزم عن أبيه عن جده: ” أن النبى صلى الله عليه وسلم كتب إلى أهل اليمن كتابا , وفيه: لا يمس القرآن إلا طاهر “.و در سند این حدیث ، کذاب و متهم به دروغگویی وجود ندارد ؛ اما همانطور که ذکر کردیم ، در هر کدام اسناد حدیث ندامت ابوبکر صدیق یک فرد کذاب و دروغگو وجود دارد و نمی توان این کلام البانی را برای اثبات صحت حدیث ندامت ابوبکر صدیق بکار برد .از جمله دلایل دیگری که اهل تشیع برای اثبات صحت کلام خود در مورد حدیث ندامت ابوبکر صدیق می آورند ، ذکر کلام علما در مورد تحسین روایت مذکور است ؛ که البته اولاً باید بگویم با شفاف سازی تمامی سندهای این روایت ، دیگر جای هیچ کلامی باقی نمی ماند زیرا میزان صحت و سقم یک حدیث بستگی به تعریفاتی دارد که در علوم الحدیث بنا ناده شده است ، و چه بسا ممکن اس که که یک فرد عالم به ایراد موجود در یک حدیث پی نبرد و ان را تحسین کند ؛ اما با بررسی هایی که صورت دادیم ، مشخص شد که هیچ کدام از اسانیدی که برای این حدیث وجود دارند ، صحیح نیست و همگی باطل بوده و از افرادی دروغگو و کذاب و حدیث دزد روایت شده است و در همه ی سند های این روایات ، افرادی وجود دارد که جرح شدید شده اند و جای هیچ اعتباری ندارند . پس نیازی به تحقیق بیشتر در این زمینه نیست ، چون هر چقدر هم علما بگویند این احادیث حسن یا صحیح یا نیکو و یا …. هستند ، باز هم نمی توانند جرح راویان موجود در اسانید این روایت را از بین ببرند . نهایتاً کلام آنها در این باره بی ارزش خواهد بود .ولی باز هم اهل تشیع برای اینکه باطل را حق جلوه دهند ، برای اینکه خواننده را خسته کنند ، تا بدون تحقیق بیشتر باطل را که بر او مانند حق وانموده شده ، بپذیرد ، با پر حرفی و حتی ذکر منابع دروغین بر باطل خودشان اصرار می ورزند که به نمونه هایی از آن ها اشاره می کنیم :سعيد بن منصور، از بزرگان حديث در قرن سوم هجرى در سنن خود اين روايت را نقل كرده و گفته كه اين روايت »حسن«است.جلال الدين سيوطى در جامع الأحاديث و مسند فاطمة و متقى هندى در كنز العمّال پس از نقل اين روايت مى گويند:أَبو عبيد في كتاب الأَمْوَالِ، عق وخيثمة بن سليمان الطرابلسيفي فضائل الصحابة، طب، كر، ص، وقال: إِنَّه حديث حسن إِلاَّ أَنَّهُ ليس فيه شيءٌ عن النبي.اين روايت را ابوعبيد در كتاب الأموال، عقيلى، طرابلسى در فضائل الصحابه، طبرانى در معجم الكبير، ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق و سعيد بن منصور در سنن خود نقل كرده اند و سعيد بن منصور گفته: اين حديث »حسن« است؛ مگر اين كه در آن سخنى از رسول خدا نيست.السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر )متوفاي911هـ(، جامع الاحاديث )الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير(، ج 13، ص 101 و ج 17، ص 48؛السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر )متوفاي911هـ( مسند فاطمه، ص34 و 35، ناشر: مؤسسة الكتب الثقافية ـ بيروت، الطبعة الأولي.الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين )متوفاي975هـ(، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 5، ص 252، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ – 1998م.طبق آن چه سيوطى و متّقى هندى در مقدّمه كتابشان گفته اند، مقصود از )ص( سعيد بن منصور در سنن او است؛ چنانچه مى گويد:)ص( لسعيد ابن منصور في سننه.السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر )متوفاي911هـ(، الشمائل الشريفة، ج 1، ص 16، تحقيق: حسن بن عبيد باحبيشي، ناشر: دار طائر العلم للنشر والتوزيع؛القاسمي، محمد جمال الدين )متوفاي1332هـ(،قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، ج 1، ص 244، ناشر: دار الكتب العلمية -بيروت، الطبعة: الأولى، 1399هـ – 1979م؛الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين )متوفاي975هـ(، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 1، ص 15، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، 1419هـ – 1998م.چند نکته در این دست ورق سیاه کردن ها از جانب اهل تشیع جود دارد :اول اینکه تا دلتان بخواهد منبع در ذیل کلام معرفی می کنند تا خواننده به محض اینکه این همه منبع را دید ، بدون کوچکترین تردیدی ، اصل کالم را قبول کند ؛اما این منابع یا دروغین هستند ، یا از کتاب هایی مانند الضعفاء و المتروکون گرفته شده اند و یا اصل کلام نویسنده را قیچیکرده اند تا بهره ی مورد نظر خودشان را ببرند .هدف هم از معرفی این همه سند و منبع ، فقط خسته کردن خواننده است ، نه چیز دیگر ، وگرنه اگر خواننده یک فرد بدون تعصب و حقیقت جو باشد ، تنها ذکر یک منبع و یک سند صحیح برایش کفایت می کند و نیازی به ذکر این همه منبع نیست.جالب اینجاست که بدانید این اسانید هم دروغین هستند ، زیرا اصل کلام را به سعید بن منصور در سنن سعید بن منصور نسبت داده اند ، اما در ذیل کلام اسمی از سنن سعید بن منصور برده نشده و در عوض از مؤلفات فردی مانند سیوطییا متقی هندی اسم برده اند !!!!!اگر واقعاً چنین کلامی در سنن سعید بن منصور وجود دارد ، چرا این کلام را از خود سنن سعید بن منصور ذکر نکرده اند ؟؟؟!!!جالب تر اینکه حتی این هم دروغین است و ممکن است نهایتاً این کلام در یکی از منابع وجود داشته باشد و بقیه دروغین باشند ، اما حتی اگر در یکی از منابع هم این کلام وجود داشته باشد ، باز هم جای اعتبار نیست ، به دو دلیل :اول اینکه این کلام در منبع اصلی وجود ندارد و تنها از منبعی مانند سیوطی نقل قول از سنن سعید بن منصورکرده اند .دوم اینکه حتی اگر این کلام واقعاً متعلق به سعید بن منصورباشد ، بدلیل افراد کذابی که در سند این حدیث وجود دارند ، باز هم کلام سعید بن منصور ارزشش را از دست می دهد .جالب اینجاست که اهل تشیع برای منحرف کردن هرچه بیشتر خواننده ، به شرح حال افرادی مانند سعید بن منصور و … می پردازند تا با بزرگنمایی هایی بی مورد ، این ذهنیترا برای خواننده ایجاد کنند که چون فلانی از علمای طراز اول اهل سنت است و این حدیث را تحسین کرده ، پس حتماً کلامش درست است !!!غافل از اینکه منسوب بودن اصل این کلام به افرادی مانند سعید بن منصور ثابت نیست !!! و باز هم غافل از اینکه هیچ کسی عاری از خطا و اشتباه نیست و هر کسی ممکن است که اشتباه کند ، حتی سعید بن منصور !!! و باز هم غافل از اینکه هیچ اهل سنتی به چنین حدیثی باور ندارد که ابوبکر صدیق که بهترین یا و همراه رسول خدا بوده و چه فضایل عظیمیدارد ، چنین ظلمی به دختر رسول خدا کرده باشد ، چه برسد به اینکه یک عالم طراز اول اهل سنت باشد !!!از جمله افرادی هم که بر این حدیث تحسین نهاده اند یکی ازعلمای اهل سنت به نام ضیاء مقدسی است که در کتابش پس از ذکر حدیث ، اینگونه نوشته است و اهل تشیع اینگونهاز کلام وی استقبال کرده و می گویند :مقدسى حنبلي، از مشاهير قرن هفتم هجرى و از بزرگان علم حديث اهل سنت، اين روايت را »حسن« دانسته، مى گويد:قلت وهذا حديث حسن عن أبي بكر إلا أنه ليس فيه شيء من قول النبي )ص(.اين روايت از ابوبكر »حسن« است؛ گرچه در آن سخنى از رسول خدا )ص( نيست.المقدسي الحنبلي، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد)متوفاي643هـ(، الأحاديث المختارة، ج 1، ص 90، تحقيق عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ناشر: مكتبة النهضة الحديثة – مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1410هـ.و جالب اینجاست که به قول مؤلف کتاب حرمت می نهند و کلام وی را حلوا حلوا می خورند و از خود ضیاء مقدسی تعریفات و تمجیداتی بسیار می کنند و می گویند که با اعتباری که وی دارد ، قول وی برای اعتبار حدیث ، کافی است ؛ غافل از اینکه اصلاً قول محقق کتاب را ذکر نکرده و برای آن اصلاً ارزشی قائل نشده اند !!!اگر قرار باشد که به آراء علما ) بدون در نظر گرفتن دلیل برای اقوالشان ( عمل کنیم ، باید قول محقق همین کتاب را که اسناد همین حدیث را ضعیف دانسته ، در برابر قول مؤلف قرار دهیم .در ضمن افراد زیادی هم هستند که این حدیث را ضعیف دانسته اند ، مانند : نور الدین هیثمی ، و البته وی دلیل ضعف روایت را هم ذکر کرده ؛ اما ضیاء مقدسی دلیلی برای تحسین ای روایتندارد و شاید با خوش نظری نسبت به بقیه ی راویان حدیث بجز علوان بن داود ، به او هم به دیده ی نیک نگریسته و این رأی را در باره ی این حدیث صادر کرده است . به هر حال ، قولی برای ما حجیت دارد که از روی دلیل باشد ؛و اگر بنا باشد از قول علما هم پیروی کنیم ، قول نور الدینهیثمی که همراه با دلیل است ، قوی تر و پسندیده تر است که می گوید : این حدیث را طبرانی روایت کرده و در سند آن فردی به نام علوان بن داود وجود دارد که ضعیف است و این اثر هم مورد اعتماد علما نبوده است . ) میتوانید جهت رؤیت اصل کلام هیثمی به بخش بررسی علوان بن داود البجلی مراجعه کنید (از دیگر روایاتی که روافض در ندامت ابوبکر ذکر می کنند ، مطلبی است که در کتاب مروج الذهب ذکر شده که متن آن بدین صورت است :ولما احْتُضِرَ قال: ما آسَى على شيء إلا على ثلاث فعلتها وعددت أني تركتها، وثلاث تركتها وددت أني فعلتها، وثلاث وددت إني سألت رسول الله صلى الله عليه وسلم عنها؛فأما الثلاث التي فعلتها، ووددت أني تركتها فوددت أني لم أكن فتشت بيت فاطمة، وذكر في ذلك كلاماً كثيراً …مروج الذهب: 2/301، چاپ دار اندلس، بيروتاما این کتاب اصلاً سندی ندارد که قابلیت بررسی صحت و سقم داشته باشد و کاملاً تحلیلی است ، علما هم در میزان نقد علمی ، هیچ ارزش و اعتباری برای چنین متونی قائل نیستند . زیرا مؤلف این کتاب ، چنین مسائلی را ) بدون توجه به صحت و سقم مطالب ( فقط تحلیل کرده و کاری به سندیت محتویات کتاب نداشته است .یکی دیگر از این دست روایات ، در کتاب العقد الفرید ذکر شده که ک کتاب تاریخی دیگر است و این کتاب هم سندی درست وحسابی برای محتویاتش ندارد ؛ اصل متنی که در کتاب العقد الفرید آمده بدین شکل است :إني لا آسي على شيء من الدنيا إلا على ثلاث فعلتهن، وودت أني تركتهن، وثلاث تركتهن وودت أني فعلتهن، وثلاث وددت أني سألت رسول الله صلّى الله عليه وسلم عنهن:فأما الثلاث التي فعلتهن ووددت أني تركتهن: فوددت أني لم أكشف بيت فاطمة عن شيء؛ وإن كانوا أغلقوه على الحرب …العقد الفريد ؛ ج5/ص21المؤلف: أبو عمر، شهاب الدين أحمد بن محمد بن عبد ربه ابن حبيب ابن حدير بن سالم المعروف بابن عبد ربه الأندلسي)المتوفى: 328هـ( ؛ الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت ؛ الطبعة: الأولى، 1404 هـکه اگر به بررسی سند این متن در صفحه ی ماقبل کتاب برگردیم ، مؤلف کتاب ، سندش را بدین صورت نوشته است :استخلاف أبي بكر لعمرعبد الله بن محمد التيمي عن محمد بن العزيز، أن أبا بكر الصديق حين حضرته الوفاة …که در سند این مطلب هم اولاً مؤلف کتاب ، خودش از عبدالله بن محمد التیمی سماع نداشته و سندش منقطع است ؛ زیرا ابوبکر الصدیق در سال سیزدهم هجری وفات یافت و مؤلف کتاب هم در سال 328 هجری وفات یافته و امکان ندارد که وقایع سال 11 هجری حدود اوایل قرآن چهارم هجری با دو راوی منتقل شود ، مگر اینکه هر کدام از راوی ها دویست سال عمر داشته باشند تا اینکه حوادث را به گوش ابن عبد ربه رسانده باشند !!!در ضمن محمد بن العزیز هم مجهول الحال هست ؛ و تنها استنباطی که توانستم از میان کتب رجالی در باره ی وی پیدا بکنم ، در کتاب الهدایة و الإرشاد فی معرفة اهل الثقة و السدادبود که ذیل ترجمه ی یک از راویانش به نام : القاسم بن محمد بن ابی بکر الصدیق ، می گوید :مَاتَ الْقَاسِم بن مُحَمَّد بعد مُحَمَّد بن الْعَزِيز سنة إِحْدَى أَو اثْنَتَيْنِ وَمِائَة فِي ولَايَة يزِيد بن عبد الْملكکه مؤلف این کتاب اشاره دارد که قاسم بن محمد ، پس از محمد بن العزیز در سال 101 یا 102 در عهد ولایت یزید بن عبدالملک وفات یافته است ؛ که از این تقارن زمان مردن می توان نتیجه گرفت که زمان وفات وی هم نزدیک به قاسم بن محمد و مقداری قبل از وی بوده است و به همین دلیل است که زمان مرگ قاسم بن محمد را با وی مقارن کرده اند .الهداية والإرشاد في معرفة أهل الثقة والسداد ؛ ج2/ص616المؤلف: أحمد بن محمد بن الحسين بن الحسن، أبو نصر البخاري الكلاباذي )المتوفى: 398هـ(المحقق: عبد الله الليثي ؛ الناشر: دار المعرفة – بيروت ؛ الطبعة: الأولى، 1407غیر از این عبارت ، هیچ چیز دیگری در باره ی این راوی توسط علمای جرح و تعدیل نوشته نشده و در نتیجه کاملاً ناشناخته و مجهول الحال است ، زیرا هیچ ترجمه و توثیق یا جرحی از وی در دسترس نیست .لذا این روایت هم علاوه بر انقطاع در سندش ، دارای حداقل یکراوی مجهول الحال می باشد و در نتیجه مثل همه ی روایت هایدیگر در باره ی افسانه ی شهادت فاطمه ی زهرا ، این روایت هم بی ارزش و بی اعتبار است .رد شبهات روافض. فیسبوک
پنج شنبه، ۲۰ فروردین ۱۳۹۴ در ۲:۱۹ ب.ظ #25268السلام علیکم. احسنت و درود الله بر امیر المومنین عمربن خطاب رضی الله عنه وخلیفه رسول الله حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و بر سایر اصحاب رسول رضی الله عنهم
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.