Home › انجمن ها › خلفای راشدین › فرار عمر در جنگ حنین ( منصوب کردن فرار خود به امر خدا)
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط غزوه در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5769گردش تاکتیکی جنگی عمر رض و اینکه ایشان هیچ وقت رسول ص را درجنگ رها نکرده اند ثابت شدشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5772نمی خواستم دیگه جواب بدم ولی باید مطالبی در پاسخ به کامنت 14 اقای شریعتی بدم:1.شما از متن هایی که مینویسی کاملا مشخص از تاریخ چقدر اطلاع داری2.اقای عمر فرار کرده نه عقب نشبنی کسی که فرار میکنه در توجیه کارش دلیل خنده دار امر خداست را میاره.3.پیامبر در خط مقدم جبهه نبود فقط نمیدانم چرا در جنگ ها مجروح و زخمی میشدند اقای تاریخ دان:((( صحیح بخاری ج 5 ص 171 حدیث 4561 کتاب التفسیر باب قوله و الرسول یدعوکم فی اخریکم :
پیامبر داد میزد که ای یاران من بر گردید و فرار نکنید و مرا میان کفار تنها نگذارید . در این جنگ پیامبر دندان مبارکش شکست.)))…..((صحیح بخاری ج 4 ص 26 حدیث 3039 کتاب الجهاد :
در جنگ احد که حدود چند سالی از بعثت رسول خدا میگذشت و بسیاری از مهاجرین مکه همراه پیامبر بودند روایت شده که در این جنگ که 700 نفر دنبال پیامبر بودند همه فرار کردند الا 12 نفر))).(((صحیح بخاری ج ۳ ص ۲۲۱ حدیث ۲۸۸۰ :
انس میگوید : که در جنگ احد با فرار کردن صحابه و مسلمین مکه پیامبر شکست خورد!…)))4.شما به سطح سواد من چه کاری داری شما جواب سوال هایی من رابده5.؟؟؟؟6.مشخص کی داد قال میکنه شما که دیگران را دروغ گو بی سر و پا و احمق میدونی(کامنت 1و3 شما) یا من که از کتاب های شما دلیل میارم7.جوابت همان شماره 3 همین کامنت بسه8.منبع این جمله{حضرت عمر رض عقب نشینی کرد ولی هیچ وقت از رسول ص عقب تر نرفت } را نمیخواهد به عربی به فارسی از کتاب های خودتون نه شیعه بنویس.این طور که ما تاریخ اهل سنت را خواندیم یک سری مثل طبری اعتقاد دارن اصحاب فرار کردند ولی عمر و علی فرار نکردند و این دو مرد و چند صحابه دیگر مورد سرزنش پیامبر قرار نگرفتند(تاریخ طبری ج 3 جنگ حنین) یا مثل حاکم نیشابوری این عقیده را دارند( حاكم نیشابورى درباره جنگ حنین روایتى را با سند صحیح از ابن عبّاس نقل مى كند. ابن عباس گوید: تنها كسى كه در جنگ حنین با رسول خدا صلى اللّه علیه وآله ماند و استقامت كرد، علىّ بن ابى طالب علیهما السلام بود و همه پا به فرار گذاشتند. المستدرك على الصحیحین:ج 3 /ص 111)
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5774تاریخ سیره حلبی ج 3 ص 109 و تاریخ یعقوبی ج 2 ص 62 :در جنگ حنین که 21 سال پس بعثت بوده و طبق روایات 12000 نفر با پیامبر بودند که همه فرار کردند جز علی و 6 نفر دیگر که از پیامبر دفاع کردند.(((مطمئن باش اگر عمر جزو شش نفر بود این را با افتخار بیان میکرد نه اینکه بگه فرار من یا به قول شماهزیمت من کار قضاو قدر))))………… صحیح بخاری ج 3 ص 218 حدیث 2864 کتاب الجهاد و السیر باب 52 :
نفل شده: که مردم در جنگ حنین فرار کرند و پیامبر فرار نکرد و همراه یاران خود مانندعلی مبارزه کردند.(((مبینی که پیامبر شجاعترین مردم بود و فرار یا به قول شما عقب نشینی نکرد))))
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5801با این سند که جواب خودتو دادی{
:در جنگ احد که حدود چند سالی از بعثت رسول خدا میگذشت و بسیاری از مهاجرین مکه همراه پیامبر بودند روایت شده که در این جنگ که 700 نفر دنبال پیامبر بودند همه فرار کردند الا 12 نفر)}
حالا اصل سند
عَنِ الْبَرَاءِ بْنَ عَازِبٍ قَالَ: جَعَلَ النَّبِيُّ عَلَى الرَّجَّالَةِ يَوْمَ أُحُدٍ وَكَانُوا خَمْسِينَ رَجُلا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُبَيْرٍ، فَقَالَ: «إِنْ رَأَيْتُمُونَا تَخْطَفُنَا الطَّيْرُ فَلا تَبْرَحُوا مَكَانَكُمْ هَذَا حَتَّى أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ، وَإِنْ رَأَيْتُمُونَا هَزَمْنَا الْقَوْمَ وَأَوْطَأْنَاهُمْ فَلا تَبْرَحُوا حَتَّى أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ». فَهَزَمُوهُمْ. قَالَ: فَأَنَا وَاللَّهِ رَأَيْتُ النِّسَاءَ يَشْتَدِدْنَ قَدْ بَدَتْ خَلاخِلُهُنَّ وَأَسْوُقُهُنَّ رَافِعَاتٍ ثِيَابَهُنَّ، فَقَالَ أَصْحَابُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُبَيْرٍ: الْغَنِيمَةَ أَيْ قَوْمِ، الْغَنِيمَةَ ظَهَرَ أَصْحَابُكُمْ فَمَا تَنْتَظِرُونَ؟ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جُبَيْرٍ: أَنَسِيتُمْ مَا قَالَ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص؟ قَالُوا: وَاللَّهِ لَنَأْتِيَنَّ النَّاسَ فَلَنُصِيبَنَّ مِنَ الْغَنِيمَةِ، فَلَمَّا أَتَوْهُمْ صُرِفَتْ وُجُوهُهُمْ فَأَقْبَلُوا مُنْهَزِمِينَ.
فَذَاكَ إِذْ يَدْعُوهُمُ الرَّسُولُ فِي أُخْرَاهُمْ، فَلَمْ يَبْقَ مَعَ النَّبِيِّ ص غَيْرُ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلا، فَأَصَابُوا مِنَّا سَبْعِينَ، وَكَانَ النَّبِيُّ ص وَأَصْحَابُهُ أَصَابُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ يَوْمَ بَدْرٍ أَرْبَعِينَ وَمِائَةً، سَبْعِينَ أَسِيرًا وَسَبْعِينَ قَتِيلاً، فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: أَفِي الْقَوْمِ مُحَمَّدٌ؟ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، فَنَهَاهُمُ النَّبِيُّ ص أَنْ يُجِيبُوهُ، ثُمَّ قَالَ: أَفِي الْقَوْمِ ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ؟ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ قَالَ: أَفِي الْقَوْمِ ابْنُ الْخَطَّابِ؟ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَمَّا هَؤُلاءِ فَقَدْ قُتِلُوا، فَمَا مَلَكَ عُمَرُ نَفْسَهُ فَقَالَ: كَذَبْتَ وَاللَّهِ يَا عَدُوَّ اللَّهِ، إِنَّ الَّذِينَ عَدَدْتَ لَأَحْيَاءٌ كُلُّهُمْ وَقَدْ بَقِيَ لَكَ مَا يَسُوءُكَ، قَالَ: يَوْمٌ بِيَوْمِ بَدْرٍ وَالْحَرْبُ سِجَالٌ، إِنَّكُمْ سَتَجِدُونَ فِي الْقَوْمِ مُثْلَةً لَمْ آمُرْ بِهَا وَلَمْ تَسُؤْنِي، ثُمَّ أَخَذَ يَرْتَجِزُ: أُعْلُ هُبَلْ أُعْلُ هُبَلْ، قَالَ النَّبِيُّ ص: «أَلا تُجِيبُوا لَهُ»؟ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا نَقُولُ؟ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُ أَعْلَى وَأَجَلُّ». قَالَ: إِنَّ لَنَا الْعُزَّى وَلا عُزَّى لَكُمْ، فَقَالَ النَّبِيُّ ص : «ألا تُجِيبُوا لَهُ»؟ قَالَ: قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا نَقُولُ؟ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُ مَوْلانَا وَلا مَوْلَى لَكُمْ». (بخارى:3039)
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5802ترجمه: براء بن عازب رض مي گويد: نبي اكرم ص روز جنگ احد، عبد الله بن جبير را فرمانده پياده نظامهاي تير انداز كه تعدادشان پنجاه نفر بود، تعيين كرد و فرمود: «اگر ديديد كه پرندگان بر سر لاشة ما آمده اند، تا زماني كه كسي را نزد شما نفرستاده ام، جايتان را ترك نكنيد. و اگر ديديد كه ما كفار را شكست داديم و روي جنازه هايشان، راه مي رويم، بازهم تا شخصي نزد شما نفرستاده ام، جايتان را ترك نكنيد».
راوي مي گويد: مسلمانان، كفار را شكست دادند و سوگند به خدا كه من زنانشان را ديدم كه لباسهايشان را بالا زده بودند و در حالي كه ساقها و پاي برنجن هاي آنان آشكار بود، فرار مي كردند.
در اين هنگام، ياران عبد الله بن جبير صدا زدند: غنيمت، اي مردم! غنيمت. ياران شما پيروز شدند. چرا منتظريد؟ عبد الله بن جبير گفت: آيا فراموش كرديد كه رسول الله ص به شما چه گفت؟
گفتند: به خدا سوگند، نزد مردم مي رويم و سهم خود را از غنيمت، برمي داريم. هنگامي كه آنجا رفتند، حيران شدند و ندانستند به كجا بروند. (زيرا كفار از اين فرصت، استفاده كرده و از پشت به آنان، حمله كردند). در نتيجه، مسلمانان، شكست خورده، برگشتند.
اينجا بود كه رسول الله ص در ميان بقاياي آخرين گروه، آنان را صدا مي زد. در كنار نبي اكرمص فقط دوازده نفر باقي مانده بود. كفار، هفتاد نفر از ما را كشتند. قابل ذكر است كه پيامبر و يارانش، در جنگ بدر يكصد و چهل نفر را كشته و اسير كردند كه از آن ميان، هفتاد كشته و هفتاد نفر ديگر، اسير بودند.
در آن اثنا، ابوسفيان، سه بار، فرياد زد: آيا محمد در ميان شماست؟ نبي اكرم ص اجازه نداد كسي جواب او را بدهد. دوباره، ابوسفيان سه بار، فرياد زد: آيا فرزند ابوقحافه (ابوبكر) در ميان شماست؟ همچنين سه بار ديگر، فرياد زد: آيا فرزند خطاب (عمر) در ميان شماست؟ و سرانجام، رو به يارانش كرد و گفت: اين سه نفر، كشته شده اند.
اينجا بود كه عمر، كنترلش را از دست داد و گفت: سوگند به خدا كه دروغ مي گويي، اي دشمن خدا! كساني را كه تو نام بردي و باعث خشم و ناراحتي ات ميشوند، همگي زندهاند.
ابوسفيان گفت: اين روز، پاسخ روز بدر است. و جنگ، شكست و پيروزي دارد. افرادي را در ميان كشته شدگان مي يابيد كه مثله شده اند. من چنين دستوري نداده ام. ولي از اين كار، ناراحت نيستم. سپس شروع به رجز خواني كرد و گفت: هبل، سر بلند باد، هبل، سر بلند باد.
رسول اكرم ص فرمود: «آيا جوابش را نمي دهيد»؟ صحابه گفتند: اي رسول خدا! چه بگوييم؟ فرمود: «بگوييد: الله، بالاتر و بزرگتر است». ابوسفيان گفت: ما عزّي داريم و شما عزّي نداريد. دوباره نبي اكرم فرمود: آيا جوابش را نمي دهيد»؟ صحابه گفتند: اي رسول خدا! چه بگوييم؟ فرمود: «بگوييد: الله، مولاي ماست و شما مولايي نداريد». (مولا بمعني يار و ياور است).
ظبق همین حدیث هم عمر جز 12 جنگ احد بودهشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5803خخخخ اصلا نمیدونم در سطح چه ای کیویی هستی ؟؟ خودش جواب خودشو میده
جنگ در خط مقدم با کر وفر از تیر دشمن همراه بود است . ولی گروهی زیادی خیلی عقب نشتن و حتی از فرمانده اصلی هم که در جبهه عقب تر از خط مقدم قرار میگیرد بیشتر رفتن ولی دیگر در کنار پیامبرص ماندن و از خط مقدم به خاطر تیر باران دشمن عقب کشیدن تا قضا قدر خوردن تیر به انها نرسد ؟{امر خدا } یعنی این ولی این افراد بنا به حدیث مسند 10 نفر بودن با اسم حاکم نیشابوری در حدیث خود میگوید 80 نفر حاکم در روایتی از عبد الرحمن بن عبد الله بن مسعود از پدرش چنین نقل میکنند : ” كنت مع النبي صلى الله عليه وآله وسلم يوم حنين فولى عنه الناس؛ وثبت معه ثمانون رجلا من المهاجرين والأنصار و…أَنَّ مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَهْطًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ، وَأَهْلِ بَيْتِهِ غَيْرَ كَثِيرٍ، ثَبَتَ مَعَهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، وَمِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَالْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَابْنُهُ الْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ، وَأَبُو سُفْيَانَ بْنُ الْحَارِثِ، وَرَبِيعَةُ بْنُ الْحَارِثِ، وَأَيْمَنُ بْنُ عُبَيْدٍ وَهُوَ ابْنُ أُمِّ أَيْمَنَ، وَأُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ
=====
با مخلوط کردن احادیث ما با کتب شیعه به جایی نمیرسی ؟؟؟ دانشمندشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5809اقای شریعتی چرا جواب سوال ها را نمیدی شما گفتی پیامبر در خط مقدم نبوده پس چطور دندان مبارکش شکسته؟مگر بخاری کتاب صحیح شما نیست؟نکنه اقای شریعتی شما هم عقب نشینی تاکتیکی میکنی؟من کی احادیث شیعه را با سنی مخلوط کردم من در تمام متن ها احادیث از کتاب های معتبر اهل سنت اوردم چونکه شما سنی هستی اگر با مسیحی مناظره میکردم از کتاب انجیل دلیل می اوردم(حالا بگذریم که شما برای من شیعه به جای اصول کافی از بخاری و مسند احمد حدیث میاری). اقای شریعتی وقتی فوت کردی به حاکم نیشابوری این دلایل خیلی قشنگت را بگو تا او هم مطلع شود.اقایان طبری و احمد بن حنبل و عسقلانی سنی هستند و طرفدار عمر معلوم کارهای او را مثل شما توجیه میکنند برای 2000 بار کسی که عقب نشینی تاکتیکی میکنه با افتخار مثل ادم کارش را بیان میکنه نمیگه امر خدا است( اولین حدیث مطلب از بخاری را بخوان)شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #58341. با توجه به جهول بودن بعضی روش کاری شان خیلی واضح لو رفته است
خوب توجه کنید
1. اول می ایند و به تمام مطالب شما ایراد های الکی میگیرن تا مقاله را کم ارزش کننو شک ایجاد کنند مثل شیطان : ترور شخصیت یا ترور متن { مانند مقالات روزنامه کیهان} روش بیان دقیقا شبیه انها که نشان از ان دارد که افراد از ارازل هستند
2. در مواقعی که در مناظره رو به شکست هستند دست به تغییر بحث میزنند تا فرار کنند و بگویند شما به ما جواب ندادید
3.منطقی در مناظره در کار نیست فقط روش 1 و 2 را تکرار میکنند
4.به دسته از اقایان میگویم من برای ادم های جهولی چون شما مطلب نمی گزارم تا شما را قانع کنم چون شما قرار نیست قانع شوید امدید تا تخریب کنید ملاک شما تحقیق از روی عقل نیست تخریب از رو قصد است خیلیس چون شما در گذشته نیز بودن و مثل ابوجهل و ابو لهب و… که اشرف مخلوقات دو عالم سیدنا محمد ص نتوانست انها را به راه راست هدایت کند پس ما حق را میگوییم و کسانی که تابع سخن حق هستند خود قضاوت میکنند این را گفتم که اقایان با تکرار سوالات جواب داده شده فکر نکند ما موظف به قانع کردن انها هستیم ما را با کران وکوران سخنی نیست
=====
1. تو که نمیدونی جنگ چه جوری هست چرا نطر میدی خوب 100 بار تو ضیح دادم
جنگ خظ مقدم داره کمپ اصلی فرماندهی داره { مثل خیمه های امام حسین رض در کربلا و محل استقرار ارتش یزید در کربلا } مسلمانان هی عقب و جلو میرفتن تا از تیر ها راه بشن . ولی تا مقر اصلی عقب رفتن و پیامبر ص مجبور شد خودش جنگ رو مستقیم مدیریت کند ؟؟ و طبق احادیث اورده شده عمر رض و علی رض و ابوبکر رض از کنار پیامبر ص دور نشدن {در عمر رض ابتدا در خط مقدم بود}
تمام موارد مورد نطر پاسخ داده شد
جمله این
{من کی احادیث شیعه را با سنی مخلوط کردم }
جمله من
{با مخلوط کردن احادیث ما با کتب شیعه به جایی نمیرسی ؟؟؟ دانشمند}
من که منم 3 تا پست فاصله داره داری تحریف میکنی مطالبمو در مورد شوکانی هم دیدیم چه دروغی گفتی ؟در مورد این تیمیه شوکانی میگوید شیخ الاسلام مجتهد مطلق جلد بدر الطالع کلا دروغ گو بودنت به همه از همین پست منم قابل اثباتهشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #58381.این جمله از شما نیست اقای شریعتی(((7. فکر کن پیامبر ص در جنگ هایشان خط مقدم بودن مگه یک ژنرال میره تفنگ به دست بگیره بجنگه ؟؟ اوندستور میده و جنگ رو فرمانده های پایین تر در خط مقدم رهبری میکنن خودش در پشت جبهه اصلی قرار میگیره ؟؟چون فرمانده اصلی یا شاه بمیره جنگ خود به خود به نفع دشمن تمام میشه ؟؟ ادم دانشمند ))) اقای شریعتی پیامبر خودش هم جنگ را فرماندهی میکرده و هم مبارزه.گرفتی چی شد.2. فرق مخلوط کردن احادیث شیعه با سنی و سنی با شیعه چیه؟؟(2+1 و1+2 هر دو جوابش 3 )لطفا ان حدیث سنی را که من با حدیث شیعه مخلوط کردم را با فونت بزرگ بنویس چرا مجهول مینویسی.3. درباره شوکانی حرف شما درست شوکانی از طرفداران ابن تیمیه من هم مثل هر انسانی (مثل علما شیعه و سنی و خود شما که به من فحاشی میکنی) اشتباه کردم ولی جالب سخن شوکانی از یک سنی نقل شده و من سخن علما دیگری مثل ابن حجر را حتی به عربی درباره ابن تیمیه نوشتم انها را مطالعه کردی؟اسکن کتاب ها هم وجود داره.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5839برای جمع بندی مطالب و برای اینکه وقت بشتری گرفته نشه به کتب اهل سنت دوباره مراحعه میکنیم:1.صالحی شامی در سبل الهدی مینویسد:
در جنگ حنین مسلمانان فرار کردند تا جایی که برخی از آنها تا مکه رسیده بودند، سپس برگشتند. ام الحارث انصاری افسار شتر همسرش حارث را گرفته بود و میگفت: ای حارث ! آیا رسول خدا را تنها میگذاری؟ مردم همه در حال فرار بودند؛ اما این زن شوهرش را رها نمیکرد. خود او میگوید: عمر از کنار من در حال فرار بود، گفتم: ای عمر این چه کاری است که میکنید؟ عمر گفت: فرمان خدا است. الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای۹۴۲هـ)، سبل الهدى والرشاد فی سیره خیر العباد، ج ۵، 2.محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش مینویسد:
ابوقتاده گوید: سالی که جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودم، وقتی که دو لشکر روبروی هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار کردند، سپس بر گشتند.
مردی از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان میجنگید، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیری بین گردن و شانهاش وارد کردم، آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوی مرگ را احساس کردم ، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد. عمر را ملاقات کردم، گفتم چرا مردم فرار میکنند؟ گفت امر و دستور خداوند این است .صحیح بخاری، ج ۴ ص ۵۸، 3.حاكم نیشابورى درباره جنگ حنین روایتى را با سند صحیح از ابن عبّاس نقل مى كند. ابن عباس گوید: تنها كسى كه در جنگ حنین با رسول خدا صلى اللّه علیه وآله ماند و استقامت كرد، علىّ بن ابى طالب علیهما السلام بود و همه پا به فرار گذاشتند.المستدرك على الصحیحین:ج 3 /ص 111.(4)الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، ، ج 16، ص 273، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث – بيروت – 1420هـ- 2000م.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، ، ج 4، ص 29، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #58404.عائشه مىگويد: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مىافتاد، گريه مىكرد و مىگفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را ديدم كه با يكى از كفار مىجنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست دادهام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزديكتر بودم، كسى را كه نمىشناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است، خودمان را به پيامبر رسانديم، ديدم دندانهاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقههاى زره در صورتش فرو رفته بود.الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، ، ج 2، ص 191، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ – 1987م.
5.
فخر رازى از بزرگترين عالمان اهل سنت مىنويسد:
ومن المنهزمين عمر، الا أنه لم يكن في أوائل المنهزمين ولم يبعد، بل ثبت على الجبل إلى أن صعد النبي صلى الله عليه وسلم.
از فراريان صحنه جنگ، عمر بود؛ البته جزء نخستين فراريان نبود، بالاى كوه ماند تا پيامبر هم به آنها پيوست.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ)، ، ج 9، ص 42، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م. 6.
عثمان بن عفان، عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان (دو نفر از انصار) آن قدر گريختند كه به كوه جلعب (كوهى در اطراف مدينه از طرف اعوض) رسيدند و سه روز در آن جا ماندند و سپس بازگشتند. رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم به آنها فرمود: به چه سر زمين دورى رفته بوديد! »
الطبري، محمد بن جرير، ج 4، ص 145، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #58417.روي أنه صلى الله عليه وسلم بعث أبا بكر أولا فرجع منهزما وبعث عمر فرجع كذلك فغضب النبي صلى الله عليه وسلم لذلك فلما أصبح خرج إلى الناس ومعه راية فقال ( لأعطين.. ) إلى آخره.
روايت شده است كه رسول خدا (ص) اول ابوبكر را به طرف خيبر فرستاد كه او فرار كرده و برگشت، سپس عمر را فرستاد او هم همان سرنوشت را داشت، پيامبر (ص) خشمگين شد، فردا صبح در حالى كه پرچم به دست آن حضرت بود فرمود:… »
الإيجي، عضد الدين (متوفاي756هـ)، ، ج 3، ص 634، تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م.
القاضى الجرجانى، علي بن محمد (متوفاي 816هـ)، ، ج 8، ص 369. ناشر: مطبعة السعادة – مصر، الطبعة الأولى، 1325هـ – 1907 م.8.
عبد الرحمن بنأبى ليلى مىگويد: علي (عليه السلام) در تابستان و زمستان لباس ضخيم مىپوشيد، دوستانم گفتند: از اميرمؤمنان علي (عليه السلام) عملى تعجب آور مىبينيم، گفتم چه چيزى؟ گفتند: در هواى گرم لباس ضخيم مىپوشد و در سرماى شديد لباس نازك، آيا تو چيزى در اين باره شنيدهاي؟
گفتم نشنيدهام، گفتند: پدرت هميشه همراه علي (عليه السلام) است از او بپرس. از پدرم پرسيدم گفت: چيزى نمىدانم؛ ولى خودش نزد علي (عليه السلام) رفت و پرسيد، علي (عليه السلام) فرمود: مگر در خيبر همراه ما نبودى؟ گفتم: آرى بودهام. فرمود: مگر نديدى رسول خدا ابوبكر را با عدهاى براى فتح خيبر فرستاد؛ ولي او شكست خورد و برگشت. سپس عمر را فرستاد، او هم شكست خورده بازگشت؟ گفتم آرى شاهد بودم. سپس رسول خدا (ص) فرمود: فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و روسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند كه به دست وى خيبر فتح خواهد شد. آن گاه مرا صدا زد و پرچم را به دست من داد و براى من دعا كرد و عرضه داشت: خداوندا! او را از سرما و گرما حفظ كن، از آن لحظه بود كه سرما و گرما را احساس نكرده و به من آسيبى نمىرسد.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، ، ج 2، ص 412، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ – 1987م.
إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، ، ج 6، ص 367، ح 32080، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد – الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5842و اما اخر: اقای شریعتی حدیث 1 را خواندی که میگه ایا رسول خدا را تنها میگذاری.حدیث 4 را خواندی که اقای ابوبکر زمانی به قول شما از عقب نشینی تاکتیکتی یا هزیمت برمیگرده که دندان پیامبر شکسته و زره دربدنشان فرو رفته.حدیث 5 را خواندی که عمر بالای کوه فرار کرده و بعد پیامبر می اید شما که گفتی او عقب تر از پیامبر نرفته.6. میبینی تو حدیث 6 پیامبر به عثمان چی میگه.حدیث 7 را خواندی ببینی پیامبر از کی عصبانی. حدیث 8 را خواندی ببینی پیامبر از چه کسی پرچم را میگیره و به علی میده……………..همین بست :))))))))))))))))) والسلام -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.