Home › انجمن ها › خلفای راشدین › فرار عمر در جنگ حنین ( منصوب کردن فرار خود به امر خدا)
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط غزوه در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1752محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش مینویسد :
ابوقتاده گوید : سالی که جنگ حنین اتفاق افتاد ، همراه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودم ، وقتی که دو لشکر روبروی هم قرار گرفتند ، مسلمانان فرار می کردند ، سپس بر میگشتند .
مردی از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان میجنگید ، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیری بین گردن و شانهاش وارد کردم ، آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد ، بوی مرگ را احساس کردم ، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد . عمر را ملاقات کردم ، گفتم چرا مردم فرار میکنند ؟
گفت امر و دستور خداوند این است .(1)صالحی شامی در سبل الهدی مینویسد :
در جنگ حنین مسلمانان فرار کردند تا جایی که برخی از آنها تا مکه رسیده بودند ، سپس برگشتند ، رسول خد برای هر کدام سهمی تعیین کرد .
ام الحارث انصاری افسار شتر همسرش حارث را که مجسار نام داشت گرفته بود و میگفت : ای حارث ! آیا رسول خدا را تنها میگذاری ؟
مردم همه در حال فرار بودند ؛ اما این زن شوهرش را رها نمیکرد .
خود او میگوید : عمر از کنار من در حال فرار بود ، گفتم : ای عمر این چه کاری است که میکنید ؟ عمر گفت : فرمان خدا است.(2)ابن حجر عسقلانی در فتح الباری ، العینی در عمده القاری ، شوکانی در نیل الأوطار و عظیم آبادی در عون المعبود در توجیه این سخن عمر که فرارش را به خداوند نسبت داده است مینویسند :«قوله ( أمر الله ) أی حکم الله وما قضى به : یعنی مراد عمر از این که گفته «امر الله» این است که قضا و قدر الهی این است که ما فرار کنیم !»(3)…………………………………………1- صحیح بخاری ، ج ۴ ص ۵۸ ، ح۳۱۴۲ ، کتاب فرض الخمس، ب ۱۸ ، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج ۵ ص ۱۰۰ ؛ کتاب المغازى ، ب ۵۴ ، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ( وَیَوْمَ حُنَیْن … ، ح ۴۳۲۱ ؛ صحیح مسلم ، ج ۵ ص ۱۴۸ .
2- الصالحی الشامی ، محمد بن یوسف (متوفای۹۴۲هـ) ، سبل الهدى والرشاد فی سیره خیر العباد ، ج ۵ ، ص ۳۳۱.
3- العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ) ، فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ج ۸ ، ص ۲۹ ؛ العینی ، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای۸۵۵هـ) ، عمده القاری شرح صحیح البخاری ، ج ۱۷ ، ص ۲۹۹ ؛ العظیم آبادی ، محمد شمس الحق (متوفای۱۳۲۹هـ) ، عون المعبود شرح سنن أبی داود ، ج ۷ ص ۲۷۵شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5720شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5721اقای shariati پیامبر وقتی با کفار مناظره میکرد به انها دجال و دروغگو نمیگفت و با زبان خوش رفتار میکرد،ادب هم خوب چیزیه.من متن حدیث فتح باری را اوردم شما هم متن حدیث خود را به فارسی بنویس تا خوانندگان قضاوت کنند که ایا عمر از جنگ فرار میکرده یا نه(متن صحیح بخاری کاملا واضح است).ایا عمر خودش زبان نداشته به ابوقتاده بگوید این فرار کردن تاکتیکی است نه از روی ترس؟این چه فرار از تیر های دشمن بوده که تا مکه ادامه داشته؟؟؟اگر فرار از میدان جنگ به خاطر قضا و قدر الهی، اینگونه هر گناهی را میتوان تقصیر قضا و قدر انداخت.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5727{ادب هم خوب چیزیه}
شما مگه ادب داری شما که میای تو اسناد دست کاری میکنی و به بزرگان مذهب دیگه به دروغ تهمت میزنی اقای با ادب تا مکه هم رسیدن اره احمق جان اون مطالب فتح باری است که گفته اون سند دلالت بر فرار نیست دارد میگوید عمر رض از تیر ان قوم عقب مینشت و باز حمله میکرد تا اسیب نبیند و زخمی نشود و جنگ را ادامه دهد ایجا دارد میگوید از قضا قدر یعنی تیر به بدن انسان بخورد میمیرد اوهم هنگام تیر اندازی عقب مینشیند و به هنگام تمام شدن تیر بار دشمن به جنگ ادامه میدهد
کر و فر و گریز و برگشت در جنگ همیشه هست
فرار تا مکه چه تخیلی دارید شما روافض
در روایت ها مسند احمد بن حنبل امده است که حضرات ابوبکر علی و عمر وعباس رض در کنار پیامبر ص بودند در جنگ حنین ؟
یک سریال عمر رض چه روافض را ناراحت کردهشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5731عسقلانی گفته فرار عمر بر اساس قضا و قدر الهی بوده،خوب من هم همین را در مطلبم اوردم و خود شما هم به ان استدلال کردی،کجای این تحریف است؟بر فرض من بی ادب شما با ادب باش.یعنی تا مکه تیر نبود اقای عمر بردارد به دشمن پرتاب کنه؟؟؟(((((((بخاری در صحیحش به نقل از ابا قتاده آنجا که جنگ حنین را تشریح میکند مینویسد:و انهزم المسلمون و انهزمت معهم فإذاً بعمر بن الخطاب فی الناس.[1]
در حنین همة صحابه فرار کردند و من هم با آنان فرار کردم که در این حال عمر بن الخطاب را میان فراریان دیدم.صحیح بخاری: 5 / 273 حدیث 771)))))))).دیگه توجیه بهتر از این نبود برای فرار از جنگ،قضا وقدر الهی هم شد توجیه،این جوری پس ابی سلول منافق بزرگ هم پس بر اساس قضا وقدر الهی از دستور پیامبر تخلف میکرد!!!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5732نمیدانم چرا این قضا و قدر الهی درباره امثال علی ،عباس،نوفل بن حارث یا ابودجانه رخ نمیداد؟؟؟ البته ایشان بر اساس قضا و قدر الهی در جنگ احد هم مثل … فرار کردند و علی و ابودجانه بر اساس قضا و قدر الهی تا اخرین نفس در رکاب پیامبر جنگیدن. حدیث را ببین و توجیه اش کن((((عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را مىخواند تا رسيد به اين آيه: «آنان كه روز برخورد دو لشكر به شما پشت كرده و گريختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن كه شكست خورديم، من فرار كردم و از كوه بالا مىرفتم به طورى كه احساس كردم كه همانند بزكوهى پرش و خيزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنيدم مردى مىگفت: محمد كشته شد، گفتم: هر كس بگويد محمد كشته شد، او را مىكشم، به كوه پناه آورده و همه بالاى كوه جمع شديم، در اين هنگام بود كه اين آيه نازل شدالطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 4، ص 144، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ؛/الأندلسي، أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج 1، ص 529، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية – لبنان، الطبعة: الاولى، 1413هـ- 1993م؛/السيوطي، الحافظ جلال الدين، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 14، ص 529))))
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5742{شما هم متن حدیث خود را به فارسی بنویس تا خوانندگان قضاوت کنند }
این رو باید به خدا هم بگی که چرا قران رو فارسی نفرستاد . من متن رو کامل برات گذاشتم . تو که عربی معنی کردی و مدعی هستی اون معنیش قضا قدر نیست چرا ؟
و اما بعد
{و انهزم المسلمون و انهزمت معهم فإذاً بعمر بن الخطاب فی الناس.
در حنین همة صحابه فرار کردند و من هم با آنان فرار کردم که در این حال عمر بن الخطاب را میان فراریان دیدم}
انهزام چیست و آیا تمام انهزامها ممنوع میباشد
طبری چنین میگوید
الانهزام المنهي عنه هو ما وقع على غير نية العود وأما الاستطراد للكثرة فهو كالتحيز إلى فئة.
«ومن يولهم يوميذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الي فيه فقد باء بغضب من الله وماواه جهنم وبيس المصير»
انهزامی که از آن نهی شده انهزامیست که به غیر نیت برگشت باشد اما انهزامی که با نیت برگشت باشد و یا برای این باشد که با تعداد بیشتری برگردد پس منهی عنه نیست
====
که باز هم حرف من ثابت میشود
در اخر حدیث مسند کامل میکند که عمر رض در کنا ررسول بوده و ان به اصطلاح شما فرار 🙂 در واقع تغییر تاکتیکی جنگ در برابر تیر دشمن بوده فک کن جنگنده های دشمن بیان روی سر شما در جنگ شما باید پنهان بشی تا زنده بمونی و جنگ رو رو زمین ادامه بدی پس زمان حمله هوایی میری تو مخفی گاه یا منطقه رو خالی میکنی زمانی که پیاده نظام خاست پیشروی کنه چون دشمن پیاده نظام خودش رو نمی خاد بزنه و نمیتونه بمباران کنه تا زمانی که پیاده نطامشون در منطقه هست میری مقابله میکنی ؟؟ همون کاری که عمر رض کرده در مقابل تیر دشمن ؟؟شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5743{عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را مىخواند تا رسيد به اين آيه: «آنان كه روز برخورد دو لشكر به شما پشت كرده و گريختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن كه شكست خورديم، من فرار كردم و از كوه بالا مىرفتم به طورى كه احساس كردم كه همانند بزكوهى پرش و خيزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنيدم مردى مىگفت: محمد كشته شد، گفتم: هر كس بگويد محمد كشته شد، او را مىكشم، به كوه پناه آورده و همه بالاى كوه جمع شديم، در اين هنگام بود كه اين آيه نازل شد}
سلسله روایان حدیث شما
قثنا مُحَمَّدُ بْنُ يَزِيدَ الرِّفَاعِيُّ ، قثنا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ ، قثنا عَاصِمُ بْنُ كُلَيْبِ بْنِ شِهَابٍ الْجَرْمِيُّ ، عَنْ أَبِيهِ ، قَالَ : خَطَبَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ عَلَى الْمِنْبَرِ ، فَقَرَأَ آلَ عِمْرَانَ
که در انمحمد بن يزيد أبو هشام الرفاعي
ضعیف الحدیث استابو حاتم الرازي / ضعيف يتكلمون فيه
أبو حاتم بن حبان البستي / كان يخطئ ويخالف
أحمد بن شعيب النسائي / ضعيف
ابن حجر العسقلاني /ليس بالقوي
مصنفوا تحرير تقريب التهذيب / ضعيف
قال البخارى : رأيتهم مجتمعين على ضعفه
أبو أحمد الحاكم / ليس بالقوي عندهم
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5749پس چرا به قول شما در این حملات هوایی خود پیامبر و علی و عباس و نوفل تغیر تاکتیک نمیدادند.چرا خود عمر نگفته فرار او به خاطر تغییر تاکتیک؟؟؟یعنی تا خود مکه تاکتیکی عقب نشستن؟؟؟ پس چرا در قران و سخن پیامبر مورد مزمت قرار گرفتن و قران گفته اگر توبه کنید مورد بخشش قرار میگیرید، تغییر تاکتیک جنگی که توبه نمیخواهد.عسقلانی سنی در توجیه کار عمر ان را به قضا وقدر الهی ربط داده دلیل نمیشود من این توجیه ابکی را قبول کنم،فرار از جنگ با قضاو قدر همان قدر ربط دارد که شصت پا به شقیقه ربط دارد.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5750جان پیامبر در خطر بوده بعد اقای عمر و خیلی از صحابه تصمیم گرفتند عقب نشینی کنند!!!واقعا که خنده داره.اگر عمر از جنگ فرار نمیکرد و عقب نشینی بود ،عمر سر خود را بالا میگرفت و میگفت این عقب نشینی تاکتیکی و نمیگفت امر خدا و قضا وقدر.خلاصه کلام اینکه اقای عمر باید همان کاری را میکرد که علی و عباس و نوفل انجام دادند.بی خودی اعمال عمر و صحابه را توجیه نکنیدشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5755ساده دارم میگم خط مقدم جبهه ؟؟
در ضمن 1. حدیث دارد میگوید عمر رض و یاران کر و فر داشتن چون در خط مقدم بودن
2. حدیث مسند احمد بن حنبل میگوید عمر رض و ابوبکر و علی و عباس رض و… در کنار رسول ص ماندن
3.آن زمان که عمر رض عقب و جلو از تیر فرار میکرده چون در خط مقدم جنگ بوده و هنگام تیر اندازی عقب مینشسته است ؟ و هیچ وقت رسول ص را در جنگ تنها نگذاشته است
روایت مسند امام احمد :
وَانْحَازَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ الْيَمِينِ، ثُمَّ قَالَ: ” إِلَيَّ أَيُّهَا النَّاسُ، هَلُمُّوا إِلَيَّ أَنَا رَسُولُ اللهِ، أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ ” قَالَ: فَلَا شَيْءَ احْتَمَلَتْ الْإِبِلُ بَعْضُهَا بَعْضًا، فَانْطَلَقَ النَّاسُ إِلَّا أَنَّ مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَهْطًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ، وَأَهْلِ بَيْتِهِ غَيْرَ كَثِيرٍ، ثَبَتَ مَعَهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، وَمِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، وَالْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَابْنُهُ الْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ، وَأَبُو سُفْيَانَ بْنُ الْحَارِثِ، وَرَبِيعَةُ بْنُ الْحَارِثِ، وَأَيْمَنُ بْنُ عُبَيْدٍ وَهُوَ ابْنُ أُمِّ أَيْمَنَ، وَأُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ
=====
همه اسناد بررسی شد این ادم حرفی جز تکرار سوال ندارد و هردو فرار البته به اصطلاح دوستان رافضی رد شدشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5760اول فرمودی اقای عمر در جنگ عقب نشینی تاکتیکی کرده بود (چندین لینک از این نظریه دفاع میکنی) وقتی من گفتم جان پیامبر در خطر بوده عقب نشینی معنی نداره و چرا امثال علی عقب نشینی نکردند شما دربرابر این کلام استدلالی نداشتی، بعد از احمد بن حنبل نقل کردی وقتی همه عقب نشینی کردند عمر کنار رسول خدا بود!!!(شما بر اساس جهت وزش باد نظر میدی؟؟؟)حتما الان میخواهی بگی نه عمر هم کنار رسول خدا بوده و هم عقب نشینی تاکتیکی کرده!!. هرگاه شیعه از کتاب های احمد بن حنبل حدیث میگوید، میگویید از بخاری حدیث بگویید چون در کتاب های احمد بن حنبل حدیث ضعیف وجود دارد ، حالا جالب شما در برابر حدیث بخاری حدیث احمد بن حنبل را می اوری.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5761به خوبی مطلب برای خوانندگان روشن شد که ایا عمر در جنگ حنین و احد فرار کرده یا عقب نشینی کرده.قضاوت با کسانی که این مطلب را خواندند. سخنی که لازم باشد بگویم ونگفته باشم نمانده.درود خدا بر بندگان صالحش……..والسلامشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5762بنام خداالسلام علی عبادالله الصالحین
باورهای التقاطی و غیر اسلامی به همین علت که در مواضع مکتوب اخیر روشن دیده می شود، محکوم به بطلان هستند.و جز حق و انصاف هر محوریتی نتایج خوش و سازنده ای ندارد.
چهار گروه در زمره رستگاران بنا به نص قرآن کریم قرار دارند و انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین نامیده شده اند.
حال اگر مومنی گناه و خطایی مرتکب شود راه توبه و بازگشت برایش تعریف شده و غفران و بخشش الهی وعده الله تعالی حق است و حتی به حسنات تبدیل شدن گناهان هم پاداشی است که خداوند به تواب وعده داده است.
گناه نابخشودنی شرک است و ماندن بر شرک را دروغ و ریا پاک نخواهد کرد.
شجاعت قبول اشتباه و گناه و بازگشت از آن صفت مومن است.
حال که خداوند برای توبه کننده و راستگویان پاداش قرار داده، اصرار بر گناهی که با فرض صحت روایت و صدق مصداق در شخص خاص چه چیزی را می رساند.جز تخریب شخصیت و نوعی کینه احمقانه به درگذشته ای که نزد خدای خود ماجور است.
این گونه برخوردها ناشی از گرایشات شخصیت محورو غالی گری است و با تعالیم اسلام ناب در تضاد شدید است و هر بشری ممکن الخطاست و سرزنش کننده دیگران از رحمت الهی دور است.
تا بر اساس اوامر صریح الهی، نفس اعمال به جای محاکمه و سرزنش عاملین فرضی خواه درست و خواه نادرست وجهه همت قرار نگیرد به راستی نمی توان به رستگاری و قرب الهی امید بست.
شما جناب سرزنش کننده از آنچه که دیگران را متهم می کنی بترس که خود در شرایط مشابه گرفتار نشوی و اگر شدی دعا کن درست به تکلیف عمل کنی.و شعار دادن همواره از عمل کردن آسان تر است.
والسلام علی من اتبع الهدی
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5764{شما بر اساس جهت وزش باد نظر میدی؟؟؟}1. تو که نمیدونی جنگ های پیامبر ص چطور بوده چرا حرف میزنی
2.حضرت عمر رض در جنگ عقب نشینی کرده است
3. پیامبر ص مگر در خط مقدم جنگها بوده ؟؟؟ عمر رض از خط مقدم به عقب امده ولی هیچ وقت از کنار رسول خدا ص عقب تر نرفته
4. {هرگاه شیعه از کتاب های احمد بن حنبل حدیث میگوید، میگویید از بخاری حدیث بگویید چون در کتاب های احمد بن حنبل حدیث ضعیف وجود دارد ، حالا جالب شما در برابر حدیث بخاری حدیث احمد بن حنبل را می اوری.}
سطح سوادت از این جملت کاملا مشخصه ؟؟؟
5.هرکس متن رو بخونه میفهمه پاسخ چیه
6. هزار بار گفتم با داد و هوار کردن قال کردن برنده نمیشی
7. فکر کن پیامبر ص در جنگ هایشان خط مقدم بودن مگه یک ژنرال میره تفنگ به دست بگیره بجنگه ؟؟ اوندستور میده و جنگ رو فرمانده های پایین تر در خط مقدم رهبری میکنن خودش در پشت جبهه اصلی قرار میگیره ؟؟چون فرمانده اصلی یا شاه بمیره جنگ خود به خود به نفع دشمن تمام میشه ؟؟ ادم دانشمند
8. حضرت عمر رض عقب نشینی کرد ولی هیچ وقت از رسول ص عقب تر نرفت در خط مقدم کر و فر داشتن ولی رسول ص را رها نکردند ؟؟ -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
دو روایت در کتاب فتح الباری
روایت اول
فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ثُمَّ رَجَعُوا
روایت دوم
الْمُسْلِمُونَ وَانْهَزَمْتُ مَعَهُمْ فَإِذَا بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِي النَّاسِ فَقُلْتُ لَهُ مَا شَأْنُ النَّاسِ قَالَ أمْرُ اللَّهِ ثُمَّ تَرَاجَعَ النَّاسُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم
(( چنانچه میبینید در روایت أمْرُ آمده که رافضی ما آن را امر خداوند و دستور وی قلمداد کرد و فریاد بر آورده بود که عمر میگوید خدا به من امر کرده فرار کنم در حالی که امر خدا بوده یعنی قضا و قدر خداوند بوده ))
سپس ابن حجر میگوید : از روایت لیث چنین بر می آید که تمام آنها شکست خوردند و عقب رانده شدند اما در داستان براء بیان شده تمام انها دچار شکست و عقب نشینی نشدند .
فتح الباري، شرح صحيح البخاري، للإمام ابن حجر العسقلاني
فقال البراء: لا والله ما فر رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، ولكن جرى كيت وكيت، فأوضح أن فرار من فر لم يكن على نية الاستمرار في الفرار، وإنما انكشفوا من وقع السهام .
در این روایت مشخص است که دلیل فرار جنگجویان استمرار در فرار نبوده بلکه برای پناه از تیرهای دشمن بوده است و تمام آنان نیز چنین نکرده اند
و چنانچه همه میدانند هوازن قبیله ای تیر اندازه بوده اند :
شعبة قال: كانت هوازن رماة، قال: وإنا لما حملنا عليهم انكشفوا.
هوازن قومی تیر انداز بودند که هرگاه به سمتشان حمله میکردیم پراکنده میشدند .