Home › انجمن ها › انتقاد از احادیث شیعه › عقیده توهین به رسول و توهین به علی و حسن و حسین
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط ابن تیمیه72 در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1458
سلام عرض میکنم خدمت دست اندرکاران سایت ودوستان وعزیزان اهل سنت اهل تشیع(به خصوص جناب خرمگس بررسی زاده جناب ایت الله العظمی عبدالحسین……)
چند تا سوغاتی دیگه از کتب اهل تشیع دارم لطفا بخوانید
مجلسي ميگويد: «نعماني از امام محمد باقر ؛ روايت كرده كه او گفته است: وقتي كه امام مهدي ظاهر ميشود، ملائكه او را تأييد ميكنند، و اولين كسي که با او بيعت ميكند، محمدe است و سپس عليu، و شيخ طوسي و نعماني از امام رضيu روايت كردهاند كه از نشانههاي ظهور مهدي اين است، كه بهصورت عريان در مقابل قرص خورشيد ظاهر خواهد شد.»
پس نگاه كن اي برادرم ـ خدا به تو رحم كند ـ كه آنها چگونه به پيامبرe و عليu اهانت كرده و به دروغ و بهتان ادعا ميكنند كه آنها با مهدي بيعت خواهند كرد. پس باز هم در افترائي ديگر، ميگويند كه مهدي لخت و برهنه و بدون لباس ظاهر خواهد شد. واقعاً اين چه ديني است؟! (خدا آنها را بيآبرو كند!) پس شيعه در افترائي ديگر از قول پيامبرe ميگويند: «كسي كه يك بار متعه شود، مرتبه او همچون مرتبة حسین است، و كسي كه دو بار متعه شود، مرتبة او همچون مرتبة حسن است. و كسي كه سه بار متعه شود، مرتبة او همچون عليبنابيطالب است، و كسي كه چهار بار متعه شود، مرتبة او همچون مرتبة من است.»
به اين احمقها نگاه كنيد! آيا مرتبه و درجه حضرت حسين اين قدر پايين است؟! ما سنيها معتقديم به اينكه فرد هر چند در مقام عبادت بالا رود، باز هم به پاي اصحاب رسولاللهe نميرسد، حال چه رسد به سرور جوانان بهشتي و نوة رسولالله؟! و چگونه است كه آنها تا اين اندازه قدر و ارزش برادر بزرگتر وي حضرت حسن، و پدرش حضرت علي، كه چهارمين خليفة راشده است، پايين ميآورند؟! و اما تهمت و افتراء آنها
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8136شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8137حضرت علي خطبه خوانده سپس رويش را برگرداند، در حاليكه در ميان آنها مردمي از اهل بيتش و خواصش و پيروانش ديده ميشد و گفت: قطعاً من دانستم كه خلفاي قبل از من بهصورت عمدي كارهايي برخلاف (فرمان) رسول اللهe انجام دادند و عهد و پيمان او را شكستند و سنت او را تغيير دادند …
اگر مردم را بر ترك كردن از قوانين و سلوك تعيين شده آنها وادارم، و آنها را به جايگاهشان انتقال دهم، پس هم از من، پراكنده ميشوند و ورثة فاطمه شلاق كاري ميشود، … خلاصه اگر ساير ملتها را هم به كتاب الله و سنت پيامبرش بازگردانم، همگي از دور من پراكنده ميشوند.[1][/url”>
و اين روايت هم از جمله روايات كافي است؛
آيا اين معقول است كه حضرت علي كه معروف به شير خدا و قهرمان و حيدر كرار است، چنانكه از روايتهاي آنها بر ميآيد، اينگونه ترسو و ذليل نشان داده ميشود و ميترسد كه سپاهش او را ترك گويند، به همين خاطر، از اينكه مردم را به كتاب الله و سنت واقعي پيامبر ارجاع دهد، منصرف ميشود و با وجود آنكه امام و خليفه آنهاست، ترجيح ميدهد كه آنها بر سر روش سنت ستيز خلفاي راشدين ـ كه به عمد عهدشكني كردند ـ باقي بمانند؟!
آيا بهتان و تهمتي زشتتر از اين نسبت به حضرت علي وجود دارد؟! و گذشته از اين شيعه ميپندارند كه عصاي موسي و انگشتر سليمان در اختيار حضرت علي بوده و او بر هر چيزي توانا بوده است. فلاحول و لاقوه الا بالله.
خدايا امور حقاني را به ما رهنمون شو! و ما را از آفتها و شرارتهاي نفوسمان پناه بده!
[
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8138و كليني در اصول كافي ذكر كرده: «جبرئيل بر پيامبرe نازل شد، آنگاه به او گفت: اي محمد خدا تو را به نوزادي مژدة ميدهد كه از فاطمه متولد ميشود، كه بعد از تو امتت او را خواهند كشت. آنگاه فرمود: اي جبرئيل، سلام مرا به پروردگارم برسان، (و به او بگو) من احتياج به نوزادي ندارم كه از فاطمه متولد ميشود و امتم بعد از من او را خواهند کشت. آنگاه جبرئيل بالا رفت، سپس پايين آمد و گفت: اي محمد، پروردگارت به تو سلام ميرساند و به تو خوش خبري ميدهد كه در دودمان و نسل آن نوزاد امامت و ولايت و وصيت را قرار ميدهد. آنگاه پيامبر گفت: من راضي شدم. پس دنبال فاطمه فرستاد. (و به او گفت) خدا مرا به نوازدي خوش خبري ميدهد كه از تو زاده ميشود، اما امتم بعد از من او را ميكشند، آنگاه به عرض او رساندم كه من احتياجي به چنين نوزادي ندارم … آنگاه خداوند براي من پيام فرستاد كه در سلالة او امامت و ولايت و وصيت قرار خواهد داد. من هم براي او پيام فرستادم كه راضي شدم. پس با اكراه به آن باردار شد و با ناخوشي آن را زائيد… و حسينu نه از فاطمه و نه از هيچ زني شير ننوشيد. او را نزد پيامبرe ميآوردند، و او انگشتش را در دهانش قرار ميداد، و او را ميمكيد، و آن مكيدن كفاف 2 الي 3 روزش را ميكرد.»[1][/url”>
آيا اين اهانتي به سرور ما حضرت حسين نيست؟!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8139چرا که بنا به قول اينها، با وجود این كه الله تعالي، مژدة آمدن او را به پيامبر داده است، پيامبرe گفته است: «من نيازي به او ندارم!» و سپس مادرش فاطمة زهراء هم به آمدن او دلخوش نبوده، و با بيميلي به آن باردار شده و با بيميلي او را به دنيا آورده است و حتي او را شير هم نداده است. ما تا بهحال نشنيدهايم كه مادري نسبت به پسرش چنين بگويد و چنين كند، حال چه رسد به اين پسر كه در اوج بزرگواري است و سالار جوانان بهشتي ميباشد. و كليني نقل كرده: جعفر صادق ميگويد: وقتي كه عبداللهبن سلول وفات كرد، پيامبرe بر جنازهاش حضور يافت. آنگاه عمر به رسول خدا گفت: آيا خداوند تو را نهي نكرده كه بر سر قبرش نايستي؟! آنگاه پيامبرe ساكت شد. باز دوباره گفت: اي رسول خدا، آيا خدا تو را نهي نكرده كه بر سر قبرش نايستي؟! آنگاه پيامبرe به او گفت: واي بر تو، هيچ ميداني چه گفتم؟! گفتم: خدايا، شكمش را و قبرش را پر از آتش كن!، و او را به آتش داخل كن!»[1][/url”>
ببینيد كه شيعه چگونه نسبت به پيامبر افترا و تهمت ميزند، مدّعي هستند (آن هم به دروغ و بهتان) كه رسولالله بر آن منافق نماز خوانده، اما در آن نماز، براي او دعا نكرده، بلكه بر عليه او دعا كرده است. شكي نيست كه اين از كارهاي نفاق است، و نسبت دادن نفاق به شخص پيامبرe اهانت و جرم بزرگي است!
و همچنين كليني روايت كرده كه: ابوعبدالله ميگويد: مردي از منافقان مرد. آنگاه حسينu بيرون شد و با او به راه افتاد. يكي از خدمتكارهايش به او رسيد. حسين به او گفت: فلاني به كجا ميروي؟! گفت: از دست اين جنازه فرار ميكنم تا بر آن نماز نخوانم؟! حسين به او گفت: نگاه كن. در كنار راست من بايست، و آنچه را كه من ميگويم، تو هم بگو! وقتي كه حسين تكبير گفت، به طرف او آمد، حسين گفت: الله اكبر، خدايا فلان عبدت را هزار لعنت جورواجور كن! خدايا او را در ميان بندگانت و شهرهایت رسوا كن! و او را به آتشت وارد ساز، و سختترين عذابت را به او بچشان! چون که او، با دشمنانت دوستي ميكرد، و با اولياي تو دشمني … و اهل بيت پيامبر تو را مبغوض ميداشت.»[2][/url”>
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8140نگاه كن خدا تو را خيرت دهد كه شيعه چگونه بر حضرت حسين افترا بسته آنجا كه ميگويند: او بر مردي منافق نماز خوانده و بر عليه او لعن و دعا كرده اين در حالي است كه نماز فقط و فقط براي دعا و طلب مغفرت و رحمت است … و بدين صورت نفاق و دوريي را به دروغ به او نسبت ميدهند. و ما پناه ميبريم به خدا از اينكه حسين اينگونه منافق و چاپلوس باشد!! اگر قرار است كه دين براساس نفاق استوار شود، ديگر چه نيازي بود كه مصيبت و اذيت و آزار از طرف كفار مشركين و يهوديان و ديگران بشود؟! و اگر واقعاً اينگونه ميبود جنگ كربلا هيچوقت به وقوع نميپيوست، و حضرت حسينu شهيد نميشد.؟!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8141که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول
که او را بخوبی ستاید رسولشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #11460. -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
[1]- تفسیر منهاج صادقین ص 356, تالیف ملا محمد کاشانی نسبت به سالار اولين و آخرين و برترين پيامبران حضرت محمدe كه ميگويند هر كس چهار بار متعه کند، درجه و مرتبة او را پيدا ميكند، در جاي خود بماند. (پناه به خدا)
خدايا ما از آنچه كه اين مغرضان ادعا ميكنند، به تو تبري ميجوئيم، و امر آنها را به خداي قاهر جبار واگذار ميكنيم، و هيچ حول و قوتي نيست الا به كمك الله تعالي.
و كليني در فروع كافي از زراره نقل كرده كه او گفته است: «وقتي كه آن صحيفه بهدستم رسيد، ديدم كه كتابي فشرده است، و معلوم است كه از كتابهاي پيشنيان اول است. به آن نگاه كردم. ناگهان ديدم كه در آن مواردي برخلاف صلة رحم و امر به معروفي كه مورد اتفاق همگان است، يافتم. تقريباً غالب كتاب به همين منوال بود. بالاخره آن را تا آخر خواندم آن هم با حالتي از دل ناخوشي و انتقاد و بد انديشي، و گفتم ـ در حاليكه آن را ميخوانم ـ اين كتاب بيپايه و باطل است. پس از اتمام آن، آن را به او بازپس دادم. فرداي آن روز، با ابوجعفر ملاقات كردم، آنگاه او به من گفت: آيا صحيفة فرائض را مطالعه نمودي؟! گفتم: آري. گفت: بنظرت چطور بود؟! گفتم: بيپايه و پوچ و چيزي نيست چرا كه برخلاف رفتار و سلوك مردم است. گفت: بخدا اي زراره، آنچه را كه ديدي همه حق است. آنچه كه ديدي ديكتة پيامبرe و دست نوشتة حضرت علي است.»[1][/url”>
اين يكي از روايتهاي كافي است، و اين در حالي است كه كتاب كافي بهعنوان يكي از بزرگترين مراجع شيعه بشمار ميآيد.
نگاه كن برادرم! آيا در آنجا اتهام و اهانتي به پيامبرe و عليu بزرگتر از اين وجود دارد كه به آنها نسبت داده شود: «پيامبرe (والعياذ بالله) در عين اينكه به مردم امر ميكرد كه صلة رحم و امر به معروف بهجاي آورند، پنهاني به حضرت علي خلاف اين را ديكته ميكرد يعني به جداگرايي و امر به منكر و نحو آن امر ميكرد.» و اين چيزي است كه از اين عبارت كتاب فوق دانسته ميشود. «برخلاف آنچه كه مردم از صلة رحم وامر به معروف انجام ميدادند» آيا بهتاني شنيعتر از اين وجود دارد؟! پس نگاه كن، (ببين) كه دربارة دين شيعه چه نظري داري؟! كساني كه معتقدند دين حقيقي همان چيزي است كه زراره بعنوان كذب و افتراء ادعا كرده مبني بر اينكه پيامبرe آن را ديكته كرده و حضرت علي آن را با خط خودش نوشته و در آن احكام و دستورالعملهايي مبني بر جداگرايي و امربه منكر، وجود دارد؟! آيا چنين چيزي ميتواند و شايستگي آن را دارد كه بعنوان دين تلقي بشود؟!
و شيعه در حق حضرت عليu گفته است:
[