Home › انجمن ها › مهدی موعود یا مهدی موهوم؟ › ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پیامبروتناقض باغیبت مهدی موهوم
این جستار شامل 3 پاسخ ، و دارای 1 کاربر است ، و آخرین بار توسط noor.haq در 9 سال، 9 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
یکشنبه، ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ در ۳:۱۵ ب.ظ #22814
بسمه الله الرحمن الرحیم
بحث فعلی مربوط به بحث امامت و پيرامون ادله اثبات ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم است. به طرح چند نمونه از اين سؤالات ميپردازم.
در بخش «فلسفه وجود امام معصوم بعد رسول الله» شیعه پنج دليل براي اثبات ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم می اورد که چهار دليل اول آشکارا با غيبت امام معصوم نقض ميشوند؛ زيرا که لازمه همه اين استدلالها حضور امام معصوم در همه زمانها و تا روز قيامت است (به عبارتي ديگر بر طبق اين استدلالها فقط «وجود» امام ضرورت پيدا نميکند، بلکه علاوه بر آن «حضور» او در همة زمانها نيز لازم و ضروري ميشود و اين با غيبت امام دوازدهم ناسازگار است) و در دليل پنجم هم از مقدمات و مفروضاتي استفاده شدهکه بعضي از آنها از نظر معنا و مفهوم کمي مبهم و بعضي ديگر غيرقابل اثبات به نظر ميرسند. و اما توضيح مطلب:
در دليل اول تحت عنوان «تکامل معنوي در کنار وجود رهبران الهي» هدف از آفرينش انسان را حرکت «بسوي خدا، بسوي کمال مطلق و بسوي تکامل معنوي در تمام ابعاد» عنوان نموده و سپس می گویندکه: «بدون شک انسان اين راه را بدون رهبري يک پيشواي معصوم نميتواند به انجام برساند و طي اين مرحله بيرهبري يک معلم آسماني ممکن نيست». پيداست که اگر اين سخن درست باشد، لازمه منطقي آن نه فقط «وجود» بلکه «حضور» امامان معصوم در همه اعصار و ازمنه است. چرا که امام غايب نميتواند مانند يک پيشوا، رهبر و معلم انساني به هدايت، راهنمايي و تربيت انسانها بپردازد. حال که چنين است آيا غيبت امام دوازدهم، سخن شیعه را نقض نميکند؟ شیعه ابتدا هدف آفرينش انسان را رسيدن به تکامل معنوي عنوان کرده و سپس می گوید طبق قاعدة لطف «خداوند حکيم، تمام اموري را که براي وصال انسان به هدف آفرينش لازم است در اختيار او قرار ميدهد، از جمله بعثت پيامبران و نصب امام معصوم و گرنه نقض غرض کرده است». آيا نتيجة اين مقدمات اين نيست که از حدود هزار و دويست سال پيش تاکنون و تا ظهور امام زمان انسانها از رسيدن به کمال معنوي (يعني همان چيزي که غرض خداوند از آفرينش انسان بوده) محروم شدهاند چرا که از حضور امام معصوم که مانند يک معلم آسماني آنها را در پيمودن «راه پر فراز و نشيب و طولاني بسوي خدا و بسوي کمال مطلق و بسوي تکامل معنوي» راهنمايي و رهبري کند محرومند؟ و آيا اين، نقض غرض و خلاف قاعده لطف نيست؟
شیعه می گوید: «درست است که خداوند انسان را با نيروي عقل و خرد مجهز ساخته، وجداني قوي و پر بار به او داده، کتابهاي آسماني براي او فرستاده ولي اين انسان ممکن است با همه اين وسايل تکويني و تشريعي باز در تشخيص راه خود گرفتار اشتباه شود». و به همين دليل وجود يک پيشواي معصوم را ضروري دانسته و نتيجه میگیرد«مسلماً وجود يک پيشواي معصوم، خطر انحراف و گمراهي را تا حد زيادي تقليل ميدهد» در اينجا دو سؤال مطرح ميشود. اول آنکه اگر فلسفه وجود امام معصوم اين است که «خطر انحراف و گمراهي را تا حد زيادي تقليل دهد» آيا امام معصوم نبايد هميشه حاضر باشد؟ امام غايب چگونه ميتواند خطر انحراف و گمراهي را تقليل دهد؟ دوم آنکه با اين نحو استدلال چرا يک باره خيال خود را راحت نميکنيدو نميگوييد که خداوند به انسان عقل و خرد و وجدان پر بار و کتابهاي آسماني داده و به قول شيعه امام معصوم هم براي او نصب کرده اما با وجود اين وسايل تکويني و تشريعي باز ممکن است در تشخيص راه خود گرفتار اشتباه شود و به انحراف و گمراهي بيفتد، پس لازم است که خداوند انسان را معصوم بيافريند تا به هيچ وجه دچار خطا و لغزش و انحراف و گمراهي نشود؟!
در دليل دوم تحت عنوان «پاسداري [از] شرايع آسماني» میگویند«هميشه بايد پيشوايي معصوم به عنوان پاسداري از اصالت مکتب و خالص بودن برنامههاي ديني در کنار آن باشد تا از کجيها و انحرافات و افکار التقاطي و نظرات نادرست و بيگانه و موهومات و خرافات جلوگيري کند». اما اگر فلسفة امام اين باشد، حضور امام نيز ضرورت پيدا ميکند واين با غيبت امام دوازدهم در تناقض است (امام غايب چگونه ميتواند از کجيها و انحرافات و افکار التقاطي و … جلوگيري کند» و مانع آلوده شدن شريعت به موهومات و خرافات شود)؟
در دليل سوم تحت عنوان «رهبري سياسي و اجتماعي امت» خلاصة شیعه چنين است:
1. «هيچ جمع و گروهي بدون نظام اجتماعي که در رأس آن رهبري توانا باشد نميتواند به حيات خود ادامه دهد». 2. «براي اين که انسان بتواند به هدف کمال معنوي خويش نايل گردد اين راه را با جماعت و جامعه بپيمايد». 3. «جامعهاي لازم است که نظام صحيحي بر آن حاکم باشد، استعدادهاي انساني را شکوفا سازد با کجيها و انحرافات مبارزه کند و …» 4. «انسان خطا کار قدرت چنين رسالت عظيمي را ندارد». نتيجه اينکه «لازم است پيشواي معصوم از سوي خداوند بر اين امر مهم نظارت کند و … جلوي انحرافات را بگيرد». واضح است که اگر اين استدلال درست باشد هيچ گاه نبايد امام معصوم غيبت کند. چرا که امام غايب نميتواند رهبري و پيشوايي جامعه را به عهده گرفته و جلوي خطاها و انحرافات و ظلمها و ستمها و حقکشيها را بگيرد و آن نظام صحيحي را که مطلوب است پياده کند. انسان غيرمعصوم و خطا کار هم که به قول مراجع شیعه «قدرت چنين رسالت عظيمي را ندارد» آيا نتيجه اين نميشود که اکنون حدود هزار و دويست سال است که هيچ انساني (در اثر غيبت امام زمان و عدم تحقق جامعه و حکومت مورد اشاره علمای شیعه در دليل فوق) نميتواند «به هدف کمال معنوي خويش نايل گردد»؟ آيا اين نقض غرض نيست؟
در دليل چهارم تحت عنوان: «لزوم اتمام حجت» میگویند «بايد براي آنها که دانسته و عمداً راه خلاف را ميپويند اتمام حجت شود تا اگر وعده کيفري به آنها داده شده است بيدليل نباشد و کسي نتواند ايراد کند که اگر رهبري الهي و آسماني دست ما را گرفته بود و بسوي حق رهنمون گشته بود هرگز تخلف نميکرديم. خلاصه راه عذر بسته شود، دلايل حق به اندازه کافي بيان شود، به ناآگاهان آگاهي داده شود و به آگاهان اطمينان خاطر و تقويت اراده». اما ناسازگاري اين استدلال با غيبت امام معصوم از همه موارد ديگر آشکارتر است. آيا نتيجه اين استدلال اين نيست که اکنون قريب به هزار و دويست سال است که بر گناهکاران و متخلفان اتمام حجت نشده و لذا همه آنها در روز قيامت معذورند؟ اکنون که امام معصوم غايب است کدام «رهبر الهي و آسماني» دست انسانها را گرفته و بسوي حق راهنمايي ميکند تا «راه عذر بسته شود»؟ آيا امام غايب ميتواند براي مردم «دلايل حق را بيان کند» و «به ناآگاهان آگاهي دهد» تا در روز قيامت براي هيچ کس عذر و بهانهاي نماند؟
در دليل پنجم تحت عنوان «امام واسطه بزرگ فيض الهي است» ابتدا وجود پيامبر و امام در جامعه انسانيت يا در کل عالم هستي را به وجود «قلب» در مجموعه بدن انسان تشبيه می کنند و سپس می گویند «از آنجايي که امام معصوم به صورت يک انسان کامل و پيشرو قافله انسانيت سبب نزول فيض الهي ميگردد و هر فرد به مقدار ارتباطش با پيامبر و امام از اين فيض بهره ميگيرد، بايد گفت همانگونه که وجود قلب براي انسان ضروري است وجود اين واسطه فيض الهي نيز در کالبد جهان انسانيت ضرورت دارد». اولاً تعبير «فيض الهي» در اينجا کمي مبهم به نظر ميرسد و معلوم نيست که معناي دقيق آن چيست. ثانياً چه دلايلي اقامه شده است براي اثبات اينکه وجود واسطه – خصوصاً واسطة انساني – جهت فيض رساني خداوند به انسانها ضروري است؟ آيا خداوند نميتواند بدون وجود واسطه به انسانها فيض برساند؟ آيا انجام اين کار براي خداوند محال است؟.
فراموش نبايد کرد که وقتي ميگوييد«وجود واسطه فيض الهي در کالبد جهان انسانيت ضرورت دارد»، اين بدين معناست که بدون وجود واسطه (در اينجا پيامبر يا امام) خداوند نميتواند به انسانها فيض برساند اما آيا اين سخن با عقل و دين سازگار است؟ پيامبران، خود چگونه از فيض الهي بهرهمند شدند؟ آيا واسطهاي در کار بود؟ (منظورم واسطة انساني يعني پيامبر و يا امام معصوم است و گرنه وجود واسطة غيرانساني يعني فرشتة وحي مورد انکار نيست و البته از محل بحث هم بيرون است) ممکن است بگوييد خداوند ميتواند بدون واسطه، فيض برساند اما انسانها اين قابليت را ندارند و لذا وجود واسطه ضروري ميشود. ميگوييم فرض کنيم که دادِ حق را قابليت لازم است اما اولاً قابليت و عدم قابليت هم از خداست و ثانياً چگونه ميتوان اثبات کرد که انسان قابليت دريافت فيض الهي بدون واسطه (مخصوصاً واسطه انساني) را ندارد؟
سؤال ديگر من اينست که آيا لازمه دلايل اول تا چهارم، علاوه بر حضور امام معصوم در همه زمانها، حضور در همه مکانها و لذا تعدد امامان معصوم در هر زمان و پراکنده بودن آنها در همه نقاط جهان نيست؟ زمان امام صادق عليه السلام را در نظر بگيريد آيا ايشان ميتوانستند بر مردم کشورهاي ديگر مثلاً آلمان و ايتاليا و انگليس و نيوزلند و … هم اتمام حجت کنند و امام و راهنماي آنها باشند؟ آيا فقط مردم عربستان ميبايستي به تکامل معنوي ميرسيدند که خداوند بر آنها امام معصوم نصب کرد؟ تکليف مردم نقاط ديگر جهان در آن زمان و در حال حاضر چه بوده و چيست؟
سخن آخر اينکه مراجع شیعه می گویند: «ميدانيم در عصر غيبت مهدي (ارواحنا فداه) تداوم خط امامت و ولايت به وسيله نواب عام آن حضرت يعني علماء و فقها صورت ميگيرد» اما سؤال من اين است که آيا اين سخن (که ظاهراً براي حل معماي غيبت گفته شده) به معناي فراموش کردن آن همه تأکيد بر روي ضرورت وجود امام معصوم و رهبر آسماني و پيشواي الهي در همه زمانها و براي هميشه نيست؟ مگر علماء و فقها (که معصوم نيستند) ميتوانند رسالت عظيم معصومان را انجام دهند و يا تداوم ببخشند؟ آيا غيرمعصوم ميتواند براي انسانها نقش معلمي و پيشوايي معنوي داشته باشد، از شرايع آسماني پاسداري کند، حجت را بر مردم تمام کند، رهبري ديني، سياسي و اجتماعي جامعه را به عهده بگيرد و مردم را بسوي تکامل معنوي سوق دهد؟ اگر پاسخ مثبت باشد، ضرورت وجود امام معصوم بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم نفي ميشود و اگر پاسخ منفي باشد مشکل تعارض غيبت امام دوازدهم شیعه با ادلة ضرورت وجود امامت معصوم بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم به قوت خود باقي ميماند.
لطفا جواب منطقی ومستدل به سوالات مطرح شده داده شود. الله متعال همه ما را هدایت فرماید. آمینیکشنبه، ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ در ۳:۲۲ ب.ظ #22815فرض کنيم خداوند واقعاً امامان معصومي را به عنوان جانشينان پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و هاديان امت نصب کرده و دوازدهمين آنها نيز در حدود هزار و دويست سال پيش غايب شده و تاکنون زنده ولي پنهان از ديدههاست و روزي به فرمان خدا براي تحقق وعدة الهي ظهور خواهد کرد. اما سؤال مهم اين است که اين اعتقاد حتي اگر درست باشد براي امروز مسلمين به چه کاري ميآيد و کدام مشکل را حل ميکند؟ از آن طرف، عدم اعتقاد به امامت و عصمتِ علي بن ابي طالب عليه السلام و فرزندانش، امت اسلامي را از کدام نعمت محروم و به کدام مشکلات گرفتار ميکند و چه کمبودهايي را باعث ميشود؟.
قبل از ورود به بحث اصلي، تذکر يک نکته واجب است و آن اينکه هيچ انساني به خاطر خطاهاي فکري و اعتقادي به جهنم نميرود مگر اينکه اين خطاها، عمدي و به عبارت ديگر نوعي عناد آگاهانه با حق باشد. و گرنه اگر کسي با تحقيق و مطالعه و با دليل و برهان به اعتقادي دست يابد، حتي اگر خطا هم کرده باشد، مادام که خودش آن را حق ميداند، همان براي او حجت است و روز قيامت به او نميگويند که چرا اشتباه کرده. زيرا اشتباهِ او عمدي و آگاهانه و از روي عناد و لجبازي نبوده و نه تنها معذور بلکه مأجور هم خواهد بود. بنابراين اگر کسي با مطالعه و تحقيق و تفکر و تأمل در ادلة امامت و عصمت، به اين نتيجه رسيد که اين اعتقادات باطلاند و پشتوانة محکمي ندارند، حتي اگر اشتباه هم کرده باشد، به خاطر انکار اين عقايد گرفتار مجازات آخرت نميشود چرا که قصد او انکار آگاهانه و عامدانة حق نبوده است بلکه برعکس در پي يافتن حق و حقيقت بوده – که البته اين کار اساس مسلماني و دينداري حقيقي است اما در تشخيص حقيقت دچار اشتباه شده است. پس با فرض بر اينکه عقيدة شيعه در مورد امامت و عصمت درست باشد، منکران امامت و عصمت، چنانکه ادلة شيعه را ناکافي يافته باشند و عنادي با حق و حقيقت نداشته باشند، معذور و بلکه مأجورند اما اگر به خاطر مسائل دنيايي و نفساني و از روي غرور و تکبر و خودخواهي و با آنکه به حقانيت شيعه پي بردهاند، چشمِ خود را به روي حقيقت ببندند و سرپوش روي آن بگذارند و از درِ عناد و لجاجت و تعصبهاي کور و کر، در آيند، البته با کفر فاصلهاي نخواهد داشت. کما اينکه شيعه نيز اگر چنين باشد فرقي با کافر ندارد. اما برويم بر سر اصل مطلب يعني کاربر عملي تئوري امامت در عصر حاضر. به ادعاي عالمان شيعه، به دليل منصوب بودنِ امامان دوازدهگانه از طرف خدا و عصمت آن بزرگواران از هر گونه خطا و لغزش و گناه، و همين طور به دليل ارتباطي که آن بزرگان با عالم غيب داشتند و علمشان به حقايق دين و احکام الهي، موهبتي و لدني بود نه اکتسابي، لذا قول، فعل و تقرير آنها براي هر مسلماني حجت است و براي فهم درست دين و گام زدن در طريق هدايت، زانو زدن در محضر ايشان شرط لازم و ضروري است و با وجود اين ستارگان هدايت، نبايد به دنبال ديگران رفت. اکنون نيز اگر چه امامان معصوم حضور ندارند اما تعاليم به جاي مانده از آنها ميتواند چراغ هدايت انسانها بسوي سعادت و کمال باشد و با جود اين تعاليم، رجوع به تعاليم ديگران که معصوم نيستند – مانند مالک، شافعي و … – دور شدن از مسير هدايت است. آب را بايد از سرچشمه برداشت و سرچشمه در اينجا تعاليمي است که از امامان معصوم به يادگار مانده است. اسلام ناب را بايد از مکتب اهل بيت (يعني امامان دوازدگانه) آموخت.
در سخنان فوق، حق و باطل به هم آميختهاند. آري اگر ما کسي را معصوم و منصوب از طرف خداوند بدانيم، قول، فعل و تقرير او براي ما حجت ميشود اما به شرط حضور او در جامعه و دسترسي مستقيم و بلاواسطة ما با او. اگر در زمان ما امام معصومي در جامعه وجود داشت، ديگر نيازي به شافعي و مالک و .. نداشتيم اما چه کنيم که امام معصومي در ميان نيست و سرمايه ما اکنون دو چيز است : 1. قرآن 2. احاديث و روايات. در حجيت قرآن سخني نيست اما آيا تمامي احاديث و روايات ميتوانند براي ما حجت باشند؟ و آيا ادعاي شيعه مبني بر اينکه به دليل رجوع به احاديث امامان معصوم و مرجع قرار دادن اين احاديث، به اسلام ناب دست يافته، قابل دفاع است؟ پاسخ ما به اين سؤالات، منفي است و معتقديم که ادعاي شيعه مبني بر دسترسي به سرچشمه، خواب و خيالي بيش نيست. زيرا تعاليم به جاي مانده از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و امامان که اکنون در کتابهاي ما داخل شده اند، لزوما صحت ندارند، چرا که بسياري از آن روايتها درغ و ساختگي هستند که افراد جاهل و نادان آگاهانه يا جاهلانه آن روايات را جعل کرده و به ائمه نسبت داده اند، و يا بسياري از آن روايات داراي سند مخدوش هستند که اگر بر اساس قواعد حديث شناسي مورد معاينه و بازبيني قرار بگيرند، از حجت و اعتبار ساقط خواهند شد. و از طرفي تقريبا تمام کتابهاي روايي شيعي – بر خلاف کتب اهل سنت – بررسي و معاينه نشده اند تا مشخص شود کدام روايت صحيح است و کدام دروغ و يا ضعيف، با اين حساب چگونه مي توان به اين روايتها اعتماد نمود درحاليکه صحت يا ضعف آنها براي ما مشخص نيست، آيا مي توان تنها بر مبناي ظن و گمان عقيده را از اين روايات مشکوک اخذ کرد و سپس يک ميليار مخالف خود را به گمراهي و انحراف متهم ساخت؟!سه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۹:۳۸ ب.ظ #22903بسم الله الرحمن الرحیم . در ادامه بحث امامت و پيرامون ادله اثبات ضرورت وجود امامان معصوم بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم که متاسفانه شیعیان جوابی به سوالات وشبهات ما ندادند وفرار وطفره رفتن در پیش گرفتند بازم اینجانب سوالاتی را مطرح می کنم امیدوارم آقایان شیعه جوابی مستدل ومنطقی ارائه دهند وهمچون جناب سلمان با اهانت وطفره رفتن وفرار وقیل وقال راه انداختن ودستآویز قرار دادن حرف های لایعنی نپردازند. از نظر تاريخي تولد فرزندي از امام حسن عسگري عليه السلام به نام مهدي مشکوک است و اسناد و مدارک معتبر تاريخي که مورد قبول اهل سنت نيز باشد، تولد چنين فرزندي را تأييد نميکنند. به عبارت ديگر هيچ سند محکم تاريخي که با موازين و معيارهاي اهل سنت (در قبول روايات تاريخي) نيز تأييد شود، در اين مورد وجود ندارد و لذا راه اثبات آن براي اهل سنت بسته است. مدعيان، اگر سند محکمي دارند ارائه دهند.
2. حتي اگر تولد فرزندي از امام حسن عسگري عليه السلام هم ثابت شود، به تنهايي براي اثبات ادعاي شيعه در مورد غايب شدن او از ديدهها و زنده بودنش تا زمان ظهور، کافي نيست. در اينجا براي اثبات ادعاي شيعه منطقاً دو راه ميماند:
اول. اينکه قرآن يا پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم به صراحت چنين موضوعي را مطرح کرده باشند. اما نه در قرآن و نه در سخنان پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم چنين چيزي يافت نميشود. آري در کتب شيعه احاديث و رواياتي از پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم نقل شده است که در آنها پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله وسلم نام امامان و معصوم را يکي پس از ديگري بيان کردهاند و در مورد دوازدهمين امام نيز به غيبت طولاني و ظهور او در آخر الزمان (و به فرمان الهي) اشاره فرمودهاند. اما اين روايات، همگي جعلي و ساختگي است و حتي بسياري از عالمان شيعه نيز آنها را قبول ندارند. باز هم مدعيان و جود و غيبت امام دوازدهم، براي نقض سخن ما اگر ميتوانند يک حديث بياورند که از لحاظ سند و متن هيچ مشکلي نداشته باشد.
دوم. اينکه تئوري امامت و عصمتِ علي بن ابي طالب عليه السلام و فرزندانش با ادلة محکمِ عقلي و نقلي اثبات شود و بعد در سخنانِ امامان معصوم چنين مطلبي آمده باشد. اما متأسفانه همانطور که پيش از اين ديديم، اين تئوري به هيچ وجه قابل دفاع عقلي نيست و بلکه دلايل زيادي در رد آن وجود دارد. طالبان حقيقت ميتوانند به کتابهاي فراواني که در نقد تئوري امامت نوشته شده است رجوع کنند.[1]
3. وجود امامي که از ديدهها پنهان است و هيچ نفعي از او به جامعة اسلامي نميرسد و فقط در ميان مردم و به طور پنهان و ناشناس ميگردد بدون اينکه بتواند براي بدبختيهاي اين امت کاري بکند، کاملاً لغو و بيهوده است و همين، داستان امامِ دوازدهم و غيبت او را سخت مشکوک ميکند. اگر وجود امام غايبي که هيچ نفعي از او به مردم و اسلام نميرسد لغو نيست، پس بگوييد لغو چيست؟
4. اگر به نحوة زندگي امام دوازدهم بينديشيم، مشکوک بودن اين اعتقاد بيشتر جلوهگر ميشود. سؤال اين است که امام دوازدهم چگونه موجودي است؟ آيا انساني است مانند همة انسانهاي ديگر (و با همة لوازم انساني مانند نياز به داشتن همسر و فرزند و خانه و زندگي و کسب و کار و …) يا اينکه موجودي غيرطبيعي و مافوق بشري است؟ در اينجا هر دو فرض را بررسي ميکنيم.
1-4. فرض اول اين است که امام دوازدهم مانند همة اجدادش و مانند همة انسانهاي ديگر، يک انسان کاملاً طبيعي است و از اين نظر هيچ فرقي با ديگران ندارد جز اينکه روحي بزرگ و ضميري پاک دارد و صاحب مقام امامت و عصمت است. لکن اينها مقامات معنوي است که منافاتي با انسان بودن او (از لحاظ طبيعي) ندارد. در حقيقت او انساني طبيعي مانند ديگران است که نسبت به بقية انسانها واجد برتريهايي در کمالات روحي و معنوي بوده و اکنون اگر چه از ديدهها غايب است اما مانند همة انسانهاي ديگر يک زندگي کاملاً طبيعي دارد. اين فرض، مشکلات فراواني را براي معتقدان به وجود آن امام ايجاد ميکند. بر طبق اين فرض امام دوازدهم بايد مانند همة انسانهاي ديگر (و مانند همة پيامبران و امامان قبل ):
الف. شغل و کسب و کار داشته باشد.
ب. خانه و محلي براي زندگي داشته باشد.
ج. ازدواج کند و صاحب همسر و فرزنداني شود.
د. گاهي بيمار يا مجروح شود.
ه. در مسافرتها از وسايل نقليه عمومي مانند اسب و شتر و يا در عصر حاضر هواپيما، قطار، اتوبوس، کشتي و … استفاده کند.
و. گاهي با ديگران دچار اختلاف و دعوا شده و براي حل اختلاف ممکن است مجبور شود به مراکز خاصي مانند دادگاه مراجعه کند.
ز. و در يک کلام تن به مقتضيات يک زندگي شهري يا روستايي (خصوصاً در عصر حاضر) بدهد و يک شهروند به تمام معنا باشد.
البته براي اينکه شناخته نشود مجبور است:
ح. با نام مستعار زندگي کند.
ط. مرتب نقل مکان کند تا ثابت بودن هيئت او (از نظر جواني) ديگران را نسبت به او مشکوک نکند.
حال هر يک از لوازم و تبعاتي را که در بالا نام برديم مورد تأمل قرار دهيد تا ببينيد به کجا ميرسيد. آيا امام دوازدهم يک بار ازدواج کرده و همسرش نيز مانند خودش عمر طولاني و هزاران ساله دارد يا اينکه آن حضرت تاکنون دهها بار ازدواج کرده و همسرش بعد از گذراندن سالياني چند پير شده و از دنيا رفته و داستاني دوباره شروع شده است؟ فرزندان آن امام از نظر طول عمر چه وضعيتي دارند؟ آيا آنها هم مانند پدرشان عمر هزاران ساله دارند يا اينکه مانند انسانهاي ديگر پير ميشوند و از دنيا ميروند (در حالي که پدرشان همواره در هيئت جواني سي ساله است)؟! آيا همسر و فرزندان و همين طور خانواده و فاميل همسر امام هم از راز او خبر دارند يا اينکه (به عنوان مثال) پدر و مادر همسرش نميدانند که چه کسي دامادشان شده است؟ آيا سند ازدواج خود را در يک محضر رسمي (که در هر کشوري زير نظر قوة قضائيه است) ثبت ميکند؟ يا اينکه ازدواجش همواره غيررسمي است؟ کسب و کار او چيست و روزياش را از کجا در ميآورد؟ خانه و ديار او کجاست؟ آيا او هم از لوازم خانگي مانند يخچال، تلويزيون، ماشينلباسشويي، کولر، بخاري و … استفاده ميکند؟ آيا او هم پول آب و برق و گاز و تلفني را که استفاده ميکند به دولت ميپردازد؟ آيا او هم ماليات بر درآمد ميدهد؟ نام مستعار او که بايد قبض تلفن و برق و گاز و آب … به آن نام برايش صادر شود چيست؟ آيا او هم براي مسافرت به شهرها يا کشورهاي ديگر بايد بليط هواپيما يا قطار و .. بخرد و براي خروج از کشور، پاسپورت تهيه کند؟ آيا فرزندان او زندگي عادي و طبيعي دارند؟ در اين صورت امام دوازدهم که اکنون داراي چندين عروس، داماد و نوه و نتيجه و … است آيا ميتواند راز خود را از اين همه اهل و عيال و فاميل پنهان کند؟ در هنگام بيماري يا مجروح شدن، آيا در يک بيمارستان بستري ميشود و تن به عمل جراحي ميدهد؟ آيا در حوادث طبيعي مانند زلزله، سيل و طوفان، دچار آسيب و خسارت ميشود؟ آيا سيستم اداري حاکم در کشورش را به رسميت ميشناسد و امورش را از همان مجاري ميگذراند؟ فيالمثل آيا او هم شناسنامه و کارت شناسايي و دفترچة بيمه و پاسپورت ميگيرد و در هنگام خريد يا ساخت خانه، مراحل اداري لازم را طي ميکند؟ آيا در انتخابات و يا تظاهرات مردمي شرکت ميکند؟ آيا مقاله يا کتاب (با نام مستعار) مينويسد و منتشر ميکند[2]؟ آيا تاکنون به ناحق و توسط پليس دستگير و زنداني شده است؟ و آخرين سؤال اينکه آيا احتمال مرگ در مورد ايشان وجود دارد يا نه؟ براي فرار از همة اين سؤالات مجبوريم به فرض ديگري پناه ببريم:
2-4. فرض دوم اين است که امام دوازدهم مانند ديگران يک انسان طبيعي نيست و از لحاظ جسمي و روحي با ديگران کاملاً متفاوت است. به عبارتي ديگر در اين فرض، او يک زندگي کاملاً غيرطبيعي و غيرعادي دارد. في المثل خداوند او را به طرق غيبي و از راههاي غيرطبيعي، از بيماريهاي خطرناک و حوادث مرگبار حفظ ميکند. براي مسافرت، نيازي به وسايل نقليه ندارد بلکه از طريقِ طي الارض در يک چشم بر هم زدن ميتواند در هر کجاي دنيا که اراده کرده است حضور يابد. از راههاي غيبي همة امور عالم را زير نظر دارد و از ضماير پنهان همة انسانها آگاه است. ميتواند در امور عالم تصرف کند و حوادث را بر طبق خواست خود پيش ببرد. براي زندگي نيازي به لوازمي مانند يخچال و اجاق گاز و کولر و بخاري و … ندارد. از گاز و برق استفاده نميکند چون در اين صورت مجبور ميشود پول آنها را بپردازد. در هنگام تشنگي هم از آبهاي طبيعي، يعني چشمهها و رودخانهها استفاده ميکند. اگر خانهاي براي زندگي داشته باشد، حتماً در جايي است که دست تمدن بشر به آنجا نرسيده است (مثلاً در جزيرهاي دو افتاده و متروک در آن سوي اقيانوسها). اگر به غذا نيازي داشته باشد، يا از بهشت برايش ميآورند و يا هميشه از طريق شکار حيوانات، نياز غذايي خود را بر طرف ميکند. اگر نياز جنسي هم داشته باشد، از طريق غيرطبيعي و غيرمرسوم اين نياز را بر طرف ميکند. مثلاً با حوريان بهشتي زندگي ميکند و لذا مشکلات زندگي خانوادگي طبيعي و مرسوم در اجتماعات بشري را ندارد. امام دوازدهم اگر چه در ميان مردم و در کوچه و بازار راه ميرود و در مراسم حج شرکت ميکند، اما مردم او را نميبينند. چند روز پيش از اينکه شروع به نوشتن اين مقاله کنم، در مجلسي حضور داشتم که همة اعضاي مجلس (و از جمله روحاني معروفي که گردانندة مجلس بود) را ميشناختم. هنگامي که براي امام حسين عليه السلام عزاداري ميکرديم، آن روحاني معروف گفت : به خدا قسم امام زمان (عج)، اکنون در مجلس ما حضور دارد زيرا اين مجلس، مجلس عزاداري براي امام حسين عليه السلام است. با تعجب به اطراف نگاه کردم اما جز حاضران در جلسه که همه را ميشناختم کسي را نديدم. بعد از اتمام جلسه به آن روحاني گفتم که آيا شما امام زمان را در جلسه ديديد که آن حرف را زديد؟ در پاسخ گفت : من او را نديدم اما يقين دارم که او در اين جلسه حضور داشت زيرا او در هر جايي که ذکر مصيبت اهل بيت عليه السلام و خصوصاً امام حسين عليه السلام باشد حضور دارد و مانند مردم در عزاداري شرکت ميکند و اشک ميريزد. گفتم اولاً اگر او حضور داشت پس چرا هيچ کدام از ما او را نديديم؟ ثانياً اينکه ميگوييد او در همة مجالس عزا حضور دارد، مستلزم اين است که در يک لحظه بتواند در صدها هزار مکان ديگر در ايران و کشورهاي ديگر که مجالس عزا بر پا بود شرکت نمايد. آيا امام زمان، در آن واحد در صدها هزار مکان مختلف حضور داشت، آن هم به نحوي که قابل رؤيت نبود؟ آيا اين ادعاها در مورد يک انسان که موجودي مادي و طبيعي است؟ روحاني بيچاره که پاسخي براي اين سؤالات نداشت، گفت: اينها مسائلي هستند که درک من و تو به آنها نميرسد. عقل ما ناقص است و نبايد همه چيز را با عقل خود بسنجيم!! خداوند صلاح ديده است که از طرق غيبي، جان او را خطرات حفظ ميکند و به او عمر طولاني ميدهد تا زمان ظهور فرا رسد. گفتم اگر خداوند اِبا ندارد از اينکه از طرق غيرطبيعي و غيرعادي، جانِ امام را حفظ کند. چرا همين کار را در هزار و دويست سال پيش انجام نداد و از طرق غيبي و با تصرف در علل طبيعي خطر شهادت را از آن حضرت دور نکرد و به جاي آن، امام را از ديدهها پنهان کرد و به او عمر هزاران ساله داد و با اين کار ميلياردها انسان را از نعمتِ حضور امام معصوم محروم کرد؟ اين بار حاج آقا کمي عصباني شد و با تندي و به تلخي گفت: باز هم ميگويم، چيزهايي است که به عقل ما نميرسد و نبايد در اين مسائل پاي عقل و استدلال را به ميان کشيد. پاي استدلاليان چوبين بود. دلت را پاک و ايمانت را قوي کن تا اين مسايل برايت حل شود. نگذار شيطان با اين شبههها فريبت دهد. من هم با خنده گفتم: حربة خوبي به دست گرفتهايد اما نگذاريد اين حربه، به دست يهوديها يا پيروان ديگر بيفتد. چون آنها هم وقتي در بحث علمي و عقلي کم بياورند و به بنبست برسند، از همين حربه استفاده خواهند کرد!چهارشنبه، ۱۳ اسفند ۱۳۹۳ در ۱۰:۱۹ ق.ظ #23964السلام علیکم. درود ورحمت الله بر انبیا و رسولان الهی واولیا واصحابشان وخصوصا اصحاب وشاگردان جان بر کف ومخلص ومومن رسول الله وبر آل بیت ایشان خصوصا امهات المومنین که یاور وهمسر وناموس وهمدم واهلبیت رسول بودند وبر ائمه 11نفر آل بیت وبر علما وتابعین وسلف صالح امت بر شیخ السلام ابن تیمیه و امام محمدبن عبدالوهاب وائمه 4مذهب فقهی اهلسنت وپیروانشان ومجاهدان اسلام وبرتمام موحدان ومجاهدان راه حق و مبلغان دین اسلام در دنیای حقیقی و مجازی در تمام ادوار تاریخ بشریت.
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.