شیعیان از قرآن نترسید!

Home انجمن ها گفتگوی ازاد شیعیان از قرآن نترسید!

این جستار شامل 12 پاسخ ، و دارای 4 کاربر است ، و آخرین بار توسط  noor.haq در 9 سال، 10 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 13 نوشته (از کل 13)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1395
    سلام دوستان

    سلام آشنايان

    اين موضوع را براى همه ى عزيزان انتخاب كردم اما خطابم رو به عزيزان شيعه مى باشد كه عمرى با آنان گذرانده ام و اکنون هم ارتباط خانوادگی و خویشاوندی ام با آنان به محبتم و شفقتم نسبت به آنان می افزاید.

    شیعیان مردمان بسیار احساساتی و شجاع هستند.

    بله این یک واقعیت است و درمقابل هم اعتراف کنم اهل سنت نه احساساتی و نه …! امیدوارم کسی دلخور نشود!

    واقعیت این است که خودم به قول معروف ریشه و بنیان و اجدادم اهل سنت هستند و این است که خیلی خوب آنان را می شناسم.

    اهل سنت مردمانی بسبیار صلح جو آرام و همیشه قصد دوری از فتنه و آزار و جاروجنجال داشته و دارند برای همین می بینیم در شروع انقلاب ایران عليه نظام شاهنشاهى بزرگان و متفكرين اهل سنت از پیشگامان و مؤيدين امام خمينى بوده و باعث تشويق اهل سنت به طرفدارى و حمايت از اين انقلاب شدند.

    اين نوع اخلاق اهل سنت ظاهراً زيباست اما اگر به یک سنی عوام بگویی: چقدر بر اعتقادت استوار هستی و آیا راضی می شوی جان و مالت را فدای آرمانت گردانی؟
    تعجب خواهی کرد که یک سنی عامی چنین شجاعتی ندارد و در این اوقات حاضر است دست از تمامی اعتقادات خود بردارد ولی نه آزاری ببیند و نه کسی را برنجاند.
    دوستان

    یکی از مهمترین اساس دین داری قرآن عظیم است که هیچ اعتقادی بدون هدایت قرآن و تشریع قرآنی صلاحیت تدین ندارد.

    اهل سنت این حقیقت را خوب می داند برای همین برای تمامی اعتقادات و آرمانهایش بسوی قرآن می رود تا ره گشایش شود.
    اما درمقابل اهل تشیع از این قرآن فاصله ها دارد تا حدی که اعتقاد به تحریف قرآن تهمتی بسیار مشهور به اهل تشیع شده است و تازگیها علما و مراجع شیعی و حکومت ولایت مطلقه ی فقیه شیعی متوجه ی وقاحت این تهمت گشته و سعی دارند با تشکیل مجالس حفظ و ترتیل قرآن یا مسابقات خاص قرآنی این تهمت را از خود دور گردانند.

    اما ابعاد تهمت تنها با ایجاد مراکز و مسابقات قرآنی صورت نخواهد گرفت زیرا حقیقت این تهمت در اعتقادات تشیع بیان و آشکار است.

    تشیع معتقد است خداوند متعال خودش امام علی را انتخاب کرد تا حاکم بر مسلمین باشد و همچنین معتقد است رسول خدا ابتدا در ابلاغ این امر الهی کوتاه نمود تا اینکه تشدید و تهدید بر ابلاغ این امر الهی نازل شد و امت همه دانستند ولی مرتد شدند و امر خدا را پشت سر نهادند!

    حال ببینیم تشیع چگونه این امر الهی را به ما ثابت می گرداند؟

    تشیع این آیه را علامت جشن به تخت نشینی امام علی از سوی خدا و رسول می شناسد!

    يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ(المائدة/67)
    و همچنین این آیه که نشان تثبیت امر خدا بر انتخاب علی شد:

    الیوم أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(المائدة/3)

    اگر تشیع ارتباط خوبی با قرآن دارد بایستی این حقیقت را هم به یقین بگوید که قرآن کلام رب الذکر است و بایستی هدایت و بلاغ باشد تا یک تلاوت کننده دریابد این امر الهی را تسلیم شود.

    ادامه …

    #2699
    اميدوارم يك شيعي شجاع از همان نوعش كه معرفى كردم اينجا تشريف بياورد و مكانت امام على را اينجا مشخص كند.

    #2731
    مثل اینکه در سایت شما شیعیان زیاد به عنوان موضوع توجه دارند.

    پس برای توجه بیشتر آن عزیزان عنوان مطلبم را کمی تغییر دهید به این صورت:

    شیعیان از قرآن نترسید!

    #2975

    بنده خدا
    کاربر
    بسم الله وبلله وعلی مله رسول الله
    سلام برادر! سئوال بنده را جواب ده وجواب هر آنچه را که از شیعه میپرسی خودت دریاب.
    آخرین خلیفه از دیدگاه شما برادران اهل سنت حضرت علی علیه السلام میباشد. شما چطور برای جمعیت کم مسلمانان آن روزگار خلیفه منسوب به پیامبر قائلید ولی برای مسلمانان میلیاردی امروز قائل نیستید؟
    #2977

    بسم الله وبلله وعلی مله رسول الله
    سلام برادر! سئوال بنده را جواب ده وجواب هر آنچه را که از شیعه میپرسی خودت دریاب.
    آخرین خلیفه از دیدگاه شما برادران اهل سنت حضرت علی علیه السلام میباشد. شما چطور برای جمعیت کم مسلمانان آن روزگار خلیفه منسوب به پیامبر قائلید ولی برای مسلمانان میلیاردی امروز قائل نیستید؟

    من خلافت به معنای ” خلافت رسول ” را قبول ندارم بلکه واقعیت مدنی ملتها را قبول دارم که حتی صحرانشینان هم در میان جمع خود نظم و اداره ای دارند که در محیطهای کوچک نامهای متفاوت می گیرد مانند ” شیخ ” یا ” قائد يا رهبر ” يا رئيس . وصف خليفه بر اساس مفهوم قرآنى به تمامى ملتها اطلاق مى شود زيرا هر ملتى در آينده جايگزین ملت سابق می شود. در قرآن سخن از خلافت اقوام بعد از هم است.براین اساس خلافت مسلمین به معنای جانشین شدن اقوام سابق است و نه معنای دیگر.

    #2978
    انتخاب رهبر به ملتها واگذار شده است.
    تنها انتخاب نبیین و مرسلین است که خاص خداوند متعال است و بس. چه ابوبکر چه عمر چه علی چه معاویه چه خامنه ای بود و نبودشان بر منصب حکم بر اساس واقعیتهای اجتماعیست و نه به معنای منتخب شدن از سوی خدا و معصومیتشان.هرچند حکم و شاهی یک امتحان الهیست که شامل کافر و ظالم هم می شود و در قرآن شاهد ذکر شاه کافری هستیم که با ابینا ابراهیم جدال می کرد و الله تعالی در موردش فرماید:..أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ (( آتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْكَ ))… البقرة -الآية 258 ملك دادن به اين شاه كافر و ظالم درحقيقت ابتلا و امتحان است و نه عصمت او!
    #3008

    hamidyavari
    کاربر
    با سلام خدمت دوست عزیز
    اولا شما به ما بگو عمر کجای قران است؟؟؟؟؟؟
    اما برای روشن شدن مطلب با توکل به خدای تعالی به میدان می اییم:
    1-آیه 3 سوره مائده: حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
    (اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا). روز اكمال دين كدام روز است در اينجا بحث مهمى پيش مى آيد كه منظور از ((اليوم )) (امروز) كه در دو جمله بالا تكرار شده چيست ؟ يعنى كدام روز است كه اين ((چهار جهت )) در آن جمع شده هم كافران در آن مايوس شده اند، و هم دين كامل شده ، و هم نعمت خدا تكامل يافته ، و هم خداوند آئين اسلام را به عنوان آئين نهائى مردم جهان پذيرفته است .
    #3009

    hamidyavari
    کاربر
    ادامه………..
    در ميان مفسران در اينجا سخن بسيار است ولى آنچه جاى شك نيست اين است كه چنين روزى بايد روز بسيار مهمى در تاريخ زندگى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد، نه يك روز ساده و عادى و معمولى ، زيرا اينهمه اهميت براى يك روز عادى معنى ندارد، و لذا در پاره اى از روايات آمده است كه بعضى از يهود و نصارى با شنيدن اين آيه گفتند اگر چنين آيه اى در كتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عيد قرار مى داديم . اكنون بايد از روى قرائن و نشانه ها و تاريخ نزول اين آيه و اين سوره و تاريخ زندگانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و رواياتى كه از منابع مختلف اسلامى بدست ما رسيده اين روز مهم را پيدا كنيم . آيا منظور روزى است كه احكام بالا درباره گوشتهاى حلال و حرام نازل شده ! قطعا چنين نيست ، زيرا نزول اين احكام واجد اين همه اهميت نيست نه باعث تكميل دين است زيرا آخرين احكامى نبوده كه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده ، بدليل اينكه در دنباله اين سوره به احكام ديگرى نيز برخورد ميكنيم ، و تازه نزول اين احكام سبب ياس كفار نميشود، چيزى كه سبب ياس كفار مى شود، فراهم ساختن پشتوانه محكمى براى آينده اسلام است ، و به عبارت ديگر نزول اين احكام و مانند آن تاثير چندانى در روحيه كافران ندارد و اينكه گوشتهائى حلال يا حرام باشد آنها حساسيتى روى آن ندارند.
    در تفسير فخر رازى و تفسير روح المعانى و تفسير المنار در ذيل اين آيه نقل شده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از نزول اين آيه بيش از هشتاد و يك روز عمر نكرد. و با توجه به اينكه وفات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در روايات اهل تسنن و حتى در بعضى از روايات شيعه (مانند آنچه كلينى در كتاب معروف كافى نقل كرده است ) روز دوازدهم ماه ربيع الاول بوده چنين نتيجه مى گيريم كه روز نزول آيه درست روز هيجدهم ذى الحجه بوده است . ب – در روايات فراوانى كه از طرق معروف اهل تسنن و شيعه نقل شده صريحا اين مطلب آمده است كه آيه شريفه فوق در روز غدير خم و به دنبال ابلاغ ولايت على (عليه السلام ) نازل گرديد، از جمله اينكه : 1 – دانشمند معروف سنى ابن جرير طبرى در كتاب ولايت از زيد بن ارقم صحابى معروف نقل مى كند كه اين آيه در روز غدير خم درباره على (عليه السلام ) نازل گرديد.
    #3010

    hamidyavari
    کاربر
    ادامه……………….
    2 – حافظ ابو نعيم اصفهانى در كتاب ((ما نزل من القرآن فى على (عليه السلام ))) از ابو سعيد خدرى (صحابى معروف ) نقل كرده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در غدير خم ، على (عليه السلام ) را به عنوان ولايت به مردم معرفى كرد و مردم متفرق نشده بودند تا اينكه آيه اليوم اكملت لكم … نازل شد، در اين موقع پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى وبالولاية لعلى (عليه السلام ) من بعدى ، ثم قال من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله : ((الله اكبر بر تكميل دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على (عليه السلام ) بعد از من ، سپس فرمود: هر كس من مولاى اويم على (عليه السلام ) مولاى او است ، خداوندا! آن كس كه او را دوست بدارد دوست بدار، و آن كس كه او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر كس او را يارى كند يارى كن و هر كس دست از ياريش بر دارد دست از او بردار ..))
    3 – خطيب بغدادى در تاريخ خود از ابو هريره از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل كرده كه بعد از جريان غدير خم و پيمان ولايت على (عليه السلام ) و گفتار عمر بن خطاب . بخ بخ يا بن ابى طالب اصبحت مولاى و مولا كل مسلم . آيه اليوم اكملت لكم دينكم نازل گرديد. در كتاب نفيس الغدير علاوه بر روايات سه گانه فوق سيزده روايت ديگر نيز در اين زمينه نقل شده است . در كتاب ((احقاق الحق )) از جلد دوم تفسير ((ابن كثير)) صفحه 14 و از ((مقتل خوارزمى )) صفحه 47 نزول اين آيه را درباره داستان غدير از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرده است
    #3011

    hamidyavari
    کاربر
    ایه 55 سوره مائده: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ
    شکی نیست که این ایه در شان ولایت امیر المومنین علی (علیه السلام) نازل شده است هنگامی که انگشتری خود را به سائل داد. حال برای تفهیم مطلب به نکات زیر توجه فرمایید:
    اين آيه با كلمه انما كه در لغت عرب به معنى انحصار مى آيد شروع شده و مى گويد: ولى و سرپرست و متصرف در امور شما سه كس است : خدا و پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند، و نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند. (انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون ). شك نيست كه ركوع در اين آيه به معنى ركوع نماز است ، نه به معنى خضوع ، زيرا در عرف شرع و اصطلاح قرآن ، هنگامى كه ركوع گفته مى شود به همان معنى معروف آن يعنى ركوع نماز است ، و علاوه بر شان نزول آيه و روايات متعددى كه در زمينه انگشتر بخشيدن على (عليه السلام ) در حال ركوع وارد شده ، ذكر جمله يقيمون الصلاة نيز شاهد بر اين موضوع است ، و ما در هيچ مورد در قرآن نداريم كه تعبير شده باشد زكات را با خضوع بدهيد، بلكه بايد با اخلاص نيت و عدم منت داد. همچنين شك نيست كه كلمه ولى در آيه به معنى دوست و يا ناصر و ياور نيست زيرا ولايت به معنى دوستى و يارى كردن مخصوص كسانى نيست كه نماز مى خوانند، و در حال ركوع زكات مى دهند، بلكه يك حكم عمومى است كه همه مسلمانان را در بر مى گيرد، همه مسلمين بايد يكديگر را دوست بدارند و يارى كنند حتى آنهائى كه زكات بر آنها واجب نيست ، و اصولا چيزى ندارند كه زكات بدهند، تا چه رسد به اينكه بخواهند در حال ركوع زكاتى بپردازند، آنها هم بايد دوست و يار و ياور يكديگر باشند. از اينجا روشن مى شود كه منظور از ولى در آيه فوق ولايت به معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است ، بخصوص اينكه اين ولايت در رديف ولايت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه با يك جمله ادا شده است . و به اين ترتيب ، آيه از آياتى است كه به عنوان يك نص قرآنى دلالت بر ولايت و امامت على (عليه السلام ) مى كند. ولى در اينجا بحثهاى مهمى است كه بايد به طور جداگانه ، مورد بررسى قرار گيرد: شهادت احاديث و مفسران و مورخان همانطور كه اشاره كرديم در بسيارى از كتب اسلامى و منابع اهل تسنن ، روايات متعددى دائر بر اينكه آيه فوق در شان على (عليه السلام ) نازل شده نقل گرديده كه در بعضى از آنها اشاره به مساله بخشيدن انگشتر در حال ركوع نيز شده و در بعضى نشده ، و تنها به نزول آيه درباره على (عليه السلام ) قناعت گرديده است . اين روايت را ابن عباس و عمار ياسر و عبد الله بن سلام و سلمة بن كهيل و انس بن مالك و عتبة بن حكيم و عبد الله ابى و عبد الله بن غالب و جابر بن عبد الله انصارى و ابوذر غفارى نقل كرده اند.
    #3012

    hamidyavari
    کاربر
    ادامه…………………….

    و علاوه بر ده نفر كه در بالا ذكر شده از خود على (عليه السلام ) نيز اين روايت در كتب اهل تسنن نقل شده است . جالب اينكه در كتاب غاية المرام تعداد 24 حديث در اين باره از طرق اهل تسنن و 19 حديث از طرق شيعه نقل كرده است .
    ایات زیادی برای ولایت امیرالمومنین (علیه السلام )داریم اگه خواستید می تونم مقاله کاملی بهتون بدم تا اگه عناد نداشته باشید توسایتتو بذارید .
    شیعه متمسک به قران است
    ————————-
    1-تفسير المنار جلد 6 صفحه 155.
    2- اين سه روايت را مرحوم علامه اميني با تمام مشخصات در جلد اول الغدير صفحه 230 و 231 و 232 نقل کرده است و در کتاب احقاق الحق جلد ششم صفحه 353 نزول آيه فوق درباره جريان غدير به دو طريق از ابو هريره نقل شده است و از ابوسعيد خدري نيز به چندين طريق آمده است.

    3- به کتاب احقاق الحق جلد دوم صفحات 399 تا 410 مراجعه شود.
    4- به کتاب المراجعات صفحه 155 رجوع شود.
    5- منهاج البراغه جلد دوم صفحه 350.

    #22809

    noor.haq
    مشارکت کننده

    شأن نزول آيه را بسياري از مفسران و اهل حديث چنين نقل کرده‌اند: سائلي وارد مسجد شد و درخواست کمک کرد، کسي به او چيزي نداد، امام علي عليه السلام در حالي که در رکوع بود، با انگشت کوچک خود که انگشتري در آن بود، به فقير اشاره کرد تا انگشتري را از دست او در آورد، او نيز انگشتري را از دست امام در آورد و به دنبال کار خود رفت. در اين موقع خبر به پيامبر رسيد. وي از خدا اين چنين درخواست کرد:
    همانطور که براي موسي از خاندان خودش وزيري معين نمودي، پروردگارا براي من نيز از اهل بيتم وزيري معين بفرما.
    در اين لحظه فرشتة وحي فرود آمد و آية ياد شده را براي پيامبر خواند. شأن نزول آيه را به صورتي که نقل گرديد، شخصيت‌هاي برجسته‌اي مانند: خود امام، ابن عباس، عمار، جابر، ابو رافع، انس بن مالک و عبدا… بن سلام نقل کرده‌اند. شيوة استدلال [به اين آيه نيز] بسيار روشن است؛ زيرا مقصود از «ولي» در اينجا همان متصرف و سرپرست و اولي است. چرا که اگر مقصود، دوست و کمک بود، ولايت اختصاص به گروهي نداشت؛ زيرا ولايت به اين معني مربوط به تمام افراد با ايمان است». ” سبحاني جعفر: پيشوايي در اسلام” ص 169. ‏
    به عبارت ديگر: «هر گاه مقصود از «ولي»، غير از ولايت و زعامت ديني و مقام سرپرستي باشد منحصر کردن مقام به سه نفر، بي‌جهت و بي‌مورد خواهد بود. زيرا چنانکه گفته شد، همة افراد با ايمان محبّ و دوست و ناصر و يار يکديگرند و [اين امر] اختصاص به اين سه نفر ندارد». ” سبحاني جعفر: پيشوايي در اسلام” ص 169. ‏

    نقد دليل
    1. پايه و اساس استدلال فوق، داستان اعطاي انگشتري به سائل توسط امام علي عليه السلام و آن هم در ميانة نماز و در حال رکوع، و بعد نزول آية ولايت در شأن آن حضرت است. اما اين داستان نه تنها سند و مدرک معتبري ندارد، بلکه آثار جعل در آن نمايان است. توضيح اين دو مطلب به قرار ذيل است:
    1-1. همانطور که در متن استدلال ديديم، عالمان شيعه وقتي مي‌خواهند با استناد به آية ولايت، امامت علي عليه السلام را اثبات کنند، ابتدا مدعي مي‌شوند که به اتفاق اکثر مفسران اهل حديث، اين آيه در شأن امام علي عليه السلام نازل شده و زمينه نزول آن هم داستان اعطاي انگشتري در حال نماز بوده است. اما معلوم نيست که اين ادعا از کجا آمده است؛ زيرا اکثريت قاطع عالمان اهل سنت (چه در گذشته و چه در حال) اين داستان را ساختگي و جعلي مي‌دانند. خوب است به جاي اينکه ادعا کنيم اکثر مفسران و اهل حديث در اين مورد اتفاق نظر دارند، يک سند صحيح و معتبر در اثبات صحت و اعتبار اين شأن نزول بياوريم؛ کاري که عالمان شيعه هرگز نکرده‌اند. گاهي مي‌گويند اين داستان در بعضي از کتب اهل سنت (مانند تفسر ثعلبي) آمده است و با اين کار به خيال خود گمان مي‌کنند که چون به کتابي از اهل سنت استناد کرده‌اند پس در اينجا قاعدة جدل (يعني استفاده از مقبولات خصم براي قانع کردن او) رعايت شده و مي‌توان به راحتي گفت که اهل سنت نيز اين داستان را قبول دارند. در حالي که اين يک مغالطة بزرگ و نابخشودني است. آري بعضي از مفسران اهل سنت (مانند ثعلبي) در تفسير خود، اين داستان را آورده اما سند معتبري براي آن ذکر نکرده‌اند و براي همين، اکثريت عالمان و مفسران اهل سنت، نظر آنها را قبول ندارند. اگر قرار بر اين باشد که وجود يک روايت در بعضي منابع اهل سنت را دليل بر اين بگيريم که اهل سنت به آن روايت اعتقاد دارند، با همين روش مي‌توان گفت که شيعه قائل به تحريف قرآن است. چرا که در بعضي کتب حديث شيعه (و اتفاقاً در معتبرترين آنها يعني اصول کافي) رواياتي از امامان نقل شده که در آنها صراحتاً قرآن را تحريف شده معرفي کرده‌اند. حال آيا وجود اين احاديث در بعضي کتب شيعه را مي‌توان دليل بر اين گرفت که شيعه واقعاً معتقد به تحريف قرآن است؟ هرگز! چرا که اکثريت قاطع عالمان شيعه اين احاديث را از نظر سند و متن مخدوش مي‌دانند. اگر با موازين پذيرفته شده در بين اکثريت قاطع عالمان و حديث‌شناسان شيعه، اين احاديث بررسي شوند، معلوم خواهد شد که همة آنها هم از نظر سند و هم از نظر متن، ضعيف و بلکه مخدوش هستند و اشتباه بزرگ کليني و معدودي از عالمان شيعه در پذيرش اين احاديث را نبايد به پاي شيعه نوشت. همينطور است داستان ده‌ها هزار حديث و روايات جعلي که مشتمل بر مطالب خرافي و ضد عقل و قرآن هستند و در کتاب‌هاي شيعه (مانند بحار الأنوار) آمده‌اند. اينها را نيز نبايد به پاي شيعه گذاشت. داستان اعطاي انگشتري در حال نماز هم اگر چه در معدودي از منابع اهل سنت آمده، اما قاطبة عالمان و فقيهان و مفسران بزرگ اهل سنت معتقدند که سند آن فوق‌العاده ضعيف و مخدوش و متن آن نيز مضطرب و نشانه‌هاي جعل در آن واضح و آشکار است. حال بر عالمان شيعه فرض است که ابتدا سند اين داستان را ارائه نموده و موثق بودن سلسلة راويان آن – از ديدگاه اهل سنت – را با استناد به منابع معتبرِ رجالي اهل سنت نشان دهند (نه اينکه نام يک يا چند مفسر اهل سنت را بياورند و بگويند که اين lفسران، داستان مذکور را در تفسير خود آورده‌اند) و بعد از اثبات صحت سند، تازه نوبت به بررسي متن آن مي‌رسد. در اين مرحله بايد به سؤالات و تشکيکات اهل سنت در مورد متن اين داستان و ارتباط آن با آية ولايت، پاسخ داد.
    2-1. ابهامات فراواني در متن اين داستان و شأن نزول وجود دارد که در اينجا به چند مورد اشاره مي‌کنيم:
    الف. بر طبق اين داستان، عمل امام علي عليه السلام (يعني اعطاي انگشتري در حال نماز) مورد مدح قرآن قرار گرفته است و مي‌دانيم که اگر عملي مورد مدح قرآن قرار گيرد، يا واجب است يا مستحب. اما اولاً نه وجوب و نه استحباب آن، در هيچ آيه يا روايتي نيامده است (مگر اينکه همين آيه را دليل بر وجوب يا استحباب اين عمل بگيريم که البته تاکنون هيچ مفسري چنين ادعايي نکرده است) ثانياً اين عمل – بنا به ادعاي سازندگان اين داستان – فقط از علي عليه السلام سرزده است، در حالي که اگر واجب يا مستحب بود، پيش از اين واقعه يا بعد از آن، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و اصحاب بزرگ او حداقل يک بار چنين کاري را مي‌کردند و حال آنکه هرگز چنين عملي از آنها نقل نشده است. ثالثاً هيچ فقيهي (چه شيعه و چه سني) فتوا به وجوب يا استحباب اين عمل نداده است (و لذا هيچ کس چنين عملي را انجام نمي‌دهد). اين تناقض چگونه حل مي‌شود؟
    ب. بر طبق اين داستان، گويا امام علي عليه السلام با بخشش انگشتري خود در حال نماز، چنان عمل زيبا و ايثارگرانه‌اي کرده است که ارزش آن حتي از تمام اعمال واجب و مستحبي که تا آن موقع انجام داده (مانند فداکاري ايشان در ليلة المبيت (شبي که علي رضي الله عنه در بستر پيامبر صلي الله عليه وسلم خوابيد) يا شرکت داوطلبانه در جهادهاي مهمي چون بدر واحد و حماسه‌ها و دلاوري‌هايي که از خود نشان داده بود) بيشتر بوده و لذا در همان زمان به پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم (و در خطاب به مردم) وحي مي‌شود که ولي شما فقط خدا و رسول و آن کس است که چنين عمل عظيمي را انجام داده است. اما آيا بخشش يک انگشتر در حال نماز (چه واجب باشد چه مستحب) آنقدر ارزش و اهميت دارد که وقتي کسي چنين کاري مي‌کند، خداوند با نزول آيه‌اي او را به مقام امامت و ولايت نصب کند؟ ممکن است بگوييد که نصب امام علي عليه السلام به امامت و ولايت، به خاطر انجام اين عمل نبوده بلکه خداوند در اين آيه با اشاره به عمل آن حضرت مي‌خواهد آدرس بدهد و بگويد که ولي و سرپرست خدا و رسول و همان کسي است که انگشترش را در حال نماز به سائل داد اما اين توجيه مورد قبول نيست؛ زيرا اگر قرار بر آدرس دادن بود، باز هم آدرس‌هاي مهمتر و حساس‌تر و با ارزش‌تر (و البته شناخته شده تر) مانند واقعة ليلة المبيت و يا حماسه‌هاي بزرگي مانند نبرد با عمرو بن عبدود (در جنگ خندق) هم بود. چرا خداوند چنين آدرس‌هايي نداد که هم با ارزش‌تر و هم براي امت، شناخته شده‌تر باشد؟
    ج. وقوع چنين حادثه‌اي، بسيار بعيد و غريب است آيا اجابت درخواستِ سائل، آنقدر واجب يا مستحب بوده که علي عليه السلام نتوانسته حتي دقيقه‌اي صبر کند تا نمازش تمام شود و بعد از آن انگشترش را به عنوان زکات به او بدهد؟
    د. در متن آيه براي همة افعال، صيغة مضارع بکار برده شده است. و صيغة مضارع دلالت بر تکرار دارد. در حالي که اين عمل – به زعم سازندگان داستان – فقط يک بار انجام شده است. آيا همين نشان نمي‌دهد که آية مذکور، ربطي به اين داستان (حتي اگر واقعي باشد) ندارد؟
    2. افعال و ضماير بکار رفته در اين آيه همگي جمع هستند و اطلاق جمع بر واحد، نوعي مجاز است و مجاز نياز به قرينه دارد. اين قرينه کدام است؟ به عبارت ديگر ما مدعي نيستيم که محال است فعل يا ضمير جمع براي مفرد بکار رود، اما مي‌گوييم اگر کسي مدعي شود که در فلان آيه، فعل يا ضمير جمع براي فرد خاصي بکار رفته است، بايد قرينه و بينه‌اي بياورد که ادعاي او را ثابت کند. حال سؤال ما اينست که با کدام قرينه متوجه شده‌ايم که منظور از «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (المائده: 55).
    فرد خاصي مثلاً امام علي عليه السلام است؟
    3. اگر خداوند مي‌خواسته با اين آيه، امامت و ولايت علي عليه السلام را اعلام کند، اولاً چرا صريحاً و با ذکر نام آن حضرت اين کار را نکرده تا دهان مخالفان و بهانه‌گيران را ببندد. ثانياً اگر به هر دليل يا علتي ذکر صريح نام امام علي عليه السلام، به صلاح نبوده، چرا حداقل از بکار بردن ضماير جمع و صيغه مضارع (که هر دو مورد، استنباط امامت علي عليه السلام از اين آيه را دچار مشکل جدي مي‌کند) احتراز نکرده است؟ چه ضرورتي داشت که براي اشاره به فرد خاص، از فعل و ضمير جمع استفاده کند و براي بيان عملي که فقط يک بار و آن هم در گذشته اتفاق افتاده، صيغة مضارع بکار برد و با اين دو کار، استنباط نام امام علي عليه السلام از آيه مذکور را دچار مشکل کند وعدة زيادي از مسلمين (در اينجا اهل سنت) را به اشتباه و گمراهي بيندازد؟
    4. واژة «ولي» که در اين آيه بکار رفته است، معاني مختلفي دارد که براي رسيدن به معناي مورد نظر خداوند در آيه مذکور، بايد به آيات قبل و بعد رجوع کنيم. خداوند در آيات قبل، مؤمنان را از دوستي با يهود و نصاري (به خاطر بعضي مصالح دنيوي که ممکن است داشته باشد) نهي کرده و گفته است که اگر با آنها دوستي کنيد، شما هم از آنها محسوب مي‌شويد و اين باعث محروميت شما از هدايت الهي مي‌شود. حال در اين آيه مي‌خواهد بگويد که دوست و ياور حقيقي شما فقط خدا و رسول او و کساني هستند که ايمان آورده‌اند و نماز مي‌خوانند و زکات مي‌پردازند و اين عبادات را در کمال خضوع و فروتني و خشوع انجام مي‌دهند. بعد از اين آيه (درست مانند آيات قبل، که در آن، نتيجة دوستي با کفار را بيان مي‌کند) نتيجة دوستي با خدا و رسول و مؤمنان حقيقي را بيان مي‌کند و مي‌گويد اگر خدا و رسول و مؤمنان را به دوستي بگيريد و آنان را ياري کنيد، پيروزي و نصرت الهي نصيب شما مي‌شود، چرا که حزب خدا هميشه پيروز است مي‌بينيم که اگر معناي «ولي» را دوست و ياور بگيريم، ارتباط و هماهنگي آيات حفظ مي‌شود. اما اگر به معناي «سرپرست» يا «اولي به تصرف» يا «امام مفترض الطاعة» بگيريم، نظم منطقي آيات به هم مي‌خورد و در بين آيات گسستگي بوجود مي‌آيد. پاسخ عالمان شيعه به اين استدلال، اين است که در ابتداي آيه، کلمة «إنما» آمده که از ادات حصر است و اگر معناي «ولي» را دوست بگيريم، حصر، بي‌معنا مي‌شود؛ زيرا همة ما مي‌دانيم که دوست حقيقي ما فقط خدا و رسول او و امام علي نيست. اما اين پاسخ از سه شکل عمده رنج مي‌برد:
    1-4. در اين پاسخ، داستان اعطاي انگشتري توسط امام علي عليه السلام و نزول آيه در شأن آن حضرت، مسلّم گرفته شده است. در حالي که چنين داستان و شأن نزولي اساساً ساختگي است. قبل از اثبات صحت و قطعيت اين داستان، چنين توجيهي غيرمنطقي است.
    2-4. حتي اگر داستان مذکور حقيقت داشته و آيه در شأن امام علي عليه السلام نازل شده باشد، باز هم مي‌توان گفلت که معناي «ولي» در اين آيه «دوست و ياور» است و منظور خداوند از: ‏«الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (المائده: 55)‏
    فقط آن حضرت نبوده، بلکه ايشان مصداقي از آن مفهوم کلي است و اين آيه مي‌خواهد بگويد که دوستان حقيقي شما چنين انسانهايي هستند (که يک نمونه‌اش علي عليه السلام است).
    3-4. اگر وجود «إنّما» در ابتداي آيه، مانع از بکار بردن واژة «ولي» در معناي «دوست» شود، آنگاه مانع بکار رفتن اين واژه در معناي «امام و اولي به تصرف» هم مي‌شود. براي توضيح مطلب فرض مي‌کنيم آيه در شأن امام علي عليه السلام آمده و معناي «ولي» هم، همان است که شيعه مي‌گويد، يعني «أولي به تصرف». بسيار خوب. اما با همان استدلالي که شيعه مي‌کند، بايد بگوييم که بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فقط يک امام داريم (يعني علي ابن ابي طالب عليه السلام و بعد از ايشان، ديگر هيچ کس امام مفترض الطاعه يا اولي به تصرف نيست. و بدين ترتيب اگر چه امامتِ علي عليه السلام اثبات مي‌شود اما جايي براي امام فرزندانش (يا هر کس ديگر) نمي‌ماند. آيا شيعه اين را مي‌پذيرد؟ به اين سؤال تاکنون دو پاسخ داده شده است:
    الف. آيه فقط مي‌خواهد به امامت و ولايت علي عليه السلام اشاره کند و در مورد بقية امامان، هر چند سکوت کرده است اما با توجه به اين قاعده که «اثبات شيئي، نفي ما عدا نمي‌کند» نمي‌توان گفت که خداوند با اين آيه امامت ديگران را نفي کرده است. اما اين پاسخ قانع‌کننده نيست. چرا که عين همين سخن را مي‌توان در مورد بکار بردن واژة ولي در معناي دوستي و محبت هم گفت و مدعي شد که خداوند در اين آيه مي‌خواهد به وجوب دوستي خدا و رسول و امام علي عليه السلام اشاره کند و هر چند در مورد دوستي با بقيه مؤمنين سکوت کرده، اما به همان دليلي که آمد، نمي‌توان گفت که وجوب دوستي با مؤمنان ديگر نفي شده است. حال اگر وجود «إنما» در ابتداي جمله را مانع از اين معني بدانيد، خود به خود بايد در مورد امامت نيز همين موضع را بگيريد و امامت بقيه امامان را نفي کنيد. چرا که اين حصر، به هر حال به واژه «ولي» بر مي‌گردد و مي‌گويد ولي شما فقط خدا و رسول و [به قول شيعه] علي بن ابي طالب است.
    ب. پاسخ دوم اينست که وقتي قبول کرديم علي عليه السلام، امام و ولي مؤمنان و نسبت به آنها «اولي به تصرف» است، در حقيقت ايشان را مفترض الطاعه دانسته‌ايم و قبول کرده‌ايم که هر چه او بگويد حق است و چون ايشان براي بعد از خود، فرزندش حسن را به عنوان جانشين خودش در امر امامت معرفي کرده است، پس ما هم بايد حسن بن علي عليه السلام را امام و ولي خود بدانيم و همين‌طور چون هر امامي، امام بعد از خود را معرفي کرده است پس ما هم بايد همة آنها را امام و ولي خود بدانيم. چرا که اولي به تصرف بودنِ امام علي عليه السلام را از پيش (و به دليل اين آيه) پذيرفته‌ايم. اما اين پاسخ نيز دردي را دوا نمي‌کند. اگر اين استدلال درست باشد، ديگر نيازي به بيان امامت و ولايت علي عليه السلام در آيه هم نمي‌ماند و بيان آن لغو و بيهوده خواهد بود. چون با قبول امامت و ولايت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم، در حقيقت پذيرفته‌ايم که اگر ايشان کسي را به عنوان جانشين خود و امام و ولي مسلمين تعيين کند، مردم موظف به پذيرش آن هستند و ضرورتي براي بيان امامت فردِ بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نيست. از اين گذشته در اين پاسخ، باز هم معناي حصر فراموش شده است. اگر پاسخِ مذکور درست باشد، چه نيازي به استفاده از واژة «إنما» وجود دارد؟ و اصلاً آيا بکار بردن اين کلمه، بي‌مورد نخواهد بود؟

    #22813

    noor.haq
    مشارکت کننده

    لفظ “ولی” و معنای آن:
    ولی در لغت به معنای مختلفی می آید. هم به معنی سرپرست و هم به معنی یاری رسان و ناصر، هم به معنای دوست. لذا این کلمه بین چندین معنی مشترک است. و زمانی که یک کلمه دارای چندین معنا باشد، اختصاص دادن آن به یک معنی نیاز به دلیل و قرینه دارد. و اگر قرینه یکی از معنی را بر دیگری ترجیح داد، آن معنی را می پذیریم. برای مثال: «دست دزدی که در دزدی دست داشت قطع کردند.» در این جمله “قطع کردن” قرینه ای است که به “دست” اولی معنای دست حقیقی می دهد و فعل “داشتن” قرینه ای است برای اینکه “دست” دومی به معنای دخالت داشتن است.
    لذا لفظ “ولی” نیز باید همراه با قرینه ای باشد تا دلالت بر یکی از معنای آن داشته باشد. اما در قرآن چند مشتق از این کلمه وجود دارد.
    اول: لفظ ” مولی” که جمع آن می شود، ” موالیکم” این لفظ هم بصورت مفرد و هم بصورت جمع در قرآن بکار برده شده که در هر دو مورد به معنای دوست و یاور است.
    الف: فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آَبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ [الأحزاب/5]
    يعني : «اگر پدران ايشان را نشناختيد آنها را برادران ديني و موالي خويش بدانيد»
    ب: فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ [التحريم/4]
    يعني:«خدا مولاي پيامبر است و نيز جبرئيل و مؤمنان شايسته».
    آيا (مولي) به معني سرپرست آمده و مؤمنان سرپرست پيامبراند؟ مسلما در این آیه منظور از مولی یعنی دوست است چرا که مومنان نمی توانند سرپرست رسول الله باشند، و همین قرینه مشخص می کند که معنی مولی یعنی دوستی و نصرت است.
    البته آیاتی دیگر نیز وجود دارد که کلمه “مولی” در آن بکار برده شده و همگی معنای دوستی و یاری رسان را دارد. برای مثال:
    يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئًا وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ [الدخان/41]
    یعنی: روزی که هیچ یاری رسانی توانایی یاری رساندن دیگری را ندارد و آنها نصرت داده نمی شوند.
    و آیاتی دیگر…

    دوم:” اولیاء” اولیاء جمع “ولی” است و به معنی دوست و یاری رسان بکار برده شده.
    در قرآن این کلمه بگونه های مختلفی بکار برده شده.
    الف: رابطه دوستی بین خدا و بندگان مؤمن:
    وَمَا كَانُوا أَوْلِيَاءَهُ إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ [الأنفال/34]
    أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (62) الَّذِينَ آَمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ [يونس/62، 63]
    قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا [الرعد/16]
    وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ [الشورى/46]

    لفظ مفرد این کلمه نیز دلالت بر همین معنا دارد، مانند:

    اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ [البقرة/257]
    وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ( [آل عمران/68]
    اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ [الجاثية/19]

    از بررسی تمام این آیات و دیگر آیات به چند نکته می رسیم
    1- اولیاء( جمع ولی) و ولی در قرآن به معنای دوست و یاری رساندن است. و در هیچ جای قرآن این کلمه به معنی سرپرست و جانشین بکار برده نشده است.
    2- کسانی اولیاء هستند که به الله ایمان آوردند( الذین امنوا ) و به دستورات او عمل کرده و از منهیات او دوری کردند( و کانوا یتقون).
    3- و الله نیز ولی کسانی است که ایمان آوردند( المومنین) و تقوا را پیشه کردند( المتقین)

    ب: ارتباط مؤمنین با مؤمنان:
    بعضی از آیات برای رابطه بین مؤمنین و مؤمنین بکار برده شده است که باز هم به معنای دوستی و یاری رساندن است.
    وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ [التوبة/71]
    إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آَوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ [الأنفال/72]
    از بررسی این آیات نیز چنان بر می آید که:
    1- مومنین نیز در رفتارشان نسبت به هم دیگر ولایت دارند بدین معنی که دوست و یاور همدیگر هستند و نسبت به همدیگر نصح و دلسوزی دارند.
    2- اصحاب رسول الله در بالاترین درجه از ولایت نسبت به همدیگر قرار داشتند. (آیه دوم) چرا که رابطه دوستی و نصرت یکدیگر در حد اعلی بین آنها تحقق یافت. که خداوند از آنان تمجید نمود.

    ج: ارتباط شیطان با کفار:
    لفظ اولیاء در ارتباط شیطان و کفار نیز بکار برده شده است.
    إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ [آل عمران/175]
    فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ [النساء/76]
    إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ [الأعراف/27]
    از آیات بالا چینین نتیجه گرفته می شود که:
    1- شیطان نیز دوستانی دارد که برنامه های او را دنبال می کنند.
    2- کسانی که ولایت و دوستی الله را نپذیرفتند، شیطان دوست و یاور آنان خواهد شد.
    3- “اولیاء” هم معنی ایجابی دارد ( ارتباط خدا و مومنین با مومنین) و هم معنی سلبی یعنی ( ارتباط شیطان و کفار با کفار) لذا کلمه اطلاق کلمه اطلاق بر فردی دلالت به بزرگی نیست بلکه با پسوند اولیاء الله یا اولیاء المؤمنین دلالت بر عظمت دارد. که شامل هر مؤمنی است.

    د: ارتباط کفار با کفار
    وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ [الجاثية/19]
    وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ [الأنفال/73]
    با توجه به آیاتی که ذکر شد مشخص شد که معنای ولی و اولیاء ( جمع ولی) دوستی و نصرت دادن است.
    در برخی از آیات قرآن خداوند مؤمنان را منع کرده از اینکه با غیر مؤمنان رابطه دوستی و یاری رساندن داشته باشند. مانند؛
    وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا [النساء/89]
    کافران را به دوستی و نصرت گیرندگان خود نگیرید.
    مسلما: در اینجا ولی به عنوان سرپرست نیست چرا که اصلا سیاق جمله ارتباطی به خلافت و جانشینی و سرپرستی ندارد.
    فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ [النساء/89]
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ [النساء/144]
    ای کسانی که ایمان آوردید کفار را به دوستی و یار و یاوری نگیرید.
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ [المائدة/51]
    ای کسانی که ایمان آوردید یهود و نصاری را به دوستی نگیرید، آنها بعضی دوستان و یاوران بعضی دیگر هستند. و هر یک از شما که آنها را به عنوان دوست و یاور بگیرد از خود آنان است. خداوند ظالمان را هدایت نمی دهد. اما بر می گردیم به آیه مورد نظر:
    إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (55) وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ [المائدة/55، 56]
    حال بین آیه 51 و این دو آیه مقایسه می کنیم
    1- در آیه اول خداوند به مومنین می فرماید:
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَی …
    یهود و نصاری را بدوستی و یاوری نگیرید.
    در آیه دوم می فرماید:
    إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا….
    چرا که یقینا دوستان و یاوران شما خدا و رسول او و مؤمنین هستند.
    2- در آیه اول خداوند می فرماید:
    وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم…….
    کسی که آنها ( یهود و نصاری) را بدوستی می گیرند از آنان هستند.
    در آیه دوم می فرماید:
    وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ …
    کسانی که خدا و رسول او و کسانی که ایمان آوردند را به دوستی بگیرند آنان گروه خدایند و گروه خداوند همیشه غالب هستند.

    با بررسی این آیات مشخص شد که:
    اولا: ولی به معنای سرپرستی و جانشینی نمی آید بلکه خصوصا در آیه مورد نظر به معنای دوستی و یاوری است. چرا که در آیه قبل خداوند مسلمانان را از دوستی با اهل کتاب منع می کند و در این آیه دوستان واقعی را برای آنها مشخص می کند که همانا دوستان واقعی الله و رسول او و مؤمنین هستند.
    ثانیا: ” الذین امنوا” جمع است و مراد مؤمنین هستند همه مؤمنین منظور است چنان که خداوند در سوره توبه می فرماید:
    وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ [التوبة/71]
    وصف مؤمنین اقامه نماز و ادای زکات است.
    شاید بعضی از تشیع بگویند. ممکن است لفظ جمع بکار برده شود اما سبب آن علی بن ابی طالب بوده لذا این آیه در مورد علی بن ابی طالب نازل شده است.
    می گوییم:
    اولا: اگر چنین بود که شما می گویید. یعنی سبب نزول خاص بوده اما لفظ عام بکار برده شده است، این دلالت بر این دارد که معنی آیه مختص یکنفر نیست بلکه شامل همه مؤمنان است. چون ممکن است یک آیه ای در مورد یک نفر نازل شده باشد اما وقتی خداوند صیغه ی عام بکار برد دلالت بر عموم دارد آنچنان که علمای قرآن می گویند؛ اعتبار به عموم لفظ است نه به خصوص سبب. برای اینکه واضح تر شود به این مثال توجه کنید:
    فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ ﴿٥﴾ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ﴿٦﴾ الیل
    همه مفسرین معتقدند که این آیه در باره ابوبکر صدیق نازل شده. اما لفظ آیه ( من = هر کسی) دلالت بر عموم دارد. سوال این است که: آیا اگر غیر از ابوبکر صدیق از جمله سایر اصحاب یا امروزه کسی چنین ظرفیتی را در خودش ایجاد کرد آیا این آیه شامل او می شود یا نه؟ که جواب بله است.
    لذا اگر چه هم بپذیریم این آیه در مورد علی کرم الله وجه نازل شده باشد، باز هم سایر مؤمنین از آن خارج نیستند. و این آیه مرادش همه مؤمنین هستند. همانطور که ذکر شد.( فراموش نکنید ما هنوز بحث روایت نمی کنیم. این مساله فرضی است. )
    ثانیا: علی کرم الله از بزرگترین اولیاءست و او بطور اولی زیر این آیه وارد می شود. لذا هم او ولی الله است و همه سایر مؤمنین از اصحاب رسول الله هم کسانی که بعد از آنها آمدند تا به حال.
    ممکن است برخی دیگر از تشیع بگویند: این آیه با کلمه “انما” شروع شده پس دلالت بر حصر دارد. و کسی دیگر شامل این آیه نمی شود.
    در جواب می گوییم:
    اولا: “انما” اگر چه بسیاری از علمای تفسیر آن را برای حصر گرفته اند اما خیلی از محققین این رای را نپذیرفتند بدلایل زیر:
    الف: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ ..[البقرة/173]
    مسلما محرمات خداوند محصور در این چند مورد نیست.
    ب: إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ [النساء/17]
    مسلما توبه منحصر بر کسانی که از روی نادانی کاری انجام دادند نیست بلکه بر هر کسی که عمدی یا غیر عمدی انجام دهد توبه وجود دارد.
    ج: إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ [النساء/171]
    مطمئنا عیسی فقط رسول الله نیست بلکه ایشان اوصاف دیگری نیز دارد یا رسول الله فقط عیسی علیه السلام نیست کسانی دیگر نیز رسول الله هستند.
    مانند این آیات زیاد هستند که دلالت بر حصر در آنها نیست. لذا خیلی از محققین “انما” را کلمه حصر نمی دانند گر چه که در برخی از مکانها دلالت بر حصر دارد. و این نیاز به قرینه دارد.
    ثانیا: اگر چنین باشد و ” انما” برای حصر باشد معنی چنین است فقط خدا، و رسولش و مؤمنین ولی و دوست ویاور شما هستتد. نه اینکه فقط علی مؤمن است و ولی شما است.

    آیا مگر جمله “هم راکعون” آیه دلالت بر رکوع نماز نیست.؟
    برای جواب به این سؤال باید عرض کنیم
    اولا: اگر چنین باشد باز هم مشکل حل است چرا که گفتیم سبب نزول خاص است و لفظ آیه عام است و هر کسی که اینکار کرد ولی و دوست مؤمنان خواهد بود. گر چه که کمی دور از ذهن به نظر می رسد چون مؤمنان بدون زکات در رکوع نیز ولی هستند. و هیچ یک از فقها نگفته اند زکات دادن در رکوع سنت است یا امری پسندیده است بلکه به اتفاق علمای اسلام نماز جای توجه به غیر الله نیست. چه رسد به اینکه دیگران را صدا بزنید که بیا زکات بگیرید!!!!!!!
    ثانیا: برای فهم معنای کلمات قرآن باید به خود قرآن مراجعه کرد. خداوند در جاهای مختلفی از این کلمه استفاده کرده است. که همه آنها معنای کرنش در برابر خداوند است. ما بدانها اشاره نمی کنیم و فقط به آیه ای اشاره می کنیم که در جایی دیگر خداوند در وصف اصحاب پیامبر( مومنان مورد خطاب آیه مورد نظر) بیان فرموده است.
    مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا [الفتح/29]
    حالت اصحاب محمد چنین است که دایم آنها را در رکوع و سجود می بینی!
    این ایه دقیقا از نظر معنی با آیه مورد نظر یکی است هر دو دلالتشان این است که اصحاب محمد حالتشان رکوع( کرنش در مقابل پروردگار ) است.
    ثالثا: دلیل دیگر که مشخص می کند این هم راکعون منظور رکوع نماز نیست خود آیه است.

    چرا که اگر ما بخواهیم بر اساس داستان آیه را تفسیر کنیم باید چنین بود؛
    ولی شما خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان اوردند و نماز خواندند و زکات را در حالی که در رکوع بودند، دادند ( لفظ عربی آن چنین بود: الذین اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة و کانوا راکعین )
    در این ترجمه استمرار نیست یعنی یکبار اینکار صورت گرفته و سپس تمام شده است. و حکم سرپرستی به شخص مورد نظر داده شده است و کسی دیگر با انجام اینکار نمی تواند سرپرست شود.
    اما ترجمه آیه چنین است.
    ولی شما خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان آوردند و همواره نماز می خوانند( فعل مضارع دلالت بر استمرار می دهد) و زکات می دهند و آنان همواره( جمله اسمیه دلالت بر استمرار دارد) در رکوعند.
    این ترجمه برای هر مؤمنی قابل تطبیق است و هر کسی می تواند مانند علی بن ابی طالب(اگر چه که ما هنوز بحث روایی را مطرح نکردیم فرضا می گوییم) چنین کاری انجام دهد. و ادعای سرپرستی کند. طبق آیه حق اوست. آنچنان که شیعه می گوید. اما ما می گوییم بله او با انجام اینکارها یعنی اقامه نماز، و ادای زکات، و کرنش در مقابل پرودگار ولی هر مؤمنی است و دوستی و موالات او بر هر مؤمنی واجب است.

در حال نمایش 13 نوشته (از کل 13)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.