برچسب ها: خلافت حضرت علی علیه السلام
این جستار شامل 12 پاسخ ، و دارای 2 کاربر است ، و آخرین بار توسط noor.haq در 9 سال، 10 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۲۰ دی ۱۳۹۳ در ۵:۴۷ ب.ظ #22738
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام .
رسول الله صلی الله علیه و آله در جاهای مختلف امام علی علیه السلام را به عنوان خلیفه انتخاب کرده اند مانند:
انت منی بمنزله هارون من موسی ..وأنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی
السنة عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی جلد 2 صفحه 565 دار النشر : المکتب الإسلامی – بیروت – 1400 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق:الالبانی
رسول خدا ص فرمود: ای علی،تو در نزد من به منزله هارون در نزد موسی هستی…. و تو خلیفه بعد از من بر تمام مومنین هستی.
البانی هم ذیل این روایت گفته: روایت حسن استعکس کتاب را نیز ببینیم:
http://s6.uplod.ir/i/00507/njqai3giucv5.jpg
خب طبق نص صریح رسول الله صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام خلیفه ی ایشان بوده است .
اما مخالف میگوید این خلافت فقط در جنگ تبوک بوده است.این شبهه خیلی کودکانه است و نشان از بی اطلاعی ایشان دارد .
جواب این شبهه را با حدیث دیگری از رسول الله صلی الله علیه و آله پاسخ میدهیم که فرمودند اهلبیت و قرآن پس از وفات من خلیفه ی من هستند:
قال رسولُ اللهِ إني تارِكٌ فيكم الخَلِيفَتَيْنِ من بَعْدِي كتابَ اللهِ وعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وإنهما لن يَتَفَرَّقا حتى يَرِدَا عَلَىَّ الحَوْضَ
الراوي:زيد بن ثابت المحدث: الالبانی – المصدر:تخريج كتاب السنة – الصفحة أو الرقم: 754
خلاصة حكم المحدث: صحيحلینک از سایت معتبر اهلسنت:
http://www.dorar.net/h/01b8b97554971935ffc486c43a9fe4ce
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:همانا در میان شما بعد از خودم دو خلیفه میگذارم کتاب الله و اهل بیتم و این دو از هم جدا نمیشوند تا در حوض بر من وارد شوند.
خب پس شیخ البانی بخاری دوران شما هم تصحیح کرده است .
بنابراین این شبهه که حضرت علی علیه السلام فقط در جنگ تبوک خلیفه بوده رد میشود .
پس ثابت شداهلبیت بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله نیز خلیفه هستند .
خب با وجود سخن صریح پیامبر صلی الله علیه و آله مبنی بر خلافت حضرت علی علیه السلام چرا از دستور رسول الله صلی الله علیه و آله اطاعت نکردید؟
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یکشنبه، ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ در ۳:۴۰ ب.ظ #22818بسم الله الرحمن الرحیم.
اما بعد:جناب سلمان حدیثی دادی«إني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي، ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبدا» من از ميان شما ميروم در حالي که دو يادگار گرانبها براي شما به جاي ميگذارم. کتاب خدا (قرآن) و عترتم (خاندان رسول) مادام که به اين هر دو چنگ زنيد هيچ گاه گمراه نميشويد.
اگر به ادلة عقلي ضرورت امامت که در آنها فلسفه وجودي امام را تفسير قرآن و بيان احکام الهي و حقايق ديني مراجع شیعه عنوان کردهاند توجه کنيد و حديث ثقلين را در کنار آنها بگذاريد، به تفسير شيعه از اين حديث ميرسيد و آن اينکه قرآن به تنهايي براي هدايت و راهنمايي انسان به سوي سعادت و کمال کافي نيست و ضرورتاً نياز به مفسران معصوم و منصوب از سوي خدا دارد و پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در اين حديث خواسته است تا آن مفسران معصوم را – که عترت او هستند – معرفي کند. به عبارت ديگر بعد از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم، مردم بايد تفسير صحيح قرآن را از زبان عترت او – که بنا به ادعاي شيعه همان امامان دوازده گانهاند – بشنوند، در غير اين صورت به گمراهي و ضلالت خواهند افتاد:
«مقارن نمودن اهل بيت و قرآن کريم در لزوم تمسک به آنها و اينکه اين دو هرگز از يکديگر جدا نميشوند، نشانگر آن است که هيچ يک از اين دو به تنهايي کافي نيست، کساني که ميگفتند: «کتاب خدا ما را بس است» سخت در اشتباه بودند، هم خود و هم مردم را فريب ميدادند».[2[
حال سخن ما اين است که اگر اين تفسير از حديث ثقلين درست باشد، نتيجة منطقي آن، ضلالت و گمراهي قطعي همة انسانها در عصر غيبت و محروميت ميلياردها انسانِ بيگناه از هدايت و سعادت خواهد بود. چرا که امکان عملي تمسک به عترت پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در فهم و تفسير قرآن منتفي شده است و مردم يا خودشان در آيات قرآن تدبر ميکنند و با اتکا به عقل خود، به فهمي بشري (و لذا ناقص، ناخالص و خطاآلود) از دين ميرسند و يا از عالمان و فقيهان (که آنها نيز فهمي بشري از دين دارند) تقليد ميکنند. پس با اين حساب همة آنها گمراهند و تا ظهور امام معصوم راهي به سوي هدايت و سعادت وجود ندارد. آيا چنين سخني پذيرفتني است؟ تنها راهي که براي شيعه ميماند اين است که بگويد: هر چند عترت رسول اکرم صلي الله عليه وآله سلم اکنون حاضر نيستند، اما تعاليم آنها در قالب احاديث و روايات به ما رسيده است و اين تعاليم، خلاء وجودي آنها را پر ميکند. ما در بند قبل و تحت عنوان «ناکارآمدي تئوري امامت در عصر حاضر» نشان داديم که اگر قايل به ضرورت وجود امامان معصوم پس از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم آنهم با ادلهاي که قبلاً از قول متکلمان شيعه آورديم – باشيم، هيچگاه نميتوانيم تعاليم به جاي مانده از امامان را پرکنندة خلاء وجودي آنها بدانيم. در اينجا نيز ميافزاييم که اگر تفسير شيعه از حديث ثقلين – که متکي به ادلة ضرورت امامت است – درست باشد، لازمة منطقي آن وجود و حضور امامان معصوم در همة اعصار است و غيبت امام معصوم با اين تفسير سازگار نيست و توسل به تعاليم به جاي مانده از امامان معصوم نيز مشکلي را حل نميکند.
به نظر ما اگر قبول کنيم که پيامبر صلي الله عليه وآله سلم به زبان مردم سخن ميگويد و عرف گفتاري مردم را رعايت ميکند، بايد بپذيريم که منظور آن حضرت از حديث ثقلين اين بوده که چون اهل بيت و خاندان من از همة مردم به من نزديکترند و بيشتر از ديگران در معرض تعاليم من قرار دارند، معارف قرآني و احکام الهي را بيشتر و بهتر از ديگران ميدانند. لذا مردم بايد حتي الامکان سعي کنند از علم آنها استفاده کنند و از محضرشان درس دين بياموزند. خصوصاً اگر توجه کنيم که حديث ثقلين به دو صورت آمده است، در يکي: «کتاب الله و سنتي»، و در ديگري «کتاب الله و عترتي» و اين دو منافاتي با هم ندارند بلکه همديگر را کامل ميکنند. توضيح اينکه حديث ثقلين در اصل حاوي عبارت: «کتاب الله و سنتي» بوده و پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در اين حديث گفته است که بعد از من بايد به کتاب خدا و سنت من رجوع کنيد و به اين دو ريسمان الهي چنگ زنيد تا گمراه نشويد. لکن از آنجا که خاندان آن حضرت از ديگران به او نزديکتر بودند، با سنت او بيشتر از ديگران آشنايي داشتند، لذا پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در موارد ديگري همين حديث را با عبارت: «کتاب الله و عترتي» بيان نمودهاند. حال اگر قائل شويم که اولاً منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از واژة «عترتي» افراد خاصي (مثلاً امامان دوازده گانة شيعه) است و ثانياً رجوع مردم به اين افراد خاص، براي فهم درست دين و برخورداري از نعمت هدايت و رسيدن به سعادت آخرت، ضرورت دارد، در اين صورت با همان نقدهايي مواجه ميشويم که پيش از اين در بررسي ادلة ضرورت امامت مطرح شد. در تفسيري که ما از حديث ثقلين ارائه داديم، نه سخن از ضرورت رجوع به عترت پيامبر وجود دارد و نه علم عالمان ديگر نفي ميشود. قول به ضرورت، به دليل محذورات عقلي قابل قبول نيست و نفي رجوع به عالمانِ ديگر نيز خلاف قواعد منطق است؛ زيرا اثبات شيء نفي ما عدا نميکند. به عبارت ديگر معناي سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم اين نيست که اگر به عالمان ديگر رجوع کنيد، حتماً گمراه ميشويد و هرگز راهي به هدايت و سعادت نخواهيد برد. در قياس استنثنايي، نفي مقدم، نفي تالي را نتيجه نميدهد. سخن پيامبر بيش از اين نيست که اگر به عترت من رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد آيا اگر مقدم (رجوع به عترت) را نفي کنيم، نتيجة آن نفي تالي (و به عبارتي ديگر گمراهي قطعي و حتمي) خواهد بود؟ پاسخ اين سؤال بر طبق قواعد منطق منفي است. اگر سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم را عرفي تلقي کنيم خواهيم ديد که استنتاج عصمتِ عترت از حديث ثقلين نيز از استحکام لازم منطقي برخوردار نيست. شيعه براي اثبات عصمت عترت با تمسک به حديث ثقلين چنين استدلال ميکند:
«امر رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم مبني بر تمسک به قرآن و عترت بطور يکسان و در کنار يکديگر نشانگر آن است که: همانگونه که قرآن کريم از خطا و اشتباه مصون است … عترت پاک رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم نيز از خطا و اشتباه و بطريق اولي از گناه معصوم و مبرا هستند».[3[
اما ظاهر کلام پيامبر چنين نيست که اين دو همسنگ هستند. آنچه از ظاهر اين سخن فهميده ميشود اين است که اگر به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث مذکور، هم رديف و همسنگ بودنِ قرآن و عترت بود، دو لازمة عقلي و منطقي داشت:
1. در چنين فرضي، ضرورتي نداشت که بگويد به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد تا هدايت شويد بلکه بايستي ميگفت: به هر يک از اين دو رجوع کنيد هدايت ميشويد. البته اگر مباني شيعه را بپذيريم، در چنين فرضي پيامبر صلي الله عليه وآله سلم بايستي ميگفت که به جاي رجوع به قرآن، به عترت من رجوع کنيد؛ زيرا از نظر شيعه، ما، انسان هاي غيرمعصوم، تفسير قرآن را – آنچنانکه بايد و شايد – نميدانيم و از فهم بسياري از آيات قرآن عاجزيم و لذا نياز ضروري به تفسير امامان معصوم از اين کتاب آسماني داريم. به عبارت ديگر با پذيرش مباني شيعه، اگر امام معصوم (که مفسر حقيقي قرآن است) در ميان باشد، رجوع مستقيم مردم به قرآن و تدبر در آيات آن، نه تنها ضرورتي ندارد بلکه کاري عبث و بيهوده و حتي ممنوع خواهد بود. فراموش نکنيد که از نظر شيعه امامان معصوم، «قرآن ناطق» هستند و وقتي «قرآن ناطق» در ميان باشد آيا رجوع به «قرآنِ صامت» (به دليل عجز مطلق غيرمعصوم از فهم درست بعضي از آيات و احتمال خطا در فهم آيات ديگر) کاري عبث و بيهوده و لذا خلاف نخواهد بود؟
2. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث ثقلين، همسنگ بودنِ قرآن و عترت و در نتيجه «عصمتِ عترت» بود، لازم ميآمد که مصاديقِ «عترت» را با صراحت و شفافيت تمام، نام برده و تک تک آن را به مردم معرفي کند. اما چرا آن حضرت چنين کاري نکرد؟ مگر بنا به ادعاي شيعه مردم از تشخيص وجود ملکة «عصمت» در يک شخص، عاجز نيستند و مگر شيعه نميگويد که معصوم را بايد معصوم به مردم معرفي کند، پس چرا پيامبر از معرفي صريح امامان معصوم (با ذکر نام و کنيه) دريغ کرد؟ تذکر اين نکته را ضروري ميدانم که حتي يک حديث معتبر که در آن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم افرادي را به عنوان «امامان معصوم» نام برده باشد وجود ندارد و احاديث مورد استنادِ عالمان شيعه، همگي جعلي و بياعتبارند؛ زيرا در سلسلة راويان آنها افرادي وجود دارد که نه تنها از نظر اهل سنت اعتباري ندارند، بلکه حتي از نظر عالمان بزرگ شيعه نيز اطمينان به آنها نيست.
از اينها گذشته فرض کنيم که در ميان خاندان پيامبر صلي الله عليه وآله سلم، عالمان و مفسران بزرگي وجود داشته باشند که مستقيماً از محضر ايشان استفاده کرده و قرآن را از ديگران بيشتر و بهتر ميفهمند و اگر چه معصوم نيستند، اما عالماني با تقوا و فقيهاني خدا ترس هستند. حال اگر پيامبر صلي الله عليه وآله سلم به مردم بگويد که علاوه بر رجوع به قرآن و تدبر در آيات آن، به اين عالمان هم رجوع کنيد و از علم آنها بهره ببريد تا هرگز گمراه نشويد، کدام محذور عقلي پيش ميآيد؟ خواهيد گفت عالمان و فقيهان، معصوم نيستند و ممکن است در فهم دين خطا کنند. پس نميتوان گفت که با رجوع به آنها (حتي اگر علمشان را از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم گرفته باشند) هرگز گمراه نميشويم.
ميگوييم: اولاً بايد درک خود را از هدايت و گمراهي تصحيح کنيد. هدايت يعني قرار گرفتن در مسير تلاش صادقانه و خالصانه براي يافتن حق و تسليم شدن در برابر همان حقي که يافتهايم (هر چند ممکن است در تشخيص حقيقت اشتباه کرده باشيم، اما تا هنگامي که در حدّ توان بشري تلاش صادقانه و خالصانه کردهايم، همين باعث جلب رضايت خدا و تقرب به مقام ربوبي و رسيدن به اجر اخروي خواهد شد و هدايت نيز جز اين نيست) و کدام راه بهتر از درس آموزي از مکتب اصحابي که محضر پيامبر را درک کرده و حقايق ديني را از او آموختهاند. (خصوصاً اگر از بين خاندان آن حضرت بوده و بهرة بيشتري از معارف او برده باشند)؟ بنابراين انسان مومني که در قرآن تدبر ميکند و به تفکر و تعمّق در آيات آن ميپردازد و براي فهم بهتر قرآن، از انديشهها و يافتههاي بزرگان معروف (خصوصاً اصحاب خاص پيامبر و خاندان او) هم استفاده ميکند و قصد و نيت او هم خالص است، به چنين کسي هرگز نميتوان «گمراه» گفت، اگر چه ميدانيم که به دليل معصوم نبودن و محدوديتهاي بشري که دارد ممکن است اشتباهاتي هم داشته باشد. آنچه انسان را از مسير هدايت منحرف ميکند و به وادي ضلالت و گمراهي ميکشاند، عنادِ آگاهانه با حق (به خاطر هواي نفس، ملاحظات دنيوي و …) است. ثانياً عالمان شيعه معتقدند که امامان معصوم در احاديث متعددي مردم را در عصر غيبت، به فقيهان ارجاع داده و آنها را حجت خود بر مردم معرفي کرده و هدايت انسانها را در گرو پيروي از آنها دانستهاند. کاري به صحت و سقم اين مدعا نداريم. ميپرسيم آيا ميتوان از همين احاديث نتيجه گرفت که فقيهان معصومند؟ مسلماً پاسخ اين سوال منفي است. حال اگر چنين است چرا از توصية پيامبر به پيروي از «عترت» نتيجه ميگيريد که عترت پيامبر حتماً بايد معصوم باشد؟ ميبينيم که اگر درک خود را از هدايت و ضلالت تصحيح کنيم، در توصية پيامبر مبني بر تمسک به عترت (به معناي عالمان و مفسران و فقيهان از خاندان مبارکش) و اينکه اين تمسک مانع گمراهي مردم ميشود (حتي اگر خطاهايي هم در اين ميان رخ دهد) هيچ مشکلي و محذور عقلي پيش نخواهد آمد و چون چنين است، نميتوان حديث ثقلين را دليل قاطع و محکمي بر عصمت عترت (و اطلاق ضروري اين لفظ به افرادي خاص) گرفت. حديث مذکور ضرورتاً چنين نتيجهاي نميدهد زيرا با فرض عدم عصمت عترت هم سازگار ميافتد (به شرط اينکه سخن پيامبر را عرفي بفهميم و درک خود را از هدايت و ضلالت نيز تصحيح کنيم). ثالثاً اگر گمراهي را به معناي خطاي در فهم دين و تشخيص حقيقت بگيريم، مجبوريم اعتراف کنيم که ما هميشه گمراهيم و هرگز روي هدايت را نخواهيم ديد، حتي اگر به عترتي که بنا به ادعاي شيعه معصوم است رجوع کنيم. چرا که هر چند بنا به فرض، عترت پيامبر معصوم است اما انسانهاي ديگر غيرمعصومند و ممکن است در فهم کلام معصوم و حفظ و نگهداري و انتقال آن به ديگران دچار خطا شوند و لذا سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در حديث ثقلين (که اگر به قرآن و عترت رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد) حتي با فرض عصمت عترت، خلاف واقع از آب در ميآيد. به خدا پناه ببريم از تحليلهايي که نتيجة نهايي آنها خلاف واقع بودنِ سخن پيامبر است.———————————————
]1[لازمست به اين نکته مهم اشاره شود که لفظ حديث ثقلين با اين الفاظي که شيعه ذکر مي کنند صحيح نيست، بلکه لفظ صحيح آن چنانکه در کتاب صحيح مسلم آمده است، بصورت زير مي باشد:
زيد بن ارقم ميگويد: روزي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در مكان بنام خم، بين مكه ومدينه بلند شد وبراي ما سخنراني نمود خدارا حمد وثنا گفت ونصيحت كرد وتذكر داد سپس فرمود: « أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، أَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي». يعني: اي مردم! من بشرم وبزودي قاصد پروردگارم مي آيد ومن آنرا اجابت ميكنم. من در ميان شما دو چيزي گرانبها باقي ميگذارم: اولي كتاب خدا است كه در آن هدايت ونور است، كتاب خدا را بگيريد وبه آن چنگ بزنيد پس مردم را به كتاب خدا تشويق نمود, سپس فرمود: و اهل بيتم، شما را در مورد اهل بيتم سفارش ميكنم، شما را درمورد اهل بيتم سفارش ميكنم، شما را در مورد اهل بيتم سفارش ميكنم.
حصين به او گفت: اي زيد! اهل بيت او چه كساني هستند؟ آيا همسران وي از اهل بيتش نيستند؟
فرمود: همسرانش از اهل بيت او هستند اما اهل بيت او كساني هستند كه بعد از او صدقه برآنها حرام است.
گفت: آنها چه كساني هستند؟
گفت: آنها فرزندان علي، عقيل، فرزندان جعفر وفرزندان عباس اند.
گفت: صدقه برهمه اينها حرام است؟
گفت: بله . صحيح مسلم كتاب فضائل الصحابه ـ شماره (36) و در سنن بيهقي و مسند احمد نيز همه با اين لفظ آمده اند.
بنابراين در اين حديث که صحيح مي باشد، قسمت «ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبدا : مادام که به اين هر دو چنگ زنيد هيچ گاه گمراه نميشويد» در آن وارد نشده است. و جالب اينکه شيعه براي اثبات عقيده خود بيشتر به اين قسمت حديث نياز دارد! درحاليکه چنين لفظي صحت ندارد و تنها در روايات ضعيف شيعه وارد شده است که قابل حجت نيستند.
مثلا با لفظ : « إني تارك فيكم الثقلين أحدهما كتاب الله تبارك وتعالى سبب طرفه بيد الله وطرفه بأيديكم وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» آمده که اين حديث ضعيف است و در سند آن شخصي غالي بنام ” هارون بن سعد” است. مراجعه کنيد به: “الضعفاء الكبير” (4/362) عقيلي. و “الكامل في الضعفاء” (7/203) ابن عدي. حتي بعضي از علما گفته اند: اين لفظ اصلا حديث نيست! و ساختگي مي باشد.یکشنبه، ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ در ۱۱:۰۲ ب.ظ #22832السلام علیکم.
برادر عزیز لطفا انشا ننویس…و فقط جواب سوال را بده زیرا منحرف کردن بحث.معنای فرار میدهد.
اما شما گفتی طبق تفسیر شیعه معنای خدیث ثقلین این است که قران همیسه نیاز مند مفسر معصوم است….بله صد در صد درست است….اما این تنها نتیجه از حدیث ثقلین نیست بلکه امامت نیز اثبات میشود….
ثانیا شما چرا به حدیث.انت خلیفتی فی کل مومن که در متن من امده جپاب ندادید?????
ثالثا در حدیث ثقلین نیز لفظ خلیفتین امده است:
ﻗﺎﻝ ﺭﺳﻮﻝُ ﺍﻟﻠﻪِ
ﺇﻧﻲ ﺗﺎﺭِﻙٌ ﻓﻴﻜﻢ
ﺍﻟﺨَﻠِﻴﻔَﺘَﻴْﻦِ ﻣﻦ
ﺑَﻌْﺪِﻱ ﻛﺘﺎﺏَ ﺍﻟﻠﻪِ
ﻭﻋِﺘْﺮَﺗِﻲ ﺃَﻫْﻞَ
ﺑَﻴْﺘِﻲ ﻭﺇﻧﻬﻤﺎ ﻟﻦ
ﻳَﺘَﻔَﺮَّﻗﺎ ﺣﺘﻰ ﻳَﺮِﺩَﺍ
ﻋَﻠَﻰَّ ﺍﻟﺤَﻮْﺽَ
ﺍﻟﺮﺍﻭﻱ : ﺯﻳﺪ ﺑﻦ
ﺛﺎﺑﺖ ﺍﻟﻤﺤﺪﺙ :
ﺍﻻﻟﺒﺎﻧﯽ –
ﺍﻟﻤﺼﺪﺭ : ﺗﺨﺮﻳﺞ
ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻟﺴﻨﺔ –
ﺍﻟﺼﻔﺤﺔ ﺃﻭ
ﺍﻟﺮﻗﻢ : 754
ﺧﻼﺻﺔ ﺣﻜﻢ
ﺍﻟﻤﺤﺪﺙ : ﺻﺤﻴﺢ
ﻟﯿﻨﮏ ﺍﺯ ﺳﺎﯾﺖ
ﻣﻌﺘﺒﺮ ﺍﻫﻠﺴﻨﺖ :http://
http://www.dorar.net/
486c43a9fe4ceﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ
ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ
ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﻫﻤﺎﻧﺎ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺷﻤﺎ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﻭ
ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻡ
ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ
ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺘﻢ ﻭ ﺍﯾﻦ
ﺩﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ
ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ
ﺣﻮﺽ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ .
ﺧﺐ ﭘﺲ ﺷﯿﺦ
ﺍﻟﺒﺎﻧﯽ ﺑﺨﺎﺭﯼ
ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ
ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻩ
ﺍﺳﺖ .دوباره سوالم را که به ان جواب ندادید میپرسم:
پیامبر فرمودند پس از وفات من اهلبیتم خلیفه ی من هستند پس چرا شما سراغ ابوبکر رفتید???????
رابعا چرا دروغ میگویید????
شما گفتید لفظ تمسک به اهلبیت برای گمراه نشدن فقط در روایات ضعیف امده است?!!!!!!!
در حالی که البانی همین لفظ را تصحیح میکند!!!!!
ﺃﻳُّﻬﺎ ﺍﻟﻨَّﺎﺱُ ! ﺇﻧِّﻲ ﻗﺪ ﺗﺮﻛﺖُ ﻓﻴﻜﻢ ﻣﺎ ﺇﻥ ﺃﺧﺬﺗﻢ ﺑﻪ
ﻟﻦ ﺗﻀِﻠُّﻮﺍ ، ﻛﺘﺎﺏَ ﺍﻟﻠﻪِ ﻭﻋﺘﺮﺗﻲ ﺃﻫﻞَ ﺑﻴﺘﻲ: ﺟﺎﺑﺮ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﻤﺤﺪﺙ : ﺍﻷﻟﺒﺎﻧﻲ – ﺍﻟﻤﺼﺪﺭ :
ﺍﻟﺴﻠﺴﻠﺔ ﺍﻟﺼﺤﻴﺤﺔ – ﺍﻟﺼﻔﺤﺔ ﺃﻭ ﺍﻟﺮﻗﻢ : 1761
ﺧﻼﺻﺔ ﺣﻜﻢ ﺍﻟﻤﺤﺪﺙ : ﺻﺤﻴﺢ ﺑﻤﺠﻤﻮﻉ ﻃﺮﻗﻪلینک تصحیح البانی از سایت معتبر درر السنیه:
http://www.dorar.net/h/d64c14bcc991df9e30c1dcee27b613fd
پس این لفظ نیز صحیح است!!!!!
چرا برای به کرسی نشاندن حرفتان دروغ و اکاذیب میگویید????
یا از دروغتان همین جا عذر خواهی کنید یا دیگر با شما بحث نمیکنم…..زیرا با دروغگو بحثی ندارم.
والسلام علیکم
دوشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ در ۸:۱۳ ق.ظ #22834سم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان ؛ظاهرا جنابعالی همچون مراجع شیعه دنبال فرار وطفره رفتن هستید به بهانه اینکه طرف مقابل دروغ گفته یا غیره . این حرفا و قیل و قال کردن ها نفعی به حال شما نداره. اما تنها چیزی که از بحث حدیث ثقلین اثبات نمیشود امامت است که با توجه به لزوم حضور ایشان بین ملت ها و هدایت افراد تناقض دارد. اما فرمودی که چرا جواب حدیث انت خلیفتی فی کل مومن را ندادم. یا خوابید یا خودتان به خواب زدید اگر چشمتان باز کنید در همان جواب بالا به این مسئله هم جواب داده شده بود که منظور از عترت و به تبع آن خلافتشان بعد رسول چی هست . سوال موسی برا رفتن چند روز به طور هارون را جانشین نهاد یا برای بعد وفاتش؟ قیاس به مسئله موسی و هارون که ربطی به بعد وفات ایشان ندارد ثانیا کسی نگفته اهلبیت در تضاد با قرآن است بلکه اگر خوانده باشید فرمودم که منظور رسول آن بوده که چون اهلبیت نزدیکترین افراد به رسول بودند که قطعا عایشه و حفصه و سایر ازواج هم جز آن هستند پس فهم بهتری نسبت به قرآن دارند. شعار اهلسنت هم همین است تمسک به قرآن و سنت رسول منتها به فهم و روش سلف صالح امت که در صدر آن اهلبیت رسول هستند . سوال اگر منظور شما از خلافت و جانشینی مقام خلافت دنیا باشد که طبق حرف خودت ابوبکر آن را غصب کرد و اهلسنت و اصحاب طرف ابوبکر رفتند به جای رفتن سراغ علی ؛ کدام امام جز علی و حسن و اندک زمانی رضا خلافت داشتند؟ بعد اینکه فرضا بنده دروغگو و همه حرف و استناد و برداشت شما از احادیث قبول ؛ خب جناب لطف کن جواب بده الان امام زمان شما کجاست که طبق حدیث که حضور ایشان را الزامی میکند برای تمسک اینجانب به ایشان که هدایتم کند و به بنده بفهماند فرضا قمه زنی که اختلاف شدید فقهی بین جناب خامنه ای و مکارم از یک طرف و جناب وحیدخراسانی و برخی علمای متقدم شما کدام صحیح است؟ لطفا طفره نرو و جواب بدید الان امام و خلیفه رسول کجاست تا ملت را هدایت کند؟ نگو که نایبانش و کتب احادیث هستند که بسی حرف تمسخر زده ای و جواب این شبهه ات را بالا داده ام. ضمنا فراموش نشود که جواب بحث خلافت و امامت و صحت و سقم احادیث در بالا ذکر شده منتها اگر مصداق فی قلوبهم زیغ باشید و پنبه در گوشتان فرو کرده باشید بله از دید شمابرنده شدید و شادی میکنید
دوشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ در ۸:۱۴ ق.ظ #22835شيعه براي اثبات عصمت عترت با تمسک به حديث ثقلين چنين استدلال ميکند:
«امر رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم مبني بر تمسک به قرآن و عترت بطور يکسان و در کنار يکديگر نشانگر آن است که: همانگونه که قرآن کريم از خطا و اشتباه مصون است … عترت پاک رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم نيز از خطا و اشتباه و بطريق اولي از گناه معصوم و مبرا هستند».[3[
اما ظاهر کلام پيامبر چنين نيست که اين دو همسنگ هستند. آنچه از ظاهر اين سخن فهميده ميشود اين است که اگر به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث مذکور، هم رديف و همسنگ بودنِ قرآن و عترت بود، دو لازمة عقلي و منطقي داشت:
1. در چنين فرضي، ضرورتي نداشت که بگويد به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد تا هدايت شويد بلکه بايستي ميگفت: به هر يک از اين دو رجوع کنيد هدايت ميشويد. البته اگر مباني شيعه را بپذيريم، در چنين فرضي پيامبر صلي الله عليه وآله سلم بايستي ميگفت که به جاي رجوع به قرآن، به عترت من رجوع کنيد؛ زيرا از نظر شيعه، ما، انسان هاي غيرمعصوم، تفسير قرآن را – آنچنانکه بايد و شايد – نميدانيم و از فهم بسياري از آيات قرآن عاجزيم و لذا نياز ضروري به تفسير امامان معصوم از اين کتاب آسماني داريم. به عبارت ديگر با پذيرش مباني شيعه، اگر امام معصوم (که مفسر حقيقي قرآن است) در ميان باشد، رجوع مستقيم مردم به قرآن و تدبر در آيات آن، نه تنها ضرورتي ندارد بلکه کاري عبث و بيهوده و حتي ممنوع خواهد بود. فراموش نکنيد که از نظر شيعه امامان معصوم، «قرآن ناطق» هستند و وقتي «قرآن ناطق» در ميان باشد آيا رجوع به «قرآنِ صامت» (به دليل عجز مطلق غيرمعصوم از فهم درست بعضي از آيات و احتمال خطا در فهم آيات ديگر) کاري عبث و بيهوده و لذا خلاف نخواهد بود؟
2. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث ثقلين، همسنگ بودنِ قرآن و عترت و در نتيجه «عصمتِ عترت» بود، لازم ميآمد که مصاديقِ «عترت» را با صراحت و شفافيت تمام، نام برده و تک تک آن را به مردم معرفي کند. اما چرا آن حضرت چنين کاري نکرد؟ مگر بنا به ادعاي شيعه مردم از تشخيص وجود ملکة «عصمت» در يک شخص، عاجز نيستند و مگر شيعه نميگويد که معصوم را بايد معصوم به مردم معرفي کند، پس چرا پيامبر از معرفي صريح امامان معصوم (با ذکر نام و کنيه) دريغ کرد؟ تذکر اين نکته را ضروري ميدانم که حتي يک حديث معتبر که در آن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم افرادي را به عنوان «امامان معصوم» نام برده باشد وجود ندارد و احاديث مورد استنادِ عالمان شيعه، همگي جعلي و بياعتبارند؛ زيرا در سلسلة راويان آنها افرادي وجود دارد که نه تنها از نظر اهل سنت اعتباري ندارند، بلکه حتي از نظر عالمان بزرگ شيعه نيز اطمينان به آنها نيست.
از اينها گذشته فرض کنيم که در ميان خاندان پيامبر صلي الله عليه وآله سلم، عالمان و مفسران بزرگي وجود داشته باشند که مستقيماً از محضر ايشان استفاده کرده و قرآن را از ديگران بيشتر و بهتر ميفهمند و اگر چه معصوم نيستند، اما عالماني با تقوا و فقيهاني خدا ترس هستند. حال اگر پيامبر صلي الله عليه وآله سلم به مردم بگويد که علاوه بر رجوع به قرآن و تدبر در آيات آن، به اين عالمان هم رجوع کنيد و از علم آنها بهره ببريد تا هرگز گمراه نشويد، کدام محذور عقلي پيش ميآيد؟ خواهيد گفت عالمان و فقيهان، معصوم نيستند و ممکن است در فهم دين خطا کنند. پس نميتوان گفت که با رجوع به آنها (حتي اگر علمشان را از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم گرفته باشند) هرگز گمراه نميشويم.
ميگوييم: اولاً بايد درک خود را از هدايت و گمراهي تصحيح کنيد. هدايت يعني قرار گرفتن در مسير تلاش صادقانه و خالصانه براي يافتن حق و تسليم شدن در برابر همان حقي که يافتهايم (هر چند ممکن است در تشخيص حقيقت اشتباه کرده باشيم، اما تا هنگامي که در حدّ توان بشري تلاش صادقانه و خالصانه کردهايم، همين باعث جلب رضايت خدا و تقرب به مقام ربوبي و رسيدن به اجر اخروي خواهد شد و هدايت نيز جز اين نيست) و کدام راه بهتر از درس آموزي از مکتب اصحابي که محضر پيامبر را درک کرده و حقايق ديني را از او آموختهاند. (خصوصاً اگر از بين خاندان آن حضرت بوده و بهرة بيشتري از معارف او برده باشند)؟ بنابراين انسان مومني که در قرآن تدبر ميکند و به تفکر و تعمّق در آيات آن ميپردازد و براي فهم بهتر قرآن، از انديشهها و يافتههاي بزرگان معروف (خصوصاً اصحاب خاص پيامبر و خاندان او) هم استفاده ميکند و قصد و نيت او هم خالص است، به چنين کسي هرگز نميتوان «گمراه» گفت، اگر چه ميدانيم که به دليل معصوم نبودن و محدوديتهاي بشري که دارد ممکن است اشتباهاتي هم داشته باشد. آنچه انسان را از مسير هدايت منحرف ميکند و به وادي ضلالت و گمراهي ميکشاند، عنادِ آگاهانه با حق (به خاطر هواي نفس، ملاحظات دنيوي و …) است. ثانياً عالمان شيعه معتقدند که امامان معصوم در احاديث متعددي مردم را در عصر غيبت، به فقيهان ارجاع داده و آنها را حجت خود بر مردم معرفي کرده و هدايت انسانها را در گرو پيروي از آنها دانستهاند. کاري به صحت و سقم اين مدعا نداريم. ميپرسيم آيا ميتوان از همين احاديث نتيجه گرفت که فقيهان معصومند؟ مسلماً پاسخ اين سوال منفي است. حال اگر چنين است چرا از توصية پيامبر به پيروي از «عترت» نتيجه ميگيريد که عترت پيامبر حتماً بايد معصوم باشد؟ ميبينيم که اگر درک خود را از هدايت و ضلالت تصحيح کنيم، در توصية پيامبر مبني بر تمسک به عترت (به معناي عالمان و مفسران و فقيهان از خاندان مبارکش) و اينکه اين تمسک مانع گمراهي مردم ميشود (حتي اگر خطاهايي هم در اين ميان رخ دهد) هيچ مشکلي و محذور عقلي پيش نخواهد آمد و چون چنين است، نميتوان حديث ثقلين را دليل قاطع و محکمي بر عصمت عترت (و اطلاق ضروري اين لفظ به افرادي خاص) گرفت. حديث مذکور ضرورتاً چنين نتيجهاي نميدهد زيرا با فرض عدم عصمت عترت هم سازگار ميافتد (به شرط اينکه سخن پيامبر را عرفي بفهميم و درک خود را از هدايت و ضلالت نيز تصحيح کنيم). ثالثاً اگر گمراهي را به معناي خطاي در فهم دين و تشخيص حقيقت بگيريم، مجبوريم اعتراف کنيم که ما هميشه گمراهيم و هرگز روي هدايت را نخواهيم ديد، حتي اگر به عترتي که بنا به ادعاي شيعه معصوم است رجوع کنيم. چرا که هر چند بنا به فرض، عترت پيامبر معصوم است اما انسانهاي ديگر غيرمعصومند و ممکن است در فهم کلام معصوم و حفظ و نگهداري و انتقال آن به ديگران دچار خطا شوند و لذا سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در حديث ثقلين (که اگر به قرآن و عترت رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد) حتي با فرض عصمت عترت، خلاف واقع از آب در ميآيد. به خدا پناه ببريم از تحليلهايي که نتيجة نهايي آنها خلاف واقع بودنِ سخن پيامبر است.دوشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ در ۸:۵۷ ب.ظ #22848بسم الله الرحمت الرحیم…
اولا شما پاسخ حدیث.منزلت را نداذید
ثانیا پاسه حدیث انی تارک فیکم الخلیفتین کتاب الله و عنرتی اهلبیتی را ندادید.
ثالثا شما دروغ گفتید!!!!زیرا به کذب گفتید تمسک به اهلبیت برای گمراه نشد در روایات ضعیف شیعه فقط امده که قابل استناد نیست.
این هم سند دروغتان:::::
** ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ
ﺣﺪﻳﺚ ﮐﻪ ﺻﺤﻴﺢ
ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ، ﻗﺴﻤﺖ
« ﻣﺎ ﺇﻥ ﺗﻤﺴﮑﺘﻢ
ﺑﻬﻤﺎ ﻟﻦ ﺗﻀﻠﻮﺍ
ﺃﺑﺪﺍ : ﻣﺎﺩﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ
ﺍﻳﻦ ﻫﺮ ﺩﻭ ﭼﻨﮓ
ﺯﻧﻴﺪ ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ
ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻧﻤﻲﺷﻮﻳﺪ »
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﺸﺪﻩ
ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺟﺎﻟﺐ
ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺷﻴﻌﻪ ﺑﺮﺍﻱ
ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﺧﻮﺩ
ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ
ﻗﺴﻤﺖ ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻴﺎﺯ
ﺩﺍﺭﺩ ! ﺩﺭﺣﺎﻟﻴﮑﻪ
ﭼﻨﻴﻦ ﻟﻔﻈﻲ ﺻﺤﺖ
ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ
ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺿﻌﻴﻒ
ﺷﻴﻌﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ
ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺎﺑﻞ
ﺣﺠﺖ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ**دروغ از این واضح تر?????
سند از البانی دادم که صحیح است
ﺃﻳُّﻬﺎ ﺍﻟﻨَّﺎﺱُ ! ﺇﻧِّﻲ ﻗﺪ
ﺗﺮﻛﺖُ ﻓﻴﻜﻢ ﻣﺎ ﺇﻥ
ﺃﺧﺬﺗﻢ ﺑﻪ
ﻟﻦ ﺗﻀِﻠُّﻮﺍ ، ﻛﺘﺎﺏَ
ﺍﻟﻠﻪِ ﻭﻋﺘﺮﺗﻲ ﺃﻫﻞَ
ﺑﻴﺘﻲ
: ﺟﺎﺑﺮ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﺍﻟﻤﺤﺪﺙ : ﺍﻷﻟﺒﺎﻧﻲ
– ﺍﻟﻤﺼﺪﺭ :
ﺍﻟﺴﻠﺴﻠﺔ ﺍﻟﺼﺤﻴﺤﺔ –
ﺍﻟﺼﻔﺤﺔ ﺃﻭ ﺍﻟﺮﻗﻢ :
1761
ﺧﻼﺻﺔ ﺣﻜﻢ
ﺍﻟﻤﺤﺪﺙ : ﺻﺤﻴﺢ
ﺑﻤﺠﻤﻮﻉ ﻃﺮﻗﻪ
ﻟﯿﻨﮏ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﺍﻟﺒﺎﻧﯽ
ﺍﺯ ﺳﺎﯾﺖ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﺩﺭﺭ
ﺍﻟﺴﻨﯿﻪ :http://
http://www.dorar.net/
h/
1dcee27b613fdﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﻟﻔﻆ ﻧﯿﺰ
ﺻﺤﯿﺢ ﺍﺳﺖ!!!پس اگر فقط ادعای مسلمانی ندارید و عملتان نیز مسلمانی است!!!!پس صادقانه عمل کنید و مانند بزرگانتان عوام فریبی نکن…
پس با صداقت تمام بیا و از من و همه ی افرادی که این متن کذب تو را خواندن عذر خواهی کن.تا بحث را ادامه دهیم ….
در صورت عدم عذر خواهی شما ثابت میشه که مشمول ایه شریفه ی :: ﺧَﺘَﻢَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻠﻲ ﻗُﻠُﻮﺑِﻬِﻢْ ﻭَ ﻋَﻠﻲ ﺳَﻤْﻌِﻬِﻢْ ﻭَ
ﻋَﻠﻲ ﺃَﺑْﺼﺎﺭِﻫِﻢْ ﻏِﺸﺎﻭَﺓٌ ﻭَ ﻟَﻬُﻢْ ﻋَﺬﺍﺏٌ ﻋَﻈﻴﻢ **میشوید که در اینصورت ادامه ی بحث با شما غیر ممکن است…زیرا بحث با دروغگو فایده ندارد.و السلام علیکم.
سه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۴:۴۱ ق.ظ #22849بسم الله الرحمن الرحيم فكر نكنم كلااب تر و عوام فريبتر اؤ علماي خمس و سهم امام بگیر شیعه وجود داشته باشد. اولا جواب حدیث به اصلاح منزلت وثقلین اگر کور نباشید و چشمت باز کنی بالا داده شده ثانیا بجای این مغلطه بازیا وفرار وامثالهم دوتا جواب منطقی وصحیح به بحث اثبات امامت ولزوم حضور امام وبحث خلافت بدید.با دوتا حدیث ساده دادن وتفسیر نکردن واثبات منظورت کارت راه نمیفتد جناب . ظاهرا جنابعالی همچون مراجع شیعه دنبال فرار وطفره رفتن هستید به بهانه اینکه طرف مقابل دروغ گفته یا غیره . این حرفا و قیل و قال کردن ها نفعی به حال شما نداره. اما تنها چیزی که از بحث حدیث ثقلین اثبات نمیشود امامت است که با توجه به لزوم حضور ایشان بین ملت ها و هدایت افراد تناقض دارد. اما فرمودی که چرا جواب حدیث انت خلیفتی فی کل مومن را ندادم. یا خوابید یا خودتان به خواب زدید اگر چشمتان باز کنید در همان جواب بالا به این مسئله هم جواب داده شده بود که منظور از عترت و به تبع آن خلافتشان بعد رسول چی هست . سوال موسی برا رفتن چند روز به طور هارون را جانشین نهاد یا برای بعد وفاتش؟ قیاس به مسئله موسی و هارون که ربطی به بعد وفات ایشان ندارد ثانیا کسی نگفته اهلبیت در تضاد با قرآن است بلکه اگر خوانده باشید فرمودم که منظور رسول آن بوده که چون اهلبیت نزدیکترین افراد به رسول بودند که قطعا عایشه و حفصه و سایر ازواج هم جز آن هستند پس فهم بهتری نسبت به قرآن دارند. شعار اهلسنت هم همین است تمسک به قرآن و سنت رسول منتها به فهم و روش سلف صالح امت که در صدر آن اهلبیت رسول هستند . سوال اگر منظور شما از خلافت و جانشینی مقام خلافت دنیا باشد که طبق حرف خودت ابوبکر آن را غصب کرد و اهلسنت و اصحاب طرف ابوبکر رفتند به جای رفتن سراغ علی ؛ کدام امام جز علی و حسن و اندک زمانی رضا خلافت داشتند؟ بعد اینکه فرضا بنده دروغگو و همه حرف و استناد و برداشت شما از احادیث قبول ؛ خب جناب لطف کن جواب بده الان امام زمان شما کجاست که طبق حدیث که حضور ایشان را الزامی میکند برای تمسک اینجانب به ایشان که هدایتم کند و به بنده بفهماند فرضا قمه زنی که اختلاف شدید فقهی بین جناب خامنه ای و مکارم از یک طرف و جناب وحیدخراسانی و برخی علمای متقدم شما کدام صحیح است؟ لطفا طفره نرو و جواب بدید الان امام و خلیفه رسول کجاست تا ملت را هدایت کند؟ نگو که نایبانش و کتب احادیث هستند که بسی حرف تمسخر زده ای و جواب این شبهه ات را بالا داده ام. ضمنا فراموش نشود که جواب بحث خلافت و امامت و صحت و سقم احادیث در بالا ذکر شده منتها اگر مصداق فی قلوبهم زیغ باشید و پنبه در گوشتان فرو کرده باشید بله از دید شمابرنده شدید و شادی میکنید.
اسلام تکسصفحه نخست
مقالات
سوالات
ویدئو و صوت
تالار گفتمان
لینک به ما
تماس با ماخلافت حضرت علی علیه السلام
خانه › انجمن ها › جانشینی › خلافت حضرت علی علیه السلام
برچسب ها : خلافت حضرت علی علیه السلام
این موضوع شامل 5 پاسخ ، و دارای 2 کاربر است ، و آخرین بار توسط salman110 در 7 ساعت, 29 دقیقه پیش بروز شده است.
در حال نمایش 6 نوشته – 1 تا 6 (از کل 6)نویسنده
نوشته ها | اشتراک افزودن به علاقمندی ها
شنبه، ۲۰ دی ۱۳۹۳ در ۵:۴۷ ب.ظ #22738 پاسخsalman110
مشارکت کنندهبسم الله الرحمن الرحیم
باسلام .
رسول الله صلی الله علیه و آله در جاهای مختلف امام علی علیه السلام را به عنوان خلیفه انتخاب کرده اند مانند:
انت منی بمنزله هارون من موسی ..وأنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی
السنة عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی جلد 2 صفحه 565 دار النشر : المکتب الإسلامی – بیروت – 1400 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق:الالبانی
رسول خدا ص فرمود: ای علی،تو در نزد من به منزله هارون در نزد موسی هستی…. و تو خلیفه بعد از من بر تمام مومنین هستی.
البانی هم ذیل این روایت گفته: روایت حسن استعکس کتاب را نیز ببینیم:
http://s6.uplod.ir/i/00507/njqai3giucv5.jpg
خب طبق نص صریح رسول الله صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام خلیفه ی ایشان بوده است .
اما مخالف میگوید این خلافت فقط در جنگ تبوک بوده است.این شبهه خیلی کودکانه است و نشان از بی اطلاعی ایشان دارد .
جواب این شبهه را با حدیث دیگری از رسول الله صلی الله علیه و آله پاسخ میدهیم که فرمودند اهلبیت و قرآن پس از وفات من خلیفه ی من هستند:
قال رسولُ اللهِ إني تارِكٌ فيكم الخَلِيفَتَيْنِ من بَعْدِي كتابَ اللهِ وعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وإنهما لن يَتَفَرَّقا حتى يَرِدَا عَلَىَّ الحَوْضَ
الراوي:زيد بن ثابت المحدث: الالبانی – المصدر:تخريج كتاب السنة – الصفحة أو الرقم: 754
خلاصة حكم المحدث: صحيحلینک از سایت معتبر اهلسنت:
http://www.dorar.net/h/01b8b97554971935ffc486c43a9fe4ce
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:همانا در میان شما بعد از خودم دو خلیفه میگذارم کتاب الله و اهل بیتم و این دو از هم جدا نمیشوند تا در حوض بر من وارد شوند.
خب پس شیخ البانی بخاری دوران شما هم تصحیح کرده است .
بنابراین این شبهه که حضرت علی علیه السلام فقط در جنگ تبوک خلیفه بوده رد میشود .
پس ثابت شداهلبیت بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله نیز خلیفه هستند .
خب با وجود سخن صریح پیامبر صلی الله علیه و آله مبنی بر خلافت حضرت علی علیه السلام چرا از دستور رسول الله صلی الله علیه و آله اطاعت نکردید؟
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یکشنبه، ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ در ۳:۴۰ ب.ظ #22818 پاسخnoor.haq
مشارکت کنندهبسم الله الرحمن الرحیم.
اما بعد:جناب سلمان حدیثی دادی«إني تارک فيکم الثقلين کتاب الله وعترتي، ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبدا» من از ميان شما ميروم در حالي که دو يادگار گرانبها براي شما به جاي ميگذارم. کتاب خدا (قرآن) و عترتم (خاندان رسول) مادام که به اين هر دو چنگ زنيد هيچ گاه گمراه نميشويد.
اگر به ادلة عقلي ضرورت امامت که در آنها فلسفه وجودي امام را تفسير قرآن و بيان احکام الهي و حقايق ديني مراجع شیعه عنوان کردهاند توجه کنيد و حديث ثقلين را در کنار آنها بگذاريد، به تفسير شيعه از اين حديث ميرسيد و آن اينکه قرآن به تنهايي براي هدايت و راهنمايي انسان به سوي سعادت و کمال کافي نيست و ضرورتاً نياز به مفسران معصوم و منصوب از سوي خدا دارد و پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در اين حديث خواسته است تا آن مفسران معصوم را – که عترت او هستند – معرفي کند. به عبارت ديگر بعد از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم، مردم بايد تفسير صحيح قرآن را از زبان عترت او – که بنا به ادعاي شيعه همان امامان دوازده گانهاند – بشنوند، در غير اين صورت به گمراهي و ضلالت خواهند افتاد:
«مقارن نمودن اهل بيت و قرآن کريم در لزوم تمسک به آنها و اينکه اين دو هرگز از يکديگر جدا نميشوند، نشانگر آن است که هيچ يک از اين دو به تنهايي کافي نيست، کساني که ميگفتند: «کتاب خدا ما را بس است» سخت در اشتباه بودند، هم خود و هم مردم را فريب ميدادند».[2[
حال سخن ما اين است که اگر اين تفسير از حديث ثقلين درست باشد، نتيجة منطقي آن، ضلالت و گمراهي قطعي همة انسانها در عصر غيبت و محروميت ميلياردها انسانِ بيگناه از هدايت و سعادت خواهد بود. چرا که امکان عملي تمسک به عترت پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در فهم و تفسير قرآن منتفي شده است و مردم يا خودشان در آيات قرآن تدبر ميکنند و با اتکا به عقل خود، به فهمي بشري (و لذا ناقص، ناخالص و خطاآلود) از دين ميرسند و يا از عالمان و فقيهان (که آنها نيز فهمي بشري از دين دارند) تقليد ميکنند. پس با اين حساب همة آنها گمراهند و تا ظهور امام معصوم راهي به سوي هدايت و سعادت وجود ندارد. آيا چنين سخني پذيرفتني است؟ تنها راهي که براي شيعه ميماند اين است که بگويد: هر چند عترت رسول اکرم صلي الله عليه وآله سلم اکنون حاضر نيستند، اما تعاليم آنها در قالب احاديث و روايات به ما رسيده است و اين تعاليم، خلاء وجودي آنها را پر ميکند. ما در بند قبل و تحت عنوان «ناکارآمدي تئوري امامت در عصر حاضر» نشان داديم که اگر قايل به ضرورت وجود امامان معصوم پس از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم آنهم با ادلهاي که قبلاً از قول متکلمان شيعه آورديم – باشيم، هيچگاه نميتوانيم تعاليم به جاي مانده از امامان را پرکنندة خلاء وجودي آنها بدانيم. در اينجا نيز ميافزاييم که اگر تفسير شيعه از حديث ثقلين – که متکي به ادلة ضرورت امامت است – درست باشد، لازمة منطقي آن وجود و حضور امامان معصوم در همة اعصار است و غيبت امام معصوم با اين تفسير سازگار نيست و توسل به تعاليم به جاي مانده از امامان معصوم نيز مشکلي را حل نميکند.
به نظر ما اگر قبول کنيم که پيامبر صلي الله عليه وآله سلم به زبان مردم سخن ميگويد و عرف گفتاري مردم را رعايت ميکند، بايد بپذيريم که منظور آن حضرت از حديث ثقلين اين بوده که چون اهل بيت و خاندان من از همة مردم به من نزديکترند و بيشتر از ديگران در معرض تعاليم من قرار دارند، معارف قرآني و احکام الهي را بيشتر و بهتر از ديگران ميدانند. لذا مردم بايد حتي الامکان سعي کنند از علم آنها استفاده کنند و از محضرشان درس دين بياموزند. خصوصاً اگر توجه کنيم که حديث ثقلين به دو صورت آمده است، در يکي: «کتاب الله و سنتي»، و در ديگري «کتاب الله و عترتي» و اين دو منافاتي با هم ندارند بلکه همديگر را کامل ميکنند. توضيح اينکه حديث ثقلين در اصل حاوي عبارت: «کتاب الله و سنتي» بوده و پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در اين حديث گفته است که بعد از من بايد به کتاب خدا و سنت من رجوع کنيد و به اين دو ريسمان الهي چنگ زنيد تا گمراه نشويد. لکن از آنجا که خاندان آن حضرت از ديگران به او نزديکتر بودند، با سنت او بيشتر از ديگران آشنايي داشتند، لذا پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در موارد ديگري همين حديث را با عبارت: «کتاب الله و عترتي» بيان نمودهاند. حال اگر قائل شويم که اولاً منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از واژة «عترتي» افراد خاصي (مثلاً امامان دوازده گانة شيعه) است و ثانياً رجوع مردم به اين افراد خاص، براي فهم درست دين و برخورداري از نعمت هدايت و رسيدن به سعادت آخرت، ضرورت دارد، در اين صورت با همان نقدهايي مواجه ميشويم که پيش از اين در بررسي ادلة ضرورت امامت مطرح شد. در تفسيري که ما از حديث ثقلين ارائه داديم، نه سخن از ضرورت رجوع به عترت پيامبر وجود دارد و نه علم عالمان ديگر نفي ميشود. قول به ضرورت، به دليل محذورات عقلي قابل قبول نيست و نفي رجوع به عالمانِ ديگر نيز خلاف قواعد منطق است؛ زيرا اثبات شيء نفي ما عدا نميکند. به عبارت ديگر معناي سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم اين نيست که اگر به عالمان ديگر رجوع کنيد، حتماً گمراه ميشويد و هرگز راهي به هدايت و سعادت نخواهيد برد. در قياس استنثنايي، نفي مقدم، نفي تالي را نتيجه نميدهد. سخن پيامبر بيش از اين نيست که اگر به عترت من رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد آيا اگر مقدم (رجوع به عترت) را نفي کنيم، نتيجة آن نفي تالي (و به عبارتي ديگر گمراهي قطعي و حتمي) خواهد بود؟ پاسخ اين سؤال بر طبق قواعد منطق منفي است. اگر سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم را عرفي تلقي کنيم خواهيم ديد که استنتاج عصمتِ عترت از حديث ثقلين نيز از استحکام لازم منطقي برخوردار نيست. شيعه براي اثبات عصمت عترت با تمسک به حديث ثقلين چنين استدلال ميکند:
«امر رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم مبني بر تمسک به قرآن و عترت بطور يکسان و در کنار يکديگر نشانگر آن است که: همانگونه که قرآن کريم از خطا و اشتباه مصون است … عترت پاک رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم نيز از خطا و اشتباه و بطريق اولي از گناه معصوم و مبرا هستند».[3[
اما ظاهر کلام پيامبر چنين نيست که اين دو همسنگ هستند. آنچه از ظاهر اين سخن فهميده ميشود اين است که اگر به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث مذکور، هم رديف و همسنگ بودنِ قرآن و عترت بود، دو لازمة عقلي و منطقي داشت:
1. در چنين فرضي، ضرورتي نداشت که بگويد به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد تا هدايت شويد بلکه بايستي ميگفت: به هر يک از اين دو رجوع کنيد هدايت ميشويد. البته اگر مباني شيعه را بپذيريم، در چنين فرضي پيامبر صلي الله عليه وآله سلم بايستي ميگفت که به جاي رجوع به قرآن، به عترت من رجوع کنيد؛ زيرا از نظر شيعه، ما، انسان هاي غيرمعصوم، تفسير قرآن را – آنچنانکه بايد و شايد – نميدانيم و از فهم بسياري از آيات قرآن عاجزيم و لذا نياز ضروري به تفسير امامان معصوم از اين کتاب آسماني داريم. به عبارت ديگر با پذيرش مباني شيعه، اگر امام معصوم (که مفسر حقيقي قرآن است) در ميان باشد، رجوع مستقيم مردم به قرآن و تدبر در آيات آن، نه تنها ضرورتي ندارد بلکه کاري عبث و بيهوده و حتي ممنوع خواهد بود. فراموش نکنيد که از نظر شيعه امامان معصوم، «قرآن ناطق» هستند و وقتي «قرآن ناطق» در ميان باشد آيا رجوع به «قرآنِ صامت» (به دليل عجز مطلق غيرمعصوم از فهم درست بعضي از آيات و احتمال خطا در فهم آيات ديگر) کاري عبث و بيهوده و لذا خلاف نخواهد بود؟
2. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث ثقلين، همسنگ بودنِ قرآن و عترت و در نتيجه «عصمتِ عترت» بود، لازم ميآمد که مصاديقِ «عترت» را با صراحت و شفافيت تمام، نام برده و تک تک آن را به مردم معرفي کند. اما چرا آن حضرت چنين کاري نکرد؟ مگر بنا به ادعاي شيعه مردم از تشخيص وجود ملکة «عصمت» در يک شخص، عاجز نيستند و مگر شيعه نميگويد که معصوم را بايد معصوم به مردم معرفي کند، پس چرا پيامبر از معرفي صريح امامان معصوم (با ذکر نام و کنيه) دريغ کرد؟ تذکر اين نکته را ضروري ميدانم که حتي يک حديث معتبر که در آن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم افرادي را به عنوان «امامان معصوم» نام برده باشد وجود ندارد و احاديث مورد استنادِ عالمان شيعه، همگي جعلي و بياعتبارند؛ زيرا در سلسلة راويان آنها افرادي وجود دارد که نه تنها از نظر اهل سنت اعتباري ندارند، بلکه حتي از نظر عالمان بزرگ شيعه نيز اطمينان به آنها نيست.
از اينها گذشته فرض کنيم که در ميان خاندان پيامبر صلي الله عليه وآله سلم، عالمان و مفسران بزرگي وجود داشته باشند که مستقيماً از محضر ايشان استفاده کرده و قرآن را از ديگران بيشتر و بهتر ميفهمند و اگر چه معصوم نيستند، اما عالماني با تقوا و فقيهاني خدا ترس هستند. حال اگر پيامبر صلي الله عليه وآله سلم به مردم بگويد که علاوه بر رجوع به قرآن و تدبر در آيات آن، به اين عالمان هم رجوع کنيد و از علم آنها بهره ببريد تا هرگز گمراه نشويد، کدام محذور عقلي پيش ميآيد؟ خواهيد گفت عالمان و فقيهان، معصوم نيستند و ممکن است در فهم دين خطا کنند. پس نميتوان گفت که با رجوع به آنها (حتي اگر علمشان را از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم گرفته باشند) هرگز گمراه نميشويم.
ميگوييم: اولاً بايد درک خود را از هدايت و گمراهي تصحيح کنيد. هدايت يعني قرار گرفتن در مسير تلاش صادقانه و خالصانه براي يافتن حق و تسليم شدن در برابر همان حقي که يافتهايم (هر چند ممکن است در تشخيص حقيقت اشتباه کرده باشيم، اما تا هنگامي که در حدّ توان بشري تلاش صادقانه و خالصانه کردهايم، همين باعث جلب رضايت خدا و تقرب به مقام ربوبي و رسيدن به اجر اخروي خواهد شد و هدايت نيز جز اين نيست) و کدام راه بهتر از درس آموزي از مکتب اصحابي که محضر پيامبر را درک کرده و حقايق ديني را از او آموختهاند. (خصوصاً اگر از بين خاندان آن حضرت بوده و بهرة بيشتري از معارف او برده باشند)؟ بنابراين انسان مومني که در قرآن تدبر ميکند و به تفکر و تعمّق در آيات آن ميپردازد و براي فهم بهتر قرآن، از انديشهها و يافتههاي بزرگان معروف (خصوصاً اصحاب خاص پيامبر و خاندان او) هم استفاده ميکند و قصد و نيت او هم خالص است، به چنين کسي هرگز نميتوان «گمراه» گفت، اگر چه ميدانيم که به دليل معصوم نبودن و محدوديتهاي بشري که دارد ممکن است اشتباهاتي هم داشته باشد. آنچه انسان را از مسير هدايت منحرف ميکند و به وادي ضلالت و گمراهي ميکشاند، عنادِ آگاهانه با حق (به خاطر هواي نفس، ملاحظات دنيوي و …) است. ثانياً عالمان شيعه معتقدند که امامان معصوم در احاديث متعددي مردم را در عصر غيبت، به فقيهان ارجاع داده و آنها را حجت خود بر مردم معرفي کرده و هدايت انسانها را در گرو پيروي از آنها دانستهاند. کاري به صحت و سقم اين مدعا نداريم. ميپرسيم آيا ميتوان از همين احاديث نتيجه گرفت که فقيهان معصومند؟ مسلماً پاسخ اين سوال منفي است. حال اگر چنين است چرا از توصية پيامبر به پيروي از «عترت» نتيجه ميگيريد که عترت پيامبر حتماً بايد معصوم باشد؟ ميبينيم که اگر درک خود را از هدايت و ضلالت تصحيح کنيم، در توصية پيامبر مبني بر تمسک به عترت (به معناي عالمان و مفسران و فقيهان از خاندان مبارکش) و اينکه اين تمسک مانع گمراهي مردم ميشود (حتي اگر خطاهايي هم در اين ميان رخ دهد) هيچ مشکلي و محذور عقلي پيش نخواهد آمد و چون چنين است، نميتوان حديث ثقلين را دليل قاطع و محکمي بر عصمت عترت (و اطلاق ضروري اين لفظ به افرادي خاص) گرفت. حديث مذکور ضرورتاً چنين نتيجهاي نميدهد زيرا با فرض عدم عصمت عترت هم سازگار ميافتد (به شرط اينکه سخن پيامبر را عرفي بفهميم و درک خود را از هدايت و ضلالت نيز تصحيح کنيم). ثالثاً اگر گمراهي را به معناي خطاي در فهم دين و تشخيص حقيقت بگيريم، مجبوريم اعتراف کنيم که ما هميشه گمراهيم و هرگز روي هدايت را نخواهيم ديد، حتي اگر به عترتي که بنا به ادعاي شيعه معصوم است رجوع کنيم. چرا که هر چند بنا به فرض، عترت پيامبر معصوم است اما انسانهاي ديگر غيرمعصومند و ممکن است در فهم کلام معصوم و حفظ و نگهداري و انتقال آن به ديگران دچار خطا شوند و لذا سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در حديث ثقلين (که اگر به قرآن و عترت رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد) حتي با فرض عصمت عترت، خلاف واقع از آب در ميآيد. به خدا پناه ببريم از تحليلهايي که نتيجة نهايي آنها خلاف واقع بودنِ سخن پيامبر است.———————————————
]1[لازمست به اين نکته مهم اشاره شود که لفظ حديث ثقلين با اين الفاظي که شيعه ذکر مي کنند صحيح نيست، بلکه لفظ صحيح آن چنانکه در کتاب صحيح مسلم آمده است، بصورت زير مي باشد:
زيد بن ارقم ميگويد: روزي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در مكان بنام خم، بين مكه ومدينه بلند شد وبراي ما سخنراني نمود خدارا حمد وثنا گفت ونصيحت كرد وتذكر داد سپس فرمود: « أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، أَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي». يعني: اي مردم! من بشرم وبزودي قاصد پروردگارم مي آيد ومن آنرا اجابت ميكنم. من در ميان شما دو چيزي گرانبها باقي ميگذارم: اولي كتاب خدا است كه در آن هدايت ونور است، كتاب خدا را بگيريد وبه آن چنگ بزنيد پس مردم را به كتاب خدا تشويق نمود, سپس فرمود: و اهل بيتم، شما را در مورد اهل بيتم سفارش ميكنم، شما را درمورد اهل بيتم سفارش ميكنم، شما را در مورد اهل بيتم سفارش ميكنم.
حصين به او گفت: اي زيد! اهل بيت او چه كساني هستند؟ آيا همسران وي از اهل بيتش نيستند؟
فرمود: همسرانش از اهل بيت او هستند اما اهل بيت او كساني هستند كه بعد از او صدقه برآنها حرام است.
گفت: آنها چه كساني هستند؟
گفت: آنها فرزندان علي، عقيل، فرزندان جعفر وفرزندان عباس اند.
گفت: صدقه برهمه اينها حرام است؟
گفت: بله . صحيح مسلم كتاب فضائل الصحابه ـ شماره (36) و در سنن بيهقي و مسند احمد نيز همه با اين لفظ آمده اند.
بنابراين در اين حديث که صحيح مي باشد، قسمت «ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبدا : مادام که به اين هر دو چنگ زنيد هيچ گاه گمراه نميشويد» در آن وارد نشده است. و جالب اينکه شيعه براي اثبات عقيده خود بيشتر به اين قسمت حديث نياز دارد! درحاليکه چنين لفظي صحت ندارد و تنها در روايات ضعيف شيعه وارد شده است که قابل حجت نيستند.
مثلا با لفظ : « إني تارك فيكم الثقلين أحدهما كتاب الله تبارك وتعالى سبب طرفه بيد الله وطرفه بأيديكم وعترتي أهل بيتي وإنهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض» آمده که اين حديث ضعيف است و در سند آن شخصي غالي بنام ” هارون بن سعد” است. مراجعه کنيد به: “الضعفاء الكبير” (4/362) عقيلي. و “الكامل في الضعفاء” (7/203) ابن عدي. حتي بعضي از علما گفته اند: اين لفظ اصلا حديث نيست! و ساختگي مي باشد.
یکشنبه، ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ در ۱۱:۰۲ ب.ظ #22832 پاسخsalman110
مشارکت کنندهالسلام علیکم.
برادر عزیز لطفا انشا ننویس…و فقط جواب سوال را بده زیرا منحرف کردن بحث.معنای فرار میدهد.
اما شما گفتی طبق تفسیر شیعه معنای خدیث ثقلین این است که قران همیسه نیاز مند مفسر معصوم است….بله صد در صد درست است….اما این تنها نتیجه از حدیث ثقلین نیست بلکه امامت نیز اثبات میشود….
ثانیا شما چرا به حدیث.انت خلیفتی فی کل مومن که در متن من امده جپاب ندادید?????
ثالثا در حدیث ثقلین نیز لفظ خلیفتین امده است:
ﻗﺎﻝ ﺭﺳﻮﻝُ ﺍﻟﻠﻪِ
ﺇﻧﻲ ﺗﺎﺭِﻙٌ ﻓﻴﻜﻢ
ﺍﻟﺨَﻠِﻴﻔَﺘَﻴْﻦِ ﻣﻦ
ﺑَﻌْﺪِﻱ ﻛﺘﺎﺏَ ﺍﻟﻠﻪِ
ﻭﻋِﺘْﺮَﺗِﻲ ﺃَﻫْﻞَ
ﺑَﻴْﺘِﻲ ﻭﺇﻧﻬﻤﺎ ﻟﻦ
ﻳَﺘَﻔَﺮَّﻗﺎ ﺣﺘﻰ ﻳَﺮِﺩَﺍ
ﻋَﻠَﻰَّ ﺍﻟﺤَﻮْﺽَ
ﺍﻟﺮﺍﻭﻱ : ﺯﻳﺪ ﺑﻦ
ﺛﺎﺑﺖ ﺍﻟﻤﺤﺪﺙ :
ﺍﻻﻟﺒﺎﻧﯽ –
ﺍﻟﻤﺼﺪﺭ : ﺗﺨﺮﻳﺞ
ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻟﺴﻨﺔ –
ﺍﻟﺼﻔﺤﺔ ﺃﻭ
ﺍﻟﺮﻗﻢ : 754
ﺧﻼﺻﺔ ﺣﻜﻢ
ﺍﻟﻤﺤﺪﺙ : ﺻﺤﻴﺢ
ﻟﯿﻨﮏ ﺍﺯ ﺳﺎﯾﺖ
ﻣﻌﺘﺒﺮ ﺍﻫﻠﺴﻨﺖ :http://
http://www.dorar.net/
486c43a9fe4ceﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ
ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ
ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﻫﻤﺎﻧﺎ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺷﻤﺎ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﻭ
ﺧﻠﯿﻔﻪ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻡ
ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ
ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺘﻢ ﻭ ﺍﯾﻦ
ﺩﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ
ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ
ﺣﻮﺽ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ .
ﺧﺐ ﭘﺲ ﺷﯿﺦ
ﺍﻟﺒﺎﻧﯽ ﺑﺨﺎﺭﯼ
ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ
ﺗﺼﺤﯿﺢ ﮐﺮﺩﻩ
ﺍﺳﺖ .دوباره سوالم را که به ان جواب ندادید میپرسم:
پیامبر فرمودند پس از وفات من اهلبیتم خلیفه ی من هستند پس چرا شما سراغ ابوبکر رفتید???????
رابعا چرا دروغ میگویید????
شما گفتید لفظ تمسک به اهلبیت برای گمراه نشدن فقط در روایات ضعیف امده است?!!!!!!!
در حالی که البانی همین لفظ را تصحیح میکند!!!!!
ﺃﻳُّﻬﺎ ﺍﻟﻨَّﺎﺱُ ! ﺇﻧِّﻲ ﻗﺪ ﺗﺮﻛﺖُ ﻓﻴﻜﻢ ﻣﺎ ﺇﻥ ﺃﺧﺬﺗﻢ ﺑﻪ
ﻟﻦ ﺗﻀِﻠُّﻮﺍ ، ﻛﺘﺎﺏَ ﺍﻟﻠﻪِ ﻭﻋﺘﺮﺗﻲ ﺃﻫﻞَ ﺑﻴﺘﻲ: ﺟﺎﺑﺮ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﻤﺤﺪﺙ : ﺍﻷﻟﺒﺎﻧﻲ – ﺍﻟﻤﺼﺪﺭ :
ﺍﻟﺴﻠﺴﻠﺔ ﺍﻟﺼﺤﻴﺤﺔ – ﺍﻟﺼﻔﺤﺔ ﺃﻭ ﺍﻟﺮﻗﻢ : 1761
ﺧﻼﺻﺔ ﺣﻜﻢ ﺍﻟﻤﺤﺪﺙ : ﺻﺤﻴﺢ ﺑﻤﺠﻤﻮﻉ ﻃﺮﻗﻪلینک تصحیح البانی از سایت معتبر درر السنیه:
http://www.dorar.net/h/d64c14bcc991df9e30c1dcee27b613fd
پس این لفظ نیز صحیح است!!!!!
چرا برای به کرسی نشاندن حرفتان دروغ و اکاذیب میگویید????
یا از دروغتان همین جا عذر خواهی کنید یا دیگر با شما بحث نمیکنم…..زیرا با دروغگو بحثی ندارم.
والسلام علیکم
دوشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ در ۸:۱۳ ق.ظ #22834 پاسخnoor.haq
مشارکت کنندهسم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان ؛ظاهرا جنابعالی همچون مراجع شیعه دنبال فرار وطفره رفتن هستید به بهانه اینکه طرف مقابل دروغ گفته یا غیره . این حرفا و قیل و قال کردن ها نفعی به حال شما نداره. اما تنها چیزی که از بحث حدیث ثقلین اثبات نمیشود امامت است که با توجه به لزوم حضور ایشان بین ملت ها و هدایت افراد تناقض دارد. اما فرمودی که چرا جواب حدیث انت خلیفتی فی کل مومن را ندادم. یا خوابید یا خودتان به خواب زدید اگر چشمتان باز کنید در همان جواب بالا به این مسئله هم جواب داده شده بود که منظور از عترت و به تبع آن خلافتشان بعد رسول چی هست . سوال موسی برا رفتن چند روز به طور هارون را جانشین نهاد یا برای بعد وفاتش؟ قیاس به مسئله موسی و هارون که ربطی به بعد وفات ایشان ندارد ثانیا کسی نگفته اهلبیت در تضاد با قرآن است بلکه اگر خوانده باشید فرمودم که منظور رسول آن بوده که چون اهلبیت نزدیکترین افراد به رسول بودند که قطعا عایشه و حفصه و سایر ازواج هم جز آن هستند پس فهم بهتری نسبت به قرآن دارند. شعار اهلسنت هم همین است تمسک به قرآن و سنت رسول منتها به فهم و روش سلف صالح امت که در صدر آن اهلبیت رسول هستند . سوال اگر منظور شما از خلافت و جانشینی مقام خلافت دنیا باشد که طبق حرف خودت ابوبکر آن را غصب کرد و اهلسنت و اصحاب طرف ابوبکر رفتند به جای رفتن سراغ علی ؛ کدام امام جز علی و حسن و اندک زمانی رضا خلافت داشتند؟ بعد اینکه فرضا بنده دروغگو و همه حرف و استناد و برداشت شما از احادیث قبول ؛ خب جناب لطف کن جواب بده الان امام زمان شما کجاست که طبق حدیث که حضور ایشان را الزامی میکند برای تمسک اینجانب به ایشان که هدایتم کند و به بنده بفهماند فرضا قمه زنی که اختلاف شدید فقهی بین جناب خامنه ای و مکارم از یک طرف و جناب وحیدخراسانی و برخی علمای متقدم شما کدام صحیح است؟ لطفا طفره نرو و جواب بدید الان امام و خلیفه رسول کجاست تا ملت را هدایت کند؟ نگو که نایبانش و کتب احادیث هستند که بسی حرف تمسخر زده ای و جواب این شبهه ات را بالا داده ام. ضمنا فراموش نشود که جواب بحث خلافت و امامت و صحت و سقم احادیث در بالا ذکر شده منتها اگر مصداق فی قلوبهم زیغ باشید و پنبه در گوشتان فرو کرده باشید بله از دید شمابرنده شدید و شادی میکنید
دوشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ در ۸:۱۴ ق.ظ #22835 پاسخnoor.haq
مشارکت کنندهشيعه براي اثبات عصمت عترت با تمسک به حديث ثقلين چنين استدلال ميکند:
«امر رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم مبني بر تمسک به قرآن و عترت بطور يکسان و در کنار يکديگر نشانگر آن است که: همانگونه که قرآن کريم از خطا و اشتباه مصون است … عترت پاک رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم نيز از خطا و اشتباه و بطريق اولي از گناه معصوم و مبرا هستند».[3[
اما ظاهر کلام پيامبر چنين نيست که اين دو همسنگ هستند. آنچه از ظاهر اين سخن فهميده ميشود اين است که اگر به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث مذکور، هم رديف و همسنگ بودنِ قرآن و عترت بود، دو لازمة عقلي و منطقي داشت:
1. در چنين فرضي، ضرورتي نداشت که بگويد به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد تا هدايت شويد بلکه بايستي ميگفت: به هر يک از اين دو رجوع کنيد هدايت ميشويد. البته اگر مباني شيعه را بپذيريم، در چنين فرضي پيامبر صلي الله عليه وآله سلم بايستي ميگفت که به جاي رجوع به قرآن، به عترت من رجوع کنيد؛ زيرا از نظر شيعه، ما، انسان هاي غيرمعصوم، تفسير قرآن را – آنچنانکه بايد و شايد – نميدانيم و از فهم بسياري از آيات قرآن عاجزيم و لذا نياز ضروري به تفسير امامان معصوم از اين کتاب آسماني داريم. به عبارت ديگر با پذيرش مباني شيعه، اگر امام معصوم (که مفسر حقيقي قرآن است) در ميان باشد، رجوع مستقيم مردم به قرآن و تدبر در آيات آن، نه تنها ضرورتي ندارد بلکه کاري عبث و بيهوده و حتي ممنوع خواهد بود. فراموش نکنيد که از نظر شيعه امامان معصوم، «قرآن ناطق» هستند و وقتي «قرآن ناطق» در ميان باشد آيا رجوع به «قرآنِ صامت» (به دليل عجز مطلق غيرمعصوم از فهم درست بعضي از آيات و احتمال خطا در فهم آيات ديگر) کاري عبث و بيهوده و لذا خلاف نخواهد بود؟
2. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث ثقلين، همسنگ بودنِ قرآن و عترت و در نتيجه «عصمتِ عترت» بود، لازم ميآمد که مصاديقِ «عترت» را با صراحت و شفافيت تمام، نام برده و تک تک آن را به مردم معرفي کند. اما چرا آن حضرت چنين کاري نکرد؟ مگر بنا به ادعاي شيعه مردم از تشخيص وجود ملکة «عصمت» در يک شخص، عاجز نيستند و مگر شيعه نميگويد که معصوم را بايد معصوم به مردم معرفي کند، پس چرا پيامبر از معرفي صريح امامان معصوم (با ذکر نام و کنيه) دريغ کرد؟ تذکر اين نکته را ضروري ميدانم که حتي يک حديث معتبر که در آن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم افرادي را به عنوان «امامان معصوم» نام برده باشد وجود ندارد و احاديث مورد استنادِ عالمان شيعه، همگي جعلي و بياعتبارند؛ زيرا در سلسلة راويان آنها افرادي وجود دارد که نه تنها از نظر اهل سنت اعتباري ندارند، بلکه حتي از نظر عالمان بزرگ شيعه نيز اطمينان به آنها نيست.
از اينها گذشته فرض کنيم که در ميان خاندان پيامبر صلي الله عليه وآله سلم، عالمان و مفسران بزرگي وجود داشته باشند که مستقيماً از محضر ايشان استفاده کرده و قرآن را از ديگران بيشتر و بهتر ميفهمند و اگر چه معصوم نيستند، اما عالماني با تقوا و فقيهاني خدا ترس هستند. حال اگر پيامبر صلي الله عليه وآله سلم به مردم بگويد که علاوه بر رجوع به قرآن و تدبر در آيات آن، به اين عالمان هم رجوع کنيد و از علم آنها بهره ببريد تا هرگز گمراه نشويد، کدام محذور عقلي پيش ميآيد؟ خواهيد گفت عالمان و فقيهان، معصوم نيستند و ممکن است در فهم دين خطا کنند. پس نميتوان گفت که با رجوع به آنها (حتي اگر علمشان را از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم گرفته باشند) هرگز گمراه نميشويم.
ميگوييم: اولاً بايد درک خود را از هدايت و گمراهي تصحيح کنيد. هدايت يعني قرار گرفتن در مسير تلاش صادقانه و خالصانه براي يافتن حق و تسليم شدن در برابر همان حقي که يافتهايم (هر چند ممکن است در تشخيص حقيقت اشتباه کرده باشيم، اما تا هنگامي که در حدّ توان بشري تلاش صادقانه و خالصانه کردهايم، همين باعث جلب رضايت خدا و تقرب به مقام ربوبي و رسيدن به اجر اخروي خواهد شد و هدايت نيز جز اين نيست) و کدام راه بهتر از درس آموزي از مکتب اصحابي که محضر پيامبر را درک کرده و حقايق ديني را از او آموختهاند. (خصوصاً اگر از بين خاندان آن حضرت بوده و بهرة بيشتري از معارف او برده باشند)؟ بنابراين انسان مومني که در قرآن تدبر ميکند و به تفکر و تعمّق در آيات آن ميپردازد و براي فهم بهتر قرآن، از انديشهها و يافتههاي بزرگان معروف (خصوصاً اصحاب خاص پيامبر و خاندان او) هم استفاده ميکند و قصد و نيت او هم خالص است، به چنين کسي هرگز نميتوان «گمراه» گفت، اگر چه ميدانيم که به دليل معصوم نبودن و محدوديتهاي بشري که دارد ممکن است اشتباهاتي هم داشته باشد. آنچه انسان را از مسير هدايت منحرف ميکند و به وادي ضلالت و گمراهي ميکشاند، عنادِ آگاهانه با حق (به خاطر هواي نفس، ملاحظات دنيوي و …) است. ثانياً عالمان شيعه معتقدند که امامان معصوم در احاديث متعددي مردم را در عصر غيبت، به فقيهان ارجاع داده و آنها را حجت خود بر مردم معرفي کرده و هدايت انسانها را در گرو پيروي از آنها دانستهاند. کاري به صحت و سقم اين مدعا نداريم. ميپرسيم آيا ميتوان از همين احاديث نتيجه گرفت که فقيهان معصومند؟ مسلماً پاسخ اين سوال منفي است. حال اگر چنين است چرا از توصية پيامبر به پيروي از «عترت» نتيجه ميگيريد که عترت پيامبر حتماً بايد معصوم باشد؟ ميبينيم که اگر درک خود را از هدايت و ضلالت تصحيح کنيم، در توصية پيامبر مبني بر تمسک به عترت (به معناي عالمان و مفسران و فقيهان از خاندان مبارکش) و اينکه اين تمسک مانع گمراهي مردم ميشود (حتي اگر خطاهايي هم در اين ميان رخ دهد) هيچ مشکلي و محذور عقلي پيش نخواهد آمد و چون چنين است، نميتوان حديث ثقلين را دليل قاطع و محکمي بر عصمت عترت (و اطلاق ضروري اين لفظ به افرادي خاص) گرفت. حديث مذکور ضرورتاً چنين نتيجهاي نميدهد زيرا با فرض عدم عصمت عترت هم سازگار ميافتد (به شرط اينکه سخن پيامبر را عرفي بفهميم و درک خود را از هدايت و ضلالت نيز تصحيح کنيم). ثالثاً اگر گمراهي را به معناي خطاي در فهم دين و تشخيص حقيقت بگيريم، مجبوريم اعتراف کنيم که ما هميشه گمراهيم و هرگز روي هدايت را نخواهيم ديد، حتي اگر به عترتي که بنا به ادعاي شيعه معصوم است رجوع کنيم. چرا که هر چند بنا به فرض، عترت پيامبر معصوم است اما انسانهاي ديگر غيرمعصومند و ممکن است در فهم کلام معصوم و حفظ و نگهداري و انتقال آن به ديگران دچار خطا شوند و لذا سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در حديث ثقلين (که اگر به قرآن و عترت رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد) حتي با فرض عصمت عترت، خلاف واقع از آب در ميآيد. به خدا پناه ببريم از تحليلهايي که نتيجة نهايي آنها خلاف واقع بودنِ سخن پيامبر است.
فرمودی: در صورت عدم عذر خواهی شما ثابت میشه که مشمول ایه شریفه ی :: ﺧَﺘَﻢَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻠﻲ ﻗُﻠُﻮﺑِﻬِﻢْ ﻭَ ﻋَﻠﻲ ﺳَﻤْﻌِﻬِﻢْ ﻭَ
ﻋَﻠﻲ ﺃَﺑْﺼﺎﺭِﻫِﻢْ ﻏِﺸﺎﻭَﺓٌ ﻭَ ﻟَﻬُﻢْ ﻋَﺬﺍﺏٌ ﻋَﻈﻴﻢ **میشوید که در اینصورت ادامه ی بحث با شما غیر ممکن است…زیرا بحث با دروغگو فایده ندارد. جواب: والله مشخص است که شما ومراجعتان بیشتر شامل این ایه شریفه هستید وکذب وتقیه وفرار وخلط مبحث کردن جزء لاینفک مذهبتان است.سه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۹:۵۷ ق.ظ #22855من وظیفه ای ندارم به توهین ها و فرار شما عکس العمل نشان دهم….
هرگاه دست از فرار برداشتید و اماده ی پاسخ به سوالات اینجانب شدید اطلاع دهید.
سه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۳:۱۴ ب.ظ #22862بسم الله الرحمن الرحیم . فرمودی:
من وظیفه ای ندارم به توهین ها و فرار شما عکس العمل نشان دهم….
هرگاه دست از فرار برداشتید و اماده ی پاسخ به سوالات اینجانب شدید اطلاع دهید.
جواب: عجب چه کسی وچه کسانی وچه مذهبی دم از ادب و اخلاق وتوهین وفرار وتقیه وطفره رفتن میزنند. جناب این بازیا وطفره رفتن وفرار از بحث قدیمی شده و بجای تقیه بازی یکسر به کتب خودتان وسخن مداحان وعلمای شیعه بزن وببین اهانت وفحاشی ولعان بودن وتهمت زن بودنشان به مقدسات اهلسنت واصحاب و ناموس رسول الله وبعد بیا و واس ما ژست ادب و… بگیر.ثانیا جواب شبهات وسولاتت در پست بالا داده شده و بجای این فرار کردن ها و مظلوم نمایی وحق بجانب حرفیدن دو تا حرف منطق بزن و پاسخ منطقی به شبهات وسوالات اینجانب.سه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۳:۱۹ ب.ظ #22864بسم الله الرحمن الرحیم.
در توهبن به رسول الله صلی الله علیه و اله شما که در صدر قرار دارید….که حتی شرم میکنم توهین های شما را بیان کنم.
ولی اگر خیلی علاقه دارید یکی از توهین های مذهب اهلسنت به رسول الله ص را بیان کنم تا متوجه شوی
سه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۴:۵۰ ب.ظ #22872………….
بسم الله الرحمن الرحیم . فرمودی:
من وظیفه ای ندارم به توهین ها و فرار شما عکس العمل نشان دهم….
هرگاه دست از فرار برداشتید و اماده ی پاسخ به سوالات اینجانب شدید اطلاع دهید.
جواب: عجب چه کسی وچه کسانی وچه مذهبی دم از ادب و اخلاق وتوهین وفرار وتقیه وطفره رفتن میزنند. جناب این بازیا وطفره رفتن وفرار از بحث قدیمی شده و بجای تقیه بازی یکسر به کتب خودتان وسخن مداحان وعلمای شیعه بزن وببین اهانت وفحاشی ولعان بودن وتهمت زن بودنشان به مقدسات اهلسنت واصحاب و ناموس رسول الله وبعد بیا و واس ما ژست ادب و… بگیر.ثانیا جواب شبهات وسولاتت در پست بالا داده شده و بجای این فرار کردن ها و مظلوم نمایی وحق بجانب حرفیدن دو تا حرف منطق بزن و پاسخ منطقی به شبهات وسوالات اینجانب.سه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۵:۲۶ ب.ظ #22889ﺑﺴﻢ
ﺍﻟﻠﻪ
ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ .
ﺩﺭ ﺗﻮﻫﺒﻦ ﺑﻪ ﺭﺳﻮﻝ
ﺍﻟﻠﻪ ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ
ﻭ ﺍﻟﻪ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﺻﺪﺭ ﻗﺮﺍﺭ
ﺩﺍﺭﯾﺪ .… ﮐﻪ ﺣﺘﯽ
ﺷﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺗﻮﻫﯿﻦ
ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ
ﮐﻨﻢ .
ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺧﯿﻠﯽ
ﻋﻼﻗﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ
ﺗﻮﻫﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﻣﺬﻫﺐ
ﺍﻫﻠﺴﻨﺖ ﺑﻪ ﺭﺳﻮﻝ
ﺍﻟﻠﻪ ﺹ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ
ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻮﯼسه شنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ در ۵:۵۶ ب.ظ #22900……….//////// سم الله الرحمن الرحیم . جناب سلمان ؛ظاهرا جنابعالی همچون مراجع شیعه دنبال فرار وطفره رفتن هستید به بهانه اینکه طرف مقابل دروغ گفته یا غیره . این حرفا و قیل و قال کردن ها نفعی به حال شما نداره. اما تنها چیزی که از بحث حدیث ثقلین اثبات نمیشود امامت است که با توجه به لزوم حضور ایشان بین ملت ها و هدایت افراد تناقض دارد. اما فرمودی که چرا جواب حدیث انت خلیفتی فی کل مومن را ندادم. یا خوابید یا خودتان به خواب زدید اگر چشمتان باز کنید در همان جواب بالا به این مسئله هم جواب داده شده بود که منظور از عترت و به تبع آن خلافتشان بعد رسول چی هست . سوال موسی برا رفتن چند روز به طور هارون را جانشین نهاد یا برای بعد وفاتش؟ قیاس به مسئله موسی و هارون که ربطی به بعد وفات ایشان ندارد ثانیا کسی نگفته اهلبیت در تضاد با قرآن است بلکه اگر خوانده باشید فرمودم که منظور رسول آن بوده که چون اهلبیت نزدیکترین افراد به رسول بودند که قطعا عایشه و حفصه و سایر ازواج هم جز آن هستند پس فهم بهتری نسبت به قرآن دارند. شعار اهلسنت هم همین است تمسک به قرآن و سنت رسول منتها به فهم و روش سلف صالح امت که در صدر آن اهلبیت رسول هستند . سوال اگر منظور شما از خلافت و جانشینی مقام خلافت دنیا باشد که طبق حرف خودت ابوبکر آن را غصب کرد و اهلسنت و اصحاب طرف ابوبکر رفتند به جای رفتن سراغ علی ؛ کدام امام جز علی و حسن و اندک زمانی رضا خلافت داشتند؟ بعد اینکه فرضا بنده دروغگو و همه حرف و استناد و برداشت شما از احادیث قبول ؛ خب جناب لطف کن جواب بده الان امام زمان شما کجاست که طبق حدیث که حضور ایشان را الزامی میکند برای تمسک اینجانب به ایشان که هدایتم کند و به بنده بفهماند فرضا قمه زنی که اختلاف شدید فقهی بین جناب خامنه ای و مکارم از یک طرف و جناب وحیدخراسانی و برخی علمای متقدم شما کدام صحیح است؟ لطفا طفره نرو و جواب بدید الان امام و خلیفه رسول کجاست تا ملت را هدایت کند؟ نگو که نایبانش و کتب احادیث هستند که بسی حرف تمسخر زده ای و جواب این شبهه ات را بالا داده ام. ضمنا فراموش نشود که جواب بحث خلافت و امامت و صحت و سقم احادیث در بالا ذکر شده منتها اگر مصداق فی قلوبهم زیغ باشید و پنبه در گوشتان فرو کرده باشید بله از دید شمابرنده شدید و شادی میکنید
دوشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ در ۸:۱۴ ق.ظ #22835 پاسخnoor.haq
مشارکت کنندهشيعه براي اثبات عصمت عترت با تمسک به حديث ثقلين چنين استدلال ميکند:
«امر رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم مبني بر تمسک به قرآن و عترت بطور يکسان و در کنار يکديگر نشانگر آن است که: همانگونه که قرآن کريم از خطا و اشتباه مصون است … عترت پاک رسول خدا صلي الله عليه وآله سلم نيز از خطا و اشتباه و بطريق اولي از گناه معصوم و مبرا هستند».[3[
اما ظاهر کلام پيامبر چنين نيست که اين دو همسنگ هستند. آنچه از ظاهر اين سخن فهميده ميشود اين است که اگر به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث مذکور، هم رديف و همسنگ بودنِ قرآن و عترت بود، دو لازمة عقلي و منطقي داشت:
1. در چنين فرضي، ضرورتي نداشت که بگويد به هر دو (قرآن و عترت) رجوع کنيد تا هدايت شويد بلکه بايستي ميگفت: به هر يک از اين دو رجوع کنيد هدايت ميشويد. البته اگر مباني شيعه را بپذيريم، در چنين فرضي پيامبر صلي الله عليه وآله سلم بايستي ميگفت که به جاي رجوع به قرآن، به عترت من رجوع کنيد؛ زيرا از نظر شيعه، ما، انسان هاي غيرمعصوم، تفسير قرآن را – آنچنانکه بايد و شايد – نميدانيم و از فهم بسياري از آيات قرآن عاجزيم و لذا نياز ضروري به تفسير امامان معصوم از اين کتاب آسماني داريم. به عبارت ديگر با پذيرش مباني شيعه، اگر امام معصوم (که مفسر حقيقي قرآن است) در ميان باشد، رجوع مستقيم مردم به قرآن و تدبر در آيات آن، نه تنها ضرورتي ندارد بلکه کاري عبث و بيهوده و حتي ممنوع خواهد بود. فراموش نکنيد که از نظر شيعه امامان معصوم، «قرآن ناطق» هستند و وقتي «قرآن ناطق» در ميان باشد آيا رجوع به «قرآنِ صامت» (به دليل عجز مطلق غيرمعصوم از فهم درست بعضي از آيات و احتمال خطا در فهم آيات ديگر) کاري عبث و بيهوده و لذا خلاف نخواهد بود؟
2. اگر منظور پيامبر صلي الله عليه وآله سلم از حديث ثقلين، همسنگ بودنِ قرآن و عترت و در نتيجه «عصمتِ عترت» بود، لازم ميآمد که مصاديقِ «عترت» را با صراحت و شفافيت تمام، نام برده و تک تک آن را به مردم معرفي کند. اما چرا آن حضرت چنين کاري نکرد؟ مگر بنا به ادعاي شيعه مردم از تشخيص وجود ملکة «عصمت» در يک شخص، عاجز نيستند و مگر شيعه نميگويد که معصوم را بايد معصوم به مردم معرفي کند، پس چرا پيامبر از معرفي صريح امامان معصوم (با ذکر نام و کنيه) دريغ کرد؟ تذکر اين نکته را ضروري ميدانم که حتي يک حديث معتبر که در آن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم افرادي را به عنوان «امامان معصوم» نام برده باشد وجود ندارد و احاديث مورد استنادِ عالمان شيعه، همگي جعلي و بياعتبارند؛ زيرا در سلسلة راويان آنها افرادي وجود دارد که نه تنها از نظر اهل سنت اعتباري ندارند، بلکه حتي از نظر عالمان بزرگ شيعه نيز اطمينان به آنها نيست.
از اينها گذشته فرض کنيم که در ميان خاندان پيامبر صلي الله عليه وآله سلم، عالمان و مفسران بزرگي وجود داشته باشند که مستقيماً از محضر ايشان استفاده کرده و قرآن را از ديگران بيشتر و بهتر ميفهمند و اگر چه معصوم نيستند، اما عالماني با تقوا و فقيهاني خدا ترس هستند. حال اگر پيامبر صلي الله عليه وآله سلم به مردم بگويد که علاوه بر رجوع به قرآن و تدبر در آيات آن، به اين عالمان هم رجوع کنيد و از علم آنها بهره ببريد تا هرگز گمراه نشويد، کدام محذور عقلي پيش ميآيد؟ خواهيد گفت عالمان و فقيهان، معصوم نيستند و ممکن است در فهم دين خطا کنند. پس نميتوان گفت که با رجوع به آنها (حتي اگر علمشان را از پيامبر صلي الله عليه وآله سلم گرفته باشند) هرگز گمراه نميشويم.
ميگوييم: اولاً بايد درک خود را از هدايت و گمراهي تصحيح کنيد. هدايت يعني قرار گرفتن در مسير تلاش صادقانه و خالصانه براي يافتن حق و تسليم شدن در برابر همان حقي که يافتهايم (هر چند ممکن است در تشخيص حقيقت اشتباه کرده باشيم، اما تا هنگامي که در حدّ توان بشري تلاش صادقانه و خالصانه کردهايم، همين باعث جلب رضايت خدا و تقرب به مقام ربوبي و رسيدن به اجر اخروي خواهد شد و هدايت نيز جز اين نيست) و کدام راه بهتر از درس آموزي از مکتب اصحابي که محضر پيامبر را درک کرده و حقايق ديني را از او آموختهاند. (خصوصاً اگر از بين خاندان آن حضرت بوده و بهرة بيشتري از معارف او برده باشند)؟ بنابراين انسان مومني که در قرآن تدبر ميکند و به تفکر و تعمّق در آيات آن ميپردازد و براي فهم بهتر قرآن، از انديشهها و يافتههاي بزرگان معروف (خصوصاً اصحاب خاص پيامبر و خاندان او) هم استفاده ميکند و قصد و نيت او هم خالص است، به چنين کسي هرگز نميتوان «گمراه» گفت، اگر چه ميدانيم که به دليل معصوم نبودن و محدوديتهاي بشري که دارد ممکن است اشتباهاتي هم داشته باشد. آنچه انسان را از مسير هدايت منحرف ميکند و به وادي ضلالت و گمراهي ميکشاند، عنادِ آگاهانه با حق (به خاطر هواي نفس، ملاحظات دنيوي و …) است. ثانياً عالمان شيعه معتقدند که امامان معصوم در احاديث متعددي مردم را در عصر غيبت، به فقيهان ارجاع داده و آنها را حجت خود بر مردم معرفي کرده و هدايت انسانها را در گرو پيروي از آنها دانستهاند. کاري به صحت و سقم اين مدعا نداريم. ميپرسيم آيا ميتوان از همين احاديث نتيجه گرفت که فقيهان معصومند؟ مسلماً پاسخ اين سوال منفي است. حال اگر چنين است چرا از توصية پيامبر به پيروي از «عترت» نتيجه ميگيريد که عترت پيامبر حتماً بايد معصوم باشد؟ ميبينيم که اگر درک خود را از هدايت و ضلالت تصحيح کنيم، در توصية پيامبر مبني بر تمسک به عترت (به معناي عالمان و مفسران و فقيهان از خاندان مبارکش) و اينکه اين تمسک مانع گمراهي مردم ميشود (حتي اگر خطاهايي هم در اين ميان رخ دهد) هيچ مشکلي و محذور عقلي پيش نخواهد آمد و چون چنين است، نميتوان حديث ثقلين را دليل قاطع و محکمي بر عصمت عترت (و اطلاق ضروري اين لفظ به افرادي خاص) گرفت. حديث مذکور ضرورتاً چنين نتيجهاي نميدهد زيرا با فرض عدم عصمت عترت هم سازگار ميافتد (به شرط اينکه سخن پيامبر را عرفي بفهميم و درک خود را از هدايت و ضلالت نيز تصحيح کنيم). ثالثاً اگر گمراهي را به معناي خطاي در فهم دين و تشخيص حقيقت بگيريم، مجبوريم اعتراف کنيم که ما هميشه گمراهيم و هرگز روي هدايت را نخواهيم ديد، حتي اگر به عترتي که بنا به ادعاي شيعه معصوم است رجوع کنيم. چرا که هر چند بنا به فرض، عترت پيامبر معصوم است اما انسانهاي ديگر غيرمعصومند و ممکن است در فهم کلام معصوم و حفظ و نگهداري و انتقال آن به ديگران دچار خطا شوند و لذا سخن پيامبر صلي الله عليه وآله سلم در حديث ثقلين (که اگر به قرآن و عترت رجوع کنيد هرگز گمراه نميشويد) حتي با فرض عصمت عترت، خلاف واقع از آب در ميآيد. به خدا پناه ببريم از تحليلهايي که نتيجة نهايي آنها خلاف واقع بودنِ سخن پيامبر است.
فرمودی: در صورت عدم عذر خواهی شما ثابت میشه که مشمول ایه شریفه ی :: ﺧَﺘَﻢَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻠﻲ ﻗُﻠُﻮﺑِﻬِﻢْ ﻭَ ﻋَﻠﻲ ﺳَﻤْﻌِﻬِﻢْ ﻭَ
ﻋَﻠﻲ ﺃَﺑْﺼﺎﺭِﻫِﻢْ ﻏِﺸﺎﻭَﺓٌ ﻭَ ﻟَﻬُﻢْ ﻋَﺬﺍﺏٌ ﻋَﻈﻴﻢ **میشوید که در اینصورت ادامه ی بحث با شما غیر ممکن است…زیرا بحث با دروغگو فایده ندارد. جواب: والله مشخص است که شما ومراجعتان بیشتر شامل این ایه شریفه هستید وکذب وتقیه وفرار وخلط مبحث کردن جزء لاینفک مذهبتان است. بسم الله الرحمن الرحیم . فرمودی:من وظیفه ای ندارم به توهین ها و فرار شما عکس العمل نشان دهم….
هرگاه دست از فرار برداشتید و اماده ی پاسخ به سوالات اینجانب شدید اطلاع دهید.
جواب: عجب چه کسی وچه کسانی وچه مذهبی دم از ادب و اخلاق وتوهین وفرار وتقیه وطفره رفتن میزنند. جناب این بازیا وطفره رفتن وفرار از بحث قدیمی شده و بجای تقیه بازی یکسر به کتب خودتان وسخن مداحان وعلمای شیعه بزن وببین اهانت وفحاشی ولعان بودن وتهمت زن بودنشان به مقدسات اهلسنت واصحاب و ناموس رسول الله وبعد بیا و واس ما ژست ادب و… بگیر.ثانیا جواب شبهات وسولاتت در پست بالا داده شده و بجای این فرار کردن ها و مظلوم نمایی وحق بجانب حرفیدن دو تا حرف منطق بزن و پاسخ منطقی به شبهات وسوالات اینجانب. -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.