Home › انجمن ها › اهل بیت › حقایقی از مرگ زینب بنت جحش و مقایسه با مراسم حضرت زهرا (سلام الله علیها)
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط محمد بدلی در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1278
حقایقی از مرگ زینب بنت جحش و مقایسه با مراسم حضرت زهرا (سلام الله علیها)
حقیقت اول
عبد الرحمن بن ابزی می گوید: زینب بنت جحش اولین همسر رسول خداست که در دوران حکومت عمر بن خطاب درگذشته است. عمر بن خطاب خلیفه ی وقت بر جنازه ی او نماز خواند و چهار تکبیر گفت.
أخبرنا محمد بن عمر حدثني الثوري ومنصور بن أبي الأسود عن إسماعيل بن أبي خالد عن الشعبي عن عبد الرحمن بن أبزى قال كانت زينب أول نساء رسول الله صلى الله عليه و سلم لحوقا به ماتت في زمان عمر بن الخطاب فقالوا لعمر من ينزلها في قبرها قال من كان يدخل عليه في حياتها وصلى عليها عمر وكبر أربعا .
الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 8 ص 110حقیقت دوم
ربیعه می گوید: من عمر را دیدم که در مقابل در مقابل جنازه ی زینب بنت جحش پیشاپیش مردم ایستاده بود.
أخبرنا سفيان بن عيينة عن محمد بن المنكدر أنه سمع ربيعة بن عبد الله بن هدير يقول: رأيت عمر بن الخطاب يقدم الناس أمام جنازة زينب بنت جحش.
الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 8 ص 112عبارت "الناس" ظاهرا ً برای آقایان اهل سنت معنای یکی دو نفر هم نمی دهد، چه برسد به ده ها تن! وقتی خلیفه ی مسلمین بر جنازه ی یکی از همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نماز می خواند، مردم حضور به هم نمی رسانند؟!
آقای سجودی راه یافته به بهشت گفته:
حضرت ابوبکر سوداهای بزرگتری از دفن فاطمه در سر داشت ، ایشان داشت نقشه میکشید که دو ابر قدرت کافر را از بین ببرد
اما عجیب است که چرا رفیق شفیق ابوبکر یعنی عمر بن خطاب چنین نقشه هائی در سر نداشت! و حال آن که جنگ با هر دو ابرقدرت در زمان وی اتفاق افتاد. چرا فقط وقتی نوبت به تنها بازمانده ی رسول خدا، سرور زنان عالم که می رسد، به یکباره آقایان سوداهای شان به سر می آید؟! البته این هر دو پیش تر جنازه ی پدر او یعنی رسول خدا را نیز بر روی زمین گذاشته و به سقیفه شتافته بودند. پس اصلا جای تعجب ندارد که جنازه ی دخترش را نیز بی اهمیت بدانند!
البته سجودی بیچاره تقصیری ندارد! نمی داند و نمی داند که نمی داند! از این رو چیزهائی می نویسد که کودک خردسال هم خنده اش می گیرد!حقیقت سوم
عبدالله بن ابی سلیط می گوید: برادر زینب تابوت او را حمل می کرد و گریه می نمود. عمر به او گفت: تابوت را رها کن تا مردم هم آن را بگیرند. و در این هنگام مردم بر تابوت او ازدحام آوردند.
أخبرنا محمد بن عمر قال: وحدثني أبو بكر بن عبد الله بن أبي سبرة عن أبي موسى عن محمد بن كعب عن عبد الله بن أبي سليط قال: رأيت أبا أحمد بن جحش يحمل سرير زينب بنت جحش وهو مكفوف وهو يبكي، فأسمع عمر وهو يقول: يا أبا أحمد تنح عن السرير لا يعنك الناس. وازدحموا على سريرها، فقال أبو أحمد: يا عمر هذه التي نلنا بها كل خير وإن هذا يبرد حر ما أجد. فقال عمر: الزم الزم.
الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 8 ص 113ظاهراً ازدحام مردم از نظر آقای سجودی و دار و دسته اش "تشییع جنازه ی مفصل" محسوب نمی گردد!
خدایا از ظلم ظالمان به تو شکایت می برم.حقیقت چهارم
عبد الله بن عامر می گوید: دیدم که عمر بن خطاب در روزی گرم بر جنازه ی زینب نماز می خواند. و نیز دیدم که عمر بن خطاب و سایر بزرگان صحابه بر پاهای خود ایستاده بودند تا این که بستگان زینب وی را در قبر قرار دادند.
أخبرنا محمد بن عمر، حدثني موسى بن عمران بن عبد الله بن عبد الرحمن بن أبي بكر الصديق عن عاصم بن عبيد الله عن عبد الله بن عامر بن ربيعة قال: رأيت عمر بن الخطاب صلى على زينب بنت جحش سنة عشرين في يوم صائف ورأيت ثوبا مد على قبرها وعمر جالس على شفير القبر معه أبو أحمد ذاهب البصر جالس على شفير القبر وعمر بن الخطاب قائم على رجليه والأكابر من أصحاب رسول الله قيام على أرجلهم، فأما عمر محمد بن عبد الله بن جحش وأسامة وعبد الله بن أبي أحمد بن جحش ومحمد بن طلحة بن عبيد الله، وهو ابن أختها حمنة بنت جحش، فنزلوا في قبر زينب بنت جحش.
الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 8 ص 113 و 114آیا حضور خلیفه ی وقت جناب عمر بن خطاب (رحمة الله علیه فی الدنیا و الآخرة) و سایر بزرگان صحابه در هنگام تدفین زینب همسر رسول خدا، در چشم کوردلان اثر نمی کند و آنان را از خواب شیطانی بیرون نمی آورد؟!
حقیقت پنجم
محمد بن مکندر می گوید: عمر بن خطاب ایستاده بود و می نگریست که مردم برای زینب در حال قبر کندن هستند. اما آن روزی بسیار گرم بود. لذا عمر بن خطاب گفت: کاش می شد بر سر آن ها چادری به پا کنم. در این هنگام چادری بر سر آن ها زدند. و این اولین چادر و سایبانی بود که بر قبری زده شد.
حدثنا الفضل بن دكين، حدثنا أبو معشر عن محمد بن المنكدر قال: قام عمر بن الخطاب في المقبرة والناس يحفرون لزينب بنت جحش في يوم حار فقال: لو أني ضربت عليهم فسطاطا. فضرب عليهم فسطاطا.
أخبرنا محمد بن عمر عن أبي معشر عن محمد بن المنكدر قال: مر عمر على حفارين يحفرون قبر زينب في يوم صائف فقال: لو أني ضربت عليهم فسطاطا. فكان أول فسطاط ضرب على قبر.
الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 8 ص 112 و 113و محمد بن ابراهیم می گوید: به خاطر گرمای طاقت فرسای روز دفن، عمر دستور داد تا بر قبر زینب در بقیع چادری زدند، و این اولین چادری بود که بر سر قبری در بقیع زده می شد.
أخبرنا محمد بن عمر، حدثني موسى بن محمد بن إبراهيم بن الحارث عن أبيه قال: أمر عمر بفسطاط فضرب بالبقيع على قبرها لشدة الحر يومئذ فكان أول فسطاط ضرب على قبر بالبقيع.
الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 8 ص 113توجه کنید که زینب نخستین همسر رسول خداست که از دنیا می رود و در بقیع دفن می شود. پس این رویه ایست که بعدا هم اعمال خواهد شد.
و بنگرید که عمر بن خطاب چگونه حرمت زینب را با زدن سایبانی بر سر قبرش در بقیع، پاس می دارد. اما لعنت بر دشمنان خاندان رسالت که حاضر نیستند سایبانی بر سر فرزندان و جگر پاره های رسول خدا که در بقیع مدفون هستند برپا شود؛ و هرآنچه از بقاع در آنجا بوده را به بهانه ی شرک نابود کرده اند. در حالی که سید جوانان اهل بهشت و ریحانه ی رسول خدا در آنجا دفن است.
خدایا از ظلم ظالمان به تو شکایت می برم.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #2338شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #2422سلام
اولا در مورد بحثت قبلا جوابت رو گرفتی اما در مورد زینب بنت جحش گفتیم چون پیامبر در قید حیات نبودند خوب خلیفه افضل تر چون جانشین پیامبر اما در مورد فاطمه شوهرش نسبت به وصیتش اولی تر بوده که احادیث را قبلا اوردیم واحادیثی که شما اوردید اختلافی بوده ولی اهل سنت نظر علمایی را قبول دارد که فتوی به اولی بودن کسی که در وصیت قید شده را قبول کنند پس اگر پیامبر خودش زنده بود حتما خودش نماز همسرش را می خواند من نمی دانم شما وحدت بین صحابه را رها کردید چسپیدید به اینکه کی نماز میت کی را خوانده یا کی در مراسم چه کسی شرکت نکرده که داستانی ازش بسازید می دانید شما مثل چه کسی هستید مثل زنان داخل کوچه هستید که ببینید کی امدو کی رفت که حرفی برایش درست کنید یا همان خاله زنک بازی هم عوامتان هم ملاهایتان خیلی خاله زنک هستید
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #2444بی نامش آغاز نکنم
آقا سجاد! اگرچه نوشته هات همیشه سبک و ساده اس، ولی من سعی می کنم بهشون جواب بدم. منتها این دفعه خیلی دیگه چیپ صحبت کردی! واقعا برات جوابی ندارم!
بهتره مطالب منو تو همون بحث ها دوباره بخونی.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #2447سلام
چکار کنم شما حرف ساده را نمی فهمی حالا با زبان علمی با شما صحبت کنم دلیل می اورم می گویی قرار نیست همه چیز در شرع حکمش امده باشد کمی منطقی وبا فکر وتعقل مسائل را حل کنیم با منطق جواب می دهم می گویی نوشته هایت سبک ساده دارد انگار نوشته های خودت خیلی بار علمی دارد از این به بعد جناب عالی بگو چطور با شما صحبت کنم تا همین طور باشم و درباره ی نوشته ی بالا باید هم جوابی نداشته باشی این غیر عادی نیست
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #2477بی نامش آغاز نکنم
آقا سجاد! ببخشید واقعا برات جوابی ندارم!
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
بی نامش آغاز نکنم
من 5 حقیقت از ماجرای دفن ام المومنین زینب بنت جحش آوردم:
1- حضور خلیفه ی وقت عمر بن خطاب در تشییع جنازه و نماز بر آن
2- حضور مردم در تشییع، نماز، و دفن
3- ازدحام مردم برای حمل تابوت
4- حضور ایستاده ی خلیفه عمر بن خطاب و بزرگان صحابه تا دفن جنازه
5- زدن سایبان بر قبر
اما آقای سجودی که نتوانسته هیچ کدام از موارد بالا را توجیه کند، و دروغ هایش آشکار شده، اخیرا ادعای جالی نموده است.
وی گفته: علت منع خلیفه از حضور مردم در تشییع جنازه، این بود که مردم نباید جنازه ی زینب را می دیدند، چون به وی نامحرم بودند. لذا وقتی اسماء بنت عمیس ساختن تابوت را توصیه کرد، عمر دستور داد که مردم بر جنازه حاضر شوند. اما چون علی (علیه السلام) از ابتکار حبشی ها یعنی ساختن تابوت بی اطلاع بود، به مردم اجازه ی حضور در تشییع جنازه را نداد!
جناب آقای سجودی! جداً که خیلی بی سواد و ناآگاه تشریف دارید! شاید هم می دانید و کتمان می کنید. آیا اسماء که به قول رفیق تان هاشمی، حضرت زهرا (علیها السلام) را غسل داد، نمی توانست آن موقع هم بگوید که می شود تابوتی ساخت؟! البته که می توانست بگوید و گفت! در حالی که اسماء آن موقع همسر خلیفه ی وقت ابوبکر بود و رساندن این مطلب به وی راحت تر بود تا به عمر.
اما شما یا این ها را نمی دانید یا خود را به ندانستن زده اید! جالب این که ادعا دارید به وقت تشیع، معلم بوده اید!!!
دولابی عالم اهل سنت در کتاب خودش دو حدیث در این باره نقل کرده است:
قال محمد بن عمرو : حدثني عمر بن محمد بن عمر بن علي عن أبيه عن علي بن حسين عن ابن عباس قال : كانت فاطمة قد مرضت مرضا شديدا فقالت لأسماء بنت عميس : ألا ترين إلى ما بلغت ؟ فلا تحمليني على سرير ظاهر . فقالت : لا . لعمري ولكن أصنع نعشا كما رأيت يصنع بالحبشة . قالت : فأرينيه . فأرسلت إلى جرائد رطبة فقطعت من الأسواق ثم جعلت على السرير نعشا وهو أول ما كان النعش فتبسمت وما رؤيت مبتسمة إلا يومئذ ثم حملناه فدفناها ليلا .
الذرية الطاهرة النبوية، الدولابي، ص 152 و 153 ح 203
حدثني أبو محمد – النضر بن سلمة المروزي – سنة خمسين ومائتين نا محمد بن الحسن ويحيى بن المغيرة بن قزعة قالا : نا محمد بن موسى الفطري عن عون بن محمد بن علي بن أبي طالب عن أمه أم جعفر عن أسماء بنت عميس : إني قد استقبحت ما يصنع بالنساء إنه ليطرح على المرأة الثوب فيصفها من رأى . فقالت أسماء : يا بنت رسول الله أنا أريك شيئا رأيته بأرض الحبشة . قالت : فدعت بجريدة رطبة فحنتها ثم طرحت عليها ثوبا . فقالت : ما أحسن هذا وأجمله ! تعرف به المرأة من الرجل . قال : فقالت فاطمة : فإذا مت فاغسليني أنت [ و ] لا يدخلن علي أحد . فلما توفيت فاطمة جاءت عائشة [ ل ] تدخل عليها فقالت أسماء : لا تدخلي . فكلمت عائشة أبا بكر فقالت : إن هذه الخثعمية تحول بيننا وبين ابنة رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وقد جعلت لها مثل هودج العروس . [ فجاء أبو بكر فوقف على الباب فقال : يا أسماء ما حالك على أن منعت أزواج النبي صلى الله عليه وآله وسلم وجعلت لها أمرتني أن لا يدخل العروس ! ! ] . فقالت أسماء لأبي بكر : [ هي ] أمرتني ان لا يدخل عليها أحد وأريتها هذا الذي صنعت – وهي حية – فأمرتني أن أصنع ذلك لها . فقال أبو بكر : اصنعي ما أمرتك فانصرف عنها وغسلها علي وأسماء .
الذرية الطاهرة النبوية، الدولابي، ص 153 و 154 ح 205
سپس اربلی عالم شیعه این دو حدیث را از کتاب وی نقل نموده و علامه مجلسی هم از اربلی نقل کرده است:
كشف الغمة في معرفة الأئمة، الإربلي، ج 1 ص 503 و 504
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، المجلسي، ج 43 ص 189 و 190
ما در این جا ترجمه ی این دو حدیث را از ترجمه ی بحار می آوریم.
در كشف الغمه، از كتاب الذرّيّة الطاهرة تأليف دولابى روايت شده:
ابن عبّاس می گويد: آن هنگام كه بيمارى حضرت فاطمه شدّت يافت، به اسماء بنت عميس فرمود: آيا نمی بينى من در چه حالى هستم؟ مبادا مرا روى تخته اى بگذاريد كه جنازه ام ظاهر باشد! اسماء گفت: نه به جان خودم سوگند، بلكه نظير آن تابوتى را براى تو درست می كنم كه در حبشه ديده ام. حضرت زهرا به وى فرمود: پس نمونه آن را به من نشان بده! اسماء فرستاد تا از بازار شاخه هاى تازه خرما آوردند. آنگاه آن تابوتى را كه در حبشه ديده بود، ساخت و آن اوّلين تابوتى بود كه ساخته شد. حضرت زهرا پس از ديدن آن تابوت خندان شد و هيچ وقت غير از آن موقع خندان نشده بود. سپس پيكر آن بانو را شبانه برديم و دفن نموديم و عبّاس بن عبد المطلب بر جنازه آن بانو نماز خواند. عبّاس و على و فضل بن عبّاس در قبر آن بانو وارد شدند.
از اسماء بنت عميس روايت شده كه گفت: فاطمه دختر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به وى فرمود: من اين عمل را زشت می دانم كه يك پارچه روى جنازه زنان می اندازند زيرا هر كسى از حجم و وصف آن جنازه آگاه می شود. اسماء گفت: اى دختر رسول خدا! من نظير آن تابوتى را كه در سرزمين حبشه ديده ام، به تو نشان می دهم. آنگاه فرستاد تا شاخه هاى تازه خرما آوردند و او تابوتى نيكو ساخت و يك پارچه روى آن انداخت. حضرت زهرا فرمود: چقدر اين تابوت خوب است، زيرا جنازه اى كه در ميان آن باشد تشخيص داده نمی شود كه جنازه زن يا جنازه مرد است. سپس حضرت فاطمه به اسماء فرمود: پس از آنكه من مردم تو مرا غسل بده، احدى حق ندارد نزد من بيايد.
و هنگامى كه فاطمه از دنيا رحلت نمود، عايشه آمد كه نزد جنازه اش برود، اسماء به وى گفت: مبادا نزد فاطمه بروى! عايشه به ابو بكر شكايت كرد و گفت: اسماء نمی گذارد من نزد دختر رسول خدا بروم، اسماء يك هودج نظير هودج عروس براى فاطمه ساخته است. اسماء در جواب ابو بكر گفت: فاطمه به من دستور داده كه كسى نزد جنازه اش نرود، من اين را در زمان حيات فاطمه طبق دستور شخص آن بانو ساخته ام. ابو بكر گفت: مانعى ندارد، آنچه را كه فاطمه دستور داده انجام بده. ابو بكر اين بگفت و بازگشت. آنگاه بدن آن حضرت را على و اسماء غسل دادند.
زندگانى حضرت زهرا عليها السلام، محمد روحانى على آبادى، ص 628 و 629
حافظ ابن عبدالبر هم شبیه این روایت را نقل کرده و پس از او بزرگان و اعلام اهل سنت مثل ابن اثیر، مزی و ذهبی از وی نقل کرده اند.
الاستيعاب، ابن عبد البر، ج 4 ص 1897 و 1898
أسد الغابة، ابن الأثير، ج 5 ص 524
تهذيب الكمال، المزي، ج 35 ص 252
سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 2 ص 128 و 129
تاريخ الإسلام، الذهبي، ج 3 ص 48
نکته ی جالب، سخن ابن عبدالبر است که می گوید:
طبق این خبر، فاطمه اولین زن در اسلام است که جنازه اش به صورت مزبور پوشانده شد، و پس از او برای زینب بنت جحش چنین کاری انجام شد.
قال أبو عمر فاطمة رضي الله عنها أول من غطي نعشها من النساء في الإسلام على الصفة المذكورة في هذا الخبر ثم بعدها زينب بنت جحش رضي الله عنها صنع ذلك بها أيضا .
البته شیعه به نقل های اهل سنت در این زمینه اکتفا نکرده، بلکه بزرگان شیعه و صاحبان کتب اربعه یعنی شیخ کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی با اسناد صحیح از امام صادق (علیه السلام) همین ماجرا را روایت کرده اند.
وسائل الشيعة، الحر العاملي، ج 3 ص 219 و 220
وقتی می گویم سکوت کنید، برایتان بهتر است، یعنی بهتر است جناب سجودی! در روایت دوم دیدید که ابوبکر چگونه اصرار می کند که بر حضرت وارد شود، اما اسماء بنا به وصیت حضرت اجازه نمی دهد؟ چرا خلیفه ی وقت اینجا مساله ی احترام و ندیدن نامحرم را در نظر نمی گیرد؟!
با رفع این مشکل، باید پرسید:
چرا حضرت زهرا (علیها السلام) با جلال و شکوه دفن نشده است؟!
لعنت بر دشمنان خاندان رسالت