Home › انجمن ها › اهل بیت › حدیث فاطمه بضعه منی وأنا منها فمن آذاها فقد آذانی را پیامبر در شان حضرت علی ایراد فرموده اند با سند صحیح از کتب شیعه
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط khaled ebn valid در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1887این حدیث در یک روایتی طولانی در علل الشرایع ج1ص185 وجهت خطاب به حضرت علی و با این سند ذکر شده است:
2 – حدثنا علي بن أحمد قال : حدثنا أبو العباس أحمد بن محمد بن يحيى عن عمرو ابن أبي المقدام وزياد بن عبد الله قالا : أتى رجل أبا عبد الله ” ع ” فقال له :
تا می رسد به :
فقال رسول الله صلى الله عليه وآله يا علي أما علمت أن فاطمة بضعة منى وانا منها فمن آذاها فقد آذاني من آذاني فقد آذى الله ومن آذاها بعد موتى كان كمن آذاها في حياتي ومن آذاها في حياتي كان كمن آذاها بعد موتى.
ترجمه:
پيامبر صلّی اللَّه عليه و آله گفت: ای علی! آيا نمیدانی كه فاطمه پاره تن من است و من از او هستم؟ هر كس او را اذيّت كند مرا اذيّت كرده و هر كس مرا اذيّت كند خدا را اذيّت كرده و هر كس او را پس از مرگ من اذيّت كند مانند اين است كه در حال حيات من اذيّت كرده است و هر كس او را در حال حيات من اذيّت كند مانند اين است كه او را پس از مرگ من اذيّت كرده است.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9878شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9879نفر سوم و چهارم:
در این حالت وقتی دو نفر در سند روایت با واو بیاید ثقه بودن یکی کفایت دارد حتی یکی از آنها ضعیف باشد.چنانچه سایت ولی عصر هم به این امر اذعان دارد.
عاصم و عثمان دو نفري روايت را از جرير نقل کرده اند لذا بررسي يکي کافي است و اگر در اين موارد يکي تضعيف داشته باشد و ديگري ثقه باشد، ضرري به اعتبار روايت نمي زند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=13511
در این میان عمر بن ابی مقدام ثقه می باشد چنانچه در سایت معتبر مرکز الابحاث العقائدیة به توثیقش اشاره شده است:
عمر بن ابي المقدام ثابت ألعجلي مولاهم الكوفي روى عن علي بن الحسين( وابي جعفر وابي عبدالله (عليهم السلام)) طعنوا عليه من جهة وليس عندي كما زعموا وهو عندي ثقة.
ان كلام الغضائري صريح في توثيق عمر بن ابي المقدام .اما عمر بن ثابت بن هرمز ابو المقدام الذي ذكره العلامة في الخلاصة ونقل تضعيفه فيظهر انها شخصية ثانية غير الاولى وبذلك ينحل الاشكال لتغاير الشخصيتين فلا تناقض ولا تعارض في كلام ابن الغضائري حتى يحتاج الى علاج. ومن الجدير الاشارة الى انه لا وجود لعمر بن ابي المقدام ولا أثر منه لا في الروايات ولا في غيرها الا ما نقله العلامة عن ابن الغضائري.
)للمزيد راجع معجم رجال الحديث 14/19-20 (
ودمتم في رعاية اللهشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #98888849 – 8847 – 8863 – عمرو بن أبي المقدام: ثابت هرمز الحداد – من أصحاب الباقر والصادق (ع) – قال النجاشي روى عنهما (ع) وعن علي بن الحسين (ع) – ولكن لم توجد له رواية عن علي بن الحسين (ع) ولم يعد من أصحاب السجاد (ع) أيضا – له كتاب – روى في كامل الزيارات – روى في تفسير القمي فهو ثقة –المفيد من معجم رجال الحديث – محمد الجواهري – الصفحة ٤٣١
1109 – عمرو بن أبي المقدام ثابت بن هرمز الحذاء (1) مولى بني عجل ين، قر، ق (كش) ممدوح، وروي أن أبا عبد الله عليه السلام شهد له بأنه من الحاج.
رجال ابن داود – ابن داوود الحلي – الصفحة ١٤٤
(1) [164] – 5 – عمر بن أبي المقدام، ثابت العجلي مولاهم، الكوفي.
روى عن علي بن الحسين، (وأبي جعفر، وأبي عبد الله (عليهم السلام)) (2) طعنوا عليه من جهة، وليس عندي كما زعموا.
وهو عندي (3) ثقة.رجال ابن الغضائري – أحمد بن الحسين الغضائري الواسطي البغدادي – الصفحة ١١١
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9889السلام علی المهدی الذی وعد الله به الامم ان یملا الارض به عدلا و قسطا بعد ما ملئت ظلما و جورا.
ابتدا بفرمایید چرا هر چند روزی می آیید و مطلبی را مطرح کرده و بعد برای پاسخ گویی به عدم می روید؟
بعد از ابتدا دقت کنید که حدیث از کتب شیعه است. پس بررسی آن باید بر مبنای شیعه باشد. لذا از دوستانی که بعدا می آیند و مطلب می گذارند درخواست می شود که با توجه به مبانی شیعه مطلب بنویسند.
گذشته از سند که شما ادعای تصحیح دارید، یک متن هم هست که باید دید چه هست. و شما از آن ادعای این را دارید که علت غضب را امیرالمومنین سلام الله علیه میدانید.
اول ببینیم که حدیث چگونه شروع می شود؛
أَتَى رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ هَلْ تُشَيَّعُ الْجَنَازَةُ بِنَارٍ وَ يُمْشَى مَعَهَا بِمِجْمَرَةٍ أَوْ قِنْدِيلٍ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ مِمَّا يُضَاءُ بِهِ
طرف آمده و از تشییع جنازه سوال می کند. جوابش اجتمالا باید در مورد تشییع جنازه باشد. اما حضرتش به جای اینکه جواب او را بدهند داستانی را تعریف می کنند که تنها در بخشی از آن با این عبارت ” أَخْرَجَ عَلَى الْجَنَازَةِ وَ أَشْعَلَ النَّارَ فِي جَرِيدِ النَّخْلِ وَ مَشَى مَعَ الْجَنَازَةِ بِالنَّارِ ” به سوال جواب داده شده است.
خب بعد از سوال این مرد چه اتفاقی افتاده؟
قَالَ فَتَغَيَّرَ لَوْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِنْ ذَلِكَ وَ اسْتَوَى جَالِساً
خب می دانید که شیعه حضرتش را معصوم می داند. لذا باید بر مبنای این اعتقاد روشن بنمایید که این تغییر رنگ چهره برای چیست.
بعد حضرتش فرموده باشند؛
ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ جَاءَ شَقِيٌّ مِنَ الْأَشْقِيَاءِ إِلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهَا أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ عَلِيّاً قَدْ خَطَبَ بِنْتَ أَبِي جَهْلٍ فَقَالَتْ حَقّاً مَا تَقُولُ فَقَالَ حَقّاً مَا أَقُولُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَدَخَلَهَا مِنَ الْغَيْرَةِ مَا لَا تَمْلِكُ نَفْسَهَا
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9890خب اینجا سوالاتی مطرح است؛
چرا حضرتش آورنده خبر را شقی من الاشقیا دانسته؟
آیا او خبر درستی را آورده و امام علیه السلام او را به جهت راستگویی شقی دانسته؟
یا او خبر کذبی را آورده و به این جهت او را شقی دانسته؟
با عنایت به ویژگی علم و عصمت که شیعه معتقد به آن می باشد برای حضرت صدیقه و ائمه سلام الله علیهم اجمعین، چگونه شده که امام علیه السلام میدانسته آن فرد شقی است اما مادر معصومه ایشان نمی دانسته؟
وقتی که آورنده خبر یک شقی است از جمع اشقیا(که ما به بقیه آن اشقیا کاری نداریم فعلا) می باشد چگونه به خبر آن فرد می شود اطمینان کرد؟یعنی چگونه ممکن است که امام علیه السلام داستانی را نقل کند و طی آن موید برای موضوعی شود که اصل و اساسش بر پایه خبر یک شقی است؟
قَدْ خَطَبَ بِنْتَ أَبِي جَهْلٍ
خب آیا نفس این کار مشکل دارد؟ با این آیه تضاد ندارد؟ وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى أَلاَّ تَعُولُوا 3 نساء.
خب آیه فرموده می توانید تا 4 زن بگیرید. غیر اینست؟ در چه صورت احتیاط داده؟ ترس از اینکه نتوان عدالت را رعایت کرد. خب فرض کنیم که امیرالمومنین سلام الله علیه به خواستگاری دختر ابوجهل رفته باشد. فقط فرض کنیم. حالا این خواستگاری با کجای این آیه مشکل دارد؟ دقیقا کجاش؟ اونجاش؟ اینجاش؟
بعد فرض کنیم که خواستگاری واقعی بوده است. علت نگرانی یا غیرت حضرت صدیقه سلام الله علیها چه بوده؟ اینکه همسرش قصد دارد بر طبق جواز قرآن عمل کند؟ اینکه می دانسته همسرش ناتوان از اجرای عدالت است؟ برای این موضوع لازم است که معتقد به علم غیب باشید. وقتی معتقد باشید برای امیرالمومنین سلام الله علیه نیز باید معتقد باشید. بعد بر مبنای عصمتی که شیعه معتقد است لازم می آید فردی که عصمت دارد و علم غیب، در آینده مرتکب خطایی شود. می شود؟ یا بگوییم که صدیقه طاهره سلام الله علیها که صحابیه هم هست مخالفت با قرآن می نماید و از اجرای آن جلوگیری میکند. می شود؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9891مَا لَا تَمْلِكُ نَفْسَهَا
خب بر مبنای عصمت که جزئی از اعتقادات شیعه است بفرمایید که چگونه می شود فردی معصوم باشد و نفسش در اختیارش نباشد؟ اصلا بحث این نیست که چرا معصوم است. بحث اینست که من او را معصوم می دانم. حالا به هر دلیلی حتی اگر باشد(که نیست). لازم است که بر مبنای اعتقاد من جواب دهید.
وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَتَبَ عَلَى النِّسَاءِ غَيْرَةً وَ كَتَبَ عَلَى الرِّجَالِ جِهَاداً وَ جَعَلَ لِلْمُحْتَسِبَةِ الصَّابِرَةِ مِنْهُنَّ مِنَ الْأَجْرِ مَا جَعَلَ لِلْمُرَابِطِ الْمُهَاجِرِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ فَاشْتَدَّ غَمُّ فَاطِمَةَ مِنْ ذَلِكَ وَ بَقِيَتْ مُتَفَكِّرَةً هِيَ حَتَّى أَمْسَتْ وَ جَاءَ اللَّيْلُ حَمَلَتِ الْحَسَنَ عَلَى عَاتِقِهَا الْأَيْمَنِ وَ الْحُسَيْنَ عَلَى عَاتِقِهَا الْأَيْسَرِ وَ أَخَذَتْ بِيَدِ أُمِّ كُلْثُومٍ الْيُسْرَى بِيَدِهَا الْيُمْنَى
خب حضرت صدیقه سلام الله علیها ظاهرا فرزند دیگری هم داشته اند. کجاست؟ ظاهرا کوچکتر را به دوش میکشند و بزرگتر را به دست می گیرند. اینجا چگونه است؟ چرا؟
ثُمَّ تَحَوَّلَتْ إِلَى حُجْرَةِ أَبِيهَا فَجَاءَ عَلِيٌّ فَدَخَلَ حُجْرَتَهُ فَلَمْ يَرَ فَاطِمَةَ فَاشْتَدَّ لِذَلِكَ غَمُّهُ وَ عَظُمَ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَعْلَمِ الْقِصَّةَ مَا هِيَ فَاسْتَحَى أَنْ يَدْعُوَهَا مِنْ مَنْزِلِ أَبِيهَا
ایشان از کجا می دانسته که همسرش کجاست؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9892فَخَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ يُصَلِّي فِيهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَمَعَ شَيْئاً مِنْ كَثِيبِ الْمَسْجِدِ وَ اتَّكَأَ عَلَيْهِ فَلَمَّا رَأَى النَّبِيُّ ص مَا بِفَاطِمَةَ مِنَ الْحُزْنِ أَفَاضَ عَلَيْهَا مِنَ الْمَاءِ ثُمَّ لَبِسَ ثَوْبَهُ وَ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَلَمْ يَزَلْ يُصَلِّي بَيْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ كُلَّمَا صَلَّى رَكْعَتَيْنِ دَعَا اللَّهَ أَنْ يُذْهِبَ مَا بِفَاطِمَةَ مِنَ الْحُزْنِ وَ الْغَمِّ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَ هِيَ تَتَقَلَّبُ وَ تَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ فَلَمَّا رَآهَا النَّبِيُّ ص أَنَّهَا لَا يُهَنِّيهَا النَّوْمُ وَ لَيْسَ لَهَا قَرَارٌ قَالَ لَهَا قُومِي يَا بُنَيَّةِ فَقَامَتْ فَحَمَلَ النَّبِيُّ ص الْحَسَنَ وَ حَمَلَتْ فَاطِمَةُ الْحُسَيْنَ وَ أَخَذَتْ بِيَدِ أُمِّ كُلْثُومٍ فَانْتَهَى إِلَى عَلِيٍّ ع وَ هُوَ نَائِمٌ فَوَضَعَ النَّبِيُّ ص رِجْلَهُ عَلَى رِجْلِ عَلِيٍّ فَغَمَزَهُ وَ قَالَ قُمْ يَا أَبَا تُرَابٍ فَكَمْ سَاكِنٍ أَزْعَجْتَهُ
خب رسول رب العالمین که رحمت است و اسوه حسنه، یک نفر را چگونه بیدار کرده؟
بعد این رسولی که طبق اعتقاد من علم غیب دارد اما طبق اعتقاد برخی ها ندارد، از کجا می دانسته که امیرالمومنین سلام الله علیه چه کرده است؟ دقت کنید که اعتراف به وجود علم به مغیبات برای رسول و ائمه سلام الله علیهم اجمعین برای شیعه است. لذا این بخش از روایت با بخش ابتدایی همخوانی ندارد. بر طبق ادعای مخالفین هم که هیچ کس علم به غیب ندارد. شاهدش هم تاپیک های این سایت. حالا بر مبنای اعتقاد شیعه که حدیث تا اینجا مرخص است ولو با تصحیح سند(اگر صحیح باشد). بر مبنای اعتقاد شما چطور؟ آیا علم غیب را هم مانند شرک و توسل و…. استثناء پذیر میکنید؟ بر چه مبنایی؟
ادْعُ لِي أَبَا بَكْرٍ مِنْ دَارِهِ وَ عُمَرَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ طَلْحَةَ
خب دعوت از اینها برای چیست؟ به این بخش خیلی دقت کنید.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9893فَخَرَجَ عَلِيٌّ فَاسْتَخْرَجَهُمَا مِنْ مَنْزِلِهِمَا وَ اجْتَمَعُوا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَلِيُّ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي وَ مَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي
علت این که فرموده باشند بعد از موت من اذیت شود، برای چیست؟ علم به آینده مطرح است؟ حضرت در حال خبر دادن از امری هستند که در آینده واقع می شود و به آن سه نفر مربوط است؟
قَالَ فَقَالَ عَلِيٌّ بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَا دَعَاكَ إِلَى مَا صَنَعْتَ فَقَالَ عَلِيٌّ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَا كَانَ مِنِّي مِمَّا بَلَغَهَا شَيْءٌ وَ لَا حَدَّثَتْ بِهَا نَفْسِي فَقَالَ النَّبِيُّ صَدَقْتَ وَ صَدَقَتْ فَفَرِحَتْ فَاطِمَةُ ع بِذَلِكَ وَ تَبَسَّمَتْ حَتَّى رُئِيَ ثَغْرُهَا
خب در اینجا چه اتفاقی افتاده؟ امیرالمومنین سلام الله علیه قسم یاد می کند که اینکار را نکرده حتی فکرش را هم. پیامبر فرموده که راست گفتی. و راست گفت.
سوال؛
پیامبر که ابتدای کار از امیرالمومنین پرسیده چرا آن کار را کردی، قصد امتحان داشته یا اینکه خواسته یک دستی بزند و دوستی بگیرد یا اینکه آن کار واقعا انجام شده ولی علی دروغ گفته یا پیامبر دیده قضیه را باید جمع کند و همینجوری فرموده که تو راست گفتی. فاطمه هم راست گفت. کدام حالت است؟
نکته مهم بعدی؛
توجه کنید که بعد از یاد کردن قسم، پیامبر می فرماید که راست گفتی. بعد بلافاصله می فرماید که صَدَقَت. یک فعل مونث. فاعلش کیست؟ تنها زن این داستان صدیقه طاهره سلام الله علیهاست. خب او در کجا راست گفته؟ اگر او راست گفته باشد که علی به خواستگاری رفته پس پیامبر چگونه قول علی را تصدیق نموده؟ لازم می آید که یکی دروغ گفته باشد. کدام؟ یا اینکه پیامبر دروغ یکنفر را تصدیق کند و خودش دروغ بگوید. می شود؟ دقت مجدد کنید که بر مبنای اعتقاد شیعه ایشان معصوم هستند(هر سه) و این احتمال ممکن نیست. چگونه حلش می کنید؟ از شما می پرسم چون شما استناد به حدیث نموده اید.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9894حالا بخش جالب قضیه؛
فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ إِنَّهُ لَعَجَبٌ لِحِينِهِ مَا دَعَاهُ إِلَى مَا دَعَانَا هَذِهِ السَّاعَةَ
چرا آنها را فراخوانده اند؟ ربطش را می توانید در اذیت بعد از موت پیدا کنید.
قَالَ ثُمَّ أَخَذَ النَّبِيُّ ص بِيَدِ عَلِيٍّ فَشَبَّكَ أَصَابِعَهُ بِأَصَابِعِهِ فَحَمَلَ النَّبِيُّ ص الْحَسَنَ وَ حَمَلَ الْحُسَيْنَ عَلِيٌّ وَ حَمَلَتْ فَاطِمَةُ أُمَّ كُلْثُومٍ وَ أَدْخَلَهُمُ النَّبِيُّ بَيْتَهُمْ وَ وَضَعَ عَلَيْهِمْ قَطِيفَةً وَ اسْتَوْدَعَهُمُ اللَّهَ ثُمَّ خَرَجَ وَ صَلَّى بَقِيَّةَ اللَّيْلِ فَلَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ مَرَضَهَا الَّذِي مَاتَتْ فِيهِ أَتَيَاهَا عَائِدَيْنِ وَ اسْتَأْذَنَا عَلَيْهَا فَأَبَتْ أَنْ تَأْذَنَ لَهُمَا
این بخش از داستان که مشترک است. علت این عدم اذن چیست؟ می توانید ربطش را در اذیت بعد از موت جستجو کنید.
فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ أَبُو بَكْرٍ أَعْطَى اللَّهَ عَهْداً أَنْ لَا يُظِلَّهُ سَقْفُ بَيْتٍ حَتَّى يَدْخُلَ عَلَى فَاطِمَةَ وَ يَتَرَاضَاهَا فَبَاتَ لَيْلَةً فِي الْبَقِيعِ مَا يُظِلُّهُ شَيْءٌ ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ أَتَى عَلِيّاً ع فَقَالَ لَهُ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ شَيْخٌ رَقِيقُ الْقَلْبِ وَ قَدْ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي الْغَارِ فَلَهُ صُحْبَةٌ وَ قَدْ أَتَيْنَاهَا غَيْرَ هَذِهِ الْمَرَّةِ مِرَاراً نُرِيدُ الْإِذْنَ عَلَيْهَا وَ هِيَ تَأْبَى أَنْ تَأْذَنَ لَنَا حَتَّى نَدْخُلَ عَلَيْهَا فَنَتَرَاضَى فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَسْتَأْذِنَ لَنَا عَلَيْهَا فَافْعَلْ قَالَ نَعَمْ فَدَخَلَ عَلِيٌّ عَلَى فَاطِمَةَ ع فَقَالَ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ كَانَ مِنْ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ مَا قَدْ رَأَيْتِ وَ قَدْ تَرَدَّدَ مِرَاراً كَثِيرَةً وَ رَدَدْتِهِمَا وَ لَمْ تَأْذَنِي لَهُمَا وَ قَدْ سَأَلَانِي أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُمَا عَلَيْكِ فَقَالَتْ وَ اللَّهِ لَا آذَنُ لَهُمَا وَ لَا أُكَلِّمُهُمَا كَلِمَةً مِنْ رَأْسِي حَتَّى أَلْقَى أَبِي فَأَشْكُوَهُمَا إِلَيْهِ بِمَا صَنَعَاهُ وَ ارْتَكَبَاهُ مِنِّي.
قضیه چه بوده؟ دقت کنید که شما مدعی صحت سند هستید. ما در این بخش از حدیث از شما می خواهیم که بگویید در این حدیثی که از شیعه است و شما ادعای صحت سندش را دارید، چه اتفاقی بین آن رجلین و دختر پیامبر افتاده که ایشان قصد آن دارد تا شکایتشان را پیش پدرشان ببرد؟ دقت دارید که شما با تصحیح این روایت خواسته اید غضب و علتش را ثابت کنید اما حواستان نبوده که اگر تصحیح شود شیعه ملزم به قبول همه می شود. حالا همه حدیث یک بخشهایی دارد که برای شما گرچه الزام آور نیست اما خوشایند هم نیست و خود به خود غضب ایشان از آن دو نفر را هم ثابت می کند. البته بماند که در بخش اول با ایراد دلالی که وجود دارد دقیقا عکس ادعای شما اثبات می شود.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9895فَقَالَ عَلِيٌّ ع فَإِنِّي ضَمِنْتُ لَهُمَا ذَلِكِ قَالَتْ إِنْ كُنْتَ قَدْ ضَمِنْتَ لَهُمَا شَيْئاً فَالْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ النِّسَاءُ تَتَّبِعُ الرِّجَالَ لَا أُخَالِفُ عَلَيْكَ بِشَيْءٍ
خب آیا ایشان در آن موضوع یادشان نبوده که زنان تابع مردان هستند؟ این را هم باید بر مبنای عقیده شیعه جواب دهید.
فَأْذَنْ لِمَنْ أَحْبَبْتَ فَخَرَجَ عَلِيٌّ ع فَأَذِنَ لَهُمَا فَلَمَّا وَقَعَ بَصَرُهُمَا عَلَى فَاطِمَةَ ع سَلَّمَا عَلَيْهَا فَلَمْ تَرُدَّ عَلَيْهِمَا وَ حَوَّلَتْ وَجْهَهَا عَنْهُمَا فَتَحَوَّلَا وَ اسْتَقْبَلَا وَجْهَهَا حَتَّى فَعَلَتْ مِرَاراً وَ قَالَتْ يَا عَلِيُّ جَافِ الثَّوْبَ وَ قَالَتْ لِنِسْوَةٍ حَوْلَهَا حَوِّلْنَ وَجْهِي فَلَمَّا حَوَّلْنَ وَجْهَهَا حَوَّلَا إِلَيْهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا أَتَيْنَاكِ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِكِ وَ اجْتِنَابَ سَخَطِكِ نَسْأَلُكِ أَنْ تَغْفِرِي لَنَا وَ تَصْفَحِي عَمَّا كَانَ مِنَّا إِلَيْكِ قَالَتْ لَا أُكَلِّمُكُمَا مِنْ رَأْسِي كَلِمَةً وَاحِدَةً أَبَداً حَتَّى أَلْقَى أَبِي وَ أَشْكُوَكُمَا إِلَيْهِ وَ أَشْكُوَ صَنِيعَكُمَا وَ فِعَالَكُمَا وَ مَا ارْتَكَبْتُمَا مِنِّي قَالا إِنَّا جِئْنَا مُعْتَذِرَيْنِ مبتغين [مُبْتَغِيَيْنِ] مَرْضَاتَكِ فَاغْفِرِي وَ اصْفَحِي عَنَّا وَ لَا تُؤَاخِذِينَا بِمَا كَانَ مِنَّا فَالْتَفَتَتْ إِلَى عَلِيٍّ ع وَ قَالَتْ إِنِّي لَا أُكَلِّمُهُمَا مِنْ رَأْسِي كَلِمَةً حَتَّى أَسْأَلَهُمَا عَنْ شَيْءٍ سَمِعَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ فَإِنْ صَدَّقَانِي رَأَيْتُ رَأْيِي قَالا اللَّهُمَّ ذَلِكَ لَهَا وَ إِنَّا لَا نَقُولُ إِلَّا حَقّاً وَ لَا نَشْهَدُ إِلَّا صِدْقاً فَقَالَتْ أَنْشُدُكُمَا اللَّهَ أَ تَذْكُرَانِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص اسْتَخْرَجَكُمَا فِي جَوْفِ اللَّيْلِ لِشَيْءٍ كَانَ حَدَثَ مِنْ أَمْرِ عَلِيٍّ
یادتان هست که چند خط قبلتر پیامبر دو تصدیق داشت؟ حل موضوع اینجا منوط است به اینکه جواب آنجا را بدهید. یک نفر دورغ گفته. پیامبر؟ علی؟ فاطمه؟ بر مبنای اعتقاد شیعه که هیچکدام نمیشود. چاره کار چیست؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9896فَقَالا اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَتْ أَنْشُدُكُمَا بِاللَّهِ هَلْ سَمِعْتُمَا النَّبِيَّ ص يَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهَا مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي فَكَانَ كَمَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي وَ مَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي قَالا اللَّهُمَّ نَعَمْ
خب در این موضوع چه کنیم؟ به آن شبی که همه احضار شدند رجوع کنید. چرا پیامبر آن دو را هم احضار کردند؟ جواب ظاهرا اینجاست.
قَالَتِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ثُمَّ قَالَتِ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ فَاشْهَدُوا يَا مَنْ حَضَرَنِي أَنَّهُمَا قَدْ آذَيَانِي فِي حَيَاتِي وَ عِنْدَ مَوْتِي وَ اللَّهِ لَا أُكَلِّمُكُمَا مِنْ رَأْسِي كَلِمَةً حَتَّى أَلْقَى رَبِّي فَأَشْكُوَكُمَا بِمَا صَنَعْتُمَا بِي وَ ارْتَكَبْتُمَا مِنِّي فَدَعَا أَبُو بَكْرٍ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ وَ قَالَ لَيْتَ أُمِّي لَمْ تَلِدْنِي فَقَالَ عُمَرُ عَجَباً لِلنَّاسِ كَيْفَ وَلَّوْكَ أُمُورَهُمْ وَ أَنْتَ شَيْخٌ قَدْ خَرِفْتَ تَجْزَعُ لِغَضَبِ امْرَأَةٍ وَ تَفْرَحُ بِرِضَاهَا وَ مَا لِمَنْ أَغْضَبَ امْرَأَةً وَ قَامَا وَ خَرَجَا
این بخش که خیلی با حاله. شیعه اینجا را بر مبنای تصحیح شما می پذیرد اما خب بقیه را چون با عقاید ناسازگار است نه. باز هم تاکید می کنم که نمی توانید حدیث شیعه را بر مبنای عقیده اهل سنت تحلیل کنید.
قَالَ فَلَمَّا نُعِيَ إِلَى فَاطِمَةَ نَفْسُهَا أَرْسَلَتْ إِلَى أُمِّ أَيْمَنَ وَ كَانَتْ أَوْثَقَ نِسَائِهَا عِنْدَهَا وَ فِي نَفْسِهَا فَقَالَتْ لَهَا يَا أُمَّ أَيْمَنَ إِنَّ نَفْسِي نُعِيَتْ إِلَيَّ فَادْعِي لِي عَلِيّاً فَدَعَتْهُ لَهَا فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهَا قَالَتْ لَهُ يَا ابْنَ الْعَمِّ أُرِيدُ أَنْ أُوصِيَكَ بِأَشْيَاءَ فَاحْفَظْهَا عَلَيَّ فَقَالَ لَهَا قُولِي مَا أَحْبَبْتِ قَالَتْ لَهُ تَزَوَّجْ فُلَانَةَ
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9897تَكُونُ لِوُلْدِي مُرَبِّيَةً مِنْ بَعْدِي مِثْلِي وَ اعْمَلْ نَعْشاً رَأَيْتُ الْمَلَائِكَةَ قَدْ صَوَّرَتْهُ لِي فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ أَرِينِي كَيْفَ صُورَتُهُ فَأَرَتْهُ ذَلِكَ كَمَا وصفت له [وُصِفَ لَهَا] وَ كَمَا أُمِرَتْ بِهِ ثُمَّ قَالَتْ فَإِذَا أَنَا قَضَيْتُ نَحْبِي فَأَخْرِجْنِي مِنْ سَاعَتِكَ أَيَّ سَاعَةٍ كَانَتْ مِنْ لَيْلٍ أَوْ نَهَارٍ وَ لَا يَحْضُرَنَّ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَعْدَاءِ رَسُولِهِ لِلصَّلَاةِ عَلَيَّ أَحَدٌ قَالَ عَلِيٌّ ع أَفْعَلُ فَلَمَّا قَضَتْ نَحْبَهَا ص وَ هُمْ فِي ذَلِكَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَخَذَ عَلِيٌّ فِي جَهَازِهَا مِنْ سَاعَتِهِ كَمَا أَوْصَتْهُ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ جَهَازِهَا أَخْرَجَ عَلَى الْجَنَازَةِ وَ أَشْعَلَ النَّارَ فِي جَرِيدِ النَّخْلِ وَ مَشَى مَعَ الْجَنَازَةِ بِالنَّارِ حَتَّى صَلَّى عَلَيْهَا وَ دَفَنَهَا لَيْلًا فَلَمَّا أَصْبَحَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ عَاوَدَا عَائِدَيْنِ لِفَاطِمَةَ فَلَقِيَا رَجُلًا مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالا لَهُ مِنْ أَيْنَ أَقْبَلْتَ قَالَ عَزَّيْتُ عَلِيّاً بِفَاطِمَةَ قَالا وَ قَدْ مَاتَتْ قَالَ نَعَمْ وَ دُفِنَتْ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ فَجَزَعَا جَزَعاً شَدِيداً ثُمَّ أَقْبَلَا إِلَى عَلِيٍّ ع فَلَقِيَاهُ
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9898تَكُونُ لِوُلْدِي مُرَبِّيَةً مِنْ بَعْدِي مِثْلِي وَ اعْمَلْ نَعْشاً رَأَيْتُ الْمَلَائِكَةَ قَدْ صَوَّرَتْهُ لِي فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ أَرِينِي كَيْفَ صُورَتُهُ فَأَرَتْهُ ذَلِكَ كَمَا وصفت له [وُصِفَ لَهَا] وَ كَمَا أُمِرَتْ بِهِ ثُمَّ قَالَتْ فَإِذَا أَنَا قَضَيْتُ نَحْبِي فَأَخْرِجْنِي مِنْ سَاعَتِكَ أَيَّ سَاعَةٍ كَانَتْ مِنْ لَيْلٍ أَوْ نَهَارٍ وَ لَا يَحْضُرَنَّ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَعْدَاءِ رَسُولِهِ لِلصَّلَاةِ عَلَيَّ أَحَدٌ قَالَ عَلِيٌّ ع أَفْعَلُ فَلَمَّا قَضَتْ نَحْبَهَا ص وَ هُمْ فِي ذَلِكَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَخَذَ عَلِيٌّ فِي جَهَازِهَا مِنْ سَاعَتِهِ كَمَا أَوْصَتْهُ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ جَهَازِهَا أَخْرَجَ عَلَى الْجَنَازَةِ وَ أَشْعَلَ النَّارَ فِي جَرِيدِ النَّخْلِ وَ مَشَى مَعَ الْجَنَازَةِ بِالنَّارِ حَتَّى صَلَّى عَلَيْهَا وَ دَفَنَهَا لَيْلًا فَلَمَّا أَصْبَحَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ عَاوَدَا عَائِدَيْنِ لِفَاطِمَةَ فَلَقِيَا رَجُلًا مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالا لَهُ مِنْ أَيْنَ أَقْبَلْتَ قَالَ عَزَّيْتُ عَلِيّاً بِفَاطِمَةَ قَالا وَ قَدْ مَاتَتْ قَالَ نَعَمْ وَ دُفِنَتْ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ فَجَزَعَا جَزَعاً شَدِيداً ثُمَّ أَقْبَلَا إِلَى عَلِيٍّ ع فَلَقِيَاهُ وَ قَالا لَهُ وَ اللَّهِ مَا تَرَكْتَ شَيْئاً مِنْ غَوَائِلِنَا وَ مَسَاءَتِنَا وَ مَا هَذَا إِلَّا مِنْ شَيْءٍ فِي صَدْرِكَ عَلَيْنَا هَلْ هَذَا إِلَّا كَمَا غَسَّلْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص دُونَنَا وَ لَمْ تُدْخِلْنَا مَعَكَ وَ كَمَا عَلَّمْتَ ابْنَكَ أَنْ يَصِيحَ بِأَبِي بَكْرٍ أَنِ انْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِي فَقَالَ لَهُمَا عَلِيٌّ ع أَ تُصَدِّقَانِي إِنْ حَلَفْتُ لَكُمَا قَالا نَعَمْ فَحَلَفَ فَأَدْخَلَهُمَا عَلَى الْمَسْجِدِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَقَدْ أَوْصَانِي وَ تَقَدَّمَ إِلَيَّ أَنَّهُ لَا يَطَّلِعُ عَلَى عَوْرَتِهِ أَحَدٌ إِلَّا ابْنُ عَمِّهِ فَكُنْتُ أُغَسِّلُهُ وَ الْمَلَائِكَةُ تُقَلِّبُهُ وَ الْفَضْلُ بْنُ الْعَبَّاسِ يُنَاوِلُنِي الْمَاءَ وَ هُوَ مَرْبُوطُ الْعَيْنَيْنِ بِالْخِرْقَةِ
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9899وَ لَقَدْ أَرَدْتُ [أَنْ] أَنْزِعَ الْقَمِيصَ فَصَاحَ بِي صَائِحٌ مِنَ الْبَيْتِ سَمِعْتُ الصَّوْتَ وَ لَمْ أَرَ الصُّورَةَ لَا تَنْزِعْ قَمِيصَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ الصَّوْتَ يُكَرِّرُهُ عَلَيَّ فَأَدْخَلْتُ يَدِي مِنْ بَيْنِ الْقَمِيصِ فَغَسَّلْتُهُ ثُمَّ قُدِّمَ إِلَيَّ الْكَفَنُ فَكَفَّنْتُهُ ثُمَّ نَزَعْتُ الْقَمِيصَ بَعْدَ مَا كَفَّنْتُهُ وَ أَمَّا الْحَسَنُ ابْنِي فَقَدْ تَعْلَمَانِ وَ يَعْلَمُ أَهْلُ الْمَدِينَةِ أَنَّهُ يَتَخَطَّى الصُّفُوفَ حَتَّى يَأْتِيَ النَّبِيَّ ص وَ هُوَ سَاجِدٌ فَيَرْكَبَ ظَهْرَهُ فَيَقُومُ النَّبِيُّ ص وَ يَدُهُ عَلَى ظَهْرِ الْحَسَنِ وَ الْأُخْرَى عَلَى رُكْبَتِهِ حَتَّى يُتِمَّ الصَّلَاةَ قَالا نَعَمْ قَدْ عَلِمْنَا ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ تَعْلَمَانِ وَ يَعْلَمُ أَهْلُ الْمَدِينَةِ أَنَّ الْحَسَنَ كَانَ يَسْعَى إِلَى النَّبِيِّ وَ يَرْكَبُ عَلَى رَقَبَتِهِ وَ يُدْلِي الْحَسَنُ رِجْلَيْهِ عَلَى صَدْرِ النَّبِيِّ ص حَتَّى يُرَى بَرِيقُ خَلْخَالَيْهِ مِنْ أَقْصَى الْمَسْجِدِ وَ النَّبِيُّ ص يَخْطُبُ وَ لَا يَزَالُ عَلَى رَقَبَتِهِ حَتَّى يَفْرُغَ النَّبِيُّ ص مِنْ خُطْبَتِهِ وَ الْحَسَنُ عَلَى رَقَبَتِهِ فَلَمَّا رَأَى الصَّبِيُّ عَلَى مِنْبَرِ أَبِيهِ غَيْرَهُ شَقَّ عَلَيْهِ ذَلِكَ وَ اللَّهِ مَا أَمَرْتُهُ بِذَلِكَ وَ لَا فَعَلَهُ عَنْ أَمْرِي وَ أَمَّا فَاطِمَةُ فَهِيَ الْمَرْأَةُ الَّتِي اسْتَأْذَنْتُ لَكُمَا عَلَيْهَا فَقَدْ رَأَيْتُمَا مَا كَانَ مِنْ كَلَامِهَا لَكُمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ أَوْصَتْنِي أَنْ لَا تَحْضُرَا جَنَازَتَهَا وَ لَا الصَّلَاةَ عَلَيْهَا وَ مَا كُنْتُ الَّذِي أُخَالِفُ أَمْرَهَا وَ وَصِيَّتَهَا إِلَيَّ فِيكُمَا وَ قَالَ عُمَرُ دَعْ عَنْكَ هَذِهِ الْهَمْهَمَةَ أَنَا أَمْضِي إِلَى الْمَقَابِرِ فَأَنْبُشُهَا حَتَّى أُصَلِّيَ عَلَيْهَا فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع وَ اللَّهِ لَوْ ذَهَبْتَ تَرُومُ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً وَ عَلِمْتُ أَنَّكَ لَا تَصِلُ إِلَى ذَلِكَ حَتَّى يَنْدُرَ عَنْكَ الَّذِي فِيهِ عَيْنَاكَ فَإِنِّي كُنْتُ لَا أُعَامِلُكَ إِلَّا بِالسَّيْفِ قَبْلَ أَنْ تَصِلَ إِلَى شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ فَوَقَعَ بَيْنَ عَلِيٍّ وَ عُمَرَ كَلَامٌ حَتَّى تَلَاحَيَا وَ اسْتَبَّا وَ اجْتَمَعَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ فَقَالُوا وَ اللَّهِ مَا نَرْضَى بِهَذَا أَنْ يُقَالَ فِي ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَخِيهِ وَ وَصِيِّهِ وَ كَادَتْ أَنْ تَقَعَ فِتْنَةٌ فَتَفَرَّقَاخب توجه نمودید که حدیث در مواردی تناقض های فاحشی دارد که بیا و ببین. حلش کنید.
امیدوارم که این مرتبه مانند دفعات قبلی نباشد که بعد از طرح مطلبی به عدم میروید و ایرادات و سوالات را جواب نمیدهید.
بنا به روش شما باشد بسیاری از چیزهایی که تا حالا به گوشتان هم نرسیده از کتب شما قابل اثبات است اما شرف اجازه نمی دهد.
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
الف- علی بن احمد بن محمد بن عمران الدقاق: ایشات تحت این عنوان می گوید: کنیه اش ابوالقاسم و از مشایخ شیخ صدوق است که بارها بر او ترحم(دعای رحمت) کرده و رضوان خدا را برایش خواسته است.
خویی،سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج11، ص 254، مرکز نشر آثار شیعه،قم، 1369 هـ ش.
در هر صورت با توجه به این که صدوق از علی بن احمد بن محمد بن عمران بسیار روایت نقل کرده است و بارها بر او ترحم کرده و برای او رضوان الهی را خواسته است، می توان برای وی درجه ای از وثاقت را ثابت کرد.
http://islamquest.net/fa/archive/question/fa11820
نفر دوم:
جناب جعفر تبریزی در کتاب دراسة فی سند زیارة عاشوراء اصلا بخشی را به توثیق احمد بن محمد بن یحیی اختصاص داده با این عنوان:
تحقيق ما استُدل به لتوثيق احمد بن محمد بن يحيى.
والخلاصة إن أحمد بن محمد بن يحيى شخص كثير الرواية ونقل عنه الأجلاء ولم يرد في حقه قدح ولذا فهو ثقة على مبنى الرجالي الخبير الميرزا جواد التبريزي (أعلى الله مقامه الشريف).
http://lib.eshia.ir/27039/1/196
نفر اخر هم معصوم می باشد.