تبعید نصر بن حجاج توسط عمر به خاطر زیبایی!!!

Home انجمن ها خلفای راشدین تبعید نصر بن حجاج توسط عمر به خاطر زیبایی!!!

این جستار شامل 1 پاسخ ، و دارای 1 کاربر است ، و آخرین بار توسط  mohammad در 8 سال، 11 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 2 نوشته (از کل 2)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #25756

    mohammad
    مشارکت کننده

    أَخْبَرَنَا قَالَ : أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ عَاصِمٍ الْكِلابِيُّ ، قَالَ : أَخْبَرَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي الْفُرَاتِ ، قَالَ : أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُرَيْدَةَ الأَسْلَمِيُّ ، قَالَ : خَرَجَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ يَعُسُّ ذَاتَ لَيْلَةٍ ، فَإِذَا هُوَ بِنِسْوَةٍ يَتَحَدَّثْنَ ، فَإِذَا هُنَّ يَقُلْنَ : أَيُّ أَهْلِ الْمَدِينَةِ أَصْبَحُ ؟ فَقَالَتِ امْرَأَةٌ مِنْهُنَّ : أَبُو ذِئْبٍ ، فَلَمَّا أَصْبَحَ سَأَلَ عَنْهُ ، فَإِذَا هُوَ مِنْ بَنِي سُلَيْمٍ ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ عُمَرُ إِذَا هُوَ مِنْ أَجْمَلِ النَّاسِ ، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ : ” أَنْتَ وَاللَّهِ ذِئْبُهُنَّ ، مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثًا ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ ، لا تُجَامِعُنِي بِأَرْضٍ أَنَا بِهَا ” ، قَالَ : فَإِنْ كُنْتَ لابُدُّ مُسَيِّرُنِي فَسَيِّرْنِي حَيْثُ سَيَّرْتَ ابْنَ عَمِّي ، يَعْنِي نَصْرَ بْنَ حَجَّاجٍ السُّلَمِيَّ ، فَأَمَرَ لَهُ بِمَا يُصْلِحُهُ وَسَيَّرَهُ إِلَى الْبَصْرَةِ
    http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=82&pid=353561&hid=3698
    داستان ازاین قرار:
    عبداللّه بن بريد مى گويد: در يكى از شبها كه عمر شبگردى مى نمود به درب خانه بسته اى رسيد كه زنى در آن براى زنان ديگر آواز مى خواند و مى گفت:” آيا دسترسى به شرابى دارم كه آن را بنوشم يا راهى هست كه بتوانم به وصال نصربن حجاج برسم ؟”عمر گفت : تا زنده اى نه ! فرداى آن روز نصربن حجاج را خواست .وقتى نصر آمد، ديد جوانى خوش صورت ، مليح وفوق العاده زيباست .عمر دستور داد موى سرش را بتراشند. وقتى سرش را كوتاه كردند و پيشانيش آشكار گشت و بر زيبائيش افزوده شد،گفت : برو بقيه سرت را بتراش ،وقتى سر را تراشيد زيباتر شد.

    گفت : پسر حجاج ! زنان مدينه را با زيبايى خود،مفتون ساخته اى .در شهرى كه من سكونت دارم تو نبايد مجاور باشى ! سپس به بصره تبعيدش ‍ كرد.نصر بن حجاج مدتى در بصره ماند،آنگاه نامه اى به عمر نوشت كه چند شعر نيز در آن بود. نصر در اين اشعار به عمر اعتراض نموده كه گناه من چه بوده است كه بايد تبعيد شوم .اگر روزى زنى در عشق من بى تاب شود، وپنهانى تمنايى از من داشته باشد – كه هر زنى اين حالت را دارد – گناه من چيست ؟ گمان بدى به من بردى ، و بى جهت مرا از وطن آواره كردى … و در آخر تقاضا كرده بود كه او را برگرداند.وقتى نامه و شعر او به عمر رسيد گفت : تا من بر سر كار هستم نبايد برگردد !! همين كه عمر به قتل رسيد، نصر بن حجاج سوار شد و به مدينه نزد كسانش باز گشت .آیا به خاطر زیبایی باید کسی را تبعید کرد؟گناه وی چه بوده است که باید ترک دیار کند؟ فقط زیبایی؟!

    #26265

    mohammad
    مشارکت کننده

    قصه صحیح و مشهوره و علما به صحت ان اعتراف کردند

    فهذه القصة صحيحة مشهورة , ولا زال العلماء يذكرونها محتجين بها مثبتين لها ، ومنهم شيخ الإسلام ابن تيمية كما في كتاب الاستقامة ومجموع الفتاوى والإمام ابن القيم في الطرق الحكمية وبدائع الفوائد ، ومن المتأخرين الألوسي في روح المعاني حيث قال : كما صح أن عمر بن الخطاب رضي الله عنه غرب نصر بن حجاج إلى البصرة بسبب أنه لجماله افتتن بعض النساء به ، ومنهم الشنقيطي في أضواء البيان حيث ذكر طرفا مما ذكرته المرأة التي شببت بنصر بن حجاج ، والقصة صحح إسنادها الحافظ ابن حجر في الإصابة في تمييز الصحابة ، ولم نطلع على أحد من العلماء ضعفها ، ولهذا فالقصة صحيحة

    http://fatwa.islamweb.net/fatwa/index.php?page=showfatwa&Option=FatwaId&Id=95223

در حال نمایش 2 نوشته (از کل 2)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.