Home › انجمن ها › خلفای راشدین › بررسی کامل جنگ جمل چگونگی ایجاد آن(وفتنه های قبل از ان)
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط ابن تیمیه72 در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8792شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8793بعد از آنکه عدهای از غوغاسالاران باند عبدالله بن سبأ یهودی وارد مدینه شدند، حضرت عثمان دو نفر مسلمان یکی از طایفه «بنیمحزوم» و دیگری از طایفة «زُهر» را نزد آنان فرستاد، و به آنها گفت ببینید چه خواستههایی دارند و رهبر و سردستة آنان کیست. حضرت عثمان بن عفان قبلاً آن دو مرد را به خاطر خطاهایی که انجام داده بودند، مجازات نموده و آنان به حق تن داده و نسبت به حضرت عثمان کینهای در دل نداشتندباند توطئهگر سبأیه از این موضوع به خوبی اطلاع داشتند – که آن دو نفر از طرف حضرت عثمان مجازات شده بودند – و میخواستند از آن موضوع سوء استفاده کنند و حمایت آنها را به خود جلب نمایندسبأیان تازه به مدینه رسیده به خاطر طمعی که به آن دو نفر داشتند، آنان را به طور شفاف از قصد خود باخبر نمودند!آن دو نفر به آنان گفتند: در شهر مدینه همکارانی دارید؟گفتند: آری، سه نفر را داریم! به آنان گفتند: میخواهید چه کار کنید؟ گفتند: قبل از هر چیز میخواهیم در مورد کارهایی که عثمان انجام داده با او صحبت کنیم! کارهایی که ما وقوع آنها را از او تبلیغ نموده و در دل مردم مناطق مختلف جای دادهایم! و در همه جا شایع نمودهایم! میخواهیم، به میان آنان برگردیم و بگوییم که عثمان به آن خطاهای خود اعتراف نموده است! اما حاضر به کنار نهادن آنها و اظهار ندامت نشده است! در واقع میخواهیم در ایام حج سال آینده به عنوان حجّاج خانه خدا وارد مدینه شویم و پس از آن عثمان و نزدیکان او را محاصره و خلع کنیم، اگر هم حاضر به کنارهگیری نگردید، او را به این کار ناچار میکنیم! آن دو نفر نزد حضرت عثمان بازگشتند و او را در جریان حقیقت مقصد و اهداف باند سبأیه قرار دادند، و به او گفتند: که هدف اصلی آنان برکناری و یا کشتن توست!؟
حضرت عثمان بر این باور بود که آنان ناتوانتر و کمتر از آنند که بتوانند چنان کاری را انجام دهند، و آن طرح آنان تنها افکار و خیالاتی است که در سر دارند، به همین خاطر وقتی از این طرح و توطئه آنها باخبر گردید، خندید و گفت: خداوندا آنان را هدایت فرما! زیرا اگر آنان را هدایت نفرمایی، بدبخت میشوند!» حضرت عثمان رضي الله عنه کسی را دنبال آنانی که از مصر و کوفه و بصره آمده بودند فرستاد تا در مسجد با آنها ملاقات کند! سپس مردم را به مسجد فراخواند! اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و سلم به مسجد آمدند، و اعضای باند سبأیه در دو طرف منبر نشستند و مسلمانان در اطراف آنان قرار گرفته و حضرت عثمان رضي الله عنه بر روی منبر رفت!شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8794در آن اجتماع بزرگ که حضرت عثمان پس از حمد و ثنای خداوند مردم را در جریان آمدن گروهی از سبأیه و اهداف آنها قرار داد و گفت که آنان آمدهاند تا او را وادار به اعتراف و اشتباهاتی که خود آنها آن را ساخته و پرداختهاند بنمایند تا زمینه را برای خلع او از خلافت فراهم کنند! یا او را به قتل برسانند! سپس آن دو نفر که با آنان ملاقات کرده بودند، از جای خود برخاستند و به صحت سخنان حضرت عثمان شهادت دادند! همة مردم حاضر در مسجد یکصدا از حضرت عثمان خواستند، به خاطر قصد فتنهگری و شورش علیه خلیفه و ایجاد تفرقه در میان مسلمانان آنان را محاکمه و مجازات کند! اما حضرت عثمان رضي الله عنه به این دلیل که آنان در ظاهر مسلمانند و جزو شهروند نظام اسلامی به شمار میآیند – با این درخواست مردم موافقت ننمود، همچنان که در مواردی مشابه از این اقدام خودداری کرده بود! او حاضر نشد که دیگران در مورد او بگویند: عثمان مسلمانان مخالفان خود را به قتل میرساند! به همین خاطر حضرت عثمان با پیشنهاد مردم مخالفت نمود و گفت: ما آنان را نمیکشیم، بلکه آنها را مورد عفو و بخشش قرار میدهیم و آنان را با خدمات و خیرخواهیهای خود آشنا میگردانیم! ما هیچگاه مسلمانی را که مرتکب کاری که مستوجب قتل باشد، یا کفر و ارتداد آشکاری از او صورت نگرفته، نخواهیم کشت»([1][/url”>)!
– تاریخ طبری : ج 4 ص 346شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8795برخورد حضرت علی با باند ابن سباء
تعدادی از اتباع سازمان برانداز سبأیه مصر نزد حضرت علی رضي الله عنه رفتند و به او گفتند: همراه ما بیا تا او را از مقام خلافت خلع کنیم، به راستی خداوند ریختن خون او را برای ما روا نموده است!؟حضرت علی از این پیشنهاد آنها به سختی خشمگین شد و آنان را مورد لعن و نفرین قرار داد و فرمود: سوگند به خداوند هیچگاه با شما همراه نخواهم شد! تعدادی از آنان به حضرت علی گفتند: اگر حاضر به این کار نبودهای، چرا پیشتر به ما نامه نوشته و ما را به آمدن به مدینه و شورش علیه عثمان و مخالفت با او دعوت کردهای؟! ما فقط به خاطر نامة تو بوده که به مدینه آمدهایم! حضرت علی از این سخنان آنها تعجب کرد و فرمود: سوگند به خداوند به هیچوجه نامهای را برایتان نفرستاده و شما را به شورش علیه عثمان بن عفان فرا نخواندهام! آنان با شگفتی و تعجب به یکدیگر نگاه کرده و گفتند: اگر به خاطر علی بوده که آمدهایم، چرا او میگوید: من از این کار بیخبرم؟!این قضیه بیشتری ما را به طریقه کار و شیطنت اتباع عبدالله بن سبأ یهودی در به کارگیری و سوء استفاده از مسلمانان ساده دل و جذب آنان به طرف خود و تأثیرگذاری بر روی آنها و جلب حمایت و به کارگیریشان در ایجاد فساد در امور مسلمانان و براندازی نظام خلافت، آشنا میگرداند! طریقه جعل پیام و نامه از زبان اصحاب بزرگوار و نسبت دادن آن نامهها به آنها و ایجاد این گمان و ذهنیت در اتباع خود که آن اصحاب بزرگوار بودهاند که مردم را به مخالفت و شورش و خلع عثمان و یا به قتل رسانیدن او فراخواندهانده اندآری این اتباع عبدالله بن سبای یهودی بودند که به جعل نامه از طرف حضرت علی رضي الله عنه پرداخته و سادهدلان و ماجراجویان خود را دچار گمان و توهم نمودهاند، که آنان تنها پس از تماس و دعوت حضرت علی بوده که علیه عثمان دست به شورش زدهاند، به همین خاطر بود که بسیاری از آنها وقتی سوگند خوردن حضرت علی را مبنی بر بیاطلاعی از چنان نامهای شنیدند، دچار تعجب شدند!شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8796طلحهبن عبیدالله رضي الله عنه نیز نوشتن نامه به سبأیان بصره و دعوت آنان به قیام علیه حضرت عثمان را به شدت تکذیب نمود. و زبیربن عوام نیز در حضور سبأیان کوفه از نوشتن چنان نامهای و دعوت ایشان به مدینه اظهار بیاطلاعی نمود! پس از کشته شدن حضرت عثمان مسروق تابعی در حضورام المؤمنین عایشه رضي الله عنه بود که عایشه در مورد حضرت عثمان میگفت: عثمان را مظلومانه به شهادت رسانیدند، خداوند قاتلان او را لعنت کند! او همچون پارچهای نوپاک و بیغل و غش بود، و آنان او را بر روی زمین انداخته و همچون گوسفند سرش را از تن جدا کردند!؟ مسروق خطاب به حضرت عایشه گفت: این نتیجه کار تو بود مگر تو نبودی که برای مردم نامه نوشته و آنان را به شورش علیه عثمان تحریک میکردی! حضرت عایشه فرمود: سوگند به خداوندی که مؤمنان به او ایمان میآورند و کافران به او کفر میورزند، تاکنون که در اینجا نشستهام، یک کلمه در این مورد برای کسی چیزی ننوشته و نفرستادهام!! اعمش که این روایت را از مسروق نقل میکند میگوید: برخی گمان میبردند که از طرف حضرت عایشه نیز چنان نامهای نوشته شده است([1])!محاصره منزل حضرت عثمان چند روز پس از آن بود که خوارج او را در داخل خانهاش محاصره و زندانی نموده و از خروج او برای اقامه نماز جلوگیری کردند و حتی اجازه ندادند که هیچیک از بزرگان اصحاب امامت نماز را بر عهده بگیرند! آنان عملاً زمام قدرت را در مدینه به دست گرفتند و همة راهها و خیابانهای آن را در کنترل خود درآورده و از تجمع مسلمانان جلوگیری کرده و به حضرت عثمان اجازه خروج از منزلش را نمیدادند! سرکردة شورشیان سبأی مصر به نام غافقی بن حرب عکی که در ایام محاصره عملاً حاکم مدینه گردیده بود، پیشنماز میشد و تنها اتباع عبدالله بن سبأ که از مصر و کوفه و بصره آمده بودند پشت سر او نماز میخواندند!اما مردم مدینه در خانههای خود ماندند و هیچکس از ترس آنان بدون همراه داشتن اسلحه خود از منزل خارج نمیشد، زیرا تعدادشان در مقایسه با آنها بسیار کم بود([url=http://www.islamtxt.net/#_ftn2][2][/url”>)».در روزهای آخر محاصرة مدینه تعدادی از بزرگان اصحاب همچون علی، طلحه، زبیر و سعد و … از شهر مدینه خارج شدند. وقتی که باند برانداز عبدالله بن سبای یهودی حضرت عثمان را در منزل خود به وسیلة حدود هفتصد نفر در محاصره گرفته بودند، مجموعهای از اصحاب از جمله عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، ابوهریره، حسن و حسین فرزندان حضرت علی، و مروان بن حکم و عدهای دیگر در خانة حضرت عثمان بوده و کار محافظت از او را در برعهده داشتند! چنانچه حضرت عثمان به ایشان اجازه میداد، آنان با شورشیان برانداز به مقابله برمیخاستند، اما او ترجیح میداد که اصحاب با آنان وارد جنگ نشوند! و خطاب به ایشان فرمود: تمامی شما را که با من تعهد اطاعت بستهاید! سوگند میدهم که شمشیرهای خود را غلاف کنید و به منازل خویش بازگردید!– البدایة و النهایة : ابن کثیر ج 7 ص 195
2]– تاریخ طبری : ج 4 ص 354شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8797زیدبن ثابت نزد حضرت عثمان آمد و گفت: حدود هفتصد نفر از اصحاب در شهر حضور دارند و میگویند: اگر اجازه بدهی، ما میخواهیم بار دیگر حامی دین خداوند باشیم! حضرت عثمان به او فرمود: مرا به جنگ نیازی نیست و دست بردارید و جنگ نکنیدحضرت ابوهریره نیز در حالی که شمشیرش را بر کمر بسته بود نزد او آمده و گفت: یا امیرالمؤمنین امروزه در حمایت از تو شمشیرزدن شیرین است! حضرت عثمان گفت: من تصمیم دارم با آنان وارد جنگ نشویم و هر چه زودتر به منزل خویش بازگرد! و با کسی درگیر مشو! عبدالله بن عمر رضي الله عنه نیز نزد حضرت عثمان آمد و برای جنگ با خوارج خود را آماده کرده بود. حضرت عثمان به او فرمود: برخیز و از طرف من به مردم بگو: در خانههای خود بمانند و با این خوارج شورشی درگیر نشوند!سُلَیط بن ابیسلیط رضي الله عنه میگوید: حضرت عثمان رضي الله عنه ما را از درگیر شدن با اتباع ابن سبا برحذر میداشت، اگر او اجازه چنین کاری را میداد با آنان رویارویی میکردیم و برای اخراج آنها از مدینه تلاش میکردیم.عبدالله بن عامربن ربیعه میگوید: در منزل حضرت عثمان و در کنار او بودم، او به ما فرمود: من در این مورد عزم خویش را جزم کردهام که به همة کسانی که به من تعهد التزام و اطاعت سپردهاند، توصیه نمایم که با آنان وارد جنگ نشوند! و گرامیترین و قهرمانترین شما نزد من کسی است که امروز دست به اسلحه نبرد!
همچنان که گفته شد گروهی از فرزندان اصحاب از جمله حسن و حسین فرزندان حضرت علی، عبدالله بن زبیر، محمدبن طلحه، مروان بن حکم، عبدالله بن عمر رضي الله عنهم در خانه حضرت عثمان و در کنار او بودند!
حضرت عثمان به آنان فرمود: من به شما توصیه میکنم که به خانههای خویش برگردید و اسلحههایتان را بر زمین بگذارید و در خانه بمانید([1][/url”>)!خونی که ناروا بر زمین ریخته شد
همچنان که گفته شده: شورشیان سبأیه میدانستند که زمان زیادی تا رسیدن سپاهیان اسلام که از مناطق مختلف راه مدینه را در پیش گرفته باقی نمانده است! و در مورد خود دچار دلهره شدند و تنها راه حل را در کشتن هر چه زودتر حضرت عثمان میدانستند! سرکردههایشان بر این باور بودند که تنها راه نجات آنان از آن مخمصه کشتن عثمان است، و اگر او را نکُشتند، آنان به دست مردم مسلمان کشته خواهند شد، اما اگر او را بکشند، کشته شدن او مردم را به خود مشغول خواهد داشت! به همین سبب سرکردگان شیطنتپیشه باند برانداز عبدالله بن سبای یهودی در آخرین روزهای محاصره تصمیم گرفتند حضرت عثمان را به قتل برسانند!
– العواصم من القواصم ابنالعربی ص 132 – 142شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8798همچنان که گفته شد: مغیره بن اخنس برای حمایت از حضرت عثمان بلافاصله پس از پایان مراسم حج و رسیدن به مدینه به هر طریق بود خود را به داخل منزل رسانید و به دیگر اصحاب مدافع عثمان بن عفان پیوست!
مغیره از درون منزل پشت در ایستاده و مراقب اوضاع بود، وی گفت: اگر امیرالمؤمنین عثمان را تنها بگذاریم، جواب خداوند را چگونه بدهیم؟ باید تا پای جان با آنان جنگید»([1][/url”>)!
در روزهای پایانی محاصره حضرت عثمان بیشتر اوقات خود را به اقامه نماز و قرائت قرآن میگذارند، تا میتوانست نماز میخواند و وقتی خسته میشد به قرائت قرآن میپرداخت.
شورشیان تصمیم گرفتند: اولین حمله خود را به داخل منزل آغاز کنند، آنان اقدام به آتش زدن درب و قسمتی از سقف نمودند، مدافعین داخل برای خاموش کردن آن تلاشی کردند، اما درب و قسمتی از منزل به شدت آسیب دیدند و تعدادی از چوبهای سقف منزل سوخته و شکستند
مدافعین منزل که تعدادی از آنها عبارت بودند از مغیرهبن اخنس، حسن بنعلی، محمدبن طلحه، سعیدبن عاص، مروان بن حکم، عبدالله بن زبیر، زیادبن نعیم فهری و نیازبن عبدالله اسلمی و ابوهریره با مهاجمان شورشی به رویارویی پرداختند!
ابوهریره در حالی که با آنان میجنگید، خطاب به مدافعین میگفت: در جنگ با اینان از من بیاموزید و مرا سرمشق خویش نمایید! این روز روزی است که شمشیر زدن در آن لذتبخش و جنگیدن در آن رواست! و در همان حال خطاب به خوارج سبأی میگفت
[غافر: 41]
{ويا قوم ما لي أدعوكم إلى النجاة وتدعونني إلى النار} [غافر:41
«ای قوم من! چرا؟ من شما را به سوی نجات و رستگاری دعوت میکنم، اما شما مرا به سوی آتش دوزخ فرا میخوانید».
در حالی که مدافعین با شورشیان میجنگیدند، حضرت عثمان همچنان به نماز مشغول بود، و داشت سوره «طه» را در نمازش قرائت میکرد! و به درستی متوجه نبود که در بیرون منزل چه خبر است! او به هیچوجه در قرائتش دچار اضطراب و پریشانی نگردید و نمازش را قطع ننمود و پس از پایان سوره «طه» به رکوع و سجود رفت و پس از پایان نماز شروع به قرائت سوره آل عمران نمود!
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8799اولین کسی که در جلو منزل حضرت عثمان کشته شد مغیره بن اخنس بود که به دست یکی از مردان شورشی از قبیلة ليث به شهادت رسید و قاتل لحظاتی بعد از کار خود نادم شد و گفت: «إنّا لله وإنّا إليه راجعون». عبدالرحمن بن عدیس یکی از سرکردگان خوارج سبأی به مرد لیثی گفت: چی شده؟گفت: من پیشتر در خواب یک نفر را دیده بودم که خطاب به من گفت: ای قاتل مغیره! خود را برای آتش جهنم آماده کن!! و اینک او را کشتم!؟ یکی از مردان طایفه کنانی نیز نیازبن عبدالله بن اسلمی را در کنار درب منزل حضرت عثمان رضي الله عنه کشت، و او دومین کسی بود که به شهادت رسید! حضرت عثمان متوجه درگیری میان مدافعین و شورشیان شد و به جلو منزل آمد وقتی با جنازه دو نفر از آنان روبرو گردید به شدت اندوهگین شد و با تأکید بسیار از مدافعین خواست با آنان درگیر نشوند و شمشیرهای خویش را در نیام کنند! و بار دیگر دستور داد که از منزل خارج شده به منازل خود بازگردند! آنان به جز اطاعت از امر او چاره دیگری نداشتند و همه آنان منزل او را ترک کرده و به سوی خانههای خویش رفتند! به این ترتیب درگیری میان مسلمانان مدافع و شورشیان باند عبدالله بن سبأی یهودی به دستور حضرت پایان پذیرفت! آخرین کسی که منزل را ترک کرد، عبدالله بن زبیر رضي الله عنه بود که حضرت عثمان وصیت نامه خود را در اختیار او گذاشت تا به پدرش زبیربن عوام بدهد»([1][/url”>). حضرت عثمان همراه با خانواده و چند پیش خدمت در داخل منزل در محاصره صدها مرد سبأی باقی ماندند!روز جمعه هشتم ماه ذیالحجه سال 35 هجری فرارسید و تا آن زمان چهل شبانهروز از محاصره منزل میگذشت! آن روز را حضرت عثمان روزه بود، و میدانست که به پایان عمر او چیزی باقی نمانده است و این شورشیان او را خواهند کشت! و همچون همیشه به نماز و قرائت قرآن مشغول شد! سبأیان فریبخورده یهودی وارد منزل شده و به تخریب منزل و ضرب و شتم ساکنین آن پرداختندیکی از سبأیان در حالی که شمشیرش را از نیام کشیده بود، به حضرت عثمان نزدیک شد و گفت: اگر از خلافت استعفا بدهی کاری به کار تو نخواهیم داشت!حضرت عثمان گفت: وای بر تو! سوگند به خداوند! نه در زمان جاهلیت و نه در زمان مسلمان شدن، مرتکب زنا نشده و هیچگاه آرزوی آن را نداشته و در اندیشه آن نبودهام، سوگند به خداوند از زمانی که دست راست خود را در دست رسول خدا گذاشته و با او بیعت کردهام آن دستم را بر روی عورتم نگذاشتهام! به هیچوچه ردایی را که (اهل حل و عقد بر اساس احکام) خداوند بر من پوشانیدهاند از تن بیرون نخواهم آورد، و تا خداوند اهل سعادت را سعادتمند و اهل شقاوت را دچار شقاوت گرداند، از این مسئولیت استعفا نخواهم داد! آن مرد حضرت عثمان را تنها گذاشت و از منزل خارج شد و به میان دوستان شورشی خود رفت، آنان به او گفتند: چکار کردى؟ او را کشتی؟گفت: به خدا سوگند دچار مشکلی بزرگ و پیچیدهای شدهایم و به خدا سوگند تنها راه نجات ما از دست مردم و سپاهیانی که در راهند کشتن عثمان است که کشتن او هم برای ما روا نیست! من نمیدانم چکار کنم؟
– تاریخ طبری : ج 4 ص 386 – 390شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8800سرکردگان باند برانداز عبدالله بن سبای یهودی مرد دیگری را برای کشتن حضرت عثمان به اطاق او فرستادند! حضرت عثمان فرمود: تو از کدام قبیلهای؟ گفت: من از طایفه لیث هستم! حضرت عثمان گفت: بیرون برو! تو کسی نیستی که مرا به قتل برسانی. گفت: چرا؟ حضرت عثمان گفت: مگر تو فلانی نیستی که فلان روز با چند نفر از دوستانت بودی، رسول خدا برایت دعا فرمود؟ گفت: آری من بودم! حضرت عثمان فرمود: برادر عزیز! برو بیرون و دعای رسول خدا را تباه مگردان و خود را از آن محروم مکن! آن مرد به خود آمد و از کار خویش پشیمان شد و از اطاق حضرت عثمان بیرون رفت، سپس سبأیان را رها کرد و رفت. سرکردگان باند برانداز مردی قریشی را برای کشتن حضرت عثمان به داخل منزل فرستادند. آن مرد داخل شد و گفت: ای عثمان امروز به دست من کشته میشوی! حضرت عثمان فرمود: خیر فلانی، تو مرا نخواهی کشت! گفت: چگونه تو را نخواهم کشت!؟ حضرت عثمان گفت: من خود شاهد بودم که فلان و فلان روز رسول خدا برای تو از خداوند طلب مغفرت فرمود، به همین خاطر دست تو به خون کسی آلوده نمیشود! آن مرد نیز به خود آمد و از اقدام خویش نادم شد، از خداوند آمرزش طلبید و از خانه خارج شد، بعد از همکاری با شورشیان خودداری کرد!آخرین کسی که وارد اطاق حضرت عثمان شد، محمدبن ابیبکر بود، او ریش حضرت عثمان را گرفت و به طرف خود کشید!؟ حضرت عثمان گفت: محمد! ریشم را رها کن و از روی سینهام برخیر! تو چیزی را گرفته و بر جایی نشستهای که اگر پدرت ابوبکر صدیق تو را در این حال میدید به سختی تو را مجازات میکرد! برادرزاده! هیچ فکر کردهای که چکار داری میکنی؟ مگر تو بر خداوند خشم گرفتهای؟ من با تو چکار کردهام؟ مگر غير از این بوده که جرمی را مرتکب شدی و من نیز دستور دادم طبق احکام الهی مجازات شوی؟!محمدبن ابیبکر نیز به خود آمد و از روی سینة حضرت عثمان برخاست و با حالت پشیمانی از منزل خارج شد([1][/url”>)!– به تفصیل سخنان حضرت عثمان با آن چهار نفر در تاریخ طبری : ج 4 ص 390 مراجعه شود.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8801سرکردگان خوارج از خودداری آن چهار نفر از کشتن حضرت عثمان درشگفت شدند، که چگونه آنان چهار نفر را مأمور کشتن او کردند. اما عثمان با آنان سخن گفت و ایشان را منصرف نمود، و با حالت ندامت از اطاق و منزل او خارج شدند!؟ در چنین اوضاع و احوالی سه نفر از سرکردگان باند عبدالله بن سبأی یهودی تصمیم گرفتند هر سه به اطاقش وارد شوند و با هم او را به قتل برسانند!؟ عصر روز جمعه بود، عثمان بر روی زمین نشسته و قرآنی پیش روی او قرار داشت و در حالت روزه به قرائت آن مشغول بود. غافقیبن حرب سرکرده خوارج و سودان بن حمران سکونی و قتیرهبن فلان سکوتی وارد اطاق حضرت عثمان شدند!؟ غافقی با میله آهنی که در دست داشت ضربهای را بر سر حضرت عثمان وارد کرد و بر قرآنی که پیش روی او بود لگد زد!؟ قرآنی چرخی خورد و دوباره جلو حضرت عثمان قرار گرفت، و خون در سر و صورت حضرت عثمان جاری شد و قطراتی از آن بر روی آیه زیر ریخته شد!فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (بقره137)
«خداوند تو را در برابر آنان کفایت خواهد کرد و او شنوا و آگاه است».
سودان بن حمران سکوتی به حضرت عثمان نزدیک شد و شمشیرش را برای وارد کردن ضربهای کاری به او بالا برد، اما همسرش «نائله بنت فرافصه» خود را در میان او و حضرت عثمان رسانید و شمشیر سودان بر دست نائله فرود آمد و انگشتان دست او را قطع کرد، و در حالی که خون از انگشتانش فوران میکرد، به اطاق دیگر رفت! سودان با کلمات و رفتار بسیار زشت و جاهلانهای با نائله برخورد نمود که تنها از آدمهای فاسد و هرزه ساخته بود! پس از آن سودان چندین ضربة شمشیر را بر پیکر حضرت عثمان وارد کرد و او را به شهادت رسانید!؟ یکی از پیشخدمتان حضرت عثمان به نام نجیح وقتی دید که حضرت عثمان را به شهادت رسانیدند، برآشفت و به طرف سودان حمله برد و با یک ضربه او را از پای درآورد! قتیر بن فلان سکوتی نیز وقتی کشته شدن سودان را دید بر نجیح حمله برد و او را کشت! یکی دیگر از پیشخدمتان حضرت عثمان به نام صبیح نیز قتیره را مورد حمله قرار داد و او را از پای درآورد! اختلاف نظر صحابه در مورد شیوه قصاص قاتلان عثمان منشأ اختلافی که میان امیرالمؤمنین علی از یک طرف و میان طلحه و زبیر و عائشه از طرف دیگر و سپس میان علی و معاویه روی داد این نبود که آنان در مورد خلافت و امامت و برحق بودن علی در خلافت و ولایت بر مسلمانان اشکال و ایراد داشته باشند، بلکه همه در مورد بر حق بودن وی اتفاق نظر و اجماع داشتند. ابن حزم میگوید: معاویه هیچ گاه فضل و استحقاق علی برای خلافت را انکار نکرد، بلکه اجتهاد وی او را به این حکم رساند که باید قصاص قاتلان عثمان بر بیعت مقدم گردد و خود را در مورد خونخواهی عثمان مستحقتر میدانست(زیرا خویشاوند وی بود)([1][/url”>).
– الفصل فی الملل و الأهواء و النحل4/160.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8802ابن تیمیه میگوید: معاویه مدعی خلافت نبود و وقتی که با علی جنگید به عنوان خلیفه با وی بیعت نشد و به عنوان خلیفه در جنگ شرکت نکرد و او نه مستحق خلافت بود و مردم هم او را مستحق خلافت نمیدانستند و اگر کسی در این مورد از وی سوال میکرد به این موضوع اقرار مینمود و معاویه و افراد وی نمیخواستند ابتدا وارد جنگ با علی و افراد وی بشوند و این کار را هم نکردند([1]). هم چنین میگوید: با این وجود همه گروهها اقرار داشتند که معاویه برای بدست گرفتن خلافت در حد علی نیست و با وجود امکان خلیفه شدن علی، او خلیفه نمیشود، زیرا فضل و سابقه و علم و دینداری و شجاعت و سائر فضائل علی نزد آنان، به مانند فضائل دیگر برادرانش یعنی ابوبکر و عمر و عثمان، روشن و معلوم بود([url=http://www.islamtxt.net/#_ftn2][2]). به درستی که منشأ اختلاف اشکال و ایراد در مورد خلافت امیرالمؤمینن علی رضی الله عنه نبود، بلکه اختلاف آنان در مورد قصاص قاتلان عثمان رضی الله عنه بود و اختلاف آنان در مورد اصل مسأله قصاص هم نبود، بلکه در مورد روش حل این قضیه بود، زیرا امیر المؤمنین علی با اصل مسأله قصاص شدن قاتلان موافق بود، اما معتقد بود که قصاص این افراد تا زمانی که اوضاع مستقر و آرام شده و مردم یکپارچه میگردند به تأخیر بیفتد([url=http://www.islamtxt.net/#_ftn3][3][/url”>).
– مجموع الفتاوی25/72.– دحداث و أحادیث فتنة الهرج، ص158.
وادامه این بحث را در قسمت ادعای روافض بیایید برویم جهنم
کامنتهای 33تا44
مورخه8/2/93
نوشتم
اینجا
http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/738
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
a-s-n m-r-v
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8803با سلام برادرم . خداوند وقتی می خواهد کسی را رسوا کند بدست خودش این کار را می کند .و خود شما حدیثی را مورد استناد قرار داده ای که تمام چرندیات و خزعبلاتی که تا حالا درباره ی ام المومنین حضرت عایشه می گفتی به باد داده است .
چون به اعتقاد شما امام معصوم هرچه بگوید عین گفته ی پیامبر است و واجب الاطاعه .
در همین حدیث مورد استناد شما وقتی خود حضرت امام حسن بر روی منبر فرموده (ووالله انها لزوجة نبيكم صلى الله عليه وسلم في الدنيا والآخرة) آیا پیامبر بهشتی است یا جهنمی ؟؟!!
اگر بهشتی است که ما هم می گوییم صد در صد بهشتی است پس با همسرش در آخرت هم در بهشت است .
و همچنین خداوند در ایه 6 سوره احزاب که فضائل پیامبر را بیان می کند (النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ) فضائل همسران پیامبر را هم بیان می کند .
چون موضوع فضیلت پیامبر در این آیه ی 6 احزاب بیان شده است .
و اگر ادم مغرض و با غرض و مرضی بگوید این ایه 6 درباره ی حرمت نکاح می باشد خداوند جوابش در آیات 52 و 53 سوره احزاب که موضوعش حرمت ازدواج و نکاح می باشد داده است .
ایه 52 (لَّا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ) اول خود پیامبر را از ازدواج مجدد منع کرده و ایه 53 سوره احزاب (وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا) حرمت نکاح زنان پیامبر را به صراحت بیان کرده است .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8804اینکه گفته ای (ایاه تطیعون ام هی.یعنی؟)بلکه دو نفر غیر از خدا در برابر هم بودند که ربطی به موضوع دین ندارد .
یعنی حضرت عایشه و حضرت علی .
برای ما ایه 6 سوره احزاب خیلی هم با اهمیت تر از میلیون ها حدیث است .
و همچنین خداوند در ایه 6 سوره احزاب که فضائل پیامبر را بیان می کند (النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ) فضائل همسران پیامبر را هم بیان می کند .
چون موضوع فضیلت پیامبر در این آیه ی 6 احزاب بیان شده است .
و اگر ادم مغرض و با غرض و مرضی بگوید این ایه 6 درباره ی حرمت نکاح می باشد خداوند جوابش در آیات 52 و 53 سوره احزاب که موضوعش حرمت ازدواج و نکاح می باشد داده است .
ایه 52 (لَّا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ) اول خود پیامبر را از ازدواج مجدد منع کرده و ایه 53 سوره احزاب (وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا) حرمت نکاح زنان پیامبر را به صراحت بیان کرده است
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8807اگر حدیث را بدون غرض و مرض بخوانی متوجه می شوی که (ووالله انها لزوجة نبيكم صلى الله عليه وسلم في الدنيا والآخرة ولكن الله تبارك وتعالى ابتلاكم ليعلم إياه تطيعون أم هي) ایاه تطیعون بر می گردد به حضرت علی .چون اختلاف بین حضرت علی و حضرت عایشه بوده است .
و موضوع خدا و شخص نبوده است که ایاه تطیعون به خدا برگردد .
اینکه گفته ای (و من یطع الرسول فقد اطاع الله. عایشه کجاست؟)
برادرم اولا : با این استدلال شما حضرت علی کجاست ؟؟
دوما : حضرت عایشه در ایه ای که فضیلت پیامبر اسلام را اعلام کرده می باشد .
و همچنین خداوند در ایه 6 سوره احزاب که فضائل پیامبر را بیان می کند (النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ) فضائل همسران پیامبر را هم بیان می کند .
چون موضوع فضیلت پیامبر در این آیه ی 6 احزاب بیان شده است .
و اگر ادم مغرض و با غرض و مرضی بگوید این ایه 6 درباره ی حرمت نکاح می باشد خداوند جوابش در آیات 52 و 53 سوره احزاب که موضوعش حرمت ازدواج و نکاح می باشد داده است .
ایه 52 (لَّا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ) اول خود پیامبر را از ازدواج مجدد منع کرده و ایه 53 سوره احزاب (وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا) حرمت نکاح زنان پیامبر را به صراحت بیان کرده است .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9249بخاری کلام صحیح پیامبر است؟ اگر صحیحش اینه بد به حال غیر صحیحش.شوخی کننده با کلام خدا گوینده ملعون حسبنا است و اولین دروغ گو بر پیامبر. هر دو را می شناسید.
کجای حدیث نامی از امیرالمومنین سلام الله عله برده شده؟
امیرالمونین آن جایی است که پیامبر دستورش دادند به قتال با ناکثین. آنجاست که فرمود کسی با شما بر تاویل قتال میکند. آن فرد که بود؟ امیرالمومنین سلام الله علیه.
بعد هو آیه می فر ماید خدا و رسول را اطاعت کنید. حدیث می گوید تا بداند که او را اطاعت می کنید یا عایشه را. خدا یا عایشه. کدام؟
در تحریم می گوید که این همسر مومنه و ….. نیست. این هم فضیلتی خفن ناک است.
من گفتم که آن دو چیز یکی از آنها خدا نیست؟ قطعا یکی از آنان خداست. اگر کل توضیحم را می خواندی و ملتفت میشدی الان ملتفت بودی.
لذاست که ایاه تطیعون ام هی؟
اگر هم منظور امیرالمومنین سلام الله علیه باشد که نیست، دقت کنید که ایشان ملاک هستند نه عایشه. لایحبک الا المومن و لا یبغضک الا المنافق. ضمن اینکه ایشان کنفسی پیامبر هستند و قتال کننده بر تاویل. و مامور به جنگ با ناکثین.
بعد نوشته اید کلام صحیح پیامبر. بعدا نوشته اید که می کوبیم به دیوار. اگر مخالف قرآن باشد. دقت می کنید چه می نویسید؟ کلام صحیح را به دیوار میزنید؟ بخاری را؟ شوخی می کنید؟ بیایید و مانند گوینده حسبنا عمل کنید. هر دو را به دیوار بزنید.
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
«یا امیرالمؤمنین! پیش از آنکه سیل فتنه و حوادث به سوی تو حرکت کنند، و برای رویارویی با آن کاری از تو ساخته نباشد، همراه من به شام بیا! و محل خلافت را به آنجا منتقل کن!حضرت عثمان فرمود: من همسایگی با رسول خدا را با هیچ چیزی عوض نمیکنم، اگر چه به قطع شاهرگ گردنم بیانجامد! معاویه گفت: در این صورت من سپاهی از مردم شام را برای مقابله با خطرهای احتمالی و دفاع از تو و مردم به مدینه ارسال مینمایم! حضرت عثمان فرمود: نه! این پیشنهاد را هم نمیپذیرم و حاضر نیستم اسباب فشار و ایجاد کمبود را برای همسایگان رسول خدا و مهاجرین انصار فراهم نمایم!
معاویه گفت: یا امیرالمؤمنین! سوگند به خداوند فتنهگران و توطئهچینان یا تو را ترور میکند، یا موقعیت و رهبری تو را مورد تعرض قرار خواهند داد. عثمان بن عفان رضي الله عنه گفت: «حسبیالله و نعم الوکیل»([1][/url”>). خداوند برایم کافی است و بهترین وکیل و محافظم است.پس از آن بود که معاویهبن ابی سفیان راه شام را در پیش گرفت.
آشوب بزرگ
سال سی و پنج هجری فرارسید، سالی که در آن فتنهای افسارگسیخته روی داد و باند توطئهگر و برانداز سبأیه توانستند، توطئههای خود را علیه حضرت عثمان بن عفان و نظام اسلامی خلافت عملی نمایند! پس از بازگشت استانداران به مناطق محل خدمت خود گروه عبدالله بن سبای یهودی اوضاع و احوال جدید را مورد بررسی قرار دادند، و به ناچار در طرح خویش تجدیدنظر نمودند! طرح قبلی آنان بر پایه آغاز شورش و فتنه در مناطق مختلف علیه عثمان و جذب انسانهای ساده و بیخرد و ایجاد بلوا و فساد، قرار داشت!
اما آنان چند بار این طرح را عملی نموده و نتیجه مطلوبی را از آن نگرفته بودند، برای مثال شورشی را که در کوفه به رهبری یزیدبن قیس آغاز کردند و سر راه را بر سعیدبن عاص سد نموده و از بازگشت او به کوفه جلوگیری کردند! به اهداف اصلی آنها جامة عمل نپوشانید! و تنها نتیجهای را که از آن حرکت گرفتند، عزل سعیدبن عاص و تعیین ابوموسی اشعری توسط عثمان بن عفان به عنوان والی و استاندار کوفه بود. سرکردگان شیطنتپیشة باند سبأیه در مصر و کوفه و بصره به این نتیجه رسیدند که برای رویارویی علنی و مناقشه و نزاع و محاکمة عثمان بن عفان در حضور مسلمانان مستقیماً وارد عمل شوند و به مدینه مرکز خلافت اسلامی بروند! در سال سی و پنج هجری عدهای از آنان از ممالک مصر و کوفه و بصره، در ظاهر برای ملاقات با عثمان و امر به معروف و نهی از منکر و تلاش برای ایجاد اصلاحات و جلوگیری از اشتباهات خلیفه و بازخواست او در رابطه با عملکردش به طرف مدینه حرکت کردند!
آنان هم اعتراضات و شبهها و ایراد و انتقادهای خود را از حضرت عثمان یادداشت کردند تا در حضور مردم او را مورد بازخواست قرار دهند و خود او به آن اشتباهات و انحرافات اعتراف کند و عدهای از مردم را شاهد بر قضیه بنمایند تا که آن اعترافات را در مناطق مختلف منتشر کنند»([2][/url”>)!
– تاریخ طبری : ج 4 ص 345
{2]– تاریخ طبری : ج 4 ص 346