Home › انجمن ها › خلفای راشدین › بررسی کامل جنگ جمل چگونگی ایجاد آن(وفتنه های قبل از ان)
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط ابن تیمیه72 در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
سه شنبه، ۱۰ دی ۱۳۹۲ در ۸:۱۷ ب.ظ #8504یکشنبه، ۶ بهمن ۱۳۹۲ در ۱۰:۲۷ ب.ظ #8734با سلام برادرم . من مدت 3 روز می شود که منتظر بودم مطالب جدیدی بگذارید و شبهات جدیدی مطرح کنید که پاسخ بدهم .
اما متاسفانه همان مطالب تکراری قبلی را که چندین بار پاسخ آن را داده ام گذاشته ای .
و من قضاوت را به خوانندگان محترم واگذار می کنم .
و همین که نمی توانی با شفافیت کامل و با آیات مستند و مرتبط با موضوع پاسخ بدهی نشان دهنده ی بطلان عقیده ی شما می باشد .
و اما پاسخ مطالب تکراری و بی ربط شما :
اینکه گفته ای (می دانید که بخاری برای من یک شوخی بیش نیست.)
برادرم قران که کلام خداست شما به شوخی می گیرید چه برسد به کلام صحیح پیامبر .
برای شما فقط کلام عبدالله ابن سبا یهودی ملاک است .
اینکه گفته ای (لذا ایاه تطیعون ام هی؟ این جمله چی را می رساند؟)
برادرم مثل اینکه عربی بلد نیستی .
اگر حدیث را بدون غرض و مرض بخوانی متوجه می شوی که (ووالله انها لزوجة نبيكم صلى الله عليه وسلم في الدنيا والآخرة ولكن الله تبارك وتعالى ابتلاكم ليعلم إياه تطيعون أم هي) ایاه تطیعون بر می گردد به حضرت علی .
چون اختلاف بین حضرت علی و حضرت عایشه بوده است .
و موضوع خدا و شخص نبوده است که ایاه تطیعون به خدا برگردد .
اینکه گفته ای (و من یطع الرسول فقد اطاع الله. عایشه کجاست؟)
برادرم اولا : با این استدلال شما حضرت علی کجاست ؟؟
دوما : حضرت عایشه در ایه ای که فضیلت پیامبر اسلام را اعلام کرده می باشد .
و همچنین خداوند در ایه 6 سوره احزاب که فضائل پیامبر را بیان می کند (النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ) فضائل همسران پیامبر را هم بیان می کند .
چون موضوع فضیلت پیامبر در این آیه ی 6 احزاب بیان شده است .
و اگر ادم مغرض و با غرض و مرضی بگوید این ایه 6 درباره ی حرمت نکاح می باشد خداوند جوابش در آیات 52 و 53 سوره احزاب که موضوعش حرمت ازدواج و نکاح می باشد داده است .
ایه 52 (لَّا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ) اول خود پیامبر را از ازدواج مجدد منع کرده و ایه 53 سوره احزاب (وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا) حرمت نکاح زنان پیامبر را به صراحت بیان کرده است .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1475باسلام خدمت دوستان عزیز ودست اندرکاران سایت اسلام تکس
در اینجا
http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/738
با عبدالحسین بررسی زاده یه بحثی داشتم که که چه کسانی مسبب جنگ جمل بودند وحضرت عثمان را چه کسانی به قتل رساندندو…..)که اینجا انشا الله به طور کامل به ان می پردازمشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8451این را هم در داستان نویسی هایی که از طبری که دربست قبولش دارید اضافه کنید. البته از بخاری است. چون احتمالا به تاپیک اصلی سر نمی زنید اینجا هم گذاشتم؛حدثنا أبو مريم عبد الله بن زياد الأسدي قال لما سار طلحة والزبير وعائشة إلى البصرة بعث علي عمار بن ياسر وحسن بن علي فقدما علينا الكوفة فصعدا المنبر فكان الحسن بن علي فوق المنبر في أعلاه وقام عمار أسفل من الحسن فاجتمعنا إليه فسمعت عمارا يقول إن عائشة قد سارت إلى البصرة ووالله انها لزوجة نبيكم صلى الله عليه وسلم في الدنيا والآخرة ولكن الله تبارك وتعالى ابتلاكم ليعلم إياه تطيعون أم هي
بخاری ج8 ص97 کتاب الفتن
معنای ایاه تطیعون ام هی چیست؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8590ایاه تطیعون ام هی.یعنی؟
موندم که چرا نرفته از حاکم وقت کسب تکلیف کند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8667با سلام برادرم . خداوند وقتی می خواهد کسی را رسوا کند بدست خودش این کار را می کند .و خود شما حدیثی را مورد استناد قرار داده ای که تمام چرندیات و خزعبلاتی که تا حالا درباره ی ام المومنین حضرت عایشه می گفتی به باد داده است .
چون به اعتقاد شما امام معصوم هرچه بگوید عین گفته ی پیامبر است و واجب الاطاعه .
در همین حدیث مورد استناد شما وقتی خود حضرت امام حسن بر روی منبر فرموده (ووالله انها لزوجة نبيكم صلى الله عليه وسلم في الدنيا والآخرة) آیا پیامبر بهشتی است یا جهنمی ؟؟!!
اگر بهشتی است که ما هم می گوییم صد در صد بهشتی است پس با همسرش در آخرت هم در بهشت است .
و همچنین خداوند در ایه 6 سوره احزاب که فضائل پیامبر را بیان می کند (النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ) فضائل همسران پیامبر را هم بیان می کند .
چون موضوع فضیلت پیامبر در این آیه ی 6 احزاب بیان شده است .
و اگر ادم مغرض و با غرض و مرضی بگوید این ایه 6 درباره ی حرمت نکاح می باشد خداوند جوابش در آیات 52 و 53 سوره احزاب که موضوعش حرمت ازدواج و نکاح می باشد داده است .
ایه 52 (لَّا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ) اول خود پیامبر را از ازدواج مجدد منع کرده و ایه 53 سوره احزاب (وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا) حرمت نکاح زنان پیامبر را به صراحت بیان کرده است .
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8724می دانید که بخاری برای من یک شوخی بیش نیست.لکن برای شما چیز دیگری است.
لذا ایاه تطیعون ام هی؟ این جمله چی را می رساند؟خدا خواسته ملت را به یک فرد بهشتی امتحان کند تا ببیند ملت او را اطاعت میکنن یا خدا را. فرض کنیم که خدا را اطاعت می کردند. نتیجه چه میشد؟ احتمالا چیزی غیر از جهنم و عقاب و عذاب.
اگر غیر خدا را اطاعت می کردند( که کردند) چه می شد؟ قطعا چیزی غیر از بهشت و ثواب و پاداش.
یک نکته؛
و من یطع الرسول فقد اطاع الله. عایشه کجاست؟
حدیث میگه ایاه تطیعون ام هی. یعنی دو چیزی که در برابر هم هستند. خدا شما را به آن مبتلا کرده. متوجه میشوید؟
بخش اول حدیث هم برای من حجت نیست همانطور که بخش دومش نیست. لکن برای شما از باب الزام بخش دوم ثابت است و حجت. بخش اول را باید ثابت کنید که بحث ما هم نیست.
حدیث لدود و 56و57 احزاب چیز دیگری میگویند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8735اینکه گفته ای (حدیث میگه ایاه تطیعون ام هی. یعنی دو چیزی که در برابر هم هستند.)خدا را شکر که خودت اقرار کرده ای که خدا و حضرت عایشه در برابر هم نبودند .
بلکه دو نفر غیر از خدا در برابر هم بودند که ربطی به موضوع دین ندارد .
اینکه گفته ای (حدیث لدود)
برادرم فارغ از صحت و سقم سندی و روایی هر حدیثی که مخالف قران باشد ما طبق گفته ی پیامبر به دیوار می کوبیم .
برای ما ایه 6 سوره احزاب خیلی هم با اهمیت تر از میلیون ها حدیث است .
و همچنین خداوند در ایه 6 سوره احزاب که فضائل پیامبر را بیان می کند (النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ) فضائل همسران پیامبر را هم بیان می کند .
چون موضوع فضیلت پیامبر در این آیه ی 6 احزاب بیان شده است .
و اگر ادم مغرض و با غرض و مرضی بگوید این ایه 6 درباره ی حرمت نکاح می باشد خداوند جوابش در آیات 52 و 53 سوره احزاب که موضوعش حرمت ازدواج و نکاح می باشد داده است .
ایه 52 (لَّا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ) اول خود پیامبر را از ازدواج مجدد منع کرده و ایه 53 سوره احزاب (وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّـهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا) حرمت نکاح زنان پیامبر را به صراحت بیان کرده است
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8785…….شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8786باسلام خدمت دوستان ودست اندرکاران سایت اسلام تکساینجا اتفاقات قبل از جنگ جمل را بررسی میکنم انشاءالله
وبحث های بعد از این(جنگ جمل)را در تاریخ8/2/93
در کامنتهای33تا44
در اینجاhttp://www.islamtxt.net/?q=content/forum/738
به طور مفصل توضیح دادم وادامه بحث درمورد جنگ جمل واتفاقات ان در اینجاhttp://www.islamtxt.net/?q=content/forum/2202
(در تایپک ادعای روافض بیایید برویم جهنم)
و(ادامه ادعای روافض بیایید برویم جهنم)
سرآغاز فتنه و آشوب بزرگ
در سال سیام هجری و هفت سال پس از آغاز خلافت عثمان بن عفان بود که آشوب و بلا سر برآورد، و جامعه دچار بیسر و سامانی گردید و دامنه اختلاف و تفرقه گسترش یافت و دشمنان اسلام مخفیانه در بصره و کوفه و مصر سازماندهی شدند، و فعالیتهای خویش را آغاز نمودند.
آنان به وسیله تبلیغات خویش بر روی مردم عوام و افراد ناآگاه و کمخرد مسلمانان اثر گذاشتند و در مصر و کوفه و بصره از آنان دستههای بسیاری پدید آوردند، و همه توان و امکانات خود را برای گسترش دامنة تفرقه و اشاعه دروغ و افتراء به کار گرفتند، تا در نهایت به محاصره منزل عثمان بن عفان در مدینه در دوازدهمین سال خدمت او انجامید!
مثلث توطئه
دشمنان کینهتوز اسلام، اعم از یهود و مسیحیان و مجوسیان مرتب علیه اسلام و مسلمانان توطئهچینی میکردند و علیه خلیفه و اولیای امور به دروغ و تهمتپراکنی میپرداختند! و از اشتباهات اندک آنها برای تحریک مردم علیه آنان حداکثر استفاده را میکردند، و از جعل هیچ نوع افتراء و تهمتی علیه آنها کوتاهی نمیورزیدند!
هدف آنان از این تلاشها و اقدامات، گسترش نابسامانی و تقویت پایههای تفرقه در میان مسلمانان، و شعلهور کردن آتش کینه و حقدشان علیه اسلام بود که ادیان باطل آنان را منزوی نموده و در واقع در پی براندازی نظام اسلامی که حکومتهای آنان را سرنگون و ارتشهایشان را تار و مار نموده بود، بودند!
آن دشمنان قسم خورده برای تحقق اهداف خود از آن آدمهای کینهتوز گمراه و ساده و ابله استفاده کرده و همه کسانی را که به سبب خلافکاری توسط خلیفه و مسؤلین امور مجازات شده بودند، بسیج نموده بودند!
آن دشمنان از هواداران خود سازمانی سرّی تشکیل دادند و در شهرهای بزرگ و مناطق مختلف هوادارانی را برای خود دست و پا کرده و آنان را سازماندهی نموده و مرتب با آنها در ارتباط بودند!شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8787مهمترین هستههای این گروه خبیث در شهرهای: کوفه، بصره و مصر قرار داشتند و در شهرهای مدینه و شام نیز دارای اعضا و هوادارانی – هر چند اندک – بودند! در رأس این سازمان سری توطئهگر و برانداز، آدمی یهودیالاصل قرار داشت که در زمان خلافت حضرت عثمان به مسلمان شدن تظاهر نموده و خود را جزو مسلمانان دانست!
او پنهانی به ممالک مختلف اسلامی سفر میکرد، و اتباع و هواداران خود را با یکدیگر هماهنگ مینمود، و در آن مناطق حزب و سازمانش را پنهانی تأسیس میکرد!
او «عبدالله بن وهب بن سبأ» معروف به ابن سوداء بود، زیرا ظاهراً مادر او سیاهپوست بوده که کمکم اتباع او به نام «سبأیه» شهرت یافتند، و مهمترین نقش را در سازماندهی شورش علیه عثمان بن عفان و به شهادت رسانیدن او و پس از آن قیام علیه حضرت علی و شهید گردانیدنش ایفا نمودند! امام ابن جریر طبری از طریق اسنادهای مورد قبول مورخین روایت مینماید که:«عبدالله بن سبا یهودی و اهل مدینه و مادرش سیاهپوست بود، در زمان عثمان اسلام آورد، پس از مدتی او ممالک و مناطق مختلف مسلماننشین سفر میکرد و برای گمراه گردانیدن آنان تلاش مینمود. او کار خود را از حجاز آغاز کرد، سپس به بصره و کوفه، و شام رفت! او در شام به اهداف خود دست نیافت و مردم مسلمان او را از آن کشور بیرون کردند! عبدالله بن سبا به مصر رفت و در آنجا اقامت گزید و سخنان او بر تعدادی از مردم اثر گذاشت، و کمکم برای ترویج کفرگویی و حرفهای گمراهکننده خویش جرأت بیشتر پیدا نمود! او میگفت: من از باور آنهایی درشگفتم که گمان میبرند. عیسی در آخر الزمان باز میگردد، اما گویند: محمد در آخر الزمان باز نمیگردد!؟ در حالی که خداوند در قرآن میفرماید:إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَي مَعَادٍ قُلْ رَبِّي
أَعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالْهُدَي وَ مَنْ هُوَ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ (قصص: 85)
«همان کسی که (تبلیغ) قرآن را بر تو واجب کرد، تو را به میعادگاه (قیامت) بازمیگرداند».
محمد برای ظهور و (رجعت = بازگشت مجدد) از عیسی شایستهتر است، زیرا محمد بر او فضل و برتری دارد!شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8788او برای اتباع خود عقیده «رجعت» را اصلی مسلم قرارداد و آنان نیز عقیده او پذیرفته و راجع به آن سخن میگفتند!
او پس از مدتی برای تحریک مردم علیه خلیفه گام دیگری برداشت و خطاب به آنان گفت: «هزار پیامبر مبعوث شده و هر یک از آنها دارای وصی و جانشینی بوده است، علی بن ابیطالب نیز وصی حضرت محمد است و از آنجا که آخرین پیامبر است، علی نیز آخرین وصی است! پس از مدتی در بین اتباع خود میگفت: چه کسی ستمکارتر از آنی است که وصیت و سفارش رسول خدا را در مورد تعیین علی بن ابیطالب به عنوان جانشینی عملى ننمود، و حق او را غصب، و به جای او خود بر مردم فرمانروایی کرد؟!او گفت: عثمان از روی ستم و ناروا خلیفه شده و این حق علی بن ابیطالب است زیرا او از طرف رسول خدا به عنوان جانشین تعیین گردیده و عثمان باید آن مقام را برای او رها کند؟!» ابن سبأ پیروان جنایتپیشه و تبهکار خود را در سازمان سری و خبیث خود در ممالک اسلامی توجیه میکرد و به آنان میگفت: برای گسترش این عقیده به پاخیزید! و آن را در جامعه به حرکت درآورید! و از ترور، و تخریب شخصیت افراد و ایجاد تهمت و افترا علیه مسؤلین امور حاکم بر خود که از طرف عثمان تعیین شدهاند، آغاز کنید!
اولین جرقه آشوب بزرگ
رهبران سازمان سری و برانداز سبأیه، تصمیم گرفتند که کار فتنهگری و آشوبطلبی خود را از شهر کوفه – که به شهر آشوب و فتنه و توطئه – شهرت داشت – آغاز کنند! و سال سی و سه هجری را برای روشن کردن اولین آتش آشوب و هرج و مرج در ایام ولایت سعید بن عاص انتخاب کردند که در آن زمان سعید بن عاص والی کوفه بود.
در یکی از روزهای سال سی و سه هجری، سعید بن عاص در مجلسی عمومی نشسته و بسیاری از بزرگان و صاحبنظران و مردم عادی حضور داشتند، و در مورد مختلف به بحث و بررسی پرداختند. افراد گروه «سبأئیه» مخفیانه به آن مجلس مشورتی نفوذ کرده و برای برهم زدن آن و شعلهور نمودن آتش فتنه تلاش کردند! بین سعیدبن عاص و یکی از حاضران در مجلس به نام «خُنیس بن حُبیش اسدی» گفتگو و مناقشهای پیش آمد که در مورد موضوعی با یکدیگر اختلاف نظر پیدا کردند! و هفت نفر از فتنهگران از جمله (جندب ازدی که پسر قاتل و سارق او قبلاً اعدام شده بود و اشتر نخعی ابن الکواء و صعصعه بن صوحان) در مجلس حضور داشتند! فتنهگران فرصت را برای فتنهگری و شعلهور نمودن آتش آشوب مناسب دیدند و برخاستند و به کتککاری خنیس اسدی که با سعید بن عاص مناقشه میکرد، پرداختند، وقتی پدر او به حمایت از پسرش برخاست او را نیز زير مشت و لگد گرفتند!
سعید تلاش کرد که از نزاع و کتککاری آنان جلوگیری کند، اما فتنهگران دست بردار نبودند و بر اثر شدت ضرب و جرح خنیس اسدی و پدرش بیهوش نقش زمین شدند!طایفه بنی اسد وقتی ماجرا باخبر شدند، برای گرفتن انتقام دست به شمشیر زدند و چیزی نمانده بود که آتش جنگ شعلهور شود، اما سعید توانست اوضاع را کنترل کند و به غائله پایان دهد»([1][/url”>).شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8789وقتی حضرت عثمان بن عفان را در جریان ماجرا قرار دادند، از سعیدبن عاص خواست با حکمت و دوراندیشی با موضوع برخورد کند و تا جایی که امکان دارد، دست فتنهگران را برای جلوگیری از فتنهگری ببندد!شورشیان فریبخورده به منازل خود بازگشتند و از فردای آن روز فتنهگری و شایعهپراکنی خود را علیه سعیدبن عاص و حضرت عثمان و بزرگان کوفه بیشتر کردند! بسیاری از مردم کوفه بر ایشان بیشتر خشم گرفتند و از سعید بن عاص خواستند، آنان را تنبیه کند!
سعید به آنان گفت: عثمان مرا از این کار برحذر داشته است، اگر شما این چنین میخواهید، خودتان او را باخبر کنید!
تعدادی از عالمان و بزرگان کوفه در مورد آن عده نامهای را برای حضرت عثمان فرستادند و از او خواستند، اجازه دهد، آن توطئهگران و مفسدان را از کوفه اخراج و به جایی دیگر تبعید کنند! حضرت عثمان به والی خود سعیدبن عاص اجازه داد آنها را که ده دوازده نفر بیشتر نبودند، از کوفه اخراج و به شام نزد معاویه تبعید کندحضرت عثمان رضي الله عنه راجع به آن فتنهگران نامهائی را برای معاویه نوشت و خطاب به او فرمود:
کوفیان تعدادی آدم آشوبطلب و فتنهجو را به نزد تو تبعید کردهاند! مراعات آنها را بکن! و با آنان سخت مگیر! در صورت لزوم آنان را تنبیه کرده و حدود شرعی را بر آنان جاری نما، اگر دیدی سر راه آمدهاند به ما خبر بده!
برخی از آنهایی که به شام تبعید شدند عبارت بودند از اشتر نخعی، جندب ازدی، صعصعه بن صوحان، کمیل بن زیاد، عمیر بن ضابیء و ابن الکواء!آنان چند روزی را نزد معاویه بودند، که در میان آنها و معاویه مناقشهها و گفتگوهای سختی انجام گرفت و با او به تندی بسیار سخن گفتند، آنان به هیچوجه کوتاه نمیآمدند و بر سر کارهای خود اصرار میورزیدند! تجدید نظرشان در کارها و اهداف خود به خاطر کینهتوزی و اخلالگری، بودن و عضویت در باند توطئهگر و برانداز عبدالله بن سبأ تقریباً بعید بود»([1][/url”>).
دومین شورش سبأیان
یزیدبن قیس سرکرده سبأییان کوفه بار دیگر با اتباع و هواداران باند برانداز خود و افراد شرور و آشوبطلب در کوفه تماس گرفت و آنان را به تجمع در مسجد فراخواند! اشتر نخعی و همراهان نیز به آنها ملحق گردیده و آنان را به عصیان و شورش و مخالفت ترغیب نمود!
– برای آگاهی از برخی از آن گفتگوها به تاریخ طبری : ج 4 ص 319 – 320 مراجعه شود.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8790او خطاب به اعضا و هواداران باند سبأیه که در مسجد کوفه گرد هم آمده بودند، به دروغ گفت:
«اکنون من از نزد عثمان بن عفان به میان شما آمدهام و سعیدبن عاص را در حضور او برجای گذاشتهام! من خود آنجا بودم که هر دوی آنان تصمیم گرفتهاند، بودجه این منطقه و حقوق شما را کم کنند و از دویست درهم به صد درهم کاهش دهند!»در حالی که او دروغ میگفت: و از الجزیره آمده بود و عثمان و سعید بن عاص در مورد کاهش بودجه و حقوق آنها هیچگونه تصمیمی نگرفته بودند! اما اساس اهداف و برنامههای باند برانداز و فتنهگر سبأیه بر دروغ و شایعهپراکنی قرار گرفته بود
اشتر آنانی را که در مسجد گرد آمده بودند، عدهای کودن و بیخرد یافت، و آنان را به سختی تحت تأثیر قرار داد. و به شدت احساساتشان را تحریک کرد و غوغا و جنجال سختی در مسجد پدید آمد!
وقتی بزرگان و اهل فضل و پرهیزکارانی مانند ابوموسی اشعری و عبدالله بن مسعود و قعقاع بن عمرو از موضوع مطلع شدند، با او وارد گفتگو شدند، اما به اندرزهای آنها توجهی ننمود و دست رد بر سینه آنان نهاد!
یزید بن قیس در میان فتنهگران و آشوبطلبان داخل و خارج مسجد فریاد زده و گفت: من برای جلوگیری از وارد شدن سعید بن عاص به کوفه از شهر خارج میشوم و راه را بر او میبندم! هر کس میخواهد از بازگشت سعید جلوگیری کند، و خواهان آمدن والی جدید باشد، مرا همراهی کند!
همه فتنهگران و آشوبطلبان و اتباع باند سبأیه حمایت خود را از او اعلام کردند و حدود هزار نفر با او از شهر خارج شدند»([1][/url”>)!
وقتی اشرار و فتنهگران با هدف شورش و آشوبگری از مسجد خارج شدند تنها تعدادی از شخصیتهای جاافتاده و بزرگان اهل علم و خرد باقی ماندند! عمروبن حریث» نائب والی بر روی منبر رفت و مسلمانان را به وحدت و برادری فراخواند و آنان را از تفرقه و پراکندگی و فتنه و آشوبطلبی برحذر داشت و از آنان خواست که از حمایت شورشیان سرکش دست بردازند! قعقاع بن عمرو به او گفت: تو نمیتواني اینگونه با آنها مقابله کنی! زیرا جلو سیلاب را به سادگی نمیتوان گرفت و هیچکس نمیتواند رود فرات را از جریان بیندازد، آنها آدمهای هرج و مرج طلباند و تنها به وسیله گردن زدن و کشتن آنان میتوان فتنة ایجاد شده را سرکوب کرد!
– تاریخ طبری : ج 4 ص 331شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #8791هر چند فتنه و خونریزی، خونریزی را به دنبال خواهد داشت، اما آنان باید بهای تمرد و شورش خود را بپردازند، صبر کن تا والی از راه برسد!عمروبن حریث گفت: صبر میکنم تا سعید برسد و سپس به منزل خود رفت! یزیدبن قیس به همراهی هزار نفر از اشرار و سبأیان شورشی به محلی به نام «جرعه» در خارج از شهر کوفه و بر سر راه مدینه رفته و مدتی را منتظر رسیدن سعید بن عاص از مدینه بودند! پس از مدتی سعید از رسید! آنان جلو او را گرفته و گفتند: از همان راهی که آمدهای برگرد ما نیازی به تو نداریم و از ورود تو به شهر جلوگیری میکنیم و برو به عثمان بگو! ما نمیخواهیم کسی دیگر را به عنوان استاندار بفرستد، و از او میخواهیم ابوموسی اشعری را بر جای تو بنشاند!! سعید خطاب به ایشان گفت: هزار نفر از شهر بیرون آمدهاید، برای مطرح نمودن این موضوع؟! کافی بود یکی از خودتان را نزد امیرالمؤمنین عثمان میفرستادید و این درخواست خود را با او میان میگذاشتید! و یک نفر را هم برای جلوگیری از آمدن من سر راهم قرار میدادید! تا مرا از این موضوع مطلع کند! مگر میشود هزار نفر آدم با درک و شعور برای مقابله با یک نفر سر راه بر او بگیرند»([1])؟! حضرت عثمان مطالبی را بیان داشت و طرح خود را برای رویارویی با فتنهگران، فتنهای که بدون تردید در راه بود – تمام آنچه که او میتوانست انجام دهد به تأخیر انداختن هر چه بیشتر آن فتنه بود – ارایه داد!او از جمله گفت: من به همه نظرات و پیشنهادها و دیدگاههای شما با دقت توجه کردم! اما این مطلب را باید یادآوری نمایم، که برای هر مشکلی راه حلی وجود دارد که از آن باید وارد شد، و فتنه و آشوبی را که درمورد آن نسبت به مردم احساس نگرانی مینمایم، بدون تردید روی خواهد داد، اما ما باید همة تلاش خود را برای پیشگیری و به تأخیر انداختن و تعامل گامبهگام و کنترل و محدود نمودن آن به کار گیریم.ما با مردم از در گفتگو و با تسامح و مهربانی، برخورد خواهیم کرد مگر جایی که حدود الهی باشد، که هیچ کس نمیتواند مانع اجرای آن شده و یا نقد و اعتراض بر آن گرفته و یا اینکه ما را به دلیل اجرای آن مورد ملامت و سرزنش قرار دهد! در اجرای احکام الهی هیچکس را بر من حقی و حجتی نیست، و خداوند خود میداند که در ارتباط با تأمین خیر و مصلحت مردم کوتاهی نکردهام! سوگند به خداوند که چرخ آسیاب فتنه و آشوب آماده چرخیدن است، خوشا به سعادت عثمان اگر بتواند قبل از مرگ از حرکت آن جلوگیری نماید! با مردم مدارا کنید و حقوقشان را مراعات نمایید و با آنان از در عفو و تسامح وارد شوید و با آنان مهربان باشید، اما هر گاه به حدود و احکام خداوند بیحرمتی شد، در مورد آن از خود سستی و کوتاهی نشان ندهید»([url=http://www.islamtxt.net/#_ftn2][2][/url”>)! حضرت عثمان در پایان اجتماع از استانداران و کارگزاران خود خواست به محل خدمت و مأموریتشان بازگردند! و بر اساس تصمیمات گرفته شده با فتنهگری و توطئهچینیهاي مخالفان برخورد نمایند، توطئهای که همة آنان بر این باور بودند که در راه است و دیر یا زود خواهد رسید.
– تاریخ طبری : ج 4 ص 332
– تاریخ طبری : ج 4 ص 342 – 343 -
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
و شورش بر علیه خلیفه نبوده .
در زمان به خلافت رسیدن حضرت علی در مدینه حضور نداشته اند .
و در مکه در مناسک حج بوده اند.
و اگر می خواستند بر علیه خلیفه شورش کنند باید از مکه به مدینه می امدند نه اینکه به بصره در تعقیب قاتلین حضرت عثمان بروند .
و حضرت علی هم وقتی در مدینه از موضوع مطلع گشتند به سمت بصره حرکت کردند و در آنجا طرفداران همان منافقینی ، که حضرت عثمان را به قتل رسانده بودند و در داخل لشگر حضرت علی پنهان شده بودند در نصف شب بین دو لشگر آتش جنگ را بر افروختند .
و اگر حضرت عایشه شورش بر علیه خلیفه می کردند حضرت علی ایشان را محترمانه به خانه ی پیامبر نمی فرستادند .
و حضرت علی آنقدر عقل و شعور داشتند و از شما بهتر می فهمیدند و اشخاص را می شناختند .
و چون حضرت عایشه بی گناه بودند ایشان را با احترام به خانه ی پیامبر برگرداندند .
و اگر گناهکار می بودند حضرت علی به عنوان حاکم آنها را تحت عنوان جنایتکار جنگی مورد محاکمه قرار می داد و از خون آن همه انسان نمی گذشت .
و جنگ بین مسلمان و کافر نبوده است که اشخاصی را به کنیزی و یا غلامی بگیرند .