این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط rrw در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1707
بنده در بخش سوم ،ابتدا به دیگر مستندات شیعه برای اثبات موضوع غدیر،پرداخته و در ادامه به شبهات اهل سنت پیرامون این واقعه خواهم پرداخت.
ولی ابتدا دو بخش اول را مرور کنیم:
بخش اول: اولين ومهمترين معني واژه مولي چيست؟ دوست يا سرپرست
بنده بارها در مقالات مختلف از جمله،مقاله “معناي مولي در واقعه غدير “و همچنين مقاله”پاسخهاي دندان شکن به سوالات به اصطلاح کمر شکن! ” به اين موضوع که معناي مولي در واقعه غدير بي شک سرپرستي است ،پرداخته ام . بي ترديد براي هر خواننده منصفي ، مطالعه اين دو مقاله روشن خواهد کرد که اهل سنت هيچ پاسخ قانع کننده اي ندارند .
ليکن متاسفانه باز هم مي بينيم که هر از گاهي برخي دوستان ، همچنان بر اين طبل مي کوبند که اگر منظور رسول خدا در واقعه غدير ،سرپرستي بود چرا از واژه اي استفاده کردند که بيش از بيست معني دارد؟
پاسخ اين است که حتي اگر واژه (مولي) 1000 معني هم داشت ،مهم نبود . مهم اين است که بسياري از اين معاني در اولين نگاه حذف مي شوند. بياييد ابتدا معاني واژه (مولي) را مرور کنيم:
واژه “مولي” حدود 26 معني دارد که عبارتند از: 1-مربي ۲- مالک ۳- تصرفکننده در کار ۴- دوستدار ۵- قيم وبزرگتر ۶- آزادکننده ۷-آزاد شده ۸- بنده و غلام ۹- عمو ۱۰- تابع و پیرو ۱۱- نعمت داده شده ۱۲- شریک ۱۳- همپیمان ۱۴- صاحب و خواجه (یا همراه) ۱۵- همسایه ۱۶- مهمان ۱۷- داماد ۱۸- خویشاوند ۱۹- نعمتدهنده و ولی نعمت ۲۰- فقید ۲۱- پسر خواهر ۲۲- کسی که به چیزی سزاواتر از دیگران است ۲۳- سرور (نه به معنای مالک و آزادکننده) ۲۴- پسر ۲۵- یار و مددکار ۲۶- پسرعمو
در همان نگاه اول ، 16 معني ،بخاطر غير منطقي بودن آنها براي اين روايت ،از مدار خارج مي شوند.معاني که نه مطابق نظر شيعه است ونه سني، که عبارتند از:
1- آزادکننده 2-آزاد شده 3- بنده و غلام 4- عمو 5- تابع و پیرو 6- نعمت داده شده 7- شریک 8- همپیمان 9- همسایه ۱0- مهمان ۱1- داماد ۱2- خویشاوند 13- فقید 14- پسر خواهر15- پسر 1۶- پسرعمو
بدين ترتيب آنچه که مي ماند 10 معني محتمل است که بالاخره با يکي از نظرات يا شيعه ويا سني مطابق دارد .که عبارتند از:
1-مربي 2- مالک 3- صاحب و خواجه 4- ولی نعمت 5- قيم وبزرگتر6 – کسی که به چیزی سزاواتر از دیگران است 7- سرور 8- دوستدار 9- یار و مددکار10- تصرفکننده در کار
حال بياييد ببينيم از اين معاني محتمل ، چند تا مطابق نظر شيعه و چند تا مطابق نظر اهل سنت است.
واضح است که از ميان اين 10معني، 8 تا مطابق نظر شيعه است . يعني اينکه اگرهرکدام از اين 8 گزينه منظور رسول اکرم باشد، عقيده شيعه صحيح بوده و حضرت علي به تصريح رسول خدا جانشين ايشان خواهند بود. که عبارتند از:
1-مربي 2- مالک 3- صاحب و خواجه 4- ولی نعمت 5- قيم وبزرگتر6 – کسی که به چیزی سزاواتر از دیگران است 7- سرور 8- تصرفکننده در کار
اما از اين ميان ، تنها 2 گزينه مطابق نظر اهل سنت است که عبارتند از:
1- دوستدار 2- یار و مددکار
بدين ترتيب مي بينيم که ، هشت از ده (هشتاد درصد) عقيده شيعه به واقعيت نزديکتر است. در حاليکه،درخوشبينانه ترين حالت فقط دو از ده(بيست درصد) عقيده اهل سنت به واقعيت نزديک است.
اما بايد بدانيم که همين بيست درصد نيز براي عقيده اهل سنت ، ساده لوحانه است ، چراکه هر کدام از گزينه هاي شيعه ،خودبخود معني گزينه اهل سنت را نيز در خود دارد.
يعني دوست و ياور، از ويژگيهاي هر مربي و سرپرست است. پس مي بينيم که احتمال اينکه اين تک معني اهل سنت صحيح باشد بسيار کمتر و دور از ذهن تر خواهد بود.(چرا که مي شود استثناء اندر استثناء)
پس اين ما هستيم که از اهل سنت بايد بپرسيم ، اگر نظر رسول خدا در واقعه غدير، دوستي بود چرا از واژه اي استفاده کرده اند که بيش از هشتاد درصد معاني آن سرپرستي و رياست است، وکمتر از بيست در صد آن دوستي؟ آيا ازمعلم فصاحت قابل قبول است که ،براي ابلاغ دوستي با علي، از واژه اي استفاده کند که بيش از هشتاد درصد معني آن رياست است؟اصلا اگر نظر رسول اکرم ، اين معني استثنايي از واژه مولي بود چرا از واژه (حبيب) استفاده نکرد؟
در اينجا از خوانندگان محترم خواهش مي کنم به اين مثال بنده دقت نمايند. فرض کنيد من مدير مدرسه اي هستم .يک روز به شاگردان ابلاغ مي کنم از فردا همه رنگ روشن بپوشيد . فرداي آن روز، همه دانش آموزان با رنگ روشن به مدرسه مي آيند. بنده وقتي به مدرسه مي روم با هر کسي که سفيد پوشيده بود،کاري ندارم ولي کساني که رنگي(ولي روشن) پوشيده اند را توبيخ مي کنم که چرا سفيد نپوشيده ايد. به گمان شما آيا بنده مدير عاقلي هستم؟!!
حال دوستان آيا عاقلانه است معتقد باشيم منظور رسول خدا لزوما يک معني خاصي بود، ولي از کلمه اي استفاده نمود که معني وسيعي از آن مي توان گرفت.
درآخر بنده از وجدانهاي بيدار يک سوال مي پرسم. آيا ما به هيچ يک از دوستان خود “مولي ” گفته يا خواهيم گفت ؟ قطعا نه .پس چرا به زور مي خواهيم بقبولانيم که مولي در واقعه غدير به معناي دوست است. مگر نه اينکه ما به تنها دوستي که مولي مي گوييم ، خداوند است ، وآن به اين علت که خداوند دوستي است که صاحب وفرمانروايي ماست؟
بخش دوم: قرآن واژه مولي را به معناي دوست بکار برده يا سرپرست ؟
براي پاسخ به اين سوال بياييد آياتي را که در آنها واژه مولي بکار رفته را بررسي نماييم.
حديد15: فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ . پس امروز نه از شما و نه از كسانى كه كافر شدهاند عوضى پذيرفته نمىشود جايگاهتان آتش است که مولي شما است و چه بد سرانجامى است .
اين آيه از آيات بسيار قوي در تاييد نظر شيعه است.آيا در اين آيه (النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ )يعني اينکه آتش با کافران دوست است!! يا اينکه آتش برکافران مسلط وحاکم است.
تحريم4: إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ . و شـمـا دو زن اگـر بـه سوى خدا توبه ببريد (اميد است خدا دلهايتان را از انحراف به اسـتـقـامت برگرداند)، چون دلهاى شما منحرف گشته و اگر همچنان عليه پيامبر دست به دست هم بدهيد بدانيد كه خداوند مولاى او و جبرئيل و مؤمنين صالح و ملائكه هم پشتيبان اويند
خدا در اين آيه نيز به وضوح عقيده شيعه را تاييد کرده است. فرموده اگر شما دو زن بر عليه پيامبر همدست بشويد بدانيد که” فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ ” يعني خداوند سرپرست اوست و جبرئيل ومومنان صالح و فرشتگان دوست وپشتيبان او خواهند بود.
دقت کرديد خداوند در اين آيه ،جبرئيل ومومنان صالح و فرشتگان را عطف بر الله و مولي هاي پيامبر ندانست چراکه مولي در اين آيه سرپرست است وسرپرست پيامبر ، فقط خداوند است نه کسي ديگر. اما در ادامه از جبرئيل ومومنان صالح و فرشتگان به عنوان ظهير ( پشتيبان ودوست ) نام برد.
محمد11: ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ .چرا كه خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند ولى كافران را سرپرستي نيست .
دو دلبل وجود دارد که قطعا مولي در اين آيه حاکم وسرپرست است.
اولا:در آيه قبل آن، خداوند از نصرت خويش براي نابودي کفار ودر آيه بعد ، از وارد کردن مومنين به بهشت مي گويد. لذا قطعا در اين آيه “مولي” به معناي دوستي (ساده) نيست، بلکه متولي گري وفرماندهي ونصرت است.
ثانيا: اگر در اينجا مولي به معناي دوست است، چرا خداوند خطاب به کفار مي گويد “وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ ” مگر کفار مولي خود (بتها) رادوست نداشتند. پس آنچه که کفار نداشتند، مولي به معناي فرمانده و کمک کننده است.
حج 13: يَدْعُو لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ . كسى را مىخواند كه زيانش از سودش نزديكتر است و چه بد مولايى و چه بد دمسازى است.
در اين آيه خداوند مي فرمايد کفاربجاي اينکه از من که صاحب قدرت هستم بخواهند ،از کساني طلب مي کنند که هيچ قدرتي نداشته و فايده اي ندارند. جالب اينکه عشير به معناي همدم و دوست است واگر مولي نيز به معناي دوست بود نمي فرمود لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ. پس مولي در اين آيه نيز قطعا به معناي سرپرست است.
بقره286: لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ . خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايىاش تكليف نمىكند. آنچه (از خوبى) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدى) به دست آورده به زيان اوست. پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم بر ما مگير، پروردگارا، هيچ بار گرانى بر (دوش) ما مگذار؛ همچنانكه بر (دوش) كسانى كه پيش از ما بودند نهادى. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تويى؛ پس ما را بر گروه كافران پيروز كن.
در اين آيه خداوند حد تکليف هرفرد را معين مي کند که بر ميناي توانايي اوست. و در ادامه نيز انواع واقسام تقاضا ودعا از خداوند خواسته مي شود .مثل اينکه هيچ بار گرانى بر (دوش) ما مگذار، آنچه تاب آن نداريم بر ما تحميل مكن و… دوستان آيا واقعا کج فهمي نيست که ما معني اول مولي در اين آيه را دوست بگيريم نه فرمانروا وحاکم.
توبه51: قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلاَّ مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمىرسد او سرپرست ماست و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند .
در اين آيه تصريح مي شود که ما هرآنچه که داريم از خداوند به عنوان صاحب نعمت و سرپرست داريم.(اساسا دوست که ولي نعمت ما نيست) حتي در ادامه خداوند ،دستور توکل به الله را مي دهد يعني مي خواهد اختيار را به او که صاحب اختيار ماست واگذار نماييم. پس بي شک معني اول اين مولي نيز سرپرستي است.
نحل76: وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَىَ شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لاَ يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ . و خدا مثلى مىزند ،دو مردند كه يكى از آنها لال است و هيچ كارى از او برنمىآيد و او سربار خداوندگارش مىباشد هر جا كه او را مىفرستد خيرى به همراه نمىآورد آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مىدهد و خود بر راه راست است يكسان است .
همانطور که مي بينيم ،در اينجا نيز خداوند مولا را به بزرگتر و صاحب اختيار بکار برده که متولي امور شخص ناتوان ونابيناست.
انفال 40: وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (39) وَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَوْلاَكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ ﴿۴۰﴾ و با آنان بجنگيد تا فتنهاى بر جاى نماند و دين يكسره از آن خدا گردد پس اگر [از كفر] بازايستند قطعا خدا به آنچه انجام مىدهند بيناست (۳۹)و اگر روى برتافتند پس بدانيد كه خدا سرور شماست چه نيكو سرور و چه نيكو ياورى است (۴۰)
آنچه مشخص است خداوند درآيه 39 فرمان جهاد با کفار را صادر مي کند (قطعا به عنوان فرمانده نه دوست) و در آيه 40 باز بر همان فرماندهي و ياري رساني خود تاکيد مي کند.لذا بي ترديد اولين معنايي که از خواندن اين آيه در ذهن متبادر مي شود فرمانده وامير است نه دوست.
حج78: وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ. و در راه خدا چنانكه حق جهاد اوست ،جهاد كنيد .اوست كه شما را برگزيده و در دين بر شما سختى قرار نداده است آيين پدرتان ابراهيم نيز بود كه قبلا شما را مسلمان ناميد و در اين [قرآن نيز همين مطلب آمده است] تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به قدرت خداوند تمسک جوييد او مولاى شماست چه نيكو مولايى و چه نيكو ياورى
همچنانکه در اين آيه نيز وجود دارد. خداوند انواع واقسام فرمانها را صادر مي کند از جهاد تا اقامه نماز و دادن زکات و در ادامه مي فرمايد به قدرت لايزال خداوند چنگ زنيد که او مولاي شماست… آيا معني اول واژه مولي در اين آيه سرپرستي وحکومت نيست.
آل عمران150: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ ﴿۱۴۹﴾ بَلِ اللّهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ ﴿۱۵۰﴾ اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر از كسانى كه كفر ورزيدهاند اطاعت كنيد شما را از عقيدهتان بازمىگردانند و زيانكار خواهيد گشت (۱۴۹)آرى خدا مولاى شماست و او بهترين يارىدهندگان است (۱۵۰)
در اين دو آيه خداوند بسيار واضح از اطاعت مي گويد و مي فرمايد، از کفار اطاعت نکنيد بلکه من مولي شما هستم(از من اطاعت کنيد) و روشن است که دستور اطاعت را سرپرست مي دهد نه دوست.به عبارت ديگر اگر قبلا مي گفت کفار را دوست نداشته باشيد به قرينه مي توانستيم بگوييم اينجا گفته مرا دوست داشته باشيد.ولي در ايه قبل گفته از کفار اطاعت نکنيد بلکه من مولاي شما هستم (از من اطاعت کنيد) پس بي شک مولي در اين آيه فرمانده وسرپرست است نه دوست.
تحريم2: قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ. قطعا خدا براى شما [راه] گشودن سوگندهايتان را مقرر داشته است و خدا سرپرستشماست و اوست داناى حكيم .
خداوند در اين آيه باز هم تعيين تکليف فرموده و حکم صادر نموده است.واضح است که اولين معنا براي مولي در اين آيه نيز سرپرست و فرمانروا است، نه دوست.
دخان41: يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَيْئًا وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ . همان روزى كه هيچ مولي از هيچ مولي نمىتواند حمايتى كند و آنان يارى نمىشوند .
در واقع اين تنها آيه اي است که حتي برخي از مفسرين شيعه را نيز به اشتباه انداخته که مولي در اين آيه به معناي دوست آمده است. اما به نظر بنده اين عقيده درست نيست و حتي دراين آيه هم مولي به معناي حاکم ورئيس است. چراکه پارتي بازي و پشتيباني کردن از ابزار وصفات قدرتمندان است. و صرف دوست بودن ، حمايت و پشتيباني را امکان پذيرنمي کند. مثل اينکه رئيس فلان بانک ،براي مدير عامل فلان کارخانه وام جور مي کند و او نيز پسر رئيس بانک را استخدام مي کند. به واقع اين رفتارها وحمايتها از صاحبان قدرت ونفوذ صادر مي شود نه دو دوست.(وگرنه صرف دوست بودن امکان ياري وپشتيباني را مهيا نمي کند)
لذا مولي در اين آيه نيز صاحب قدرت و رئيس است و مي فرمايد در قيامت حتي صاحبان قدرت نيز نمي توانند به هم کمک کنند.
نتيجه اينکه واژه مولي در ادبيات قرآني ، سرپرست وفرمانده است . و نه دوست. بلکه دوستي تنها يکي از مشخصات اين حاکميت است.
دوستان عزيز بر اساس تصريح قرآن ، رسول خدا غير از وحي نمي گويد “ما ينطق عن الهوي ان هو الي وحي يوحي” لذا والله اگرکسي باز هم بگويد معناي مولي در واقعه غدير دوستي است. هم بر رسول خدا دروغ بسته هم بر قرآن خداوند.
در پايان بخش دوم عرايضم ،دو سوال مهم خود را از برادران اهل سنت، مي پرسم.
سوال1: معني اول مولي چيست واگر فردي ذهنيت خود را دخيل ندهد، بايد مولي را سرپرست معني کند يا دوست؟
سوال2: در قرآن واژه مولي به معناي دوست بکار رفته يا سرپرست؟
بخش سوم: مستندات دیگر شیعه برای واقعه غدیر – پاسخ به شبهات اهل سنت
البته باید اذعان کرد که وقتی قرآن موضوعی را تایید نمود، ارائه هرگونه سند دیگری برای تقویت آن موضوع لازم نیست. و ارائه هر سند دیگری برای تضعیف آن نیز، غیر منصفانه وجفا به قرآن است. (در بخش دوم اين مقاله،ثابت شد که معنای قرآنی مولی حاکم وسرپرست است)
اما چون بالاخره نباید شبهات اهل سنت بی پاسخ بماند، به آن نیزخواهم پرداخت.
الف) مستندات دیگر شیعه برای واقعه غدیر:
1- استدلال به سخنان خود خلفاء:
با مطالعه خطبهها ، سخنان و نامههاي مردم عصر رسول خدا و قرون نخستين اسلامي ، درمييابيم كه آنها همواره از واژه «ولي» و مشتقات آن امامت ، خلافت ، سرپرستي و أولويت را اراده ميكردهاند . خليفه اول و دوم در خطبههاي متعددي ، خود را «ولي امر مسلمين» ، «ولي رسول خدا» و … ميدانستهاند . و نيز وقتي جانشين خود را انتخاب و يا شخصي را به حكومت يك منطقهاي نصب ميكردند ، به او عنوان «والي» داده و در حكم او از كلمه «ولي» استفاده ميكردند .
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا ….
پس از وفات رسول خدا ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ، شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زادهات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را ….
صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757
نه تنها خليفه اول براي انتصاب عمر از واژه «ولي» استفاده ميكند ؛ بلكه صحابه نيز در اعتراضي كه به ابوبكر داشتند ، از دو كلمه «ولي» و «خليفه» در كنارهم استفاده كردهاند :
ابن تيميه مينويسد :
لما استخلفه أبو بكر كره خلافته طائفة حتى قال طلحة ماذا تقول لربك إذا وليت علينا فظا غليظا .
زماني كه ابوبكر ، عمر را به جانشيني انتخاب كرد ، برخي از اين انتخاب ناراحت شدند ، طلحه گفت : جواب خدا را بر جانشين قرار دادن عمر چگونه خواهى داد ، آن هنگامي كه به ملاقات او بروي و از تو سؤال شود كه چرا فردي خشن و بد اخلاق را بر مردم مسلط كردي ؟ .منهاج السنة النبوية ، ج7 ، ص 461
2- استدلال به حديث رسول خدا:
جَابِرِ بن سَمُرَةَ قال: دَخَلْتُ مع أبي على النبي صلى الله عليه وسلم فَسَمِعْتُهُ يقول: إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حتى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً….
جابر بن سمره مىگويد: همراه پدرم بر رسول خدا (ص) وارد شديم، شنيديم كه حضرت مىفرمود: امر خلافت اسلامى به پايان نخواهد رسيد مادامی که دوازده جانشين در ميان آنها حكومت كند. صحيح مسلم، ج3، ص1452، ح1821
اين حديث به الفاظ مختلف آمده است.از جمله:
… لَا يَزَالُ أَمْرُ الناس مَاضِيًا ما وَلِيَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا.
كار مردم پيوسته پيش مىرود مادامى كه دوازده نفر بر آنها حكومت نمايد
صحيح مسلم، ج3، ص1452
دقت کرديد در معتبر ترين کتاب اهل سنت از کلمه ولي عينا به جاي خليفه استفاده شده است.
3- در جنگ بدر مسلمانان براي تخريب روحيه کفار شعار مي دادند الله مولانا ولا مولا لکم.آيا ايشان مي خواستند بگويند ماخداوند را دوست داريم يا اينکه خداوند در اين جنگ مالک، صاحب اختيار وپشتيبان ماست.
4- اهل سنت به آخوند ها و روحاني هاي درجه يک خود مولانا مي گويند.آيا اين بدين معناست که آنها به درجه اي رسيده اند که دوست مردم شوند يا به درجه اي رسيده اند که مي توانند رهبري وهدايت عامه را عهده دارباشند.
5- آغاز سخن رسول خدا در غدير با اين جمله «ألست أولي بكم» و در واقع اشاره ايشان به آيه «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم (احزاب/6) تاکیدی بود بر ولایت خود و زمینه چینی برای ابلاغ ولایت علی”من کنت مولاه فهذا علی مولاه”
6- نزول آيه ابلاغ قبل از واقعه غدبر و آيه اکمال بعد ازآن.
7- با وجود سختي سفر و گرماي زياد ،عقلانی نبودن اینکه بپذیریم این ابلاغ صرفا برای دوستی با علی بود.
8- مورخان نوشته اند در پایان خطبه غدیر مردم از جمله عمر به علی تبریک گفته اند. آیا دوستی نیازی به تبریک داشت.
…. وَأَخَذَ بِيَدِ علي رضي الله عنه فقال أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انى أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انى أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِىٍّ فقال من كنت مَوْلاَهُ فعلي مَوْلاَهُ اللهم وَالِ من ولاه وَعَادِ من عَادَاهُ قال فَلَقِيَهُ عُمَرُ بَعْدَ ذلك فقال له هنياء يا بن أبي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَأَمْسَيْتَ مولى كل مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ.
براء بن عازب مىگويد: در حجة الوداع همراه رسول خدا بوديم، زير درختها را تميز كردند، فرمان اقامه نماز جماعت صادر شد، سپس رسول خدا دست على را گرفت وسمت راستش قرار داد و فرمود: آيا من نسبت به مؤمنان از جان آنان به خودشان برتر نيستم؟ گفتند: آري، فرمود: آيا همسران من مادران شما نيستند؟ گفتند: آري، فرمود: هرکه من مولايش هستم علي مولاي اوست، خداوندا دوست بدار آنكه على را دوست بدارد و دشمن بدار دشمن او را، عمرگفت: مبارك باشد بر تو اى علي، تو اكنون مولا ي من و تمام مؤمنان هستي.
الشيباني، أحمد بن حنبل ابوعبدالله – مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 281به فعل “اصبحت” يعني “شدن” دقت کنيد.یعنی قبل از غدیر نه عمر با علی دوست بود نه هیچ مومن دیگری.
9- استناد حضرت علی به این واقعه برای گرفتن بیعت از مخالفان.
ب) پاسخ به شبهات اهل سنت پیرامون غدیر:
شبهه اول: ماجرای خالد و بریده و دست درازی آنها به بیت المال (زکالت یمن)ومتعاقب آن تنبیه ایشان توسط حضرت علی ،باعث ناراحتی اصحاب شده بود . لذا از موجبات ایراد خطبه غدیر این بود که پیغمبر خدا از مردم، دوستی و نصرت و قدرشناسی نسبت به حضرت علی ؛ را میخواهد.وبحث خلافت نبود.
پاسخ:
اولا:در مورد اينکه اين ماجرا، مصادف با حجة الوداع اتفاق افتاده باشد يا خير ، ابهامات جدي وجود دارد.وخیلی از مورخین این ماجرا را مربوط به سال هشتم هجری یاحتی قبل از آن می دانند نه دهم هجری. اصلا این برای شما باعث شرمندگی نیست که بپذیريد سیف الاسلام شما(خالد) تا سال دهم وتنها چند ماه قبل از فوت رسول خدا ،همچنان مثل دوران جاهلیت نسبت به اموال عمومی وبیت المال ،رفتار می کرد.
ثانيا: اگر چنين است پس چرا پيامبر در خطبه خود هيچ اشاره اي به آن نکرده است.
ثالثا: با اين حال اصلا فرض کنيم بهانه خطبه رسول خدا همين شکايت اصحاب از علي باشد. اين مسئله چيزي را عوض نمي کند. فراموش نکنيم که اصحاب از امر و نهي وتصميمات وتنبيهات حضرت علي شکايت داشتند وپيامبر در جواب فرمود ” من کنت مولاه فعلي مولاه” يعني هر کس از من حرف شنوي دارد و تصميمات وتنبيهات من را مطاع مي داند نسبت به علي هم ،چنين نمايد.
مگراصحاب از چهره حضرت علي خوششان نيامده و رسول خدا فرموده بود هر کس ازچهره من خوشش مي آيد از چهره علي هم خوشش بيايد!
شبهه دوم:اگر قرار مي بود که علي ، جانشين پيامبر معرفي شود، رسول خدا مي بايست آنرا در صحراي عرفه که تمامي مسلمانان در آنجا بودند مطرح مي نمود نه در غدير خم.
پاسخ:
اولا: اعلام اين موضوع در عرفه مي توانست تمرکز مسلمانان را در حج برهم بزند.
ثانيا:مگر شما ادعا نمي کنيد ابوبکر با راي مردم انتخاب شد. در هنگام راي گيري، مردم مکه و عراق و يمن و شام کجا بودند؟ واقعيت اين است که قدرت و نفوذ و سران تاثير گذار در مدينه بودند و رسول خدا به آن واقف بود.
شبهه سوم:چون پيامبر در آخر خطبه دعاکردند ” اللّهمّ والِ من والاهُ و عادِ من عاداه” پس موضوع خطبه دوستي با علي است.
پاسخ:
1- هر سخنوري قبل از اعلام مطلبي مهم، مقدمه چيني مي کند و هميشه براي بيان موضوع، مقدمه چيني به مراتب از دعاي آخر مهم تر است. رسول خدا مقدمه چيني خود را با جمله اي آغاز کردندکه اتفاقا آن هم از مشتقات” ولي” است و فرمودند: «ألست أولي بكم» و در واقع اشاره داشتند به آيه «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم . لذا هيچ ترديدي نمي گذارد که جمله بعدي ، نيز موضوعش سرپرستي برمومنين است . واين جمله بسيار قوي تر از دعاي پاياني است که پیامبر(ص) بعد از فارغ شدن از خطبه فرموده است .
2- چون “جمله من کنت مولاه” صدر حديث است و به معنای سرپرستی است. پس معنای دعا اینگونه می شود:بار خدایا!هرکس که ولایت او را پذیرفت دوست بدار و هر کس که از ولایت او سرباز زد و دشمنی کرد اورا دشمن دار.
3- در برخی روایات جمله “وال من والاه” همراه با جمله” احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه” آمده که نشانگر این است که اللهم وال من والاه معنای محبت نمی دهد. چرا که تکرار صورت مي گيرد. مانند روایت ابن کثیر(البدایه و النهایه ج 7 ص 347): من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ من احبّه و ابغض من ابغضه…..
4- در برخی روایات کلمه بعدی آمده است. مانند روایت ابن کثیر که از براء ابن عازب نقل کرده: من کنت مولاه فانّ علیا بعدی مولاه… . اگر پیامبر(ص) از کلمه مولی اراده محبت کرده بود وجهی برای ذکر کلمه بعدی وجود نداشت.زیرا معنا ندارد پیامبربگوید:علی بعد از من محبّ و دوستدار شماست نه قبل از من.
شبهه چهارم: اگر منظور رسول خدا ابلاغ خلافت وسرپرستی علی بود،چرا صراحتا از الفاظ “خلافت” يا “جانشين” استفاده نکرد؟
پاسخ:
خداوند حکومت خود را با عنوان مولی بیان فرموده است.فرمانروايي دنيا وآخرت ، مادي ومعنوي(نعم المولی). پيامبر نیز که فرستاده آن خداوند است ، برای نشان دادن جایگاه خود در بین امت اسلامی، از همین کلمه استفاده کرد(من کنت مولاه) سپس آن مقام را عینا به علی واگذار کرد(فهذا علی مولاه). و لذا مولی، وصل است به فرمانروایی خداوند و به مراتب از خلیفه رفيع تر است .
به عبارت دیگر ، مولي يک خليفه معمولي نيست و حضرت علي فقط جانشين پيامبر نبود ،علي جان پيامبر بود لذا از تعبيري که شان حضرت علي را بيشتر نشان مي داد، استفاده نمودند. عبارتي که به مراتب از خلافت رساتر است. پيامبر نفرمود علي جانشين من است او فرمود، ولايت علي ولايت من است (علي عين من است)
شبهه پنجم: اگر رسول خدا علی راجانشین خود کرد پس چرا در هنگام بيماري ابوبکر را براي نماز فرستادند؟
ابتدا اين روايتها را بخوانيم:
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يُوسُفَ قَالَ أَخْبَرَنَا مَالِكٌ عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ – رضى الله عنها – أَنَّهَا قَالَتْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – قَالَ فِى مَرَضِهِ « مُرُوا أَبَا بَكْرٍ يُصَلِّى بِالنَّاسِ » . قَالَتْ عَائِشَةُ قُلْتُ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ إِذَا قَامَ فِى مَقَامِكَ لَمْ يُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُكَاءِ ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ . فَقَالَتْ عَائِشَةُ فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ قُولِى لَهُ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ إِذَا قَامَ فِى مَقَامِكَ لَمْ يُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ الْبُكَاءِ ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ . فَفَعَلَتْ حَفْصَةُ . فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – « مَهْ ، إِنَّكُنَّ لأَنْتُنَّ صَوَاحِبُ يُوسُفَ ، مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ لِلنَّاسِ » . فَقَالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ مَا كُنْتُ لأُصِيبَ مِنْكِ خَيْرًا.
عبداللّه بن يوسف از مالك، از هِشام بن عُرْوَه، از پدرش نقل مى كند كه عايشه به ما گفت: رسول خدا در دوران بيمارى خود فرمود : به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند . عايشه گويد: من گفتم: ابوبكر وقتى در جايگاه شما بايستد، مردم از شدّت گريه او [قرائت را] نمى شنوند ! پس به عمر دستور دهيد براى مردم نماز بخواند . عايشه در ادامه مى گويد: به حفصه گفتم: به پيامبر بگو كه ابوبكر وقتى درجايگاه شما بايستد ، مردم از شدّت گريه [او قرائت را] نمى شنوند. پس به عمر دستور دهيد كه براى مردم نماز بخواند.حفصه اين كار را انجام داد. در اين حال رسول خدا به حفصه فرمود: ساكت شو! شما همچون زنان مصر در زمان يوسف هستيد. به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند. در اين هنگام بود كه حفصه به عايشه گفت : نشد كه از تو به من خيرى برسد .
صحيح بخاري، ج 1، ص 165
وَحَدَّثَنِي عَنْ مَالِكٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – خَرَجَ فِي مَرَضِهِ، فَأَتَى فَوَجَدَ أَبَا بَكْرٍ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي بِالنَّاسِ، فَاسْتَأْخَرَ أَبُو بَكْرٍ، فَأَشَارَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – أَنْ كَمَا أَنْتَ، فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – إِلَى جَنْبِ أبِي بَكْرٍ، فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يُصَلِّي بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – وَهُوَ جَالِسٌ، وَكَانَ النَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أبِي بَكْرٍ.
رسول خدا در حال بيمارى از منزل خارج و وارد مسجد شد ديد ابوبكر ايستاده و مردم به او اقتدا كرده اند. وقتى ابوبكر متوجّه شد عقب رفت. رسول خدا به او اشاره كرد كه همان جا بمان؛ سپس رسول خدا كنار ابوبكر نشست. ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.
الموطّأ، مالك (179 هـ )، ج 1، ص 136
بررسي اين روايتها:
1-ما در کنار روايتهاي فوق اين روايت هم داريم:
حَدَّثَنَا وَكِيعٌ حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ أَرْقَمَ بْنِ شُرَحْبِيلَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَرَضَهُ الَّذِي مَاتَ فِيهِ كَانَ فِي بَيْتِ عَائِشَةَ فَقَالَ ادْعُوا لِي عَلِيًّا قَالَتْ عَائِشَةُ نَدْعُو لَكَ أَبَا بَكْرٍ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ حَفْصَةُ يَا رَسُولَ اللَّهِ نَدْعُو لَكَ عُمَرَ قَالَ ادْعُوهُ قَالَتْ أُمُّ الْفَضْلِ يَا رَسُولَ اللَّهِ نَدْعُو لَكَ الْعَبَّاسَ قَالَ ادْعُوهُ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا رَفَعَ رَأْسَهُ فَلَمْ يَرَ عَلِيًّا فَسَكَتَ فَقَالَ عُمَرُ قُومُوا عن رسول الله
ابن عبّاس در اين زمينه مىگويد: هنگامى كه رسول خدا بيمار شد، همان بيمارى كه به سبب آن وفات يافت، آن حضرت در خانه عايشه بود. حضرتش فرمود: على را برايم صدا كنيد. عايشه گفت: برايتان ابوبكر را صدا بزنيم؟ فرمود: صدايش كنيد.حفصه گفت: اى رسول خدا! برايتان عمر را صدا بزنيم؟ فرمود: صدايش كنيد. اُمّ فضل گفت: اى رسول خدا! عبّاس را برايتان صدا بزنيم؟ فرمود: صدايش كنيد. هنگامى كه همه آن ها جمع شدند، پيامبر خدا سر مباركش را بلند كرد و على را نديد در نتيجه ساكت ماند. در اين هنگام عمر گفت: رسول خدا را ترك كنيد.
مسند احمد ( 241 هـ )، ج 6 ، ص 47.
از اين رو آيا اين احتمال تقويت نميشود كه خواسته رسول خدا نماز خواندن حضرت علي به جايش بوده امّا هر بار اين امر ناديده گرفته ميشده تا اين كه حضرت با ناراحتي جملات بالا را بيان ميفرمايد و عایشه وحفصه را به زنان اطراف يوسف ياد ميكند؟!! (زنان اطراف حضرت يوسف فقط به فكر فتنه و مطامع خود بودند)
2- در روايت موطأ آمده:
خَرَجَ فِي مَرَضِهِ، فَأَتَى فَوَجَدَ أَبَا بَكْرٍ
رسول خدا در حال مريضي از منزل به مسجد آمد و ابوبكر را ديد كه به نماز ايستاده
با توجه به اين روايت اصلاً ابوبكر براي نماز امر نشد تا بخواهد به جاي رسول خدا به نماز ايستد، بلكه بعد از آن كه حضرت به مسجد آمدند ديدند كه ابوبكر به جاي آن حضرت به نماز ايستاده است!!!
3- چگونه است كه ابوبكري كه اينقدر دل نازك است كه به علّت بيماري و كسالت رسول خدا توان ندارد كه در محراب نماز جلوي خود را بگيرد و گريه به او امان نميدهد؛ ولي به محض چشم به هم گذاردن آن حضرت، پيكر پاك و مطهر رسول خدا را روي زمين رها كرده و در هيچ يك از برنامههاي تجهيز، تكفين، تغسيل، و حتي تدفين آن حضرت حضور ندارد و به همراه عدهاي ديگر به دنبال تشكيل سقيفه و تعيين خليفه ميروند و در آنجا هيچ غم و قصه و گريه و اشك و آهي بر او غلبه نميكند؟!
4- رسول خدا كه به خاطر شدّت بيماري و ضعف توانائي حضور در مسجد را نداشته و امر ميكند تا شخص ديگري به جايش براي نماز حاضر شود به محض اقامه نماز چه اتّفاقي باعث ميشود كه حضرت با وجود همه آن ضعف و در حالي كه دو نفر زير بغلهاي آن حضرت را گرفتهاند و پاهاي حضرت به روي زمين كشيده ميشود خود را به هر شكل شده به مسجد برساند؟!!
فَخَرَجَ يُهَادَى بَيْنَ رَجُلَيْنِ كَأَنِّى أَنْظُرُ رِجْلَيْهِ تَخُطَّانِ مِنَ الْوَجَعِ
رسول خدا از منزل به طرف مسجد خارج شد در حالي دو نفر زير بغلهاي حضرت را گرفته و در حالي كه پاهاي حضرت از شدت بيماري به زمين كشيده ميشد.
واقعاً با وجود شخص لايقي همچون ابوبكر كه براي اقامه جماعت امر شده چرا حضرت به مسجد آمده و در حين نماز خواندن ابوبكر، نماز ديگري را شروع ميكند؟!
5- در روايات فوق نحوه عجيبي از نماز در به نمايش گذارده شده؛ تصور كنيد چگونه ابوبكر از ابتدا به نماز ايستاده و مردم هم به او اقتدا كردهاند ولي رسول خدا ميآيند و كنار ابوبكر مينشينند و در حالي كه مردم از قبل به ابوبكر اقتدا كردهاند، ابوبكر به پيامبر اقتدا ميكند و مردم نماز خود را به امامت ابوبكر ادامه ميدهند. آيا واقعاً عجيب نيست؟!
وقتي نماز پيامبر طوري است که ابوبکر مي تواند به حضرت اقتدا کند چرا مردم به حضرت اقتدا نکردند؟
6- با ملاكي كه در روايات فوق در شايستگي ابوبكر براي خلافت ذكر شد، بايد بگوئيم: عبدالرحمن بن عوف براي تصدّي خلافت از ابوبكر بيشتر صلاحيّت دارد چون رسول خدا پشت سر او نماز گذارده است. (اگر چه اين مطلب به اعتقاد شيعه و صريح آيه شريفه «لا تقدموا بين يدي الله و رسوله» حجرات/1 باطل ميباشد و در حضور پيامبر امامت ديگري بر آن حضرت باطل است).
في غزوة تبوك هذه صلى رسول الله صلى الله عليه وسلم خلف عبد الرحمن بن عوف صلاة الفجر
در جنگ تبوك رسول خدا پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز صبح خواند.
البداية والنهاية ، ج 5 ، ص 28
7- در صحيح بخاري داريم” أرشدكم الي الصلاة خلف كلّ برّ و فاجر. ”
شما را به نماز خواندن پشت سر هر انسان خوب و بدي سفارش مي كنم.
صحيح بخاري ، محمد بن اسماعيل ( 256 هـ ) ، ج 2 ، ص 118 .
حال که امام جماعت بودن حتي فاجر نبودن او را ثابت نمي کند. چگونه لياقت را براي جانشيني رسول خدا ثابت مي کند.
8- نظر ابن تيميه نيز در اين باره خواندني است.” فالاستخلاف في الحياة نوع نيابة لا بد منه لكل ولي أمر وليس كل من يصلح للاستخلاف في الحياة على بعض الأمة يصلح أن يستخلف بعد الموت فإن النبي صلى الله عليه و سلم استخلف في حياته غير واحد و منهم من لا يصلح للخلافة بعد موته ”
جايگزيني هر شخص به جاي شخص ديگر در زمان حيات او نوعي نيابت محسوب ميگردد، كه هر ولي امري ناگزير از آن ميباشد. امّا اين گونه نيست كه هر كس در زمان حيات شخصي چنين صلاحيتي داشت، بعد از وفات او هم اين صلاحيت را دارا باشد. همانگونه كه پيامبر صلي الله عليه [وآله] وسلّم در زمان حيات خود تعداد زيادي از صحابه را براي امامت جماعت برگزيد و حال آن كه عدّهاي از آنها صلاحيّت خلافت بعد از او را نداشتند.
منهاج السنة النبوية ، ج 7 ، ص 339
شبهه ششم: قوت ایمان اصحاب رسول الله با کتمان خلافت و امامت الهی علی ؛ توسط آنان، تناقض دارد.
پاسخ:
ظاهرا برخي سر خود را در برف کرده و نمي خواهند حقيقت را ببينند. مگر شما نمي گوييداصحاب ،سخن رسول خدا در غدير را دوستي معني کرده اند، در آن که ديگر شکي نداشتند . ولي آيا دوستي کردند؟ آيا عايشه هنگام فتنه گري داشت دوستي مي کرد ؟آيا معاويه و عمروعاص و خالد و ديگران هنگام جنگ با حضرت علي داشتند دوستي مي کردند؟ ابن ملجم هنگام شمشير کشيدن برفرق مبارک ايشان ،چطور؟
از کساني که دوستي علي را تاب نياوردند، چطور توقع داريد خلافت علي را گردن مي نهادند.
شبهه هفتم: برخلاف عقیده شیعه در روز غدیر هوا گرم نبود. چون محاسبات می گویند روز غدیر 28 اسفند بوده است.
پاسخ:
هيچيک از ما در واقعه غدير نبوديم پس بیایید به جای اینکه تخیلات خود را بگوییم ،ببينيم صحابه اي که در غدیر حضور داشتند چه گفته اند.
1 – طبرانی در ” المعجم الکبیر ” چنین می گوید :
4986 حدثنا عَلِيُّ بن عبد الْعَزِيزِ ثنا أبو نُعَيْمٍ ثنا كَامِلُ أبو الْعَلاءِ قال سمعت حَبِيبَ بن أبي ثَابِتٍ يحدث عن يحيى بن جَعْدَةَ عن زَيْدِ بن أَرْقَمَ قال خَرَجْنَا مع رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم حتى انْتَهَيْنَا إلى غَدِيرِ خُمٍّ أَمَرَ بِدُوحٍ فَكُسِحَ في يَوْمٍ ما أتى عَلَيْنَا يَوْمٌ كان أَشَدَّ حُرًّا…..
المعجم الكبير ، ج 5 ص 171 رقم 4986
2 – حاکم نیشابوری در ” المستدرک علی الصحیحین ” چنین می گوید :
6272 أخبرني محمد بن علي الشيباني بالكوفة ثنا أحمد بن حازم الغفاري ثنا أبو نعيم ثنا كامل أبو العلاء قال سمعت حبيب بن أبي ثابت يخبر عن يحيى بن جعدة عن زيد بن أرقم رضي الله عنه قال خرجنا مع رسول الله صلي الله عليه و سلم حتى انتهينا إلى غدير خم فأمر بروح فكسح في يوم ما أتى علينا يوم كان أشد حرا منه……..
المستدرك على الصحيحين ، ج 3 ص 613 رقم 6272
ترجمه روایت :
از يحيى بن جعده از زيد كه گفت بيرون شديم با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله (از مكّه) تا رسيديم بغدير خم در روزى كه تاكنون گرمتر از آنروز بر ما نگذشته بود ……
3 – ابن مغازلی در ” مناقب امیرالمومنین ” ذیل روایتی طولانی چنین می گوید :
أقبل نبيّ اللّه من مكّة في حجّة الوداع حتّى نزل (صلّى اللّه عليه وآله) بغدير الجحفة بين مكّة والمدينة، فأمر بالدّوحات فقمّ ما تحتهنّ من شوك ثمّ نادى: الصّلاة جامعة! فخرجنا إلى رسول اللّه (صلّى اللّه عليه وآله) في يوم شديد الحرّ وإنّ منّا لمن يضع رداءه على رأسه وبعضه على قدميه من شدّة الرّمضاء …
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در حجة الوداع (در مراجعت) آمد تا در جحفه نزول فرمود- بين مكّه و مدينه . پس امر فرمود زير درختان عظيم و انبوه آنجا را از خار و خاشاك پاك كردند، سپس مردم را باجتماع عمومى براى نماز دعوت كردند. آنروز بسيار گرم و سوزان بود و همگى حسب الامر پيغمبر بسوى آنحضرت گرد آمديم در حاليكه بعضى از ما قسمتى از رداى خود را بر سر كشيده و قسمتى را از شدت سوزندگى زمين زير پا نهاده بود. …..
مناقب أمير المؤمنين عليه السلام، ص 67 رقم 23
4 – احمد بن حنبل در ” مسند ” و ” فضائل الصحابه ” چنین میگوید :
قَالَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ: وَأَنَا أَسْمَعُ، نَزَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِوَادٍ يُقَالُ لَهُ: وَادِي خُمٍّ فَأَمَرَ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّاهَا بِهَجِيرٍ ، قَالَ: فَخَطَبَنَا، وَظُلِّلَ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِثَوْبٍ عَلَى شَجَرَةِ سَمُرَةٍ مِنَ الشَّمْسِ، فَقَالَ: …
راوی می گوید : در حاليكه من ميشنيدم زيد چنين گفت: با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در وادى كه خم ناميده ميشود فرود آمديم. آنحضرت امر باقامه نماز فرمود و در گرماى نيمروز نماز را بجا آورد سپس براى ما خطبه ايراد فرمود در حاليكه با افكندن پارچه بر يكدرخت بزرگ براى آنجناب سايه تشكيل داده شده بود. آنگاه فرمود: ……
فضائل الصحابة ، ج 2 ص 597 رقم 1017
5 – تفتازانی در ” شرح المقاصد فی علم الکلام ” چنین تصریح می کند :
أما حديث الغدير فهو أنه عليه السلام قد جمع الناس يوم غدير خم موضع بين مكة والمدينة بالحجفة وذلك بعد رجوعه عن حجة الوداع وكان يوما صائفا حتى أن الرجل ليضع رداءه تحت قدميه من شدة الحر …
اما حدیث غدیر، همانا رسول خدا«صلی الله علیه وآله»مردم را در روز غدیر خم در مکانی بین مکه و مدینه در جحفه جمع نمود، واین امر بعد از بازگشت از حجةالوداع بود، وآن روز، روزی بسیار گرم بود به گونه ای که از شدت گرما مردم ردای خود را به زیر پای خود افکنده بودند ….
شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 2 ص 289 – 290
شبهه هشتم: اگر منظور رسول خدا در غدیر خلافت وجانشینی علی بود، پس چرا علی به آن واقعه احتجاج نمی کرد .
پاسخ:
بنده روايتي از کتب اهل سنت مي آورم.
شهدت عليّاً فى الرحبة ينشد الناس ، فيقول : انشد اللّه من سمع رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم)يقول : يوم غدير خم : من كنت مولاه فعلى مولاه ، لمّا قام فشهد ، (و لا يقم الاّ من قدر رآه) .
قال عبد الرحمن : فقام اثنا عشر بدريّاً كأنّى أنظر إلى أحدهم فقالوا : نشهد انّا سمعنا رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) ، يقول يوم غدير خم : ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم ، وأزواجى امّهاتم ؟ فقلنا : بلى يا رسول اللّه . قال : فمن كنت مولاه فعلىّ مولاه ، الّلهم وال من والاه وعاد من عاداه » . إلى أن قال فقام الاّ ثلاثة لم يقوموا فدعا على فأصابتهم دعوته .
علي را در ميدان شهر ديدم كه از مردم درخواست و تقاضا ميكرد تا هر كسي در غدير خم از رسول خدا اين حديث را شنيده است ، گواهي دهد ، و مي فرمود : شما را به خدا قسم اگر در غدير خم شنيدهايد كه رسول خدا فرمود : ” هر كس من مولي او هستم ، علي مولي او است ” بپا خيزد و شهادت دهد .
عبد الرحمن ميگويد : دوازده نفر از آنان كه در بدر حضور داشتند ، حركت كردند و گفتند : ما شهادت ميدهيم كه در روز غدير پيامبر خدا فرمود : اي مردم ! آيا من بر جان شما مؤمنان ولايت ندارم و همسرانم مادران شما نيستند ؟ گفتيم : آري ، اين چنين است اي رسول خدا . آن حضرت فرمود : پس هر كس كه من مولاي او هستم ، علي نيز مولاي او است . خدوندا ! دوست بدار آن كه او را دوست بدارد و دشمن بدار آن كه او را دشمن بدارد .
راوي ميگويد : سه نفر از حاضران غدير خم، در مجلس علي حاضر به شهادت نشدند ، علي در حق آنان نفرين كرد كه هر سه نفر به نفرين آن حضرت گرفتار شدند .( علماي اهل سنت نوشتهاند اين سه تن أنس بن مالك ، براء بن عازب و زيدبن بن ارقم بودند)
مسند احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 119
شايد اهل سنت بگويد، حضرت علي در اين روايت ، به دوستی اشاره نموده نه به خلافت ،پاسخ اين است که آيا امروزبعد از گذشت هزاروپانصد سال ، هيچ فرد عاقلي به خود اجازه مي دهد واقعه غدير را کتمان کند؟ قطعا خير. به واقع حتي امروز آنچه مورد اختلاف است ، وقوع اين واقعه نيست بلکه صرفا معنا وسبب آن است (سني مي گويد منظور رسول خدا دوستي با علي بود وشيعه مي گويد خلافت ايشان)
به اين ترتيب آيا معقول و پذيرفتني است کساني همچون أنس بن مالك ، براء بن عازب و زيدبن بن ارقم درهمان ايام و درحضور جمع کثيري که همگي شاهد واقعه غدير بودند، آن واقعه را منکر شود؟ قطعا نه (هيچ عاقلي چنين نمي کند)
پس عقل حکم مي کند که اين سه نفر منکر وقوع واقعه غدير نبوده، بلکه به دروغ ،منکر منصوبيت حضرت امير به خلافت شده اند. در واقع تعيين جانشيني رسول خدا در غدير را انکار کردند نه خود واقعه را (شايد آنها هم ادعا کرده بودند منظور رسول خدا دوستي بود نه جانشيني)
اصلا بگذار طوري ديگر بگويم . اوامر حاکم مطاع است . چه مردم حاکم را دوست داشته باشد چه نداشته باشد. لذا استناد حضرت علي به واقعه غدير ،اين بود که خلافت خود را ثابت کند وگرنه دوست داشتن حاکم يا دوست نداشتن او در مطاع بودن اوامر او،دخيل نيست.
يک جور ديگرهم بگويم .مگر خطاب اين جمله علي ، فتنه گران پس از قتل عثمان(نظير عايشه) ، نبود. همانهايي که هرگز با علي بيعت نکردند. آيا اين ناداني نيست که عقيده داشته باشيم علي گرفتن بيعت ، را رها کرده و گفته مرا دوست داشته باشيد!! اصلا دوست داشتن آنها چه کمکي به علي مي کرد. يعني اگر علي را دوست مي داشتند، به تصميم او در مورد قاتلان عثمان گردن مي نهادند.يعني مشکل عايشه با علي اين بود که يادش رفته بود طبق فرمايش رسول خدا ،علي را دوست داشته باشد!!! يا مشکل عايشه با علي اين بود که منصوبيت علي به خلافت را انکار مي کرد وبه دستورات او گردن نمي نهاد.
عبد غدبر پيشاپيش مبارک – از تمامي بزرگواران التماس دعا دارم
والسلام
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4793شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4820اخيرا مقاله اي با عنوان ” یک سئوال یک تلنگر “به قلم علیرضا حسینی در سايت قرار گرفته است. در اين مقاله باز هم با شبهات سبک و آبکي ادعا شده که معني مولي در واقعه غدير ، دوستي است نه سرپرستي. البته بنده جواب اين شبهات مسخره و اکثرا تکراري را نيز خواهم داد، ليکن ابتدا از نويسنده باشرافت اين مقاله ،دو سوال خود را که بار ها پرسيده ام را تکرار مي کنم.
جناب علیرضا حسینی اين دو سوال را پاسخ دهيد:
سوال1: معني اول مولي چيست واگر فردي ذهنيت خود را دخيل ندهد، بايد مولي را سرپرست معني کند يا دوست؟
سوال2: در قرآن واژه مولي به معناي دوست بکار رفته يا سرپرست؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4821جناب ار ار دبیلو گوش کن………………………. بنده اوربان قاهر الرافضه هستم .شما از مناظره ای که با اخوند ولیعصر داشتم فرار کردی .منتظر بودم حرفای خشک و بی اساست را ثابت کنی اما فرار کردی و هر دوی شما آخوندان مغلطه کار را کوبیدم زمیناما گوش کن .اگر فرصت کنم بلاشک خط به خط مقالتو با اسنادی کوبنده بر گوش های کر و افواه بر از کینه شما خواهم داد. فعلا بستی گذاشتم تحت عنوان رد امامت الهی علی از قران و بررسی تک تک دلایل رافضه از قران . بست های بعدیم هم طبق اعترافی که خودت نمودی و دال بر عدم نبود امامت علی و فرزندانش در قران وان همه فلسفه باطل عرض نمودی تا بگی در قران نیست و سنت تبیین کننده اصول قرانی است .من همچنان از فرار اخوندهایی بیسوادی مثل شما در عجبم .مگر ادعای برحق بودن ندارید؟؟؟ بس بیاید میدان .من شیر امام عمر هستم کسیکه نسل مجوسیان و سبایی هایی مثل شما رو نابود شاخت .اری من از نسل فاروق اعظم هستم و شک نکن فرصتی بیابم تک تک دلایل ابکیتو رد میکنم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اوربان -خادم الاهل السنه -قاهر الرافضه المجرم
والله مستعان
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4822وهابي مقاله فوق بخش سوم نوشته من است. در حاليکه بنده در بخش اول آن صراحتا از تو نادان خواستم جواب بدهي ولي لال شده بودي. حالا با بي شرمي تمام به من مي گويي فرار مي کنم. (خوانندگان محترم لطفا بخش اول اين مقاله کامنت يک را مطالعه فرمايند)
http://www.islamtxt.net/?q=content/forum/1939
اما وهابي حتما در اراجيفت خود پاسخ اين دو سوال روشن بنده هم باشد.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #48251-تو در بحثی با آخوند ولیعصر داشتم خودتو قاطی کردی و فعلا درحال فراری ودیگه ندیدم بلبل زبانی بکنی .فرارت ثبت شده اگر مردی باز بیا دفاع کن از ردودی که بر سخنای چرت وبرتت نوشتم .2- بنده وهابی نیستم و یک مسلمانم .مسلمانی که خدا رو میبرسته نه مجلسی وحرفاشو
3-اواقعا رنگت نبره من بعد چون کلیه حرفاتو خط به خط جواب میدم تا امامت کشکی امام زمانیت بره تو چاه
4-آقای رافضی آخوند خمس صیغه کار واقعا مقالت اوج بیسوادیتو نشون میده . از وازه ی مولی در همون مقاله اولت شروع کنم خوبه یا از همین یکی ؟؟؟ من فقط دهن نجس شما نوادگان صیغه رو میبندم .امامت بوچ علی وفرزندانش که ساختید و دارید کلاه برداری میکنید از ملت شریف ایران
5-والله در اولین فرصت وقت کنم کم کم کم همه خطوط مقاله تو جواب میدم تا دیگه شاخ شیطان علم نکنی که امامتی درکار بوده در غدیر وحق خوری شده .فعلا در قرآن اعتراف کردی وجود نداره .نوبت به غدیر کشکی که شماها ادعای امامت ازش میکنید رسیده .ی بار میگی مال امامته . ی بار میگی مال خلافته .تکیلف ملتو با این تناقضات روشن کنید .برو که خودمون زغال فروشیم
6-انا اوربان قاهر الرافضه المجرم .بازم میگم رنگت نبره چون یک کاری میکنم یا دیگه نیای این تالار و قد علم کنی یا کاری میکنم حرفاتو رسوای عالم کن با دلایل کوبنده بر ون عقل دو دیناری ات
منتظر باش
والله مستعان
اوربان – خادم الاهل السنه و قاهر الرافضه
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4826گفتی :بنده در بخش سوم ،ابتدا به دیگر مستندات شیعه برای اثبات موضوع غدیر،پرداخته و در ادامه به شبهات اهل سنت پیرامون این واقعه خواهم پرداختباسخ= دوست عزیز شیعه اصلا مستند نداره .شما بفرما طبق تعریقی که حلی وعاملی ومجلسی و کلینی و مفیدو….از حدیث صحیح داشتن یک حدیث صحیح صدرصد را نشانمان بده .جای تاسف است که میگی مستندات درحالیکه مذهبتون بی حدیث است و همانطور که اثبات کردم به قرآن هم کافر هستند تشیع.گفتی شبهات اهل سنت .ههههه.جای خندهاست والله شما مذهبتون خودشون افسانه ابن سبایی و امام زمانی است بس بدان جقیقت محض صداقت اهل سنت اسمش شبهه نیست بلکه کج فهمی شماها شبهه است
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4827گفتی :بخش اول: اولين ومهمترين معني واژه مولي چيست؟ دوست يا سرپرست
بنده بارها در مقالات مختلف از جمله،مقاله “معناي مولي در واقعه غدير “و همچنين مقاله”پاسخهاي دندان شکن به سوالات به اصطلاح کمر شکن! ” به اين موضوع که معناي مولي در واقعه غدير بي شک سرپرستي است ،پرداخته ام . بي ترديد براي هر خواننده منصفي ، مطالعه اين دو مقاله روشن خواهد کرد که اهل سنت هيچ پاسخ قانع کننده اي ندارند .
باسخ= گفتی که اهل سنت باسخی قانع کننده ندارن؟؟؟؟؟مطمئنی ؟؟؟ خواب نیستی ؟؟؟ مست چاه جمکران نشدی؟؟؟تو غصه جواب نخور .حالاها حالاها من درخدمتم .عزرائیل جنابعالی تو قم و نجف و آن بوسیده های ترسو هستم. تو اگر مقاله بلد میبودی در بحثی که ازم فرار کردی در نمیرفتی تا ابروی نداشتت بیستر از این بره .خودتو خیس نکن بخاطر اومدنم.من اومدم نجسات امامت موهومی که بهش معتقدی از قلب مرسضت بیارم بیرون .بس به چشم نگر ما رو ای معاند.ما جواب زیاد داریم ولیکن ما کوران و کران را طبق قرآن نمیتوانیم شنوا گردانیم
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4828بقیه ردود هم در بستی که برای شما رافضیان و اخوندها میسازم جواب میدم .بیا و دفاع کنمنتظررررررررررررررررررررررررم
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
يک شبهه ديگر هم يادم آمد.
شبهه نهم: نبی اکرم ابتدا باید روش تعیین خلیفه را بیان می کردند و بعد به سراغ تعیین مصداق مي رفت .(یعنی معرفی علی)”
پاسخ:روش تعيين جانشين پيامبران را که قرآن تصريح کرده وآن جعل الهي است .آنجا که موسي فرمود”اجعل لی وزیرا من اهلی” يا آنجا که حتي تصريح مي کند فرمانده لشکر سپاه پيامبر بني اسراييل(طالوت) منصوب خداوند است.
جالب است که حتي قوم خيره سر بني اسراييل هم مي دانستند که فرمانده لشکر سپاه انبياء مي بايست انتصابي از طرف خدا و نبي باشد لذا مي گويند” …. ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً “.
وجالب تر اينکه در ادامه اين آيات ، آمده، پيامبر بني اسراييل فرمود : إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً يعني ايشان نصب طالوت به عنوان فرمانده سپاه را به خدا نسبت داد و انتخابي بشري ندانست. حال اين موضوع را مقايسه کنيد با عقيده اهل سنت که مي گويند خدا و پيامبرش در مورد جانشيني رسول الله نظري نداشته وبي تفاوت بودند.
آخر مگر نعوذبالله شان پيامبر و دين اسلام پايين تر از يهوداست که فرمانده بني اسراييل ،منتصب خداوندباشد و جانشين رسول الله منتخب مردم .
در هرصورت به تصريح قرآن روش تعيين جانشينان پيامبران جعل الهي است. اما مصداقها را رسول اکرم مي بايست تعيين کند که چنين کرد. به کتب معتبر خودتان مراجعه کنيد .تعداد راکه 12نفر است ،گفت .اولين را به اسم ،گفت (علي).آخرين راهم به اسم ،گفت(مهدي) .وتصريح فرمود که همگي از اهل بيت ايشانند. پس راه روشن است.
در انتهاي اين نوشته بد نيست به اين روايت هم توجه کنيد که براي خردمندان راهگشا است.
روايت مالك از زهري به نقل از عمر:
هنگامي كه در خانه ي پيغمبر و در كنار پيكر پاك وي نشسته بوديم، ناگاه مردي از بيرون فرياد بر آورد كه اي پسر خطاب براي لحظه اي بيرون بيا، من جواب دادم كه ما را آرام بگذار زيرا سرگرم فراهم ساختن مقدمات مربوط به دفن پيامبر هستيم. آن مرد جواب داد كه حادثه اي اتفاق افتاده كه شما بايد از آن مطلع شويد. انصار در سقيفه بني ساعده اجتماع كرده اند قبل از اينكه حادثه ناگواري رخ دهد به آنها برسيد. من رو به ابوبكر كردم و گفتم: بيا نزد برادران خود برويم تا از كم و كيف قضيه مطلع شويم.فتح الباري: 7/30
راستي آن مرد نگران چه بود که با عجله و با فرياد عمر را صدا زد و آن را موکول به بعد از تدفين پيامبر نکرد. منظور او از وقوع حادثه اي ناگوار چه بود؟ آيا ابوبکر وعمر هيچ خطري احساس نکردند و بي جهت مراسم تدفين را رها کرده به سقيفه رفتند؟
دوستان احتمال نمي دهيد اگر عمر وابوبکر به سقيغه نمي رفتند، شايد آن حادثه ناگوار!!!! به وقوع مي پيوست و چه بسا مردم به وصيت پيامبر در غدير عمل مي کردند . و بدين ترتيب اهل سنت نيز هم اکنون شيعه بودند و اين دودستگي تاريخي به وقوع نمي پيوست.!!