Home › انجمن ها › انتقاد از احادیث شیعه › بحار الانوار مجلسی و حماقت او در دروغ پردازی( داستان گرگ یوسف)!!!
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط mojahed.din در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1637بحار الانوار مجلسي و حماقت او در دروغ پردازی( داستان گرگ یوسف)!!!شکی نیست که بحار الاظلمات مجلسی یکی از مهم ترین کتب در نشر اسرائیلیات و انتشار الحاد از زبان معصومین میباشد.روافض هیچ گاه حاضر نشدند که کتب حدیثی خود را بررسی کنند و راست و دروغ آن را مشخص کنند و با این حال نیز از اهل سنت میخواهند که پیرو امام معصوم و مذهب شیعه باشیم.روافض بخاری و مسلم را رها کرده اند و چسپیده اند به اسرائیلیاتی که کافی و مجلسی روایت کرده اند. هر چند که با اعتراف خودشان بخش عظیم کتابهایشان ضعیف است. با این وضع این قوم خیره سر چرا از بخاری و مسلم که صحیح هستند پیروی نمیکنند؟جناب مجلسی در بحار الانوار جزء 14 ص 423 میگوید که امام جعفر صادق میگوید:فقال الصادق عليه السلام: فلا يدخل الجنة من البهائم إلا ثلاثة: حمار بلعم بن باعوراء، و ذئب يوسف، وكلب أصحاب الكهف.یعنی امام جعفر صادق میگوید: پس از جانوران وارد بهشت نمیشود مگر سه حیوان: الاغ بلعم بن باعوراء ، و گرگ یوسف ، و سگ اصحاب کهف.حال سوال از روافض این است که اصلا یوسف علیه السلام گرگی را دیده است؟ایا اصلا گرگی قرار بوده که یوسف را بخورد؟ایا امام صادق نمیدانست که بهانه ی گرگ دروغی از طرف برادران یوسف برای سرپوش عملشان بوده است؟اصلا گرگی یوسف را نخورده است.ایا امام معصوم که صادق هم است و البته مهمتر از آن علم غیب هم دارد نمیدانست که اصلا گرگی نبوده که یوسف را بخورد؟یوسف را گرگ نخورد و گرگی را هم ملاقات نکرد در آن حادثه و بهانه ی گرگ از طرف برادرانش بود برای سرپوش عملشان تا به دروغ بگویند ای پدر(یعقوب) گرگ ( که وجود نداشته ) یوسف را خورده است.پس گرگی که وجود خارجی نداشته چطور وارد بهشت میشود؟اصلا فرض کنیم گرگ هم بوده، ایا پاداش گرگی که یوسف را میخورد بهشت است یا جهنم؟در قران امده است: قَالُواْ يَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لِّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ (یوسف/17) گفتند : اي پدر ! ما رفتيم و سرگرم مسابقه ( دو و تيراندازي ) گشتيم و يوسف را نزد اثاثيّه خود گذارديم و گرگ ( آمد و ) او را خورد . تو هرگز ما را باور نميداري ، هرچند هم راستگو باشيم.اين هم لينك أنلاين كتاب مجلسي و روايت مذکوراین قطره ای از خرافات بحار الانوار است. در ادامه ان شاء الله دیگر دروغ پردازی های مجلسی را ذکر خواهیم کردشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4738شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4862دوست عزیز ظاهرا شما هنوز متوجه خرافات این مساله نشده اید.
مشکل این است که گرگیوجود نداشته و این ادعایی دروغین بوده. و این داستان هایی که بدون سند سر هم کرده ای به درد ما نمیخورد.
من میگویم دروغ بودن وجود این گرگ حتی نیازی به اسباط ندارد و تو برای من دروغ ها را نقل کرده ای که بله فلانی گفته گرگ وجود داشته.
و سندی برای این افسانه ها و خرافات وجود ندارد بلکه به عنوان داستان های بی پایه و اساس مانند باقی خرافات در کتب شیعه نقل شده اند. که الا ما شاء الله پر است.
برای مثال مجلسی در بحارالانوار طبع حروفی ج41 ص 238 و 239 از کشف الیقین نقل کرده است که: روزی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در بعضی از طرقات کوفه با گرگی برخورد کردند و او در ضمن کلام خود با حضرت، عرض کرد: من گرگ شریفی هستم. چون حضرت دلیل این مطلب را از او پرسیدند گفت: لانی من شیعتک، و اخبرنی ابی انی من ولد ذلک الذئب الذی اصطاده اولاد یعقوب فقالوا: هذا اکل أخانا بالامس و انه متهم.
«زیرا من از شیعیان شما هستم و پدرم به من خبر داد که من از نسل آن گرگی هستم که فرزندان یعقوب او را گرفتند و گفتند: او برادر ما را خورده و به او تهمت زدند.»همانطور که میبینیم این گرگ نیز مانند عفیر از اجدادش روایت نقل میکند که زائیده ی یک گرگ خیالی بوده.
الله همه شما را شفا دهد.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4864به خدا دیگه خیلی رو داری که اومدی باز میخوای جواب بدی!!اگه من جای تو بودم با این افتضاحم سایت رو برای همیشه ترک میکردم.ولی رو که نیست سنگ پای قزوینه!!!الحمدلله که دستت رو شد و شروع کردی به تکرار اکاذیب خودت.
مطمعنا خودت هم فهمیدی که دستت رو شده ولی از اونجایی که تعصب نمیذاره واقعیت رو قبول کنی مجبوری چهره حق به جانب گرایانه بگیری!
طوری مفتضح شدی که املای صحیح کلمات هم یادت رفته!عزیزم اثبات درسته نه اسباط!!
آقای محترم من هم میدونم گرگی یوسف علیه السلام را نخورده است ولی بعد از اینکه حضرت یعقوب خواست مچ فرزندانشو بگیره و ادعای دروغ اونها رو ثابت کنه از فرزندان خود خواست که گرگی که یوسف را خورده است را پیدا کنند آنها رفتن بیابان و یه گرگ بیچاره رو پیدا کردن و بهش این تهمت رو زدن.منظور امام صادق علیه السلام هم همین گرگه
یعنی گرگی که به دروغ بهش تهمت زدند!قضیه کاملا واضحه به خدا این همه تعصب دیگه نوبرشه
من دیگه نیازی نمیبنم بیشتر از این وقتمو با افرادی مثل شما تلف کنم.دوستان خود قضاوت کنین
اگر در خانه کس است یک حرف بس است
درباره حمار یعفور هم یه چیزی گفتی بهتر دیدم یه کلیب بهت بدم ببینی تا متوجه بشی این حمار یعفور در کتب خودتونم هست!
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
این اقای به اصطلاح مجاهد به گمان خودش فکر کرده توانسته یک روایتی بیاورد و جاعل بودن علامه مجلسی را اثبات کند ولی زهی خیال باطل!
داستان گرگ یوسف همان گرگی است که فرزندان یعقوب به دروغ به او تهمت زدند و او را متهم به خوردن حضرت یوسف علیه السلام کردند.درست است که گرگی یوسف را نخورده و این داستان ساخته ذهن برادران یوسف بوده ولی ببینیم داستان از چه قرار است:
در تفسیر منهج الصادقین ج5 ص22و 23 در ذیل آیه 17و18 از سوره یوسف: قالوا یابانا ذهبنا نستبق و ترکنا یوسف عند متعنا فاکله الذئب الایتین. «برادران یوسف گفتند: ای پدر، ما برای مسابقه به صحرا رفتیم و یوسف را تنها نزد اثاثمان گذاشتیم پس گرگ او را خورد.» گوید:
«مروی است که … پدر، ایشان را گفت: اگر چنانست که راست میگوئید، این گرگ که یوسف را خورده بگیرید نزد من آورید تا صدق قول شما را از او معلوم کنم. ایشان به صحرا رفتند و گرگی بگرفتند و دست و پای وی را ببستند و نزد پدر آورده بیفکندند و گفتند: این گرگی است که یوسف را خورده. یعقوب گفت: ای گرگ نزد من آی! آن گرگ بیامد و نزد یعقوب بایستاد. یعقوب گفت: ای گرگ! شرم نداری که میوه دل من و روشنی هر دو چشم مرا بخوری؟
گرگ به آواز آمد که: لایحق شیبتک یا نبی الله ما اکلت ولدک! و ان لحومکم و دماءکم معاشر الانبیاء محرمة علینا و انی لمظلوم مکذوب علی غریب فی بلادکم.
«بحق پیری و موی سفید تو که من فرزند تو را نخورده ام! بدرستیکه خون و گوشت شما که پیغمبرانید بر ما حرام است، و من مظلومم و بر من دروغ بسته اند و در این زمین غریبم.»
گفت: برای چه به این زمین آمده ای؟ گفت: یا نبی الله! مرا اینجا خویشانند؛ دیروز به زیارت ایشان آمده بودم پسران تو مرا گرفتند و بربستند و نزد شما آوردند و این دروغ بر من بستند. یعقوب بمحض دیدن این حال و شنیدن این مقال از گرگ، گفت که: بل سولت لکم انفسکم.
احتجاج از امام محمد باقر علیه السلام آورده است که از آن حضرت سؤال شد: عن شیء مکذوب علیه لیس من الجن و لا من الانس فقال: الذئب الذی کذب علیه إخوة یوسف. (چیزی که مورد اتهام واقع شد ولی انسان یا جن نبود، امام فرمود: گرگی که برادران یوسف بر آن دروغ بستند.)
امام علیه السلام هم منظورش این گرگ است(گرگی که به او تهمت زده شده و دست و پایش بسته شده)نه گرگ دروغین و خیالی برادران یوسف!!!
گرگ یوسف در اشعار، مثل برای کسی است که متهم به کاری شده که هرگز آن را انجام نداده است:
والله که چو گرگ یوسفم والله *** بر خیره همی نهند بهتانم
(مسعود سعد سلمان)
به خون رزق مرا پیرهن بیالودند *** وگرنه پاکتر از گرگ یوسفم ز گناه
(انوری)
در کوی تو معروفم وز روی تو محروم *** گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده
(سعدی)
«امثال و حکم دهخدا ج3 ص 1301
حال که الحمدلله بیسوادی و جهالت این آقا مشخص شد بهتر است بگوییم که احمق آن کسی است که سر خود را در برف فرو کند و فکر کند دیگران هم نمیبینند!!
والسلام