Home › انجمن ها › بررسی مسائل تحریف کتاب ها › ایران چگونه شیعه شد؟
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط rrw در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
در حال نمایش 11 نوشته (از کل 11)
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1550اخيرا شبهاتي در مورد سبب انتشار تشيع در ايران در سايت مطرح شده است .در اينجا ابتدا به اين شبهات پاسخ داده سپس به علل واقعي شيعه شدن ايرانيان مي پردازم.
شبهه اول:ازدواج امام حسين (ع) با شهربانو دختر يزدگرد سوم از سلسله ساساني، باعث علاقه ايرانيان به اهل بيت(ع) و در نتیجه تشيع ايرانيان شده است.
پاسخ:
اولاً: لازمه صحت اين داستان آن است که ايرانيان ميبايست به خود سلسله ساسانيان علاقه داشته باشند، تا به دامادشان هم علاقه داشته باشند. در حالي که ایرانیان اجازه دادهاند تا اين سلسله براحتي فرو بپاشد و حتي يزدگرد نيز پا به فرار گذاشت و در شهرهاي مختلف ايران آواره بود تا اين که سرانجام توسط يک ایرانی در “مرو” کشته شد.
ثانياً: تعدادي از امويان هم با ساسانيان پيوند زناشويي بستند. پس چرا ايرانيان نسبت به امويان علاقهمند نشدند؟
شبهه دوم: وقتي ايران توسط مسلمانان فتح شد، ايرانيان مجبور بودند در ظاهر بگويند ما مسلمان شدهايم ولي در واقع کينه اعراب را در دل داشتند وضد اسلام بودند. در واقع همان عقايد زرتشتيگري و عقايد قبل از اسلام خود را تحت عنوان شيعه حفظ کردند.
پاسخ:
1- اين نظريه زماني ميتواند صحيح باشد که بزرگان شيعه ايراني باشند؛ در حالي که همه ائمه شيعيان ،عرب هستند.
2- نه تنها همه شيعيان اوليه ايراني نبودند بلکه جز تعداد کمي از آنها( نظير سلمان فارسي)، غالب از عربها بودند.
3- نظريه فوق وقتي ميتواند صحيح باشد که منابع و متون اصلي شيعه با ساير مسلمانان متفاوت و بر گرفته از منابع ايراني مي بود.. در حالي که اينطور نيست. اصلي ترين منبع مسلمانان قرآن کريم وسنت است که شيعه و غير شيعه به آن اعتقاد دارند.
4- نظريه فوق وقتي ميتوانست قرين واقع باشد که ايرانيان از همان قرون اوليه تماماً شيعه باشند. در حالي که ايرانيان در اين دورهها غالباً غير شيعه بوده و به اسلام اهل سنت گرايش داشتند توجه کرده ايد که حتي اکثر رهبران و مؤلفان متون ديني اهل سنت ايراني هستند .
5- ازطرفي اتفاقاً رهبران و دانشمندان شيعه نيز تا قرن دهم اکثراً غيرايراني بودند و خارج از ايران زندگي ميکردند. «شيخ مفيد»، «سيد مرتضی»، «محقق حلي»، «شهيد اول و ثانی» و علماي جبل عامل که بعدها به دعوت صفويه به ايران آمدند و همچنين «محقق کرکي» که حوزههاي علميه شيعه را در ايران و عراق و مناطق ديگر گسترش داد، همه غيرايراني بودند.
البته اين نکته صحيح است که فرهنگ، زبان ، زمان ، مکان و رسم و عادات در آموزههاي مذهبي تأثيرگذار است. همچنانکه برخي آموزههاي فلسفي قبل از اسلام به بعد از اسلام هم منتقل شده است ايرانيان نيز برخي از ميراثهاي خود را حفظ کردهاند، اما آن را هرگز جزيي از تشيع ندانستهاند مثل ، عيد نوروز و… در واقع بين اسلام و آداب ورسوم ايران تضادي نبوده است. بلکه در مواردي که تعارضي وجود داشته، ايرانيان خود به نفع اسلام از آن دست کشيدهاند و اسلام را مقدم دانستهاند.
شبهه سوم: بيشتر مورخان نخستين جرقه هاي ايجاد مکتب تشيع و اعتقادات آن را به عبدالله بن سبأ يهودي و از اهالي صنعاء مرتبط مي دانند .
پاسخ:
1- نه تنها اغلب علماي شيعه بلکه گروهى از پژوهشگران اهل تسنن نيز ابن سبا را يك موجود افسانهاى ميدانند كه براى تخريب اسلام درست شده است ،نظير دكتر طه حسين در ( الفتنه الكبرى 2 / 98 ) دكتر عبدالعزيز الهلالى در ( عبدالله بن سبا:دراسه للروايات التاريخيه…ص 71 ) نويسنده مصرى احمد عباس صالح در( اليمين واليسار فى الاسلام ص 95 ) . محمد کرد علي در(خطط الشام ج 1 ص 251 ) دکتر احمد محمود صبحي ( کتاب نظرية الامامة ص 37) دکتر علي الوردي و دکتر کامل الشيبي . در( نظرية الامامة ص 37)
2- تمامی نویسندگانی که داستان عبدالله بن سبا را در کتابهای خود آورده اند، این داستان را یا از طبری ، ابن عساکر، ابن ابی بکر، ذهبی نقل کرده اند. در هیچ یک از کتابها هیچ نویسنده ای داستان عبدالله بن سبا را از کس دیگری غیر از این چهار نفر نقل نکرده است. حال ببینیم این چهار نفر یعنی ( طبری، ذهبی، ابن ابی بکر و ابن عساکر) این داستان را از چه کسی نقل می کنند. از سیف بن عمرو تمیمی کوفی، داستان سرا و دروغ پرداز مشهور.
سيف بن عمر را از منظر علماي اهل سنت بررسي مي نماييم.
يحيي بن معين مي گويد: حديث او ضعيف و سست است.
نسائي صاحب صحيح او را تضعيف كرده و مي گويد: حديثش را ترك كرده اند، نه مورد اعتماد است و نه امين و….
ابو داود مي گويد: حديث او بي ارزش است، او بسيار دروغگو است.
ابن ابي حاتم گفته : حديثش را ترك كرده اند.
ابن السكين گفته: ضعيف است.
ابن حبان گفته: حديث هايي كه خود جعل مي كرده را از زبان شخص موثقي نقل مي كرده است . و نيز گويد: سيف متهم به زندقه است وگفته اند حديث جعل مي كرده است.
دار قطني گفته: ضعيف است، حديثش را ترك كرده اند .
حاكم گفته: حديث اورا ترك كرده اند، متهم به زندقه است.
فيروز آبادي صاحب قاموس گفته: او ضعيف است.
ابن حجر گفته: او ضعيف است.
سيوطي گفته: او بسيار ضعيف است.
صفي الدمع گفته: او را ضعيف شمرده اند.
3- اگر فرض کنیم سیف که متوفای 170 هجری است ، در 90 سالگی مرده باشد، زمان تولد او سال 80 هجری خواهد بود ،یعنی 45 سال بعد از فتنه ای که منجر به کشته شدن عثمان شد!
4- اگر به فرض عبداللّهبنسبا منحرف و مطرود يك شخصيت واقعى باشد ولى در ضمنِ آن يك عقيدهى صحيح داشته باشد ( و آن هم لزوم نصب و معرفى امام از طرف خداوند بعد از پيامبر ) آيا بايد دست از اين عقيده صحيح برداشت و به طور كلى تشيع را مذهب ساختگى او دانست.
4- اصلا اگر عبداللهبنسبا مبدع شيعه است پس چرا فردى غالى ، مطرود و ملعون در نزد امامان و علماى شيعى است.
شبهه چهارم: ايرانيان تا قرن دهم سني بودند. از آن پس با زور صفويان به شيعه گرايش يافتند. زيرا شاه اسماعيل صفوي وقتي در تبريز تاج گذاري کرد، بسياري از سنيها را قتل عام نمود.
پاسخ:
اولاً: شاه اسماعيل يک جوان 14 ساله بود و نميتوان پذيرفت که وي بدون حمايت شيعيان به قدرت رسيده باشد. زيرا منطقي نيست که حاميان وي از سنيها باشند و عليه مذهب خود، شاه اسماعيل را به نفع مذهب تشيع حمايت کنند. بنابراين، در ايران آن زمان شيعيان زيادي وجود داشتهاند که صفويه به اتکاي آنان توانستهاند قدرتي تشکيل دهند و در برابر عثماني که يک امپراتوري پر قدرت مدعي سني بود، بايستند و در نهايت حکومت تشکيل دهند.
ثانیاً: نه تنها در تاريخ ثابت نشده که صفويه با زور شمشير شيعه را در ايران به وجود آورده باشند بلکه عقل هم مي گويد حکومت تنها مي تواند حامي يک مذهب و عامل اشاعه آن باشد،نه مبدع آن. البته آزار اهل سنت توسط صفويان غير انساني وغير اسلامي بود همچنانکه شيعيان آزار شيعيان توسط عثمانيها چنين بود.
اما پاسخ منطقي به اين سوال که واقعا علت گرايش ايرانيان به شيعه چه بوده است:
الف) نخست آنکه «جناب سلمان» صحابه با وفاي پيامبر و اهل بيت، فردي ايراني و شيعي بود. در يمن نيز ايرانياني وجود داشتند که متمايل به سمت اهل بيت بودند. يمن توسط حضرت علي (ع) و در زمان حيات رسول اکرم (ص) به اسلام ایمان آورد و اهل یمن از همان زمان با حضرت علي (ع) آشنا شدند؛ در حالی که ساحل خليج فارس تا يمن تحت نفوذ ايران بود.
ب) در دوره خليفه دوم، وي تبعیضهایي بين عرب و عجم قائل شد که موجب آزردگي خاطر ايرانيان گردید. پس از کشته شدن خليفه دوم به دست یک ایرانی، فرزند وي چند تن از ايرانيان موجود در مدينه را به قتل رساند. اما وقتي حضرت علي(ع) به حکومت رسید اعلام کرد که بين عرب و عجم تفاوتي نيست و عرب هيچ گونه فضلي بر عجم ندارد و اين باعث شد تا ايرانيان به حضرت علي(ع) گرايش پيدا کنند. همچنانکه «امام زین العابدین(ع)» با خریدن و آزاد کردن تعداد زیادی از بردگان و بندگان غیر عرب، جمعیت زیادی در مدینه ایجاد کرد که محب اهل بیت(ع) بودند.
ج) پس از شهادت حسين بن علي(ع) ايرانيان متوجه شدند از اسلام دو قرائت وجود دارد: اسلام يزيدي و اسلام حسيني. بني اميه با آن سابقه ظلمها و اعمال تبعيضها نميتوانست در قلوب ايرانيان جايي داشته باشد و به صورت طبيعي ايرانيان به سوي امام حسين(ع) و اهل بیت(ع) گرايش پيدا کردند و بعدها در سقوط بني اميه بيشترين کمکها را نمودند. زيرا بني عباس با شعار حمايت از آل محمد (ص) قيام کردند. اما بعد معلوم شد که اين جريان نيز با جريان اهل بيت فاصله دارد.
د) در طول تاریخ، برخي از شاگردان امام جعفر صادق و ساير ائمه در ايران حضور يافتند و به طور گسترده مکتب اهل بيت(ع) را تبليغ کرده و ايرانيان را به مذهب آنان دعوت ميکردند.
ه) حضور امام رضا(ع) در خراسان عامل ديگري است. يکي از دلايلي که مأمون ميخواست امام رضا(ع) را وليعهد کند، مقابله با عربهایي بود که از برادرش امين حمايت ميکردند. تحليل وي اين بود که با ولايت عهدي امام رضا(ع) هم ايرانيان شيعي را به سوي خود جذب خواهد کرد و هم شيعيان عرب؛ و اين باعث تقويت قدرت وي و ضعف امين خواهد شد.
و) بسیاری از امام زادگان از ظلم «منصور دوانيقي» و دیگر خلفای ستمگر به ايران آمدند و پراکندگي آنان در سراسر ايران عامل ديگري در گسترش تشيع در ايران بود. همانطور که حضور «حضرت معصومه(س)» در قم، «حضرت شاه چراغ(ع)» در شيراز و «حضرت عبدالعظیم(ع)» در ری، از دلايل مهم روي آوري مردم ايران به سمت تشيع است.
ز) در عصر سلاطین شیعهی آلبويه موجبات تبليغ مکتب اهل بیت(ع) بیش از پیش فراهم شد و کتب مهم شيعي مثل تهذيب، استبصار، کافي و من لايحضره الفقيه در اين زمان تأليف شد. بزرگاني چون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي و سيد رضي توانستند در این عصر اسلام شيعي را به مردم معرفي نمايند.
ح) در دوره ايلخانان، حضور علامه حلي به مدت 10 سال در ايران و آزادي وي در بيان احکام و مهارت او در فقه و کلام و نيز تلاشهاي «خواجه نصير الدين طوسي» عامل ديگري در اين زمينه است.
ط) حلقه آخر اين جريان تاسيس دولت صفويه و اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي و حضور و دعوت از علماي شيعه از سراسر جهان اسلام است. اين همه سبب شد تا بالاخره در عصر صفويه پس از طي 10 قرن، اسلام شيعي در ايران گسترش يابد و به صورت يک مکتب و مذهب فراگير در اين کشور معرفي شود.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3556شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #35576-و 7- قضایایی که مربوط به نقش عمار در جنگ جمل بود و رابطهای که با ابوذر غفاری داشت نیز این مسئله را تأیید میکند. خلاصه اینکه دکتر وردی، ابن سبا را همان عمار بن یاسر میداند. زیرا قریش هم عمار را سر دستهی شورشگران بر علیه عثمان میدانستند، اما در ابتدا اسم او را به صراحت نمیگفتند تا اینکه کمکم او را با لفظ ابن سبا یا ابن سوداء یاد میکردند و راویان هم این امر را با غفلت و ناآگاهی نقل میکردند و نمیدانستند که در پشت پرده چه میگذرد وعاظ السلاطین، دکتر علی وردی، ص 274 – 278
دکتر علی وردی میگوید: آشکار است که این شخصیت عجیب، زیرکانه اختراع شده و او را همان ثروتمندانی که شورش متوجه آنها بود، اختراع کردهاند همان، ص 151
دکتر کامل شیبی و ابن سبأ
پس از وردی نوبت به نویسندهای دیگر به اسم دکتر مصطفی شیبی میرسد که او هم از همان گمانها و تخیلات کورکورانهی وردی پیروی کرده و کوشیده که با استناد به برخی روایات، محتویات کتاب خویش را اثبات نماید. او نسبت به قضیهی امام علی که سبأیها را سوزانید، موضع دکتر طه حسین را گرفته و با انکار میگوید: اینکه امام علی سبأیها را سوزانید، خبری دروغین است که هیچ فردی معتبر در هیچ کتابی معتبر از کتب تاریخی آن را روایت ننموده است و شاید اصل قضیه سوزانیدن مربوط به حادثهای باشد که خالد بن عبدالله قسری پنج تن از پیروان غالی خود را سوزاند اما به مرور زمان این قضیه به امام علی نسبت داده شد. الصلة بین التصوف والتشیع، ص 41-45
پاسخ به وردی و شیبی
اینکه دکتر وردی و شیبی هر دو معتقدند که عبدالله بن سبا، همان عمار بن یاسر است، امری بیدلیل و باطل است؛ زیرا کتابهای جرح و تعدیل و مردان مورد اعتماد شیعه، این گفته را باطل میکنند و در این کتابها زندگینامهی عمار بن یاسر را به عنوان یار علی و راوی او و جزو ارکان اربعه ارکان اربعه عبارتند از: عمار بن یاسر، حذیفه بن یمان، سلمان فارسی، جندب بن جناده (ابوذر غفاری)، فرق الشیعه، چاپ سال 1969 م، ص 36 و 37 و 40
بیان نمودهاند و زندگینامهی عبدالله بن سبا را هم جداگانه بیان کرده و بر او لعنت فرستادهاند. حال چگونه میان لعن و رحمت یا نفرین و ستایش هماهنگی ایجاد کنیم؟!!. رجال طوسی، ص 46 و ص 51، رجال حلی، ص 255 و ص 469 و احوال الرجال کشی وقاموس الرجال تستری وتنقیح المقال مامقانی و …شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3558دلایل دکتر طه حسین
وی برای باور خویش به نوشتههای «بلاذری» استناد میکند که در کتاب خویش در مورد مسئله عثمان، هیچ بحثی از ابن سوداء و یاران او به میان نیاورده است. سپس با تعجب میگوید: چگونه است که جریان سوزاندهشدن افرادی که علی را خدا میدانستند توسط خود او که در تاریخ طبری آمده را بعضی از مؤرخین ذکر نکرده و به طور کامل آن را کنار گذاشتهاند؟
پاسخ به این استدلال او
اینکه بلاذری قضیهی ابن سبأ را ذکر ننموده، نشانگر اسطورهای بودن این مسئله نیست؛ زیرا برخی مورخان مطلبی را ذکر میکنند که ممکن است برخی دیگر به آن نپردازند. علاوه بر این آیا میتوان گفت که بلاذری متعهد شده بود که همه اتفاقات و رویدادها را ذکر کند؟ شاید هم اگر اخبار ابن سبأ را ذکر میکرد، (طه حسین) میگفت: من بلاذری را قبول نداشته و بر اخبار او اطمینان ندارم؛ زیرا علماء در مورد شخصیت او متفق نیستند زندگینامهی احمد بن یحیی بن جابر بن داود بلاذری متوفی سال 279 ه، در معجم الأدباء، یاقوت حموی، ج 5،ص 92 ولسان المیزان، ص 322 و ص 323 وتهذیب تاریخ دمشق، ج 2، ص 109 و البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج 11، ص 65-66 و النجوم الزاهرة، ج 3، ص 83.در مورد واقعهی سوزانده شدن افرادی که علی را خدا میدانستند توسط خود او، ما این مسئله را در موضعگیری امام علی نسبت به عبدالله بن سبأ و یاران او بررسی میکنیم و ثابت میکنیم که در صحیحترین کتابها پس از کتاب خدا ذکر شدهاند و ما را از روایات تاریخی بینیاز میسازد. حتی در کتب مورد اعتبار خود شیعه هم به آن اشاره شده است.وكسان ديگري كه ايشان گفتند فقط از طه حسین پیروی میکند
دکتر علی وردی و ابن سبا
ایشان که صاحب کتاب «وعاظ السلاطین» است معتقد میباشد که ابن سبا همان عمار بن یاسر است و چنین استدلال میکند:
1-عمار نیز دارای کنیهی «ابن سوداء» بود
2-پدر عمار یمنی بود و این بدان معنی است که او از اهالی سبا بوده و هر یمنی را میتوان با لفظ «ابن سبا» خطاب کرد.
3-عمار بسیار علی را دوست میداشت و مردم را به او فرا میخواند و آنها را برای بیعت با او تشویق مینمود.
4-عمار در دوران خلافت عثمان به مصر رفته و مردم را بر علیه عثمان بر میانگیخت، تا اینکه والی مصر نگران شد و قصد کشتن او کرد.
5-به ابن سبا نسبت داده شده که گفته: عثمان ظالمانه خلافت را در اختیار گرفت و مالک اصلی این حق، علی بودشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3559که تحصیلات خود را در رشتهی الهیات آغاز نمود و خرید لاندر (FRIEDLAENDER) آمریکایی عبدالله بن سبأ والشیعة، مجلهی آشوری، (1909-1910).فرماندهی ایتالیایی (CETANI).اصول اسماعیلیه، اثر برنارد، برخی از مستشرقان به وجود ابن سبأ اعتقاد دارند، از جمله: دینولد ألین نیکلسن (ت 1945 م) در کتاب «تاریخ العرب الأدبي فی الجاهلیة والإسلام»، ترجمهی دکتر صفاء خلوصی، ص 325، و اجناس گلدزیهر (ت 1921 م) در کتاب «العقیدة والشریعة فی الإسلام»، ص 229. برای تفصیل بیشتر نظرات آنان به رسالة (عبدالله بن سبأ وأثره فی إحداث الفتنة فی صدر الإسلام)، اثر شیخ سلیمان بن حمد العودة که پایان نامهی مدرک فوق لیسانس وی از دانشگاه امام محمد بن سعود در ریاض در سال (1402-1982 م)، ص 62 – 73 است، و به کتاب (عبدالله بن سبأ فی کتابات المستشرقین) فصل دوم، مراجعه کنید.این مسئله جزو امور واضح نزد عقلای منصف است که امکان ندارد ما در مسایل دینی، عقیدتی و تاریخی خود و در آنچه که به میراث ما مربوط است به دروغپردازیها و تحقیقات این افراد کینهتوز که زیر پرچم جنگهای صلیبی شمشیر کشیدهاند، تکیه و استناد کنیم؛ کسانی که بجای شمشیر و باروت از روش و اسلوب فکری برای مبارزه بهره میجویند. اگر آنان دارای نیات درونی پاکی بودند، خداوند سینههایشان را از همان وقتی که با پاکی و صفای اسلام آشنا شدند، برای ایمان میگشود، اما آنان تلاشهای خود را بر این مبنا پیریزی و حیات خود را در این مقصد هدر دادند که بر قرآن و سنت شبهه بیافکنند و هر چه را که مربوط به قرآن و سنت و عقیده و تنظیم و تاریخ اسلامی است مورد شک و تردید قرار دهند.
اکثر این خاورشناسان، جزو کشیشان و خاخامهای یهودی هستند و تلاشها و کوششهای آنان توسط کلیسا و سازمانهای اطلاعاتی و وزارتخانههای خارجه، تنظیم و برنامهریزی میشود، و افرادی که همّ و غم آنان فقط بحث و تحقیق علمی است بسیار اندکند.افرادی هستند که فریب خاورشناسان را خورده و گمان بحث و تحقیق علمی آنان را فریفته است، در نتیجه، افکار، تحقیقات و آموزشهای خاورشناسان را تکرار کرده و پیرامون باورهای آنان به زمزمه پرداخته تا اندکی به ایشان نزدیک شوند [و خود را هماهنگ آنها سازند]. در رأس این پیروان فریب خورده میتوان به دکتر طه حسین اشاره کرد، کسی که سلولهای مغز او با تفکرات خاورسناسان تغذیه شده است علی وبنوه، ص 98-100 والفتنة الکبری ، تا جائیکه میگوید : «من فرانسوی فکر میکنم و به عربی مینویسم طه حسین، انور جندی، ص 43 – ص 44شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3560برای وی همین رسوایی کافی است که ابزار دستآویزی برای یهود شد؛ زیرا مبلغان «شیوعیت» در ابتدای این قرن که یهودی بوده و عبارت بودند از: هنری کوریل، داوؤل کوریل و ریمون اجیون و این مکتب را با مال و شهوت تقویت میکردند، با دکتر طه حسین قرارداد بستند که مجلهی «الکتاب المصری» را چاپ و نشر کنند. دکتر طه حسین در این وضعیت مطالب تلمود را راجع به یهودیت تأیید و وجود پیامبرانی چون ابراهیم و اسماعیل و کتبی چون قرآن و تورات را انکار میکرد. این در زمانی بود که امکان فهم آن نبود که طرح این مسائل مقدمهی تحقیق اهداف صهیونیستی است . البته دکتر طه حسین به افکار و انحرافات دیگری هم مبتلا شد که حتی خاورشناسان هم جرأت اظهار و اعلام آن را نداشتندالمخططات التلمودية الصهيونية في غزو الفكر الإسلامي، استاد انور جندی، ص 80 طه حسین، استاد انور جندی
نگرشی بر شخصیت طه حسین
این مسئله واضح است که پدر طه حسین از غرب و از یکی از شهرهای نامعلوم آنجا به مصر آمد و به عنوان قپاندار یک شرکت یهودی تولید کنندهی شکر، کار میکرد. طه حسین شخصی است که مسئولیت صدور قراردادی جهت تعیین یک خاخام یهودی (به اسم حاییم ناحوم افندی) را برای عضویت در مجمع لغت عربی قاهره صادر کرد تا به عنوان یک جاسوس بر متفکران و مردان عرصهی لغت و زبان عربی نظارت کند. وی همچنین تعدادی از اساتید بیگانه را در دانشکدهی ادبیات استخدام کرد که برخی یهودی بوده و برخی هم در اسلام ایجاد شک مینمودند و با آن سر جنگ داشتند.اولین مدرک دکترا که در دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره و تحت نظارت دکتر طه حسین اعطا شد در موضوع (قبائل یهودی در سرزمینهای عربی) بود که شخصی به اسم «اسرائیل ولفنسون» رئیس کنونی دانشگاه «هادسا» در تل آویو آن را نوشته بود.: مع رجال الفکر فی القاهرة، مرضی عسکری، چاپ اول (1394 ه) در قاهره، ص 166
با چنین اطلاعاتی در مورد شخصیت دکتر طه حسین که برای ما واضح میسازد، او با یهود سر دوستی و محبت داشته، دیگر جای شگفتی نیست که او وجود ابن سبأ را انکار کند. او در این مورد میگوید: مسئله سبأیت و بنیانگذار آن «ابن سوداء»، مسئلهای ساختگی و ادعای بیخودی است و زمانی که جنگ و جدال میان شیعه و سایر فرقههای اسلامی برپا شد، دشمنان شیعه قصد کردند که در اصول این مذهب، عنصری یهودی را وارد کنند تا نیرنگ خویش را کامل کرده و بر آنها لطمهای وارد نموده باشندعلیٌّ وبنوه، طه حسین، ص 98-100شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3561نه تنها اغلب علماي شيعه بلکه گروهى از پژوهشگران اهل تسنن نيز ابن سبا را يك موجود افسانهاى ميدانند كه براى تخريب اسلام درست شده است ،نظير دكتر طه حسين در ( الفتنه الكبرى 2 / 98 ) دكتر عبدالعزيز الهلالى در ( عبدالله بن سبا:دراسه للروايات التاريخيه…ص 71 ) نويسنده مصرى احمد عباس صالح در( اليمين واليسار فى الاسلام ص 95 ) . محمد کرد علي در(خطط الشام ج 1 ص 251 ) دکتر احمد محمود صبحي ( کتاب نظرية الامامة ص 37) دکتر علي الوردي و دکتر کامل الشيبي . در( نظرية الامامة ص 37)
همهی محدثان، علمای جرح و تعدیل، تاریخنگاران، فرقهشناسان و متخصصین مردمشناسی و جامعهشناسی، ادیبان و اهل فن و دانش، بر وجود شخصیتی خبیث و یهودی اتفاقنظر دارند؛ این شخصیت، همان عبدالله بن سبأ، ملقب به «ابن سوداء» است که نقش مهمی در تاریخ ایفا نمود و بذر شری فراگیر را در میان منافقین، شعوبیها و اهل غرض و هواپرستي افکند، او در دورهی امیرالمؤمنین عثمان(رض) اظهار مسلمانی کرد و بیرغ اصلاح، دوستی و نزدیکی به علی(رض)را به دست گرفت و سرزمینهای اسلامی را برای دلسرد کردن مردم از اطاعت پیشوایان مسلمان دور زد. او از حجاز آغاز کرد، سپس به بصره و کوفه رفت، آنگاه وارد دمشق شد، اما نتوانست در میان شامیها کسی را به خود جلب کند، پس آنان او را بیرون کردند و به مصر گریخت و در آنجا مستقر شد. در آنجا شروع به مکاتبه با برخی منافقین و کینهتوزان و ناراضیان نمود و آنان را بر علیه خلیفهی مسلمین تحریک میکرد و گرداگرد خود یارانی جمع نمود، آنها را نظم داد و در میانشان عقاید خبیث خود را پراکنده ساخت و آنها به سوی روح تمرد و انکار سوق داد. تا اینکه جرأت کردند که خلیفهی سوم مسلمانان، داماد مصطفی(ص) گردآورندهی قرآن، عثمان بن عفان، شهید دار را به قتل برسانند – خدا از او راضی و خشنود باد -، آنان حتی حرمت حرم رسول خدا(ص)را مراعات نکردند و ارزشی برای تلاوت قرآن و ماه حرام قائل نشدند.هر کسی که بهرهای از علم و ذرهای از عقل داشته، این حقیقت را انکار نکرده است، مگر در قرن حاضر و عصر حال، که اینگونه افراد اندک هم یا خاورشناسی کینهتوز است یا عرب و همنژاد ماست که پیرو و مقلد آنهاست و یا کسی است که مدتی را با مدارس و فکر آنان به سر برده است.
آن عدهی اندک، شامل مسلمانان جاهل و منکران مغرور شیعیان هم میشود، که همهی این گروه از حق صریح و آشکار کناره گرفته و به اقوال متناقض و دلایل سستتر از خانه عنکبوت تمسک جستهاند.خاورشناسان نیز [جزو همان گروه اندکی هستند که] وجود ابن سبا را انکار کرده و گفتهاند: ابن سبأ شخصیتی خیالی است که محدثان قرن دوم، او را تخیل کردهاند. از جملهی این خاورشناسان، دکتر برنارد لویس یهودی انگلیسی LEWIS, Bأصول الإسماعیلیین والإسماعیلیة، ترجمهی عربی، خلیل جلو و جاسم رجب، ص 86 و ص 87.و ویلهاوزن یهودی آلمانی (WELLHAUSEN – J)الخوارج والشیعة، ترجمهی دکتر عبدالرحمن بدویشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #356612-روضة الصفا، تاریخ مورد اعتماد اهل تشیع به زبان فارسی، ج 2، ص 292، چاپ ایران.
13-دائرة المعارف موسوم به «مقتبس الاثر ومجدّد ما دثر، اثر محمد حسین اعلمی حائری چاپ 1388 هجری، چاپخانهی علمیه قم.
14-کتاب الکنی و الالقاب، اثر عباس بن محمد رضا قمی، تاریخ 1359 هجری، چاپ العرفان، صیدا
این موارد تعدادی از کتابهای شیعه است که ما از آن آگاهی یافتیم. البته کتابهای خطی و چاپی دیگری هم که به بیان زندگینامهی ابن سبا و گروه سبأئیت پرداختهاند وجود دارد. از جمله: حل الاشکال اثر احمد طاووس، متوفی سال 673 هجری قمری. و الرجال اثر ابن داود نوشتهی سال 707 هجری و تحریر طاوسی، اثر حسن بن زین الدین عاملی، متوفی سال 1011 هجری و مجمع الرجال اثر قهبائی، نوشتهی سال 1016 هجری و نقد الرجال تفرشی، نوشته سال 1015 هجری و جامع الرواة اردبیلی، نوشتهی سال 1100 هجری و دائرة المعارف محمد باقر مجلسی، متوفی سال 1110 هجری بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت، ج 25، ص 287-386
و ابن شهر آشوب، متوفی، 588 هجری مناقب ابن شهر آشوب، چاپ نجف، ج 1، ص 227-228
و پسر محمد طاهر عاملی، متوفی 1138 مقدمة مرآة الانوار، ص 62، چاپ مؤسسهی مطبوعاتی اسماعیلیان، ایران، قم.
پس از اینکه تعدادی از کتابهای مورد اعتماد خود شیعه و موثق نزد آنها را ذکر نمودیم، اکنون به بیان مهمترین موارد اعتقادی ابن سبأ میپردازیم که پیروان خود را به سوی آن و اعتقاد به آن فرا میخواند و این افکار گمراهکننده به فرقههای شیعی هم سرایت کرد. اما علت اینکه ما برای بیان اعتقادات این شخص یهودی به کتب شیعه و روایات آنها از معصومین استناد میکنیم، اینست که:
شیعیان میگویند: «اعتقاد به عصمت ائمه باعث شده است که احادیث آنها کاملاً صحیح باشد و برای صحت آنها لازم نیست که سند آن احادیث – آنگونه که اهل سنت معتقدند – با پیامبر متصل باشد».تاریخ الامامیه، ص 158
و میگویند: «چون امام معصوم است پس شکی در گفتههای او نیست».همان، ص 140 مامقانی میگوید: همهی احادیث ما در صدور از معصوم قطعی هستند . لازم به ذکر است که کتاب مامقانی جزو مهمترین کتابهای جرح وتعدیل نزد شیعه است. – تنفیح المقال، ج 1، ص 177 اکنون پس از ذکر این گفتههای شیعی که آنان را مجبور به پذیرش روایات نقل شده در کتابهایشان میکند به بیان مهمترین باورهای گمراهکنندهی ابن سبأ میپردازیم:شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #35671-اعتقاد به وصیت: ابن سبأ اولین کسی است که معتقد بود پیامبر برای خلافت علی به مردم سفارش نموده و وی را جانشین خود پس از خویش قرار داده است.
2-اولین کسی که از دشمنان فرضی علی اظهار تنفر نمود و مخالفان او را مورد بررسی قرار داد و به تکفیر آنها اقدام نمود، ابن سبأ بود. البته دلیل ما برای این اعتقاد او، کتاب تاریخ طبری یا روایت سیف بن عمر نیست، بلکه روایاتی است که نوبختی و کشی و مامقانی و تستری و سایر مورخان شیعی نقل کردهاند.
نوبختی میگوید: گروهی از اهل علم از اصحاب علی روایت کردهاند که عبدالله بن سبأ، یهودی بوده و مسلمان شده و در ولایت علی در آمده است. او زمانی که هنوز یهودی بود در مورد یوشع بن نون که یکی از اصحاب موسی بود دچار غلو شد و زمانی هم که مسلمان شد پس از وفات پیامبر در مورد علی هم دچار غلو شد. او اولین کسی است که اعتقاد به فرضیت امامت علی را گسترش داد و از دشمنان او برائت جست، و مخالفان او را ناسزا گفت.نوبختی میگوید: از اینجاست که مخالفان شیعه میگویند: اصل رافضه از یهودیت سرچشمه میگیرد – فرق الشیعه نوبختی، ص 44 و رجال کشی، ص 101، مؤسسه اعلمی در کربلاء و تنقیح المقال، مامقانی چاپ مرتضویه نجف، سال 1350 هجری و قاموس الرجال، ج 5، ص462.
در اینجا این مسئله هم قابل ذکر است که اعتقاد به وصیت که مورد تکیهی ابن سباست، در تورات، اصحاح 18، سفر تثنیه الاشتراع بیان شده است و در همانجا بیان شده که هرگز زمانی نخواهد بود که پیامبری برای جانشینی موسی وجود نداشته باشد و هر پیامبری در دورهی خود جانشینی خواهد داشت که هنگام حیات او زندگی میکند.نوبختی هنگام توضیح سبأیت میگوید: آنان یاران عبدالله بن سبأ بودند که نسبت به ابوبکر و عمر و عثمان و سایر صحابه طعنه میزد و خود را از آنان مبرا میدانست و میگفت که علی او رابه این کار امر کرده است. فرق الشیعه، ص 44.
3-او اولین کسی بود که الوهیت و ربوبیت علی را مطرح کرد.
از میان فرقههای غالی شیعه او اولین کسی بود که ادعای نبوت کرد.
دلیل آن هم روایتی است که کشی با سند خود از محمد بن قولویه قمی روایت کرده که گفت: سعد بن عبدالله بن ابیخلف قمی برای من بیان کرد که محمد بن عثمان عبدی از یونس بن عبدالرحمن از عبدالله بن سنان روایت کرده که گفت ابوجعفر به من گفت که عبدالله بن سبأ ادعای نبوت میکرد و گمان میبرد که امیرالمؤمنین علی خداست – خداوند از این شرک بسیار بالاتر است – این خبر به امیرالمؤمنین علی رسید، پس او را فراخواند و از او پرسید که آیا چنین گفتهای؟ گفت: آری و تو خدا هستی و من در درون خود دریافتم که تو خدا هستی و من هم پیامبر هستم. امیرالمؤمنین فرمود: وای بر تو، شیطان تو را مسخره کرده است، از این اعتقاد زشت بر گرد مادرت به عزایت بنشیند، توبه کن. اما ابن سبا این کار را نکرد، پس علی او را زندان کرد و باز از او تا سه روز توبه خواست اما توبه نکرد، پس او را با آتش سوزاند.اما حقیقت اینست که علی ابن سبأ را به مدائن تبعید کردشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3568اصلي ترين منبع مسلمانان قرآن کريم وسنت است که شيعه به آن اعتقاد دارند:پس چرا در حوزه هايتان تدريس نمي شود؟1-منهج و برنامههای درسی آنها به طور کلی از قرآن و تمامی متعلقات آن خالی میباشد، یعنی اینکه برنامههای درسی آنها از تدریس روش تلاوت، تجوید، حفظ، تفسیر و آگاهی از علوم قرآنی همانند: اصول تفسیر، اسباب نزول، ناسخ و منسوخ، مکی و مدنی و …، خالی میباشد، چه رسد به اینکه برای مسایل فقهی و … به قرآن استدلال نمایند شیخ محمد یعقوبی تلاش نمود خود را از آن تقلید بیرون آورد و بعد از اشغال عراق تدریس پارهای از علوم قرآنی را در حوزه به وجود آورد، ایشان دارای کتابی به نام «شکوی القرآن» میباشد که به خاطرحذف علوم قرآن در منهج درسی، حوزه را سرزنش و توبیخ مینماید، و از جمله کلماتی که ایشان بیان میدارد اینکه: (علت این شکوائیه این است که میبینم جامعهی مسلمان به طور عام حتی افراد ملتزم نیز از تلاوت قرآن و اهتمام بدان و تدبر در آیات آن رویی برتافته، چه رسد به اینکه در زندگانی روزمرهاش نقش امامت و رهبری را بدان بدهد، تا اینکه قرآن – که هدایت یافتگان هدایت را بدان دنبال میکنند- به عنوان چراغی روشن و دلیلی واضح در تمامی جلوههای زندگی او نقش آفرینی کند، اما متأسفانه قرآن به عنوان کتابی فراموش شده کنار گذاشته شده است و جز پارههایی اندک بدان رویی نمیآورند.و در حاشیهی شماره (9) میگوید: تعدادی از گزارشهایی را که راجع به علاقهمندی نسبت به قرآن از طلبههای آماده برای قبول در حوزهی شریفه، تهیه شده بود، خواندم، لازم است بدانید که اینان کسانی هستند که درجهای از فهم دینی و ایمان را دارا میباشند که آنها را برای انتخاب این رشته تشویق نموده است، اما متأسفانه دیدم که برخی از آنها هرگز نتوانسته حتی یک مرتبه نیز قرآن را ختم نماید، و دیگری که به عنوان امام جماعت انتخاب شده اعلام میدارد که در طول حیاتش دو مرتبه آن را تلاوت نموده است، و بسیاری از آنها سورههایی پراکنده را در مناسبات و مراسمهای دینی تلاوت نموده است، این گزارش تنها مربوط به جنبهی تلاوت تهیه شده بود، اما راجع به فهم و درک معانی قرآن و تدبر در مفاهیم و معانی آن، باید گفت که جهل و نادانی در اینجا فراگیر و کلی میباشد.
سپس یعقوبی بعد از صفحاتی چند تحت عنوان «مسئولیت حوزه در راستای بازگشت به قرآن» میگوید: بنده معتقد Tستم که نخستین گروه مسئول در این راستا حوزهی شریف با همهی طلبه، خطبا، فضلا و علماهایش میباشد، زیرا صلاح جامعه به صلاح حوزه و فساد آن نیز به فساد حوزه متعلق میباشد… و لازم به ذکر است که بنده در کتاب «وصایا و نصایحی چند به خطبا و طلبههای حوزهی شریف» بیان داشتم که: جای بسی تأسف است که قرآن در منهج تحصیلات حوزهوی قرار داده نشده است، متأسفانه کتابهای حوزه به شکلی تنظیم شده که از ابتدا تا به انتها طلبه به تدبر در قرآن نیاز پیدا نمیکند، و جز برای استدلال روی قاعدهای نحوی و یا مبحثی اصولی و یا مسألهای فقهی کاربرد ندارد.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3570از اینرو قرآن به عنوان میدانی برای بررسیهای دقیق عقلی مورد استفاده قرار میگیرد و به عنوان غذای قلب و روح و دوای نفس هیچ گونه محلی بدان داده نمیشود. و چه بسا که فرد حوزوی به مرتبهای عالی از فقه و اصول دست مییابد، اما متأسفانه هرگز نتوانسته زندگی قرآنی را سپری کند و تجربهی تعامل با قرآن و درک و فهم آن به عنوان رسالهی اصلاح را نپیموده است. و چه بسا روزها و هفتهها میگذرد و طلبهای را نخواهی یافت که قرآن را جهت تلاوت و تدبر در آیات آن را در دست گرفته باشد، زیرا هیچ گونه ارتباطی روحی میان او و قرآن برگزار نشده است. و اگر زاد و توشهی خود را در قرآن مییافت هرگز نمیتوانست آن را ترک کند و این مصیبت و مشکلی بسیار بزرگ برای حوزه و جامعه محسوب میگردد، لازم به ذکر است که برخی از آنان نمیتوانند قرآن را به نحو احسن و با رعایت قواعد قرائت نمایند. لذا نخستین وظیفهی مهم و اساسی حوزه -که در راستای اصلاح جامعه و نزدیک کردن آنها به سوی خداوند تبارک و تعالی قدم برداشته- این است که برای فهم قرآن و تلاش جهت تطبیق قانون آن قدم فرسایی نماید.همانگونه که محمد حسین طباطبائی نویسندهی تفسیر «المیزان» با آن روبرو گشت، و این همان سببی بود که ابولقاسم خوئی (بنا به اعتراف ایشان)را برای اعراض از آن علم، واداشت «إحياء الفكر الديني» ص52.نوشتهی: مرتضى مطهري
نخست آنکه «جناب سلمان» صحابه با وفاي پيامبر و اهل بيت، فردي ايراني و شيعي بود.شما از كجا مي دانيد كه ايشان شيعه بود؟
بني اميه با آن سابقه ظلمها و اعمال تبعيضها نميتوانست:اين تبعيض ها را ميشود بفرماييد؟
خون مسلمانان است كه دامن شيعه را گرفته است دوستان ميتوانند به http://www.islamtape.com/View.php?ArticleID=871 مراجعه كنند.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين -
نویسندهنوشته ها
در حال نمایش 11 نوشته (از کل 11)
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
آنچه تا کنون خواندیم نظرات برخی از شیعیان معاصر بود و گویا هیچ نگاهی به کتابهای عقیدتی و فرقهشناسی و رجال و کتب جرح و تعدیل خود نیانداختهاند.
اکنون منابعی معرفی میکنیم که نزد شیعه دارای اعتبار است و به بیان احوال عبدالله بن سبأ، گمانها و عقاید او پرداختهاند و بیان میکنند که علی و اهل بیت طاهرش، عقاید ابن سبأ را تکذیب میکردند و مردم را از او و یارانش برحذر میداشتند:
1-اولین منبع مهمی که ابن سبأ در آن ذکر شده کتاب «رسالة الارجاء» اثر حسن بن محمد بن حنفیه است که فقیهی موثق است و گفته است: هر کس ابوبکر و عمر را از خلافت مخلوع بداند، در حقیقت سنت را بیاعتبار کرده است. بسیاری از افراد موثق شیعی اخبار ابن سبا را از این کتاب نقل کردهاند
2-کتاب «الغارات» ثقفی (ابواسحاق ابراهیم بن محمد سعید بن هلال ثقفی اصفهانی) که ابن طاووس متوفی 283 ه او را توثیق کرده و انجمن چاپ و نشر آثار ملی ایران این کتاب را چاپ نموده است.
3-کتاب «المقالات والفرق» اثر سعد بن عبدالله اشعری قمی، متوفی سال 301 ه است که در سال 1963 ه قمری در طهران چاپ شد.
4-کتاب «فرق الشیعه» اثر محمد حسن بن موسی نوبختی از علمای برجستهی قرن سیزدهم که کاظم الکتبی چندین بار آن را در نجف چاپ کرد و ریتر خاورشناس هم در سال 1931 هم آن را در استانبول چاپ نمود.
5-کتاب رجال کشی اثر ابوعمر و محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشی که معاصر ابن قولویه و متوفی سال 369 ه است و مؤسسهی الاعلمی در کربلاء آن را چاپ نموده است.
6-کتاب رجال طوسی اثر شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسی متوفی سال 460 هجری چاپ اول در نجف سال 1381 هجری، انتشارات محمد کاظم کتبی
7-شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه، اثر عزالدین ابوحامد عبدالحمید بن هبة الله مدائنی مشهور به ابن ابیالحدید معتزلی شیعی، متوفی سال 656 هجری، چاپ اول.
8-کتاب «الرجال» حسن بن یوسف حلّی، متوفی سال 726، چاپ تهران، سال 1311 هجری و چاپ نجف سال 1961 هجری.
9-روضات الجنات، اثر محمد باقر خوانساری، متوفی سال 1315، چاپ ایران در سال 1307 هجری.
10-تنقیح المقال در احوال رجال، اثر شیخ عبدالله مامقانی، متوفی سال 1351 هجری، چاپ نجف در سال 1350 در چاپ خانهی مرتضویه.
11-قاموس الرجال اثر محمد تقی تستری، چاپخانه مرکز نشر کتاب تهران، سال 1382 هجری.