اوربان:چند سوال برای رد مذهب امامیه و هدایت عوام تشیع

Home انجمن ها انتقاد از احادیث شیعه اوربان:چند سوال برای رد مذهب امامیه و هدایت عوام تشیع

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  اوربان موحد در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 118)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #5103

    مطلب دوم: جناب اوربان بنده ادرسی را که در مورد سب معاویه علیه الهاویه داده بودید را خواندم. و یاد این ضریب المثل افتادم که طرف خواست ابرو را درست کند اما زد چشمش را کور کرد. درست کاری که شما و دیگر رفقای شما کردند. در مقاله یاد شده همه از فضلیت علی علیه السلام بود. اما چرا معاویه علیه الهاویه با امام علی علیه السلام جنگدید؟ معاویه علیه الهاویه که از صحابه نبود اما چرا با امام علی علیه السلام جنگدید؟ مسلم نيشابوري و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند : عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ زِرٍّ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ : وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَيَّ أَنْ لَا يُحِبَّنِي إِلَّا مُؤْمِنٌ وَلَا يُبْغِضَنِي إِلَّا مُنَافِقٌ . علي فرمود: قسم به خدايي كه دانه را شكافت و مردمان را آفريد ، اين سخن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است كه فرمود : مرا جز مؤمن دوست نمى‏دارد ، و به غير از منافق ، ديگرى با من دشمنى نمى‏ورزد . صحيح مسلم ، مسلم النيسابوري ، ج 1 ، ص 60 – 61 و فضائل الصحابة ، النسائي ، ص 17 و الديباج على مسلم ، جلال الدين السيوطي ، ج 1 ، ص 93. ایا جنگ معاویه علیه الهاویه با امام علی علیه السلام از روی دوستی بود یا دشمنی؟

    #5104

    قرطبي و بسياري ديگر از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند : روي عن جماعة من الصحابة [أبي سعيد الخدري ، جابر بن عبد الله ، عبد الله بن مسعود و…] أنهم قالوا : ما كنا نعرف المنافقين على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا ببغضهم لعلي عليه السلام . از جمعي از صحابه ؛ از جمله أبو سعيد خدري ، جابر بن عبد الله ،‌ عبد الله بن مسعود و … نقل شده است كه گفتند : ما در زمان رسول خدا منافقين نمي شناختيم مگر به دشمني با علي عليه السلام . تفسير القرطبي ، القرطبي ، ج 1 ، ص 267 و الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 6 ، ص 66 – 67. احمد بن حنبل و بسياري از بزرگان اهل سنت از أبي هريره و زيد بن ارقم نقل كرده‌اند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) جنگ با علي (عليه السلام) را جنگ با خودش اعلام كرده است : عن أبي هريرة وزيد بن أرقم : نَظَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى عَلِيٍّ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَفَاطِمَةَ فَقَالَ أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ . أبي هريره و زيد بن ارقم مي گويند : رسول خدا صلي الله عليه وآله به امام علي ، امام حسن ،‌ امام حسين و فاطمه عليهم السلام نگاه كرد و فرمود : من در ستيزم با كسي كه با شما در ستيز باشد ، و آشتي هستم با كسي كه با شما آشتي باشد . مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 2 ، ص 442 و المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ، ص 149 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 169 و المصنف ، ابن أبي شيبة الكوفي ، ج 7 ، ص 512 . این جواب ان مقاله و البته می دانم که شما محب معاویه علیه الهاویه هستید. اما حقیقت تلخ است این بود ان چیزی که شما از ان غافل هستید و پنبه غفلت به گوش و چشم خود زدید. امام علي عليه السلام در نهج البلاغه در يكي از خطبه‌ها از آينده اي نزديك خبر مي‌دهد كه شخصي مي آيد و به مردم دستور مي‌دهد كه آن حضرت را سبّ كنندو بيزاري جويند . وحتي از اوصاف ظاهري اين شخص كه سب آن حضرت را در ميان مسلمين رواج خواهد داد ، خبر مي‌دهد .

    #5105

    در خطبه 61 نهج البلاغه مي فرمايد : أَمَّا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ ، مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ يَأْكُلُ مَا يَجِدُ وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ، فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ، أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي، أمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ، وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي، فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَة . خطبة له عليه السلام (61) قبل أيام من استشهاده . در ميان شما پس از من مردى گلو گشاد و شكم برآمده‏اى قد علم خواهد كرد ، هر چه را كه پيدا كند خواهد خورد و هر چه را كه پيدا نكند جستجو خواهد نمود . او را بكشيد و هرگز او را نخواهيد كشت‏ . او شما را به دشنام دادن به من و بيزارى از من دستور خواهد داد [در صورت اجبار] به من دشنام بدهيد ؛ زيرا دشنام به من ، مرا پاك مي كند و براى شما موجب رهائى است‏ ؛ ولى اگر تبرى و بيزارى از من را بر شما عرضه كند ، از من تبرى مجوئيد ؛ زيرا من بر فطرت پاك اسلام متولد شده‏ام و پيش از همه به ايمان و هجرت نائل گشته ‏ام . همچنين حاكم نيشابوري در المستدرك در تفسير سوره نحل مي‌نويسد : قال علي رضي الله عنه : « إنكم ستعرضون على سبي فسبوني ، فإن عرضت عليكم البراءة مني ، فلا تبرءوا مني ، فإني على الإسلام ، فليمدد أحدكم عنقه ، ثكلته أمه ، فإنه لا دنيا له ولا آخرة بعد الإسلام ، ثم تلا (إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنِ‏ُّ بِالْايمَانِ) (النحل/ 106) » . صحيح الإسناد ولم يخرجاه . المستدرك علي الصحيحين ، الحاكم ، ج2 ،‌ ص358 ، باب قصة الحجر المدري حين اجبر علي لعنة علي رضي الله عنه ولعن آمره بحسن القول . امام علي عليه السلام فرمود : در آينده ، شما را وادار مي‌كنند كه مرا سبّ كنيد ، (اگر مجبور بوديد) پس سب كنيد ؛ ولي اگر دستور دادند كه از من بيزاري بجوييد ، نپذيريد ؛ زيرا من بر اسلام هستم (برائت از من ، برائت از اسلام است) در اين صورت گردن خود را (براي بريده شدن) بكشد ؛ ( اما كسي كه از من بيزاري بجويد ) پس مادرش به عزايش بنشيند ؛ زيرا او بعد از خارج شدن از اسلام نه دنيا دارد و نه آخرت ، سپس اين آيه را خواندند « الا من اكره … اما در مورد دستور معاویه علیه الهاویه به سعد بن ابی وقاص …. وأما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبى فقال ما منعك أن تسب علي بن أبي طالب ؟ فقال ثلاث قالهن رسول الله صلى الله عليه وسلم فلن أسبه لأن يكون لي واحدة منهن أحب إلي من حمر النعم الحديث ، فهذا حديث صحيح رواه مسلم في صحيحه … . منهاج السنة ، ج3 ، ص15 ، ط دار الكتب العلمية ، بيروت ، 1420 هـ .

    #5106

    اما روايت سعد : هنگامي كه معاويه به سعد بن أبي وقاص فرمان كه داد كه علي عليه السلام را سبّ نمايد ، وي از سبّ علي عليه السلام خودداري كرد . معاويه گفت : چه چيزي تو را از سب ودشنام دادن به علي باز مي دارد؟ سعد گفت : سه فضيلت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در شأن على عليه السّلام شنيدم كه با توجه به آن ها، هيچگاه به سبّ و دشنام اقدام نمى‏كنم كه اگريكى از آن سه خصلت را در حق من فرموده بود براى من بهتر و ارزنده‏تر از شتران سرخ مو بود. همچنین مقبل بن هادي الوادعي نيز از علماي وهابي است كه در كتاب تحفة المجيب مي‌نويسد : ودعا بعض الأمويين سعد ابن وقاص ليسبّ عليا ، فما فعل ، قالوا : ما منعك أن تسب علياً ؟ … .تحفة المجيب علي اسئلة الحاضر والغائب ،‌ص9 ،‌ ط الرابعة دار الآثار ، يمن ، 1426 هـ . بعضي از امويين ، از سعد بن أبي وقاص خواستند كه علي (عليه السلام) را سبّ كند ، وي از اين كار خودداري كرد ، آن‌ها گفتند : چه چيزي باعث شده است كه علي (عليه السلام) را سبّ نمي‌كني ؟ با اين كه ديگر علماي اهل سنت ؛ از جمله مسلم ، ترمذي ،‌ ذهبي ،‌ ابن أثير ، ابن كثير و … به نام معاوية تصريح كرده‌اند ؛ اما متأسفانه ايشان روايت را تحريف و براي حفظ آبروي معاويه و جانبداري از خاندان اموي ، كلمه «معاوية» را تبديل به « بعض الأمويين» مي‌كند !

    #5107

    همچنین دكتر شيخ موسي شاهين لاشين؛وي در شرح صحيح مسلم اين گونه مي‌نويسد : «أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا» المأمور به محذوف ، لصيانة اللسان عنه ، و التقدير : أمره بسب علي رضي الله عنه ، و كان سعد قد اعتزل الفتنة (حرب علي مع خصومه) ولعله اشتهر عنه الدفاع عن علي . فقال : ( ما منعك أن تسب أبا التراب ) ؟ معطوف علي محذوف ، والتقدير : امر معاويه سعدا أن يسب عليا ، فأمتنع ، فقال له : «ما منعك » . فتح المنعم شرح صحيح مسلم ، ج9 ، ص332 ،‌ ط الأولي ، دار الشروق ،‌مصر . در اين جمله از معاويه كه به سعد دستور داده ، «مأمور به» محذوف و محتواي دستور به سبب آلوده نشدن زبان به مذمت معاويه ، حذف شده است كه در حقيقت معناي جمله چنين مي‌شود : معاويه به سعد بن أبي وقاص دستور داد تا به علي دشنام و ناسزا بگويد ؛ زيرا سعد در حوادث خونين آن زمان گوشه‌گيري را انتخاب كرده بود و به عنوان شخصي كه مدافع علي (عليه السلام) بود مشهور شده بود و لذا معاويه گفت : چه چيزي مانع دشمني تو با علي شده است ؟ بعد ايشان در نقد كلام نووي كه پيش از اين گذشت ، مي‌گويد : ويحاول النووي تبرئة معاوية من هذا السوء ،‌ فيقول : قال العلماء … . نووي تلاش مي‌كند تا معاويه را از اين دستور زشت تبرئه كند و لذا در توجيه آن ، به قول ديگران پرداخته است . و سپس در ادامه مي‌گويد : وهذا تأويل واضح التعسف والبعد ، والثابت أن معاوية كان يأمر بسب علي ، وهو غير معصوم فهو يخطئ ،‌ ولكننا يجب أن نمسك عن أي انتقاص من أصحاب رسول الله صلي الله عليه وسلم ، و سب علي في عهد معاوية صريح … . ولي اين توجيه تأسف بار و دور از حقيقت است ؛ زيرا مستندات تاريخي ثابت مي‌كند كه معاويه دستور لعن و سب علي (عليه السلام) را صادر كرده است و نيازي به تبرئه وي نيست ؛ چون معصوم از خطا و لغزش نيست. با همه اين ها بر ما واجب است كه از وارد كردن نقص بر اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) پرهيز كنيم ؛ اگر چه ناسزا گويي به علی از زمان معاويه امري واضح و روشن است . همچنین شيخ حسن بن علي السقاف؛ وي كه از علماي بزرگ و معاصر اهل سنت اردن به شمار مي‌رود ، مي‌نويسد : وقد أمر معاوية الناس حتي كبار الصحابة أن يسبوا سيدنا علياً عليه السلام والرضوان الذي قال فيه رسول الله صلي الله عليه وسلم كما في صحيح مسلم وغيره : «لا يحبك إلا مؤمن ولا يبغضك إلا منافق» و قوله صلي الله عليه وسلم كما في الحديث الصحيح في مسند احمد وغيره : «من سب عليا فقد سبي» و قد ثبت أن معاوية كان ينال من سيدنا علي عليه السلام ويأمر بذلك ، ففي صحيح مسلم عن عامر بن سعد بن أبي وقاص عن أبيه قال : أمر معاوية بن أبي سفيان سعداً فقال ما منعك أن تسب أبا التراب ؟! فقال : أما ذكرت ثلاثاً قالهن رسول الله صلي الله عليه وسلم فلن أسبه ، لأن تكون لي واحدة منهن أحب إلي من حمر النعم … . زهر الريحان ، ص11 ، ط دار الإمام الرواس ،‌ بيروت

    #5108

    معاويه به بزرگان صحابه دستور داد تا به علي (عليه السلام) دشنام دهند با آن‌كه در صحيح مسلم آمده است رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) به علي (عليه السلام) فرمود : ياعلي ! تو را جز مؤمن دوست نمي‌دارد و جز منافق كسي با تو دشمني نمي‌كند . و نيز در مسند احمد اين حديث از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم ) آمده است كه فرمود : هر كس به علي دشنام دهد به من دشنام داده است و در تاريخ ثبت شده است كه معاويه هم خودش به علي (عليه السلام) بد مي‌گفت و هم ديگران را به سب و لعن علي (عليه السلام) فرمان مي‌داد . در صحيح مسلم آمده است : معاويه به سعد بن أبي وقاص دستور ناسزا گفتن به علي (عليه السلام) را صادر كرد و گفت : چرا به علي دشنام نمي‌دهي ، در جواب گفت : سه خصلت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در شأن على عليه السّلام شنيدم كه با توجه به آن ها، هيچگاه به سبّ و دشنام آن حضرت ، اقدام نمى‏كنم و هر گاه يكى از آن ها را در حق من فرموده بود براى من بهتر و ارزنده‏تر از شتران سرخ مو بود .
    و در صفحه بعد مي‌گويد : وقد أمر معاوية ولاته أن يشتموا ويسبوا سيدنا عليا ويأمر بذلك … . همان ، ص12 . معاويه به حكمرانانش دستور داد كه به علي (عليه السلام) فحش و ناسزا گويند و به اين امر [ مردم] را فرمان دهند .
    با اين توضيح ، آيا رواست كه چنين شخصي را «خال المؤمنين ، امير المؤمنين و …» بناميم ؟ همچنین ملا علي قاري؛ نور الدين علي بن سلطان محمد الهروي ، معروف به ملا علي القاري مي‌نويسد : عن سعد قال أمر معاوية سعدا أن يسب أبا تراب فقال أما ما ذكرت ثلاثا قالهن رسول الله صلى الله عليه وسلم فلن أسبه لأن يكون في واحدة منهن أحب إلي من حمر النعم . مرقاة المفاتيح في شرح مشكاة المصابيح ، ج11 ، ص287 . معاويه به سعد دستور داد كه به علي (عليه السلام) ناسزا بگويد ، سعد [ از اين كار امتناع كرد و ] گفت : سه خصلت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در شأن على عليه السّلام شنيدم كه با توجه به آن ها، هيچگاه به سبّ و دشنام آن حضرت ، اقدام نمى‏كنم كه اگر يكى از آن ها براى من بود ، بهتر و ارزنده‏تر از شتران سرخ مو بود در اختيار من باشد .

    #5109

    عن سعيد قال أمر معاوية سعدا أن يسب أبا تراب فقال أما ما ذكرت ثلاثا قالهن رسول الله صلى الله عليه وسلم فلن أسبه لأن يكون في واحدة منهن أحب إلي من حمر النعم . الرياض النضرة ج 2 ص 188 طبع مصر و طبق برنامه مكتبة الشاملة ، الإصدار الثاني ، ج1 ، ص262 ، باب ذكر أن بيوته أوسط بيوت رسول الله صلي الله عليه وسلم . معاويه به سعد بن أبي وقاص دستور داد كه علي (عليه السلام) را ناسزا بگويد … . ابن عبد ربه در العقد الفريد مي‌نويسد : ولما مات الحسنُ بن عليّ حَجّ معاوية، فدخل المدينة وأراد أن يَلْعن عليَّا على مِنبر رسول الله صلى عليه وسلم. فقيل له: إن هاهنا سعدَ بن أبي وقاص، ولا نراه يرضى بهذا، فابعث إليه وخُذ رأيه. فأرسل إليه وذكر له ذلك. فقال: إن فعلت لأخرُجن من المسجد، ثم لا أعود إليه. فأمسك معاوية عن لعنه حتى مات سعد. فلما مات لَعنه عَلَى المنبر، وكتب إلى عماله أن يَلعنوه على المنابر، ففعلوا. فكتبتْ أم سَلمة زوج النبيّ صلى عليه وسلم إلى معاوية: إنكم تلعن اللّه ورسولَه على منابركم، وذلك أنكم تلعنون عليّ بن أبي طالب ومن أحبّه، وأنا أشهد أن اللّه أحبَّه ورسولَه، فلم يلتفت إلى كلامها . العقد الفريد ، ج4 ، ص335 ، ط الأولي ، دار الكتاب العربي ، بيروت ، 1411 هـ . همزمان با شهادت امام مجتبي (عليه السلام) معاويه به زيارت خانه خدا آمد ، سپس وارد مدينه شد و اعلام كرد كه مي‌خواهد براي مردم سخنراني كند و در ضمن تصميم داشت بالاي منبر علي (عليه السلام) را لعنت كند . گفتند : سعد بن أبي وقاص در مدينه حضور دارد و به اين كار رضايت نمي دهد ، كسي را مأمور كن تا نظر وي را جويا شود . فرستاده معاويه رفت و سعد را در جريان گذاشت ، سعد گفت : اگر اين كا را بكند از مسجد بيرون مي‌روم و هيچ گاه به مسجد قدم نمي‌گذارم . معاويه از تصميمش منصرف شد و تا زماني كه سعد در قيد حيات بود جرأت سب و لعن علي (عليه السلام) را نداشت . پس از مرگ سعد معاويه بر فراز منبر علي (عليه السلام) را لعن كرد و به فرماندارانش نيز دستور داد تا آن حضرت را لعن كنند . ام سلمه همسر پيامبر به معاويه طي نامه‌اي نوشت كه شما در منبرها خدا و رسول را لعن مي‌كنيد ؛ چرا كه سب علي ، سب خدا و رسول است ، شهادت مي دهم كه خدا و رسول ، علي را دوست دارند . ولي معاويه توجهي نكرد . كمال الدين عمر بن أحمد بن العديم در كتاب بغية الطلب في تاريخ حلب ، در سيره صحابي جليل القدر أبو ايوب انصاري رضوان الله عليه مي‌نويسد : أبو أيوب خالد بن زيد بدري، وهو الذي نزل عليه النبي صلى الله عليه وسلم مقدمة المدينة، وهو كان على مقدمة علي يوم صفين، وهو الذي خاصم الخوارج يوم النهروان، وهو الذي قال لمعاوية حين سب علياً: كف يا معاوية عن سب علي في الناس، فقال معاوية: ما أقدر على ذلك منهم، فقال أبو أيوب: والله لا أسكن أرضاً أسمع فيها سب علي، فخرج إلى ساحل البحر حتى مات رحمه الله. بغية الطلب ، في تاريخ حلب ، ج7 ، ص3032 ،‌ ط دار الفكر ، بيروت .

    #5110

    ابو ايوب خالد بن زيد ، از شركت كنندگان در جنگ بدر و كسي است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) هنگام ورود به مدينه به منزل او وارد شد و در جنگ صفين در ركاب علي (عليه السلام) هم در جبهه مقدم لشكريان آن حضرت بود و در نهروان هم با خوارج جنگيد . وقتي كه معاويه را ديد كه علي (عليه السلام) را سبّ و لعن مي‌كند ،‌گفت : اي معاويه ! از سب علي در ميان مردم دست بردار . معاويه در پاسخ گفت : دست بردار نيستم . ابو ايوب گفت : به خدا سوگند سرزميني كه در آن از علي (عليه السلام) بد گويي شود هيچ وقت در آن زندگي نخواهم كرد ،‌ و لذا به سواحل دريا مهاجرت كرد و در همان جا از دنيا رفت . و بلاذري در انساب الأشراف مي‌نويسد : كتب معاوية إلي المغيرة بن شعبة : أظهر شتم علي وتنقصه … .
    انساب الأشراف ، ج5 ،‌ ص30 ،‌ ط الأولي ، دار الفكر ، بيروت . معاويه به مغيرة بن شعبة نامه‌اي نوشت و دستور داد كه آشكارا به علي (عليه السلام) دشنام ده و از او بدگويي كن . این مشت نمونه خروار بود که بیان کردم شما لطف بفرما بدون حاشیه به این مطالب متقن بنده جواب بدهید. مابقی شبهات شما انشا الله به حول و قوه ی الهی و با نظر و لطف اهلبیت علیهم السلام در پست جداگانه خواهم داد. انشا الله

    #5111
    اولا لعنت الله بر دشمنان سیدنا معاویه و درود بر دشمنان آن بچه قنداقی در سرداب لعنه الله

    ثانیا گفتی=======

    خوانندگانی که مطلب را بخوانند بهتر درک می کنند که حق با چه کسی است. بنده تا الان اهانت و افترا نزدم اما شما حتی ادب یک گفتگوی دوستانه را رعایت نکردید

    جوب====

    بنده رعایت نمودم و شما از آن اول شروع کردی به تشر زدن . گفتی چه عجب با ادب وارد شدی جناب اوربان . منم عرض کردم ادب از مکتب ادب آموختم . ایها الناس مگر بد گفتم ؟؟؟؟ گفتم مذهب رافضه سر تاسر بی ادبی و نجاست است لعنه الله

    گفتی=====

    اما جواب شما را دارم تا فردای قیامت عذری برای شما نماند. اما مطلب اول: من أنکر خلافة أبي بکر فهو کافر. هر کس منکر خلافت ابوبکر باشد، کافر است. فتاواي هنديه، ج2، ص263. جناب اوربان موحد سوال من ساده است لطفا بفرمایید ایا این افراد که با خلافت جناب ابوبکر و عمر مخالف بودند کافرند؟ از صحيح بخاري ، ح6830 كتاب المحاربين ، باب رجم الهبلي من الزناء كه از قول خليفۀ دوم نقل شده است

    جواب====

    مثل اینکه جنابعالی عینک امامت بر چشم کردی و مطالب من را بر رد قضیه ی انکر خلافت عمر و ابوبکر نخواندی .

    بگذار باز بریات تکرار کنم تا قشنگ عینک امامت را برداری.

    ما دین را از کجا میگیریم که اینقدر شبهه آبکی میندازی تا از جواب صریح و کوتاه سوالاتم طفره بری/؟؟

    دین اسلام دو سرچشمه دارد 1-قرآن 2- سنت صحیح

    حال جواب شبهه شما و امثال قزوینی زندیق را از دو وجه میدهم . ولیکن برادر عزیز منصف باش . به قول سیدنا حسین اگر دین ندارید آزاده باشید

    نخست==

    همانطور که عرض نمودم دین دو سرچشمه دارد یکی قرآن دومی حدیث صحیح . این اشخاص هیچکدام عصمت نداشتن تا ما سخن آنان را دین خود بکنیم . ولیکن عرض میکنم بزرگتر از این علما امام شافعی است که میفرماید هرجا دیدید سخنم موافق قرآن و حدیث صحیح نبود بکوبیدش به دیوار و نبذیرید . بس این سخن را ما مثل شیعه خشکه مذهب نیستیم که نتونیم نبذیریم و برجهل مرکب علمای شیعه بافشاری کنیم . ما میتوانیم بگوییم این سخن مخالف قرآن و حدیث صحیح بوده و احتمالا اشتباه نموده اند و این هیچ مشکلی ندارد . بس سخن علما میتواند اشتباه باشد و خلاف دو سرچشمه وحیانی باشد و ما هم میتونیم قبولش نکنیم

    #5112

    ثانیا ===

    اگر با دیدگاه توجیهی بخواهیم سخنان آنان را توجیه کنیم . علت سخنشان برای این بوده که در واقع اگر کسی خلافت سیدنا ابوبکر و سیدنا و قائدنا عمر را طعن بزند . در واقع طعن زده به ایات قرانی که بر فضیلت صحابه و خشنودی خدا از صحابه . و اگر کسی با چنین دیدگاهی بخواهد خلافت ابوبکر صدیق و عمر فاروق اعظم را انکار کند تا بر آنان طعن بزند در واقع طعن بر صحابه زده و با این کارش کفر بو جاری میشود چرا که ایاتی قرانی مثل این ایات را نقض نموده است وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ

    [توبه100

    لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ iمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌتوبه117لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنْصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ[حشر8

    إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا

    ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ

    و…………………….

    اگر به انکار خلافت صدیق و عمر فاروق کسی بخواهد بر صحابه طعن و ناسزا بگوید . بس کفر در او هویدا میشود .

    و اینم از دیدگاه توجیهی . ولی چون نمیخام بحث رو منحرف کنی بهت میگم فرض کن اشتباه کردن . حالا تو بفرما صریح و واضح جواب سوالات بنده را عرض بفرما

    حالا جوابت در بست اینده

    #5113
    گفتی========

    جناب اوربان موحد سوال من ساده است لطفا بفرمایید ایا این افراد که با خلافت جناب ابوبکر و عمر مخالف بودند کافرند؟ از صحيح بخاري ، ح6830 كتاب المحاربين ، باب رجم الهبلي من الزناء كه از قول خليفۀ دوم نقل شده است.حين توفي الله نبيه صلى الله عليه وسلم ان الأنصار خالفونا واجتمعوا بأسرهم في سقيفة بني ساعدة وخالف عنا علي والزبير ومن معهما . صحيح البخاري – البخاري – ج 8 – ص 26 .بعد از رحلت پيامبر ، انصار همگي با ما مخالفت كردند و همگي در سقيفه بني ساعده جمع شدند .و…………………

    جواب================

    اولا کبی بیست نکن و بجای فرار از جواب سوالاتم خودتو با این شبهات بی ارزش سرگرم نکن

    ثانیا اجماع به معنای این نیست که جملگی همه متفق شوند بر یک شخص . مثالی میزنم اقای حسن روحانی رو مردم رئیس جمهور کردند ولی همگی بر او اتفاق نداشتند . ولی مردم بر او اجماع کردند . یعنی اجماع به معنی اتفاق تک تک مردم نیست . بلکه به معنای موافقت اکثریت ست . وبعدا هم انصار موافق ابوبکر شدن و علی هم بیعت نمود . با این سخن اگر ما مثل شما کوردل باشیم میتوانیم بگوییم همه اصحاب بر علی اجماع نکردن بس خلافتش نامشروع است . ولیکن منهج اهل سنت بر این روش نیست . و بیعت علی رو هم برایت ذکر میکنم . شما صغرایی باطل چیدی که منکر خلافت ابوبکر کافر است و نشان دادم دلیلت بی اساس است وبعد گفتی انصار مخالف بودن واین هم جوابش را عرض کردم اول مخالف شدن چون شتاب زده بود و بعدش همگی موافق شدند . بیعت علی هم برایت میگویم بعد این سخن

    .

    #5114
    در همین حدیث خالفونا واجتمعوا انصار سخنی در اول حدیث اومده که ضد شماست

    عمر بخاطر سرزنش مردی بود که می گفت اگر امام عمر فوت کند به تنهایی یا باچند نفر دیگر باشخصی بیعت می کنم وبعد دیگران بر او بیعت می کنند

    سخن امام عمر به این معنی است که بیعت به شخصی بدون در نظر گرفتن سابقه شخص و مراجعه اهل حل و عقد درست نیست

    و بیعت امام ابوبکر اگر چه ناگهانی بود

    ( که این خود ردی بر شیعه است که انرا توطئه و از پیش تعیین شده می دانند )

    و آن فرصتی که برای مشورت از قبل وجود نداشت و اما بخاطر قرائنی مانند امامت نماز و … که تنها برای امام ابوبکر وجود داشت پس باعث یکصدای برای انتخاب امام ابوبکر شد که برای شخص دیگری چنین امری وجود نداشت و ندارد

    وامام عمر از این می ترسید که امت اسلام در انتخاب خلیفه باعث دو دستگی و تفرقه شوند

    وهمچنین که در روایت امده

    وأيكم مثل أبي بكر ))یعنی کدامیک مثل ابوبکر هستید در فضیلت و بزرگی و عدم احتیاج به مشورت از قبل وهمچنین بوجود آمدن همصدای امت اسلام به این شخص.(به نقل یکی از دوستان)

    پس دوست گرامی بیعت ها هم صورت گرفته . بیعت علی هم بعد این قضیه برایت عرض میکنم

    بيعت علي

    (رضي الله عنه) با خلفاء:

    در اين واقعيّت كه علي (رضي الله عنه) – و ساير اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) – با خلفاى پيشين خود بيعت كرده، هيچ شك و ترديدى نيست؛ چنانچه در مورد بيعت با خلفاء چنين مى گويد:

    فمشيت عند ذلك إلى أبى بكر، فبايعته و نهضت فى تلك الأحداث

    … فلما احتضر بعث إلى عمر فولاه فسمعنا و أطعنا و بايعنا و ناصحنا…».

    الغارات ثقفى، ص 302- مستدرك نهج البلاغه، شيخ كاشف الغطاء، چاپ لبنان، ص 120-119- همچنين با كمى تفاوت نامه 62، نهج البلاغه شرح فيض الإسلام منار الهدى، على بحرانى، ص 373- ناسخ التواريخ، ج 3، ص 532.

    «پس در آن هنگام به طرف أبوبكر رفتم و با او بيعت كردم و در آن حوادث، به همراه او قيام كردم

    … زمانى كه أبوبكر به حالت احتضار رسيد، ولايت را به عمر سپرد و ما شنيديم و اطاعت كرديم و بيعت نموديم و خيرخواهى نشان داديم»..

    #5115
    شيخ طوسى نيز از علي (رضي الله عنه) روايت كرده است: «زمانى كه در جمع شكست خوردگان جمل فرمود: «فبايعت أبابكر كما بايعتموه

    … فبايعت عمر كما بايعتموه فوفيت له بيعته… فبايعتم عثمان فبايعته و أنا جالس فى بيتى، ثم أتيتمونى غير داع لكم و لا مستكره لأحد منكم، فبايعتمونى كما بايعتم أبابكر و عمر و عثمان، فما جعلكم أحق أن تفوا لأبى بكر و عمر و عثمان ببيعتهم منكم ببيعتى؟».

    [الأمالى، شيخ طوسى، ج 2، ص 121، چاپ نجف

    «پس با أبوبكر بيعت كردم، همانگونه كه شما بيعت كرديد

    … با عمر نيز بيعت كردم، همانگونه كه بيعت كرديد و در بيعت با او، وفادار بودم… سپس با عثمان بيعت كرديد، من هم با او بيعت كردم، و در حالى كه در خانه ام نشسته بودم، به طرف من آمديد در حالى كه من از شما نخواسته بودم و كسى را هم به آن مجبور نساخته بودم. پس با من هم بيعت كرديد، همانطور كه با أبوبكر و عمر و عثمان بيعت نموديد. بنابراين چه چيز شما را وادار كرد كه در بيعت با أبوبكر و عمر و عثمان باوفاتر از بيعت با من باشيد؟»..

    امّا ببينيم، معنى «بيعت» و مقتضيات آن چيست؟!.. «بيعت؛ آن است كه شخصى دست به دست ديگرى بدهد، به اين معنى كه تو را بر خود متولّى كردم و طاعتت بر من واجب است».

    [
    قاموس قرآن، سيّدعلى اكبر قريشى، ج 1، ص 254.

    [

    امّا ببينيم خود علي (رضي الله عنه) درباره بيعت چه نظرى دارد! او در ابتداى خلافتش، خطاب به كسانى كه با وى بيعت كردند، فرمود:

    [

    «و أما حقى عليكم فالوفاء بالبيعة و النصيحة فى المشهد و المغيب و الإجابة حين أدعوكم و الطاعة حين آمركم».

    [
    نهج البلاغة، شرح فيض الإسلام، خطبه 34.

    [

    «و امّا حقّى كه من بر شما دارم، وفاء و باقى ماندن بر بيعت است و اخلاص و دوستى و خيرخواهى در نهان و آشكار و اجابت من، زمانى كه شما را دعوت كنم و اطاعت و پيروى از من، به آنچه كه به شما دستور مى دهم»..

    #5116

    پس بنا به فرمايش علي (رضي الله عنه)، اقتضاى بيعت، همان اجابت و حرف شنوى بر اساس اخلاص و دوستى و خيرخواهى است، چه در نهان و چه در آشكار.. كسى كه به اين واقعيّت غير قابل انكار – خالصانه – بينديشد، عظمت و بزرگوارى خلفاى پيشين برايش روشن مى شود؛ زيرا بيعت على با آنها، به معنى اطاعت از ايشان بر اساس دوستى و اخلاص در حضور و غيابشان بوده و هيچ ريا و تقيّه اى در بين نبوده، و بلكه كاملاً مخلصانه بوده است..

    امّا شيعيان معتقدند كه علي (رضي الله عنه) از روى تقيّه و اينكه چون بدون يار و ياور بوده، با آنها بيعت كرده و اين از روى مصلحت بوده است! چنانچه رواياتى از على نقل مى كنند كه از قول پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مى فرمايد: «تقيّه، از دين خداست و كسى كه تقيّه ندارد، دين ندارد!» (3) و يا تيجانى روايتى را از امام صادق نقل كرده است: «تقيه، دين من و دين پدران من است. كسى كه تقيّه ندارد، دين ندارد!»

    (كتاب سليم بن قيس، ص 367، چاپ ايران.

    همراه با راستگويان، تيجانى، ترجمه مهرى، ص 337.

    در حالى كه، مى بينيم علي (رضي الله عنه) – طبق سخنانش – در همه حال با خلفاء يكرنگ بوده است.. توريه و تقيّه براى شخصى همچون علي (رضي الله عنه) كه سخنانش براى مردم حجّت و گواه است، بعيد و محال است؛ زيرا موجب مى شود كه مردم، حق و باطل، يا تمجيد و سرزنش را با هم اشتباه گرفته و از هم تشخيص ندهند.. او خود، «تقيّه» را عامل گمنامى و ذلّت و خوارى مى داند؛ چنانچه در شكايت از ياران خود مى فرمايد:

    «و بقى رجال غضّ أبصارهم ذكر المراجع و أراق دموعهم خوف المحشر، فهم بين شريد ناد، و خائف مقموع، و ساكت معكوم، و داع مخلص، و ثكلان مرجع، قد أخملتهم التقية، و شملتهم الذلة، فهم فى بحر أجاج، أفواههم ضامزة، و قلوبهم قرحة، قد وعظوا حتى ملّوا، و قهروا حتى ذلّوا، و قتلوا حتى قلّوا»

    نهج البلاغة، شرح فيض، جزء1، كلام 32.

    #5117

    مردانى چند باقى مانده اند كه ياد روز قيامت، چشمهايشان را (از لذّات دنيا) پوشانده است، و از بيم آن روز، اشكشان جارى است. پس بعضى از آنها (بر اثر مشاهده كارهاى ناشايست مردم، از ميانشان) رانده و فرار كرده اند، و جمعى ترسناك و خوار، و برخى خاموش و دهان بسته مانده اند (كه نمى توانند حق را آشكار سازند) و بعضى از روى اخلاص و راستى (و بدون پنهانكارى، مردم را به حق) دعوت مى كنند، و گروهى اندوهگين و رنجورند و تقيّه و پنهانكارى، ايشان را گمنام كرده و ذلّت و خوارى آنان را فراگرفته، پس ايشان در درياى شور فرورفته، دهانشان بسته و دلشان زخم دار است، و مردم را پند داده تا جايى كه ملول و رنجيده شدند و بر اثر مغلوبيّت، ذليل و خوار شده و كشته شدند تا اينكه كم شدند»..

    مچنين مى فرمايد: «لا يجد عبد طعم الإيمان حتى يترك الكذب هزله و جده (

    – أصول كافى، كلينى، باب الكذب.

    «هيچ بنده اى طعم ايمان را نمى چشد تا زمانى كه دروغ را – چه شوخى بگويد و چه جدّى – ترك كند»..

    در همان نهج البلاغه مى فرمايد: «الإيمان أن تؤثر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك»؛

    «ايمان آن است كه صدق و راستى در آن مؤثّر باشد چه به تو ضرر برساند و چه برايت منفعت داشته باشد»..

    و نيز مى فرمايد: «ما كَذبتُ و لا كُذبتُ و لا ضَللتُ و لا ضُلّ بى».

    «هرگز دروغ نگفته ام و به دروغ هم وادار نشده ام، و گمراه نشده و كسى هم به وسيله من گمراه نگشته است»..

    نهج البلاغه، شرح فيض، كلام 176

    همچنين مى فرمايد: هرگز گمراه نشده ام و كسى را هم – با كار و رفتار و سخنانم – گمراه نكرده ام.. بنابراين واضح است كه بيعت و همراهى على با خلفاء و – همانگونه كه خواهيم آورد – نمازش پشت سرشان، كارى مخلصانه و كاملاً داوطلبانه بوده است..

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 118)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.