Home › انجمن ها › شرکیات. توسل، شفاعت و بدعت › انسان کامل خلیفه الله است( کلیدی ترین پاسخ به اکثر شبهات)
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط ناشناس در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1526
ناشناسچرا شيعيان اعتقاد دارند پيامبر اکرم و امامان معصومند؟چرا از ايشان مدد مي جويند و يا محمد و يا علي مي گويند؟چرا به ايشان متوسل مي شوند و از آنها شفاعت مي طلبند؟چرا ضريح ايشان را همچون کعبه متبرک مي دانند؟ اصلا چرا به ايشان صفاتي نسبت مي دهند که خداوند داراي اين صفات است؟
به چنين سوالاتي به طرق مختلف پاسخ داده شده است،ليکن بنده در اين مجال مي خواهم به نوعي ديگر پاسخ دهم.قرآن در داستان خلقت آدم مي فرمايد:
آيات 30 – 34 بقره
30- و اذ قال ربك للملئكه انى جاعل فى الارض خليفه قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال انى اعلم ما لا تعلمون
31- و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملئكه فقال انبئونى باسماء هولاء ان كنتم صادقين
32- قالوا سبحنك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم
33- قال يا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباه باسمائهم قال الم اقل لكم انى اعلم غيب السموت و الارض و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون
34- و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر و كان من الكافرين
از اين سري آيات نکات مهمي نتيجه گيري شده و پاسخ خيلي ازسوالات داده خواهد شد:
1- حرف تاكيد ان در جمله انى جاعل فى الارض خليفه دلالت بر جدى بودن تصميم جعل خليفه دارد . چنان كه اسميه بودن اين جمله و صفت مشبهه بودن جاعل دليل بر استمرار وجود خليفه الله است. بر خلاف موردى كه به صورت جمله فعليه و در قالب فعل ماضى بيايد؛ مانند:يا داود انا جعلناك خليفه فى الارض… ، كه در اين صورت (خلافت داود عليه السلام جعل شخصى است، نه نوعى ؛ چنان كه تصريح به شخص معين (داود) نيز توهم هرگونه خلافت نوعى را باطل مى كند.
2- خداوند برخي امور را با واسطه فرشتگان انجام مي دهد. ، عدم وساطت فرشتگان در اين آيه، مربوط به حقيقت و جان اين خليفه است كه اساس در مساله خلافت و وجود خليفه دارد .
3- در اين سري آيات سه موضوع کليدي وجود دارد:
الف)خليفه کيست؟
ب) مستخلف عنه کيست؟
ج)مواردي که براين استخلاف مترتب مي شود چيست؟
خليفه کيست؟
هرچند در اينکه خليفه در اين آيه چه کسي است، نظراتي ارائه شده ليکن عقيده جمهور علماء شيعه وسني اين است که منظور از خليفه در اين آيات نوع بشر بصورت بالقوه است،که در اين ميان برخي به خواست الهي وبا کوشش خود بصورت بالفعل به اين مقام دست يافته اند.
خداوند خود در اينکه خليفه را چه کساني انتخاب کرده ما را ياري مي دهد إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آَدَمَ وَ نُوحًا وَ آَلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آَلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ (آيه 33 سوره مباركه آل عمران)
مستخلف عنه کيست؟
در واقع اينکه مستخلف عنه کيست، چالش برانگيزترين سوال در مورد اين آيات است.در اين ارتباط مفسرين قرآن نظرات مختلفي دارند.
الف)برخي از اين مفسرين مستخلف عنه راملائکه مي دانند.
پاسخ: اگر مستخلف عنه ملائكه باشند و انسان خليفه و قائم مقام آنها باشد ديگر جايي براى گفتن ونحن نسبح بحمدك و… و اين كه ما به اين مقام شايسته تريم باقى نمى ماند؛ چون در اين صورت آنها اصل و انسان فرع خواهد بود. چنين تعبيرى در قرآن كريم نشان دهنده اعطاى مقامى برتر از مقام فرشتگان به انسان است ؛ مقامى كه فرشتگان ظرفيت و شايستگى آن را ندارند و تنها انسان است كه از چنين ظرفيتى برخوردار است.
ب) برخي از اين مفسرين مستخلف عنه را جن و يا نسناس( انسانهاي اوليه وماقبل تاريخ) مي دانند.
پاسخ: اين عقيده هم صحيح نيست. زيرا اولا: خلافت انسان از جن و يا نسناس كرامتى براى وى به شمار نمى آيد و نيازى به علم به اسماء و يا برخوردارى از مقام تسبيح و تقديس ندارد، تا سبب سوال فرشتگان شود. ثانيا: در صورت صحت اين عقيده ، حتي سجده ملائکه بر مستخلف عنه، نيز مطرح نيست، چه رسد سجده براى خليفه او. ثالثا: نسل هاى فراوانى يكى پس از ديگرى آمدند و هر كدام جانشين ديگرى بود و آفريدگار همه آنها خداى سبحان بود، ولى هنگام آفريدن هيچ يك، فرشتگان را در جريان آفرينش نسل جديد قرار ندارد و از آن به عنوان خليفه ياد نكرد، وگرنه فرشتگان، مسبوق به جعل خلافت بوده اند.
د) برخي از اين مفسرين مستخلف عنه را همه موجودات مى داند و انسان را نسخه جامع عالم معرفى مى كند.
پاسخ: ، گرچه خلافت به اين معنا نيز كمال و كرامتى عظيم براى انسان است، ليكن اشكال وجه مزبور اين است كه بر چنين كمالى خلافت اطلاق نمى شود و چنين معناى نمى تواند مراد از خلافت باشد؛ گذشته از آن كه اشيا هر كدام در مقام خود قرار دارند و به انجام وظيفه خود مشغولند و در چنين حال، مجالى براى تصوير خلافت نيست.
ه)تمامي مفسرين شيعه و نيز برخي از مفسرين اهل سنت مستخلف عنه اين آيه را خداى سبحان مي دانند .اين عقيده صحيح ترين و مقبول ترين تفسير ممکن مي باشد.زيرا:
اولا: همانطور که قبلا ارائه شد همه گزينه هاي ديگر مردود مي باشند.
ثانيا: ظاهر جمله انى جاعل فى الارض خليفه اين است كه متكلم براى خود خليفه تعيين مى كند، نه براى ديگران.
ثالثا: سياق آيه محل بحث و آيه بعدى اين است كه خداوند در مقام اعطاى كرامت و كمال به انسان است ؛ كرامتى كه نياز به زمينه مناسبى چون علم به اسماء دارد. جريان سجده براى خليفه نيز نشان مى دهد كه او خليفه خداست، نه خليفه شخص ديگر.
مواردي که براين استخلاف مترتب مي شود چيست؟
اين كه خداوند درباره آفرينش هيچ موجودى ديگرى، از قبل، به فرشتگان اعلامى نداشت و با آنان در ميان نگذاشت و مثلا نفرمود: من عرش يا آسمان يا زمين مى آفرينم، بلكه تنها درباره آفرينش انسان فرمود: انى جاعل فى الارض خليفه ، دليل بر آن است كه اين موجود از ويژگى خاصى برخوردار است كه ديگر موجودات امكانى از آن برخوردار نيستند.
گفتيم که خليفه در اين آيات نوع بشر بصورت بالقوه است،که در اين ميان برخي به خواست الهي وبا کوشش خود بصورت بالفعل به اين مقام دست يافته اند و ما آنها را انسانهاي کامل مي ناميم.
توجه داشته باشيد که هميشه خليفه جانشين و تبلور وجودي مستخلف عنه است. ولذا، انسان كامل به عنوان خليفه خدا، همانند مستخلف عنه خود داراى اسماى حسنا و صفات علياى ذاتى نامحدود بوده و مظهر همان اسماى حسنا و آيت همان صفات علياى مزبور است، ليكن به طور محدود. و همه آن اوصاف كمالى محدود، عين ذات اوست.
خليفه خدا همان يد الله است كه به صورت آدمى كار مى كند و در واقع خود خداوند است كه آن فعل را انجام مى دهد و خليفه خدا، مجراى صدور فعل و مهبط هبوط و نزول اراده رب است. خدا از همه چيز غنى، و خليفه وى به همه چيز غنى است.
او همه مخازن اشيا و مفاتيح غيب را به اذن خدا داراست، گرچه وجود عنصرى وى به زمين بسته است. از اين رو هم فرشتگان بايد در برابر او سجده تكريمى كنند و هم انسان هاى عادى بايد او را گرامى دارند.
او مظهر همه اسماى حسنا و صفات جمال و جلال خداست. او يدالله ، عين الله ، اذن الله و… است و فتح و ختم امور و فتق و رتق آن به اذن خدا و بدون تفويض به دست اوست. تجلى تام خدا در انسان كامل است.
تنها انسان كامل است كه به او گفته مى شود:يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه ؛ يعنى اى انسان از نقطه آغاز: لم تك شيئا ، شروع شدى و سپس نطفه و علقه مى شوى تا آن كه سر از انك كادح… در مى آورى ؛ يعنى موجودى هستى كه يك سمت آن به عالم طبيعت و سمت ديگر آن به لقاء الله بسته است و حد مشخص و مقام معلوم ندارد. چنين موجودى در صورت كمال مى تواند مظهر همه اسماى فعليه خداوند سبحان باشد. به بيان ديگر، آنچه از خلق و قبض و بسط و شفا و احيا و اماته و مانند آن در جهان تكوين ظهور مى كند (كه از مقام فعل خدا انتزاع مى شود و ممكن الوجود است، نه واجب ) مظهرى مى طلبد كه همان خليفه الله و انسان كامل است
توجه نمايند ،هرچند خليفةالله بودن انسان کامل ،خود بخود داشتن همه اين صفات و ويژگي ها را براي ايشان اثبات وقطعي مي کند.ليکن خداوند براي تاکيد بيشتر ، در آيات بعدي از تعليمي ويژه به انسان کامل خبر مي دهد که هرگونه شبهه اي را مرتفع مي نمايد.چيزي که ملائکه را به آن راهي نيست. و آن علم اسماء است.
منظور از اسماء در اين آيات چيست؟
مي دانيم که تعليم مرتبه اي بالاتر از تدريس است تعليم يك شى ء از تعلم و يادگيرى آن جدا نيست. در تعليم اسماء به آدم فرشتگان واسطه نبودند؛ تعليم اسماء از راه تكلم خداوند با بشر، يعنى وحى بى واسطه تحقق يافته است. شكى نيست كه مراد از اسماء در آيه محل بحث الفاظ صرف نيست ؛ زيرا؛
اولا:اسماى لفظى اعتبارها و قرار دادهايى است كه بر خلاف حقايق، در طول تاريخ، تغيير مى يابد و احيانا متروك و مهجور شده، الفاظ جديدى جايگزين آن مى شود و يادگيرى چنين چيزى كمال حقيقى به حساب نمى آيد تا معيار خلافت آدم و امتياز او بر فرشتگان باشد.
ثانيا:در عالم فرشتگان، قرار داد و وضع الفاظ مطرح نيست و مجردات و ملكوتيان را با اين علوم اعتبارى انسى نيست.
ثالثا: قرار داد هر قوم و نژادى با قرار داد اقوام و نژادهاى ديگر متفاوت است و آنچه به آدم تعليم شد كدامين زبان با كدامين لهجه بود؟
رابعا: اگر مقصود از تعليم اسماء، علم به لغات به گونه مرسوم در نزد ما باشد، لازم بود با انباى آدم عليه السلام فرشتگان نيز عالم شده، با آدم هم پايه مى شدند؛ افزون بر اين كه، فضيلت و كرامتى براى آدم به حساب نمى آمد .و نيز افزون بر اين كه، كمال آگاهى به الفاظ و لغات، دستيابى به مقاصد قلوب است و فرشتگان براى پى بردن به مقاصد قلب ها نيازى به تكلم با الفاظ و لغات ندارند؛ بلكه بدون وساطت آن، مقاصد دل ها را تلقى مى كنند و از كمالى فوق كمال تكلم برخوردارند.
خامسا، معيار اصلى در استظهار مطالب از الفاظ متون دينى، نص يا اظهر يا ظاهر بودن آن است و هنگام تعارض ظواهر الفاظ، نص يا اظهر بر ظاهر مقدم است. در آيه محل بحث، عنوان تعليم در صدر سخن واقع شده و چون اولا، صرف تعليم الفاظ، حكيمانه نبوده و سبب خلافت الهى نخواهد شد، و ثانيا، هنگام تعبير از عرضه بر فرشتگان، ضمير جمع مذكر سالم كه مخصوص ذوى العقول است، مطرح شده و عمده آن است كه مرجع ضمير يقينا خود اسماء نيست (زيرا نمى توان گفت اسماء را بر فرشتگان عرضه كرد؛ چون فرمود: اسماى آنها را گزارش دهيد، پس حتما مقصود از مرجع ضمير مسميات است، نه اسماء) بنابر اين، مستفاد از صدر آيه، طبق نكات مزبور، حقايق اشيا و اشخاص است، نه اسماى آنها .
از مجموع آنچه درباره اسماى مورد بحث در آيه گفته شده ويژگى هاى زير كه دست مى آيد:
1- به قرينه آنچه در آيات بعد مى آيد كه خداوند پس از آشكار شدن عجز فرشتگان از گزارش اسماء فرمود:الم اقل لكم انى اعلم غيب السموات والارض ، اين اسماء مربوط به عالم غيب است، نه شهادت زيرا وحدت سياق اين آيات، چنان كه گذشت اقتضا دارد كه اين غيب همان ما لا تعلمون در ذيل آيه قبل و همان اسماء تعليم شده در آيه محل بحث باشد و نتيجه اين مى شود كه اسماى عرضه شده، غيب و باطن آسمان ها و زمين را تشكيل مى دهد (با توجه به لاميه بودن اضاف غيب ).
البته اين غيب آسمان ها و زمين، مرحله شهادت را نيز به همراه خود دارد؛ چون عالم شهادت و همه آسمان ها و زمين تنزل يافته همان غيب است ؛ چون كه صد آمد، نود هم نزد ماست .
پس مراد از اسماء، حقايق غيبى عالم است كه به لحاظ سمه و نشانه خدا بودن، بر آنها اسم اطلاق مى شود؛ حقايقى كه داراى شعور و عقل و مستور به حجاب غيب و مخزون عندالله و در عين حال خزاين اشياى عالمند و به همين لحاظ در بردارنده همه اشياى عالم، اعم از غيب و شهودند. آگاهى به چنين اسماء و حقايق غيبى است كه سبب امتياز آدم بر فرشتگان است.
شاهد با شعور بودن آنها رجوع ضمير مذكر عاقل : عرضهم و اسم اشاره مختص به عقلا: هولاء است و شاهد غيبى بودن آنها جمله الم اقل لكم انى اعلم غيب السموات والارض در دو آيه بعد است ؛ زيرا ظاهرا اضافه غيب به السموات اضافه لاميه است (يعنى غيب و باطن آسمان ها و زمين، نه غايب از آسمان ها و زمين ) و مقتضاى سياق آيات اين است كه اين غيب چيزى جز همان اسماى تعليم داده شده و غير از موصول در انى اعلم ما لا تعلمون نيست.2- با توجه به پيوندى كه بين آيه محل بحث و دو آيه وعنده مفاتح الغيب… و وان من شى ء الا عندنا خزائنه بر قرار است ، اسماء در محل بحث همان مفاتح الغيب و همان خزائن است كه بر اثر عنداللهى بودنش، زوال و فنايى ندارد و وجود جمعى همه حقايق است .
3- بي ترديد مقصود از اسماء در اين آيات، اسماء الله است و فرق ميان اسماء الله با اسماء العالم همان فرقى است كه بين ايجاد و وجود است . يعنى اين گونه نيست كه دو حقيقت گسيخته از هم، يكى به نام اسماء العالم و ديگر به نام اسماء الله وجود داشته باشد، بلكه اسماء الله كه ظهور مى كند مظهرش اسماء و حقايق عالم است. پس حقايق عالم اسماى ظهور يافته الهى است. مانع فهم فرشتگان پس ار عرضه نيز همين حجاب هاى نورانى بود كه چيزى جز عمق اسماى الهى و ارتفاع سمك و سقف آنها نيست و ملائكه قدرت آن را نداشتند كه از اين مقام هاى معين، تعدى و آن حجاب هاى نورانى را خرق كنند: و ما منا الا له مقام معلوم.
4- معيار خلافت، نه تنها علم به اسماء، بلكه علم به همه اسماء است ؛ يعنى خلافت مطرح شده در آيه محل بحث، مظهريت همه صفات با حفظ مراتب آن است. به همين لحاظ فرشتگان، شايسته خلافت خدا نيستند؛ زيرا آنان مظهر بعضى از اسماى الهى هستند، نه همه آنها و به بيان ديگر آنان نمى توانند خليفه مطلق و بى واسطه خدا باشند،در اينجا اگر همچنان کوچکترين شبهه اي در ارتباط با مباحث گفته شده وجود داشته باشد، آيه بعدي يعني 34 بقره آنرا رفع خواهد کرد”و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابى و استكبر و كان من الكافرين”
اين آيه با “و اذ “شروع مي شود چرا که دستور سجده براى آدم اهميت خاص دارد و نكات مهمى را افاده مى كند، از اين رو به عنوان عطف قصه بر قصه با تكرار كلمه اذ ياد شد و به صرف عطف با و او، اكتفا نشد؛ يعنى خود اين جريان در خور تذكره مستقل است .
اين آيه نيز همانند سه آيه قبل تاکيد مجدد بر مقام و عظمت آدم و شايستگى او براى منصب خلافت الهى است .به بيان ديگر، آن سه آيه مقام علم خليفه الله نظر داشت و اين آيه به مقام كرامت و حرمت او ؛ زيرا وقتى روشن شد آدم، يعنى همان انسان كامل در همه مراحل هستى و عالم وجود خليفه الله است و به اذن خدا در همه جا حضور دارد و به همه چيز عالم است، به فرشتگان دستور داده شده كه با سجده، او را احترام و تكريم كنند.
حال باز گرديم به سوالاتي که در ابتداي بحث مطرح نموديم.سوالاتي نظير؛ چرا شيعيان اعتقاد دارند پيامبر اکرم و امامان معصومند؟چرا از ايشان مدد مي جويند يا محمد و يا علي مي گويند؟چرا به ايشان متوسل مي شوند واز آنها شفاعت مي طلبند؟چرا ضريح ايشان را همچون کعبه متبرک مي دانند؟ اصلا چرا به ايشان صفاتي نسبت مي دهند که خداوند داراي اين صفات است؟
دوستان عزيز پاسخ همه اين سوالات در همين اصل نهفته است که خداوند اين بزرگواران را خليفه و جانشين خود قرار داده . لذا ايشان مظهر همه اسماى فعليه خداوند سبحان مي باشند.( آنچه كه از مقام فعل خدا انتزاع مى شود و ممكن الوجود است، نه واجب)
والسلامشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3361شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3365
ناشناسدوست عزيز براي ما الحمد لله و سبحان الله و … را معني مي کني؟ آن هم بصورت کاملا سطحي . گمان مي کني ما معاني عميق آنها را نمي دانيم.
دوست عزيز اگر ابليس رجم شد و ملعون گشت جرمش اين بود كه در آيينه آدم، عكس خدا را نديد و به تعبير استاد الهى قمشه اى:
جرمش اين بود كه در آينه عكس تو نديد
و رنه بر بوالبشرى ترك سجود اين همه نيست
مراقب باش ابليس گونه عمل نکني.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3718شما هنوز معنی توحید را نیز درک نکرده اید. و دارید دقیقا از ابو جهل و عقایدش دفاع میکنید. چرا؟ چون ابو جهل هم معتترف به خداوند بود تنها به قول شما خلفای زمین رو واسطه بین خود و خدا میکرد چرا؟ چون باز به قول شما که گفتید (توجه داشته باشيد که هميشه خليفه جانشين و تبلور وجودي مستخلف عنه است. ولذا، انسان كامل به عنوان خليفه خدا، همانند مستخلف عنه خود داراى اسماى حسنا و صفات علياى ذاتى نامحدود بوده و مظهر همان اسماى حسنا و آيت همان صفات علياى مزبور است). پس به هیچ وجه شیعه نمیتواند ابوجهل را مشرک خطاب کند برای اینکه ابوجهل خلفای خدا را واسطه میکرد نه سنگ و چوب را.
و باز شرم را کنار گذاشته و پا را فراتر نهاده و گفتید(او مظهر همه اسماى حسنا و صفات جمال و جلال خداست. او يدالله ، عين الله ، اذن الله و… است و فتح و ختم امور و فتق و رتق آن به اذن خدا و بدون تفويض به دست اوست. تجلى تام خدا در انسان كامل است)
این یعنی چی؟ این یعنی اعتقاد به حلول خدا در بندگان یعنی ثالث ثلاثه یعنی خدا عبد است عبد خداست یعنی وحدت وجود یعنی یکی بودن خدا با بندگانش خالق را مخلوق و مخلوق را خالق دانستند
بنده به این نتیجه رسیدم که کاربر RRW شیعه علوی نمی باشد بلکه شیعه از صفوی غالیه و از پیروان ابن عربی و ابن الفارض می باشد که به شدت دچار خرافات وحدت وجود گشته اند
و باز در ادامه نوشتی( چنين موجودى در صورت كمال مى تواند مظهر همه اسماى فعليه خداوند سبحان باشد. به بيان ديگر، آنچه از خلق و قبض و بسط و شفا و احيا و اماته و مانند آن در جهان تكوين ظهور مى كند (كه از مقام فعل خدا انتزاع مى شود و ممكن الوجود است، نه واجب ) مظهرى مى طلبد كه همان خليفه الله و انسان كامل است)
پس شما ای مشرک بدان که هیچ وقت نمی توانی شرک مسیحی ها و یهودی ها و همچنین شرک مشرکان زمان پیامبر و قبل از ان را ثابت کنی چون انها نیز دقیقا مثل شما استدلال میکردند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3719در اینجا زیبا میدانم که این ایات رو از سوره ی نمل بخوانیم
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ 59 أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ 60 أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَاراً وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَاراً وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزاً أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ 61 أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ 62 أَمَّن يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ 63 أَمَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ 64 قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ 65شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3720معنی ایات : ( اي پيغمبر ! ) بگو : خداي را سپاس ( ميگويم كه تباهكاران همچون قوم ثمود و گردنكشان همسان فرعونيان را به ديار عدم فرستاد ، و از خدا درخواست مينمايم كه نازل فرمايد ) رحمت و مغفرت خود را بر بندگان برگزيده خويش . آيا خدا ( كه اين همه قدرت و نعمت و موهبت دارد ) بهتر است ( براي پرستش و كرنش ) يا چيزهائي كه انباز خدا ميسازيد ( و فاقد نفع و ضرر هستند و چيزي از آنها ساخته نيست ؟ ) . 59
( آيا بتهائي كه معبود شما هستند بهترند ) يا كسي كه آسمانها و زمين را آفريده است ، و براي شما از آسمان آبي بارانده است كه با آن باغهاي زيبا و فرحافزا رويانيدهايم ؟ باغهائي كه شما نميتوانستيد درختان آنها را برويانيد . آيا ( با توجّه به آفرينش آسمانها و زمين و نزول باران و بركات و ثمرات ناشي از آن ، و هماهنگي و پيوند لطيف و دقيق هر يك از اين مخلوقات ) معبودي با خدا است ؟ ! اصلاً ايشان قومي هستند ( از حقپرستي به بتپرستي ) عدول ميكنند . 60
( بتها بهترند ) يا كسي كه زمين را قرارگاه ( و محلّ اقامت انسانها ) ساخته است ، و در ميان آن رودخانهها پديد آورده است ، و براي زمين كوههاي پابرجا و استوار آفريده است ( تا قشر زمين را از لرزش نگاه دارند ) و ميان دو دريا مانعي پديدار كرده است ( تا آميزه يكديگر نگردند . حال با توجّه به اينها ) آيا معبودي با خدا است ؟ ! اصلاً بيشتر آنان بيخبر و نادانند ( و قدر عظمت خدا را نميدانند ) . 61
( آيا بتها بهترند ) يا كسي كه به فرياد درمانده ميرسد و بلا و گرفتاري را برطرف ميكند هر گاه او را به كمك طلبد ، و شما ( انسانها ) را ( برابر قانون حيات دائماً به طور متناوب ) جانشين ( يكديگر در ) زمين ميسازد ( و هر دم اقوامي را بر اين كره خاكي مسلّط و مستقرّ ميگرداند . حال با توجّه بدين امور ) آيا معبودي با خدا است ؟ ! واقعاً شما بسيار كم اندرز ميگيريد . 62
( آيا بتهاي بهترند ) يا كسي كه شما را در تاريكيهاي خشكي و دريا رهنمود ( و دستگيري ) ميكند ، و كسي كه بادها را به عنوان بشارت دهندگان ، پيشاپيش نزول رحمتش وزان ميسازد ( و آنها را پيك قدوم باران ميسازد . در ساختن و راهاندازي اينها ) آيا معبودي با خدا است ؟ خدا فراتر و دورتر از اين چيزهائي است كه انباز او ميگردانند . 63
( آيا معبودهاي دروغين شما بهترند ) يا كسي كه آفرينش را ميآغازد ، سپس آن را برگشت ميدهد ، و كسي كه شما را از آسمان و زمين روزي عطاء ميكند ؟ ( حال با توجّه به قدرت آفرينش يزدان ، و نظم و نظام موجود در پديدههاي جهان ، و اقرار عقل سالم به زنده شدن دوباره مردمان در دنياي جاويدان ) آيا معبودي با خدا است ؟ ( اي پيغمبر بديشان ) بگو : دليل و برهان خود را بيان داريد اگر راست ميگوئيد ( كه جز خدا معبودهاي ديگري هم وجود دارند ) . 64
بگو : كساني كه در آسمانها و زمين هستند غيب نميدانند جز خدا ، و نميدانند چه وقت برانگيخته ميشوند ( و قيامت فرا ميرسد ) . 65شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3721اما نکته ی دومی که باید بگویم این است که نوشته ای
الف)برخي از اين مفسرين مستخلف عنه راملائکه مي دانند.
ب) برخي از اين مفسرين مستخلف عنه را جن و يا نسناس( انسانهاي اوليه وماقبل تاريخ) مي دانند.
(((((ج را فراموش کرده اید و پریده اید به د))))
د) برخي از اين مفسرين مستخلف عنه را همه موجودات مى داند و انسان را نسخه جامع عالم معرفى مى كند.
ه)تمامي مفسرين شيعه و نيز برخي از مفسرين اهل سنت مستخلف عنه اين آيه را خداى سبحان مي دانند .اين عقيده صحيح ترين و مقبول ترين تفسير ممکن مي باشد.
لطفا سند این تفاسیر را ارائه بدهید وگر نه به جرم تهمت بستن به مفسران بازخواست میشوید. و مهم تر در مورد اخر که گفتید همه ی مفسران شیعه و برخی مفسران اهل سنت مستخلف عنه را خدا می داند. لطفا ثابت کنید از تفاسیر اهل سنت همینطور الکی صفحه سیاه نکنید.
اهل سنت دوست جاهل تعریف خاص خود را دارد و هر گردی گردو نمی باشد. اهل سنت دو تعریف دارد یکی به اعتبار معنای کلمه و یکی به اعتبار علت مسما شدن به این نام. در تعریف دوم هر کس که خلفای راشده را به ترتیب مشهور قبول داشته باشد و مادران مومنان را دوست داشته باشد و اصحاب پیامبر را عادل بداند وارد تعریف اهل سنت می شود که در این تعریف هم اشاعره هم معتزله هم جهمیه هم اکثر تصوفین و بسیاری از فرقه های گمراه مثل قدریه و جبریه ظاهریه و … همه وارد تعریف اهل سنت میشوند به خاطر قبول داشتن اصحاب و خلفا و مادران مومنان. اما در تعریف عقیدتی تنها کسانی اهل سنت میباشند که پیرو قران و سنت بر منهج سلف صالح امت میباشند. اگر کسی حتی ابوبکر را خلیفه ی اول بداند ولی در بحث عقیدتی مخالف منهج پیامبر و صحابه و تابعین باشد اهل سنت حساب نمی شود پس لطفا حرفت را ثابت کن وگر نه قضاوت را به خوانندگان واگذار میکنم.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3722نوشته اید:
ثانيا:در عالم فرشتگان، قرار داد و وضع الفاظ مطرح نيست و مجردات و ملكوتيان را با اين علوم اعتبارى انسى نيست.
و نيز افزون بر اين كه، كمال آگاهى به الفاظ و لغات، دستيابى به مقاصد قلوب است و فرشتگان براى پى بردن به مقاصد قلب ها نيازى به تكلم با الفاظ و لغات ندارند؛ بلكه بدون وساطت آن، مقاصد دل ها را تلقى مى كنند و از كمالى فوق كمال تكلم برخوردارند.
پاسخ: لطفا اگر دلیل دارید ارائه بدید.
خداوند میفرماید: و اذ قال ربک للملائکه. یعنی وقتی که پروردگارت به ملائکه گفت. همین ایه ای که خودت روی ان جولان کرده ای و جهل پراکنی کرده ای را اگر با دقت بخوانی متوجه میشوی که بین خدا و ملائکه مکالمه بر قرار است پس چرا گفتی در عالم فرشتگان قرار دادو وضع الفاظ مطرح نیست؟
نوشته اید:
ثالثا: قرار داد هر قوم و نژادى با قرار داد اقوام و نژادهاى ديگر متفاوت است و آنچه به آدم تعليم شد كدامين زبان با كدامين لهجه بود؟
پاسخ: اینکه کدامین لهجه و کدامین زبان بود به من و شما ربطی ندارد مهم این است که زبانی و لهجه ای مطرح بوده است. چرا؟ چون خداوند با ادم نیز حرف میزند پس غیر ممکن است که بدون زبان باشد انجا که می فرماید قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ33 بقره وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ 35 بقره فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ 117 طهشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3723نوشته اید:
ثانيا:در عالم فرشتگان، قرار داد و وضع الفاظ مطرح نيست و مجردات و ملكوتيان را با اين علوم اعتبارى انسى نيست.
و نيز افزون بر اين كه، كمال آگاهى به الفاظ و لغات، دستيابى به مقاصد قلوب است و فرشتگان براى پى بردن به مقاصد قلب ها نيازى به تكلم با الفاظ و لغات ندارند؛ بلكه بدون وساطت آن، مقاصد دل ها را تلقى مى كنند و از كمالى فوق كمال تكلم برخوردارند.
پاسخ: لطفا اگر دلیل دارید ارائه بدید.
خداوند میفرماید: و اذ قال ربک للملائکه. یعنی وقتی که پروردگارت به ملائکه گفت. همین ایه ای که خودت روی ان جولان کرده ای و جهل پراکنی کرده ای را اگر با دقت بخوانی متوجه میشوی که بین خدا و ملائکه مکالمه بر قرار است پس چرا گفتی در عالم فرشتگان قرار دادو وضع الفاظ مطرح نیست؟
نوشته اید:
ثالثا: قرار داد هر قوم و نژادى با قرار داد اقوام و نژادهاى ديگر متفاوت است و آنچه به آدم تعليم شد كدامين زبان با كدامين لهجه بود؟
پاسخ: اینکه کدامین لهجه و کدامین زبان بود به من و شما ربطی ندارد مهم این است که زبانی و لهجه ای مطرح بوده است. چرا؟ چون خداوند با ادم نیز حرف میزند پس غیر ممکن است که بدون زبان باشد انجا که می فرماید قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ33 بقره وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ 35 بقره فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ 117 طهشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3724نوشته اید
2- با توجه به پيوندى كه بين آيه محل بحث و دو آيه وعنده مفاتح الغيب… و وان من شى ء الا عندنا خزائنه بر قرار است ، اسماء در محل بحث همان مفاتح الغيب و همان خزائن است كه بر اثر عنداللهى بودنش، زوال و فنايى ندارد و وجود جمعى همه حقايق است .
پاسخ: من هرچی میگردم پیوندی بین این سه ایه نمی بینم. اما به طور کلی استلال کردنت به قران خیلی به دور از منطق می باشد و از این شاخه به ان شاخه میروی از کاه کوه میسازی س گفتن سیستان بلوچستان رو گفتی و در واقع تمام همتت را گمراده ای تا عقیده اترا بر این ایه تحمیل کنی اغما زهی خیال باطل!!!خداوند در قران به پيامبر مي فرمايد كه به مردم بگويد علم غيب ندارد:
قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ 50 انعام
( اي پيغمبر ! بدين كافران ) بگو : من نميگويم گنجينههاي ( ارزاق و اسرار جهان ) يزدان در تصرّف من است و من نميگويم كه من غيب ميدانم و من به شما نميگويم كه من فرشتهام . من جز از آنچه به من وحي ميشود پيروي نميكنم . بگو : آيا نابينا و بينا يكسانند ؟ مگر نميانديشيددر اين ايه خداوند به پيامرش ميگويد كه به انها بگويد كه من نميگويم كه گنجينه هاي الله در دست من است و من نميگويم كه علم غيب مي دانم اما مدعيان تشيع ميگويد پيامبران و امامان آنچه را كه نيست و اگر ميبود چطور ميبود را نيز ميدانند.
قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلاَ ضَرّاً إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ 188 اعراف
بگو : من مالك سودي و زياني براي خود نيستم ، مگر آن مقداري كه خدا بخواهد و اگر غيب ميدانستم ، قطعاً منافع فراواني نصيب خود ميكردم ( چرا كه با اسباب آن آشنا بودم ) و اصلاً شرّ و بلا به من نميرسد . من كسي جز بيمدهنده و مژدهدهنده مؤمنان نميباشم .
در اين ايه خداوند مي فرمايد كه اي محمد بگو كه اگر من علم غيب مي دانستم نمي گذاشتم كه هيچ بلائي سر من بيايد و منافع فراواني نصيب خود مي كردم. وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ
هود 31
من به شما نميگويم كه گنجينههاي خدا در دست من است و به شما نميگويم كه من غيب ميدانم ( و آگاه از علم خدا ميباشم و از چيزهائي باخبرم كه ديگران از آنها بيخبرند ) و من نميگويم كه من فرشتهام قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ 65 نمل
بگو : كساني كه در آسمانها و زمين هستند غيب نميدانند جز خدا ، و نميدانند چه وقت برانگيخته ميشوند ( و قيامت فرا ميرسد ) .
و امثال اين ايات فراوان مي باشد كه خيلي واضح به ما ميگويد كه پيامبر و غیر پیامبر علم غيب نمي داندشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3725نوشته اید: 3- بي ترديد مقصود از اسماء در اين آيات، اسماء الله است و فرق ميان اسماء الله با اسماء العالم همان فرقى است كه بين ايجاد و وجود است
من رد همین حرفتان را با حرف خودتان میزنم انجا که نوشتی:
پاسخخودتان به خودتان:(و ثانيا، هنگام تعبير از عرضه بر فرشتگان، ضمير جمع مذكر سالم كه مخصوص ذوى العقول است، مطرح شده و عمده آن است كه مرجع ضمير يقينا خود اسماء نيست (زيرا نمى توان گفت اسماء را بر فرشتگان عرضه كرد؛ چون فرمود: اسماى آنها را گزارش دهيد، پس حتما مقصود از مرجع ضمير مسميات است، نه اسماء) بنابر اين، مستفاد از صدر آيه، طبق نكات مزبور، حقايق اشيا و اشخاص است، نه اسماى آنها .)
و پاسخ بنده به شما:
یک بار گفتی اسماء به خاطر ضمیر جمع مذکر سالم دلالت بر اشخاص میکند و بار دیگر دو جمله بالا را فراموش کردی و ایندفعه گفتی که اسماء دلالت میکند بر اسماء خداوند . حال سوال اینجاست که اسماء خداوند طبق جمله ی بالای شما ذی العقول و اشخاص می باشند و از خدا جدا می باشند که خدا انها را به ملائکه نشان میدهد و میگوید اسمهای ان ها را نام ببرید؟ برای مثال خداوند صفت عقل رو که یک شخص میباشد !!! به ملائکه نشان داد و گفت اسم این چیست؟ معلوم نیست این تفاسیر ملحدانه را از کجا گیر اورده ای.
نوشته اید: و به اذن خدا در همه جا حضور دارد و به همه چيز عالم است، به فرشتگان دستور داده شده كه با سجده، او را احترام و تكريم كنند.
پاسخ: یک چیز خیلی جالب که در شما و هم کیشانتان بسیار جلب توجه میکنه همین به اذن الله به اذن الله گفتنتان است. در واقع هر شرک و کفریاتی رو به امام میچسپانید و اخرش میگویید به اذن الله. بهتر است این به اذن الله همه جا بودن و شنیدن رو از قران ثابت کنید. برای بار دهم مقاله ات رو مستند کن.
گفتی و به اذن خدا در همه جا حضور دارد و به همه چيز عالم است . و خداوند در جوابت این ایه را دارد
وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ44 ال عمران
و تو در آن هنگام كه قلمهاي خود را ( براي قرعهكشي به درون آب يا كيسهاي و . . . ) ميافكندند تا ( روشن شود بر طبق قرعه ) كدام يك سرپرستي مريم را بر عهده گيرد ، و بدان هنگام كه ميان خود ( بر سر سرپرستي او ) كشمكش داشتند حضور نداشتي
ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ 102 یوسف
( اي پيغمبر اسلام ! ) اين ( داستاني را كه بر تو خوانديم ) از خبرهاي نهان ( در دل قرون و اعصار گذشته بسيار كهن جهان ) است كه آن را به تو وحي ميكنيم . تو پيش آنان ( يعني پسران يعقوب ) نبودي بدان گاه كه تصميم گرفتند و نيرنگ نمودند ( و بر ضدّ يوسف نقشه كشيدند و طرح در انداختند . لذا جز از طريق وحي امكان اطّلاع از آن را نداشتي ) .
خداوند نهی علم غیب نبی را میکند که همه جا باشد و همه چیز را بشنود در حالی که هیچ بشری از محمد صلی الله علیه وسلم بزگتر و با قدر تر نزد الله سبحانه و تعالی نمی باشد
اما تو از معده ات سند دادی که در همه جا حضور دارد و به همه چيز عالم است .شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3726نوشته اید: 3- بي ترديد مقصود از اسماء در اين آيات، اسماء الله است و فرق ميان اسماء الله با اسماء العالم همان فرقى است كه بين ايجاد و وجود است
من رد همین حرفتان را با حرف خودتان میزنم انجا که نوشتی:
پاسخخودتان به خودتان:(و ثانيا، هنگام تعبير از عرضه بر فرشتگان، ضمير جمع مذكر سالم كه مخصوص ذوى العقول است، مطرح شده و عمده آن است كه مرجع ضمير يقينا خود اسماء نيست (زيرا نمى توان گفت اسماء را بر فرشتگان عرضه كرد؛ چون فرمود: اسماى آنها را گزارش دهيد، پس حتما مقصود از مرجع ضمير مسميات است، نه اسماء) بنابر اين، مستفاد از صدر آيه، طبق نكات مزبور، حقايق اشيا و اشخاص است، نه اسماى آنها .)
و پاسخ بنده به شما:
یک بار گفتی اسماء به خاطر ضمیر جمع مذکر سالم دلالت بر اشخاص میکند و بار دیگر دو جمله بالا را فراموش کردی و ایندفعه گفتی که اسماء دلالت میکند بر اسماء خداوند . حال سوال اینجاست که اسماء خداوند طبق جمله ی بالای شما ذی العقول و اشخاص می باشند و از خدا جدا می باشند که خدا انها را به ملائکه نشان میدهد و میگوید اسمهای ان ها را نام ببرید؟ برای مثال خداوند صفت عقل رو که یک شخص میباشد !!! به ملائکه نشان داد و گفت اسم این چیست؟ معلوم نیست این تفاسیر ملحدانه را از کجا گیر اورده ای.
نوشته اید: و به اذن خدا در همه جا حضور دارد و به همه چيز عالم است، به فرشتگان دستور داده شده كه با سجده، او را احترام و تكريم كنند.
پاسخ: یک چیز خیلی جالب که در شما و هم کیشانتان بسیار جلب توجه میکنه همین به اذن الله به اذن الله گفتنتان است. در واقع هر شرک و کفریاتی رو به امام میچسپانید و اخرش میگویید به اذن الله. بهتر است این به اذن الله همه جا بودن و شنیدن رو از قران ثابت کنید. برای بار دهم مقاله ات رو مستند کن.
گفتی و به اذن خدا در همه جا حضور دارد و به همه چيز عالم است . و خداوند در جوابت این ایه را دارد
وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ44 ال عمران
و تو در آن هنگام كه قلمهاي خود را ( براي قرعهكشي به درون آب يا كيسهاي و . . . ) ميافكندند تا ( روشن شود بر طبق قرعه ) كدام يك سرپرستي مريم را بر عهده گيرد ، و بدان هنگام كه ميان خود ( بر سر سرپرستي او ) كشمكش داشتند حضور نداشتي
ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ 102 یوسف
( اي پيغمبر اسلام ! ) اين ( داستاني را كه بر تو خوانديم ) از خبرهاي نهان ( در دل قرون و اعصار گذشته بسيار كهن جهان ) است كه آن را به تو وحي ميكنيم . تو پيش آنان ( يعني پسران يعقوب ) نبودي بدان گاه كه تصميم گرفتند و نيرنگ نمودند ( و بر ضدّ يوسف نقشه كشيدند و طرح در انداختند . لذا جز از طريق وحي امكان اطّلاع از آن را نداشتي ) .
خداوند نهی علم غیب نبی را میکند که همه جا باشد و همه چیز را بشنود در حالی که هیچ بشری از محمد صلی الله علیه وسلم بزگتر و با قدر تر نزد الله سبحانه و تعالی نمی باشد
اما تو از معده ات سند دادی که در همه جا حضور دارد و به همه چيز عالم است .شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3727نوشتید:
حال باز گرديم به سوالاتي که در ابتداي بحث مطرح نموديم.سوالاتي نظير؛ چرا شيعيان اعتقاد دارند پيامبر اکرم و امامان معصومند؟چرا از ايشان مدد مي جويند يا محمد و يا علي مي گويند؟چرا به ايشان متوسل مي شوند واز آنها شفاعت مي طلبند؟چرا ضريح ايشان را همچون کعبه متبرک مي دانند؟ اصلا چرا به ايشان صفاتي نسبت مي دهند که خداوند داراي اين صفات است؟
پاسخ: پاسخش واضح است خوانندگان عزیز برای اینکه مشرک محض هستند برای اینکه غیر از خدا را می پرستند و برای اینکه جاهل به قران هستند و برای اینکه عقیده یشان ترکیبی از مسیحیت و جاهلیت می باشد
لطفا در ایات زیر به کلمه ی ارباب دقت کنید
خداوند می فرماید اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَهاً وَاحِداً لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ 31 توبه يهوديان و ترسايان علاوه از خدا ، علماء ديني و پارسايان خود را هم به خدائي پذيرفتهاند مسيح پسر مريم را نيز خدا ميشمارند . ( در صورتي كه در همه كتابهاي آسماني و از سوي همه پيغمبران الهي ) بديشان جز اين دستور داده نشده است كه : تنها خداي يگانه را بپرستند و بس . جز خدا معبودي نيست و او پاك و منزّه از شركورزي و چيزهائي است كه ايشان آنها را انباز قرار ميدهند .
و در جایی دیگر می فرماید
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ 39 یوسف اي دوستان زنداني من ! آيا خدايان پراكنده ( و گوناگوني كه انسان بايد پيرو هر يك از آنها شود ) بهترند يا خداي يگانه چيره ( بر همه چيز و كس ؟ ) .
و باز می فرماید قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ 64 ال عمران
بگو : اي اهل كتاب ! بيائيد به سوي سخن دادگرانهاي كه ميان ما و شما مشترك است ( و همه آن را بر زبان ميرانيم ، بيائيد بدان عمل كنيم ، و آن اين ) كه جز خداوند يگانه را نپرستيم ، و چيزي را شريك او نكنيم ، و برخي از ما برخي ديگر را ، به جاي خداوند يگانه ، به خدائي نپذيرد . پس هرگاه ( از اين دعوت ) سر بر تابند ، بگوئيد : گواه باشيد كه ما منقاد ( اوامر و نواهي خدا ) هستيم .
در این ایات ارباب مشخص شد چه چیز و چه کس می باشد.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3728 مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَاداً لِّي مِن دُونِ اللّهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ 79 وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَالنِّبِيِّيْنَ أَرْبَاباً أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ 80
هيچ كسي ( از پيغمبران ) را نسزد كه خدا بدو كتاب و حكمت و نبوّت بخشد ، آن گاه او به مردمان بگويد : به جاي خدا ، بندگان ( و پرستشكنندگان ) من باشيد . بلكه ( به مردمان اين چنين ميگويد كه : ) با كتابي كه آموختهايد و ياد دادهايد و درسي كه خواندهايد ، مردماني خدائي باشيد ( و جز او را بندگي نكنيد و نپرستيد ) . 79
و ( هيچ كسي از پيغمبران ) به شما فرمان نميدهد كه فرشتگان و پيغمبران را به پروردگاري خود گيريد . مگر ( معقول است كه ) شما را به كفر فرمان دهد ، بعد از آن كه ( مخلصانه رو به خدا كردهايد و ) مسلمان شدهايد ؟ ! حال ایا شیعیان و مشرکان پیامبران و امامان را ارباب های من دون الله نگرفته اند؟
خدا خلیفه در زمین قرار داده شیعه میگوید خلیفه ید خدا عین خدا ذات خداست العیاذ بالله بعد می گوید علم غیب هم دارد پس بیایید بپرستیمش. هیچ دلیلی هم ارائه نکرد. من شما را نصیحت میکنم که دست از شرک برداری و اگر با این حال بمیری بهشت بر شما حرام خواهد بود چون إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ72 مائده . بيگمان هر كس انبازي براي خدا قرار دهد ، خدا بهشت را بر او حرام كرده است ( و هرگز به بهشت گام نمينهد ) و جايگاه او آتش ( دوزخ ) است . و ستمكاران يار و ياوري ندارند ( تا ايشان را از عذاب جهنّم برهاند )
بقیه مقاله ات هم چیز به درد بخوری توش نبود و فکر نکنم خودت هم متوجه ی چیزی شده باشی که نوشتی چون بعضی از ان رد بر بعضی دیگرش بود
والسلام علی من اتبع الهدیشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3753جناب مجاهد دين لطفا به جاي طرح شبهاتي که بارها به آنها پاسخ داده شده است، نوشته را نقد فرماييد. دوست عزيز مگر شما ادعا نمي کنيد که اگر پيامبر اکرم رسول خدا نمي شد، احتمالا ابوبکر پيامبر مي شد. آيا اين توهم بدان سبب نيست که ابوبکر را نزديکترين فرد به لحاظ ارزش وجودي به رسول خدا مي دانيد. لذا درمحق بودن او به خلافت رسول خدا که ترديد نمي کنيد. جالب اينکه علماء شما بعد از اينکه ابوبکر را بافضيلت ترين فرد بعد از رسول خدا دانستند، عمر را بافضيلت ترين فرد بعد از ابوبکر، و عثمان را بافضيلت ترين فرد بعد از عمر و علي را بافضيلت ترين فرد بعد از عثمان مي دانند. چرا؟ چون علماء شما احمق نيستند و مي دانند که نزديکترين فرد وشبيه ترين فرد بايد خليفه مستخلف عنه خود باشد.ولذا اين ترتيب مقام را براي خلفاء تراشيده اند. مخلص کلام بنده در اين پست نيز همين اصل است. خليفه برحق، تجلي وجودي مستخلف عنه خود است.لذا خليفة الله بي شک تجلي خداوند است. و داراي همان اسماء حسني و آيت همان صفات علياي پروردگار است. ليکن به طور محدود . جناب مجاهد دين، جنابعالي در چند جاي نوشته خود، راجع به تک تک صفاتي که براي انسان کامل قائل شده ام ،دليل قرآني خواسته بوديد. مگرخود بنده با شما در مورد خيلي از آنها بحث نکرده وبه آيات مختلفي استناد نکرده ام. اما موضوع اين پست ،بحث خيلي کلي تري است و آن اينکه : 1- همه اين اوصاف با تصريح خليفةالله بودن انسان کامل براي او خودبخود اثبات مي شود. 2- اگر ترديدي داريد و همچنان مي گوييد که خليفة الله شدن انسان جايگاهي خاص وبالاتر از فرشتگان نيست.سخن فرشتگان که آيا ما به آن محق تر نيستيم ، آن را اثبات مي کند. قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك 3- اگر همچنان ترديد داريد ، موضوع تعليم اسماء به انسان وعجز فرشتگان از درک آن مي بايست ، ترديد را برطرف نمايد. 4- اگر باز هم به اين جايگاه ترديد داريد، موضوع دستور خداوند به فرشتگان براي سجده بر انسان مي بايست آن را برطرف نمايد. ولي اگر باز هم ترديد داشته باشيد، باور کنيد جنابعالي ميل به زيغ وگمراهي دارد. ومي خواهيد ابليس گونه رفتار کنيد.
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
سبحان الله: فقط یک الله اشتباه نمی کند چون علم غیب دارد
الحمدلله: تعریف فقط برای یک الله
الله اکبر مربوط به علم غیب و صفاتی چون سمیع و بصیر و وکیل و… است.
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالیمن این را حضرت یونس در شکم ماهی گفت چون اشتباه کرده بوده روستا را ترک کرده بود بدون امر الله بعد سرنوشتش به شکم ماهی رسید
و در دریا در شکم ماهی نفی اثبات زیبایی می کند چقدر زیبا
لا اله الا انت در اینجا منظور( نیست فریادرسی مگر تو)
سبحانک (و تو پاک هستی)
انی کنت من الظالمین (من از ظالیمن هستم چون اشتباه کردم چون علم غیب ندارم
همچنین زیبا است یکی از حکمت های بسم الله الرحمن الرحیم بدانیم
که چرا خدا در 114 سوره کنار بسم الله از بین 99 صفات خود الرحمن و الرحیم را گذاشت؟؟؟
این جوابی به مشرکین بود که می گفتند بتان(انسان های صالح) آبرو دارند(من در جوابشان میگویم مگه شما بی آبروییذ؟) و مشرکین می گفتند ما را به خدا نزدیک و شفیعان ما هستند
بسم الله الرحمن الرحیم وجود دوصفت الرحمن والرجیم یعنی خدا خیلی خیلی مهربان است.
شیطان مستقیما برای خدا دست دعا بلند می کند!!!! و خدا دعایش را قبول می کند!!!؟؟؟