Home › انجمن ها › بررسی مسائل تحریف کتاب ها › الصلاه خیر من النوم بدعت است یا سنت:
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط rrw در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
در حال نمایش 10 نوشته (از کل 10)
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1565در رابطه با “الصلاة خير من النوم” روايات گوناگوني وجود دارد.
در برخي از روايات آمده که اين جمله را عمر بن الخطاب به اذان اضافه کرده است.نظير:
1- امام مالك: اِن المؤذن جاء الي عمربن الخطاب يؤذنه لصلاة الصبح فوجده نائماً فقال: الصلاة خير من النوم فأمره أن يجعلها في نداء الصبح.
هنگاميكه مؤذن نزد عمر آمد تا فرا رسيدن وقت نماز صبح را به او اعلام كند عمر را ديد كه به خواب فرو رفته فرياد برآورد: الصلاة خير من النوم، پس عمر به او دستور داد تا از اين پس اين عبارت را در اذان صبح قرار دهند.
الموطّا 1: 72
2- شوکانى به نقل از «البحر الزخّار» گوید: عمر آن را پدید آورد و پسرش گفت: این بدعت است. على هم وقتى آن را شنید، فرمود: چیزى را که از اذان نیست به آن نیفزایید. سپس گفته است: اگر بود، على و پسر عمر و طاووس آن را نفى نمى کردند.
نیل الأوطار: ج2، ص38
برخي از روايات نيز تصريح دارند که عده اي از صحابه و تابعین از جمله شخص خليفه دوم” الصلاة خیر من النوم” را بدعت مى دانستند. نظير:
1- ابن جریح به نقل از عمرو بن حفص گوید: سعدِ مؤذن اولین کسى بود که در زمان عمر گفت: الصلاة خیرٌ من النوم. عمر گفت: بدعت است، سپس آن را ترک کرد.
العمال: ج8، ص375، شماره 23251 و 23252; نیز مصنف عبدالرزاق: ج1، ص474، شماره 1827، 1828، 1829.
2- حسن بن مسلم روایت مى کند مردى از طاووس پرسید: از کى گفته شد الصلاة خیر من النوم؟ گفت: در زمان پیامبر خدا(ص) گفته نشده بود، ولى بلال پس از وفات پیامبر و در زمان ابوبکر شنید که مردى غیرمؤذن آن را مى گوید از او فرا گرفت و با آن اذان مى گفت، پس از مدتى ابوبکر درگذشت و عمر گفت: کاش بلال را از آنچه پدید آورده نهى مى کردیم و گویا فراموش کرد و مردم با آن اذان گفتند تا به امروز.
المصنف: ج1، ص475، شماره 1832; کنز العمال: ج8، ص375، شماره 23250.
3- عبدالرزاق صنعانى از ابن عیینه از لیث از مجاهد نقل مى کند: با پسر عمر بودم که شنید مردى در مسجد مى گوید: الصلاة خیر من النوم. گفت: ما را از پیش این بدعتگزار بیرون ببر.
سنن ابى داود: ج1، ص148، شماره 538.
4- ابن قدامه از اسحاق نقل کرده که گفته است: این را مردم پدید آورده اند. ابوعیسى گفته: این چیزى است که اهل علم آن را خوش نمى دارند و به خاطر همان پسر عمر وقتى آن را شنید از مسجد بیرون رفت.
المغنى: ج1، ص420.
5- شافعى آنرا مكروه و بدعت مىداند و شوكانى مىگويد: اگر جزو اذان بود حضرت على و عبداللَّه بن عمر و طاووس به آن اعتراض نمىكردند. همچنين از سعيد بن مسيب در همين منبع نقل مىكند، اين كلمه در صلاة فجر اضافه شده است.
نيل الاوطار، ج 2، ص 37
6- ازاهل بیت فراوان نقل شده که آن را بدعت دانسته اند، شیخ طوسى با سند صحیح از معاویة بن وهب نقل مى کند: از امام صادق درباره گفتن «الصلاة خیر من النوم» بین اذان و اقامه پرسیدم، فرمود: ما آن را نمى شناسیم!
وسائل الشیعه: ج4، ص650، باب 22 از ابواب اذان و اقامه، حدیث 1 و احادیث دیگر این باب
برخي روايات نيز بر اين دلالت مي کنند که گفتن آن در زمان پیامبر(ص) یا عصر خلفا پس از فراغت از اذان بوده نه جزء آن، و مؤذن از پیش خود آن را مى گفته تا مردم را از خواب بیدار کند ولي متاسفانه بعدها در خود اذان گنجانده شده است.
1- از ابوحنیفه روایت شده، از حماد، از ابراهیم، گوید از او درباره الصلاة خیر من النوم پرسیدم، گفت: از چیزهایى است که پدید آورده اند و خوب است و گفته که وقتى مؤذن از اذان فارغ مى شود آن را دو بار بگوید. امام شیبانى هم آن را از ابوحنیفه روایت کرده و گفته که این نظر ابوحنیفه است و به آن عمل مى کنیم.
جامع المسانید: ج1، ص296
2- امیر یمنى صنعانى (متوفاى 182 هـ) گوید: بنابراین «الصلاة خیر من النوم» از الفاظ اذانى که براى دعوت به نماز و رسیدن وقت آن تشریع شده نیست، بلکه از الفاظى است که براى بیدار کردن خفته تشریع شده است و مثل الفاظ تسبیح اخیرى است که در این روزگار مردم عادت کرده اند اول اذان بگویند. سپس گوید: چون این را دانستى، آنچه فقها عادت کرده اند که جدال کنند آیا آن از الفاظ اذان است یا خیر و آیا بدعت است یا خیر، برایت آسان خواهد شد.
سبل السلام فى شرح بلوغ المرام: ج1، ص120
نتيجه:
الف)آنچه که قطعي است ،«الصلاة خیر من النوم» در زمان رسول اکرم وجود نداشت واگر هم بود، هرگز جرئي از اذان نبوده است . بلکه لفظي براي بيدار کردن مردم بوده است.
ب) اين عقيده وقتي قوي تر مي شود که توجه داشته باشيم، که صحيح بخاري و صحيح مسلم که از معتبرترين کتابهاي اهل سنت است در روايات اذان اين جمله را نقل نکردهاند.
ج)احتمالا «الصلاة خیر من النوم» در زمان خليفه دوم به اذان اضافه شده است.اين عقيده زماني بيشتر قوت مي گيرد که بدانيم ، بلال هرگز براى عمر اذان نگفته است. (شايد براي آنکه دربدعتهاي خليفه شريک نباشد)
د) با تمام اينها مادامي که ،الصلاة خیر من النوم جزئي از اذان محسوب نشود. مي توان به آن بدعت نگفت .ليکن متاسفانه اهل سنت آن را جزئي از اذان مي دانند و بر شيعيان اشکال مي گيرند که چرا مثل ايشان عمل نمي کنند.
ه)به نظر اينجانب بدتر از اضافه کردن ،«الصلاة خیر من النوم» حذف “حي علي خير العمل” از اذان است که پرداختن به آن مجال جداگانه اي مي طلبد.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3536شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #35461- کسي از علماء شيعه ،شهادت به ولايت علي را در اذان واجب نمي دانند. برخي اين عبارت را جزئي مستحبي از اذان مي دانند و برخي نيز آن را حتي جزيي از اذان ندانسته و فقط عبارتي مستحبي مي دانند.
در واقع همانطور که بعد از بردن نام رسول خدا در اذان اغلب مردم ذکر صلوات را هم دارند، در مورد شهادت ثالثه نيز چنين است ؛ زيرا در روايات شيعه آمده که هر زمان شخصي شهادت به وحدانيت خدا و نبوت پيامبر داد ، بلافاصله بعد از آن ،شهادت به ولايت علي نيز بدهد .
اما اينکه آيا در زمان رسول خدا روايتي در اين باره وجود دارد ؟آري، مراغي مصري از علماي اهل سنت در کتاب السلافة في امر الخلافة دو روايت از ابو ذر غفاري و سلمان فارسي نقل مي کند که بعد از واقعه غدير چنين مي کردند.
أخرج أن رجلا دخل على رسول الله (ص) وقال : يا رسول الله إنّ أبا ذر يذكر في الأذان بعد الشهادة بالرسالة الشهادة بالولاية لعلى (ع) .
قال رسول اللّه(ص ) كذلك ، أو نسيتم قولي في غدير خم : من كنت مولاه فعلي مولاه ) ؟ .
السلافة في أمر الخلافة، ص 32.
شخصي به نزد رسول خدا آمده و گفت : اي رسول خدا ؛ ابو ذر در اذان بعد از شهادت به رسالت شهادت به ولايت علي مي دهد ؛ رسول خدا فرمودند : همين است ؛ آيا کلام من را در روز غدير خم فراموش کرديد که « هرکس که من مولاي اويم پس علي مولاي اوست »؟
همچون روايتي عينا براي سلمان نيز نقل شده است.
2- پرسيده ايد آيا روايتي وجود دارد که ” حي على خير العمل” در زمان پيامبر را تاييد کند؟بله
ابن ابي شيبه:
من كان يقول في أذانه حي على خير العمل :
2239 حدثنا أبو بكر قال نا حاتم بن إسماعيل عن جعفر عن أبيه ومسلم بن أبي مريم أن علي بن حسين كان يؤذن فإذا بلغ حي على الفلاح قال حي على خير العمل ويقول هو الأذان الأول
2240 حدثنا أبو خالد عن بن عجلان عن نافع عن بن عمر أنه كان يقول في أذانه الصلاة خير من النوم وربما قال حي على خير العمل
2241 حدثنا أبو أسامة قال نا عبيد الله عن نافع قال كان بن عمر زاد في أذانه حي على خير العمل
کساني که در اذان خود حي علي خير العمل مي گفته اند :
…علي بن الحسين اذان مي گفت ، پس وقتي که به حي علي الفلاح رسيد گفت : حي علي خير العمل و فرمود که اين اذان اول است .
… ابن عمر در اذان خود مي گفت الصلاة خير من النوم و گاهي مي گفت حي علي خير العمل
…ابن عمر در اذان خود حي علي خير العمل را زياد مي کرد .
مصنف ابن أبي شيبة ج1/ص195
متقي هندي در کنز العمال:
23174 – عن بلال كان بلال يؤذن بالصبح فيقول حي على خير العمل
بلال اذان صبح را مي گفت ، پس در آن مي گفت : حي علي خير العمل
کنز العمال ج8/ص161
ابن حجر در لسان الميزان:
زعم أنه سمع بن هارون عن الحماني عن أبي بكر بن عياش عن عبد العزيز بن رفيع عن أبي محذورة رضي الله عنه قال كنت غلاما فقال لي النبي صلى الله عليه وسلم اجعل في آخر أذانك حي على خير العمل وهذا حدثنا به جماعة عن الحضرمي عن يحيى الحماني
ابي محذوره گفته است : جوان بودم که رسول خدا صلي الله عليه [وآله] و سلم فرمودند در آخر اذانت حي علي خير العمل بگو
لسان الميزان ج1/ص268شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3547شخصي به نزد رسول خدا آمده و گفت : اي رسول خدا ؛ ابو ذر در اذان بعد از شهادت به رسالت شهادت به ولايت علي مي دهد ؛ رسول خدا فرمودند : همين است ؛ آيا کلام من را در روز غدير خم فراموش کرديد که « هرکس که من مولاي اويم پس علي مولاي اوست »؟پس چرا بعد از آن نگفتند شما نيز در اذان بگوييد2-ابوذر براي چه كسي اذان مي گفت اگر انفرادي نماز ميخواند اذان نياز ندارد يا اگر با پيامبر نماز مي خواند چطور پيامبر از شخص ديگري شنيد آن شخص كه بود؟ 3-پرسيده ايد آيا روايتي وجود دارد که ” حي على خير العمل” در زمان پيامبر را تاييد کند؟بله
ابن ابي شيبه:
من كان يقول في أذانه حي على خير العمل :
2239 حدثنا أبو بكر قال نا حاتم بن إسماعيل عن جعفر عن أبيه ومسلم بن أبي مريم أن علي بن حسين كان يؤذن فإذا بلغ حي على الفلاح قال حي على خير العمل ويقول هو الأذان الأول
2240 حدثنا أبو خالد عن بن عجلان عن نافع عن بن عمر أنه كان يقول في أذانه الصلاة خير من النوم وربما قال حي على خير العمل
2241 حدثنا أبو أسامة قال نا عبيد الله عن نافع قال كان بن عمر زاد في أذانه حي على خير العمل
کساني که در اذان خود حي علي خير العمل مي گفته اند :
…علي بن الحسين اذان مي گفت ، پس وقتي که به حي علي الفلاح رسيد گفت : حي علي خير العمل و فرمود که اين اذان اول است .
… ابن عمر در اذان خود مي گفت الصلاة خير من النوم و گاهي مي گفت حي علي خير العمل
…ابن عمر در اذان خود حي علي خير العمل را زياد مي کرد .
مصنف ابن أبي شيبة ج1/ص195
متقي هندي در کنز العمال:
23174 – عن بلال كان بلال يؤذن بالصبح فيقول حي على خير العمل
بلال اذان صبح را مي گفت ، پس در آن مي گفت : حي علي خير العمل
کنز العمال ج8/ص161
من كه در اين روايات اسمي از پيامبر نمي بينم “الصلاة خير من النوم”را خود پيامبر فرمودند در اذان بگوييد در باره عبارت من كنت مولاه فعلي مولاه انشاالله در آينده توضيح داده خواهد شدشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3548متاسفانه دشمنان مغرض و کينه توز ياران پيامبر صلي الله عليه وسلم از هر دروغ و افترا و نقل قول بي ارزش و بي سندي و يا هر روايت جعلي براي رسيدن به اهداف پليدشان بهره مي برند.بنابراين مواظب فريب رافضيان باشيد که با استناد به روايات دروغين و ساختگي و يا تحريف تاريخ در صدد تخريب شخصيت صحابه رضي الله عنه و اسلام هستند.پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمودند: ( مَنْ حَدَّثَ عَنِّي بِحَدِيثٍ يُرَى أَنَّهُ كَذِبٌ فَهُوَ أَحَدُ الْكَاذِبِينَ ) رواه مسلم في مقدمة الصحيح (ص 7) .
يعني: هرکس از من حديثي روايت کند و بداند که آن دروغ است، پس او نيز يکي از دروغگويان است.
و در مذهب اهل سنت و جماعت تعصب جايي ندارد، بررسي اسناد و متون احاديث يک کار علمي است که علماي محدث اهل سنت بدون تعصب و انگيزه هاي دروني به بررسي و نقد آن پرداخته اند و ماداميکه حديث ضعيف يا دروغ باشد آنرا اعلام مي کنند و به مردم مي رسانند تا بواسطه ي احاديث دروغ و ضعيف گمراه نشوند، و اين راه حقيقت و عدالت و انصاف است. والحمدلله.وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3551جناب سيدناعمر، مطمئني اگر شخص رسول خدا نيز به جنابعالي مي گفت” اشهد ان عليا ولي الله” شما مثل سيدت که “من کنت مولاه فعلي مولاه” راشنيد و انکار کرد، انکار نمي کردي؟شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3552بدان كه كلمات رسول خدا(ص) را در غدير خم كه فرمود: (من كنت مولاه فعلي مولاه الهم وال من والاه وعاد من عاداه))، شيعه و سني همه نقل كرده و قبول دارند، اما دلالتي بر خلافت و امامت علي پس از پيامبر(ص) كه شيعه ادعا مي كند ندارد زيرا در كتب لغت عرب براي مولي معاني زيادي ذكر شده كه هيچ يك از اين معاني مفهوم خلافت و امامت را ندارد و چنين معنايي براي اين كلمه در زبان عرب نيامده است. و از جمله معاني اين كلمه، معاني دوستي است، و به اين معنا در آياتي از قرآن نيز آمده چنان كه در آيه ي 4 از سوره ي تحريم مي فرمايد: (فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ) كه مومنين را مولاي پيامبر(ص) خوانده است. و يا در سوره ي احزاب آيه ي 5 فرموده: (فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ) بهر حال از بين معاني مولي آنچه در حديث غدير خم با اين كلمه مناسبت دارد. جز معناي ((دوست)) چيز ديگري نيست و پيامبر(ص) در حديث غدير نيز قرينه آورد كه اين معنا را بطور روشنتر بيان مي كند و آن قرينه همان داعي پيامبرr است كه فرمود: ((اللهم وال من والاه وعاد من عاداه)) خدا يا دوست بدار كسي كه او را دوست دارد و دشمن دار كسي كه او را دشمن بدارد. كه در اين كلام ولايت را مقابل عداوت انداخته است. بنابراين مقصود پيامبر(ص) از كلمات، مولي، وال و عاد. جز امر به دوستي علي و ترك دشمني او چيز ديگري نبوده است، و بعلاوه پيامبر(ص) فصيحترين مردم بود، اگر مي خواست خلافت علي را بيان كند كلماتي مانند خليفه و امام را بكار مي برد كه اين منظور را برساند مثلا ميفرمود: ((أيها الناس على خليفتي بعد وفاتي)) در حاليكه چنين نفرموده است.و به اضافه از كساني كه براي خلافت علي به حديث غدير استدلال مي كنند بايد پرسيد اگر مقصود پيامبرr از اين حديث خلافت علي بود، چرا اين مطلب را در مدينه نفرمود تا هم اهالي مدينه و هم كساني كه با رسول خداr به حج رفته بودند آن را بشنوند و با چرا پيامبرr در مكه در مراسم با عظمت حجة الوداع كه خطبه خواند راجع به خلافت عليt چيزي نفرمود تا مردم مكه نيز بشنوند و با خبر شوند؟! چرا مهاجرين و انصار كه خداي تعالي در صد آيه ي قرآن از ايشان تعريف و تمجيد نمود، از حديث غدير خم خلافت علي را نفهميدند آيا مگر ايشان عربي نميدانستند؟ و چرا خود عليt از اين كلمات خلافت را نفهميد و پس از پيامبر براي خلافت خود به حديث غدير استدلال نكرد و در هيچ كجا نفرمود من منصوب من عندالله هستم، بلكه چنانكه در آثار و در نهج البلاغة ي منسوب به آن حضرت نقل شده، هميشه او از خلاقت بيزاري مي جست و عدم رغبت خود را اعلام مي نمود و ميفرمود: والله ما كانت لي في الخلافة رغبة، آيا اگر او براي خلافت از سوي خدا تعيين شده بود چرا به آن رغبتي نداشت چگونه به خدا قسم ميخورد كه به آن ميلي ندارد، چگونه در مورد مقامي كه خدا برايش تعيين نموده ميفرمود مرا رها كنيد و براي خلافت به سراغ ديگري برويد (دعونى والتمسوا غيري)؟! آيا رسول خداr نيز به رسالتش رغبتي نداشت! خير، چنين نيست، و حديث غدير ربطي به خلافت ندارد و جز سفارش به دوستي علي چيز ديگري نيست.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3553اما بايد ديد علت اينكه رسول خدا(ص) در مكاني بنام غدير خم به دوستي علي(رض) سفارش نموده چه بوده است. خلاصه حقيقت داستان غدير چنانكه در سيره ي ابن هشام و ساير كتب و تواريخ اهل سنت آمده و نيز از پاره اي كتب شيعه مانند كتاب مجالس المؤمنين قاضي نور الله شوشتري و تفسير ابوالفتوح استفاده مي شود آن است كه در سال حجة الوداع، قبل از پايان حج و حركت پيامبر(ص) يه مدينه جماعتي با علي به دشمني، و مخالفت برخاسته بودند و اينان سپاهي بودند كه با علي از يمن آمده و در مكه به پيامبر و شركت كنندگان در مراسم حج ملحق شده بودند، و علت مخالفت ايشان با علي اين بوده كه چون ايشان حلل و جامه هايي در يمن بعنوان زكات جمع آوري نموده بودند و اين عمل ايشان بر علي بن ابي طالب كه در راه خدا سختگير بود، گران آمده و او را خشمگين نموده بطوري كه جامه ها را از تن ايشان بيرون كشيده و نسبت به ايشان خشونت و تندي نموده و بعضي همچون خالد بن وليد را مورد شتم و ضرب قرار داده بود تا اينكه اين جماعت با عداوت شديدي از علي وارد مكه شدند و به پيامبر(ص) و ساير مسلمين پيوستند، ولي كينه ي خود را نمي توانستند نگاه دارند و آماده ي انتقام شدند. و به حضور پيامبر(ص) رسيدند و بدون درنگ و تأمل در حضور پيامبر(ص) به علي دشنام داده و شكايتهاي زيادي از علي نمودند، رسول خدا(ص) در استماع شكايات آنان ايشان را از دشمني با علي منع فرمود چنانكه شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي نويسد ((كثرت شكايا هم من امير المؤمنين، وامر رسول الله مناديا فنادي… إلخ)) يعني: شكاياتشان درباره ي علي(رض) بسيار شد و رسول خدا(ص) امر فرمود كه منادي در ميان مردم ندا كنند كه زبانهاي خود را از دشنام و بدگويي از علي كوتاه كنند كه علي در تحصيل رضاي خدا سختگير است و در دين مداهنه نمي كند. و ابوالفتوح رازي در اينمورد مي نويسد چون ايشان خودداري نكردند رسول خدا(ص) به منبر آمد و خطبه كرد و گفت: ((ارفعوا السنتكم عن علي)) آنگاه رسول خدا(ص) از مكه خارج شد و به همراه جمعيتي كه در بينشان روحيه عداوت و مخالفت با علي وجود داشت به طرف مدينه حركت كرد رسول خدا(ص) چون چنين ديد و علي را دوست ميداشت و نمي خواست اين بدگويي ادامه پيدا كند و به گوش كساني كه هنوز علي را نديده و نشناخته بودند برسد و چه بسا آن بدگويي بالا گرفته در مدينه موجب قتل علي شود لذا در فرصتي مناسب بهنگام نماز ظهر در محلي بنام غدير خم از شخصيت ممتاز علي دفاع نموده و مردم را به دوستي او امر نموده و از دشمني نسبت به او بر حذر داشت، و آن كلمات معروف حديث غدير را بيان نمود. و چنانكه ملاحظه مي شود اين موضوع راجع به خلافت نيست. اگر كسي در اينمورد توضيح بيشتري بخواهد رجوع كند به كتاب بررسي نصوص امامت از آقاي قلمداران.در ضمن ما اهل سنت افتخار مي كنيم كه سرورمان پيامبر و خلفاي راشد و اصحاب هستند.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3554تعجب است از شيعه كه خودشان در اذان چيزهايي بر ضد قرآن و بر ضد عمل و سنت رسول و بر ضد عمل و گفتار ائمه ي خودشان امام صادق و باقر زياد كرده اند و بر ضد قول خدا در اذان ها و امام صادق و باقر زياد كرده اند و بر ضد قول خدا در اذان ها و بلندگوها فرياد ميزنند مانند اشهد أن عليا ولي الله كه خدا در سوره ي إسراء آيه ي111 (وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلّ) كه صريح كلام خداست بر اينكه خدا ولي ندارد و چنانكه در وسائل الشيعه كه از كتب معتبره شيعه است و همچنين كتاب مستدرك الوسائل در باب كيفية الاذان و الاقامة، اذان رسول خداr و جبرئيل و امام صادق و باقر همه نقل شده در هيچكدام علي ولي الله ندارد. و بسياري از علماي شيعه مانند شيخ صدوق در من لايحضر و شهيد در لمعه و شيخ طوسي و غير ايشان چنين شهادتي را بدعت ميدانند. آن وقت در مجمعي از روحانيين شيعه همين را من تذكر دادم به من جواب دادند كه آقاي ميلاني كه يك نفر مجتهد نماي ايشان است گفته ي شهادت به ولايت مكمل شهادتين است.
من گفتم اين مكمل را رسول خدا(ص) و امام صادق و جبرئيل و علي و ائمه ي ديگر نمي دانستند و فقط ميلاني كه يك نفر عالم نماي صوفي مسلك بي خبر از قرآن است درك كرده است؟!!! به اضافه اينان مي گويند اشهد أن عليا حجة الله و اين را در اذان نيز پس از أشهد أن عليا ولي الله ذكر مي كنند و اين صريحا ضد قرآن و كلام خداست كه در سوره ي نساء آيه ي 165 فرموده: (رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ) يعني: رسولان را براي بشارت و انذار فرستاديم تا پس از آنان خلق را بر خدا حجتي نباشد، و خود علي در نهج البلاغه ي منسوب به او خطبه ي90 فرموده: تمت بنبيينا محمد حجته يعني حجت خدا با آمدن محمد تمام شد و نيز در نهج البلاغه ي منسوب به حضرت علي ختم به الوحي يعني: وحي به حضرت محمد ختم شد، و نيز آن حضرت درباره ي قرآن و حجت كافي بودن قرآن فرموده ارسله بحجة كافية، معلوم ميشود اينان اعمال ضد قرآن و هم ضد امام علي بن ابي طالب دارند و عالم نمايان ايشان يا نمي داند و يا براي حفظ دكانهاي خود بدعتها را مي بينند ولي به روي خود نمي آورند. آن وقت بزرگان شان همچون علامه حلي پس از قرنها آمده به عثمان ايراد كرده كه چرا اذاني زياد كرده است؟ شايد عثمان دو مؤذن داشته كه مكرر اذان مي گفته اند در حاليكه رسول خدا(ص) به اتفاق شيعه و سني دو مؤذن داشته: يكي بلال و ديگري ابن ام مكتوم كه نابينا بوده است.علامه برقعي ترجمه منهاج شيخ الاسلام تيميه
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدينشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3555با اجازه دوستان چون واقعه غدير بسيار مهم وکليدي است ،در يک پست مستقل بدان پرداخته شود. ( هم اکنون مطلب بنده احتمالا در سايت قرار گرفته است) منتظر پاسخ هستم. -
نویسندهنوشته ها
در حال نمایش 10 نوشته (از کل 10)
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
بعد از قرنها از صدر اسلام، فرقه هاي منحرفي ظهور مي کنند که در حق علي رضي الله عنه غلو و زيادروي کردند و تا جايي رفتند که به او صفات خدايي دادند و حتي وي را از انبياي الهي بالاتر مي دانند! همانها در زمان حکومت صفوي رافضي گفتن اين دو عبارت را در اذان مرسوم کردند و بدين ترتيب خود را در مقام شارع قرار داده و اقدام به تشريع نمودند. بر هر مسلمان موحد و تابع سنت رسول الله صلي الله عليه وسلم واجب است از اين بدعت و هر بدعت ديگري پرهيز کند زيرا هر بدعتي گمراهي در پي دارد.
اما در مورد “الصلاة خير من النوم”در زمان پيامبر صلي الله عليه وسلم وجود داشته است گفتن عبارت « الصلاة خير من النوم» در اذان صبح بدعت نيست، زيرا پيامبر صلي الله عليه وسلم گفتن آنرا در حديث صحيحي به يکي از اصحابش رضي الله عنه آموزش داده است که هرگاه اذان صبح داد آنرا بخواند، پس گفتن آن فقط در اذان صبح سنت است.
اگر به احاديث صحيح نبوي نظر کنيم، متوجه مي شويم که گفتن اين عبارت در اذان صبح در زمان پيامبر صلي الله عليه وسلم وجود داشته است، زيرا از ابومحذوره رضي الله عنه روايت است که پيامبر صلي الله عليه وسلم أذان رابه او آموزش داد و در آن آمده :
«..حي علي الفلاح، حي علي الفلاح، الصلاة خير من النوم،الصلاة خير من النوم، (اين جمله) در اذان اول صبح (گفته شود)، الله أکبر، الله أکبر، لا إله إلا الله). (صحيح نسائي: 628).و در روايت ديگري آمده: ابو محذوره رضي الله عنه گفت: اي رسول خدا، سنت اذان را به من بياموز، پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود: «فإن كان صلاة الصبح قلت: الصلاة خير من النوم، الصلاة خير من النوم، الله أكبر الله أكبر، لا إله إلا الله» احمد و ابوداود آن را روايت كردهاند. گفتن آن تنها در اذان صبح، سنت است.
بنابراين متوجه مي شويم که گفتن عبارت « الصلاة خير من النوم » که به آن «تثويب» مي گويند در زمان رسول الله صلي الله عليه وسلم وجود داشته است.
وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين