این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط www.ppp999.blogfa.com در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1675
اولين کسي که داستان عبد الله بن سبأ را ساخته، آقاي طبري بوده از قول فردي به نام سيف بن عمر، متوفاي 170 هجري.تاريخ الطبري، ج3، ص378
بعد از طبري هم هر کس آمد، از طبري گرفته است. آقاي ابن أثير نويسنده الکامل في التاريخ ـ متوفاي 630 هجري ـ اين قضيه را از طبري نقل ميکند و در ابتداء ميگويد:
فابتدأت بالتاريخ الكبير الذي صنّفه الإمام أبو جعفر الطبري إذ هو الكتاب المعول عند الكافة عليه.
من در اين کتاب، آغاز ميکنم به سخنان امام و پيشوا طبري، زيرا کتاب او مورد اعتماد است نزد همه ما اهل سنت.الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج1، ص3
ابن کثير دمشقي ـ متوفاي 774 هجري – در البداية و النهاية قضايا را از طبري نقل ميکند و در آخرش ميگويد:
هذا ملخص ما ذكره أبو جعفر بن جرير.البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص275
آقاي ابن خلدون ـ متوفاي 808 هجري ـ قضيه را از طبري نقل ميکند و ميگويد:
هذا أمر الحمل، ملخص من کتاب أبي جعفر الطبري.
تاريخ ابن خلدون لإبن خلدون، ج2، بخش2، ص166
متأخرين مانند محمد رشيد رضا در کتاب السنة و الشيعة از طبري نقل ميکند.
السنة و الشيعة، ص4 و 6 و 45 و 49 و 103
آقاي احمد امين مصري در کتاب فجر الإسلام، مطالبش را مستند به طبري ميکند.
فريد وجدي ـ نويسنده دائرة المعارف و متوفاي 1370 هجري ـ مطالبش را مستند به طبري ميکند.
حسن ابراهيم حسن در تاريخ الاسلام السياسي، ص347 از طبري نقل ميکند.
تمام کساني که افسانه و اسطوره عبد الله بن سبأ را ـ که به عنوان موسس مذهب شيعه و عامل فتنه عثمان و فتنه جنگ جمل ـ نقل کردهاند، به تاريخ طبري برميگردد و طبري هم فقط از سيف بن عمر نقل ميکند، نه از کسي ديگر. اگر کساني، خلاف اين مطلب، مطلبي دارند، محبت کنند در اختيار ما قرار بدهند
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4342شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4343اشکال دوم:
آقايان آمدند ابرو درست کنند، ولي زدند چشم را هم خراب کردند. بي خبر از اين که اين آقاياني که بحث عبد الله بن سبأ را ساختهاند، در حقيقت، عدالت و مرجعيت علمي صحابه را ـ که اساس مباني فکري اهل سنت است ـ زير سوال بردهاند. مثلا همين آقاي طبري از سيف بن عمر نقل ميکند که او به منطقه شام و مصر و جاهاي ديگر رفت و عليه عثمان شايعهپراکني کرد و بحث خلافت و وصايت حضرت علي (عليه السلام) را مطرح کرد و بعضي از صحابه، همانند ابوذر و عمار و افراد ديگر، تحت تأثير فتنههاي آقاي سيف بن عمر قرار گرفتند.
ما از اهل سنت سوال ميکنيم:اين صحابهاي که يک عمر پاي منبر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بزرگ شدهاند و شخصيتي مانند عمار بن ياسر که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره او فرمود:
عمار ياسر ملئ ايمانا إلي مشاشه.سراسر وجود عمار بن ياسر، مملو است از ايمان به خدا.
سنن ابن ماجة، ج1، ص52 ـ سنن النسائي، ج8، ص111 ـ فضائل الصحابة للنسائي، ص50 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص392 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص295
و شخصيتي مانند ابوذر که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره او فرمود:
ما أظلت الخضراء و لا أقلت الغبراء أصدق من أبي ذر.در زير آسمان کبود، راستگوتر از ابوذر وجود ندارد. مسند احمد، ج2، ص163 ـ سنن الترمذي، ج5، ص334 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص342
آقاي طبري در تاريخش ميگويد:اين دو صحابه جليل القدر، تحت تأثير تبليغات سيف بن عمر قرار گرفتند و بحث وصايت علي و توطئه عليه عثمان و قضاياي ديگر را ايجاد کردند. تاريخ الطبري، ج3، ص379
جالب اين که آقاي احمد امين مصري در کتاب فجر الإسلام ميگويد:أن أبا ذر تلقى فكرة الاشتراكية من ذلك اليهودي و هو تلقى هذه الفكرة من مزدكيي العراق أو اليمن.
ابوذر، تفکر اشتراکي و سوسياليستي را از اين يهودي فرا گرفت و آن يهودي از اديان ساخته مزدکي عراق و يمن فرا گرفت. من از آقايان اهل سنت سوال ميکنم:اگر يکي از علماء شيعه، اينچنين جسارت وقيحانه به يکي از صحابه بکند، شما چه ميکنيد؟ آيا اين، اهانت به ابوذر و عمار نيست؟! ادامه دارد
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4344اگر روايات سيف بن عمر را قبول دارند و او را موسس فرهنگ شيعه ميدانند، همين آقاي سيف بن عمر، عدالت صحابه را زير سوال ميبرد. وقتي ابوذر و عمار، تحت تأثير تفکر سوسياليتي و بيديني و ضد اسلامي و ضد قرآني عبد الله بن سبأ قرار بگيرند، از ديگر صحابه چه انتظاري داريد؟! آيا اين صحابه، ميتوانند صلاحيت مرجعيت علمي براي مسلمين داشته باشند؟
آقاي طبري از قول سيف بن عمر ميگويد که قتل عثمان، منتسب است به افرادي همانند ابوذر و عمار عبد الرحمن بن عُدِيْس و کَنانة بن بشر و عمرو بن حمق خزاعي.
تاريخ الطبري، ج3، ص376 ـ الطبقات الکبري لإبن سعد، ج3، ص71 ـ أسد الغابة لإبن الأثير الجزري، ج3، ص309
ما از اهل سنت و وهابيت که اين قضيه را با آب و تاب نقل ميکنند سوال داریم: آيا عمرو بن حمق خزاعي از أجلاي صحابه است يا خير؟
نقل ميکنند که عمرو بن حمق خزاعي از کساني بود که در حجة الوداع اسلام آورد و جزء صحابه جليل القدر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. أسد الغابة لإبن الأثير الجزري، ج4، ص100 – الاستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1173آقاي عبد الرحمن بن عُدِيْس:ممن بايع تحت الشجرة و شهد بيعة الرضوان.
آقايان اهل سنت به آيه شجره استدلال ميکنند بر عدالت تمام صحابه.
خب، آقاي ابن عديس، جزء بيعت رضوان است و ايشان صراحت دارد بر اين که:
أعان علي قتل عثمان.شما چه حوابي داريد؟
کنانة بن بشر که ابن حجر ميگويد:آقاي کنانه از اصحاب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و سلم) بوده است. الإصابة لإبن حجر عسقلاني، ج5، ص486
همين آقاي طبري که داستانهايي را عليه شيعه ميبافد، اين داستان را هم سرائيده که اين افراد، تحت تأثير عبد الله بن سبأ قرار گرفتند و در قتل عثمان سهيم بودند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4345ابنتيميه از يک طرف ميگويد: اساس مذهب شيعه به عبد الله بن سبأ برميگردد
و از آن طرف هم ميگويد: کساني که عثمان را کشتند، جزء مفسدين في الأرض و از اوباش قبائل بودند.
آيا اين، اهانت به صحابه نيست؟ آيا اهانت به عبد الرحمن بن عديس و عمرو بن حمق خزاعي و کنانة بن بشر نيست؟ آقاي طبري که تأسيس مذهب شيعه را به عبد الله بن سبأ مستند ميکند، از طرفي هم قضيه قتل عثمان را منتسب ميکند به صحابه.
برادران عزيز اهل سنت و وهابي! اگر سخن طبري و سيف بن عمر را در رابطه با عبد الله بن سبأ پذيرفتيم، آيا اينها منقول تاريخ طبري نيست بر اين که تمام صحابهاي که در مدينه بودند، در قتل عثمان سهيم بودند و به تمام صحابهاي که در خارج از مدينه بودند نامه نوشتند که به مدينه بياييد، خليفه مسلمين، اسلام را نابود کرده و اگر به دنبال جهاد هستيد، برگرديد در مدينه و با خليفه جهاد کنيد.
طبري نقل ميکند که آقاي عثمان به معاويه نامه نوشت و گفت: فإن أهل المدينة قد كفروا و أخلفوا الطاعة و نكثوا البيعة. تمام اهل مدينه، کافر شدند از اطاعت من خارج شدند و بيعت مرا شکستند. تاريخ الطبري، ج3، ص402
چطور شد که سخن طبري را در مورد عبد الله بن سبأ قبول ميکنيد، ولي سخن او را در مورد کافر دانستن عثمان، اهل مدينه را قبول نميکنيد؟! آيا يک بام و دو هوا نيست؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4346اشکال سوم
آقايان ميگويند که در زمان عثمان، عبد الله بن سبأ در مصر و شام و شهرهاي مختلف ميرفت و بحث وصايت امير المؤمنين (عليه السلام) و شورش عليه عثمان را مطرح کرد و منجر به کشته شدن عثمان شد
ما اين سوال را از اهل سنت ميپرسيم: آقاي عثماني که با شخصيتهاي بزرگ، آن برخوردهاي تند را داشت ـ و ابوذر را تبعيد کرد و عاقبت در صحراي ربذه از گرسنگي و تشنگي جان داد و عبد الله بن مسعود را دستور داد که دست و پا و دندههاي او را شکستند و با عمار بن ياسر برخورد تند ميکند و مورد ضرب و شتم قرار ميدهد ـ ، ولي در برابر توطئه آقاي عبد الله بن سبأ، اينچنين ساکت مينشيند؟ آيا اين دليل بر ضعف ايشان نيست؟ چطور شد کارهايي که ابوذر در شام عليه حکومت مرکزي مطرح ميکند، جاسوسان حکومت عثمان، بلافاصله به او خبر ميدهند و ابوذر را از شام به مدينه ميآورند، ولي در برابر توطئههاي عبد الله بن سبأ، اين جاسوسان خبر نميدهند و کار به جايي ميرسد که منجر به قتل عثمان ميشود
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #4369در کتب شيعه مطرح شده است؛ ولي به عنوان يک فرد مطرود و کذّاب و ملعون و غالي. مرحوم کَشّي در رجال خود نقل کرده است از أبان بن عثمان – از اصحاب اجماع که وثاقتش اجماعي است – که از امام صادق (عليه السلام) شنيدم فرمود: لعن الله عبد الله بن سبإ، إنه ادعى الربوبية في أمير المؤمنين (عليه السلام) و كان والله أمير المؤمنين (عليه السلام) عبدالله طائعا، الويل لمن كذب علينا و إن قوما يقولون فينا ما لا نقوله في أنفسنا، نبرأ إلى الله منهم نبرأ إلى الله منهم. خدا لعنت کند عبدالله بن سبأ را که ادعاي ربوبيت در اميرالمؤمنين (عليه السلام) کرد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) بنده مطيع خدا بود. واي بر کسي که بر ما دروغ ببندد و بگويد چيزي را که ما نسبت به خودمان همچنين ادعايي نداريم و به خداي عالم از اينچنين گفتاري برائت ميجوييم. رجال کشي، ج1، ص324، حديث172 همچنين در حديث 173 آقا امام سجاد (عليه السلام) ميفرمايد: لعن الله من كذب علينا، إني ذكرت عبد الله بن سبإ فقامت كل شعرة في جسدي، لقد ادعى أمرا عظيما ما له لعنه الله. … من به ياد عبدالله بن سبأ افتادم و موهاي بدن من سيخ شد. او ادعاي بزرگي کرد، چه مرضي داشت، خدا او را لعنت کند. رجال الکشي، ج1، 324، حديث173 همچنين در حديث 171 امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: و هو يحدث أصحابه بحديث عبد الله بن سبإ و ما ادعى من الربوبية في أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، فقال إنه لما ادعى ذلك فيه استتابه أمير المؤمنين (ع) فأبى أن يتوب فأحرقه بالنار. اميرالمؤمنين (عليه السلام) او را به خاطر ادعاي نادرست نسبت به خود توبه داد و ممانعت کرد از اين که توبه کند و اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم او را با آتش سوزاندند. همچنين در روايتي، مرحوم شيخ صدوق (ره) در حديث اربعمائة که سندا صحيح است، بحث عبدالله بن سبأ را مطرح ميکند که در برابر اميرالمؤمنين (عليه السلام) سؤالاتي داشت که بوي غلوّ ميداد و اميرالمؤمنين (عليه السلام) با او برخورد تندي فرمودند. الخصال للشيخ الصدوق، ص628 ما در اين زمينه، روايات متعددي داريم که عبدالله بن سبأ يک فرد مطرود و بيارزشي و فاقد اعتبار بود و جزء علقه مضغههاي جامعه آن روز بود و در آن حدي نبود که چيزي به مذهب شيعه بيافزايد يا بخواهد کسر کند يا موجود تأثيرگذاري در جامعه باشد يا صحابه را تحريک کند و عليه عثمان تشويق کند يا جنگ جمل بسازد. اينها همه از بافتههاي سيف بن عمر است که از رُوات کذاب و متهم به زندقه آقاي طبري در تاريخش است. تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص259 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج2، ص255 ـ تهذيب الکمال للمزي، ج12، ص324
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5135عبد الله بن سباء یهودی ملعون حقیقتی انکار ناپذیر است که شما روافض از تخم همان ملعون هستید که فتنه بین مسلمانان در این 1400 سال بوده اید.این روایات در کتب اهل سنت آمده اند که در سند آنان اصلا اسمی از سیف بن عمر برده نشده است و از طرق دیگر میباشند که صحیح هستند.
روایت اول:
قال ابن حجر: وهذا يمكن أن يكون أصله ما رويناه في الجزء الثالث من حديث أبي طاهر المخلص من طريق عبد الله بن شريك العامري عن أبيه قال : قيل لعلي إن هنا قوما على باب المسجد يدعون أنك ربهم ، فدعاهم فقال لهم ويلكم ما تقولون ؟ قالوا : أنت ربنا وخالقنا ورازقنا . فقال : ويلكم إنما أنا عبد مثلكم آكل الطعام كما تأكلون وأشرب كما تشربون ، إن أطعت الله أثابني إن شاء وإن عصيته خشيت أن يعذبني ، فاتقوا الله وارجعوا ، فأبوا ، فلما كان الغد غدوا عليه فجاء قنبر فقال : قد والله رجعوا يقولون ذلك الكلام ، فقال أدخلهم فقالوا كذلك ، فلما كان الثالث قال لئن قلتم ذلك لأقتلنكم بأخبث قتلة ، فأبوا إلا ذلك ، فقال يا قنبر ائتني بفعلة معهم مرروهم فخذ لهم أخدودا بين باب المسجد والقصر وقال : احفروا فأبعدوا في الأرض ، وجاء بالحطب فطرحه بالنار في الأخدود وقال : إني طارحكم فيها أو ترجعوا ، فأبوا أن يرجعوا فقذف بهم فيها حتى إذا احترقوا قال : إني إذا رأيت أمرا منكرا أوقدت ناري ودعوت قنبرا”، قال ابن حجر: وهذا سند حسن ،
روایت دوم:
قال ابن الأعرابي في معجمه نا محمد بن سعيد نا شبابه بن سوار حدثنا خارجة بن مصعب عن سلام بن أبي القاسم عن عثمان بن أبي عثمان قال: « جاء ناس إلى علي بن أبي طالب من الشيعة فقالوا يا أمير المؤمنين أنت هو قال: من أنا ؟ قالوا : أنت هو، قال : ويلكم من أنا ؟، قالوا : أنت ربنا أنت ربنا قال : » ارجعوا ، فأبوا فضرب أعناقهم ثم خد لهم في الأرض ثم قال : يا قنبر ائتني بحزم الحطب فأحرقهم بالنار ثم قال : إني لما رأيت الأمر أمرا منكرا أوقدت ناري ودعوت قنبرا ».
روایت سوم:
قال عبد الله في السنة 2/565 حدثني أبو كريب محمد بن العلاء الهمداني نا محمد بن الحسن الأسدي نا هارون بن صالح الهمداني عن الحارث بن عبد الرحمن عن أبي الجلاس قال : سمعت عليا رضي الله عنه يقول لعبد الله بن سبأ : ويلك ، ما أفضى «إن بين يدي الساعة ثلاثين كذابا وإنك لأحدهم ».
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5136روایت چهارم:قال ابن حجر في اللسان من ترجمة ابن سبإٍ، وابنُ كثير في النهاية في الفتن قالا: قال الحافظ أبو يعلى في مسنده: حدثنا أبو كريب حدثنا محمد بن الحسن الأسدي حدثنا هارون بن صالح الهمداني عن الحارث بن عبد الرحمن عن أبي الجلاس قال: سمعت علياً يقول لعبد الله بن سبأ، ويلك والله ما أفضي إليَّ بشيء كتمته أحداً من الناس، ولقد سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ” إن بين يدي الساعة ثلاثين كذاباً ” وإنك لأحدهم”، قال: ورواه أيضاً عن أبي بكر بن شيبة، عن محمد بن الحسين به”، وخرجه عنه ابن عساكر وعن أبي يعلى نا أبو بكر بن أبي شيبة نا محمد بن الحسن مثله، وقد أعل بجهالة هارون والحارث وأبي الجلاس، وقد وثقهم ابن حبان وحده، لكن قال الهيثمي عن الحديث7/333″ رجاله ثقات” فالله أعلم، وقد توبع صالح فروى الحديثَ أبو حنيفة في مسنده عن الحارث عن أبي الجلاس به، والحارث ليس هو خال ابن أبي ذئب الثقة، فإن هذا روى عنه جماعة ووثقه ابن حبان والهيثمي، وأما أبو الجلاس فجهله ابن حجر وقد عرفه الهيثمي، ولا يبعد أن يكون هو عقبة الشامي البصري الثقة فإنه جائز أن يكون في طبقته والبلدة متقاربة، فيصح الحديث والله أعلم.
روایت پنجم:
خرجه ابن عساكر عن أحمد بن عبد الله بن يونس نا أبو الأحوص عن مغيرة عن سباط قال: بلغ عليا أن ابن السوداء ينتقص أبا بكر وعمر فدعا به ودعا بالسيف أو قال فهم بقتله فكُلم فيه فقال:” لا يساكني ببلد أنا فيه قال فسيره إلى المدائن”.
روایت ششم که صحیح ترین سند ها را در این باب دارد:
قال ابن حجر في اللسان من ترجمة ابن سبإ: وقال أبو إسحاق الفزاري عن شعبة عن سلمة بن كهيل عن أبي الزعراء عن زيد بن وهب أن سويد بن غفلة دخل على علي في غمارته فقال إني مررت بنفر يذكرون أبا بكر وعمر يرون أنك تضمر لهما مثل ذلك منهم عبد الله بن سبأ وكان عبد الله أول من أظهر ذلك فقال علي:” ما لي ولهذا الخبيث الأسود ثم قال معاذ الله أن أضمر لهما إلا الحسن الجميل ثم أرسل إلى عبد الله بن سبأ فسيره إلى المدائن وقال لا يساكنني في بلدة أبدا ثم نهض إلى المنبر حتى اجتمع الناس فذكر القصة في ثنائه عليهما بطوله وفي آخره إلا ولا يبلغني عن أحد يفضلني عليهما إلا جلدته حد المفتري”، كذا رواه الفزاري ورواية عن محمد بن جعفر بزيادة أبي الزعراء وهو مزيد، ورواه الفزاري مرة أخرى بالشك فقال فيه:” عن أبي الزعراء أو عن زيد بن وهب والثاني أصح :
فقال ابن أبي خيثمة في تاريخه 4358 حَدَّثَنا عَمْرو بن مَرْزُوق أخبرنا شعبة عن سَلَمَة بن كُهَيْل عن زَيْد بن وهب قال: قال عليٌّ : مالي ولهذا الحَمِيت الأسود، يعني: عَبْد الله بن سبأ وكان يقع في أبي بكر وعمر”، قال ابن أبي خيثمة: كذا قال : عن سَلَمَة عن زَيْد بن وهب”.
وخرجه ابن عساكر عن خيثمة بن سليمان نا أحمد بن زهير بن حرب نا عمرو بن مرزوق أنا شعبة عن سلمة بن كهيل عن زيد قال قال علي بن أبي طالب ما لي ولهذا الحميت الأسود يعني عبد الله بن سبأ وكان يقع في أبي بكر وعمر “،
وخرجه ابن عساكر عن يحيى بن محمد بن صاعد نا بندار نا محمد بن جعفر نا شعبة عن سلمة عن زيد بن وهب عن علي قال:” ما لي ومال هذا الحميت الأسود”، وهو الصحيح، وورد مثله عن حجية وغيره أيضا:
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5137روایت هفتم:قال ابن أبي خيثمة 4359 حَدَّثَنا مُحَمَّد بن عباد المكي حدثنا سفيان حدثنا عَبْد الجبار بن عَبَّاس الهمداني عن سَلَمَة عن حُجَيَّة – بن عدي -الكندي: رأيت عليًّا على المنبر وهو يقول : مَنْ يعذرني مِنْ هذا الحَمِيت الأسود الذي يكذب على الله ؛ يعني: ابن السوداء”، تابعه أحمد بن عبدوس نا محمد بن عباد نا سفيان به بلفظ:” رأيت عليا كرم الله وجهه وهو على المنبر وهو يقول من يعذرني من هذا الحميت الأسود الذي يكذب على الله ورسوله يعني ابن السوداء لولا أن لا يزال يخرج علي عصابة ينعي علي دمه كما ادعيت علي دماء أهل النهر لجعلت منهم ركاما”، خرجه ابن عساكر 29/8 ، وهو خبر حسن أو صحيح فعبد الجبار وثقه أبو نعيم والفسوي، وأما حجية فجهله أبو حاتم، وقال ابن سعد: معروف ليس بذاك، ووثقه الأكثرون.
روایت هشتم:
قال ابن أبي خيثمة4360 حَدَّثَنا مُحَمَّد بن عباد حدثنا سفيان عن عمار الدهني قال: سمعت أبا الطفيل يقول: رأيت الْمُسَيَّب بن نَجِيَّة أتى به مُلَبِّبه؛ يعني: ابن السوداء، وعليٌّ على المنبر ، فقال عليٌّ: ما شأنه ؟ فقال: يكذب على الله وعلى رسوله صلى الله عليه وسلم”، وخرجه عنه ابن عساكر، وأورده ابن حجر في اللسان من ترجمة ابن سبإ وهو خبر حسن .
روایت دهم:
قال ابن حجر: ومن طريق محمد بن عثمان بن أبي شيبة حدثنا محمد بن العلاء حدثنا أبو بكر بن عياش عن مجالد عن الشعبي قال:” أول من كذب عبد الله بن سبأ”، ومن هذا الوجه خرجه ابن عساكر في تاريخه 29/7 وهو حسن.
سپس ابن حجر میگوید:
” وأخبار عبد الله بن سبأ شهيرة في التواريخ وليس له رواية ولله الحمد، وله أتباع يقال لهم السبئية يعتقدون إلاهية علي بن أبي طالب وقد أحرقهم علي بالنار في خلافته”.
یعنی احبار عبد الله بن سبا مشهور است در تاریخ و فقط یک روایت ندارد الحمد لله. و اتباع او به سبئیه شناخته شده اند و به الوهیت علی بن ابی طالب مشهور هستند که در خلافتش علی آنها را آتش زد.
عبد الله بن سبآء حقیقتی انکار ناپذیر در کتب شیعه و سنی است پس به پدرتان وموسس مذهبتان افتخار کنید.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5148جنابلطفا ادرس تمام احادیث موجود با نام کتاب و نویسنده و صفحه بفرمایید
دوم بنده اشاره کردم که اگر افسانه عبد الله سبا درست باشد پس عدالت صحابه هوش و ذکاوت صحابه و غیرت صحابه کجاست؟ بنده اشاره کردم اما بی جواب ماند
سوم: چگونه با اینکه دلیل اوردیم که عبد الله سبا در کتب شیعه به عنوان فردی غالی شناخته شده و در زمان امام علی علیه السلام به خاطر غلو در امام علی علیه السلام کشته شد. اگر چنین فردی این همه قدرت داشت که صحابه را به جان هم بیندازد پس بفرمایید اخر عاقبت این افسانه چه شد؟ البته منتظر تناقضات شما هستم. چون تنها دلیلی که دشمنان اهل بیت علیهم السلام برای سرکوب شیعه به پا کردند همین ساختن عبد الله سبا یهودی است. در ضمن عبد الله سبا را ساختند تا بتوانند ماجرای قتل جناب عثمان و جنگ جمل را یک طوری به افسانه عبد الله سبا بدهند. تا از این طیق بنی امیه لعنت الله علیهم به اهداف شوم خود که همان دشمنی با اهلبیت علیهم السلام بود؛ برسند.
احادیث شما بر یک مطلب دلالت دارند که افسانه عبد الله سبا همچنان ساخحته و پرداخته ذهن بیمار بنی امیه است. چون دلیلی بر رد مطالب بنده نبود فقط در تایید مطالب بنده در اینکه عبد الله فردی غالی بود و در زمان امام علی علیه السلام کشته شد. کجای روایت شما اشاره داشت که موسس شیعه عبد الله سبا است.
به ای حمایت از بنی امیه جواب درست و حسابی بدهید و مانند ابن تیمیه نباشید که دشمنی عجیبی با امام علی علیه السلام و دوستدار بنی امیه لعنت الله علیهم بود
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5247نوشته ای:
لطفا ادرس تمام احادیث موجود با نام کتاب و نویسنده و صفحه بفرمایید
پاسخ:
دوست عزیز روایات نام کتاب و صفحه دارند ظاهرا چشمان شما مشکل دارند
اما برای بستن دهان شما
____________________
روایت اول
الكتاب : فتح الباري شرح صحيح البخاري
المؤلف : أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي
الناشر : دار المعرفة – بيروت ، 1379
تحقيق : أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي
ج:12 ص 270
______________________
روایت دوم:
الكتاب : معجم ابن الأعرابي
المؤلف: أبو سعيد أحمد بن محمد بن زياد المعروف بابن الأعرابي
(246 – 340هـ).
ج:1 ص:68
______________________
روایت سوم:
الكتاب : السنة
المؤلف : عبد الله بن أحمد بن حنبل الشيباني
المتوفى: 241هـ)
الناشر : دار ابن القيم – الدمام
الطبعة الأولى ، 1406
ج:2 ص 565 رقم1325
_______________________
روایت چهارم لسان المیزان ابن حجر جلد 3 ص 289 روایت رقم 1225
الكتاب : لسان الميزان
المؤلف : أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي
الناشر : مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت
الطبعة الثالثة ، 1406 – 1986
_________________________
روایت پنجم
تاریخ دمشق ابن عساکر
ج:29 ص:9
__________________________
روایت ششم
لسان المیزان ابن حجر
ج 3 ص 290
المحقق: دائرة المعرف النظامية – الهند
الناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت – لبنان
الطبعة: الثانية، 1390هـ /1971م
____________________________
روایت هفتم:
الكتاب: تاريخ دمشق
المؤلف: أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساكر (المتوفى: 571هـ)
المحقق: عمرو بن غرامة العمروي
الناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع
عام النشر: 1415 هـ – 1995 م
جلد:29 ص 8
________________________
روایت هشتم
الكتاب: تاريخ دمشق
المؤلف: أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساكر (المتوفى: 571هـ)
المحقق: عمرو بن غرامة العمروي
الناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع
عام النشر: 1415 هـ – 1995 م
ج:29 ص 7
و
الكتاب : لسان الميزان
المؤلف : أحمد بن علي بن حجر العسقلاني
شهرته : ابن حجر العسقلاني
المحقق : عبد الفتاح أبو غدة
دار النشر : مكتب المطبوعات الاسلامية
ج:4 ص:484
____________________
روایت نهم نیز همان منبع روایت هشتم از لسان المیزان
و در تاریخ دمشق نیز جلد 29 صفحه 7 آمده استاما به نسبت دروغ کذابی شما که ادعا کردی سیف بن عمر برای اولین بار در تاریخ طبری توسط سیف بن عمر ساخته شده است برای سرخ کردن دروغتان میگویم که
روایت سوم را نگاهی بیاندازروایت سوم:
الكتاب : السنة
المؤلف : عبد الله بن أحمد بن حنبل الشيباني
المتوفى: 241هـ)
همانطور که میبینی الشیبانی که در سال 241 وفات یافته است روایت عبد الله بن سباء یهودی یعنی موسس مذهبتان را آورده است
و تاریخ وفات طبری 310 هجری میباشد.
یعنی 69 سال بعد از وفات عبد الله بن أحمد بن حنبل الشيباني بود که محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب طبری به دنیا آمد.
و همانطور که میبینیم روایت السنه نیز از طریق سیف نمیباشد.
حال جناب کذاب این رسوایی را چطوری جمع و جور میکنی؟شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5351جناب این عبد الله بن سبا چگونه صحابه را به جان هم انداختچگونه این افسانه در زمان معاویه علیه الهاویه محو شد
چرا در کتب شیعه با احترام از این شخص نمی شود با اینکه به گفته باططل شما موسس شیعه است
نام عبد الله بن سبا امده اما به کذابی و مرتد بودن این شخص.
عبد الله سبا عدالت صحابه و هوش و ذکاوت صحابه را زیر سوال می برد.
در ضمن چرا عثمان ایشان را دستگیر نکرد و یا معاویه علیه الهاویه ایشان را از بین نبرد. به جای توجیهات بی اساس به سوالات پاسخ دهید.
افسانه عبد الله بن سبا ساخته شد برای توجیه جنگ جمل و کشته شدن عثمان.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #5536بنام خدااگر ابن سبا وجود خارجی نداشته بفرمائید امیرالمومنین علی علیه السلام چه کسانی را در چاه سوزاند و تواریخ از آنها به عنوان مدعیان پیروی او یاد کرده اند.
اگر از تاکید بر نام ابن سبا بگذریم چه کسانی بودند که علی علیه السلام از آنان به عنوان حاکم واقعی نام برده و خود را در حکومت بر آنها به نوعی ناتوان خوانده و به همین تعبیر قصاص خون خلیفه سوم عثمان رضی الله عنه را موقوف داشتند که با انتقاد برخی از صحابه هم مواجه شدند.که بارها در توضیح این تصمیم خود مجبور شدند و البته حق با ایشان بود.و این بر همه مسلمین روشن بوده و هست.
قدر مسلم اینکه زمان خلافت خلفای سوم و چهارم فتنه بین مسلمین بالا گرفت و ترور عثمان رضی الله عنه و علی کرم الله وجهه نتیجه همین فتنه ها بود.
دعوت کوفیان از حسین ابن علی علیهم السلام هم بوده و کسی منکر آن و خیانت و عهد شکنی آنان نیست.
چرا امام حسن رضی الله عنه با معاویه بیعت کرد.نظر مدعی تشیع به وجود فتنه قطعی است.منتها با فرافکنی گناه اسلاف خود (ابن سبا و یا هر نامی که دوست دارید بنامید) را به صحابه جلیل القدر علی الخصوص عشره مبشره نسبت می دهند.و به روشنی در صفوف مسلمانان فتنه می کنند.
امروز رفتار مدعی تشیع نیازی به بررسی سند و علم رجال و حدیث و درایه ندارد و با چشم وگوش سر توهین های وقیحانه اینان به مسلمین دیده و شنیده می شود.
نسبت حرام زادگی و سگ سنی نامیدن موحدین و سب و لعن خلفای راشدین از افضل عبادات اینان است و به عینه می شود خیانت ها و تفرقه افکنی این موجودات را دید.
مراسم مبدع شان هم که اظهر من الشمس است.توسلات مشرکانه شان را می بینیم.پریشانی و اضطرار و کینه توزی شان به موحدین و دروغ پردازی ها و تهمت های بی شرمانه اشان به اهل سنت و جماعت دیگر روایت تاریخی نیست که بشود انکار کرد.هرچند وقیحانه گه گاه به فراخور حالشان دم از وحدت می زنند.
کاش در مغز تعطیل این موجودات روزنی به این کلام معروف که “فرزند زمان خویشتن باش” باز می شد.و یا می فهمیدند که اهل خرد و جماعت مسلمین بر علل توقف شان بر اختلافات مروی و داوری های مغرضانه شان آگاهند و این دست پا زدن ها جز در جوامع بسته تحت نفوذشان کاربردی ندارد.
با رشد روز افزون هدایت یافتگان و طلسم شکنانی چون این بنده حقیر نابودی سپاه جهل و خرافه نزدیک است .و هر روز بیش از پیش دروغ ها و مواضع باطل شان افشا می شود.
و السلام علی من اتبع الهدی
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #9977نظر قزوینی و شیعه در مورد عبدالله بن سباء
آقاي ياسيني
آيا در کتب روائي شيعه، نامي از عبدالله بن سبأ ذکر شده است يا خير؟
استاد حسيني قزويني
بله، در کتب شيعه مطرح شده است؛ ولي به عنوان يک فرد مطرود و کذّاب و ملعون و غالي. مرحوم کَشّي در رجال خود نقل کرده است از أبان بن عثمان – از اصحاب اجماع که وثاقتش اجماعي است – که از امام صادق (عليه السلام) شنيدم فرمود:
لعن الله عبد الله بن سبإ، إنه ادعى الربوبية في أمير المؤمنين (عليه السلام) و كان والله أمير المؤمنين (عليه السلام) عبدالله طائعا، الويل لمن كذب علينا و إن قوما يقولون فينا ما لا نقوله في أنفسنا، نبرأ إلى الله منهم نبرأ إلى الله منهم.
خدا لعنت کند عبدالله بن سبأ را که ادعاي ربوبيت در اميرالمؤمنين (عليه السلام) کرد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) بنده مطيع خدا بود. واي بر کسي که بر ما دروغ ببندد و بگويد چيزي را که ما نسبت به خودمان همچنين ادعايي نداريم و به خداي عالم از اينچنين گفتاري برائت ميجوييم.
رجال کشي، ج1، ص324، حديث172
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
سه اشکال اساسي بر افسانه عبد الله بن سبأ وجود دارد. ما از آقاياني که اين افسانه را ساختهاند و اين داستان را بافتهاند و ميگويند مذهب شيعه و داستان قتل عثمان و غيره، مرتبط به عبد الله بن سبأ است، تقاضا داریم که به اين اشکالات توجه کنند. اگر مطلبي در نقض يا مناقشه مطالب ما بود، ارائه بدهند و يقين داریم که نميتوانند. اشکال اول:
تمام اين داستان، به طبري ميرسد و طبري هم از فردي به نام سيف بن عمر نقل ميکند. سيف بن عمر از ديدگاه اهل سنت، فردي است ضعيف و سازنده حديث و متهم به زنديق و ملحد و بيديني است. يحيي بن معين در تاريخش ميگويد: سيف بن عمر ضعيف. تاريخ ابن معين ليحيى بن معين، ج1، ص336
آقاي نسائي در کتاب الضعفاء ميگويد: ضعيف. كتاب الضعفاء و المتروكين للنسائي، ص187
عقيلي و رازي و ابن حبّان صراحت دارند: أتهم بالزندقة، کان يضع الحديث.
متهم به زندقه است و کار او، جعل حديث بوده است. كتاب المجروحين لإبن حبان، ج1، ص345 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج11، ص162
ابو نُعيم اصفهاني ميگويد: متهم في دينه، مرمي بالزندقة، ساقط الحديث لا شئ.
از نظر دين، متهم است و به طرف زندقه و بيديني کشيده شده و رواياتش ساقط است.
كتاب الضعفاء لأبو نعيم الأصبهاني، ص91
آقاي مزي در تهذيب الکمال همين تعابير را از بزرگان نقل ميکند. تهذيب الکمال للمزي، ج12، ص326
آقاي ذهبي در ميزان الاعتدال همين مطلب را نقل ميکند.ميزان الاعتدال للذهبي، ج2، ص255
ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب همين مطلب را نقل ميکند و ميگويد:
و قال الحاکم اتهم بالزندقه و هو في الرواية ساقط.
سيف بن عمر متهم به زنديق است و روايات او از درجه اعتبار ساقط است.تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج4، ص260