اسلام عمربن خطاب

Home انجمن ها خلفای راشدین اسلام عمربن خطاب

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  Doozakhian در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 7 نوشته (از کل 7)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1613

    Doozakhian
    کاربر
    صحيح بخاري باب اسلام عمربن خطاب ح3651:
    حدثني يحيى بن سليمان قال حدثني ابن وهب قال حدثني عمر بن محمد قال فأخبرني جدي زيد بن عبد الله بن عمر عن أبيه قال بينما هو في الدار خائفا
    عبدالله بن عمر ازعمربن خطاب نقل ميكند:
    عمربن خطاب از وحشت درخانه پنهان شده بود

    إذ جاءه العاص بن وائل السهمي أبو عمرو عليه حلة حبرة وقميص مكفوف بحرير وهو من بني سهم وهم حلفاؤنا في الجاهلية
    كه عاص بن وائيل كه ازبزرگان كافران بود ولباس حرير پوشيده بود آمد

    فقال له ما بالك
    وگفت:تورا چه شده عمر(وحشت زده اي چرا)

    قال زعم قومك أنهم سيقتلوني إن أسلمت
    عمرگفت:قوم توميگن اگه من اسلام بيارم مرا خواهند كشت

    “قال لا سبيل إليك بعد أن قالها أمنت
    عاص به عمرگفت:كسي باتو كاري نداره راحت باش،عمرگفت بعد اين سخن واطمينان عاص(كه كسي بامن كاري نداشته باشه) من ايمان اوردم

    فخرج العاص فلقي الناس قد سال بهم الوادي فقال أين تريدون

    عاص خارج شد ديد مردم اين طرف وانطرف ميرن پس گفت دنبال چي هستيد

    فقالوا نريد هذا ابن الخطاب الذي صبا
    گفتند دنبال اين پسرخطاب هستيم
    كه از دين برگشته

    قال لا سبيل إليه فكر الناس
    عاص گفت كاري به كارش نداشته باشيد(ولش كنيد خوش باشد)پس جماعت كافران پراكنده شدن.

    اگر عمربن خطاب انطوربود كه عمريان ميگن كه نبي ص ومومنان تا عمرمسلمان نشده بود نميتوانستن برن كعبه نمازبخوانند تا انكه عمرگفت پاشيد بريم توكعبه نمازبخوانيم وباكافران جنگيد و همه راكشت وشجاعت بسيار داشت ايا عاص بن وائل كه قران ميكه شانع نبي بود و نبي رامسخره مي نمود،احمق بود كه يك كسيكه بسيار وجيه وشجاع هست واجازه بده كه بله برو مسلمان شو نميزارم كسي تورو بكشه؟
    نتيجه ميگيريم عمرنه شجاعتي داشته و نه اهميتي!
    يك شخصي بود كه نه كفرش بدرد كافران ميخورده و نه مسلمان شدنش به كافران اسيب ميزد گفتن حالا مسلمان شدي هم شدي
    ____________________________

    #4127

    aref1993
    کاربر
    اساسا کاری با اسلام و کفر نداریم. اهالی سنت معاویه را بالا برده و شخصیتی الهی می دانند. حقیقتا این حرف مضحکی است. شوراء که نمی خواست ابوبکر خلیفه شود. اساسا با خلافت ابوبکر حق انتخاب دیگر مهاجرین و انصار زیر سؤال رفت. چرا ابوبکر زمانیکه خلیفه شد می بایست همه با او بیعت کنند و کسانی که بیعت نکردند به قول اهل سنت کافر می شوند، در حالیکه در دورۀ علی بیعت نکردن با علی را دوری از فتنه می دانند. چه حرفی است. امیرالمؤمنین علی و معاویة دشمن بودند. دشمنان علی ملعون و دوزخی بودند. برادران عزیز چه حرفی است. معاویه بر علی شورید. این مسلّم تاریخ است. ظلم و ناعدالتی های معاویه در شام در تمامی دوره ها مشهود است. چه دورۀ عمر و چه دورۀ عثمان و علی الخصوص در زمان پادشاهی خودش. معاویه اصلا قرآن و اسلام را قبول نداشت. کسی که کینۀ علی در دارد که مسلمان نیست. کسی که کینۀ اهل بیت در دل دارد مسلمان نیست

    والسلام

    #4140

    mojahed.din
    کاربر
    جواب دندان شکن در مورد ترسو بودن عمر

    اولا: پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم میفرماید

    اللهم أعز الإسلام بأحب هذين الرجلين إليک .. رواه أحمد والترمذي، وقال: حسن صحيح غريب. وصححه الألباني.

    «بار خدایا! هر یک از این دو مرد را که خود می‌پسندی، سبب سربلندی اسلام بگردان: ابو جهل بن هشام یا عمربن خطاب».

    ایا اعتراضی به حدیث پیامبر دارید؟

    دوما: اگر حدیث را میفهمیدی علت این واکنش عمر بن خطاب را هم نوشته بود”فخرج العاص فلقي الناس قد سال بهم الوادي” عاص خارج شد ديد مردم اين طرف وانطرف ميگردند

    مردم زیادی برای کشتن عمر امده اند ایا در چنین موقعیتی انسان را ترس بر میدارد یا بر نمیدارد؟

    سوما: موسی علیه السلام کلیم الله از عصایش که تبدیل به مار شد خوفی گرفت و هرچند به او ضرری نرسید و خداوند فرمود انک من الامنین

    و باز خداوند میفرماید:‏ وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ ‏20 قصص

    مردي از نقطه دوردست شهر شتابان آمد و گفت : اي موسي ! درباريان و بزرگان قوم براي كشتن تو به رايزني نشسته‌اند ، پس ( هر چه زودتر از شهر ) بيرون برو . مسلّماً من از خيرخواهان و دلسوزان تو هستم . ‏

    فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ‏21 قصص

    موسي از شهر خارج شد ، در حالي كه ترسان و چشم به راه بود ( كه هر لحظه حادثه‌اي رخ دهد و فرعونيان او را دستگير كنند . خدا را به فرياد خواند و ) گفت : پروردگارا ! مرا از مردمان ستمگر رهائي بخش . ‏

    حال سوال؟؟؟

    آیا ایمان به سیدنا موسی علیه اسلام دارید؟

    اگر گفتید: بله!

    پس میگوییم ایا موسی ترسو جبان و دیگر تهمت هایی که به عمر میزنید را داشت؟

    اگر گفتید بله: پس کافر شدید

    اگر گفتید خیر: پس هر توضیح و جوابی برای عمل سیدنا موسی اوردید همان جواب را برای شما می اوریم.

    پس یا باید تهمت سیدنا عمر را همزمان به سیدنا موسی هم بزنید یا عملی که صد در صد مشابه هم بوده بین عمر و موسی علیهما السلام را توجیه به احسن کنید و ندانسته تهمت به انبیا نزنید.

    خلاصه من منتظرم یا شما اصرار به ترسوئی عمر میکنید و کافر میشوید یا توضیح برای عمل موسی می اورید و ایمان به حقانیت عمر می اورید.

    #4141

    mojahed.din
    کاربر

    پنجما:اگر عمر ترسو بود و ایمانش نفعی به مسلمانان و کفرش ضرری به کافران نمیرساند پس چطور اسلام را اشکار کرد؟ چطور علی را به زعم خودتان طناب در گردن کشان کشان در شهر میکشاند؟ چطور ترسوئی بود که علی از مرده ی عمر هم میترسید البته باز به زعم شیعه و کتبشان.و در پست نماز تراویح ان را بیان کردم
    و اینجا به اختصار به ان اشاره میکنم

    علی میگوید ما هذا الصوت؟ قال: يا أمير المؤمنين، الناس يصيحون: واعمراه واعمراه، فقال أمير المؤمنين عليه السلام: قل لهم صلوا. ایا علی از چوب دستی عمری که فوت مرده بود می ترسید؟ اینکه مردم میگفتد وا عمراه میترسید که عمر زنده شود و علی را تنبیه کند؟ که فورا گفت نماز بخوانید؟؟؟؟؟؟؟؟


    چطور ترسوئی بود که شرق و غرب را فتح کرد و همه جارا زیر سایه ی اسلام برد ازجمله امپراطوری روم و ایران؟ ایا حقیقتا انسانی ترسو چنین قدرتی دارد؟

    حال بیایید و ببینیم که عمر ترسو بود یا امام زمان که از ترس 1200 سال است خود را در چاه قایم کرده است

    وبهذا الاسناد ، عن محمد بن مسعود قال : حدثني عبد الله بن محمد بن خالد قال : حدثني أحمد بن هلال ، عن عثمان بن عيسى الرواسي ، عن خالد بن نجيح الجواز ( 2 ) ، عن زرارة قال : قال أبو عبد الله عليه السلام ، يا زرارة لا بد للقائم من غيبة ؟ قلت : ولم ، قال : يخاف علي نفسه ـ وأومأ بيده إلى بطنه

    زراره می گوید از ابوعبدالله شنیدم که گفت ای زراره برای قائم باید غیبتی باشد !گفتم چرا؟؟فرمود چون برجانش می ترسد وسپس به بدن خود اشاره کردند

    صفحه481 كتاب كمال الدين وتمام النعمة

    ما شاء الله به امام زمانی که از ترس جانش 1200 سال است ظهور نمیکند. حقیقتا فلسفه ی غیبت امام عج عج فرج هم همین است که خوف از جانش دارد

    وبهذا الاسناد ، عن محمد بن مسعود قال : حدثني محمد بن إبراهيم الوراق قال : حدثنا حمدان بن أحمد القلانسي ، عن أيوب بن نوح ، عن صفوان بن يحيى ، عن ابن بكير ، عن زرارة قال : سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول : إن للقائم غيبة قبل أن يقوم ، قال : قلت : ولم ؟ قال : يخاف ـ وأومأ بيده إلى بطنه ـ .

    صفحه481 كتاب كمال الدين وتمام النعمة

    زراره می گوید از امام باقر شنیدم که میگفت قائم قبل از قیام غیبت می کند گفتم چرا؟؟فرمود می ترسد !

    #4142

    mojahed.din
    کاربر

    حدثني عبد الواحد بن محمد بن عبدوس العطار رضي الله عنه قال : حدثنا علي ابن محمد بن قتيبة ، عن حمدان بن سليمان ، عن محمد بن الحسين ، عن ابن محبوب ، عن علي بن رئاب ، عن زرارة قال : سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول : إن للقائم غيبة قبل ظهوره ، قلت : ولم ؟ قال : يخاف ـ وأومأ بيده إلى بطنه . ـ قال زرارة : يعني القتل .
    صفحه481 كتاب كمال الدين وتمام النعمة
    زراره می گوید از امام باقر شنیدم که فرمود قائم قبل از قیام غیبت می کند پرسیدم چرا؟؟ فرمود می ترسد و زراره می گوید یعنی از قتل می ترسد

    ـ حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رضي الله عنه قال : حدثني عمي محمد بن أبي القاسم ، عن أحمد بن أبي عبد الله البرقي ، عن أيوب بن نوح ، عن صفوان بن يحيى عن ابن بكير ، عن زرارة ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : للقائم غيبة قبل قيامه ، قلت : ( 3 ) ولم ؟ قال : يخاف على نفسه الذبح

    زراره می گوید از ابو عبدالله صادق شنیدم که فرمود قائم قبل از ظهور غیبت می کند پرسیدم چرا؟؟فرمود می ترسد برجان خودش که ذبح شود.

    بحارالانوار مجلسی مجلد 52 ص91

    طوسی: « لا علة تمنع من ظهوره إلا خوفه‏ على‏ نفسه‏ من‏ القتل‏ لأنه لو كان غير ذلك لما ساغ له الاستتار و كان يتحمل المشاق و الأذى فإن منازل الأئمة و كذلك الأنبياء ع إنما تعظم لتحملهم المشاق العظيمة في ذات الله تعالى.»
    (الغيبة (للطوسي)، كتاب الغيبة للحجة، النص، ص: 329 ، دار المعارف _قم؛ الغيبة للنعماني، پاورقی : ص: 177، نشر صدوق_تهران ،ط1)
    یعنی:« پنهان شدن آن حضرت هيچ جهتى ندارد بجز آنكه بر جان خودش ميترسد كه مبادا كشته شود و اگر جهتى غير از اين داشت جايز نبود كه پنهان شود بلكه مي بايست سختى‏ ها و آزارها را متحمّل ميشد كه درجات امامان و همچنين پيامبران عليهم السّلام با تحمّل سختيهاى بزرگ در راه خدا بالا ميرود.»

    پس شما ای دشمان عمر اگاه باشید که کارهای شما دقیقا کارهای شیطان صفتان است و پیروان ابن سباء اگاه باشید که در گمراهی سختی قرار دارید.

    #6083

    Mehrab
    کاربر
    ما از اقاي مجاهد تشكر ميكنيم زيرا در واقع جواب دندان شكن به علما و عوام اهل سنت دادن بخاطر ايراد به مهدي ع كه بخاطر ترس ظاهرنشدن در واقع بنابه قول جناب مجاهد بر موسي ع اقتدا نمودن و اين ايراد كه ندارد بل كار صحيح ومورد تأييد خدا وقرانس.
    جناب مجاهد مطالب دوزخيان و يا خوب نخوانده يا خوانده و فقط خواسته سياه كاري بكند.اصل سوال سر ان بود كه جراكافران به عمربن خطاب امان دادن بره مسلمان شه با انكه طبق اقوال اهل سنت عمرشخص مفيدي بود تو جاهليت واسلام‎!‎ايا ميشود عمربن خطاب شجاع وبافضيلت باشد وانگاه كافران بهش امان بدن تابعدها جناب عمربن خطاب حسابشان را برسد‎!‎
    جناب مجاهد شما مغلطه نكن جواب بده چه سري بين عمربن خطاب وسران كافران بودس كه بهش امان دادن‎!‎
    #6288

    mojahed.din
    کاربر
    جواب دندان شکن تر

    قریش جهت فشار آوردن بر رسول الله صلی الله علیه و سلم و دیگر مسلمین ، در میان خودعهد نامه ای نوشتند که:
    ۱- زن از بنی هاشم نگیرند و به ایشان زن به همسری ندهند.
    ۲- به ایشان چیزی نفروشند و از ایشان چیزی نخرند.
    چون قریشیان چنین کردند بنی هاشم و بنی عبدالمطلب رو به سوی ابوطالب آوردند و به وی پیوستند و همراه وی به درون دره ابوطالب رفتند. ابولهب از بنی عبدالمطلب جدا شد و به نزد قریش رفت.
    در این جا پیامبر صلی الله علیه و سلم در پناه قوم مشرکش و با حمایتها و شمشیرهای آنها، در ضمن ابراز توحید کامل و ولاء و براء و کفر به طاغوتش توانست بدون تأثیر پذیرفتن از قوانین و احکام آنها ،استقلال عقیدتی خود را حفظ کرده و پیامش را به طور کامل برساند.
    بیشتر آزار و اذیتهائی که بر رسول الله صلی الله علیه و سلم چون ریختن شکمبه گوسفند بر سرش در حین نماز یا پاشیدن خاک بر صورتش یا اذیت و آزارش توسط ثقیف و … ودیگرناملایماتی که درحقش صورت می گرفت ۳ سال قبل از هجرت و پس از مرگ ابوطالب بود. که پس از وی ابولهب رهبریت بنی هاشم را بر عهده گرفت. ابولهب ابتدا می خواست همان نقش ابوطالب را برای رسول الله صلی الله علیه و سلم بازی کند ،اما وقتی شنید که وی نسبت به جایگاه ابوطالبی که اینهمه بهش خدمت کرده چه گفته، از وی دست کشید.
    پیامبر صلی الله علیه و سلم در چنین وضعیتی دنبال یک پناهگاه می گشت. به همین دلیل روانه طائف گردید. اما دیدیم که چه برخوردی
    با وی شد. با این وجود هنگامی که از نزد ثقفیان برگشت، شخصی را به نزد مطعم بن عدی مشرک فرستاد تا او را پناه دهد تا بتواند پیام خدایی خود را به مردمان برساند و در مکه در امان باشد.
    مطعم به رسول الله صلی الله علیه و سلم پناه داد. صبح روز بعد مطعم و پسرانش و پسران برادرش جنگ افزار پوشیدند و به درون مکه رفتند. ابو جهل گقت: پناهش داده ای یا به آیین وی در آمده ای؟ مطعم گفت: پناهش داده ام. ابوجهل گفت: آن که را تو پناه دهی، پناه دهیم. پیامبر صلی الله علیه و سلم وارد مکه شد و در آن تا زمان هجرت ماندگار شد.
    در هجرت اول هنگام برگشت به مکه زمانی فهمیدند که خبر اشتباه شنیدند:
    – عثمان بن عفان در پناه ابو اُحَیحَه بن سعید بن عاص
    – ابو حذیفه بن عتبه در پناه پدرش
    – عثمان بن مظعون در پناه ولید بن مغیره در آمدند.
    عثمان بن مظعون پس از آن گفت: آیا در پناه یک بت پرست باشم؟ پناه بر خدا استوار تر است. او سایه پناه ولید بن مغیره را پس افکند. یکی از فرزندان مغیره وقتی با خبر شد برخاست و مشتی بر چشم عثمان زد. سعد ابن ابی وقاص هم در قصاص بینی وی را شکست.
    در این جا گروهی به میزان وسعت، قدرت و توان دنیوی خود همچون رسول الله صلی الله علیه و سلم مجبور شدند که در پناه مشرکین به فعالیت خود ادامه دهند و افرادی هم بودند که از این کار سر باز زدند و نپذیرفتند که زیر سایه مشرکین باشند. همین واکنش در مورد اسلام آوردن بعضی از اصحاب چون عمر بن خطاب و یا مسئله ابوبصیر در هنگام صلح حدیبیه رخ داد.

در حال نمایش 7 نوشته (از کل 7)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.