Home › انجمن ها › انتقاد از احادیث شیعه › اثبات صفات الله تعالی از کتب شیعه!!! و بررسی مختصر صفات خدا
این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط mojahed.din در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #1591
صفت نزول
از امام صادق عليه السلام روايت شده است که فرمود: روز جمعه حق و حرمتي دارد. مبادا که آن را تباه سازيد يا در انجام عبادت خداوند تقرب و نزديکي به او به وسيلة عمل صالح و دوري از همه گناهان و محرمات کوتاهي کنيد. زيرا خداوند در آن روز نيکيها را دو برابر ميکند و گناهان را محو و نابود ميکند. همچنين مرتبه انسانها را بالا ميبرد. همچنين فرمود: روز آن نيز همانند شبش بسيار فضيلت دارد. چنانچه بتواني آن را با نماز و دعا زندهداري، پس چنين کن. زيرا خداوند در آغاز شب جمعه به آسمان دنيا فرود ميآيد و نيکيها را در آن چند برابر و گناهاه را محو مينمايد. خداوند بسيار گسترش دهنده نعمتها و بزرگوار است.
الکافي (3/414)، تهذيب الأحکام (3/3) وسائل الشيعه (7/375).
روایت دوم
از جابر جعفي روايت شده است که شنيدم امام صادق -عليه السلام- فرمود: خداوند تبارک و تعالي در ثلث آخر شب به آسمان دنيا پايين ميآيد و ندا ميدهد آيا توبه کنندهاي هست تا توبه او را بپذيرم؟ آيا استغفار کنندهاي وجود دارد تا گناهان او را مورد عفو و آمرزش قرار دهم. آيا دعا کنندهاي هست که مرا بخواند تا او را آزاد کنم و بيامرزم ؟ آيا بيچارهاي هست که مرا بخواند تا براي او گشايشي به وجود بياورم و آيا مظلومي هست که از من طلب کمک کند تا به او ياري برسانم؟»
بحارالأنوار (84/167).
صفت وجه
خداوند ميفرمايد: ﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَالْأِكْرَامِ﴾. (الرحمن: 26-27).
پيامبر فرمود خدايا به من راضي بودن به قضا و قدر، زندگي راحت پس از مرگ، لذت نگاه کردن به چهره بزرگوار خودت و اشتياق ديدار خودت را بدون زيان امر مضر و فتنه گمراه کنندهاي عطا بفرما
بحارالأنوار (83/2).
فاطمه زهرا رضي الله عنها پس از نمازهاي پنجگانهشان اين دعا را ميخواندند: پاک و منزه است پروردگاري که حرکات قلبها را ميداند. و تعداد گناهان را ميشمارد، تا اينکه فرمود: خداوندا من از تو راضي شدن به قضا و قدرت، و لذت نگاه کردن به چهرهات را ميخواهم.
فلاح السائل (202).
همچنين زهرا رضي الله عنها ميفرمود: سپاس خدايي را که گويندگان قادر به شمردن مدح او نيستند، سپاس خدايي که تعداد نعمتهايش غير قابل شمارش هستند … تا اينکه فرمود: و به من نگاه کردن به چهرهات را عنايت بفرما
فلاح السائل (240)، بحارالأنوار (83/104).
در دعاي روز جمعه چنين ميخوانيم: «وتلقن بها عند فراق الدنيا حجتي وأنظر بها إلى وجهك الكريم وعلىّ منك نورٌ وكرامه»
از تو ميخواهم که حجتم [که لا اله الا الله] است را در هنگام ترک دنيا بر من تلقين کني و بخواني، و به وسيله آن به چهره بزرگوارت نگاه کنم و نور و کرامت تو بر من ببارد».
بحارالأنوار (87/133).
در تسبيحات شب شنبه ميخوانيم: «اجعل لنا منزلاً مغبوطاً ومجلساً رفيعاً وظلاً ومرتفعاً جسيماً جمياً ونظراً إلى وجهك يوم تحجبه عن المجرمين». «خداوندا براي من جايگاهي بلند و رشک برانگيز، و سايهاي و مکاني بزرگ و زيبا قرار بده، و به من نگاه کردن به صورت بزرگوارت را عطا کن، در روزي که آن را از گناهكاران پوشيده ميداري».
بحارالأنوار (87/144)، البلد الأمين (94)، مصباح الکفعمي (99) مصباح المجتهد (429).
امام کاظم -عليه السلام- در دعايشان چنين ميخواندند:
«خدايا به من و او در روز قيامت پاداش، و در روز ملاقات، عفو و مغفرت عنايت بفرما، و همچنين آسايش در هنگام مرگ، شادي بيپايان، نگاه کردن به چهره مبارکت و اشتياق به ديدارت را به ما عطا کن».
بحارالأنوار (87/205) البلد الأمين (135) مصباح الکفعمي (126) مصباح المجتهد (480).
«خدايا دربهاي رحمتت را بر بندگان يکتا پرستت مبند، و بندگان مشتاقت را از نظر کردن به چهره زيبايت، منع مفرما»[12].
بحارالأنوار (91/143).
تا اینجا ثابت شد که امام صادق و فاطمه و امام کاظم رضی الله عنهم وهابی بودند!!! و وهابیت آن زمان هم وجود داشته است
صفت عين
از جمله صفاتي که وجود آن براي خداوند عزّوجلّ اثبات شده است، صفت چشم ميباشد که شايسته ذات با عظمت پروردگار ميباشد و شبيه صفات مخلوقات نيست و از کيفيت آن اطلاعي نداريم.
خداوند ميفرمايد: ﴿وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا﴾. (الطور: 48).
«در راه ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن، چرا كه تو زير نظر ما و در حفاظت و رعايت كامل ما قرار دارى. (در اين آيه صفت چشم براى خداوند است كه بدون هيچ تشبيه به بندگامش، و چگونگى آن به جلال و عظمت او لايق است)».
همچنين ميفرمايد: ﴿وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ * تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ كَانَ كُفِرَ﴾. (القمر: 13-14).
«و او [نوح -عليه السلام-] را بر مركبى از الواح و ميخهايى ساخته شده سوار كرديم. آن كشتي در منظر و ديدگاه ما و با حفظ و نگهداشت ما حركت مىكرد! اين كيفرى بود براى كسانى كه (به نوح) كافر شده بودند! (و ما آنان را غرق كرديم). (در اين آيه اثبات صفت دو چشم براى خداوند است كه به جلال و عظمت او لايق دارد)».
همچنين ميفرمايد: ﴿وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي﴾. (طه: 39).
«و من محبت خود را بر تو افکندم [بدانگونه که هر کس تو را ببيند، بياختيار دوستت داشته باشد] تا تحت نظارت چشم من پرورده شوي».
«هر پيامبري که خداوند او را برانگيخته است، قومش را از دجال ترسانده است و خداوند آن را به امروز شما موکول کرده است. پس هر گاه در کار او دچار شک و شبهه شديد، بدانيد که [دجال يک چشم است] اما خداوند شما يک چشم نيست».
الخرائج و الجرائح (3/1138). قطبالدين راوندي
در باره دجال امده كه دشمن خدا دروغ ميگويد او کور است، غذا ميخورد و در بازارها راه ميرود. بدانيد که پروردگار شما يک چشم نيست
کمالالدين (2/525)، بحارالأنوار (52/194)، الخرائج و الجرائح (3/1133).
صفت علو و استواء
فرد مسلمان بايد معتقد باشد، که خداوند در آسمان بر روي عرشش استقرار يافته است به گونهاي که فقط لايق ذات احديت ميباشد و شبيه استقرار پيداکردن مخلوقات نيست و ما چگونگي آن را نميدانيم. خداوند مسأله استواء و استقرار بر عرش را در آيات زير بيان کرده است. خداوند ميفرمايد: ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ﴾. (يونس: 3).
«پروردگار شما، خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد; سپس بر عرش استقرار يافت.»
همچنين ميفرمايد: ﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ﴾. (الرعد: 2).
«خدا همان كسى است كه آسمانها را، بدون ستونهايى كه براى شما ديدنى باشد، برافراشت، سپس بر عرش استقرار يافت».
همچنين ميفرمايد: ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾. (طه: 5).
«خداوند مهرباني است که بر عرش استقرار يافته است».
همچنين دربارة قرار گرفتن آن در بالاي آسمان ميفرمايد: ﴿إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾. (آل عمران: 55).
«(به ياد آوريد) هنگامى را كه خدا به عيسى فرمود: «من تو را برمىگيرم و به سوى خود، بالا مىبرم».
همچنين ميفرمايد: ﴿بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ﴾. (النساء: 158).
«بلکه خداوند او را به سوي خود بالا برد».
همچنين ميفرمايد: ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾. (فاطر: 10).
«سخنان پاكيزه به سوى او صعود مىكند، و عمل صالح را بالا مىبرد».
همچنين ميفرمايد: ﴿أَأَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ * أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ﴾. (الملك: 16-17).
«آيا خود را از عذاب كسي كه حاكم بر آسمان است در امان ميدانيد كه دستور دهد زمين بشكافد و شما را در خود فرو برد، و دائماً به لرزش خود ادامه دهد؟ آيا خود را از عذاب خداوند آسمان در امان ميدانيد كه تندبادي پر از سنگريزه بر شما فرستد؟، و به زودي خواهيد دانست تهديدهاي من چگونه است».
از علي -عليه السلام- روايت شده است که او از كشور يمن طلايي را در پوستي دباغي شده براي پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- فرستاد که خاک از آن جدا نشده بوده پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- او را ميان پنج نفر از اصحاب تقسيم کرد: أقرع بن حابس، عيينة بن حصن بن بدر، زيد الخيل، علقمة بن علاثة وعامر بن طفيل، گروهي از اصحاب کمي رنجيده خاطر شدند و گفتند: ما از اين افراد استحقاق بيشتري براي آن طلا داشتيم. اين سخن به پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- رسيده و فرمود: «أَلاَ تَأْمَنُونِي وأَنَا أمينُ مَنْ فِي السماءِ يَأْتِيْنِي خَبَرُ السماءِ صَبَاحاً ومَسَاءً»: «آيا مرا امين نميپنداريد. در حاليکه من امين آن خدايي هستم که در آسمان است. هر صبح و شب خبر آسمان براي من ميرسد»
دعائم الإسلام (1/260)، نگا : بحارالأنوار (93/70)، مستدرک الوسائل (7/116).
هنگامي که رسول الله صلي الله عليه وسلم زنده بودند و شريعت اسلام را ابلاغ مي نمودند، هرگاه آيه اي بر ايشان نازل مي شد، وي آن آيه را براي مردم و يارانش مي خواند و اگر لازم بود آنرا برايشان شرح و بيان مي کردند، و يا گاها يکي از يارانش اگر متوجه مفهوم آيه نمي شد از پيامبر صلي الله عليه وسلم سوال مي کرد که مثلا منظور خداوند از فلان کلمه از فلان آيه چيست؟ و پيامبر صلي الله عليه وسلم نيز پاسخ را بوسيله ي وحي کسب مي کرد و آنرا به سوال کننده بازگو مي نمود..
اگر ما به اين دوران که از نعمت حيات رسول خدا صلي الله عليه وسلم بهره مند بود، نگاهي دقيق بياندازيم متوجه مي شويم که صحابه رضي الله عنهم در مورد صفاتي که خداوند متعال آنرا براي خود توصيف و اثبات کرده بود سوال و کنجکاوي نمي کردند، و هرگز در مورد آنها بحث و گفتگو نمي کردند، و جالب اينکه خود پيامبر صلي الله عليه وسلم نيز هرگز بر سر کيفيت و چگونگي صفات خدا بحثي نمي کرد و هرگز اصحابش را بر کنجکاوي در مورد آن صفات ترغيب نمي کردند، مثلا آيه نازل مي گشت و مي فرمود: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» (مائده 64). يعني: و يهود گفتند: « دست خدا بسته است، دستهايشان بسته باد! و بخاطر اين سخن، از رحمت (الهى) دور شوند! بلکه هر دو دست خدا گشاده است.
حال اين آيه در مورد (يد) که در زبان عربي به معناي دست است، بحث کرده و گفته که : «يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ :هر دو دست خدا گشاده است». پيامبر صلي الله عليه وسلم اين آيه را براي يارانش مي خواند و آنها نيز آيه را حفظ مي کردند، اما هرگز آنها از پيامبر صلي الله عليه وسلم نمي پرسيدند که: (دست خدا چگونه است؟ اصلا منظور از دست چيست؟) و پيامبر صلي الله عليه وسلم نيز هرگز کيفيت و چگونگي آنرا بيان نميکردند، بنابراين صحابه رضي الله عنهم نيز (سمعاً و طاعتاً) آن آيه را تصديق مي کردند و آنرا حفظ مي نمودند و از قيل و قال و بحث و جدل در مورد آن خودداري ميکردند. اين روش برخورد سلف صالح ما در قبال صفات پروردگار بود.
حال برخي از اهل بدعت گمان مي کنند که اگر براي خداوند صفت “دست” را اثبات کنند، پس در حقيقت خداوند را با مخلوقاتش تشبيه کرده ايم!! لذا از ترس اينکه مرتکب تشبيه نشوند، اقدام به تحريف معنايي آن صفت مي کنند! و ادعا دارند که “دست” به معناي “قدرت” است!!
در حاليکه اين تعبير از دست؛ يعني دست را به قدرت تعبير کردن، سخن بدون دليلي است و بلکه برخواسته از حدس و گمان است. يعني در هيچ يک از لهجه هاي عرب، “يد” را قدرت معني نمي کنند، بلکه مراد از “يد” دست مي باشد، البته آنگونه که لايق به ذات الله تعالي است نه آنکه تشابهي با مخلوقاتش داشته باشد.
اگر صفاتي وجود داشته باشند که هم خالق و هم مخلوق به آنها موصوف هستند (مثلا صفت “دست” يا “شنوايي”)، اين اشتراک فقط در الفاظ صفات برقرار است نه در کيفيت و چگونگي آنها، يعني فقط لفظا با هم مشترک و متشابه هستند، ولي کيفيت صفت در خداوند متعال مشابه کيفيت شنوايي مخلوقات نيست، و از طرفي کيفيت صفات خدا مجهول هستند و کسي کيفيت آنها را نمي داند، ولي کيفيت صفات مخلوقات واضح و معلوم هستند.
در حقيقت معطله از ترس آنکه مبادا با اثبات صفات خداوندي، متهم به تشبيه و تجسيم شوند، از اين ترس؛ بکلي صفات خدا را انکار کرده اند. چون اين جاهلان چنين مي پنداشتند که لازمه ي اثبات صفات خدايي (مثلا صفت “يد: دست”) اين است که خدا بايد جسم باشد وگرنه اثبات آن صفات براي خدا معني نخواهد داشت، از اينرو براي آنکه مرتکب تجسيم و تشبيه نشوند و از ترس آن بکلي صفات خدا را انکار مي کردند. و اين خود يک انحراف است؛ در حقيقت اين گروه (گروه اول) از ترس آنکه در انحراف اهل تجسيم گرفتار نشوند، خود در انحراف ديگري (يعني انکار صفات) فرو رفتند. (از چاله در آمدند و به چاه افتادند!).
همچنين اهل تشبيه و تجسيم نيز از ترس آنکه دچار الحاد و انکار صفات خداوند متعال نشوند، صفاتي را که خداوند متعال خودش در قرآن آنرا براي خودش توصيف کرده و مي دانستند که انکار آن صفات کفر است، از اين ترس که متهم به تعطيل و انکار صفات نشوند، در اثبات صفات غلو و افراط کردند و قائل بر اين شدند که نه تنها خداوند آن صفات را دارد بلکه مشابه صفات مخلوقات نيز است! زيرا اين جاهلان گمان مي کردند که مثلا هرکس داراي صفت “دست” باشد، ناچارا بايد جسم باشد، و اين مخلوقات هستند که داراي دست هستند. بنابراين اين گروه (گروه دوم) نيز به انحراف افتادند و جالب اينکه آنها از ترس آنکه در انحراف گروه اول (معطله) بدور باشند، خود به انحراف ديگري افتادند. (از چاله در آمدند و به چاه افتادند!).
ولي اهل سنت و جماعت و علماي سالم و تابع سنت نبوي؛ همان بزرگاني که در طول دوران زندگي خود شعار چنگ زدن به سنت پيامبر صلي الله عليه وسلم و شاگردانش را سر مي دادند و مردم را از بدعت و فلسفه و انحراف تحذير مي کردند، چنين موضعگيري کردند که:
((صفات خداوندي را بدون کم و کاست تصديق مي کنيم، ولي نه آن صفات را انکار مي کنيم و نه آنرا بمانند صفات مخلوقين تشبيه يا تجسيم مي کنيم، و معنا يا ظاهر صفات را تحريف نمي کنيم و کيفيت و چگونگي آنها را بيان نمي کنيم، بلکه به همان معناي ظاهري صفات در زبان قرآن (عربي) اکتفا کرده و سمعاً و طاعتاً تصديق مي کنيم و به آنها ايمان مي آوريم؛ البته آن صفات را بگونه اي تصديق و اثبات مي کنيم که تنها لايق به ذات پاک باري تعالي باشد که هيچ مخلوقي در آن صفات با وي شريک نيستند و صفات مخلوقين با صفات خداوندي متفاوت است، صفات خداوند کمال مطلق هستند ولي صفات مخلوقين ناقص هستند)). همين..! و در کم و کيف آن فرو نمي رويم و از مباحث کلامي و فلسفي دوري مي کنيم، زيرا آن مباحث همگي برخواسته از ذهن و عقل ناقص بشري هستند ولي شريعت برخواسته از سوي خداوند عليم و حکيم است.
شيخ الاسلام ابن تيميه بر عليه هر دو گروه معطله و اهل تجسيم کتابي نوشت، او براي اينکار ابتدا کتاب “التأسيس في ردّ اساس التقديس” تأليف فخر رازي را برگزيد، و سپس متون آن کتاب را مورد نقد و بررسي قرار داد و در نهايت کتابي را از آن مطالب گردآوري ساخت و آنرا “بيان تلبيس الجهمية في تأسيس بدعهم الكلامية” نام نهاد.
حال نظرات دو گروه افراط و تفريط را در خصوص “دست” خدا در اين آيه بيان مي کنيم و بعد منهج اعتدال را ذکر مي نماييم:
گروه اول (معطله): آنها مي گويند که خداوند (يد= دست) ندارد، زيرا اگر بگوييم خدا دست دارد، پس با اين حساب ما خدا را جسم فرض کرده ايم! اگر از آنها بپرسيم که پس منظور از “دست” در آن آيه چيست؟ مي گويند: منظور از دست در آن آيه؛ “قدرت” است! يعني دست در حقيقت جايگزين لفظ “قدرت” شده است!
{ اگر واقعا اينگونه است، پس چه لزومي داشت که خداوند متعال بجاي لفظ “قدرت” از “دست” استفاده کند؟! زيرا اگر آيه ي فوق را بر اساس تعبير آنها ترجمه کنيم، معني آيه بصورت زير در خواهد آمد: « و يهود گفتند: «قدرت خدا بسته است، قدرتهايشان بسته باد! و بخاطر اين سخن، از رحمت (الهى) دور شوند! بلکه هر دو قدرت او، گشاده است.»
حال اين آيه چه معنايي خواهد داد؟ منظور از “دو قدرت خدا” در اينجا چيست؟ چرا نفرمود قدرت خدا، يعني خداوند متعال دو قدرت دارد؟ چرا سه قدرت ندارد؟ و يا بيشتر ندارد..؟ اصلا چرا خدا از همان ابتدا بجاي لفظ “دست” از لفظ “قدرت” استفاده نکرد؟ آيا خداوند متعال معني “يد” را نمي دانست که به “دست” تعبير مي شود؟
گروه دوم (اهل تجسيم و تشبيه): آنها مي گويند: مگر نه اينکه “دست” خود جسم است؟ مگر دست انسانها جسم نيست؟ آري، پس کسي که دست داشته باشد، لزوما خود او نيز بايد جسم باشد. و از آنجائيکه خدا در آن آيه صفت “دست” را براي خود ثابت کرده، پس چاره اي نداريم مگر آنکه بپذيريم که صفت خدا نيز جسم است، بمانند صفات مخلوقين.. و اگر اينرا نپذيريم و بگوييم که خدا دست ندارد در آنصورت مرتکب انکار و الحاد صفات مي شويم و اين کفر است!!
ظاهرا قرار است يا افراط شود يا تفريط! يعني يا بايد بگويند که خدا آن صفت را ندارد (که اين خود انکار است) و يا بايد بگويند که منظور از آن لفظ، چيزي ديگري است (که اين نيز خود تحريف معنايي است) و يا آنکه بايد بگويند که صفات خدا همانند صفات مخلوقين جسم هستند!
ما مي دانيم که تشيع فقط چند صفت انگشت شمار را براي خدا ثابت مي کنند، مثلا صفات “سميع: شنوايي” و “بصير:بينايي” و “قدير: توانا” و “عليم: عالم” و “رحيم” و “رحمن” را براي خداوند متعال ثابت مي کنند و به آن ايمان دارند، ولي بقيه صفاتي را که خداوند متعال در قرآن براي خودش ثابت نموده را يا انکار مي کنند و يا آنرا تحريف معنايي مي کنند. مثلا موضع تشيع در قبال صفت “يد” در آيه ي اينست که مي گويند: دست در اينجا به معناي قدرت است! همان بحثي که قبلا ذکر کرديم، که هيچ دليلي از کتاب و سنت ندارند، و صرفا پيروي از حدس و گمان و يا کلام و فلسفه است. آنها مي گويند که اگر ما بگوييم خدا “دست” دارد، پس خدا را جسم فرض کرده ايم! ولي ما به ايشان مي گوييم:
مگر شما قبول نداريد که خدا “شنوا” و “بينا” است؟ حتما مي گويند: آري.
حال چرا شما صفتي را براي خدا ثابت مي کند که آن صفت را مخلوقات دارند، مثلا مخلوقات شنوايي و بينايي دارند، پس چرا شما اين دو صفت را که در مخلوقات موجود است را به خدا نسبت مي دهيد؟ آيا ما نيز بايد به شما بگوييم که چون آن دو صفت را براي خدا ثابت کرديد پس شما اهل تجسيم هستيد؟!!
ما نيز مي گوييم: “بسيار خوب! پس چرا شما به همين ترتيب که صفات شنوايي و بينايي را براي خدا ثابت مي کنيد، بقيه صفات را نيز ثابت نمي کند؟! چرا اين تبعيض را بين “شنوايي” و “وجه” خداوند قائل مي شويد؟ چرا همين طرز اثبات صفت شنوايي و بينايي را براي صفت “دست” نيز بکار نمي بريد؟ اگر قرار باشد که صفات شنوايي و بينايي خداوند با شنوايي و بينايي مخلوقات مشابه نباشد – که درست هم است- پس چرا بايد گمان کنيد که صفت “دست” خدا بمانند دست مخلوقين است؟ پس شما در اينجا مرتکب تبعيض شده ايد؛ از يک طرف صفات شنوايي و بينايي را ثابت مي کنيد، و از طرف ديگر منکر بقيه ي صفات هستيد!!
ما به شما که صفات شنوايي و بينايي را براي خدا ثابت کرديد نمي گوييم که اهل تجسيم هستيد، ولي شما اهل سنت را به دليل اثبات صفاتي که خداوند متعال خودش براي خود ثابت کرده، اهل تجسيم مي دانيد؟! پس براستي که اين يک کج فهمي و انحرافي است که به دليل نفوذ علم کلام و فلسفه به ميان مذهب شما روي داده است.
ولي منهج اهل وسط و اعتدال، که ادامه دهنده ي راه پيامبر صلي الله عليه وسلم و يارانش رضي الله عنهم هستند، همان کساني که سمعا و طاعتا صفات خداوند متعال را تصديق مي کردند و از پرداختن به آنها پرهيز مي نمودند، مي گويند: (ما ايمان راسخ داريم که خداوند متعال از معناي الفاظي که در کلام خود – قرآن – بکار مي برد، اشراف کامل دارد، و مي دانيم که خداوند متعال قرآن را با زبان عربي نازل نمود، و مي دانيم که خدا اطلاع کامل دارد که معني “يد” به چه چيزي تعبير مي شود، و نيز مي دانيم که در هيچ جايي از زبان ملت عرب نيامده که “يد” به معناي قدرت باشد، از اينرو خدايي که آن همه علم و آگاهي دارد، پس با الفاظي سخن نمي گويد که بندگانش سردرگم شوند و در آن به مشاجره بپردازند، لذا هنگامي که خود مي فرمايد :« يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ: دو دست خدا گشوده است» پس ما نيز سمعا و طاعتا مي گوييم: خداوند متعال فرموده که دو دست من گشوده است، پس ما هم مي گوييم «دو دست خدا گشوده است». همين.. نه بيشتر و نه کمتر.. و نمي گوييم که منظور از دست قدرت است، و نمي گوييم که دست خدا مشابه دست مخلوقات است، و نمي گوييم که دست خدا جسم است! فقط مي گوييم که: اين صفتي است که خدا خودش براي خويش ثابت کرده، پس ما حق نداريم بدون علم کافي و سرخود و فقط بخاطر پيروي از اصول علم کلام آن صفت را انکار کنيم يا تجسيم نماييم يا آنرا به معني قدرت تعبير کنيم. ما فقط مي گوييم: « يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» و بس..
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3903شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3904الكتاب : تنزيه الشريعة المرفوعة لابن عراق222 ( رأيت ربى يوم عرفة بعرفات على جمل أحمر عليه إزاران وهو يقول: قد سمحت قد غفرت إلا المظالم فإذا كانت ليلة المزدلفة لم يصعد إلى السماء حتى إذا وقفوا عند المشعر قال: غفرت حتى المظالم ثم يصعد إلى السماء وينصرف الناس إلى منى ) الأهوازى، وكما في تنزيه الشريعة المرفوعة عن الأحاديث الموضوعة ج1ص139/17. ( موضوع ) وقال الكتانى: أخرجه الأهوازى من حديث أسماء فقبح الله واضعه.
الكتاب : جامع الأحاديث القدسية ( الضعيفة )رأيت ربى فى المنام فى صورة شاب موفر فى الخضر عليه نعلان من ذهب وعلى وجهه فراش من ذهب (الطبرانى فى السنة عن أم الطفيل امرأة أبى بن كعب)
أخرجه الطبرانى (25/143 ، رقم 346) . قال الهيثمى (7/179) : قال ابن حبان : إنه حديث منكر لأن عمارة بن عامر بن حزم الأنصارى لم يسمع من أم الطفيل ذكره فى ترجمة عمارة فى الثقات .
الكتاب : جامع الأحاديث
المؤلف : عبد الرحمن بن أبو بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى : 911هـ)در اینجا چیزی که خیلی جالب است عماره بن عامر و ام طفیل بیش از صد سال فاصله ی تاریخی با هم داشتند و همدیگر را ندیده اند و این روایات و اگر ده ها روایت به این شکل باز اورده شود همه ی انها موضوع و مردود می باشند.
وعن أم طفيل امرأة أبي بن كعب قالت : سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول : ص . 371
رأيت ربي في المنام في صورة شاب موفر في خف عليه نعلان من ذهب على وجهه فراش من ذهب
قال الحديث
رواه الطبراني وقال ابن حبان : إنه حديث منكر لأن عمارة بن عامر بن حزم الأنصاري لم يسمع من أم الطفيل ذكره في ترجمة عمارة في الثقات مجمع الزوائد جزء 7 ص 179
[ مجمع الزوائد – الهيثمي ]
الكتاب : مجمع الزوائد ومنبع الفوائد
المؤلف : نور الدين علي بن أبي بكر الهيثمي
الناشر : دار الفكر، بيروت – 1412 هـ
عدد الأجزاء : 10شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6555بر خلاف باور گمراه و نادرست بد مذهبان درباره الله پاک و رحمن باید دانست که خداوند در قران کریم صفات خود را بیان فرموده است و در اینجا صفت علو و اینکه الله در اسمان بر روی عرش است را بیان میکنیم. و این باور که الله همه جا با ذات خودش وجود دارد کاملا عقیده ای خلاف قران و توحید میباشدخداوند میفرماید ( وهو العلي العظيم ) البقرة/255 ، ( سبح اسم ربك الأعلى ) الأعلى/1.
و میفرماید ( وهو القاهر فوق عباده ) الأنعام/18
او چیره است بالا سر بندگانش
{ يخافون ربهم من فوقهم }(النحل:50) آنها از پروردگارشان که بالای سرشان است ، می ترسند
و اینکه الله اشیاء را از نزد خود «نازل» میکند. و نزول از بالا به پایین است
( يدبر الأمر من السماء إلى الأرض) السجدة 5. یعنی کار (جهان هستی) را از آسمان تا زمین تدبیر می کند
( إنا نحن نزلنا الذكر ) الحجر/9 ما خود قران را نازل کردیم.
و شبیه این ایات فراوان است.
و اینکه اشیاء به طرف الله صعود میکند
( إليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه ) فاطر/10
یعنی :سخن پاکیزه به سوی او بالا می رود، و خدا كردار پسنديده را بالا ميبرد
( تعرج الملائكة والروح إليه ) المعارج/4. فرشتگان و جبرئيل به سوي او بالا ميروند.
( أأمنتم من في السماء أن يخسف بكم الأرض ) الملك /16. آيا از كسي كه در آسمان است ، خود را در امان ميدانيد.
درباره عیسی علیه السلام میفرماید { إذ قال الله يا عيسى إني متوفيك ورافعك إلي }(آل عمران: 55 )
هنگامي را كه خدا به عيسي فرمود : من تو را ميميرانم و به سوی خویش بالا می برم.
{ بل رفعه الله إليه }(النساء: 157-158) بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد
و الله بر روی عرش است :
{ الرحمن على العرش استوى }(طه:5) الله مهربان بر عرش قرار گرفت.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6725سلام علیکم.
انشاء الله که در آینده نزدیک بررسی را هم متوجه میشوید که چیست. خصوصا در اعتقادات.
اما من در بحار که بررسی سند لازم ارد یا در هیچ یک از کتب شیعه که هر کدام بررسی نیاز دارند دنبال این مطلب نبودم. یه سری به بخاری و مسلم زدم و ابن ماجه و ابی داود و ترمذی. دو مورد اول که هر کی بگه بررسی لازم دارند معلومه که چیکاره است. موارد بعدی هم چون از صحاح هستن در ابتدای کار نشون میدن که معتبر هستند. در برخی از احادیث نظر مولف آمده که حدیث را صحیح دانسته. برخی هم که بر این کتب تعلیقه دارند تصحیح کردند. فقط یه سوال مونده که چرا در نسائی از این خبرها نیست.
البته هم در این کتب و هم در کتب شیعه شروحی بر روایات هست اما نکته اینجاست که شیعه بدون بررسی قبول نمیکنه. شما حداقل ملزمی که از بخاری و مسلم همینطور دربست قبول کنی. بالخره اصح الکتب بعد کتاب الله الکی که نیست.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6727مثلا در مورد روئیت خدا؛عن قيس عن جرير قال كنا مع النبي صلى الله عليه وسلم فنظر إلى القمر ليلة يعنى البدر فقال إنكم سترون ربكم كما ترون هذا القمر لا تضامون في رؤيته فان استطعتم أن لا تغلبوا على صلاة قبل طلوع الشمس وقبل غروبها فافعلوا ثم قرأ وسبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس وقبل الغروب
بخاری ج1ص139 کتاب مواقیت صلاه باب وقت العصر
باب وقت العشا الی نصف اللیل ص143. ج6 ص48. کتاب التوحید ج8ص179
صحیح مسلم ج2 باب فضل صلاتی صبح و عصر ص114. سنن ابن ماجه باب فیما انکرت الجهمیه ج1ص63
سنن ابی داود باب ما فی الروئه ج2ص419
در پاورقی سنن ابن ماجه آورده که؛
(الجهميّة)هم الطائفة من المبتدعة، يخالفون اهل السنّة في كثير من الاصول كمسألة الرؤية واثبات الصّفات. ينسبون إلى جهم بن صفوان من اهل الكوفة
عن أبي سعيد الخدري ان ناسا في زمن رسول الله صلى الله عليه وسلم قالوا يا رسول الله هل نرى ربنا يوم القيامة قال رسول الله صلى الله عليه وسلم نعم قال هل تضارون في رؤية الشمس بالظهيرة صحوا ليس معها سحاب وهل تضارون في رؤية القمر ليلة البدر صحوا ليس فيها سحاب قالوا لا يا رسول الله قال ما تضارون في رؤية الله تبارك وتعالى يوم القيامة الا كما تضارون في رؤية أحدهما
مسلم ج1ص115 باب معرفه الطریق الروئه
ان أبا هريرة أخبرهما ان الناس قالوا يا رسول الله هل نرى ربنا يوم القيامة قال هل تمارون في القمر ليلة البدر ليس دونه سحاب قالوا لا يا رسول الله قال فهل تمارون في الشمس ليس دونها سحاب قالوا لا قال فإنكم ترونه كذلك يحشر الناس يوم القيامة
بخاری ج1ص195 باب فضل السجود
عن أنس رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال يجتمع المؤمنون يوم القيامة فيقولون لو استشفعنا إلى ربنا فيأتون آدم فيقولون أنت أبو الناس خلقك الله بيده واسجد لك ملائكته وعلمك أسماء كل شئ فاشفع لنا عند ربك حتى يريحنا من مكاننا هذا فيقول لست هناكم ويذكر ذنبه فيستحى ائتوا نوحا فإنه أول رسول بعثه الله إلى أهل الأرض فيأتونه فيقول لست هناكم ويذكر سؤاله ربه ما ليس له به علم فيستحيى فيقول ائتوا خليل الرحمن فيأتونه فيقول لست هناكم ائتوا موسى عبدا كلمه الله وأعطاه التوراة فيأتونه فيقول لست هناكم ويذكر قتل النفس بغير نفس فيستحيى من ربه فيقول ائتوا عيسى عبد الله ورسوله وكلمة الله وروحه فيقول لست هناكم ائتوا محمدا صلى الله عليه وسلم عبدا غفر الله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر فيأتوني فانطلق حتى استأذن على ربى فيؤذن فإذا رأيت ربى وقعت ساجدا
بخاری ج5ص147 باب تفسیر القرآن
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6728و در پایان این بخش؛
ان أبا هريرة اخبره ان ناسا قالوا لرسول الله صلى الله عليه وسلم يا رسول الله هل نرى ربنا يوم القيامة فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم هل تضارون في رؤية القمر ليلة البدر قالوا لا يا رسول الله قال هل تضارون في الشمس ليس دونها سحاب قالوا لا يا رسول الله قال فإنكم ترونه كذلك يجمع الله الناس يوم القيامة فيقول من كان يعبد شيئا فليتبعه فيتبع من كان يعبد الشمس الشمس ويتبع من كان يعبد القمر القمر ويتبع من كان يعبد الطواغيت الطواغيت وتبقى هذه الأمة فيها منافقوها فيأتيهم الله تبارك وتعالى في صورة غير صورته التي يعرفون فيقول انا ربكم فيقولون نعوذ بالله منك هذا مكاننا حتى يأتينا ربنا فإذا جاء ربنا عرفناه فيأتيهم الله تعالى في صورته التي يعرفون…. فيشار إليهم الا تردون فيحشرون إلى جهنم كأنها سراب يحطم بعضها بعضا فيتساقطون في النار حتى إذا لم يبق الا من كان يعبد الله تعالى من بر وفاجر اتاهم رب العالمين سبحانه وتعالى في أدنى صورة من التي رأوه فيها قال فما تنتظرون تتبع كل أمة ما كانت تعبد قالوا يا ربنا فارقنا الناس في الدنيا افقر ما كنا إليهم ولم نصاحبهم فيقول انا ربكم فيقولون نعوذ بالله منك لا نشرك بالله شيئا مرتين أو ثلاثا حتى أن بعضهم ليكاد ان ينقلب فيقول هل بينكم وبينه آية فتعرفونه بها فيقولون نعم فيكشف عن ساق
مسلم ج1ص113
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6729و البته این هم اعضا و جوارح خدا مانند دست و پا و صورت و آنچه که برای خنده لازم است(دو لب. حدود 24 ماهیچه که نشان دهنده خنده است)
حدثنا أبو الزناد عن الأعرج عن أبي هريرة ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال يد الله ملأى لا يغيضها نفقة سحاء الليل والنهار وقال أرأيتم ما أنفق منذ خلق السماوات والأرض فإنه لم يغض ما في يده وقال عرشه على الماء وبيده الأخرى الميزان يخفض ويرفع
بخاری ج8ص173 کتاب التوحید
اخبرني عبد الله بن عمر قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم يطوى الله عز وجل السماوات يوم القيامة ثم يأخذهن بيده
اليمنى ثم يقول انا الملك أين الجبارون أين المتكبرون ثم يطوى الأرضين بشماله ثم يقول انا الملك أين الجبارون أين المتكبرون
مسلم ج8ص126 کتاب صفه القیامه
عن أبي هريرة ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لا يتصدق أحد بتمرة من كسب طيب الا اخذها الله بيمينه فيربيها كما يربى أحدكم فلوه أو قلوصه حتى تكون مثل الجبل أو أعظم
مسلم ج3ص85 باب قبول الصدقه من الکسب الطیب و تربیتها
عن عبد الله رضي الله عنه قال جاء حبر من الأحبار إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال يا محمد انا نجد ان الله يجعل السماوات على إصبع والأرضين على إصبع والشجر على إصبع والماء والثرى على إصبع وسائر الخلائق على إصبع فيقول انا الملك فضحك النبي صلى الله عليه وسلم حتى بدت نواجذه تصديقا لقول الحبر ثم قرأ رسول الله صلى الله عليه وسلم وما قدروا الله حق قدره
بخاری ج6ص33 تفسیر زمر
حدثني النواس بن سمعان الكلابي ، قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول ” ما من قلب إلا بين إصبعين من
أصابع الرحمن . إن شاء أقامه وإن شاء أزاغه ” . وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول ” يا مثبت القلوب ثبت قلوبنا على دينك ” قال ” والميزان بيد الرحمن يرفع أقواما ويخفض آخرين إلى يوم القيامة ” .
في الزوائد ، إسناده صحيح
سنن ابن ماجه.ج1ص72 باب فیما انکرت الجهمیه
قال الله للجنة إنما أنت رحمتي ارحم بك من أشاء من عبادي وقال للنار إنما أنت عذابي أعذب بك من أشاء من عبادي ولكل واحدة منكما ملؤها فاما النار فلا تمتلئ حتى يضع الله تبارك وتعالى رجله تقول قط قط قط فهنالك تمتلئ ويزوي بعضها إلى بعض ولا يظلم الله من خلقه أحدا واما الجنة فان الله ينشئ لها خلقا
مسلم ج9ص151 باب النار یدخلها الجبارون…
هل امتلأت وتقول هل من مزيد فيضع الرب تبارك وتعالى قدمه عليها فتقول قط قط
بخاری ج6ص48 تفسیر الذاریات
سمعت أبا هريرة يقرأ هذه الآية «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الاْءَمَـنَـتِ إِلَىآ أَهْلِهَا» إلى قوله تعالى «سَمِيعًا بَصِيرًا » [سوره نساء، آيه 58 [قال: رأيت رسول اللّه صلىاللهعليهوسلم يضع ابهامه على اذنه والّتى تليها على عينه. قال ابن يونس: قال المقرىء: يعنى «انّ اللّه سميع بصير» يعنى انّ للّه سمعا و بصرا
قال أبو داود : وهذا رد على الجهمية
سنن ابی داود 2 ص419
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6730عن أبي هريرة عن النبى صلىاللهعليهوسلم قال: خلق اللّه الخلق. فلمّا فرغ منه قامت الرحم فأخذت بحقو الرحمان. فقال له مه. قالت: هذا مقام العائذ بك من القطيعة. قال: ألا ترضين ان اصل من وصلك واقطع من قطعك قالت: بلى يا ربّ…
بخاری ج6ص43 تفسیر سوره قتح
عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال خلق الله آدم على صورته طوله ستون ذراعا
بخاری ج7 ص125 کتاب الاسئذان…مسلم ج8ص149 فی شده حر نار جهنم…
وقال رسول الله صلى الله عليه وسلم يضحك الله لرجلين يقتل أحدهما الآخر كلاهما يدخل الجنة قالوا كيف يا رسول الله قال يقتل هذا فيلج الجنة ثم يتوب الله على الآخر فيهديه إلى الاسلام ثم يجاهد في سبيل الله فيستشهد
مسلم ج6ص40 باب من قتل کافرا ثم اسلم…بخاری ج3ص210 کتاب فضل الجهاد و السیر باب الكافر يقتل المسلم….
عن النبي صلى الله عليه وسلم قال عجب الله من قوم يدخلون الجنة في السلاسل
بخاری ج4ص20 کتاب فضل الجهاد و السیر باب الاساری فی السلاسل
ويلك يابن آدم ما اغدرك فيقول: اى ربّ لا اكوننّ اشقى خلقك فلا يزال يدعو حتّى يضحك اللّه منه فإذا ضحك منه قال له ادخل الجنّة
بخاری ج8ص181 کتاب التوحید
انّ ربّك ليعجب من عبده إذا قال ربّ اغفر لى ذنوبى انّه لا يغفر الذنوب غيرك
سنن ترمذی ج 5ص165 باب
ما جاء يقول إذا ركب دابة مع ابن عمر رضي الله عنهما آخذ بيده إذ عرض رجل فقال كيف سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم في النجوى فقال سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول إن الله يدنى المؤمن فيضع عليه كنفه ويستره فيقول أتعرف
ذنب كذا أتعرف ذنب كذا فيقول نعم أي رب حتى إذا قرره بذنوبه ورأي في نفسه انه هلك قال سترتها عليك في الدنيا وانا اغفرها لك اليوم
بخاری ج3ص97 کتاب المظالم..ج8ص203 کتاب التوحید…
رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ينزل ربنا تبارك وتعالى كل ليلة إلى سماء الدنيا حين يبقى ثلث الليل الآخر يقول من يدعوني فأستجيب له من يسألني فأعطيه من يستغفرني فأغفر له
بخاری ج2ص47 باب التهجد باللیل.ج7ص149 باب الدعوات…مسلم ج2ص175 باب الترغیب فی الدعا و الذکر…ابن ماجه ج1ص435…ابی داود ج1ص296.ج2ص420..ترمدی ج5ص188
فإذا هو بالبقيع ، رافع رأسه إلى السماء . فقال ” يا عائشة ! أكنت تخافين أن يحيف الله عليك ورسوله ؟ ” قالت ، قد قلت : وما بي ذلك . ولكني ظننت أنك أتيت بعض نسائك . فقال ” إن الله تعالى ينزل ليلة النصف من شعبان إلى السماء الدنيا فيغفر لأكثر من عدد شعر غنم كلب
ابن ماجه ج1ص444باب ما جاء فی اللیله النصف من شعبان
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6732… قلت يا رسول الله أفلا أعتقها قال ائتني بها فاتيته بها فقال لها أين الله قالت في السماء قال من انا قالت أنت رسول الله قال أعتقها فإنها مؤمنة
مسلم ج2ص71باب تحریم کلام فی الصلاه… … ابی داود ج1ص211وج2ص98
حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة ، ومحمد بن الصباح . قالا : ثنا يزيد بن هارون . أنبأنا حماد بن سلمة ، عن يعلى بن عطاء ، عن وكيع بن حدس ، عن عمه أبى رزين ، قال : قلت : يا رسول الله ! أين كان ربنا قبل أن يخلق خلقه ؟ قال : كان في عماء ، ما تحته هواء ، وما فوقه هواء ، وما ثم خلق . عرشه على الماء
ابن ماجه ج1ص65..ترمذی ج4ص351…
این یکی رو خیلی دوست دارم چون توش بزکوهی داره؛
حدثنا محمد بن يحيى . ثنا محمد بن الصباح . ثنا الوليد بن أبي ثور الهمداني ، عن سماك ، عن عبد الله بن عميرة ، عن الأحنف بن قيس ، عن العباس بن عبد المطلب ، قال : كنت بالبطحاء في عصابة . وفيهم رسول الله صلى الله عليه وسلم . فمرت به سحابة . فنظر إليها . فقال ” ما تسمون هذه ؟ ” قالوا : السحاب . قال ” والمزن ” قالوا : والمزن . قال ” والعنان ” قال أبو بكر : قالوا : والعنان . قال ” كم ترون بينكم وبين السماء ؟ قالوا : لا ندري . قال ” فإن بينكم وبينها إما واحدا أو اثنين
أو ثلاثا وسبعين سنة . والسماء فوقها كذلك ” حتى عد سبع سماوات . ” ثم فوق السماء السابعة ، بحر . بين أعلاه وأسفله كما بين سماء إلى سماء . ثم فوق ذلك ثمانية أوعال . بين أظلافهن وركبهن كما بين سماء إلى سماء . ثم على ظهورهن العرش .
بين أعلاه وأسفله كما بين سماء إلى سماء . ثم الله فوق ذلك . تبارك وتعالى ” .
ابن ماجه ج1ص70
عن أبي هريرة قال: بينما نبىّ اللّه صلى الله عليه و سلم جالس و اصحابه إذ اتى عليهم سحاب. فقال نبىّ اللّه صلى الله عليه و سلم : هل تدرون ما هذا؟ فقالوا: اللّه ورسوله اعلم. قال: هذا العنان… قال: هل تدرون ما فوقكم؟ قالوا: اللّه و رسوله اعلم. قال: فانّها الرقيع، سقف محفوظ وموج مكفوف. ثمّ قال: هل تدرون كم بينكم وبينها؟ قالوا: اللّه و رسوله اعلم. قال: بينكم وبينها مسيرة خمسمائة سنة. ثمّ قال: هل تدرون ما فوق ذلك؟ قالوا: اللّه و رسوله اعلم. قال: فانّ فوق ذلك سماءين، ما بينهما مسيرة خمسمائة سنة حتّى عدّ سبع سماوات، ما بين كلّ سماءين كما بين السماء والأرض. ثمّ قال: هل تدرون ما فوق ذلك ؟ قالوا: اللّه ورسوله اعلم. قال: فانّ فوق ذلك العرش و بينه وبين السماء بُعد مثل ما بين السماءين. ثمّ قال: هل تدرون ما الذي تحتكم؟ قالوا: اللّه و رسوله اعلم. قال: فانّها الأرض. ثمّ قال: هل تدرون ما الذي تحت ذلك؟ قالوا: اللّه و رسوله اعلم. قال: فانّ تحتها الأرض الاخرى، بينهما مسيرة خمسمائة سنة، حتّى عد سبع ارضين، بين كلّ ارضين مسيرة خمسمائة سنة. ثمّ قال: والذي نفس محمّد بيده لو انّكم دلّيتم رجلاً بحبل إلى الأرض السفلى لهبط على اللّه
سنن ترمذي، ج 5، ص 376، تفسير سوره حديد
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6734احتُبس عنّا رسول اللّه صلى الله عليه و سلم ذات غداة عن صلاة الصبح حتّى كدنانتراءى عين الشمس، فخرج سريعا فثوّب بالصلاة، فصلّى رسول اللّه صلى الله عليه و سلم وتجوّز في صلاته. فلمّا سلّم دعا بصوته قال لنا: على مصافّكم كما انتم ثمّ انفتل الينا ثمّ قال: اما انّى سأحدثكم ما حبسنى عنكم الغداة: انّى قمت من الليل فتوضّأت وصلّيت ما قُدّر لى فنعست في صلاتى حتّى استثقلت، فإذا أنا بربّى تبارك و تعالى في احسن صورة، فقال يا محمّد! قلت: لبّيك ربّ، قال: فيم يختصم الملأ الاعلى؟ قلت: لا ادرى، قالها ثلاثا. قال: فرأيته وضع كفّه بين كتفَىّ حتّى وجدت برد انامله بين ثديىّ..
قال أبو عيسى: هذا حديث حسن صحيح. سألت محمّد بن اسماعيل عن هذا الحديث فقال: هذا حديث حسن صحيح…
ترمذی ج5ص46 تفسیر سوره ص
در مورد دجال که از الخرائج و… بود؛
ما بعث الله من نبي الا أنذر أمته أنذره نوح والنبيون من بعده وانه يخرج فيكم فما خفى عليكم من شأنه فليس يخفى عليكم ان ربكم ليس على ما يخفى عليكم ثلاثا ان ربكم ليس بأعور
بخاری ج5ص126 باب حجه الوداع
قد أنذر أمته الأعور الكذاب الا انه أعور وان ربكم ليس باعور مكتوب بين عينيه ك ف ر
مسلم ج8ص195 باب دجال و صفته…
.
یک توضیحی هم در مورد لیس کمثله شئ بدهید. انشا الله خدمت میرسم.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6744بی شک خداوند را مومنان در قیامت میبینند خداوند میفرماید وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ (قیامت 22-23)
در آن روز چهرههائي شاداب و شادانند .*به پروردگار خود نگاه میکنند .
یا میفرماید
كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً * وَجَاء رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً ( فجر 21-22)
هرگز( حقيقت آن چنان نيست كه ميپنداريد ) . زماني كه زمين سخت درهم كوبيده ميشود و صاف و مسطّح ميگردد . * و پروردگارت بيايد و فرشتگان صف صف حاضر آيند .
كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ 15 مطففین
هرگز ! قطعاً ايشان در آن روز از پروردگارشان در حجاب هستند
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6745بی شک خداوند را مومنان در قیامت میبینند خداوند میفرماید وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ (قیامت 22-23)
در آن روز چهرههائي شاداب و شادانند .*به پروردگار خود نگاه میکنند .
یا میفرماید
كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكّاً دَكّاً * وَجَاء رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفّاً صَفّاً ( فجر 21-22)
هرگز( حقيقت آن چنان نيست كه ميپنداريد ) . زماني كه زمين سخت درهم كوبيده ميشود و صاف و مسطّح ميگردد . * و پروردگارت بيايد و فرشتگان صف صف حاضر آيند .
كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ 15 مطففین
هرگز ! قطعاً ايشان در آن روز از پروردگارشان در حجاب هستند
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6746نوشته ای:و البته این هم اعضا و جوارح خدا مانند دست و پا و صورت و آنچه که برای خنده لازم است(دو لب. حدود 24 ماهیچه که نشان دهنده خنده است)
پاسخ:
این نیز جهل شما را میرساند خداوند واضح میفرماید
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ
هيچ چيزي همانند خدا نيست و او شنوا و بينا است
طبق این آیه هیـــــــــــــــــــچ جیزی شبیه خداوند نیست اما باز با این حال میشنود و میبیند.
حال آیا صفت شنیدن و دیدن را هم از خدا صلب میکنی؟
چون شنیدن که احتیاح به گوش درونی و بیرونی و حلزون گوش و دیگر مخلفات دیگرش دارد.
و دیدن نیز نیاز به قرنیه مشیمیه و زجاجیه و دیگر چیزهایی که در چشم بشر وجود دارد، دارد.
حال ایا صفت دیدن را از خدا صلب میکنی؟؟؟؟؟؟؟
این را بدان که صفات خداوند و انسان تنها در اسمشان مشابه هستند نه در صفتشان. هم انسان هم الله دست دارد اما تنها در اسم مشترک هستند نه در کیفیت
وقتی من میگویم دست مرغ فورا بالش در ذهنت مصور میشه وقتی میگم دست گربه فورا پنجه اش را تصور میکنی وقتی میگم دستس انسان فورا دست خودت را میبینی اما وقتی میگم دست خدا چرا مغز ناقصت فورا دست خودت را تصور میکند؟ کی گفته دست خداوند فلان شکل و فلان صفت را دارد؟
اهل سنت هرررررکسی که برای صفات خداوند تعیین کیفیت کند یا برایش مثال بزند یا صفات را تعطیل کند زندیق میداند
این احادیث صد در صد صحیح است چون قران انها را تایید میکند
نگاه کن
قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ 75 ص
فرمود : اي ابليس ! چه چيز تو را بازداشت از اين كه سجده ببري براي چيزي كه من آن را مستقيماً با دو دست خود آفريدهام ؟
بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ 64 مائده
بلکه هر دو دست خدا باز است
اهل سنت میگوید چشم خدا دست دارد و متوقف میشود. نه صفت را تحریف و تاویل میکند نه برایشمثال و تشبیه می آورد
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #6747در مورد وجه خداوند وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ 27 رحمن
در مورد ساق خداوند
يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ 42 قلم
در مورد تکلم خداوند
وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيّاً 52 مریم
وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ 174 بقره
وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيماً 164 نساء
در مورد اینکه الله در اسمان است
أَأَمِنتُم مَّن فِي السَّمَاء أَن يَخْسِفَ بِكُمُ الأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ 16 ملک
در مورد اینکه هیــــــــچ چیزی شبیه خداوند نیست
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ 11 شوری
من از قرآن ثابت کردم صفاتی را که خود الله برای خودش در قرآن ثابت کرده است. و نه برای صفات الله مثال و تشبیه می آورم و نه صفاتی که برای خود ثابت کرده را رد یا تحریف معنی میکنم
تو با عقلت خدا را میسنجی. و عقل بشری نیز توانایی درک خدا را ندارد
پس دست از ایـــــــــن همه خرافات و تناقضات عقیدتی با قرآن بر دار و به راه راست بیا
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
عن عكرمة عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم :”رأيت ربي في أحسن صورة شاب أمرد جعد عليه حلة خضراء”.
قال المؤلف:هذا الحديث لا يثبت وطرقه كلها على حماد بن سلمة.
الكتاب : العلل المتناهية في الأحاديث الواهية
المؤلف : جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى : 597هـ)
المحقق : إرشاد الحق الأثري
حديث رأيت ربي في المنام في أحسن صورة شابا موقرا رجلاه في خضر عليه نعلان من ذهب على وجهه فراش من ذهب
رواه الخطيب عن أم الطفيل امرأة أبي بن كعب وهو موضوع وفي إسناده وضاع وكذاب ومجهول وقد رواه الطبراني من طرق بألفاظ تقارب هذا
[ الفوائد المجموعة – الشوكاني ]
الكتاب : الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة
المؤلف : محمد بن علي بن محمد الشوكاني
رأيت ربي في المنام في أحسن صورة ، شاباً موقراً ، رجلاه في خضر ، عليه نعلان من ذهب ، على فراش من ذهب .
رواه الخطيب عن أم الطفيل ، امرأة أبي كعب ، وهو موضوع ، وفي إسناده وضاع وكذاب ومجهول ( 701 ) .
وقد رواه الطبراني من طرق بألفاظ تقارب هذا .
الكتاب : الفوائد المجموعة للشوكاني بتحقيق المعلمي
حديث قاسم بن إبراهيم الملطي ثنا لوين ثنا سويد بن عبد العزيز عن حميد عن أنس رفعه لما أسرى بي ربي رأيت ربي بيني وبينه حجاب نار فرأيت كل شيء منه حتى تاجاً مخوضاً من لؤلؤ
قاسم كذاب
الكتاب : تلخيص كتاب الموضوعات للذهبي
( 31 ) حديث رأيت ربى فى المنام فى أحسن صورة شابا موفرا رجلا فى خضرة عليه نعلان من ذهب على وجهه فراش من ذهب ( خط )
من حديث أم الطفيل امرأة أبى وفيه نعيم بن حماد وقال ابن عدى يضع الحديث
ومروان بن عثمان وعمارة بن عامر مجهولان ( تعقب ) بأن عمارة ذكره البخارى فى الضعفاء
وقال ابن حبان لم يسمع من أم الطفيل