ابوبکر از صحابه شاهد نمی خواست چرا فقط از زهرای مرضیه شاهد خواست وای از مظلومیت زهرا

Home انجمن ها خلفای راشدین ابوبکر از صحابه شاهد نمی خواست چرا فقط از زهرای مرضیه شاهد خواست وای از مظلومیت زهرا

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  www.ppp999.blogfa.com در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 4 نوشته (از کل 4)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1547
    عمل أبوبکر با عمل سيره پيامبر صلي الله عليه و آله هم مخالف است ، عبدالله عمر مي گويد : نمي دانستيم آيا آخر شعبان است يا اول رمضان ، من رفتم پيش پيغمبر شهادت دادم که يا رسول الله من ماه را ديدم :فصام و أمر الناس بصيامه
    پيغمبر هم خودشان روزه گرفت و هم به مسلمانان دستور داد روزه بگيريد صحيح إبن حبان- ج ۸- ص ۲۳۱
    خوب پيغمبر اکرم به گفتار يک نفر به نام عبدالله عمر يک امر عبادي مسلّم مثل روزه را تثبيت کرد . آيا تقاضاي فدک به اندازه يک روزه ماه رمضان نيست که با گفتن يک نفر مسأله تثبيت شود ؟
    وهمين قضيه را جناب نسائي در سنن خود ج ۴ ص ۱۳۲ از يک اعرابي قبول مي کند و جالب اينجاست آقاي خزيمة ذو الشهادتين مراجعه کنيد به کتب تاريخي و روايي ، مثل العصابه إبن حجر ، الاستيعاب إبن عبد البر ، اسد الغابه إبن أثير ، ببينند که قضيه اينکه آقاي خزيمة بن ثابت را ذوالشهادتين خواندند يعني صاحب دو شهادت چيست .
    يک فرد يهودي آمد نزد رسول الله که يا رسول الله شما به من بدهکاري چرا بدهي خود را نمي دهي ؟
    پيامبر صلي الله عليه و آله گفت من بدهي را دادم ، مرد گفت شاهد شما کيست ؟ پيغمبر اکرم نگاه کرد به صحابه که آيا کسي شهادت مي دهد ، آقاي خزيمة بن ثابت برگشت گفت : بله يا رسول الله من شهادت مي دهم که شما بدهي خود را به اين يهودي پرداخت کرده ايد . گفت :
    كيف تشهد بذلك وأنت لم تحضرنا ولم تعلم ذلك
    با اينکه نمي داني و در پرداخت بدهي حاضر نبودي چطور داري شهادت مي دهي ؟
    ببيننيد عبارت اين آقا به پيامبر صلي الله عليه و آله چه است : گفت :
    فقال يا رسول الله نحن نصدقك في الوحي من السماء
    ما تو را بر وحي آسماني تصديق مي کنيم ، شما وقتي مي گوييد خداوند اين چنين گفته مي گوييم درست است ،
    فلا نصدقك في قضاء دين يهودي
    چگونه براي پرداخت يک وام تو را تصديق نکنيم و شهادت به صداقت شما ندهيم ؟ ما بر امر وحي تو را صادق مي دانيم و هر چه مي گويي مي گوييم سمعاً و طاعتاً ، ولي براي پرداخت يک مقدار پول به يک يهودي تو را تصديق نکنيم ؟
    فأنفذ شهادته وسماه ذا الشهادتين
    پيغمبر اکرم شهادتش را پذيرفت و او را به عنوان ذو الشهادتين قبول کرد
    آقايان مراجعه کنند کتب متعدد اين قضيه را نقل کرده است :
    الوافي بالوفيات- ج ۱۳- ص ۱۹۲
    الإصابه ترجمه آقاي خزيمة بن ثابت
    إبن عبدالبر در الاستيعاب

    آقاي بخاري در صحيح خود روايتي آورده است و اين روايت هم قابل انکار نيست چرا که أصح الکتب بعد القرآن است ، مي گويد وقتي که اموال بيت المال از بحرين آمد أبوبکر دستور داد جار بکشند و فرياد کنند که هرکس از پيغمبر طلب دارد يا پيامبر صلي الله عليه و آله به او وعده دارد بيايد وعده اش را من بپردازم .
    من كان له عند النبي صلى الله عليه وسلم عدة أو دين فليأتنا
    جابر بن عبدالله انصاري مي گويد من رفتم و گفتم که پيامبر صلي الله عليه و آله به من قول داده بود اگر اموالي از بحرين بيايد به تو پرداخت مي کنم
    فحثا لي حثية
    آقاي أبوبکر يک بخشي از اين بيت المال را به من داد ، ظاهر قضيه اين است که طلا يا نقره اي آمده بود از اموال نقدي
    فعددتها فإذا هي خمسمائة آن را شمردم ۵۰۰ دينار شد وقال خذ مثليها
    نه تنها اين ۵۰۰ دينار بلکه دو برابرش را هم بگير شما ، يعني اگر پيغمبر به تو ۵۰۰ دينار قول داده بود من به تو 1000 دينار مي دهم
    صحيح بخاري- ج ۳- ص ۵۸- حديث ۴۳۸۳
    ما سؤال مي کنيم : جابر مي آيد و مي گويد پيامبر صلي الله عليه و آله به من همچين وعده اي داده پس چرا أبوبکر نگفته است که شاهد و بيّنه بياور، نه تنها ۵۰۰ دينار ۲ برابر هم داد مگر بيت المال نيست ؟
    آيا زهراي مرضيه پاره تن رسول الله ارزشش از جابر کمتر است ؟ من تقاضا دارم از دوستان که شروح بخاري را بروند و ببينند ، غوغاست در آنجا غوغا ، يعني اوج مظلوميت زهرا سلام الله عليها همين جا مشخص است .
    جناب إبن حجر عسقلاني در شرح صحيح بخاري مي گويد :
    وفيه قبول خبر الواحد العدل من الصحابة ولو جر ذلك نفعا لنفسه
    اين روايت دلالت مي کند که خبر واحد عادل سخنش قبول است ، يعني اگر يک صحابه بيايد ادعا بکند ادعايش قبول است
    ولو جر ذلك نفعا لنفسه
    و لو اينکه اين ادعا يک منفعتي هم به طرف خود بکشاند ، مي گويد اگر صحابه يک ادعايي کرد و ادعاي مالي هم بود و به نفع خودش هم بود اين ادعا قبول است چرا ؟
    لان أبا بكر لم يلتمس من جابر شاهدا على صحة دعواه
    فتح الباري – إبن حجر – ج 4- ص 389
    به اين خاطر که آقاي أبوبکر از جابر شاهدي براي ادعاي خود نخواسته است .
    يک بام و دو هوا يعني چه ؟
    آقاي کرماني شرحي دارد بر بخاري آقايان خوب دقت کنند ، از امام طحاوي نقل مي کند ، امام طحاوي هم مورد قبول تمام مذاهب أهل سنّت حتي وهّابي ها است :
    و اما تصديق أبي بکر جابرا في دعوي
    اينکه أبوبکر ادعاي جابر را پذيرفت در اينجا و پول به جابر داد
    فلقوله صلي الله عليه و آله و سلم من كذب على متعمدا فليتبوأ مقعده من النار
    براي اينکه پيامبراکرم فرموده بود هرکسي به من دروغ بگويد جايگاهش در جهنم آماده است
    مسند أحمد – الإمام أحمد بن حنبل – ج 2- ص 413
    فهو وعيد
    و اين وعده آتش جهنم است و هرکس دروغ به پيغمبر ببندد يعني اگر پيامبر صلي الله عليه و آله وعده نداده است و بگويد وعده داده است
    ولا يظنّ بأن مثله يقدم عليه
    گمان نمي رود هرگز که جابر به پيامبر صلي الله عليه و آله دروغ بگويد
    شرح الكرماني على البخاري – ج10 – ص 125
    يعني جابر ولا يظن ان يقدم عليه ولي فاطمه يظن ؟
    آيا اين درد نيست ؟ اين مصيبت نيست ؟ جناب آقاي کرماني تو که اين طور لالايي بلدي چرا خوابت نمي آيد ؟ در رابطه با قضيه حضرت زهرا سلام الله عليها که مي آيد و مي گويد پيامبر صلي الله عليه و آله به من بخشيده يعني :
    يظن بانّ فاطمة تکذب علي رسول الله
    دروغ مي گويد حضرت زهرا سلام الله عليها ؟ ولي جابر دروغ نمي گويد ؟
    آقاي عيني مي گويد : اينکه أبوبکر از جابر شاهد نخواست اين به خاطر اين است که خداي عالم در حق صحابه گفته است :
    كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ شما بهترين امّت هستيد سوره آل عمران – آيه ۱۱۰
    بعد مي گويد : فمثل جابر إن لم يكن من خير أمّة فمن يكون؟ عمدة القاري – ج ۱۲ – ص ۱۲۱
    اگر جابر صحابي از خير امّت نباشد چه کسي مي خواهد خير امّت باشد ؟ آقاي عيني فرداي قيامت در محکمه عدل الهي چه جوابي داري ؟ اگر از تو سؤال کنند که گفتيد جابر اگر خير امّت نباشد که مي تواند باشد ولي نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها ، نه لازم نيست ، اگر کسي نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها بگويد خير امّت نيست اشکالي ندارد . خيلي عجيب است
    مي گويد اگر جابر خير امّت نباشد مصداق آيه ۱۱۰ آل عمران نباشد چه کسي مي تواند باشد ؟ ولي حضرت زهرا سلام الله عليها آمد گفت :
    أعطني فدك ، فقد جعلها رسول الله صلى الله عليه وسلم لي . فسألها البينة
    فتوح البلدان- ج ۱- ص ۳۵
    و بعد أبوبکر از حضرت زهرا سلام الله عليها شاهد مي خواهد آيا حضرت زهرا سلام الله عليها خير امّت نبود ؟ بعد مي گويد پيغمبر فرمود :
    فلقوله صلي الله عليه و آله و سلم من کذب علي متعمدا فليتبوأ مقعده من النار
    فلا يظن ذلک لمسلم
    يک مسلمان گمان نمي رود که ادعاي دروغ به پيغمبر ببنندد و قول دروغ از او نقل کند
    فضلا عن صحابي
    تا چه رسد يک صحابي مثل جابر ، خوب پس حضرت زهرا سلام الله عليها يک مسلمان هم نبود که أبوبکر از او بيّنه خواسته است آقاي عيني ؟
    فلا يظن ذلک لمسلم
    به مسلماني انسان گمان نمي برد که بيايد و به پيغمبر دروغ ببندد مثلا پيغمبر فدک را داده است و أبوبکر غصب کرده بعد زهراي مرضيه آمده گفته پيامبر صلي الله عليه و آله به من فدک را داده است
    فضلا عن صحابي عمدة القاري – ج ۶ – ص ۱۲ و ۱۲۰

    #3426

    مهم نیست
    کاربر
    حضرت فاطمه وقتی نزد حضرت ابوبکر رفتند ادعا نکردند که پدرم آنرا برای من وصیت کرده فقط گفتند ارث پدرم را بدهید اما حضرت ابوبکر گفتند اموال پیامبران به ارث نمیرسد.اتفاقا همسران حضرت رسول نیز چنین درخواستی کرده بودند اما همان پاسخ را دریافت کردند.پس قیاس شما مع الفارق است.
    #3437

    fandogh
    کاربر
    همان طور که حضرت زهرا نیز در جواب خلیفه فرمودند، این که پیامبران ارث نمی گذارند حرف کاملا اشتباهی است.
    «و ورث سلیمانُ داوُودَ»
    بنا بر این خلیفه هم به حضرت زهرا ظلم کرده که میراثش را نداده و هم به همسران پیامبر.
    #3522

    سيدنا عمر
    کاربر
    لطفا از اين به بعد تبليغات نكن.
    بعضي از روايات صحيح خود شيعيان برخلاف آن آمده است؛ يعني فاطمه از سخن أبوبکر نه تنها ناراحت نشد، بلکه راضي گشت؛ همانگونه که «إبن ميثم بحراني و دنبلي شيعي» در شرح نهج البلاغه آورده اند:
    «أبوبکر به فاطمه گفت: آنچه را که براي پدرت بود، براي تو نيز هست، رسول خدا از درآمد فدک مايحتاج شما را برمي‌داشت و ما بقي را در راه خدا تقسيم مي‌کرد، شايسته است که تو نيز همين کار را بکني که او کرد، سپس فاطمه آن را پذيرفت و راضي شد و به أبوبکر وعده داد که همين کار را بکند».( شرح نهج البلاغة، إبن ميثم بحراني، ج5، ص107)
    شارحان شيعي نهج البلاغه آورده اند:
    «أبوبکر محصولات و سود آن فدک را گرفته به قدر کفايت به اهل بيت مي‌داد وباقيمانده را ميان مستمندان تقسيم مي‌کرد، عمر وعثمان نيز همين کار را کردند وبعد از ايشان حضرت علي نيز همين کار را ادامه داد».{ نهج البلاغه، شرح إبن أبي الحديد، ج4- إبن ميثم بحراني، ج5، ص107- شرح فيض الإسلام، جزء 5، ص969- شرح دنبلي به نام «الدرة النجفية»، ص332.}
    بنابراين، فاطمه رضي الله عنها فدک را به عنوان ميراث از أبوبکر صديق نخواسته بود، بلکه خواهان آن بوده که در اداره و مصرف عايدات آن در امور خيريه، همانگونه که پيامبر صلي الله عليه وسلم با اموال فدک و بني نضير و سهم خود از محصولات خيبر عمل مي‌کرد او نيز نقش داشته باشد.
    إبن کثير نقل مي‌کند که عباس و علي رضي الله عنهما از طريق فاطمه خواهان نظارت بر اين اراضي بودند تا به مصرف صدقات و امور خيريه برسد، همچنين خواهان آن بودند که خود ايشان آن اموال را در همان مواردي که پيامبر به مصرف مي‌رسانده، به مصرف برسانند». البداية والنهاية، ج4، ص203.
    آنان هرگز خواهان ميراث نبوده اند، زيرا علي رضي الله عنه که از فقهاي درجه اول صحابه بوده، کاملاً به اين سخن پيامبر صلي الله عليه وسلم که «ما پيامبران از خود ارث (مادي) بر جاي نمي‌گذاريم و…» آگاه بوده است، همانگونه که خود علي رضي الله عنه نيز طبق گزارش تاريخ طبري و نيل الأوطار شوکاني گفته، أبوبکر صديق را تأييد نمود و فرمود: من نيز اين حديث را شنيده ام.
    وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين
در حال نمایش 4 نوشته (از کل 4)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.