این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط www.ppp999.blogfa.com در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3960شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3961جواب تمام حرفهای شما با این احادیث خودتان رد می شود که نظر شما نسبت به خدواند متعال چیست:
اين حديث را در صحيح بخاري و صحيح مسلم شنيدهايد كه آمده است:
فرداي قيامت كه آتش جهنم، شعله ميكشد، تعداد زيادي از مردم را درون آتش ميريزند و به جهنم گفته ميشود:
هل امتلأت؟ و تقول: هل من مزيد؟ فيضع الرب تبارك و تعالى قدمه عليها، فتقول: قط قط.
آيا سير شدي؟ جهنم ميگويد: آيا باز هم انسان گنهكاري هست كه درون آتش بريزي؟ من هنوز سير نشدهام. خداوند قدمش را درون آتش جنهم ميگذارد و جهنم ميگويد: بس است، بس است.
صحيح البخاري، ج6، ص48 و ج7، ص225 ـ صحيح مسلم، ج8، ص151
اگر ما به شما اعتراض داريم، به اين تعابير اعتراض داريم. اين با قرآن همخواني ندارد. حضراتي كه ميگويد:
لو شاء لاستقر على ظهر بعوضة.
اگر خدا بخواهد، بر بال پشه هم ميتواند بنشيند.
يعني ـ نستجير بالله ـ خداوند ميتواند روي پشه بنشيند و به عنوان اسب و مركب استفاده كند.
ابو يعلي ـ رئيس حنابله بغداد ـ ميگويد:
هر چه را درباره خدا بگوييد كه چشم، گوش، دهان، پا، دست و مو دارد، قبول دارم، ولي دو چيز را از خداوند استثناء كنيد: عورت و ريش.
العواصم من القواصم، ص210 (چاپ جديد: ج2، ص283)
چه تعابير قبيحي! اگر اين را در اختيار دانشجويان مسيحي كه معتقد به تثليث هستند، قرار بدهيم، به ما ميخندند. اين با قرآن همخواني ندارد.
ما قصد جسارت نداريم، ولي در تاريخ آمده است. از عبد الله بن عمر نقل ميكنند:
إن الله عزوجل ملأ عرشه، يفضل منه، كما يدور العرش أربعة أصابع بأصابع الرحمن عزوجل.
وقتي خداوند بر روي عرش مينشيند، تمام صندلي عرش را ميگيرد و به اندازه 4 انگشت خودش، بزرگتر از صندلي ميشود.
فردوس الأخبار للديلمي، ج1، ص219
ابن عربي در شرح اين حديث ميگويد:
لا يصح أن يكون اصغر منه، لأنه العظيم
خداوند نميتواند از آن عرش، كوچكتر باشد، زيرا خداوند بزرگ است.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3962این جمله شما قابل تامل است. دقت فرمایید: ««نکته ی جالب: اگر روافض بمانند صوفیان حلولی به حلولیت اعتقاد دارند، و معتقدند که خدا با ذاتش همه جاست، پس چرا برای ارتباط با خدا این همه واسطه و توسل پیدا می کنند تا به خدا برسند؟!! براستی که اینان در گمراهی دور بسر می برند.»»
شما این را می خواهید برسانید که توسل به خدواند که ذاتش همه جاست با توسل نمی سازد. نمی دانم چه بگویم. این جاست که مشخص می شود که وهابیت با خود اهل سنت مشکل دارند نه با شیعیان. این جاست که مشخص می شود کیه دشمن اسلام است کی دوست اسلام.
اول: دوست عزیز پس بفرمایید که اقایان اهل سنت که برای حضرات خالد بن ولید و بخاری و ابو هریره و ….گند و بارگاه درست کردند. و بر سر قبر این ها می روند…می خواهید بفرمایید که این ها توسل نمی کنند. من از دوستان اهل سنت تقاضا دارم که جواب بدهند؛نه وهابیت
دوم: شما به چه دليلي ميگوئيد توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و انبياء و اولياء جايز نيست و حرام است؟ یا توسل با ذات خداوند که در همه جا هست مشکل دارد؟
حتما می فرمایید که خدواند فرموده: فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا (جن/18)
كسي ديگر را با خدا نخوانيد.
یا می فرمایید که: خواندن غير خدا و واسطه قرار دادن، شرك است. و آیات دیگر…
دوست عزیز ما که نباید: يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ (نساء/150) باشیم
اگر قرآن ميگويد: فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا، اين ناظر به كفار و مشركين است كه در كنار خداي عالم، از بتهاي خود طلب شفاعت ميكردند و بتها را ميپرستيدند؛ قرآن در چند جا به صراحت در مشروعيت توسل سخن گفته است. در سوره يوسف از قول فرزندان حضرت يعقوب (عليه السلام) كه به پدرشان عرض ميكنند:
قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا (يوسف/97) اي پدر، براي ما از خداوند طلب مغفرت كن.
اگر يك شيعه در كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بگويد:
يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله چه تفاوتي است ميان آن آيه با اين دعا است؟
حضرت يعقوب (عليه السلام) هم به فرزندانش نگفت كه شما مشرك شدهايد و ميان خود و خدا مرا واسطه قرار دادهايد. بلكه گفت: قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي (يوسف/98) من براي شما در آينده از خداوند طلب مغفرت ميكنم.
در سوره نساء، قرآن صراحت دارد كه: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا (نساء/64)
اي پيامبر، آنان كه گناه كردند و به خود ظلم كردند، اگر نزد تو آمدند و استغار كنند و تو براي آنها طلب مغفرت كني، خدا آنها را ميبخشد.
آيا اين جز توسل، چيز ديگري است؟! اين منطق قرآن است و روايت نيست.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3963ادامه…بالا…عزيزان مراجعه كنند به كتابهاي فقهي أهل سنت، در شافعيها كتاب مجموع نووي، در حنفيها مبسوط سرخسي، در حنبليها مغني ابن قدامه و در مالكيها مدونةالكبري مالك، همه اين آيه را آوردهاند در آداب زيارت قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). يعني كسي كه حج را انجام داد، كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بايستد و سلام كند و بگويد كه خداوند در قرآن اين آيه را گفته و الان من نزد تو آمدهام و از تو درخواست ميكنم كه از خداوند براي من طلب مغفرت كني.
شاید بفرمایید که این آيات مربوط به زمان حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و بعد از رحلت او، اين آيات اثر خودش را از دست داد و صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از او به قبر او متوسل نشدند.
يعني اینکه هيچ يك از صحابه كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نیامده و از او طلب شفاعت و حاجت نکردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بين خود خدايشان واسطه قرار ندادند؟
اين حرف بر خلاف رواياتي است كه در كتب أهل سنت آمده. بيهقي در دلائل النبوة به صراحت دارد كه در زمان خلافت جناب خليفه دوم كه قحطي آب آمد، يكي از صحابه به نام بلال بن حرث كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و عرضه داشت كه: يا رسول الله! قد هلك الناس، استسق لأمتك.
يا رسول الله! مردم بر اثر قحطي و نيامدن باران نزديك است كه نابود شوند، از خداوند براي مردم طلب رحمت كن.
نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به خواب او آمد و گفت برو نزد خليفه و از من به او سلام برسان و بگو:
در آيندهاي نزديك رحمت خداوند سرازير خواهد شد. اين روايتي است كه در تمام كتب روائي أهل سنت آمده است
جناب آقاي ابن حجر عسقلاني از استوانههاي علمي رجالي أهل سنت در كتاب فتح الباري، ج2، ص412 صراحت دارد كه اين روايت صحيح است. آقاي ابن كثير دمشقي در كتاب البداية و النهاية، ج7، ص105 ميگويد روايت صحيح است.
با این تفاصیل بین توسل و ذات خداوند در همه جا است تفاوتی هست؟ عزیز من اهل سنت خودشان هم توسل می کنند . این وهابیت است که آمده حرف عجیبی می زند و با معتقدات خود اهل سنت مخالفت می کند و خودشان را مسلمان و مابقی را کافر و مهدور الدم می نامنند.
حرفی بزنید که در جای دیگر با حرف دیگرتان تناقض پیدا نکند. حالا ما گمراهیم یا شما؟
با این حرف شما مشخص شد که همه گمراه هستند غیره از وهابیت.این است منطق شما؟شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3964لو دلى أحد حبلاً إلى الأرض السابعة لوصل إلى الباري عز وجل
پاسخ:لطفا اگر در سايت رافضي عبارت كاملش وجود دارد بياوريد
فتوای وهابیت بر ضد شیعیان مراجعه شود
پاسخ:حتما مثل حديث هايي كه جناب قزويني فرمودند(فتاوي اللجنة الدائمة)و دروغين از آب در آمد اين ها هم دروغ هستند چون روافض در اين زمينه تخصص نه فوق تخصص دارند
کشتن انسان های بیگناه آن هم در مسجد عین توحید و مبارزه با خرافات است.؟؟
پاسخ:كجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در ضمن خود همین انگلیسی ها محمد بن عبد الوهاب را تجهیز کردند.
پاسخ:انگلستان از وضعیت ناسازگار در هند علیه شیخ محمد بن عبدالوهاب بهره برداری نموده و هرکس که با آنان درافتاده و برسر راهشان قرار گرفته و اهدافشان را به خطر اندازد را به وهابیت متهم کرده و خود آنان را وهابی می خواندند… همچنین انگلیس علمای دیوبند – هندوستان – را نیز به خاطر ایستادگی راسخشان آن ها و برای تحت فشار نهادن و ایجاد اختناق در آن جا وهابی می نامید… (” دعایات مکثفة ضد الشیخ محمد عبد الوهاب ” ص 105 – 106 ) .
نامهي آقاي ذهبي ـ معاصر إبن تيميه ـ به إبن تيميه
پاسخ:این موارد از شبهات و کینه توزیهای روافض و بقیه ی اهل بدعت است که از ردود این شیخ بزرگوارد دلخور شده اند و قصد دارد ابن تیمیه رحمه الله و نفوذ کلام ایشان را نزد مسلمانان تخریب نمایند.
اما به اين كتاب مراجعه كنيد ” زندگینامه شیخ الاسلام ابن تیمیه (رحمه الله)”
برگزاري جشن تولّد نوزادان و سالگرد ازدواج حرام است
پاسخ:در شریعت اسلام، بزرگداشت یا برگزاری مراسم جشن جز در دو روز عید قربان و رمضان جایز نیست، و یک مسلمان تنها در آن دو روز جشن برگزار می کند و به دیگران تبریک می گوید، اما در سایر اعیاد شرکت نمی کند چرا که متعلق به اهل سنت یا مسلمین نیستند، از قبیل مولودی یا معراج یا مبعث یا عید نوروز یا سیزده بدر یا شب یلدا یا مراسم جشن تولد که این آخری از رسوم کفار است وارد
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3965مسلمانان شده است.
پس شماها غلط ميكنيد از اين وسائل استفاده ميكنيد
پاسخ:اين است ادب شيعه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوانندگان گرامي نگاه كنيد دم از محبت اهل بيت مي زنند ولي از ادب هيچ بويي نبرده اند
چه زيبا شيخ سعدي مي فرمايند:تن آدمی شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
تقصيرشان نيست رئيس جمهورشان هم به مردم آمريكا توهين مي كند و مي گويد آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند
سایت های وهابیت به خصوص کتابخانه عقیده که دربست از وهابیت هست
پاسخ:خوش حالم سايت ضد رافضي عقيده روافض را به تكاپو انداخته است اين بچه رافضي اينقدر از اين سايت حرصش ني گيرد چه حرصي مي خورند بزرگان روافض همانطور كه قزويني از مناظره فرار مي كند
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3966مستدرك الصحيحين، ج 3، ص176پاسخ:اين روايت چه ربطي دارد؟هر كس از مرگ عزيزانش گريه مي كند نه بعد از 1400 سال
الفتوح، أحمد بن أعثم الكوفي، ج 4، ص
پاسخ:جناب من براي شما قصه شبستري تعريف كردم كه شما دوباره اين روايات و اين فرد شيعه را مي آوريد؟
سنن ترمذي، ج 12، ص 195
پاسخ:اين حديث ضعيف است چرا دوباره به آن استدلال مي كنيد؟
خوارزمي، ج 1، ص 163.پاسخ:اين مرد معتزلي است و شاگرد زمشخري
گريه رسول خدا به خاطر اظهار كينههاي امتش در حق خاندانش: مجمع الزوائد، ج 9، ص 118 ـ كنز العمال، ج 13، ص 176
ه- حديث أمّ سلمه: مجمع الزوائد، ج 9، ص189
و- حديث أمّ سلمه : المعجم الكبير، طبراني، ج 3، ص109 ـ مسند ابن راهويه، ج 4، ص 131
ز- حديث عايشه: المعجم الكبير، طبراني، ج 3، ص107ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص187
گريه حضرت علي براي حسين : مجمع الزوائد، هيثمي، ج 9، ص 187 ي- گريه حضرت علي براي حسين : الصواعق المحرقه، أحمد بن حجر هيثمي، ص
پاسخ:لطفا براي بررسي اين روايات متن عربي آن را ذكر كنيد
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3967هل امتلأت؟ و تقول: هل من مزيد؟ فيضع الرب تبارك و تعالى قدمه عليها، فتقول: قط قط
پاسخ:يه تيكه جمله اين همه معني دارد جناب
چه تعابير قبيحي
پاسخ:از ابو عبدالله مرويست كه مي گويد آن ماهي اي كه زمين را حمل مي كند با خود گفت
كه من به وسيله ي قدرت خودم زمين را حمل مي كنم خداوند ماهي كوچكتري را بسوي
او فرستاد و از راه بيني به درون وي رفت و آن را چهل روز بيهوش و درمانده كرد و
پس از چهل روز خدا به وي رحم كرده و دستور داد كه آن ماهي كوچك از درونش
بيرون آيد و بعد از اين واقعه هرگاه خداوند اراده ي زمين لرزه را داشته باشد آن ماهي
كوچك را به نزد وي مي فرستد و به محض ديدن آن مضطرب مي شود و به لرزه
مي افتد -2 الكافي، ج 8 ص 212
آيا اين جز توسل، چيز ديگري است؟! اين منطق قرآن است و روايت نيست
جواب:مقاله ي جواز توسل به اولياي خدا- پاسخ به مقاله” گام های دقیق و زیرکانه، برای گمراه کردن مردم”
در كتاب فتح الباري، ج2، ص412 صراحت دارد كه اين روايت صحيح است. آقاي ابن كثير دمشقي در كتاب البداية و النهاية، ج7، ص105 ميگويد روايت صحيح است.
پاسخ:سند حدیث مذکور در مصنف ابن شیبه چنین است: (أبو معاویة از الأعمش از أبی صالح از مالک الداری). و حافظ ابن حجر در کتاب “فتح الباری” چنین نقل می کند: «وَرَوَی اِبْن أَبِی شَیْبَة بِإِسْنَادٍ صَحِیح مِنْ رِوَایَة أَبِی صَالِح السَّمَّانِ عَنْ مَالِک الدَّارِیّ..» یعنی: «و ابن ابی شیبه با اسناد صحیح از روایت ابی صالح سمان از مالک داری روایت کرده ..». حافظ ابن حجر سند را از ابی صالح ذکر می کند.
علامه البانی رحمه الله محدیث معاصر در کتاب “التوسل و الوسیله” در خصوص این حدیث که مورد استناد اهل بدعت است چنین می فرماید:
«حافظ ابن حجر درکتاب خود: (فتح الباری 2/397) گفته که الفاظش این است:
[وروی ابن ابی شیبة باسناد صحیح من روایة أبی صالح السمان عن مالک الدار- وکان خازن عمر- قال: أصاب الناس قحط فی زمن عمر فجاء رجل إلی النبی صلی الله علیه وسلم فقال: یا رسول الله استسق لأمتک فانهم قد هلکوا، فأتی الرجل فی المنام فقیل له: ائت عمر… الحدیث وروی سیف فی الفتوح إن الذی رأی المنام المذکور وهو بلال بن الحارث المزنی أحد الصحابة].
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3968یعنی: ابن ابی شیبه به سند صحیح ازروایت ابوصالح السمان و او ازمالک الدار که خادم عمربود، چنین روایت کرده است، مالک الدار گفته است: مردم در وقت خلافت عمر رضی الله عنه به قحطی یعنی خشک سالی مصاب شدند، پس مردی در کنار قبر نبی صلی الله علیه وسلم آمد وگفت: یا رسول الله صلی الله علیه وسلم برای امت خود باران طلب کن که هلاک شدند، بعد ازآن مرد درخواب دید که برایش گفته می شود: پیش عمرو برو …
(علامه البانی ادامه می دهد): از این اثر به چند وجه جواب می گوئیم:اول: اینکه صحت این قصه درنزد ما مسلم نیست زیرا مالک الداری به عدالت وضبط معروف نیست واین دو امر(عدالت وضبط) درهرسند صحیح شرط بنیادی (برای صحت حدیث) است، چنانچه درعلم مصطلح الحدیث ثابت است.
ابن ابی حاتم درکتاب خود: (الجرح والتعدیل 4/1/213) ازمالک الداری نام برده است اما ازهیچ راوی دیگری نام نبرده است که از مالک الدار روایت کرده باشد غیر از ابوصالح، پس این عمل ابوحاتم تصریح بر این است که مالک الداری مجهول است و ابن ابی حاتم با وسعت حفظ واطلاع تامی که دارد درباره ثقه بودن مالک سخن کسی را حکایت نکرده است پس این هم تائید قول ما را می کند که مالک مذکور مجهول است.
و ما که می گوئیم مالک الداری مذکور فرد مجهولی است، با قول حافظ ابن حجر منافات ندارد که گفته است: (باسناد صحیح من روایة ابی صالح السمان عن مالک الداری : با اسناد صحیح از روایت ابی صالح).
زیرا این قول حافظ، تصریح در تصحیح کل سند نیست، بلکه تصحیح سند فقط تا ابوصالح است، زیرا اگر تصحیح سند تا آخرش می بود، قطعاً تصحیح را از ابوصالح آغاز نمی کرد بلکه رأساً ازمالک الداری آغاز می کرد مثلاً: می گفت: [عن مالک الدار….. واسناه صحیح].
او عمدا سند را از ابوصالح آغاز کرده است تا خواننده را متوجه سازد که اینجا چیزی هست که باید درآن نظر وغور نمود.
سپس جناب علامه در ادامه می گوید: اینکه فرض کنیم که آن قصهء ثابت هم باشد دلیل محکمی نمی تواند باشد، زیرا مدار آن قصهء بر یک مرد مجهول (بنام مالک الداری) است، واما اینکه مردی بنام “سیف” درروایت خود از آن مرد نام برده است واو را بنام بلال بن حارث یاد کرده است به هیچ نمی ارزد، زیرا خود سیف مذکور که سیف بن عمر التمیمی است باتفاق محدثین ضعیف است، بلکه ابن حبان دربارهء سیف مذکور چنین گفته است: «یروی الموضوعات عن الأثبات، وقالوا: إنه یضع الحدیث» یعنی: «سیف اخبار جعلی را از ثقات روایت می کند وحفاظ گفته اند که او حدیث جعل می کرد».
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3969هرکه حالش چنین باشد، روایتش قبول نمی شود وهیچ ارزش نداشته خصوصاً که روایتش باثقات مخالف باشد. درتاریخ ابن جریر و ابن کثیر وغیرایشان ازسیف زیاد نام برده می شود، پس برمشتغلین درتاریخ لازم است که ازحقیقت حال وی غافل نباشند تابرای روایات او، آن مقام را ندهند که مستحق آن نباشند، ومانند سیف مرد دیگری بنام لوط بن یحیی ابومخنف هست که ذهبی در” میزان الاعتدال” درباره وی گفته: «أخباری تالف لایوثق به، ترکه ابوحاتم وغیره وقال الدارقطنی: ضعیف وقال یحیی بن معین: لیس بثقة وال ابن عدی: شیعی محترق، صاحب أخبارهم». یعنی: «لوط اخباری است یعنی تاریخ را روایت می کند وتالف است یعنی هلاک شده است، بروی در روایت اعتماد نمی شود. ابوحاتم وغیر او وی را ترک کرده اند، دارقطنی گفته است: ضعیف است، یحیی بن معین گفته است: ثقه نیست، ابن عدی گفته است شیعی است که هلاک شده است، وصاحب تاریخ شیعه است». پایان؛ بنقل از کتاب “التوسل والوسیله” علامه البانی محدث معاصر.اما مفهوم حدیث – بالفرض صحت – باید مورد توجه قرار گیرد، ما در اینجا تعلیقات و توضیحات علامه « صالح بن عبدالعزیز بن محمد آل الشیخ » را درباره حدیث مورد مناقشه بنقل از کتاب «هذه مفاهیمنا» ذکر می کنیم:
«(قال الحافظ أبوبکر البیهقی: أخبرنا أبونصر بن قتادة وأبوبکر الفارسی قالا: حدثنا أبوعمر بن مطر حدثنا إبراهیم بن علی الذهلی حدثنا یحیی بن یحیی، حدثنا أبو معاویة عن الأعمش عن أبی صالح عن مالک قال: أصاب الناس قحط فی زمن عمر بن الخطاب، فجاء رجال إلی قبر النبی صلی الله علیه وسلم فقال: یا رسول الله! استسق الله لأمتک فإنهم قد هلکوا. فأتاه رسول الله صلی الله علیه وسلم فی المنام فقال «ائت عمر فأقرئه منی السلام وأخبرهم أنهم مسقون، و قل له: علیک بالکیس الکیس». فأتی الرجل فأخبر عمر فقال: یا رب! لا آلوا إلا ما عجزت عنه.
[کذا قال الحافظ ابن کثیر فی «البدایه» (ج 7 – ص 91) إسناد صحیح، فی حوادث عام ثمانیة عشر]. اه..
ترجمه: حافظ ابوبکر از چند نفر تا به مالک الداری میرسد روایت کرده است، در زمان خلافت عمر بن خطاب خشکسالی و قحطی در مدینه پیش آمد، یکی از اصحاب که گویا بلال بن حارث مزنی بود به نزد قبر پیغمبر آمد و گفت یا رسول الله صلی الله علیه وسلم از خداوند تقاضا کن که بارانی برای امتت بفرستد که خیلی در مضیقه هستند، شب رسول صلی الله علیه وسلم را در خواب دید و به او گفت، پیش عمر برو و سلامش برسان، و به او بگو که خداوند برایشان باران میفرستد و به او بگو زرنگ، زرنگ باشد، آن شخص نزد عمر رضی الله عنه آمد و خوابی را که دیده بود برایش بازگو نمود، عمر گفت: خداوندا تو شاهد هستی از هیچ چیز تقصیری نکردم مگر از آنچه از او عاجز مانده باشم. «ابن کثیر، بدایه، جلد 1، صفحه 91».
میگویم: کلام مؤلف از دو جهت قابل بررسی است.
اول: ابن کثیر روایت سیف را در کتابش “البدایه” قبل از روایت بیهقی نقل کرده که در آن آمده: عمر رضی الله عنه بر بالای منبر رفت و به مردم گفت: شما را به خداوندی سوگند میدهم که به اسلام هدایتتان کرد، آیا هیچ بدی از من دیدهاید؟
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3970همه گفتند: نه. سپس عمر این خبر مزنی – بلال بن حارث – را به آنان گفت، همه (به معنای سخن بلال) پی بردند ولی عمر متوجه نشد، آنهایی [که به مفهوم خبر پی برده بودند] به عمر گفتند: پیامبر(صلی الله علیه وسلم) با این خبر از تعلل تو در طلب باران و استسقاء خبر داده است بنابراین باید استتسقاء کنی.خبر سیف به این شرح بود که پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به او گفته بود که به عمر بگوید: (ای عمر! الآن عهد و پیمان من به دست توست [وتو جانشین من هستی] و این پیمان گره محکمی است بنابراین زرنگ باش).
پیامبر به این وسیله خواسته به عمر بگوید استسقاء و طلب باران کند و سایر صحابه نیز همین مطلب را برداشت کردهاند.
این حدیث سرّ لطیفی دارد و آن اینکه کلام صحابی: (یا رسول الله! استسق الله لأمتک) منکر و غیرمشروع بوده و تعلل عمر در طلب باران و استفاده از شیوهی مشروع باعث پناه بردن آن مرد به شیوه و راهی غیرمشروع شده بود، و پیامبر به همین دلیل چنین خبری را برای عمر فرستاد.
این مطالب را با صرفنظر از ضعف روایت بیان کردم تا هدف ابن کثیر از مقدم کردن روایت سیف بر روایت بیهقی روشن شود: ابن کثیر روایت سیف را مقدم کرده چون روایت سیف معنی (زرنگ باش ای عمر) را بیان کرده است.
گفته میشود تعلل عمر در طلب باران که عبادتی مشروع و محبوب درگاه الهی است از آن جهت بوده که تأخر در این کار باعث خلوص نیت مردم، توجه به خدا و افتادگی در برابر مقام ربوبیت میشود ولی این تأخر باعث آن کار غیرمشروع شد که عبارت بود از توسل یک شخص به پیامبر(صلی الله علیه وسلم). و به خاطر غیرمشروع بودن این کار است که هیچ یک از صحابه آن را انجام ندادند و بلکه به شیوهی مشروع استسقاء پناه بردند.
دوم: روایتی را که حافظ ابن کثیر به نقل از بیهقی در «دلایل النبوه» ذکر کرده دچار چندین علت و عارضه است که علماء بیان کردهاند:
1- اعمش شخصی مدلِّس میباشد و این حدیث را به صورت معنعن (یعنی گفته «عن فلانی» و نگفته حدثّنا) روایت کرده، و روایت اشخاص مدلس جز در صورتی که [حدثنا] یا [اخبرنا] و یا امثال آن را میگویند، غیر قابل قبول است، مثلاً گفتن [قال فلان] یا [عن فلان] این احتمال را ایجاد و تقویت میکند که راوی این حدیث را از شخص ضعیفی فرا گرفته، ولی با گفتن [عن] و یا [قال] از ذکر اسم آن شخص خودداری و حدیث را به شخص قبل از راوی ضعیف نسبت میدهد، و این مطلب در «مصطلح الحدیث» به طور مفصل توضیح داده شده است. این در حالی است که به نظر حافظ و غیره اعمش از طبقة دوم مدلّسان میباشد.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #39712 – مالک الداری که در سند به چشم میخورد و راوی اول و تکیهگاه اصلی است، مجهول میباشد. بخاری و ابن ابی حاتم نام او را ذکر، ولی جرح و یا تعدیل نکردهاند. و حدیث راوی مجهول قابل قبول نیست، و ابن کثیر چون اشخاص مجهول از طبقه «کبار التابعین» را توثیق میکند، سند این حدیث را صحیح شمرده است، در حالی که تاریخ وفات و تعیین طبقهی اشخاص مجهول ممکن نیست.3- ابوصالح همان ذکوان بوده و حدیث را از مالک الداری روایت کرده است در حالی که سماع و یا درک محضر مالک الداری توسط ایشان قابل اثبات نیست، زیرا تاریخ وفات مالک معلوم نمیباشد و مخصوصاً چون ذکوان این حدیث را به صورت معنعن نقل کرده، احتمال وجود انقطاع – و نه تدلیس – در سند را ایجاد میکند.
4- مالک الداری که راوی مجهولی است، علاوه بر این، در نقل این روایت نیز تنها (و متفرّد) است (یعنی کسی جز او این روایت را نقل نکرده است) در حالی که حادثهی بزرگی بوده و مردم را به شدت گرفتار کرده تا جایی که پوست عمر از شدت آن حادثه سیاه شده بود و راه رهایی از این سختی و بلا را کوچکترها نیز به یاد داشتند، چه برسد به بزرگان، زیرا این مطلب بسان گرسنگی «عام الرماده» در بین آنها نقل میشد. بنابراین عدم نقل این حادثه عظیم توسط سایرین در حالی که انگیزه نقل آن بسیار بوده، این احتمال را پیش میآورد که این مطلب گمان مالک الداری بوده و واقعیت نداشته است.
مؤلف در صفحه 67 گفتار حافظ ابن حجر دربارهی این روایت را نقل میکند:
(وروی ابن أبی شیبة بإسنادٍ صحیح من روایة أبی صالح السمان عن مالک الدار [و کان خازن عمر] …) فساق نحواً من حدیث البیهقی.
قال صاحب المفاهیم: (وقد أورد هذا الحدیث ابن حجر العسقلانی وصحح سنده کما تقدم، و هو من هو فی علمه وفضله ووزنه بین حفاظ الحدیث، مما لا یحتاج إلی بیان وتفصیل) اه.
میگویم: منزلت حافظ به عنوان یک عَلَم در علوم حدیث جای بحث نیست، ولی بحث بر سر کسی است که خود را به علم منتسب میداند ولی الفاظ حافظ و مدلول آنها را درک نمیکند.
حافظ ابن حجر هرگز آنچنانکه مؤلف مفاهیم گمان کرده سند این حدیث را صحیح نشمرده، و بلکه فقط گفته است: با سندی که صحت آن تا ابوصالح سمان ثابت شده که ابوصالح نیز آن را از مالک دار روایت کرده است. و بین صحیح شمردن سند حدیث تا یک راوی مشخص، و صحیح شمردن کل سند تفاوت زیادی وجود دارد که بر اهل علم پوشیده نیست. بنابراین، این کلام ابن حجر از دو علت و عارضه خارج نیست که قبلاً به طور مفصل توضیح دادیم و عبارت بودند از:
1- مجهول بودن مالک.
2- احتمال انقطاع بین ابوصالح و مالک.
با این توضیح فضل کلام ابن حجر بر کلام ابن کثیر – که قبلاً بیان شد – روشن میشود و کلام ابن حجر متضمن بیان ضعف این اثر میباشد.
علاوه بر همه اینها، همچنانکه قبلاً نیز توضیح دادیم الفاظ این اثر هیچ دلالتی بر نتیجهای که مؤلف مفاهیم گرفته، ندارند.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3972روایت سیف در «الفتوح» :مؤلف در صفحه 67 میگوید: (و قد روی سیف فی «الفتوح» أن الذی رأی فی المنام المذکور هو بلال بن الحارث المزنی أحد الصحابة، قال ابن حجر: إسناده صحیح. اه [«فتح الباری» (ص 415 ج 2]) انتهی.
ترجمه: سیف در «الفتوح» روایت کرده: شخصی که این خواب را دید بلال بن حارث، یکی از صحابه، است و ابن حجر در «فتح الباری» (2/415) سند آن را صحیح شمرده است.
میگویـم: این کذب و افترای آشکاری است بر ابـن حجر، زیرا کلام ابـن حجر تا آنجاست که میگوید: (… یکی از صحابه است) و ادامهی کلام – تصحیح ابن حجر – را مؤلف مفاهیم به دروغ به حافظ نسبت داده است.
نگاه کنید با چه جرئتی افتراء میبندد. حافظ چگونه سندی را که سیف در آن باشد تصحیح میکند؟ در حالی که خود ابن حجر در «تقریب التهذیب» در مورد همین شخص (سیف) میگوید: ضعیف الحدیث است. و هر کس ضعیف الحدیث باشد همچنانکه از خود اصطلاح بر میآید احادیثش را حتی اگر در نقل آنها تنها هم نباشد مقبول نمیشماریم، و حافظ این مطلب را در مقدمهی کتابش آورده است». پایان سخن بنقل از کتاب «هذه مفاهیمنا» تالیف علامه آل شیخ در رد کتاب «مفاهیم».
نکته: دراثر مذکور توسل به رسول الله صلی الله علیه وسلم نیست بلکه دراثر مذکور از رسول الله صلی الله علیه وسلم طلب دعا شده است یعنی ازوی خواسته شده که دعا کند تا الله تعالی بارش کند واین مسأله که هیچ یک ازعلمای سلف صالح رضی الله عنهم بجواز آن رای نداده اند و از رسول الله صلی الله علیه وسلم – بعد ازوفاتش- چیزی طلب نکرده اند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله تعالی درکتاب خود: (القاعدة الجلیلة ص: 19-20) گفته است : «رسول الله صلی الله علیه وسلم وپیامبران سابق هیچ یک برای مردم مشروع نگردانیده اند که ازفرشتگان و یا پیامبران وصالحین چیزی طلب کنند ویا آنها را شفیع بگردانند نه بعد ازمرگ شان ونه درغیاب شان، پس برای هیچ کس اجازه نداده اند که مثلاً بگوید: “ای فرشتگان خدابرای من شفاعت کنید، ازالله تعالی برای ما بخواهید که ما را نصرت دهد، ما را روزی دهد وما را به راه رسا هدایت کند”، وهمچنین برای کسی اجازه نداده اند که برای پیامبری بعد ازمرگش ویا برای صالحی بعد ازمرگش بگوید: “یا رسول الله، یا ولی الله برای من ازخدا بخواه! درنزد وی برایم دعا کن، از الله تعالی بخواه تا مرا بیامرزد” ویا چنین بگوید: “به پیش تو ازگناه های خود شکایت آورده ام، ازتنگی روزی شکایت آورده ام”، یا بگوید: “دشمن برما مسلط شده است، یا ازظلم فلان شکایت آورده ام که برمن کرده است!” یا بگوید: “من به عرض آمده ام، من مهمان توام، من همسایه توام” یا بگوید: “توپناه میدهی کسی را که ازتو پناه بخواهد”، ویا پارچه کاغذی بنویسد وآن را برسرقبری بیاویزد.
و برای کسی مشروع نگردانیده اند که برروی کاغذی که بنام (محضر) یاد شده است بنویسد: من به فلان کس پناه گرفتم، سپس آن کاغذ را برای کسیکه با آن سروکار دارد، بسپارد، چنانچه اهل بدعت واهل کتاب چنین کار را می کنند، نصاری اهل کتاب آن کار را درکلیسا های خود می کنند، ومسلمانان مبتدع آن را درقبر های پیامبران وصالحین ویا درحال حیات شان، درغیاب شان می کنند،
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3973پس چیزیکه ما گفتیم دردین اسلام معلوم است وجاهل بودن برآن دشواراست، وهم به نقل متواتر وبه اجماع مسلمین ثابت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم کارهای فوق را برای امت خود مشروع نگردانیده اند وهمچنان پیامبران سابق هیچ چیزرا ازامور سابق برای امت خود مشروع نگردانیده اند ونه اصحاب کرام ونه تابعین شان به چیزی ازامور فوق عمل نکرده اند، ونه ائمه مسلمین آن را مستحق دانسته اند ونه امامان چهارگانه ونه غیرایشان.
وهیچ یک ازائمه مسلمین درمناسک حج ودرمناسبات دیگر نگفته اند که مردی درنزد قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم ازوی تقاضای دعا از خدا کند تا برایش شفاعت کند ویا برای امت خود دعا نماید ویا درنزد رسول الله صلی الله علیه وسلم ازمصیبت های که در دین ودنیای شان رسیده است، شکایت کند، بعد ازمرگ رسول الله صلی الله علیه وسلم اصحاب کرام به مصیِبتها وبلاها مبتلا می شدند، گاهی به خشک سالی وگاهی به قحطی وکمبودی روزی وگاهی به خوف ونیروی دشمن وگاهی به گناه ها ومعاصی…. هیچ یک از آنها در کنار قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم نمی آمد و نه در کنار قبرابراهیم خلیل الله و نه در کنار قبر هیچ پیامبری تا بگویند که به پیش تو شکایت می کنیم ازخشکی ویا ازغلبه وقوت دشمن ویا ازکثرت گناه ها، وهیچ گاه در کنار قبر رسول الله صلی الله علیه وسلم نمی گفتند: برای امت خود ازخداوند تعالی بخواه تا روزی را برایشان فراخ کند ویا برای شان نصرت دهد ویا گناه های شان را بیامرزد.
بلکه چنین دعایی درنزد رسول الله صلی الله علیه وسلم در کنار قبرش وبعد ازمرگش وامثال آن ، بدعتی دردین است چیزی است که دردین نو پیدا است وحتی هیچ یک ازائمه مسلمین آن را مستحب ندیده اند پس چنین دعا نه واجب است ونه مستحب بلکه بدعت سئیه وگمراهی وضلالت است باتفاق مسلمانان».
علامه البانی رحمه الله در کتاب “التوسل” می گوید: « متأخرین که در این خطای آشکار واقع شده اند، منشأ این خطای شان این است که آنها حیات برزخی پیامبران و اولیاء را برحیات دنیائی شان قیاس کردند، و این قیاس باطل است، چون مخالف کتاب خدای تعالی وسنت پیامبر صلی الله علیه وسلم ومخالف واقعیت است، این مثال فعلا برای شما کفایت می کند که بیانش کنیم: شما بنگرید که هیچ مسلمانی جایز نمی داند که پشت سر قبرها به نماز بایستد، وهیچ کس نمی تواند که با مردگان مکالمه کند وغیرازین فرقهای دیگری هم درمیان این حیات یعنی برزخی وحیات دنیائی هست که از انسان عاقل پنهان نیست.
و درنتیجهء این قیاس فاسد واین نظرباطل، ضلالت عظیم ومصیِبت بزرگ بمیان آمد که عامه مسلمین وبلکه برخی ازخواص آنها درآن واقع شدند، وآن گمراهی عظیم ومصیبت بزرگ این است که بجزازالله تعالی به انبیاء وصالحین درسختی ها ومصیبت ها استغاثه می کنند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3974تاجائیکه ازعدهء زیادی می شنوی که در کنار قبرها به اصحاب قبور بخاطر اغراض مختلفشان استغاثه می کنند، گویا که اصحاب قبور سخن های شان را می شنوند واز اصحاب قبور یعنی ازمرده ها، حاجتهای گونا گون، با زبانهای گوناگون می خواهند! گویا که این اصحاب قبور درنظر اینها زبانهای مختلف دنیا را می دانند! وهر زبان را از دیگری تمیز میدهند، هرچند که ازآنها حاجتهای مختلف بازبان های مختلف در یک لحظه هم بکنند، واین عقیده شان شرک درصفات خداوند تعالی است، که بسیاری ازمردم ازآن بی خبرهستند، پس بسبب همین بی خبری است که در این گمراهی بزرگ واقع شدند.عقیده استغاثه بغیر الله را آیات زیاد درقرآن کریم باطل معرفی کرده است وبرآن رد نموده است، ازآن جمله این آیت شریف است: « قُلِ ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً» (اسراء 56).
یعنی: بگو: «کسانی را که غیر از خدا (گمان) میپندارید، بخوانید! آنها نه میتوانند مشکلی را از شما برطرف سازند، و نه تغییری در آن ایجاد کنند».
حرفی بزنید که در جای دیگر با حرف دیگرتان تناقض پیدا نکند. حالا ما گمراهیم یا شما؟
با این حرف شما مشخص شد که همه گمراه هستند غیره از وهابیت.این است منطق شما؟پاسخ:دور بر نداريد خواهش مي كنم جوابتان را راجع به اين روايات دادم و فكر نكنيد با هر حديث ضعيفي مذهب باطلتان را مي توانيد ثابت كنيد
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلی یوم الدین
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
اما اهل سنت معتقد است که خدا با علم خویش در همه جا حضور دارد و هرجا روی خدا با علمش بدانجا مطلع است. و بلکه در اعتقاد اهل سنت هرکسی معتقد باشد که خدا شاهد و ناظر مخلوقاتش نیست او کافر می شود حال چطور این دروغ را می بندند که اهل سنت منکر اینست که خدا از احوال بندگانش مطلع نیست.
نکته ی جالب: اگر روافض بمانند صوفیان حلولی به حلولیت اعتقاد دارند، و معتقدند که خدا با ذاتش همه جاست، پس چرا برای ارتباط با خدا این همه واسطه و توسل پیدا می کنند تا به خدا برسند؟!! براستی که اینان در گمراهی دور بسر می برند.