این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط www.ppp999.blogfa.com در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.
-
نویسندهنوشته ها
-
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3939شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3940بالا هم گفتم. گریه کردن مشکلی نیست. حرامم نیست. منتهی وحشی شدن مشکل دارهشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3945پاسخ سوم: «شما نميداني وهابي به كي ميگن
مشكل شيعه با عقايد امام عبدالوهاب اينست كه با عقايد خرافي آن ها مبارزه كرد همانطور كه با شيخ الاسلام تيميه مي گويند وهابي»
منظور شما از عقاید خرافی چیست؟ حتما توسل؛ زیارت قبور؛ سینه زنی و ….خرافی است؟؟؟. اما کشتن انسان های بیگناه آن هم در مسجد عین توحید و مبارزه با خرافات است.؟؟
راستی این وهابیت و این کسانی که کمربند انفجاری به خود می بندند و مردم بیچاره را قتل و عام می کنند و کاری به زن و بچه و صغیر و کبیر ندارند؛ تا حالا شده بروند قبرامام ابو حنیفه، که قبرش در بغداد است یا قبر ابو هریره یا قبر خالد بن ولید و …را منفجر کنند و بگویند زیارت این قبور حرام است؟؟ و فقط زیارت امامین عسگرین علیهم السلام حرام است.
چرا مفتی های شما علنا اعلام نمی کنند که زیارت ابو حنیفه با ان بارگاه و تشکیلات و گند و بارگاه و بخاری _ کتاب صحیح بخاری از اوست_ و خالد بن ولید را با خاک یکسان کنند؟؟ فقط رفتن به زیارت امام حسین علیه السلام شرک است؟؟
دشمنی وهابیت با شیعه نیست با اهل سنت هم هست اما جرات علنی آن را ندارند. اما بشنو از ابن تیمیه:
ابن تیمیه موسس فکری محمد بن عبد الوهاب است نه اینکه ابن تیمیه وهابی است.اقای محمد بن عبد الوهاب نظرات و تفکرات انحرافی و تکفیری را از ابن تیمیه گرفته و حالا این تیمیه کیست:شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #39461:نامهي آقاي ذهبي ـ معاصر إبن تيميه ـ به إبن تيميه
آقاي ذهبي در نامهاي ـ كه در كتاب الإعلان بالتوبيخ، صفحه 77 و تكملة السيف الصقيل، صفحه 218 آمده ـ به ايشان مينويسد:
يا خيبة! من إاتبعك فإنه معرض للزندقة و الإنحلال لا سيما إذا كان قليل العلم و الدين باطوليا شهوانيا. لكنه ينفعك و يجاهد عندك بيده و لسانه و في الباطن عدو لك بحاله و قلبه فهل معظم أتباعك إلا قعيد مربوط خفيف العقل أو عامي كذاب بليد الذهن أو غريب واجم قوي المكر أو ناشف صالح عديم الفهم، فإن لم تصدقني ففتشهم و زنهم بالعدل، يا مسلم! أقدم حمار شهوتك لمدح نفسك. إلي كم تصادقها و تعادي الأخيار؟ إلي كم تصادقها و تزدري الأبرار؟ إلي كم تعظمها و تصغر العباد؟ إلي متي تخاللها و تمقت الزهاد؟ إلي متي تمدح كلامك بكيفية لا تمدح ـ والله ـ بها أحاديث الصحيحين؟ يا ليت! أحاديث الصحيحين تسلم منك بل في كل وقت تغير عليها بالتضعيف و الإهدار أو بالتأويل و الإنكار، أما آن لك أن ترعوي؟ أما حان لك أن تتوب و تنيب؟ أما أنت في عشر السبعين و قد قرب الرحيل. بلي ـ والله ـ ما أذكر أنك تذكر الموت بل تزدري بمن يذكر الموت فما أظنك تقبل علي قولي و لا تصغي إلي وعظي بل لك همة كبيرة في نقض هذه الورقة بمجلدات و تقطع لي أذناب الكلام و لا تزال تنتصر حتي أقول: و ألبتة سكت. فإذا كان هذا حالك عندي و أنا الشفوق المحب الواد فكيف «صفحه 219» حالك عند أعدائك و أعداؤك ـ والله ـ فيهم صلحاء و عقلاء و فضلاء كما أن أولياءك فيهم فجرة و كذبة و جهلة و بطلة و عور و بقر. قد رضيت منك بأن تسبني علانية و تنتفع بمقالتي سرا (فرحم الله امرءا أهدي إلي عيوبي) فإني كثير العيوب غزير الذنوب. الويل لي إن أنا لا أتوب و وا فضيحتي من علام الغيوب و دوائي عفو الله و مسامحته و توفيقه و هدايته و الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد خاتم النبيين و علي آله و صحبه أجمعين.
اي بيچاره! آنان كه از تو متابعت ميكنند، در پرتگاه زندقه و كفر و نابودي قرار دارند. نه اين است كه عمده پيروان تو عقب مانده، گوشهگير و سبك عقل و يا عوام، دروغگو و كودن و يا بيگانه، فرومايه و مكّار و يا خشك، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول نداري، آنان را امتحان كن و با مقياس عدالت بسنج.
آيا وقت آن نرسيده است كه از جهل و ناداني دست برداري و توبه كني؟ بدانكه مرگت نزديك شده. به خدا قسم! گمان نميكنم تو به ياد مرگ باشي. بلكه كساني را كه به ياد مرگ هستند، تحقير ميكني !… تو با من كه دوستت هستم، اينچنين برخورد ـ تند و دور از ادب اسلامي ـ ميكني، پس با دشمنانت چه خواهي كرد.
به خدا سوگند! در ميان دشمنانت، افراد صالح، شايسته، عاقل و دانشوار فراوان هستند؛ چنانكه در بين دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بيعار زياد به چشم ميخوردند….
السيف الصقيل ردّ إبن زفيل للسبكي، ص218 و 219شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #39472:عبارت آقاي إبن حجر هيثمي در مورد ابن تيميه
يا عبارتي كه جناب آقاي سبكي در طبقات الشافعية، جلد 9، صفحه 253 و جناب حصني دمشقي در كتاب دفع الشبه عن الرسول، صفحه 125 و عبارت آقاي إبن حجر هيثمي كه ميگويد:
ابن تيمية عبد خذله الله و أضله و أعماه و أصمه و أذله و بذلك صرح الأئمة الذين بينوا فساد أحواله و كذب أقواله.
خدا او را خوار، گمراه، كور و كر كرده است. پيشوايان اهل سنت و معاصرين وي بر فساد افكار او تصريح كردهاند.
الفتواي الحديثة، ص86 ـ شفاء السقام للسبكي، ص38
3:عبارت جناب آقاي شوكاني_ كه مورد قبول همه فرق اسلامي حتي خود وهابيها _در مورد ابن تيميه
فقط كافي است كه ما عبارت جناب آقاي شوكاني ـ كه مورد قبول همه فرق اسلامي حتي خود وهابيها نيز او را به عنوان يك كارشناس اسلامي قبول دارند ـ را در كتاب البدر الطالع از قول آقاي محمد بن محمد بخاري حنفي ـ متوفاي 841 هجري ـ بگوييم كه ميگويد:
أن من أطلق القول علي إبن تيمية أنه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق كافر.
هر كس لقب شيخ الإسلام را به إبن تيميه بدهد، اين گفتهاش او را كافر ميكند.البدر الطالع للشوكاني، ج2، ص260
يعني گفتن شيخ الاسلام به إبن تيميه، موجب كفر او ميشود.
ایا کافی است یا ییشتر بنویسم؟ نظر علمای اعلام شماست در مورد ابن تیمیه. بعد شما می گویید که ابن تیمیه با خرافات مبارزه می کرده؟
علمای شما آن را کافر می دانستند.آیا این ها را انکار می کنید؟ انکار شما انکار علمای خودتان است.شما بهتر می دانید یا ان علمایی که هم عصر ابن تیمیه بودند و بر کفرش شهادت دادند؟شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3948در ضمن خود همین انگلیسی ها محمد بن عبد الوهاب را تجهیز کردند. و کشت و کشتار او از منطقه نجد به مکه و مدینه و عراق هنوز که هنوز است بر سر زبان هاست. شما به تاریخ خودتان رجوع نمی کنید 4ه محمد بن عبد الوهاب چه جنایت ها کرد. اگر بخواهم بنویسم در این جا شرحش نگنجد اما اگر بخواهید اصرار کنید از کتب خودتان می دهم. به عنوان نمونه:
کتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم که در نزد عموم برادران اهل سنت، صحيحترين کتب بعد از قرآن هستند. در اين زمينه، روايات متعددي وجود دارد. صحيح بخاري از انس بن مالک نقل ميکند:
قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: أمرت أن أقاتل الناس، حتى يقولوا لا إله إلا الله، فإذا قالوها و صلّوا صلاتنا و استقبلوا قبلتنا و ذبحوا ذبيحتنا، فقد حرمت علينا دماؤهم و أموالهم … .
من از طرف خداوند مأمورم که با مردم – کفار – بجنگم تا اينكه اقرار به وحدانيت حق بکنند. اگر اقرار به وحدانيت حق کردند و مانند ما نماز خواندند و قبله ما را محترم شمردند و از ذبايح ما استفاده کردند، خون و مال اينها محترم است و من حق تعرض به اموال و جان اينها را ندارم.
صحيح بخاري، ج1، ص102، کتاب الصلاة، باب فضل إستقبال القبلة
مانند اين حديث را صحيح بخاري، جلد1، صفحه103 آورده که در آنجا آمده است:
من شهد أن لا إله إلا الله و استقبل قبلتنا و صلى صلاتنا و أكل ذبيحتنا، فهو المسلم، له ما للمسلم و عليه ما على المسلم.
کسي که شهادت به وحدانيت خداوند بدهد و مانند ما نماز بخواند و رو به قبله ما بکند و ذبيحه ما را بخورد، او مسلمان است و تمام حقوقي را که براي يک مسلمان عادي فرض کرديم، براي او نيز فرض ميکنيم و … .
نکته جالب و زيبايي که متناسب با بحث ماست، اين است که صحيح مسلم در بابي آورده است که نام آن را اينگونه نامگذاري کرده است: حرام بودن کشتن کافر بعد از گفتن لا إله إلا الله. از اسامة بن زيد نقل ميکند:
بعثنا رسول الله صلى الله عليه و سلم في سرية، فصبحنا الحرقات من جهينة، فأدركت رجلا، فقال: لا إله إلا الله، فطعنته، فوقع في نفسي من ذلك، فذكرته للنبي صلى الله عليه و سلم، فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم: أ قال لا إله إلا الله و قتلته؟ قال: قلت: يا رسول الله! إنما قالها خوفا من السلاح، قال: أفلا شققت عن قلبه حتى تعلم أقالها أم لا؟ فما زال يكررها علي حتى تمنيت أنى أسلمت يومئذ … .
ما همراه لشکري رفتيم و برخورد کرديم به کافري که گفت لا إله إلا الله و من او را کشتم. اين براي من دشوار بود که او را بعد از گفتن لا إله إلا الله کشتم و اين قضيه را به رسول الله (صلي الله عليه و سلم) گفتم و فرمود: آيا بعد از اينكه او لا إله إلا الله را گفت، او را کشتي؟ گفتم: يا رسول الله! لا إله إلا الله گفتن او از ترس شمشير بود، نه از ته قلب. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود: آيا قلب او را نشکافتي تا ببيني که واقعا از صميم قلب ميگويد يا لقلقه زبان. رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هم اين عبارت را تکرار ميکرد تا اينكه من آرزو ميکردم که امروز اسلام ميآوردم و تا به حال مسلمان نشده نبودم.
صحيح مسلم، ج1، ص67، کتاب الإيمان، باب تحريم قتل الکافر بعد إن قال لا إله إلا اللهشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3949يک روايت جالبتر از اين را ميگويم که اگر در خانه کس است، يک حرف بس است
به اين روايت توجه کنید و سپس هر کاري که ميخواهید، بکنید. در صحيح مسلم از مقداد نقل شده است:
يا رسول الله! أرأيت ان لقيت رجلا من الكفار فقاتلني، فضرب إحدى يدي بالسيف فقطعها، ثم لاذ منى بشجرة فقال أسلمت لله، أفأقتله يا رسول الله بعد أن قالها؟ قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: لا تقتله، قال: فقلت: يا رسول الله! إنه قد قطع يدي ثم قال ذلك بعد أن قطعها أفأقتله؟ قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: لا تقتله فإن قتلته فإنه بمنزلتك قبل أن تقتله و إنك بمنزلته قبل أن يقول كلمته التي قال.
از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) سوال کردم: وقتي من با کفار ميجنگم، گاهي يکي از کفار با من مبارزه ميکند و دست مرا قطع ميکند و وقتي من به او حمله ميکنم، از ترس من، به درخت پناه ميبرد و ميگويد لا إله إلا الله و اسلام ميآورد. آيا من بايد او را بکشم بعد از اسلام آوردنش؟ حضرت فرمود: تو حق کشتن او را نداري. گفتم: يا رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، او بعد از اينكه دست مرا قطع کرد و من خواستم او را بکشم، اسلام آورد، آيا او را بکشم؟ حضرت فرمود: اگر بعد از گفتن لا إله إلا الله او را بکشي، او مانند تو است قبل از اينكه او را بکشي – يعني مسلمان شده بود – و تو هم مانند او شدهاي قبل از اينكه او مسلمان شود.
صحيح مسلم، ج1، ص66، کتاب الإيمان، باب تحريم قتل الکافر بعد إن قال لا إله إلا الله
من گمان نميکنم اين روايت، هيچ عذري را براي احدي باقي بگذارد.
من يک نکتهاي را اشاره کنم که شايد براي برخي شبهه شده باشد. در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
أمرت أن أقاتل الناس، حتى يقولوا لا إله إلا الله، فإذا قالوا لا إله إلا الله، عصموا منى دماءهم و أموالهم إلا بحقها.
من دستور دارم با کفار بجنگم تا اينكه لا إله إلا الله بگويند و وقتي اينها لا إله إلا الله را گفتند، خون و مال اينها محترم هستند؛ مگر اينكه مستحق کشتن باشند.
صحيح البخاري، ج8، ص162 – صحيح مسلم، ج1، ص39
بعضيها از کلمه بحقها سوء استفاده ميکنند و ميگويند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود مگر کسي که مستحق مهدور الدم بودن و تصرف در اموال باشند و اين را بهانه قرار ميدهند براي کشتن هر نوع مسلمان. کما اينكه در تاريخ، سوء استفادههاي زيادي شده است و فرصت پرداختن به آنها نيست. ولي در خود روايات و منابع معتبر اهل سنت با سند صحيح داريم که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سوال کردند:
و ما حقها؟ قال: زنى بعد إحصان أو كفر بعد إسلام أو قتل نفس فيقتل به.
مراد شما از کلمه بحقها چيست؟ فرمود: مرد همسرداري که برود زنا کند يا کسي كه بعد از اسلام آوردنْ کافر شود يا کسي که انسان بيگناهي را بکشد، مستحق کشتن هستند.
المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص300 – مجمع الزوائد للهيثمي، ج1، ص25 –جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج15، ص103 – كنز العمال للمتقي الهندي، ج1، ص88 – تفسير الثعلبي، ج6، ص97شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3950در خود صحيح بخاري آمده است:
فوالله ما قتل رسول الله صلى الله عليه و سلم أحدا قط إلا في إحدى ثلاث خصال: رجل قتل بجريرة نفسه فقتل أو رجل زنى بعد إحصان أو رجل حارب الله و رسوله و إرتد عن الاسلام.
قسم به خدا! رسول الله صلي الله عليه و سلم کسي را نکشت، مگر در سه مورد : مرد شوهرداري که زنا کرده باشد، کسي که انسان بيگناهي را کشته باشد، کسي که مرتد شده باشد و به مبارزه با خداوند و رسولش برخيزد.
صحيح البخاري، ج8، ص43، کتاب الديات، باب القسامة
فتوای مفتی های وهابی هم جالب است. توجه کنید:
جالب اين است كه از ناصر الدين الباني ـ از شخصيتهاي برجسته وهابيت كه از او به بخاري دوران ياد ميكنند و بنباز گفته بود كه ايشان را بايد امام الحديث بناميم ـ سوال كردند:
آيا امروز نيز فتاوايي براي تهديم مراقد و اماكن تاريخي صادر ميشود؟ پيشنهاد الباني براي تخريب حرم رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيست؟
و مما يأسف به أن هذا البناء قد بنا عليه منذ قرون إن لم يكن قد أزيل تلك القبة الخضراء العالية … أعتقد أن هذا من الواحب علي الدولة السعودية إذا كانت تريد أن تكون حامية التوحيد حقا.
اگر دولت عربستان سعودي داعيه دفاع از توحيد را دارد، بايد گنبد خضراء پيامبر را ويران كند.
المساجد للألباني، ص69-68
بنازم به طرفداران محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیهشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3951برگزاري جشن تولّد نوزادان و سالگرد ازدواج حرام است
حتي اينها فتوا دادند: و أمّا أعياد الميلاد للشخص أو أولاده أو مناسبة زواج و نحوها، فكلُّها غيرُ مشروعة و هي للبدعة أقرب من الإباحة.
جشن تولد گرفتن براي خود يا فرزندان و جشن ازدواج گرفتن و مانند اينها، غير شرعي است و بدعت است و حرام. مجموع فتاوي و رسائل إبن العثيمين، ج2، ص302
چرا؟ چون آقاي أبو بكر و عمر براي خود و فرزندانشان جشن تولد و جشن ازدواج نگرفتند.
ما از اينها سؤال ميكنيم:
آيا جناب أبو بكر و عمر، تلفن و موبايل و ماهواره هم داشتند؟! پس شماها غلط ميكنيد از اين وسائل استفاده ميكنيد! آيا آنها با قاشق و چنگال غذا ميخورند كه شما الآن از اينها استفاده ميكنيد؟! ایا ان ها ختم صحیح بخاری می گرفتند؟ آیا ختم صحیح بخاری حرام نیست؟
در مورد یزید لعنت الله علیه: شما سری به سایت های وهابیت به خصوص کتابخانه عقیده که دربست از وهابیت هست؛ بزنید؛ ببینید که چه کتاب هایی در مورد یزید و معاویه دارند. یا سری به دیگر سایت های وهابیت بزنید. شما خبر ندارید یا خودتان را به بی خبری زدید.بعد نیست در مورد یزید لعنت الله علیه هم بدانید.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3952آقاي إبنتيميه در منهاج السنة، جلد2، صفحه 62 صراحتا از معاويه و يزيد تجليل و دفاع ميكند و آنها را مؤمن ميداند.
اما در رابطه با يزيد، خود آقاي إبنتيميه در منهاج السنة، جلد2، صفحه 62 صراحتا از معاويه و يزيد تجليل و دفاع ميكند و آنها را مؤمن ميداند. از لجنه عالي إفتاء عربستان سعودي سوال كردند كه آيا ميتوانيم يزيد را لعن كنيم؟ جواب دادند:
لم يثبت فسقه الذي يقتضي اللعن. فسق يزيد به طوري که لعن او را جايز شمارد، ثابت نشده است.
فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة و الإفتاء، ج3، ص297
يعني كشتن آقا امام حسين (عليه السلام) و إسارت فرزندان ايشان با آن وضع شنيع و اهانت به رسول اکرم (صلى الله عليه و آله) كه يزيد ميگويد:
لعبت هاشم بالملك، فلا خبر جاء و لا وحي نزل.
فسقي نيست كه لعن يزيد را ثابت كند.
بر فرض، ميگوييم كه امام حسين (عليه السلام) خروج كرد و عليه خليفه قيام كرد، آيا اينكه إبن كثير دمشقي درباره يزيد ميگويد:
در سال 62 هجري، يزيد به فرماندهانش دستور داد و به مدينه حمله كردند و 700 نفر از صحابه پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) را به قتل رساندند و 10 هزار نفر از مسلمانان را كشاند و 3 روز، ناموس مردم مدينه را بر لشكريان خودش مباح كرد و در آن سال، هزار فرزند نامشروع به دنيا آمد.
البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص241 و 242
آيا هيچكدام از اينها فسق يزيد را اثبات نميكند؟!شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3953در مورد بقیه مطالب که در نقد نوشته های بنده نبود، و دوست دیگری در جواب شما نوشته اند، اظهار نظری نمی کنم؛
در مورد قمه زنی که شما دائم مانور می دهید. باید گفت اگر ملاک این باشد که عده ای جاهل این کار را می کنند و به پای شیعه نوشت و همه ی شیعیان را زیر سوال برد باید از جاهلی افکارتان می باشد. در صورتی که زیاد مانور بدهید در این مورد هم خواهم نوشت فعلا ببینم شما چه نظری بر این نظرات بنده دارید.
در صورتی که می خواهید ادامه بدهیم، موضوع را مشخص کنید تا حداقل به یک نتیجه برسیم. اگر در مورد عزاداری مطلب دارید بگویید تا در مورد ان مطلب بنویسیم. و اگر در مورد موضوعات مورد علاقه تان مطلب دارید بگویید تا ما در ان مورد مطلب بزنیم . از این شاخه به ان شاخه فکر نکنم به نتیجه ای برسیم.بهتره مطلبی و موضوعی انتخاب کنید تا در مورد ان صحبت شود.
البته بنده منظر اقای سجودی هستم که نظری به مطالب بنده داشته باشند.شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3956سلام
اقای mojahed.din
شما دارید با این تصاویر و مطالب دیگر می فرمایید که شیعه این است
شیعه منطق ندارد . دلیل ندارد. ای مردم ببینید شیعیان این گونه هستند
ایا واقعا شما شیعه را به قمه زدن شناختید؟هر چند موضوعات و مطالاب زیادی در این پست مطرح شد که نمی خواهم از بحث اولی دور شوم. اما منتظرم ببینم جواب این مطالب بنده چه می شود.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3957فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلمية و الإفتاء، ج3، ص216اولا باید بگوییم که: هیچیک از علمای اهل سنت – حتی آنهایی که نزد روافض به وهابیت ملقب شده اند – نگفته اند که خدا جسم است!! سبحانک هذا بهتان عظیم
بلکه از نظر اهل سنت هرکسی که برای خداوند جسم ثابت کند و خدا را تشبیه و تمثیل نماید، او کافر و مرتد خواهد شد.
حال چگونه ممکن است از طرفی تجسیم را کفر بدانند ولی خود برای خدا جسم تصور کنند؟!!
این در حقیقت ناشی از دو چیز است:
1- یا آنکه واقعا آنقدر جاهل و کم سواد هستند که از درک و فهم عقیده ی اهل سنت در خصوص ذات الله و اسماء و صفاتش ناتوانند.
2- یا آنکه عمدا و از روی مکر و فریب برای اغوا نمودن جوانان اقدام به دروغ پراکنی و افترا می کنند تا به دو هدف برسند:
یکی اینکه شیعیان خود را بر عقیده ی باطلشان ثابت نگه دارند و آنها را با ذکر این افتراها متقاعد سازند که به اهل سنت گرایش پیدا نکنند.
دیگر اینکه برای اهل سنت که از دین و عقیده ی خود اطلاع کافی ندارند ایجاد شبهه کنند و بدین ترتیب آنها را به سوی تشیع متمایل کنند.
آنها برای رسیدن به این اهداف از هر روشی شیطانی از جمله دروغگویی دریغ نمی ورزند، چنانکه ی بینیم که امروزه دروغ گفتن برایشان از هر چیزی سهلتر شده است.
اهل سنت و جماعت معتقد است که: خدا جسم نیست، و نباید صفات الله تعالی را به مخلوقاتش تشبیه نمود و نبایستی برای صفات خدا کیفیت قائل شد، از طرفی نباید منکر صفات خدایی شد، وقتی که خدا خود در قرآن برای خود صفتی بیان می کند ما حق نداریم آن صفت را انکار کنیم به این بهانه که: اگر آن صفت برای خدا ثابت شود ما خدا را به مخلوقات تشبیه کردیم!
این استدلال باطل است زیرا خدا خود بهتر می داند که منظور از صفتش چیست و کیفیت را ما نمی دانیم، وقتی که خدا برای خود صفتی ثابت می کند لزوما به معنای تشابه با مخلوقات نیست و البته که قطعا نیست.
از اینرو اهل سنت تجسیم خدا را به جسمی کفر و ارتداد می داند و کسی که این اتهام را وارد می کند همانطور که گفته شد یا جاهل است یا کینه توز مکار..
نعیم بن حماد خزاعی استاد امام بخاری رحمه الله می گوید:”من شبه الله بخلقه فقد کفر” «هرکس خداوند را به مخلوقاتش تشبیه کند کافر شده است».
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3958حال آنها عبارت “ و ناظر و شاهد جهان هستی است” و ” خدا نمیتواند همهجا باشد ” را به ترجمه افزوده اند: «اگر کسی معتقد باشد که خداوند در همهجا هست و ناظر و شاهد جهان هستی است، او جزء حلولیها است و اول باید او را نصیحت و موعظه کرد. اگر از کتاب و سنت و إجماع، دلیل آوردیم که خدا نمیتواند همهجا باشد و او قانع شد که هیچ، و اگر قانع نشد، کافر است و مرتد از اسلام.»و البته ما از این امر تعجب نمی کنیم، زیرا خیانت علمی یکی از خصلتهای روافض است.
در ضمن در ادامه ی این فتوا چنین آمده که این رافضی از ذکر آن اجتناب کرده: “ علی أنّ اللّه فی جهة العلوّ، وأنّه مستو علی عرشه“ یعنی: همانا خداوند متعال در جهت علو است و او بر عرش خود استوی کرده است.”
پس در کل فتوای هیئت علمی افتا اینگونه است: « هرکس معتقد باشد که ذات خدا در هر مکانی وجود دارد، او جزو کسانیست که حلولی هستند، چنانکه به آنچه که کتاب و سنت و اجماع (امت) بر آن دلالت دارند گردن نهاد ( که بهتر) وگرنه او کافر خارج شده از اسلام است. همانا خداوند متعال در جهت علو است و او بر عرش خود استوا کرده است».
اما این گفته در نزد اهل باطل و خرافات مقبول نیست، زیرا آنها به حلولیت معتقد هستند. حلول چیست؟ حلولی به کسی گویند که مدعی است: خدا در همه جا هست و در عین حال در هیچ جا هم نیست! بر طبق این نظریه ی فاسد چنین نتیجه می گیرند که : خدا در داخل بدن انسانها و در دستشویی و مکانهای نجس و نامیمون و در جسم سگ و گراز هم هست. العیاذبالله.. چرا؟ چون اگر به این تعریف آنها دقت کنید: “در همه جا” این عبارت عام است یعنی هرجایی که تصور شود خدا در همانجاست! این عقیده باطل است. و سرانجام به جایی می رسند که می گویند: خدا با مخلوقاتش ترکیب می شود، زیرا اگر می گوییم خدا در همه جاست یعنی در جوف و داخل مخلوقاتش هم هست، همانگونه که بایزید بسطامی مدعی شد که خداست! و می گفت: نمی دانم که آیا من خدایم یا خدا من است!! آری، این همان حلولیت است که براستی این افکار کفر و ارتداد هستند و برای این است که علمای بزرگوار اهل سنت حکم به ارتداد این افراد داده اند.
عقیده ی صحیح در مورد ذات باری تعالی چنین است:
خداوند متعال بر روی عرش است و بر روی عرش استوا کرده است، زیرا خود می فرماید که بر روی عرش استوا کرده ام: «الرحمن علی العرش استوی» طه 5.«خدای رحمان بر عرش قرار گرفت» در این آیه بیان شده که خداوند متعال بر روی عرش است ولی کیفیت آن مشخص نیست پس خدا بر روی عرش است، اما کیفیت آن (استقرار خدا بر روی عرش) مجهول می باشد.
اما اهل سنت نمی گویند که خدا با ذاتش در همه جا است! ولی می گویند: خدا با علم خود در همه جا حضور دارد. زیرا اگر بگوییم خدا با ذاتش همه جاست، برای خدا جسم و مکان محصور ثابت کرده ایم.
شنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۳ در ۲:۵۰ ب.ظ #3959و این عقیده ی صحیح اهل سنت است، یعنی خدا با علم خود همه جا حضور دارد و بر همه ی مخلوقات ریز و درشت و خفی و ظاهر خود آگاهی و اطلاع دارد، پس اهل سنت بمانند حلولی ها نمی گویند که خدا با ذاتش در قلب انسانها یا در هر مکان پاک و نجسی حضور دارد، بلکه می گویند: خدا با علم خویش از قلب و درون انسانها مطلع است و می داند که در مکانهای پاک و نجس چه می گذرد و بدانها خبر دارد ریز و درشت و خفی و ظاهر و با علم خود شاهد و ناظر جهان هستی و تمامی کائنات است و …
حال قضاوت کنید: آیا یک حلولی معتقد به جسمانی بودن خداست یا اهل سنت و جماعت
اما این رافضی از روی جهل یا کینه توزی بگونه ای مخاطبش را گول می زند تا به اهداف خبیثش برسد و ایجاد شبهه نماید که آری اهل سنت معتقد به تجسیم است!
اما آیاتی که به آن استدلال کرده:وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ هر کجا باشید، خداوند با شماست.سوره حدید/آیه4
فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ به هر سو بنگرید و رو کنید، وجه خداوند آنجاست.سوره بقره/آیه115وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ما از رگ گردن، به انسان نزدیکتر هستیم سوره ق/آیه16
این آیات نگفته اند که خدا با ذاتش همه جاست؟! بلکه به این معنا هستند که شما مخلوقات و بندگان در هر جایی باشید، خداوند متعال از شما و اعمال شما و گفته های شما و نماز خواندنتان و ذکر و یادتان و دعاهایتان مطلع است و بدان آگاهی و خبر دارد و می شنود و نیازی به واسطه ندارد، زیرا خدا عالم به نهان و آشکار است و او سمیع و بصیر یعنی شنوای بیناست.
مثلا در سوره ی حدید می فرماید: « وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»
یعنی:«و او با شماست» به قدرت، سلطه و علم خویش «هر جا که باشید» یعنی: در هر جایی از زمین و ماحول و اندرون آن اعم از خشکه و دریا و فضا که بگردید. ابوحیان میگوید: «این آیهای است که امت اسلام بر تأویل آن و اینکه بر ظاهر خود حمل نمیشود، اجماع دارند». یعنی: این آیه بر معیت و همراهی حق تعالی با ذات خود از نظیر حیز و مکان حمل نمیشود و «معیت» وی به حضور علم، قدرت و ارادهاش تأویل میشود. پس این آیه حجت است علیه کسانی که تأویل را در آیات دیگری که جاری مجرای این آیه است و در آنها نیز حمل معانی بر ظاهر آنها مستحیل میباشد، جایز نمیدانند «و خداوند به آنچه میکنید بیناست» پس چیزی از اعمالتان بر او پنهان نمیماند. (انوار القرآن)
-
نویسندهنوشته ها
شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
4 – يک بار ديگر برخي رواياتي که به عزاداري وگريه رسول خدا براي حسين اشاره داردرا بخوانيم:
الف- رسول خدا در روزهاي اول تولد حسين براي او گريسته است : مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 176
ب- گريه رسول خدا در يك سالگي حسين: مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 163.
ج- گريه رسول خدا در دو سالگي حسين: الفتوح، أحمد بن أعثم الكوفي، ج 4، ص 325
د- گريه رسول خدا به خاطر اظهار كينههاي امتش در حق خاندانش: مجمع الزوائد، ج 9، ص 118 ـ كنز العمال، ج 13، ص 176
ه- حديث أمّ سلمه: مجمع الزوائد، ج 9، ص189
و- حديث أمّ سلمه : المعجم الكبير، طبراني، ج 3، ص109 ـ مسند ابن راهويه، ج 4، ص 131
ز- حديث عايشه: المعجم الكبير، طبراني، ج 3، ص107ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص187
ح- گريه رسول خدا بعد از شهادت حسين: سنن ترمذي، ج 12، ص 195
ط- گريه حضرت علي براي حسين : مجمع الزوائد، هيثمي، ج 9، ص 187
ي- گريه حضرت علي براي حسين : الصواعق المحرقه، أحمد بن حجر هيثمي، ص 193
با اين همه احاديث ( حتي اگر فرضا يکي دو تاي آنها ضعيف باشد ) قطعا نمي توان ادعا کرد اقامه عزا براي حسين، سنت نبوي نيست. لطفا اين سوال را پاسخ دهيد که اهل سنت با اين سنت رسول خدا و علي چگونه برخورد مي کند.
فکر مي کنم به اندازه کافي در اين پست نوشته باشم. احتمالا اين آخرين آن بوده است.