در قسمت اول نوشته خود توضيح دادم که با مطالعه خطبهها ، سخنان و نامههاي قرون نخستين اسلامي ، درمييابيم كه آنها همواره از واژه «ولي» به عنوان امامت ، خلافت ، سرپرستي و أولويت استفاده ميكردند . خليفه اول و دوم در خطبههاي متعددي ، خود را «ولي امر مسلمين» ، «ولي رسول خدا» و … ميدانستهاند . و نيز وقتي جانشين خود را انتخاب و يا شخصي را به حكومت يك منطقهاي نصب ميكردند ، به او عنوان «والي» داده و در حكم او از كلمه «ولي» استفاده ميكردند.نمونه هاي مختلفي هم ذکر کردم .(از عزيزان خواهشمندم چنانچه آن مقاله را مطالعه نکرده اند ابتدا آنرا مطالعه فرمايند)
و اما در اينجا به موارد ديگري اشاره مي نمايم.
1-خداوند در آيات متعدد، خود را ولي و مولي معرفي کرده است.دقت کنيد
ثُمَّ رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ (سوره انعام آيه62) . واعتصموا بالله هو مولاکم فنعم المولي ونعم النصير(سوره حج آيه78) آيا معني که از اين آيات حاصل مي شود دوستي با الله است يا صاحب اختياري ورهبري او. اگر همچنان شک داريد نمونه ديگر مي آورم. اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ(سوره بقره آيه257) اين آيه صراحت دارد که خداوند هدايتگر و صاحب اختياري است که مومنان را به سوي رستگاري هدايت مي کند.به واقع در همه اين آيات، اولين معنايي که به ذهن هرعاقلي مي رسد صاحب اختياري وفرماندهي است نه دوستي.
2- در جنگ بدر مسلمانان براي تخريب روحيه کفار شعار مي دادند الله مولانا ولا مولا لکم.آيا ايشان مي خواستند بگويند ماخداوند را دوست داريم يا اينکه خداوند در اين جنگ مالک، صاحب اختيار وپشتيبان ماست.
3-اهل سنت به آخوند ها وروحاني هاي درجه يک خود مولانا مي گويند.آيا اين بدين معناست که آنها به درجه اي رسيده اند که دوست مردم شوند يا به درجه اي رسيده اند که مي توانند رهبري وهدايت عامه را عهده دارباشند.
4- توجه نماييد که خدا خود را در قرآن ولي و مولاي مومنان معرفي مي کند.رسول اکرم نيزدر غدير خودرا مولي مومنان مي خواند(من کنت مولاه)سپس علي را نيز مولي مومنان معرفي مي نمايد(فهذا علي مولاه)در واقع ولايت الله ،ولايت رسول گرامي و ولايت علي (ع)در يک راستايند.و يعني اينکه رسول اکرم در غدير، فقط خلافت (جانشيني) خود را به علي نداد بلکه تمامي ولايت خود را به ايشان تنفيض کرد.
والسلام