معنی مولی در واقعه غدیر چیست؟

Home انجمن ها جانشینی معنی مولی در واقعه غدیر چیست؟

این جستار شامل 0 پاسخ ، و دارای 0 کاربر است ، و آخرین بار توسط  rrw در 10 سال، 1 ماه پیش بروز شده است.

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 49)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1233

    rrw
    کاربر
    شيعه واژه مولي در واقعه غدير را به معناي جانشيني و رياست ، وتسنن به معناي دوستي مي داند. در اينجا اين موضوع بررسي مي گردد.
    الف) بررسي واژه اي “مولي”:
    1- اگردر قاموسهاي مختلف جستجو کنيم براي واژه “مولي” حدود 26 معني خواهيم يافت که عبارتند از: -مربي ۲- مالک ۳- تصرف‌کننده در کار ۴- دوستدار ۵- قيم وبزرگتر ۶- آزادکننده ۷-آزاد شده ۸- بنده و غلام ۹- عمو ۱۰- تابع و پیرو ۱۱- نعمت داده شده ۱۲- شریک ۱۳- هم‌‌پیمان ۱۴- صاحب و خواجه (یا همراه) ۱۵- همسایه ۱۶- مهمان ۱۷- داماد ۱۸- خویشاوند ۱۹- نعمت‌‌دهنده و ولی نعمت ۲۰- فقید ۲۱- پسر خواهر ۲۲- کسی که به چیزی سزاواتر از دیگران است ۲۳- سرور (نه به معنای مالک و آزادکننده) ۲۴- پسر ۲۵- یار و مددکار ۲۶- پسرعمو
    2- حال اگر معاني که هم نزد شيعه وهم نزد سني غير محتمل است را حذف کنيم آنچه مي ماند عبارتند از: 1-مربي 2- مالک 3- دوستدار 4- ولی نعمت 5- قيم وبزرگتر6 – کسی که به چیزی سزاواتر از دیگران است 7- سرور 8- صاحب وخواجه 9- یار و مددکار10- تصرف‌کننده در کار

    مشاهده ميکنيم که اولا: از اين 10معني فوق حدود 9 تا مطابق نظر تشيع وفقط يکي دو تا مطابق نظر تسنن است. واين موضوع احتمال درست بودن عقيده تسنن را بسيارکم مي کند.
    ثانيا: اين 9معني مطابق نظر تشيع ، در واقع ،معني مطابق تسنن را نيز درون خود دارد.(همه آنها دوستي را شامل مي شود)به اين ترتيب قبول همان تک معني اهل سنت بازهم بعيدتر مي شود.
    ثالثا:اگر مقصود خدا و رسولش اين چنين خاص وجزيي بود، چرا از واژه “حبيت” يا مشابه آن استفاده ننمود.از معلمان فصاحت چنين کاري بعيد است.
    ب)استناد به آيات قرآن:
    خداوند در آيات متعدد خود را با لفظ ولي و مولي ،صاحب اختيار معرفي کرده است.دقت کنيد
    وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُم حَفَظَةً حَتَّىَ إِذَا جَاء أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ *ثُمَّ رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ (61و62انعام)
    در اين دو آيه خداوند در مورد تسلط وگرفتن جان انسان و قضاوت وحکم خود مي گويد. آيا ترديدي وجود دارد که مولي در اين آيه به معناي صاحب اختياري است نه دوستي.
    اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ(سوره بقره آيه257) اين آيه صراحت دارد که خداوند هدايتگر و صاحب اختياري است که مومنان را به سوي رستگاري هدايت مي کند.اما اگر همچنان شک داريد ادامه آيه را بخوانيد، وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ، دقت کنيد بين کافران وطاغوت(شيطان) که ديگر محبت ودوستي جاري نيست درواقع افسار کافران در دست شيطان است وشيطان صاحب اختيار آنهاست.(همچنانکه خداوند صاحب اختيار مومنان است)
    به واقع در همه اين آيات، اولين معنايي که به ذهن هر فردي مي رسد صاحب اختياري وفرماندهي است نه دوستي.
    ج) استدلال به سخنان خود خلفاء:
    با مطالعه خطبه‌ها ، سخنان و نامه‌هاي مردم عصر رسول خدا و قرون نخستين اسلامي ، درمي‌يابيم كه آن‌ها همواره از واژه «ولي» امامت ، خلافت ، سرپرستي و أولويت را اراده مي‌كرده‌اند . خليفه اول و دوم در خطبه‌هاي متعددي ، خود را «ولي امر مسلمين» ، «ولي رسول خدا» و … مي‌دانسته‌اند . و نيز وقتي جانشين خود را انتخاب و يا شخصي را به حكومت يك منطقه‌اي نصب مي‌كردند‌ ، به او عنوان «والي» داده و در حكم او از كلمه «ولي» استفاده مي‌كردند .ملاحظه کنيد.
    1- فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا ….
    پس از وفات رسول خدا ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را ….
    صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757
    در اين روايت خليفه دوم تصريح مي‌كند كه ابوبكر خود را ولي = خليفه رسول خدا مي‌دانست
    2- عبد الرزاق عن معمر عن الزهري عن مالك بن أوس بن الحدثان النصري … فلما قبض رسول الله (ص) قال أبو بكر أنا ولي رسول الله (ص) بعده أعمل فيه بما كان يعمل رسول الله (ص) فيها… .
    عمر گفت : و چون رسول خدا از دنيا رفت ابوبكر گفت : من ولي و جانشين پياميرم ، و همانگونه كه او رفتار كرد من نيز چنان خواهم رفت…
    الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار ، ج 5 ، ص 469 ، ح9772
    نكته مهم در اين روايت اين است كه ابوبكر مي‌گويد : «أنا ولي رسول الله (ص) بعده» كلمه «بعده» مطلب را روشن تر مي‌کند .
    3- أبو بكر بعد از به خلافت رسيدن در خطبه‌هايي كه براي صحابه ايراد كرده ، با استفاده از كلمه «ولي» خود را «ولي امر مسلمين» خوانده است .
    لما ولي أبو بكر رضي الله تعالى عنه، خطب الناس فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أما بعد أيها الناس فقد وليتُكم ولستُ بخيركم .
    و چون ابوبكر به خلافت رسيد براي مردم سخنراني كرد و پس از حمد و ثناي الهي گفت : اي مردم من رهبر شما شده‌ام ؛ ولي بهترين شما نيستم .
    البلاذري ، أحمد بن يحيى بن جابر ج 1 ، ص 254 – الطبقات الكبرى ، ج 3 ، ص 212
    4- ابن اثير جزري مي‌نويسد كه خليفه اول بعد از انتصاب عمر به جانشيني خود ، به فرماندهان سپاه اين چنين نوشت :
    وكتَبَ إِلى أُمرَاءِ الأجنَادِ : وَلَّيْتُ عليكم عمرَ ولم آلُ نَفْسِي وَلا المُسْلِمين خيرا ، ثم مَاتَ وَدُفِنَ لَيْلا .
    ابوبكر در نامه‌اي به فرماندهان ارتش نوشت : عمر را بر شما جانشين قرار دادم ، و در اين كار جز خير خواهي براي مسلمين نخواستم ، سپس ابو بكر از دنيا رفت و شب بدنش دفن شد .
    معجم جامع الأصول في أحاديث الرسول ، ج 4 ، ص 109 .
    5- نه تنها خليفه اول براي انتصاب عمر از واژه «ولي» استفاده مي‌كند ؛ بلكه صحابه نيز در اعتراضي كه به ابوبكر داشتند ، از دو كلمه «ولي» و «خليفه» در كنارهم استفاده كرده‌اند :
    ابن تيميه حراني ، نظريه پرداز وهابيت و مؤسس فکری اين فرقه مي‌نويسد :
    لما استخلفه أبو بكر كره خلافته طائفة حتى قال طلحة ماذا تقول لربك إذا وليت علينا فظا غليظا .
    زماني كه ابوبكر ، عمر را به جانشيني انتخاب كرد ، برخي از اين انتخاب ناراحت شدند ، طلحه گفت : جواب خدا را بر جانشين قرار دادن عمر چگونه خواهى داد ، آن هنگامي كه به ملاقات او بروي و از تو سؤال شود ‌كه چرا فردي خشن و بد اخلاق را بر مردم مسلط كردي ؟ .
    منهاج السنة النبوية ، ج7 ، ص 461
    6- ابن خلدون در مقدمه معروفش مي‌نويسد كه عمردرآستانه مرگ گفت :
    لو كان سالم مولى حذيفة حيا لوليته .
    اگر سالم غلام (يا آزاد شده) حذيفه زنده بود او را جانشين قرار مي دادم.
    مقدمة ابن خلدون ، ج 1 ، ص 194
    7- طبري و ابن جوزي در تاريخشان مي‌نويسند كه معاوية بن أبو سفيان هنگام انتصاب عبيد الله بن زياد خطاب به مردم بصره گفت :
    ثم قال قد وليت عليكم ابن أخي عبيد الله بن زياد
    پسر برادرم عبيد الله بن زياد را والي قرار دادم .
    تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 245
    حال سؤال اين است كه چرا با وجود چنين موارد روشني بايد كلمه (ولي) و (مولي) در سخن رسول خدا تأويل غير معقول شود .چطور خلفاء در اواخر عمرشان وقتي از کلمه ولي و مولي استفاده ميکنند منظورشان جانشيني است ليکن پيامبر اکرم در اواخر عمر مبارکشان در حجه الوداع ، وقتي اين کلمه را در مورد حضرت علي بکار مي برند منظورشان فقط دوستي است.
    د)استدلال به حديث رسول خدا:
    جَابِرِ بن سَمُرَةَ قال: دَخَلْتُ مع أبي على النبي صلى الله عليه وسلم فَسَمِعْتُهُ يقول: إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حتى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً. قال: ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلَامٍ خَفِيَ عَلَيَّ قال: فقلت لِأَبِي: ما قال؟ قال: كلهم من قُرَيْشٍ.
    جابر بن سمره مى‌گويد: همراه پدرم بر رسول خدا (ص) وارد شديم، شنيديم كه حضرت مى‌فرمود: امر خلافت اسلامى به پايان نخواهد رسيد مگر اين كه دوازده جانشين در ميان آنها حكومت كند. سپس كلامى را فرمود كه برايم معلوم نشد، به پدرم گفتم: حضرت چه فرمود‌؟ پدرم گفت: حضرت فرمود: تمام اين دوازده خليفه از قريش هستند.
    صحيح مسلم، ج3، ص1452، ح1821
    اين حديث به الفاظ مختلف آمده است.از جمله:
    … لَا يَزَالُ أَمْرُ الناس مَاضِيًا ما وَلِيَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا.
    كار مردم پيوسته پيش مى‏رود مادامى كه دوازده نفر بر آنها حكومت نمايد
    صحيح مسلم، ج3، ص1452
    دقت کرديد در معتبر ترين کتاب اهل سنت از کلمه ولي عينا به جاي خليفه استفاده شده است.
    و)استدلال به قراين ديگر:
    1- در جنگ بدر مسلمانان براي تخريب روحيه کفار شعار مي دادند الله مولانا ولا مولا لکم.آيا ايشان مي خواستند بگويند ماخداوند را دوست داريم يا اينکه خداوند در اين جنگ مالک، صاحب اختيار وپشتيبان ماست.
    2-اهل سنت به آخوند ها وروحاني هاي درجه يک خود مولانا مي گويند.آيا اين بدين معناست که آنها به درجه اي رسيده اند که دوست مردم شوند يا به درجه اي رسيده اند که مي توانند رهبري وهدايت عامه را عهده دارباشند.
    3-آغاز سخن رسول خدا در غدير با اين جمله «ألست أولي بكم» و در واقع اشاره ايشان به آيه «النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏ (احزاب/6) .
    نزول آيه ابلاغ قبل از واقعه غدبر.
    نزول آيه اکمال بعد ازآن.
    گرماي زياد وسختي سفر.
    تبريک وتهنيت به حضرت علي.
    و بسياري موارد ديگر ثابت مي کند که مولي در سخن پيامبر نمي توانست صرفا دوستي باشد.
    4- اگر لفظ مولا نص بر امامت و خلافت ابتدائيه نبودحضرت اميرالمومنين(ع) مرتب به آن دليل و حجت نمي آورد.
    دوستان توجه نماييد که خدا خود را در قرآن ولي ومولي مومنان معرفي مي کند.رسول اکرم نيزدر غدير خودرا مولي مومنان مي خواند(من کنت مولاه)سپس علي را نيز مولي مومنان معرفي مي نمايد(فهذا علي مولاه)در واقع ولايت الله ولايت رسول گرامي وولايت علي (ع)در يک راستايند.و يعني انکه رسول اکرم در غدير، فقط خلافت (جانشيني) خود را به علي نداد بلکه تمامي ولايت خود را به ايشان دادند.

    #2351

    rrw
    کاربر
    ?
    #2352

    rrw
    کاربر
    …ادامه
    نوشته ايد:” : اگر قرار مي بود که علي جانشين پيامبر معرفي شود، پيامبر مي بايست آنرا در صحراي عرفه که تمامي مسلمانان در آنجا بودند مطرح مي نمود نه در غدير خم که بسياري از مردم به سرزمينهاي خود رفته بودند”
    پاسخ:
    اولا: اعلام اين موضوع در عرفه مي توانست تمرکز مسلمانان را در حج برهم بزند.ثانيا:مگر شما ادعا نمي کنيد ابوبکر با راي مردم انتخاب شد. در هنگام راي گيري، مردم مکه و عراق و يمن و شام کجا بودند؟ واقعيت اين است که قدرت و نفوذ و سران تاثير گذار در مدينه بودند و رسول خدا به آن واقف بود.
    نوشته ايد:” اگر قرار بود که علي رضي الله عنه جانشين شود، چرا پيامبر صراحتا از الفاظ “خلافت” يا “جانشين” استفاده نکرد؟؟ و از لفظي استفاده نمود که چندين معنا دارد؟”
    پاسخ :
    جناب سيدنا عمر ، اولا: اثبات شد که تنها معني قرآني مولي يکي و آن سرپرستي است ( چرا دوباره شبهه تکراري مطرح مي کنيد) ثانيا: حضرت علي فقط جانشين پيامبر نبود ،علي جان پيامبر بود لذا از تعبيري که شان حضرت علي را بيشتر نشان مي داد، استفاده نمودند. عبارتي که به مراتب از خلافت رساتر است. پيامبر نفرمود علي جانشين من است او فرمود، ولايت علي ولايت من است (علي عين من است)
    نوشته ايد:” (پيامبر)حتي يکبار به اين مسئله کوچکترين اشاره اي نکردند و حتي در هنگام بيماري که توانايي امامت مسلمانان را نداشت علي رضي الله عنه را براي امامت تعيين نکرد…”
    پاسخ:
    حديث قرطاس را بخوانيد تا متوجه شويد اوضاع چگونه بود.بنده در مقاله اي ديگر به اين حديث پرداخته ام چون نمي خواهم بحث منحرف شود از آن گذر مي کنم. در مورد امام جماعت شدن ابوبکر هم اولا:در آن ايام حضرت علي از بدن رنجور رسول خدا پرستاري مي کردند. ثانيا: اينکه آيا ابوبکر ،امام جماعت مردم شده يا نه ؟ و اگر شده به چه صورت بوده، اجازه بدهيد در نوشته ديگر بدان پرداخته شود.(چون فقط يک شبهه است وبه اصل موضوع خدشه اي وارد نمي کند)
    نوشته ايد:” شما از قرآن آياتي مبني بر معني (مولي)آورديد در همه اين آيات الله جل و جلاله خود را سرپرست معرفي ميكند واين كاملا درست است چون غير از اين شرك محسوب ميشود”
    پاسخ:
    خدا را شکر اذعان فرموديد عقيده علماء اهل سنت از جمله امام شافعي و ابن تيميه و ديگران صحيح نبوده و واژه مولي در قرآن به معناي سرپرستي است . حال قطعا نمي خواهيد بگوييد که رسول خدا ار کلمات بدون آنکه معنايش را بداند استفاده مي کردند ،پس مشکل کجاست. سندي بالاتر از قرآن و سخن رسول خدا مي خواهيد.
    نوشته ايد”أبو بكر بعد از به خلافت رسيدن در خطبه‌هايي كه براي صحابه ايراد كرده ، با استفاده از كلمه «ولي» خود را «ولي امر مسلمين» خوانده است.جواب را خودتان داديد بعد از خليفه شدن.”
    پاسخ:
    اين اشکال شما شبيه آن است که بگوييد، حضرت يوسف زماني که در زندان بود پيامبر نبود. دوست عزيز اگر ابوبکر خود را ولي امر ناميد ، علي را پيامبر ولي و مولي مومنان معرفي کرد . تفاوت از زمين تا آسمان است.
    دوست عزيز ، گمان نمي کنم جنابعالي نکته ومطلب جديدي داشته باشيد . لذا در اين پست، اين احتمالا آخرين پاسخ بنده به جنابعالي خواهدبود. البته از ديگر عزيزان تقاضا دارم در اين باره نظرات خود رابيان فرمايند تا بحث کامل تر شود.
    #2369

    rrw
    کاربر
    نوشته ايد:” من نه دوست شماهستم و نه هيچ شيعه ي ديگري….”
    پاسخ:
    جناب سيدناعمر متاسفانه هرچقدر حقايق براي شما روشن تر مي شود لجاجت شما بيشتر مي گردد. مراقب باشيد خداي ناکرده اين لجاجت، شما رابه جهنم رهنمون نسازد.
    نوشته ايد:” يك سوال سيدنا علي جانشين پيامبر شد يا نه؟ بايد اين مطلب صراحتا در قرآن ذکر شود….”
    پاسخ:
    وجود موضوعي در قرآن تنها شرط اثبات آن نيست.چون:
    1- قرآن به وجوب دستورهای شریعت نیز اشاره کرده، ولي بیان خصوصیات این مهم را به «سنت‏» واگذاشته است. یعنی فشار اصلی را بر تثبیت این واجبات گذارده و بیان خصوصیات را به دستگاه دیگر (سنت) واگذار کرده است.
    وقتی آیه نماز نازل شد، خدا در آن تعداد رکعات را نگفت . وقتي آیه زکات نازل شد، مقدار آن را نگفت . وظیفه بیان مصداق‏ها و تبیین جزئیات بردوش پیامبر (ص) است.
    2- ما با دو وحی روبه‏رو هستیم: «وحی قرآنی‏» و «وحی تبیینی‏». در وحی قرآنی لفظ و معنا هر دو از ناحیه خدا است; اما در وحی تبیینی معنا از خدا و لفظ از سوی رسول خدا (ص) است.
    «و انزلنا الیک الذکرلتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون; ما بر تو «ذکر» را نازل کردیم تاقرآنی را که برای مردم نازل شده تبیین و تفسیر کنی و زمینه تفکر آن‏ها را فراهم سازی‏».
    این ذکر همان «وحی تبیینی‏» است که تمام سخنان پیامبر (ص) در زمینه معارف و دستورالعمل‏های دینی را شامل می‏شود .
    3- از روش‏های جالب توجه قرآن تاکید بر صفات و ویژگی‏ها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش توجه دادن امت ‏به صفات و ویژگی‏های خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند واهمیت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلی یافته در آنان بسنجند .
    4-قرآن کتاب داستان يا تاريخ نيست که اسامي را حتما ذکر نمايد .مثلا قرآن به اوصاف پيامبران پرداخته ولي از ميان 124000 نفرفقط حدود 30 نفر را بطور مستقيم يا غير مستقيم نام برده است.
    5- شايد يكي از حكمت‌هاي عدم تصريح نام ائمه در قرآن و واگذاشتن تبين آيات به پيامبر خدا آزمون امت بوده كه در سرنوشت نسل‌ها اثر مستقيم دارد. خداوند متعال در اين مسئله مهم ؛ امت اسلامي را امتحان كرده تا نفوسي كه در مقابل دستورات خدا و پيامبر تسلميند، از نفوس متمرد و سركش جدا شده و شناسايي شوند.
    6- به فرض هم که اگر نام حضرت علي در قرآن می‌آمد، باز بهانه گيري تمام نمي شد. داستان طالوت عبرت انگيز است. مگر قوم بني اسراييل به پيامبرشان در مورد طالوت نگفتند: أنّی یکون له الملک علینا و نحن أحقّ بالملک منه و لم یؤت سعةًمن المال.( بقره / 247) از کجا می‌تواند فرمان‌روای ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌روایی از او شایسته‌تریم، و او توانمندی مالی ندارد.
    مگر اصحاب ،سخن رسول خدا در غدير را دوستي معني نکرده اند، در آن که ديگر شکي نداشتند . ولي آيا دوستي کردند؟ آيا عايشه هنگام فتنه گري داشت دوستي مي کرد ؟آيا معاويه و عمروعاص و ديگران هنگام جنگ با حضرت علي داشتند دوستي مي کردند؟ ابن ملجم هنگام شمشير کشيدن بر صورت مبارک ايشان ،چطور؟( شما به چنين اصحابي عادل مي گوييد)
    …ادامه دارد
    #3572

    سيدنا عمر
    کاربر
    الحمدلله،
    اصل واقعه غدير خم بدين صورت بوده که:
    حديث غدير از مهمترين دلايل شيعه بر اولويت علي به خلافت است تا آن كه دربارة آن كتابي يازده جلدي تاليف شده كه كتاب الغدير است، و اين حديث را امام مسلم در صحيح خود از زيد بن ارقم رضي الله عنه روايت كرده كه گفت: در محل آبي به نام خمّ بين مكه و مدينه پيامبر در ميان ما به سخنراني ايستاد و بعد از حمد و ستايش خدا و موعظه گفت: اما بعد، اي مردم نزديك است كه فرستادة پروردگارم بياد و من دعوت او را لبيك گويم و از ميان شما بروم، من در ميان شما دو چيز گران بها و مهم به يادگار مي‌گذارم اول كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است، پس كتاب خدا را بگيريد و به آن چنگ زنيد، و پيامبر به تمسك به كتاب خدا مردم را برانگيخت و تشويق كرد و سپس گفت: و اهل بيت خودم را در ميان شما مي‌گذارم شما را سفارش مي‌كنم كه در رفتار با اهل بيت من، خدا را مراعات كنيد، و شما را سفارش مي‌كنم كه در رفتار با اهل بيت من خدا را مراعات كنيد سه بار آنرا تكرار كرد. حسين (راوي حديث از زيد بن ارقم) به او گفت: اهل بيت او چه كساني هستند اي زيد؟ آيا زنانش از اهل بيت او نيستند؟گفت: بله، ولي اهل بيت او كساني هستند كه صدقه و زكات براي آنها حرام است. گفت: آنها چه كسانيند؟ گفت: آنها آل علي و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس مي‌باشند.گفت: بر همه اينها صدقه حرام شده است؟ گفت: بله.( مسلم کتاب فضائل الصحابه حديث 2408.)و ترمذي و احمد و نسائي در خصاص و حاكم اين را اضافه كرده كه پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: هر كس من مولاي او هستم علي مولاي او است. و اضافه‌هاي ديگر نيز روايت شده است كه فرمود: بار خدايا دوست بدار هر كس را كه او دوست مي‌دارد، و دشمن بدار كسي را كه با او دشمني مي‌كند، و ياري كن كسي را كه او ياري مي‌كند، و خوار كن كسي را كه او خوار مي‌كند، و او را مدار حق قرار بده.مهم اين است كه حديثي كه در صحيح مسلم آمده در آن هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست ذكر نشده است، ولي اين جمله را ترمذي و احمد و نسائي و حاكم و غيره با سندهاي صحيحي از پيامبر صلي الله عليه وسلم روايت كرده‌اند، و اما اضافه‌هاي ديگر مانند بار خدايا دوستان او را دوست بدار و با دشمنان او دشمن باش، بعضي از علماي اين اضافه را صحيح قرار داده‌اند ولي در اصل صحيح نيست، و اما اينكه بار خدايا هر كس او را ياري مي‌كند او را ياري كن و دشمنان او را خوار بدار و او را مدار حق قرار بده، دروغي است كه به پيامبر ص نسبت داده مي‌شود. اهل بدعت از اين حديث استدلال مي‌كنند و مي‌گويند علي جانشين بلافصل پيامبر است و مي‌گويند گفته پيامبر صلي الله عليه وسلم كه فرمود: هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست، يعني علي جانشين من است و مولي به معناي والي يعني سروري كه بايد از او اطاعت كرد. و همچنين از علي رضي الله عنه روايت شده كه وقتي در رحبه در كوفه بود گفت: چه كسي از پيامبر ص شنيد كه در روز غدير خم به من مي‌گفت: هر كس من مولاي او هستم پس علي مولاي او است،
    #3573

    سيدنا عمر
    کاربر
    آنگاه دوازده صحابي بدري گواهي دادند كه ما شنيده‌ايم.علت اين سخن پيامبر صلي الله عليه وسلم به علي چه بود ؟شيعه مي‌گويند پيامبر در محل غدير خم در هواي بسيار گرم مردم را كه تعدادشان بيش از صد هزار نفر بود جمع كرد تا اين قضيه را براي آنها بيان كند كه هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست، و جمله‌هاي ديگري نيز به اين اضافه مي‌كنند.
    علت اين حديث دو چيز بوده است
    اول: بريده بن الحصيب رضي الله عنه مي‌گويد: خالد بن الوليد كسي را پيش پيامبر صلي الله عليه وسلم فرستاد تا كسي را بفرستد كه خمس را بگيرد(چون پيامبر خالد را براي جنگ يمن فرستاده بود و او بعد از پيروزي کسي را پيش پيامبر فرستاد تا غنيمت را تقسيم کند.)، آنگاه علي آمد و خمس را گرفت و سپس كنيزي از خمس را انتخاب كرد و با آن همبستر شد، بريده مي‌گويد: از علي متنفر بودم و او را ديدم كه غسل كرده بود، به خالد گفتم: آيا اين را نمي‌بيني؟! وقتي پيش پيامبر صلي الله عليه وسلم آمديم قضيه را با او در ميان گذاشتم، پيامبر صلي الله عليه وسلم به من گفت: اي بريده آيا از علي متنفر هستي؟ گفتم: بله، فرمود: از او متنفر مباش او در خمس بيش از اين حق دارد، در روايتي ديگر آمده است. كه پيامبر به بريده گفت: هر كس من مولا و دوست او هستم علي هم مولا و دوست اوست.
    دوم: بيهقي از ابي سعيد روايت مي‌كند كه علي آنها را از سوار شدن بر شتران صدقه منع كرد، و فردي را به عنوان امير آنها مقرر كرد و خودش قبل از آنها به سوي پيامبر صلي الله عليه وسلم حركت كرد، سپس وقتي در ميان راه آنها به او رسيدند ديد كه فردي كه او آن را به عنوان امير مقرر كرده به لشكريان اجازه داده كه بر شتران سوار بشوند و ديد كه آثار سوار شدن از شتران نمايان است بنابراين علي خشمگين شد و نماينده‌اش را سر زنش كرد. ابو سعيد مي‌گويد: وقتي ما با پيامبر صلي الله عليه وسلم ديدار كرديم از سخت‌گيري علي به او شكايت كرديم، و در روايتي ديگر آمده است كه لباسهايي بود كه آنها مي‌خواستند بپوشند اما علي آنها را منع كرد و اجازه نداد كه آن لباس‌ها را بپوشند، آنگاه پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: باز ايست اي سعد بن مالك (ابو سعيد) و سخنان ناشايستي به برادرت علي نگو، سوگند به خدا كه تو مي‌داني او كار درستي كرده است، اين را ابن كثير با سند جيد براساس شروط نسائي روايت كرده است و بيهقي و غيره آن را بيان كرده‌اند.و ابن كثير مي‌گويد وقتي حرف‌هاي زيادي دربارة علي از طرف آن لشكري كه علي آنها را از سوار شدن بر شتران صدقه منع كرده بود و لباسها را از آنها پس گرفته بود، گفته شد. پيامبر وقتي از حج بازگشت و مناسك آن را انجام داد در راه مدينه در جايي به نام غدير خم ايستاد و سخنراني كرد و دامان علي را پاك دانست و جايگاه او را بالا برد و به فضيلت او گوشزد كرد تا آنچه در دل بسياري از مردم جاي گرفته بود را دور كند.
    #3574

    سيدنا عمر
    کاربر
    پس سبب بيان اين حديث اين بود كه آنها دربارة علي رضي الله عنه حرف زدند، و بنابراين پيامبر صلي الله عليه وسلم چيزي نگفت تا آن كه به مدينه بازگشت چرا؟ چون اين قضيه مخصوصاً به اهل مدينه ربط داشت چون كساني كه در مورد علي رضي الله عنه سخن گفته بودند از اهل مدينه بودند و آنها كساني بودند كه در جنگ با او همراه بودند. غدير خم محلي در جحفه است كه تقريباً دويست و پنجاه كيلومتر از مكه فاصله دارد، و اينكه مي‌گويند جايي است كه از آن جا حجاج متفرق مي‌شوند و هر يك به سويي مي‌رود دروغ است. چون كه محل جمع شدن حجاج مكه است، و از همان مكه از همديگر جدا مي‌شوند، و اهل مكه در مكه باقي مي‌مانند، و اهل طائف به طائف بر مي‌گردند، و يمني‌ها به يمن و عراقي‌ها به عراق مي‌روند، و همين طور هر كسي كه حج خود را تمام مي‌كند به شهرش باز مي‌گردد و قبيله‌هاي عربي از همان جا به سمت خيمه‌هاي خود مي‌روند، پس فقط اهل مدينه و كساني كه در راه مدينه مي‌رفتند با پيامبر همراه بودند، و در ميان اينها پيامبر سخنراني كرد و گفت هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست، اختلاف اهل سنت و شيعه در مفهوم و معناي كلمه مولا است، نه در اينكه پيامبر آن را گفته يا نگفته، شيعه مي‌گويند من كنت مولاه يعني كسي كه من والي او هستم پس علي والي اوست، و اهل سنت مي‌گويند مفهوم گفته پيامبر كه من كنت مولاه فعلي مولاه، يعني هر كس مرا دوست دارد علي را دوست بدارد و ياري كند، و به دلايل زير مفهوم مولا همين است: به دليل زياداتى كه اضافه بر اين روايت شده‌اند و بعضي از علما آن را صحيح قرار داده‌اند، چنان كه روايت شده كه پيامبر بعد از آن فرمود: بار خدايا دوست بدار كسي را كه او را دوست مي‌دارد، و دشمن بدار كسي را كه با او دشمني مي‌كند. پس دوستي و دشمني كردن، توضيحي است براي جمله (فعلي مولاه) يعني مردم بايد علي بن ابي طالب رضي الله عنه را دوست بدارند.پيامبر ص به خاطر علي توقف نكرد، گرچه علي بيش از اين مستحق بود، ولي منظور اين است كه پيامبر براي استراحت توقف كرد، زيرا سفر از مكه به مدينه سفري طولاني است كه پنج تا هفت روز طول كشيده بود و چند بار پيامبر در آن براي استراحت توقف كرده بود، و پيامبر ص مردم را تذكر داد كه به كتاب خدا چنگ زنند و اهل بيت او را گرامي بدارند و احترام و گرامي داشتن اهل بيت و نيز پيروي كردن از آنها بر آنان واجب است، سپس بعد از اين پيامبر ص در مورد علي رضي الله عنه گوشزد كرد و فرمود: هر كس من مولاي او هستم پس علي مولاي او است حديث بر امامت دلالتي ندارد، چون اگر پيامبر صلي الله عليه وسلم خلافت علي را بيان كند چنين كلمه‌اي را كه احتمال همه اين معاني را دارد نمي‌گفت و بلكه بهتر آن بود كه مي‌گفت: علي بعد از من جانشين من است، يا علي بعد از من امام است، يا مي‌گفت: هر وقت من مُردم از علي بن ابي طالب اطاعت كنيد، اما پيامبر چنين سخن قاطعي كه اختلافى اگر پيدا شود را براي هميشه از بين مي‌برد نگفت و بلكه فرمود هر كس من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست.( نوري طبرسي يکي از علماي بزرگ شيعه مي‌گويد پيامبر به صراحت نگفت که علي خليفه اوست، بلکه با سخناني مجمل که داراي معاني زيادي است و بايد بوسيله قرينه يک معني مشخص شود به خلافت علي اشاره کرد. فصل الخطاب 205/206.)
    #3575

    سيدنا عمر
    کاربر
    خداوند متعال مي‌فرمايد: « فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ »(الحديد: 15).
    « پس امروز نه از شما فديه‏اى پذيرفته مى‏شود، و نه از كافران; و جايگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مى‏باشد; و چه بد جايگاهى است».
    به خاطر شدت پيوستگي و همراهي دوزخ با كافران آن را مولا و دوست آنها ناميده است.
    – مولات و دوست داشتن صفت هميشگي علي رضي الله عنه و مومنان علي را دوران حيات پيامبر و بعد از وفات پيامبر و بعد از وفات خود علي هميشه دوست دارند، پس در حيات پيامبر صلي الله عليه وسلم مولا و دوست مومنان بوده است و بعد از وفات خودش نيز او را مومنان دوست دارند، پس او مولاي ماست چنان كه خداوند متعال مي‌فرمايد:« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ». (المائده: 55).
    «سرپرست و ولى شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند; همانها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند».
    و علي از سران و بزرگان مؤمنان است. اگر منظورپيامبر والي و سرپرست مي‌بود نمي‌گفت: مولي، بلكه مي‌گفت والي، چون كلمه مولي با كلمه والي فرق مي‌كند والي از ولايت يعني فرمانروايي، و مولي از ولايه يعني محبت و ياري كردن است خداوند متعال مي‌فرمايد: « إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ »(التحريم: 4).«اگر شما دو زن (عايشه و حفصه) به درگاه خداوند توبه كنيد، به راستي كه دلهاي شما از همدستي عليه پيامبر ص به توبه كردن مايل است و دستور خداوند را به سمع قبول دريافته است، و اگر با هم عليه رسول الله صلي الله عليه وسلم متفق شويد، در حقيقت خدا ياور اوست، و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان او هستند» خداوند متعال دربارة قوم ابراهيم ؛ مي‌فرمايد: « إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ »(آل عمران: 68).«سزاوارترين مردم به ابراهيم، آنها هستند كه از او پيروى كردند، و (در زمان و عصر او، به مكتب او وفادار بودند; همچنين) اين پيامبر و كسانى كه (به او) ايمان آورده‏اند (از همه سزاوارترند); و خداوند، ولى و سرپرست مؤمنان است».و منظور اين نيست كه آنها حاكم و رئيس ابراهيم هستند بلكه ابراهيم امام و رئيس آنهاست.امام شافعي در مورد حديث زيد مي‌گويد: منظور محبت و دوستي اسلام است چنان كه خداوند متعال مي‌فرمايد:« ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ». (محمد: 11). النهاية في غريب الحديث 5/228
    «اين (نصرت‌دادن‌ مؤمنان‌ و فرجام‌ ناميمون‌ براي‌ كفار) براى آن است كه خداوند مولا و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند; اما كافران مولايى و يارى ندارند».
    #3576

    سيدنا عمر
    کاربر
    پس حديث بر اين دلالت نمي‌كند كه علي بعد از پيامبر خدا خليفه است و بلكه بر اين دلالت مي‌كند كه علي ولي از اولياي خداست كه بايد او را دوست داشت و ياري كرد.اين امر مهم اگر حقيقت داشت قرآن آن را با نام بيعت خلافت ثبت مي‌کرد چون قرآن بيعتهاي ديگري به مراتب پايين‌تر از آنرا مانند بيعت رضوان در زير درخت با نص صريح ثبت کرده است.« لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ » (الفتح: 18).«خداوند از مؤمنان ـ هنگامى كه در زير آن درخت (بيعه‌الرضوان‌ كه‌ در حديبيه‌ انجام‌ گرفت) با تو بيعت كردند ـ راضى و خشنود شد».اين بيعت به خاطر آزاد کردن عثمان از اسارت مشرکين بود که پيامبر با دست مبارکش به جاي او نيز بيعت کرد و گفت اين دست به جاي عثمان است، اگر ما جزو کساني بوديم که از متشابهات قرآن پيروي مي‌کنند مي‌گفتيم عثمان امام معصوم است.و همچنين در قرآن بيعت نساء ثبت شده است:« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ (الممتحنه: 12).«اي پيامبر وقتي که زنان مؤمن نزد تو آمدند تا با تو بيعت کنند بر اينکه به خدا شرک نورزند، دزدي نکنند، مرتکب زنا نشوند».اگر واقعه غدير خم مربوط به بيعت با خلافت علي است. دو راه عاقلانه‌تر وجود داشت:
    1- پيامبر صلي الله عليه وسلم بايد اين موضوع را در خطبه روز عرفه بيان مي‌کرد که تمام حجاج در آن حضور داشتند.
    2- پيامبر صلي الله عليه وسلم صبر مي‌کرد تا به مدينه برسد و بعد از استراحت و رفع خستگي از مردم بيعت مي‌گرفت.اما نزول ايشان در غدير خم در چنين زماني بايد براي يک امر پيش آمده بوده باشد که تأخير آن شايسته نبود و مستلزم حل آن از طرف پيامبر خدا بود و آن همان جريان مذکور است که برخي بخشي از آنرا حذف کرده و ناقص بيان مي‌کننداما عبارت پيامبر صلي الله عليه وسلم «من كنت مولاه فعلي مولاه». ربطي به قضيه امامت ندارد چون واژة «مولي» لفظي مشترک است که چند معني را مي‌رساند از جمله: سيد، اطاعت شده، نزديک، ياري‌دهنده، پس لفظ مولي متشابه است و طبق قرآن اعتماد بر متشابهات خصوصاً در اصول و مبادي ممنوع است، لذا دليل هنگامي که وارد احتمالات شد استناد به آن باطل است، و موضوعي اصلي مانند امامت شرط است که دليل آن جزمي و قطعي باشد نه ظني و احتمالي، پس منظور پيامبر صلي الله عليه وسلم از عبارت فوق اين است که هر کس معتقد به اطاعت از پيامبر صلي الله عليه وسلم است بايد از کسي که از طرف من امير بود اطاعت کند، در اين صورت چگونه نزاع با امير درست است، و در واقع نزاع با امير همان نزاع با پيامبر به شمار مي‌آيد، آيا اگر امير شخص ديگري غير از علي رضي الله عنه مانند: عثمان رضي الله عنه بود پيامبر مي‌فرمود: «من كنت مولاه فعثمان مولاه». اما اين کلام در واقع هيچ معنايي جز فضيلت را نمي‌رساند که در بين چند معني مشترک است. چون مولي مشترک بوده و مانند «نبي» لفظ خاص نيست. دقت کنيد!
    #3577

    سيدنا عمر
    کاربر
    اما روايت مسلم جز تمسک به قرآن چيزي را نمي‌رساند و ذکر اهل بيت در اين گونه روايات دربارة حقشان جز توصيه به آنها چيزي را بيان نمي‌کند، چون به علت اعتراض و شکايت به علي بيان شد. اما رواياتي که بطور اختصاصي تمسک به امامت اهل بيت را بيان کرده‌اند حتي يک روايت صحيح در آنها يافت نمي‌شود. چون محور اين گونه روايات يکي از اين سه نفر ضعيف است. 1- عطيه العوفي 2- القاسم بن حسان 3- زيد بن الحسن الانماطي الکوفي و هر سه از نظر روايت ضعيف هستند.علاوه بر اين اگر تمسک به امامت اهل بيت اصلي از اصول دين است بايد با نص صريح قرآن اثبات شود. در حالي که در قرآن جز اتباع از مهاجرين و انصار بطور عموم چيز ديگري تصريح نشده است.« وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ » (التوبه: 100)«سابقين اولين از مهاجرين و انصار و کساني که با نيکي از آنان پيروي مي‌کنند خدا از آنان راضي و آنان نيز از خدا راضي هستند».بي‌شک علي رضي الله عنه جزو اولين مهاجرين است اما اين دليل بر امامت او نمي‌شود وإلاَّ همه سابقين از مهاجرين و انصار امامان معصوم به حساب مي‌آمدند.دوستان ميتوانند به اين كتاب ها مراجعه كنند.
    غدير خم: http://www.islamtape.com/download/open.php?cat=13&book=944
    عقيده امامت و حديث غدير:www.islamtape.com/download/open.php?cat=13&book=923
    حـديث‌ غدير، مولاي‌ مؤمنان‌ و ما اهل‌ سنت:http://www.islamtape.com/download/open.php?cat=13&book=713
    وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين
    #3578

    سيدنا عمر
    کاربر
    اما در مورد خلافت سيدنا ابوبكر:پيامبر صلي الله عليه وسلم هنگامي که بر بستر بيماري بودند و نمي توانستند نماز جماعت بپادارند،ابوبکر را براي امامت مسلمانان تعيين کردند و او چندين بار امام نمازگزاران بود( در حاليکه اگر واقعا علي را در غدير غم به عنوان جانشين خود تعيين کرده بودند مي بايست علي رضي الله عنه را نيز بعنوان امام مسلمانان براي اداي نماز جماعت تعيين مي کردند اللخصوص در اواخر عمر پيامبر صلي الله عليه وسلم که با تعيين علي صحه اي را بر غدير غم مي گذاشتند ولي اينطور نبود و پيامبر صلي الله عليه وسلم ابوبکر رضي الله عنه را بعنوان امام نمازگزاران قرار دادند و اين در حالي بود هميشه مسلمانان پشت سر پيامبر نماز مي خواندند تا اينکه بر بستر بيماري قرار گرفتند و ايشان کسي را جز ابوبکر جانشين امامت خود بر نمازگزاران قرار نداد)
    ابوبکر صديق رضي الله عنه عمر را به جانشيني خود انتخاب نکرد، بلکه وي را بعنوان کانديد مورد نظر خود جهت خلافت مسلمين به مسلمانان معرفي کرد، و انتصاب با معرفي کانديد فرق مي کند.در ضمن اگر بفرض که ابوبکر رضي الله عنه عمر رضي الله عنه را انتصاب کرده باشد، او با سنت پيامبر صلي الله عليه وسلم مخالفت نکرده است! زيرا اولا خود پيامبر صلي الله عليه وسلم در جايي نفرموده که سنت من اينست که کسي را براي خلافت بعد خودم تعيين نمي کنم، دوما: خود پيامبر صلي الله عليه وسلم ابوبکر رضي الله عنه را بعنوان کانديداي مورد نظرش جهت جانشيني به مردم بصورت اشاره معرفي نمودند
    ـ از عايشه رضي الله عنها روايت است كه پيامبر صلي الله عليه وسلم در بيماري‌اش گفت: «ابوبكر را بگوييد كه پيش‌نماز مردم شود». بخاري کتاب الاذان باب اهل العلم والفضل أحق بالإمامه حديث 646.و جالب اينست که در طول دوران مريضي پيامبر صلي الله عليه وسلم ايشان چندين بار ابوبکر رضي الله عنه را بعنوان جانشين خود جهت امامت نماز مردم منصوب کردند ولي بجز او حتي يکبار ديگري را به آن امامت تعيين نکرد، و اين يعني آنکه پيامبر صلي الله عليه وسلم چنين باور داشتند که ابوبکر رضي الله عنه نسبت به ديگران جهت جايگزين نمودنش بجاي خود در امامت جماعت مسلمين مناسبتر است، در حاليکه امامت نمازگزاران را معمولا رهبران بعهده مي گيرند.2 ـ از جبير بن مطعم روايت است كه گفت: زني نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم آمد و پيامبر به او گفت كه دوباره برگرد، زن گفت: اگر آمدم و شما را نيافتم – گويا منظورش مرگ بود- پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: اگر مرا نيافتي پيش ابوبكر بيا. بخاري حديث 3659 و مسلم حديث 2386.3 ـ از عايشه رضي الله عنها روايت است كه گفت: پيامبر صلي الله عليه وسلم در بيماري‌اش به من گفت: «ابوبكر و برادرت را پيش من فرا بخوان تا نوشته‌اي بنويسم، زيرا من مي‌ترسم كه كسي آرزو كند و بگويد: من سزوارترم، و حال آن كه خدا و مؤمنان كسي جز ابوبكر را نمي‌پذيرند». مسلم کتاب فضائل الصحابه حديث 2387 و بخاري 5666.
    #3579

    سيدنا عمر
    کاربر
    دچار ترديد شدند به خصوص وقتي كه اطلاع يافتند كه بسياري از عرب‌ها مرتد شده‌اند. اما ابوبكر صديق براي فرستادن لشكر پا فشاري مي‌كرد و مي‌گفت: سوگند به خدا گرهي را كه پيامبر خدا ص بسته است باز نمي‌كنم گرچه پرندگان و درندگان اطراف مدينه ما را بربايند، و حتي اگر سگ‌ها پا‌هاي همسران پيامبر را بكشند من لشكر اسامه را روانه خواهم كرد، او لشكر را روانه كرد و افرادي را بر گماشت تا اطراف مدينه از آن پاسداري كنند. حركت لشكر در اين وقت يكي از بزرگترين مصلحت‌ها بود، چون آنها از كنار هر محله‌اي از محله‌هاي عرب‌ها مي‌گذشتند. اهالي آن جا از آنها مي‌ترسيدند و مي‌گفتند: چنين لشكري از ميان قومي آمده كه قدرتمنداند و به شدّت محافظت مي‌شوند، لشكريان اسامه چهل روز يا هفتاد روز ماندند و سپس سالم و به همراه غنيمت به مدينه بازگشتند.و ابوبکر رضي الله عنه نيز هرگز عمر رضي الله عنه را بعنوان جانشين بعد از خود منصوب نکرد، بلکه به مردم توصيه کرد تا او را انتخاب کنند و اين دلالت بر انتصاب نيست و هرگز ابوبکر دستور و امر نکرده که عمر حتما و قطعا جانشين بعد از خودش باشد، بلکه وي را بعنوان کانديداي مورد نظرش به مردم معرفي نمود و انتخاب نهايي را به مردم واگذار نمود تا اگر به وي بيعت دادند پس او خليفه شود و اگر بيعت ندادند پس او خليفه نخواهد شد و فرد ديگري را انتخاب کنند.
    دوستان اهل سنت ابتدا به مطالعه ي کتابهاي ديني خود بپردازيد بعد آنها را با شيعه مقايسه کنيد آنگاه متوجه خواهيد شد که شيعه يعني: خرافات..
    مثلا:حاج ميرزا حسين نوري از باب انتقاد (در كتاب لؤلؤ و مرجان ) مي نويسد كه ‏در شجاعت«ابوالفضل» نوشته اند كه در جنگ صفين او مردي را به هوا ‏انداخت ، و سپس مرد ديگر و سپس نفر ديگر را و همينطور تا هشتاد نفر را به ‏هوا انداخت و نفر هشتادم را كه انداخت، هنوز نفراوّل به زمين برنگشته بود، ‏گردن يكايك آن ها را زده بود ،‌ در حاليكه حضرت عباس(عليه السلام ) درآن ايّام ‏جواني 15 ساله بوده و اساساً حضور او در جنگ مورد سئوال است.اما در مورد شيخ الاسلام تيميه فقط فرمودند قبرهارا معبود قرار ندهيد هم ايشان وهم شيخ محمد بن عبدالوهاب و اين را بدانيد شيعه اهل دروغ و فريب است ميدانيد چرا كينه اين دو شخص را دارند چون اگر مردم حرف اين دو بزرگوار راقبول كنند ديگر دكان هايشان(امام زاده ها)بسته ميشوند شيعه اگر ميتوانست جواب كتاب منهاج را بعداز 700 سال ميداد.لعنت الله علي المكذبين
    وصلي الله وسلم علي محمد وعلى آله وأصحابه والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين
    #3580

    rrw
    کاربر
    جناب سيدناعمر هرچه مطلب در سايتهاي اهل سنت در مورد غدير بود را جمع کردي.اما نهايتا يکي دو شبهه ارائه کردي و فقط براي سند دوم بنده يعني سند قرآني چند آيه آوردي که مثلا مولي در آن به معناي دوستي است.اما پاسخ:
    1- نوشته ايد:” فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ .
    « پس امروز نه از شما فديه‏اى پذيرفته مى‏شود، و نه از كافران; و جايگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مى‏باشد; و چه بد جايگاهى است».
    به خاطر شدت پيوستگي و همراهي دوزخ با كافران آن را مولا و دوست آنها ناميده است.”
    پاسخ:
    دوست عزيز چرا تعبيرهاي نامتعارف مي کنيد. آتش برکافران مسلط ومحيط است ولذا از مولا استفاده شده . اصلا چرا از آتش جهنم گريزي نيست و به قول شما هميشه همراه کافران است ؟ چون حاکم و مسلط برکافران است. جالب اينکه خوتان در ترجمه ، مولي راسرپرست معني کرده ايد.
    2- نوشته ايد:” إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ.سزاوارترين مردم به ابراهيم، آنها هستند كه از او پيروى كردند، و (در زمان و عصر او، به مكتب او وفادار بودند; همچنين) اين پيامبر و كسانى كه (به او) ايمان آورده‏اند (از همه سزاوارترند); و خداوند، ولى و سرپرست مؤمنان است.و منظور اين نيست كه آنها حاكم و رئيس ابراهيم هستند بلكه ابراهيم امام و رئيس آنهاست ”
    پاسخ:
    هرچند در اينجا يکي از مشتقات بي ارتباط با موضوع يعني “اولي” را مستمسک قرار دادي ونتيجه گيري نامعقولي هم کردي ، ولي چاره اي نداشتي که در انتهاي همين آيه نيز “ولي” را سرپرست معني کنيد(کار خدا را مي بينيد)
    3- نوشته ايد:” امام شافعي در مورد حديث زيد مي‌گويد: منظور محبت و دوستي اسلام است چنان كه خداوند مي‌فرمايد:« ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ».
    «اين (نصرت‌دادن‌ مؤمنان‌ و فرجام‌ ناميمون‌ براي‌ كفار) براى آن است كه خداوند مولا و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند; اما كافران مولايى و يارى ندارند».”
    پاسخ:
    اولا:در آيه قبل اين کريمه، خداوند از نصرت خويش براي نابودي کفار ودر آيه بعد ، از وارد کردن مومنين به بهشت مي گويد. آيا اينجا واقعا “مولي” به معناي دوستي (ساده) است. يا متولي گري وفرماندهي ونصرت. ثانيا: اگر در اينجا مولي به معناي دوست است، چرا خداوند خطاب به کفار مي گويد “وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ ” کفار مگر مولي خود (بتها) رادوست نداشتند. پس آنچه که کفار نداشتند، مولي به معناي فرمانده و کمک کننده است.
    جالب اينکه جنابعالي در اين آيه و در ديگر آيات ، “مولي” و” ولي” را خواسته يا ناخواسته سرپرست معني کرده ايد.
    عزيزان اين جمله رالطفا دقيق بخوانيد:
    ((( همه ما دوستان زيادي داريم، اما آيا به هيچکدامشان مولي مي گوييم. خير. ما به تنها دوستي که مولا مي گوييم خداوند است. چرا؟ چون او دوستي است که صاحب اختيار و فرمانرواي ما است)))
    …ادامه دارد
    #3581

    rrw
    کاربر
    ….ادامه
    اما در مورد شبهه اصلي شما که سبب خطبه غدير را واقعه يمن ودلخوري اصحاب از علي مي دانيد.
    اولا:در مورد اينکه ماجراي فوق در حجة الوداع اتفاق افتاده باشد يا خير ، ابهامات جدي وجود دارد.
    ثانيا: اگر چنين است پس چرا پيامبر در خطبه خود هيچ اشاره اي به آن نکرده است.
    ثالثا: با اين حال اصلا فرض کنيم سبب خطبه رسول خدا همين شکايت اصحاب از علي باشد. اين مسئله چيزي را عوض نمي کند. فراموش نکنيم که اصحاب از امرو نهي وتصميمات وتنبيهات حضرت علي شکايت داشتند وپيامبر در جواب فرمود ” من کنت مولاه فعلي مولاه” يعني هر کس از من حرف شنوي دارد و تصميمات وتنبيهات من را مطاع مي داند نسبت به علي هم ،چنين نمايد.
    مگراصحاب از قيافه حضرت علي خوششان نيامده و رسول خدا فرموده بود هر کس از قيافه من خوشش مي آيد از قيافه علي هم خوشش بيايد!
    دوستان عزيز خصوصا جناب سيدناعمر ، مقاله بنده خلاصه ومستنداتم شماره گذاري شده است. لطفا شما نيز خلاصه و به موارد طرح شده ( ترجيحا همه موارد) پاسخ دهيد ولطفا حاشيه روي و پرگويي نکنيد.

    #3582

    سيدنا عمر
    کاربر
    من نه دوست شماهستم و نه هيچ شيعه ي ديگري .اين ديدگاه اهل سنت و جماعت است نه كمتر نه بيشتر.
    در ضمن يك سوال سيدنا علي جانشين پيامبر شد يا نه؟
    بايد اين مطلب صراحتا در قرآن ذکر شود، زيرا آنگونه که شيعه اظهار مي دارد جانشيني علي رضي الله عنه اصل ايمان و شرط آن است، پس بايد قاعدتا اصول ايمان در قرآن ذکر شود، همانگونه که در مورد وجوب ايمان به قيامت و قرآن و پيامبران و کتابهاي آسماني در خود قرآن آيه صريح وارد شده چنانکه مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِيَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِيدًا» (نساء 136).يعني: اى کسانى که ايمان آورده‏ايد! به خدا و پيامبرش، و کتابى که بر او نازل کرده، و کتب (آسمانى) که پيش از اين فرستاده است، ايمان (واقعى) بياوريد کسى که خدا و فرشتگان او و کتابها و پيامبرانش و روز واپسين را انکار کند، در گمراهى دور و درازى افتاده است.درحاليکه در هيچ جاي قرآن حتي کوچکترين اشاره اي به اين اصلي که شيعه مدعي آن است نشده است، پس چرا مردم را به گمراهي متهم مي کنند درحاليکه خداوند خالق چنين حکمي را در قرآنش نکرده؟دوما: اگر قرار مي بود که علي رضي الله عنه جانشين پيامبر صلي الله عليه وسلم معرفي شود، پيامبر صلي الله عليه وسلم مي بايست آنرا در صحراي عرفه که تمامي مسلمانان در آنجا بودند مطرح مي نمود نه در غدير خم که بسياري از مردم به سرزمينهاي خود رفته بودند.سوما: اگر قرار بود که علي رضي الله عنه جانشين شود، چرا پيامبر صلي الله عليه وسلم صراحتا از الفاظ “خلافت” يا “جانشين” استفاده نکرد؟؟ و از لفظي استفاده نمود که چندين معنا دارد؟قطعا اگر قصد پيامبر صلي الله عليه وسلم جانشيني علي رضي الله عنه مي بود، بدون پرده و شبهه و بلکه با صراحت بيان مي فرمود که علي جانشين و خليفه بعد من است و فرزندان او نيز جانشين و خليفه بعد او هستند و تا قيامت حکومت اسلامي از آن علي و فرزندانش خواهد شد، و حتي آنرا تا قبل از وفاتش بارها تکرار مي کرد! درحاليکه نه تنها اينگونه نفرمودند، بلکه حتي سه ماه پس از غدير که وفات فرمودند حتي يکبار به اين مسئله کوچکترين اشاره اي نکردند و حتي در هنگام بيماري که توانايي امامت مسلمانان را نداشت علي رضي الله عنه را براي امامت تعيين نکرد!! بلکه ابوبکر صديق رضي الله عنه را تعيين نمودند.و جالب اينکه حتي يکبار علي رضي الله عنه و دو فرزندش حسن و حسين رضي الله عنهما هيچيک به اين مسئله (واقعه غدير) استناد نکردند و مدعي نشدند که پدر ما در غدير از سوي پيامبر صلي الله عليه وسلم بعنوان جانشين تعيين شد! درحاليکه مي بينيم که حسن رضي الله عنه مدت شش ماه خليفه مسلمانان بود و قدرت داشت و حسين رضي الله عنه با عزت و شجاعانه در برابر ابن زياد و سربازانش مقاومت نمود و شهيد شد و خواري را تحمل نکرد، پس چطور اين اصل را مطرح نکرد؟ از چه کسي مي ترسيد؟ آيا از مرگ هم بالاتر بود که حسين رضي الله عنه بخواهد تقيه کند؟
در حال نمایش 15 نوشته (از کل 49)

شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.